دریافت لینک صفحه با کد QR
تبیین بیانات مقام معظم رهبری در اجلاس جهانی علما و بیدارى اسلامى؛
محدودیتهای ساختاری فراروی جنبش بیداری اسلامی
پایگاه تحلیلی برهان , 14 اسفند 1395 11:42
اسلام تایمز: ساختارهای سیاسی و فرهنگی انباشتهشدهی داخلی و بینالمللی به شدت پویایی بیداری اسلامی را دچار محدودیت و آسیب مینمایند. لذا آسیبشناسی تحولات بیداری اسلامی باید منجر به ارائهی راهبردهایی شود که نتیجهی آن تفوق کارگزار (جنبش بیداری اسلامی) بر ساختارهای دیرپای فرهنگی- سیاسی- ارتجاعی باشد.
حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در سخنان مهمی در اجلاس جهانی علما و بیدارى اسلامى ضمن آسیب شناسی نهضتهای بیداری اسلامی در شمال آفریقا و منطقه از پنج منظرِ لزومِ حفظ مرجعیت پایگاههای دینی، ترسیم هدف بلند مدت، پرهیز از تجربه تلخ دل خوش کردن به وعده های غرب، هوشیاری در قبال توطئه ایجاد درگیری خونین فرقه ای، مذهبی و قومی و فراموش نکردن موضوع فلسطین بعنوان شاخص اساسی و محک نهضت ها، تاکید کردند.
بیداری اسلامی، جنبشی به دنبال بازگرداندن اسلام به عرصهی زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان و نیز در تقابل با نظام سلطهی بینالمللی است که سالها ملتهای مسلمان را مورد بهرهکشی قرار داده است. این جنبش البته تاریخی طولانی دارد که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران یکی از نقاط عطف آن محسوب میشود و اینک تحولات خاورمیانه نیز در ادامهی همان مسیر، منجر به انقلابهای متعددی در کشورهای عربی شده است. البته ناگفته پیداست مسیری که در کشورهای عربی آغاز شده است در ابتدای راه قرار دارد و لذا از لوازم اصلی موفقیت در مسیر نیل به اهداف جنبش بیداری اسلامی، همانا تبیین صحیح و واقعبینانهی وضعیت موجود و نقد آسیبشناسانهی آن است. لذا در این مقاله تلاش خواهیم کرد در قالب یک چارچوب نظری، تهدیدات و آسیبهای جنبشهای اسلامی در خاورمیانه را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم.
بیداری اسلامی؛ محدودیتها و آسیبهای ساختاری
در ابتدای بحث باید میان درک از بیداری اسلامی به مثابهی جنبش و به مثابهی گفتمان تفاوت قائل شد. بیداری اسلامی گفتمانی است که به دنبال بازگشت اسلام و نوعی توبهی اجتماعی ملتها جهت ساخت سیاسی اسلامی جوامع و نیل به امت اسلامی است؛ اما جنبش بیداری اسلامی به سلسله رخدادهایی اطلاق میشود که از دسامبر 2010 با خودسوزی بوعزیزی در تونس شروع و باعث سرنگونی حکومتهای تونس، مصر، لیبی و یمن شد. از این رخدادها به علاوهی تحولات اردن، بحرین و شرق عربستان، تحت عنوان بیداری اسلامی تعبیر میکنند. این جنبش که در تحولات کنونی نقش ایفا میکند لزوماً یکدست و همگون نبوده و به شکل صد درصدی همهی ابعاد گفتمان بیداری اسلامی را نمایندگی نمیکند؛ بلکه در واقع جریانات اسلامگرا تلاش دارند، اسلام سیاسی را به مثابهی راهنمای عمل سیاسی در رقابت گفتمانی با ناسیونالیسم و لیبرالیسم، به گفتمان غالب و پیروز بدل سازند. البته اسلامگرایی اصطلاحی است که برای توصیف دو روند بسیار متفاوت مورد استفاده قرار گرفته است؛ اول، تلاش غیرخشونتآمیز فرهنگی برای نیل به یک جامعهی آرمانی اسلامی و دوم، اسلام سلفی که با افراطگرایی خشونتآمیز همراه است. اما به نظر میرسد اسلامگرایی مقبول در تحولات عربی گونهی اول است که سالها توسط دولتهای سرکوبگر خاورمیانه مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند (Azzam، 2011، ص 48).
البته در این مسیر، جنبش بیداری اسلامی با محدودیتها و آسیبهای متعددی روبهروست. از این منظر میتوان با استناد به بحث ساختارـکارگزار، یک چارچوب نظری برای بحث فراهم آورد. نظریههای مختلف رابطهی عاملیت و ساختار از دیدگاه جامعهشناختی یا عین و ذهن از دیدگاه فلسفی را در فعالیتهای اجتماعی به سه دسته تقسیم کردهاند:
1. اصالت کارگزار (Agency)
2. اصالت ساختار (Structure)
3. تعامل ساختار و کارگزار (ساختیابی) (قوام، 1386، ص 95).
گروه اول عاملان اجتماعی و رفتار آنها را عنصر محوری در مسائل اجتماعی میدانند. گروه دوم که به ساختارگرایان مشهورند، شرایط اجتماعی، زمینهها و ساخت اجتماع، طبقات و دولت و عواملی مانند اینها را تعیینکنندهی رفتار عاملان و کنشگران و روابط اجتماعی آنها محسوب میکنند. بالاخره دسته سوم اصالت را به رابطه و پدیدههایی اطلاق میکنند که افراد در کنار جامعه منشأ اثر به شمار میآیند. در نظریهی ساختیابی، عوامل انسانی هرچند در چارچوب ساختارها و تا اندازهای تحت الزام قواعد ساختاری عمل میکنند، اما در تغییر، تکمیل و حتی ساخت ساختارهای نو میتوانند نقش داشته باشند. لذا این نظریه بر تعامل و رابطهی پویا میان ساختارـکارگزار تأکید مىورزد. لذا جهت بررسی آیندهی کشورهای انقلابی خاورمیانه، بایستی از سویی کارگزاران تحولات و از سوی دیگر، ساختارهای فرهنگی حاکم را مورد شناسایی قرار داد. در این زمینه، سریعالقلم فرهنگ سیاسى انباشتهشده و ماهیت اجتماعى، فکرى و طبقاتى نخبگان ابزارى را از عوامل اصلی سیاستگذاری خارجی کشورها میداند (سریعالقلم، 1379، ص 49).
اسلامگرایی حداقلی، اسلامگرایی اخوانالمسلمین و سلفیگری گونههای مختلفی از جریانات اسلامی هستند که در برخی مقاطع حضور پررنگی در راستای ارزشهای اسلامی، نظیر مقابله با اسرائیل دارند؛ اما در بسیاری موارد، تفاوتهای آشکاری دارند. به ویژه اینکه دربارهی نقش ایران در خاورمیانه دچار اختلافاند. این در حالی است که اسلامگرایان باید همزمان هم دوران گذار را با همهی سختیهایش مدیریت کنند و هم برنامهی عملی خود را به منظور ارتقای کشور در همهی زمینههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به اجرا درآورند.
مطالعهی جنبش بیداری اسلامی با استفاده از این چارچوب نظری، ما را بدین جا رهنمون میسازد که جنبش بیداری اسلامی به مثابهی یک بازیگر سیاسی، با به قدرت رسیدن نخبگان اسلامگرا، به دنبال گشایش آزادی عمل خود است و در فضای پساانقلابی، از گفتمانی آشنا، قابل درک و منطبق با فرهنگ و هویت ملتها برخوردار است. اما واقعیت آن است که ساختارهای سیاسی و فرهنگی انباشتهشدهی داخلی و بینالمللی به شدت پویایی بیداری اسلامی را دچار محدودیت و آسیب مینمایند. لذا آسیبشناسی تحولات بیداری اسلامی باید منجر به ارائهی راهبردهایی شود که نتیجهی آن تفوق کارگزار (جنبش بیداری اسلامی) بر ساختارهای دیرپای فرهنگی- سیاسی- ارتجاعی باشد. به همین جهت، برخی از ساختارهای موجود و نامطلوب که میتواند جنبش بیداری اسلامی را دچار انحراف و آسیب نماید مورد اشاره قرار میگیرد. همچنین برخی آسیبهای خود کارگزاران بیداری اسلامی مورد اشاره قرار میگیرد.
آسیبهای سطح خُردـکارگزار:
- تکثر و بینظمی کارگزار بیداری اسلامی
واقعیت آن است که نیروهای اسلامگرا در کشورهای عربی، که تحولات انقلابی را نمایندگی میکنند و طبق برداشت ذهنی ما (یعنی در چارچوب بیداری اسلامی)، به درستی مهمترین دلیل تجدید حیات نهضتهای اسلامی در دوران معاصر تلقی میشوند، تعریف خاص و بدیع خود را از اسلام دارند که البته برداشت و تلقی آنان با برداشت جمهوری اسلامی ایران و همچنین با یکدیگر، در زمینهی نقش دین و اسلام در فرآیندهای سیاسی و بینالمللی، متفاوت است. هرچند گزارههای فراوانی چون فرهنگ اسلامی، نفی اسرائیل، باورهای دینی یکسان و... به عنوان ابعاد مشابهت جریانات اسلامگرا وجود دارد. لذا باید گفت کارگزار بیداری اسلامی، به شکل یک جریان همگون با باورهای یکسان نیست. اسلامگرایی حداقلی، اسلامگرایی اخوانالمسلمین و سلفیگری گونههای مختلفی از جریانات اسلامی هستند که در برخی مقاطع حضور پررنگی در راستای ارزشهای اسلامی، نظیر مقابله با اسرائیل دارند؛ اما در بسیاری موارد، تفاوتهای آشکاری دارند. به ویژه اینکه دربارهی نقش ایران در خاورمیانه دچار اختلافاند. این در حالی است که اسلامگرایان باید همزمان هم دوران گذار را با همهی سختیهایش مدیریت کنند و هم برنامهی عملی خود را به منظور ارتقای کشور در همهی زمینههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به اجرا درآورند.
- احتمال اضمحلال گفتمانی کارگزار بیداری اسلامی
تأکید بر بیداری اسلامی به معنای آن است که اسلام ظرفیتها و زمینههای لازم جهت طرح و دستیابی به آزادیخواهی، رفاه اقتصادی، کرامت انسانی و... را فراهم میسازد؛ اما در مقابل این گفتمان، نظریههای رقیبی وجود دارد. نظریههای رقیب نیز عمدتاً سه دسته هستند: دستهی اول تمامی تحرکات و قیامهای منطقه را در قالب هدف دستیابی به «دمکراسی» از نوع غربی تحلیل میکنند. این تحلیل نهایتاً یک تلقی عرفی و التقاطی از اسلام دارد که آن را در پیوند با لیبرالدمکراسی ارزیابی میکند. گروه دوم که البته اقلیتی پرسروصدا هستند، بیش از اینکه جریانی فکری و نظری باشند، جریانی اجتماعیدینی هستند که با بهرهگیری از توان عملیاتی خود، تلاش میکنند بیداری اسلامی را در قالب اسلام متحجر طالبانی به نمایش گذارند. جریانات سلفی نسبت به مطالبات دمکراتیک جذب نمیشوند، اما با وقوع انقلابها در کشورهای عربی، رشد اسلامگرایی و فضای باز سیاسی، شاهد قدرتگیری آنها هستیم که البته کمکهای کشورهای مرتجع عربی در این زمینه را نیز نباید از نظر دور داشت. گروه سوم از موضع ناسیونالیسم وارد رقابت گفتمانی میشوند.
ناگفته پیداست نمایندگان این جریان، به دلیل پیوند با رژیمهای سرنگونشده، چندان بخت و اقبالی برای جلب نظر مردم ندارند. لذا گفتمان بیداری اسلامی، در قالب اعتدالگرایی اصولی، تلاش دارد تا در برابر گفتمان لیبرالدمکراسی به برتری نظری و کسب رأی مردمی برسد. در اینجا کارگزار بیداری اسلامی نیاز به تعمیق ادبیات اسلامی و بهرهگیری از خط اصیل علمای اسلامی دارد تا بتواند دوران گذار جوامع عربی و همچنین نظامسازی اسلامی را با موفقیت طی نماید. آسیبی که در اینجا وجود دارد احتمال اضمحلال یا جذب گفتمانی اسلامگرایان در پروسهی اسلامگرایی حداقلی لیبرال است.
تحرکات جدید قطر، عربستان و ترکیه حاکی از این است که آنان تلاش دارند در این وضع بیثبات، به نوعی به تنشهای اعرابـاسرائیل خاتمه دهند. لذا زمزمههایی دربارهی طرح اتحادیهی عرب برای عادیسازی روابط با رژیم اشغالگر قدس، در چارچوب قبول شهرکسازیهای اسرائیل و نیز طرح مبادلهی زمین، به گوش میرسد.
محدودیتهای سطح کلانـساختار:
- ساختار فرهنگی هویتی ضدشیعی و ضدایرانی
در مقطع کنونی و با پررنگتر شدن فرهنگ اسلامی در کشورهای عربی، گونهای از تقابل فرهنگی تاریخی نیز میتواند خود را آشکار نماید و آن تمایز شیعهـسنی به مثابهی سازهای هنجاریهویتی، در اذهان جوامع عربی است. لذا اگر بپذیریم تحولات جهان عرب، پایان سلطهی حاکمان وابسته و سکولار را نوید میدهد، با توجه به گسترش میل اسلامگرایی، بایستی انتظار ظهور مجدد سازههای هویتیفرهنگی فوق را، به ویژه در روابط اعراب با ایران و نیز برخورد با شیعیان، از نظر دور ندانست.
لذا یکی از آسیبهای جنبش بیداری اسلامی این است که ساختار فرهنگی متراکم ضدشیعی، با توجه به خط تبلیغاتی رسانههای غربیـعربی مجدداً فعال شود. تشدید تنشهای فرقهای، تشدید اختلافات و معضلات قومی و قبیلهای، احتمال بروز جنگ داخلی در کشورهای دچار بحران، بهرهگیری گروههای افراطی از خلأ قدرت و ایجاد ناامنی و تداوم بیثباتی در سطوح مختلف، از جمله مسائل و ابعاد دورهی گذار در سطح منطقه است. قدرتهای فرامنطقهای و دخالتکننده در تحولات منطقه نیز به خوبی از این درک منفی آگاهی دارند.
لذا تشدید فضای دینیفرقهای در کشورهای مسلمان، میتواند تبعات منفی بر درک عمومی جوامع از اسلام و لزوم وحدت اسلامی بر جای گذارد؛ چه اینکه آن گاه میان مسلمانان کشورها و میان ایران و کشورهای اسلامی، جدایی و تنفری زایدالوصف خواهند آفرید و
انگارهی امت اسلامی و تقابل با سلطهی بینالمللی، از آیندهی جنبش بیداری اسلامی حذف خواهد شد.
آسیب دیگر، گسترش سلفیگری است. جریان سلفی با استفاده از اندیشههای تکفیری و منابع مالی وسیع وهابیت، گستردهترین شبکهی تروریستی جهان (القاعده) را در اختیار دارد که نمایندهی شاخص تروریسم نوین در دوران معاصر به حساب میآید. در سایهی تعریف آشفتهای که از مفهوم اهل سنت ارائه میشود، جریانات سلفی با مصادره به مطلوب واژهی «سلف»، حتی مفهوم اهل سنت را عمدتاً در تقابل با شیعیان به کار برده میبرند (الگار، 1386، ص 14).
- ساختار نظام منطقهای بینالملل
فراتر از همهی مسائل، ساختار نظام بینالملل و حضور قدرتهای فرامنطقهای و منافع آنان در خاورمیانه محدودیت زیادی برای جنبش بیداری اسلامی ایجاد میکند. کشورهای غربی و در رأس آنها، ایالات متحدهی آمریکا، رسماً و آشکارا بر تقدم امنیت رژیم صهیونیستی در خاورمیانه تأکید میکنند. حفظ جریان نفت ارزان به غرب و امنیت خطوط انرژی، از دیگر منافع نظام سلطهی بینالمللی است که در تحولات خاورمیانه نبایستی مورد تهدید قرار گیرد. نافذترین و مداخلهگرترین بازیگر بینالمللی در خاورمیانهی عربی، در یک سطح کلی و دائمی، ایالات متحدهی آمریکاست. امروزه آمریکا به هیچ روی، محوریت ثبات سیاسی در کشورهای خاورمیانهی عربی را در اولویت قرار نداده است (دهشیار، 1391).
لذا در کشورهایی چون مصر و تونس تلاش کردهاند تا انتقال آرام قدرت، به ساختارهای امنیتی و نظامی حافظ منافع غرب ضربهای وارد نکند. اما در کشورهایی که با انقلاب فاصله دارند، نظیر بحرین و عربستان، تمام تلاشها برای سرکوب مردم به کار بسته شده است. لذا ساختار نظام سلطه تلاش دارد تا با طولانی، پرنزاع و مشکلساز نشان دادن دورهی گذار بیداری اسلامی، مردم را سرخورده و منفعل کند و در این شرایط، زمینه را برای روی کار آمدن نظامهای هماهنگ با خود فراهم نماید. از سوی دیگر، نظام سلطه برای انحراف بیداری اسلامی، تلاش دارد تا تجدید روابط ایران با کشورهای عربی و همکاریهای منطقهای را با چالش روبهرو سازد.
- ساختار منطقهای و پویش کشورهای محافظهکار عربی
ناگفته پیداست موج بیداری اسلامی بیش از همه کشورهای محافظهکار و مرتجع عربی را به هراس افکنده است. در این محور، قطر و عربستان با تکیه بر حمایتهای آمریکا و پشتوانهی دلارهای نفتی، تلاش دارند تا مسیر بیداری اسلامی را متوقف و منحرف سازند. در واقع ساختار منطقهای قدرت در خاورمیانه، به شکل نیابتی تلاش میکند تا جهت تحولات را از تقابل با آمریکا و اسرائیل منحرف سازد. نیازهای اقتصادی کشورهای انقلابی نظیر مصر و نیز ساختارهای فرهنگی پانعربی حاکم بر این کشورها نیز باعث میشود که کشورهای انقلابی حداقل برای کوتاهمدت، در برابر قدرت منطقهای جبههی محافظهکار ناتوان باشند. نماد پویش این کشورها در مقطع اخیر را میتوان در بحران و جنگافروزی در سوریه مشاهده نمود.
تشدید تنشهای فرقهای، تشدید اختلافات و معضلات قومی و قبیلهای، احتمال بروز جنگ داخلی در کشورهای دچار بحران، بهرهگیری گروههای افراطی از خلأ قدرت و ایجاد ناامنی و تداوم بیثباتی در سطوح مختلف، از جمله مسائل و ابعاد دورهی گذار در سطح منطقه است. قدرتهای فرامنطقهای و دخالتکننده در تحولات منطقه نیز به خوبی از این درک منفی آگاهی دارند.
با وقوع تحولات جدید در جهان عرب، زمینهها و مؤلفههایی برای گسست در محور مقاومت قابل شناسایی است که مهمترین مورد آن تحولات سوریه و تلاش بازیگران رقیب برای تغییر حکومت یا تغییر رفتار در این کشور است. البته شکاف در محور مقاومت با سقوط متحد استراتژیک ایران، یعنی سوریه، بیش از اینکه یک تهدید عینی باشد، شکافی معنایی در گفتمان مقاومت تفسیر میگردد که افکار عمومی را دچار آشفتگی مفهومی و جمهوری اسلامی ایران را نیز دست به گریبان ذهنیتهای متخاصم در منطقه و نیز افول گفتمانی در سطح سیاست خارجی میسازد. البته این مسئله، بیش از هر عامل دیگری برای ایران امنیتسوز خواهد بود. از سوی دیگر، تحرکات جدید قطر، عربستان و ترکیه حاکی از این است که آنان تلاش دارند در این وضع بیثبات، به نوعی به تنشهای اعرابـاسرائیل خاتمه دهند. لذا زمزمههایی دربارهی طرح اتحادیهی عرب برای عادیسازی روابط با رژیم اشغالگر قدس، در چارچوب قبول شهرکسازیهای اسرائیل و نیز طرح مبادلهی زمین، به گوش میرسد.
این در حالی است که به لحاظ تاریخی، نوعی ملازمت بین مسئلهی فلسطین و جهان اسلام به وجود آمده است. آزاد شدن نیروها و اندیشههای ملی و اسلامی در نتیجهی انقلابات اخیر، فضایی معنایی را حاکم خواهد نمود که بیگمان مسئلهی فلسطین در بطن آن قرار خواهد داشت. شکلگیری این فضای هنجاری احتمالاً فرصت را از طرحهای سازشکارانه، که منجر به نفی حقوق بنیادین فلسطینیان میشود، خواهد گرفت. درست به همین جهت است که مقامات رژیم صهیونیستی در مقابل فروپاشی دولتهای محافظهکار عرب سکوت کردهاند و اتحادیهی عرب نیز به آرامی به دنبال طرح صلح با اسرائیل است.
جمعبندی
در جمعبندی باید گفت که نقطهی آغاز و خواستهای مردمی در تحولات بیداری اسلامی روشن است، اما نتیجه و آیندهی آن هنوز تا حدودی برای کسی روشن نیست؛ چه اینکه تلاشهای زیادی در سطح بینالملل و نیز منطقه برای محدود نمودن و انحراف در بیداری اسلامی آغاز شده است. لذا عبور جنبش بیداری اسلامی از این پیچ تاریخی به مثابهی شکست قطعی سیاستهای آمریکا و کشورهای همراه با نظام سلطه در منطقه است و در واقع آن هنگام بایستی منتظر تغییر بنیادین ژئوپلیتیک و ایدئولوژیک منطقه بود. در این زمینه، به آسیبهایی در سطح خُرد، یعنی کارگزار بیداری اسلامی اشاره گردید و همچنین محدودیتهای ساختاری فراروی جنبش بیداری اسلامی مورد بررسی قرار گرفت. لذا ملتهای مسلمان برای عبور از این مقطع و نیل به آرمانهای انقلابی، راهی جز اتحاد اسلامی، غنیسازی گفتمانی و هوشیاری در برابر طراحیهای خارجی ندارند. (*)
منابع:
Azzam, maha (2011), "Islamism: extremists or Democrats"? in the Arab Spring, London: Conservative Middle East Council.
· الگار، حامد (1386)، وهابیگری، ترجمهی احمد نمایی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی.
· سریعالقلم، محمود (1379)، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران: بازبینی نظری و پارادایم ائتلاف، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک.
· قوام، عبدالعلی (1386)، روابط بینالملل؛ نظریهها و رویکردها، تهران، سمت.
*عبداله مرادی؛ دانشجوی دکتری روابط بینالملل دانشگاه علامه طباطبایی/انتهای متن/
کد مطلب: 614857
اسلام تايمز
https://www.islamtimes.org