۰
شنبه ۲ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۰۷
گزارشی اجمالی از سوابق دیکتاتوری در ایران؛

سالهای بدون جمهوری!

سالهای بدون جمهوری!
تاریخ جمهوریّت در ایران باستان
اگر برگزاری انتخابات را مهم‌ترین نشانه‌ی وجود جمهوری در یک کشور بدانیم باید دانست که در تمام تاریخ ایران تا زمان مظفرالدین شاه هیچ اقدامی برای برگزاری انتخابات و نظرخواهی از مردم در امر کشورداری صورت نگرفته است. به عبارت دیگر در زمانی که وجود برخی انواع دموکراسی یا جمهوری در یونان و روم سبب پیدایش مباحثی حول نقش مردم در تعیین سرنوشت خودشان شده بود، ایران در میان سلسله‌های پادشاهی دست به دست می‌شد و کوچکترین حقی برای عموم مردم در اداره ی کشور وجود نداشت. ماهیّت پاتریمونیالیستی حکومت سبب می‌شد منافع طبقه‌ی شاهی بر منافع عمومی ترجیح داشته و اساساً هیچ تفکیکی درباره‌ی این دو حوزه از حقوق (خصوصی و عمومی) صورت نگیرد. در این میان حتّی اگر برخی از وجود مجلسی همچون مجلس مهستان در زمان اشکانیان سخن می گویند، باید دانست که آن مجلس متشکّل از اشراف و بزرگان بوده و در واقع ماهیّتی الیگارشیک داشته است.
 
انتخابات در عهد قاجار
تقریباً تا پایان دوره‌ی قاجاریه هیچ اهتمامی برای دخالت دادن مردم در امر سیاست وجود ندارد. نهایتاً پس از انقلاب مشروطه در مرداد 1285 شمسی، مظفرالدین شاه قاجار با پذیرش حکومت مشروطه فرمانی مبنی بر برگزاری انتخابات مجلس برای مشاورت و کمک به وزرای دربار صادر کرد:
«مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبین شاهزادگان و علما و قاجاریه و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف، به انتخاب طبقات مرقومه، در دارالخلافه تهران تشکیل و تنظیم شود که در مهام المور دولتی و مملکتی و مصالح عامه مشاوره و مدافعه لازم را به عمل آورده.»[1]
برابر مادّه یک نظامنامه انتخابات، رأی دهندگان به شش گروه تقسیم می شدنند:شاهزادگان و قاجار، علما و طلاّب،اعیان، بازرگانان، مالکان، کشاورزان و پیشه وران، که هر طبقه نمایندگانی برمی گزید.[2] امّا ههچنان که مشاهده می‌شود عموم مردم و رعایا از شرکت در نتخابات محروم بودند. مطابق ماده‌ی 2 این نظامنامه:
 
ماده دوم - انتخاب‌کنندگان باید دارای مقامات ذیل باشند: اولاً: سن آنها کمتر از بیست و پنج سال نباشد. ثانیاً: رعیت ایران باشند. ثالثاً: معروفیت محلی‌داشته باشند رابعاً ملاکین و فلاحین آن‌ها باید صاحب ملکی باشند که هزار تومان قیمت داشته باشند رابعاً ملاکین و فلاحین آن‌ها باید صاحب ملکی باشندکه هزار تومان قیمت داشته باشد. پنجم: تجار آنها حجره و تجارت معینی داشته باشند. ششم: اصناف آنها باید از اهل صنف و کار معین صنفی داشته باشندو دارای دکانی باشند که کرایه آن دکان مطابق کرایه‌های حد وسط محلی باشد.[3]
 
«مجالس ششم تا دوازدهم در دوره پادشاهی پهلوی اول برگزار شدند. در مجالس دوره رضاخانی ترکیب مجلس توسط شخص رضاشاه تعیین می‌شد و مجلس به صورت نهادی بی‌تأثیر درآمده بود. مع‌الوصف شاه اصرار داشت که همه اقدامات اجرایی به تصویب قوه مقننه برسد. لاجرم مجلس، هرچند به شکلی تشریفاتی، به کار خود ادامه داد.»
 
ادوار انتخابات مجلس در عهد قاجار
دوره اول:
دور اول مجلس شورای ملّی در مهر 1285 شمسی با نطق افتتاحیه مظفرالدین شاه گشایش یافت. این مجلس توانست قانون اساسی ایران را که مشتمل بر 51 اصل بود در دی ماه 1285 به امضای مظفرالدین شاه و پس از فوت وی متمم قانون اساسی را مهر 1286 به امضای محمدعلی شاه برساند.[4] مجلس اول تیر 1278 شمسی بدستور «محمدعلی شاه» به توپ بسته شد.
دوره دوم:
مجلس دوم پس از حدود یک سال و 5 ماه از به توپ بسته شدن مجلس اول فروردین 1288 شمسی افتتاح شد، اما درپی اولتیماتوم روسیه دی 1289 شمسی منحل شد.[5]
دوره سوم:
مجلس سوم پس از 3 سال از زمان انحلال مجلس دوم آذر 1293 شمسی توسط احمدشاه افتتاح شد. اما این مجلس نیز به علت شروع جنگ جهانی اول و با ورود نیروهای روسی، انگلیسی و عثمانی به کشور پس از یک سال منحل شد.
دوره چهارم:
مجلس چهارم حدود 5 سال و نیم بعد اول تیر 1300 شمسی توسط احمدشاه گشایش و 30 خرداد 1302 شمسی پایان یافت.
دوره پنجم:
پنجمین دوره مجلس 22 بهمن 1302 شمسی افتتاح شد و در 22 بهمن 1304 شمسی خاتمه یافت. انتقال قدرت به پهلوی، تصویب لایحه نظام وظیفه اجباری، لغو القاب اشرافی چون الدوله، السلطنه و الممالک را و الزام همه مردم به دریافت شناسنامه و اختیار کردن نام خانوادگی از مهمترین مصوبات این مجلس است.

جمهوریّت در زمان پهلوی اول
با انتخاب رضاخان به پادشاهی عملاً جمهوریّت و انتخابات در ایران از بین رفت. سوابق نظامی رضاخان و روحیّات خاصّ او در امر اداره‌ی کشور امکان هرگونه تأثیر مردم در تعیین سرنوشتشان را از بین می‌برد. آبراهامیان درباره‌ی مجلس ششم تا دوازدهم در عصر رضاخان اینگونه می‌نویسد:
«مجالس ششم تا دوازدهم در دوره پادشاهی پهلوی اول برگزار شدند. در مجالس دوره رضاخانی ترکیب مجلس توسط شخص رضاشاه تعیین می‌شد و مجلس به صورت نهادی بی‌تأثیر درآمده بود. مع‌الوصف شاه اصرار داشت که همه اقدامات اجرایی به تصویب قوه مقننه برسد. لاجرم مجلس، هرچند به شکلی تشریفاتی، به کار خود ادامه داد.»[6]
 
رضاخان که خود با کودتا علیه حکومت قاجار در زمانی که احمدشاه قاجار به اروپا رفته بود به حکومت رسیده بود در نهایت به همان روش از سلطنت عزل شد. پس از اشغال ایران توسط نیروهای روس و انگلیس، بریتانیا در پیامی به رضاخان چنین نوشت:
«ممکن است اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد.»[7]
 
جمهوریّت در زمان پهلوی دوم
محمد رضا پهلوی میراث دار یک پادشاهی بوجود آمده از کودتا بود. در هفت سالگی ولیعهد کشور بزرگ ایران می‌شود و مدل زمامداری پدر از او نیز فردی بی توجّه به مردم در حکومت تربیت می‌سازد. زمانی که در 22 سالگی به پادشاهی رسید خود را مدیون مصالحه‌ی انگلیس برای پذیرش پادشاهیش می‌دانست. همین امر او را از مردم و روابط دو جانبه‌ی میان حاکم و ملّت بی نیاز می‌گرداند و از ابتدا گفتمان سیاسی خود را بر پایه‌ی اتّکای به بیگانگان مفصل بندی می‌کند.
 بر همین اساس در حین جنگ جهانی دوم وقتی سران کشورهای انگلیس، آمریکا و شوروی (وینستون چرچیل، فرانکلین روزولت و ژوزف استالین) برای شرکت در کنفرانس تهران به تهرآن می‌آیند[8] بدون پذیرش دعوت و میزبانی شاه ایران به سفارت خانه‌های خود می‌روند.[9] تنها استالین است که به دیدار او می‌رود. در این حال شاه ایران در کمال خفّت به دیدار دو نفر دیگر در سفارت شوروی به عنوان محلّ برگزاری کنفرانس می‌رود. برخی معتقدند او از این‌که این‌گونه تحقیر شد، رنجید و این رنجش هرگز التیام نیافت.[10]
 
تمایل شاه به افزایش بی قید و شرط قدرت او را به وادی اعمال غیر دموکراتیک می‌کشاند. در دی 1327 شایعاتی به وزارت امور خارجه آمریکا رسید که شاه به دنبال فرصتی برای اصلاح قانون اساسی مشروطه و بالابردن قدرت خود در مقابل مجلس است. تنها یک‌ماه بعد در 15 بهمن با ترور نافرجام شاه در دانشگاه تهران؛ او بهانه‌ی کافی برای این کار را به دست آورد. به تعبیری این ترور یک موهبت در لباس مبدل برای شاه بود.[11] چرا که شاه با برقراری حکومت نظامی در همان زمان هم انتخابات مجلس مؤسسان را برگزار کرد و هم مصوبه‌ی تشکیل مجلس سنا را گذراند که مطابق آن نیمی از سناتورها به وسیله‌ی خود شاه انتخاب می‌شدند. یک پژوهشگر آمریکایی درباره‌ی نوع عملکرد شاه پس از ترور و میل او به خودکامگی چنین می‌نویسد:
 «همه آثار رهبر بودن، در شاه ناپدید شده‌است. او که تاکنون تظاهر می‌کرد مایل است رهبری «پیشرفت و اصلاحات» را برعهده داشته باشد، در عمل، نه توانایی این رهبری را دارد و نه شخصیت لازم برای این‌کار را.»[12]
 
کودتای 28 مرداد
تلاش محمد مصدق، نخست وزیر برای محدود کردن قدرت شاه در چارچوب قانون اساسی مشروطه عملاً به اختلاف عمیق میان او و شخص محمدرضا انجامید. به همین جهت شاه یک سال پس از اعتراضات 30 تیر 1331 در 28 مرداد 1332 با هماهنگی سازمان‌های مخفی انگلیس آمریکا طیّ یک کودتا علیه دولت قانونی مصدّق اوج دیکتاتوری خود را به نمایش گذاشت و نخست وزیر را در دادگاه نظامی محاکمه و به احمد آباد تبعید کرد.[13]
 
انتخابات مجلس پس از کودتا
پس از کودتای 28 مرداد، فعالیّت سیاسی نیروهای ملّی گرا ممنوع شد. محمدرضا برای نشان دادن ژست مردم دوستی خود، دو نفر از نزدیکان خود یعنی منوچهر اقبال و اسدالله علم را مأمور تشکیل دو حزب ملیّون و مردم کرد. به دنبال اختلاف این دو حزب بر سر مسئله‌ی تقلّب در انتخابات، شاه هر دو حزب را منحل و حزب فراگیر رستاخیز را تشکیل داد. شاه معتقد بود که این حزب تنها حزب قانونی کشور است و «هرکسی مایل نیست به این حزب بپیوندد، باید کشور را ترک کند».[14]

در انتخابات‌ها پس از کودتا پیروزی و کسب کرسی‌های مجلس شورای ملّی و مجلس سنا منحصراً در اختیار احزابی چون مردم، ایران نوین، رستاخیز و... بود. در مواردی مثل انتخابات بیستم در سال 1339 آن چنان تقلّب وسیعی در انتخابات رخ داد که شاه مجبور شد انتخابات را باطل اعلام کند. در این انتخابات با وجود اجازه به اعضای محبوب جبهه ملّی بر ای نامزدی در انتخابات، امّا حتّی یک کرسی هم نصیب ایشان نشد.[15]

نمونه‌ی دیگر در انتخابات خرداد 1354 بود که تمام 268 کرسی مجلس شورای ملّی و مجلس سنا، به حزب سلطنت طلب رستاخیز رسید! [16]
 
انقلاب مردمی علیه شاه
در نهایت به دلیل بافت متمرکز حکومت سلطنتی و عدم اعتنا به رأی و نظر مردم در ساختار حکومت و وابستگی و اتکای به بیگانگان انقلاب اسلامی به رهبری دینی خود به وقوع پیوست. بی اعتمادی فزاینده‌ی میان مردم و شاه که از کودتای 32 به این سو هر سال بیشتر می‌شد با هیچ اصلاحات یا وعده‌ی اصلاحاتی قابل جبران نبود. در نهایت شاه در انتخاب میان مردم و آمریکا با انتخاب قدرت آمریکایی خود را از ملّت برکنار دید و انقلاب اسلامی مردم ایران به رهبری امام خمینی توانست در پروسه‌ای کاملاً مردمی بر عمر دیکتاتوری در ایران پایان دهد.

پی‌نوشت ها:
1. غلامرضا ورهرام، نظام سیاسی و سازمانهای اجتماعی ایران در عصر قاجار.تهران: معین، 1367.ص، 319
2. نظامنامه انتخابات صنفی مجلس شورای ملّی ایران، مرکز پژوهش‌های مجلس، http://rc.majlis.ir
3. همان
4. یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، نشر مرکز، چاپ چهاردهم، تهران 1389، ص 83
5. همان، صص 98-99
6. همان، ص 126
7. Kapuscinski, ‌Ryszard. Shah of Shahs. Penguin Group, 2006: 25
8. Service, Robert. Stalin: a biography. UK: Macmillan, 2004: 443
9. Mayle, Paul. Eureka summit: agreement in principle and the Big Three at Tehran, 1943. US: Associated University Presses - University of Delaware Press, 1987: 56
10. Hoveyda, Fereydoun. The Shah and the Ayatollah: Iranian mythology and Islamic Revolution. US: Praeger, 2003: 16-17
11. Rajaee, Farhang. Islamism and modernism: the changing discourse in Iran. US: University of Texas Press, : 39 : 2007
12. Cottam, Richard W. Iran and the United States: a cold war case study. US: University of Pittsburgh Press, :871988 
13. Milani, Abbas. Eminent Persians: the men and women who made modern Iran, 1941-1979. vol. 2. New York: Cyracuse University Press, 2008: 244
14. Daryaee, Touraj. The Oxford Handbook of Iranian History. US: The Axford University Press, 2012: 361
15. Kristen Blake (2009). The U.S. -Soviet Confrontation in Iran, 1945-1962: A Case in the Annals of the Cold War. University Press of America. p. 143
16. Dieter Nohlen, Florian Grotz & Christof Hartmann (2001) Elections in Asia: A data handbook, Volume I, p74
حیدر شمس
کد مطلب : ۷۳۳۰۱۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما