۰
چهارشنبه ۴ تير ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۳۵

بیداری اسلامی، نقطه‌ی عزیمت تمدن‌سازی

بیداری اسلامی، نقطه‌ی عزیمت تمدن‌سازی
به‌طور قطع تلاش برای هویت‌یابی اسلامی و تکیه بر اصول اساسی اسلام در روند احیای تمدن اسلامی مورد تأکید و توجه بوده است؛ امری که با آغاز فرآیند بیداری اسلامی در کشورهای منطقه، به‌نوعی موتور محرک تحرکات سیاسی و اجتماعی این محدوده‌ی جغرافیایی بوده است. لذا با توجه به همسویی مصادیق بیداری اسلامی با شاخصه‌های تمدن اسلامی می‌توان گفت تمدن اسلامی از یک طرف نتیجه و ثمره‌ی بیداری اسلامی است و از طرف دیگر، بیداری نیز قوام‌بخش و تداوم‌بخش روند احیای تمدن اسلامی است. برای واکاوی دقیق‌تر این موضوع، با جعفر قنادباشی، کارشناس مسائل خاورمیانه، به گفت‌وگو نشستیم.

آیا مسئله‌ی بیداری اسلامی می‌تواند به‌عنوان نقطه‌ی آغازین تشکیل تمدن اسلامی مطرح باشد؟ به‌صورت کلی، مراحل گذار برای تحقق تمدن اسلامی از نظر شما چیست؟

تمدن اسلامی پدیده‌ای است که از قبل وجود داشته و تشکیل یافته است. اما آنچه در حال حاضر در مورد آن صحبت می‌شود و به‌عنوان برداشت صحیح مطرح است، احیای مجدد تمدن اسلامی است. این احیا نشانه‌ها و علامت‌هایی دارد. آنچه ما اکنون شاهد آن هستیم، نشانه‌های احیای چنین پدیده‌ای است. باید گفت از اثرات و پیامدهای مسئله‌ی بیداری اسلامی و خیزش‌هایی که در کشورهای شمال آفریقا و غرب آفریقا واقع شد، آغاز احیای تمدن اسلامی است.

در خصوص تمدن اسلامی لازم به ذکر است که این تمدن به‌عنوان تمدنی شناخته‌شده و تعریف‌شده مطرح است؛ به‌طوری‌که در بسیاری از کتب در مورد آن صحبت شده و بسیاری از آکادمی‌های جهان راجع به آن تحقیق کرده‌اند و معتقد هستند تمدن اسلامی، تمدنی است که از غرب آفریقا، یعنی از موریتانی، سنگال و مغرب آغاز می‌شود و بخش‌های شمال آفریقا و خاورمیانه را فرامی‌گیرد و تا اندونزی که بیشترین مسلمان‌ها را در خودش جای داده ادامه پیدا می‌کند. نشانه‌های بروزیافته از این مجموعه در دو دهه‌ی گذشته سبب شکل‌گیری تفکر احیای تمدن اسلامی شده است.

از نشانه‌هایی که می‌توان ذکر کرد این است که در همه‌ی این کشورها، تحرکات مذهبی گسترش پیدا کرده است. مساجد و مراکز اسلامی فعال شده‌اند، مراجعات به علمای اسلامی در این محدوده‌ی تمدنی بیشتر شده است و تعداد کتبی که در این محدوده در مورد اسلام نوشته شده افزایش یافته است. علاوه بر اقدامات و تحرکات مذهبی، بسیاری از دیگر اقدامات مثل اقدامات امدادی، اقدامات آموزشی، کمک به ساختن مدارس و کمک به تحصیلات افزایش یافته و میل به حضور در صحنه‌ی سیاسی به‌طور بسیار محسوسی به‌طور مشترک در همه‌ی کشورهای این محدوده بیشتر شده است.

همچنین گرایش به مقابله با استعمار غرب، مقابله با صهیونیست و مقابله با سیطره‌ی بیگانگان در همه‌ی این کشورها بیشتر شده است؛ به‌طوری‌که طی سه دهه‌ی گذشته، عمده‌ترین گروه‌های مخالف یا اپوزیسیون را گروه‌های اسلامی فعال تشکیل داده‌اند. لذا در این سه دهه، از اندونزی و شرقی‌ترین نقطه‌ی عالم تا غربی‌ترین نقطه‌ی آفریقا، بیشترین زندانیان سیاسی، زندانیان معتقد به اسلام بودند. یعنی دیگر از ملی‌گراها و مارکسیست‌ها در زندان‌ها خبری نبود و این نشانه‌ها نشان می‌داد که این تمدن به سمت احیا پیش می‌رود.

لذا نوعی بازگشت به خویشتن و بازگشت به فرهنگ اسلامی را در منطقه شاهد هستیم که این‌ها همه نشانه‌های احیای تمدن اسلامی است؛ تمدنی که به سمت اسلام سیاسی یا به عبارتی قرائت صحیحی که پیامبر در مدینه ارائه کردند، پیش می‌رود. باید گفت آنچه در اندونزی در تحرکات مذهبی مردم، چه در عرصه‌ی عبادی، چه در عرصه‌ی زندگی روزمره، چه در عرصه‌ی کوشش برای ساختن احزاب و چه در مخالفت با غرب شاهد آن هستیم، با تحرکات دیگر کشورها مشابهت‌هایی داشت که این مشابهت‌ها نشان‌‌دهنده‌ی پیوستگی تمدنی این منطقه است.

به‌طور قطع تمدن اسلامی با دیگر تمدن‌های هشت‌گانه‌ی جهانی (که سال‌های کهنسالی خود را می‌گذرانند) متفاوت است. کوشش‌های این تمدن برای یافتن هویت واقعی یا احیای تمدن گذشته‌ی خود سبب شده است که در مقابل سیطره‌ی فرهنگی غرب بایستد و این به معنی احیای تمدن اسلامی است. البته از زمان آغاز احیای این تمدن برکاتی بر آن حاصل شده که یکی از ثمره‌ها، نتایج و نشانه‌های احیای آن، مسئله‌ی بیداری اسلامی است؛ یعنی بیداری اسلامی در بستر بزرگ و وسیع تمدنی آغاز شده و در این بستر شروع به هدف قرار دادن دولت‌های دست‌نشانده‌ی غرب نموده است.

حدود دو دهه پیش که هانتینگتون کتاب «جنگ تمدن‌ها» را نوشت، بر این باور بود که در بین تمدن‌های جهانی، تمدن اسلام است که در حال رشد و گسترش است. به همین دلیل، گسل‌های میان این تمدن و دیگر تمدن‌ها گسل‌های فعالی خواهد بود و اطراف جغرافیای این محدوده‌ی تمدنی با تمدن‌های دیگر مناقشاتی را شاهد خواهیم بود. لذا غرب به فکر واکنش در برابر این روند برای متوقف‌سازی و یا انحراف آن بود. به این ترتیب، واکنش‌هایی که غرب در برابر این احیا از خود نشان می‌دهد، واکنش‌های مشابهی است. واکنش در برابر جبهه‌ی مسلمانان اندونزی مشابه واکنش در برابر مسلمانان پاکستان است. بنابراین مشابهت‌ در واکنش‌هایی که از سوی غرب شاهد آن هستیم، اعترافی است به پیوستگی تمدنی این محدوده که به دلیل مشابهت جامعه‌شناختی و هویتی این منطقه است.

غربی‌ها طی این دو یا سه دهه برای اینکه این تمدن را تضعیف کنند، حتی از مارکسیست‌ها و ملی‌گراها حمایت می‌کردند. در بخش فرهنگی نیز غربی‌ها در هالیوود سعی کردند یک چهره‌ی خشن و نامطلوبی از اسلام ارائه کنند. غربی‌ها احساس کردند که این تمدن در حال احیاست و از آن مهم‌تر، به‌تدریج مرکز ثقل قدرت جهانی را به خودش منتقل می‌کند، لذا دست به این‌گونه اقدامات زدند.

آیا رابطه‌ای بین مصادیق بیداری اسلامی و شاخص‌های تمدن اسلامی وجود دارد که بتوان روند احیای تمدنی را در بستر بیداری اسلامی جست‌وجو کرد؟

در بیداری اسلامی، هدف تشکیل واحدهای سیاسی است که بخش‌های تمدنی را تشکیل می‌دهد. در بیداری اسلامی، کوشش برای بازگشت به هویت اسلامی است. لذا شما می‌بینید که این اهداف دقیقاً اهدافی تمدنی است که در همه‌ی تمدن‌ها به‌طور مشترک دنبال می‌شود. آن‌چیزی‌که در بیداری اسلامی به‌صورت ملموس نشان داده می‌شود، مانند تحصن‌های خیابانی، تحرکات سیاسی و... نشان‌دهنده‌ی این است که تحرکات سیاسی در داخل کشورها به دلیل تأکیدشان بر اسلام و مبانی اصلی حکومتی است. در واقع این تحرکات کوششی تمدنی است.

تأکید بیداری اسلامی در درجه‌ی اول همواره بر الگوی مبانی قرآنی استوار بوده و مبتنی بر تعالیم و سیره‌ی پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) و متکی بر معارفی است که در جهان اسلام مورد قبول بوده است. گرایش بیداری اسلامی رد ظلم است؛ یعنی آن‌چیزی‌که وجه شاخص تمدن اسلامی در برابر تمدن‌های دیگر است. لذا بیداری اسلامی از یک طرف نشانه‌ی تمدن اسلامی است و تمدن اسلامی نیز نتیجه و ثمره‌ی بیداری اسلامی است. از طرف دیگر، بیداری اسلامی قوام‌بخش تمدن اسلامی است؛ یعنی دقیقاً هم نشانه‌ی تمدن اسلامی است و هم قوام‌بخش و تداوم‌بخش روند احیای تمدن اسلامی است. به عبارت دیگر، برای اینکه روند احیای تمدن اسلامی به سرمنزل مقصود خود برسد، ناگزیر به عبور از بیداری اسلامی بوده و بیداری اسلامی در حال کمک به روند تمدن اسلامی و گسترش و تعمیق آن است. لذا بیداری اسلامی به این روند سرعت و شتاب می‌دهد.

همان‌طور که می‌دانید، جمهوری اسلامی سردمدار بیداری اسلامی و تمدن‌سازی اسلامی در منطقه بوده و به عنوان الگو مطرح شده است. لذا از این حیث، رابطه‌ی بین وظیفه‌ی تمدن‌سازی اسلامی از یک طرف و توسعه‌ی ملی در خود ایران از طرف دیگر را تشریح بفرمایید.

آنچه در عرصه‌ی توسعه‌ی ملی می‌توانیم ببینیم، دو دیدگاه متفاوت و تقریباً می‌توان گفت متقابل است. بعضی توسعه‌ی ملی را بدون در نظر گرفتن آنچه در منطقه و جهان می‌گذرد و آنچه فرهنگ و گرایش‌ها و اعتقاد ایجاب می‌کند، تعریف و دنبال می‌کنند. توسعه‌ی ملی بدون در نظر گرفتن هویت فرهنگی و جغرافیای انسانی یک کشور و بدون در نظر گرفتن شرایط و موقعیت راهبردی که کشور در آن قرار داشته است، توسعه‌ای عقیم بوده و نمی‌تواند پیش‌رونده باشد.

توسعه‌ی ملی زمانی محقق می‌شود که چندین پارامتر مورد توجه قرار گیرد. در درجه‌ی اول هویت فرهنگی ما که در واقع جهت‌گیری فرد فرد مردم کشور ما را نشان می‌دهد باید مورد توجه قرار گیرد. مسائلی مانند موقعیت جغرافیایی و جغرافیای انسانی که ما در آن قرار داریم و همچنین شرایط منطقه‌ای و جهانی نیز غیرقابل چشم‌پوشی است. طبیعتاً این توسعه‌ی ملی با در نظر گرفتن پارامترهای ذکرشده می‌تواند پویا و کارآمد باشد و کشور را به توسعه‌ای مطلوب برساند.

البته در توسعه از دیدگاه فرهنگ اسلامی، اولویت با توسعه‌ی انسانی است و بعد توسعه‌ی اقتصادی و سیاسی. در واقع ما در توسعه‌ی ملی اگر روند احیای تمدنی اسلام را رعایت کنیم، سوار بر امواجی شده‌ایم که ما را سریع‌تر به توسعه‌ی ملی می‌رساند، اما اگر ما روند تمدن اسلامی را فراموش کردیم، اولاً هویت فرهنگی خودمان را فراموش کرده‌ایم و در ثانی، جهت‌گیری مردم در داخل را، که بیشترین قوا و قدرت را برای توسعه‌ی ملی فراهم می‌کند، در نظر نگرفته‌ایم.

لذا اصلاً در نهادهای امروز، به دلیل ارتباطات مختلفی که وجود دارد، هیچ‌گاه نمی‌شود توسعه‌ی ملی، محدود در مرزها باشد. این مسئله در هیچ کجای جهان تحقق نیافته است. بنابراین توسعه‌ی ملی مبتنی بر فرهنگ اسلامی و هویت اسلامی و همچنین رعایت جهت‌گیری‌ها، کشور را به دو نیروی بسیار مهم نائل خواهد کرد. یکی نیروی داخلی است که از افراد جامعه منبعث می‌شود و جهت‌گیری جامعه با این توسعه‌ی ملی همراه خواهد بود و دیگری جهت جهانی آن است که به سمت احیای تمدن اسلامی پیش می‌رود.

بنابراین در غیر این صورت، ما دچار تضاد و تقابلی با نیروهای فرهنگی داخلی و خارجی می‌شویم که این امر ما را به بن‌بست می‌رساند. کمااینکه ما در رژیم شاه نیز شاهد این اتفاق بودیم؛ چراکه شاه فکر کرد اگر در چارچوب محدوده‌ی فرهنگ باستانی ایرانی حرکت کند و اسلام (که جهت‌گیری اصلی و قلبی مردم بود) در نظر گرفته نشود، می‌تواند به مراحل توسعه برسد. اما دیدیم که با مردمی که نیروهایشان را برای اسلام و برای فرهنگ مورد قبولشان صرف می‌کردند، تقابل پیدا نمود.

به‌عنوان آخرین سؤال بفرمایید جمهوری اسلامی برای تعریف یک نظم ژئوپلیتیکی از نظر اسلام و برای تعریف یک نوع جغرافیای بدون مرز که مبتنی بر عقیده‌های اسلامی باشد، چه کارهایی را می‌تواند انجام بدهد و به‌طور کلی الزامات تحقق این موضوع چیست؟

زمانی که در اسلام گفته می‌شود مرز وجود ندارد، منظور این نیست که مرز به معنی این چیزی که در حال حاضر هست وجود نداشته باشد. مهم این است که نسبت به آنچه در آن طرف مرزها در هر کشوری می‌گذرد نه تنها بی‌تفاوت نباشیم، بلکه گرایش و ارتباط بین کشورهای اسلامی را بر روابط منطقه‌ای و مبتنی بر محل تولد، موطن و... اولویت بدهیم؛ چراکه ملی‌گرایی به معنی محدوده آن‌چیزی‌که ناسیونالیست قبول دارد، در واقع نوعی خود را محور قرار دادن است، در حالی که در اسلام ما خدا را محور قرار می‌دهیم. به این ترتیب، کشورهای همفکر ما با ما همراه خواهند بود.

اما اگر زمانی ما خودمان را محور قرار دادیم، طبیعتاً به ناسیونالیسم می‌رسیم، اما زمانی که ما به اسلام فکر می‌کنیم، آنچه ما را وحدت می‌دهد قرآن و اصول اسلامی خواهد بود که عبارت است از توحید، نبوت، معاد و قبله‌ی مشترک. از همه مهم‌تر اینکه ما یک جهت‌گیری‌ را انتخاب می‌کنیم که بسیار عقلانی است. ما می‌گوییم هرکسی ایدئولوژی و مرام ما را قبول دارد، ما او را قبول داریم و این می‌تواند برای همه‌ی تدابیر سیاسی ایجاد ساختارهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کارگشا باشد. اگر ما حتی در چارچوب اسلام هم فکر نکنیم و اصل را بر بنای انترناسیونالیسم قرار بدهیم، این به معنی یک اجتماع سریع انسانی است، چون وجود انسان‌ها محدود به یک بُعد فیزیکی نیست، بلکه گرایش‌ها، مرام و موضع‌گیری‌های انسان‌ها، شخصیت آن‌ها را تشکیل می‌دهد.

لذا ما معتقد هستیم که برای حرکت‌های خودمان در آینده، همان‌طور که امام معتقد بود، مرزها را در چارچوب‌های ضروری آن می‌پذیریم، اما فرامرزی و جهانی فکر می‌کنیم. کمااینکه در بسیاری از پدیده‌ها مانند بهداشت، امنیت و... حتی کسانی که سکولار هستند، می‌گویند جهانی بیندیشید. در واقع هرچقدر بشر پیشرفت کرده نظر اسلام تأیید شده است که باید جهانی اندیشید.

بهداشت، امنیت، سواد و علم بدون مرز است. لذا ما قبل از این‌ها می‌گوییم که گرایش‌های انسانی هم مرز ندارد. ما اصولی را قبول داریم، هرکس آن اصول را قبول دارد، در هر کجای جهان، در هر جغرافیا و با نژادی که باشد، ما با حقوق او همراه و هم‌جهت هستیم. بنابراین به نظر من، براساس آنچه بر بشر گذشته، هرچه پیشرفت کرده است، دقیقاً نتیجه و دیدگاه اسلام و دیدگاه فرهنگی ما را پذیرفته است که ما به مرزها اولویت و اصالت نمی‌دهیم، اگرچه ضرورت‌ آن را رعایت می‌کنیم. شالوده‌ی حرکت‌های ما راه توحیدی است که آن را پذیرفته‌ایم.
مرجع : برهان
کد مطلب : ۳۹۴۹۰۸
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما