۰
چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۱۳

تاثیر بیداری اسلامی بر جهاد فلسطین علیه اشغالگران صهیونیست

تاثیر بیداری اسلامی بر جهاد فلسطین علیه اشغالگران صهیونیست
چکیده
این مقاله در پی آن است تا به بررسی تاثیر و اهمیت بیداری اسلامی بر نزاع میان فلسطین و رژیم صهیونیستی بپردازد. در این زمینه رویدادهایی رخ داده‌اند که از زمان شروع بیداری اسلامی و با سقوط حسنی مبارک آغاز شد و بازگشایی مرز رفح، طرح آشتی فتح و حماس، حمله به سفارت رژیم صهیونیستی در مصر، مبادله زندانیان میان حماس و رژیم صهیونیستی و بحث درباره تأمین گاز رژیم صهیونیستی توسط مصر و اقبال مردم منطقه به احزاب اسلامی را به دنبال داشت. برای تحلیل این رویدادها، لازم است ترکیب روابط قدرت میان رژیم صهیونیستی، فلسطینی‌ها و کشورهای عرب پیشتاز در بیدار اسلامی و ذهنیت سران رژیم صهیونیستی از تحولات اخیر درک شود و به این موضوع توجه شود که بیداری اسلامی بر آرایش روابط قدرت و عملکردها و رفتارهای بازیگران اصلی دخیل در منازعه میان فلسطینی‌ها و رژیم صهیونیستی چه تأثیراتی گذاشته است.

واژگان کلیدی: بیداری اسلامی، رژیم صهیونیستی، فلسطین، مصر، حماس، تشکیلات خودگردان، خاورمیانه

مقدمه
نوام چامسکی معتقد است «حرکت به سوی دموکراسی، خارج از کنترل آمریکا، مستقل و همچون دومینو عمل خواهد کرد و الهام‌بخش کشورهایی دیگری خواهد شد که با مشکلات مشابهی روبه‌رو هستند تا همان مسیر را طی کنند. نتیجه این امر نیز تضعیف سلطه ایالات متحده بر نظام جهانی خواهد بود.»(1) بروز اعتراضات مردمی در کشورهای عرب خاورمیانه و شمال آفریقا در آغاز سال 2011 آغاز تغییرات بنیادینی را در این منطقه نوید می‌‌داد. ائتلاف راست‌گرای رژیم صهیونیستی که بنیامین نتانیاهو آن را رهبری می‌کرد نیز از این امر مستثنی نبود، به گونه‌ای که با کشیده‌شدن موج اعتراضات به مصر که مهم‌ترین متحد عرب وی بود دچار وحشت شد.(2) امواج تغییرات که با سقوط حسنی مبارک آغاز شد، دیگر سران خودکامه جهان عرب را نیز بی‌نصیب نگذاشت. در حالی که شورای نظامی مصر تلاش می‌کرد جامعه جهانی را مطمئن کند که نقش سنتی مصر را به عنوان «نیروی ثبات‌بخش» در خاورمیانه با سقوط رژیم مبارک از بین نخواهد رفت، رژیم صهیونیستی صدای پای انقلابی همچون انقلاب 1979 ایران را حس می‌کرد که نیروهای اسلام‌گرا بیشترین توفیق را در آن یافته بودند. بنیامین نتانیاهو اعتراضات جهان عرب را موج ضد اسراییلی، ضد غربی، ضد دموکراتیک و اسلامی توصیف کرد.(3)

امواج بیداری اسلامی رهبری فلسطین را نیز که همچنان بین تشکیلات خودگردان فتح در کرانه باختری و حکومت حماس در غزه تقسیم شده است بسیار تحت تاثیر قرار داد و به‌رغم آنکه این اعتراضات در سرزمین‌های اشغالی بروز نیافت، هر دو تشکل به این امر واقفند که این آرامش، ظاهری و عمر آنان کوتاه است.(4) در سال 2011 تلاش‌های بسیاری شد تا نواره غزه و کرانه باختری به توافق‌هایی دست یابند. اما تاکنون، و به‌رغم امضای رسمی موافقت‌نامه آشتی در می 2011، هر دو تشکل در اجرای تعهدات خود در زمینه حفظ وحدت در سرزمین‌های فلسطین شکست خورده‌اند و تا زمانی که این تقسیم‌بندی بین آنها وجود دارد، شانس زیادی برای مقابله و حتی مصالحه با رژیم صهیونیستی وجود نخواهد داشت.

بیش از یک سال از شروع اعتراضات و بیداری اسلامی در جهان عرب می‌گذرد، اما چشم‌اندازها برای پیشبرد گفتگوها میان فلسطینی‌ها و مقامات صهیونیستی هر روز تیره‌تر می‌شود. فرآیند صلح پیش از ظهور اعتراضات مردمی در منطقه نیز در حال شکست بود، اما خیزش جهان عرب نیز باعث شد فرصت‌ها برای یک توافق میان طرفین بیشتر به تأخیر بیفتد. رویدادهای سال 2011 بسیاری از تصورات قدیمی را درباره بی‌تفاوتی سیاسی جهان عرب رد کرد، اما منازعه فلسطین- رژیم صهیونیستی را دچار تغییرات زیادی کرد به گونه‌ای که اشتیاق هر دو طرف، امروز برای برقراری صلح کمتر شده است. موضوعاتی که در این مقاله بررسی خواهند شد عبارتند از:

1- طبیعت و منشاء مناقشه میان فلسطین و رژیم صهیونیستی
2- تاثیر بیداری اسلامی بر تشکیلات خودگردان فتح، حماس و فلسطینی‌ها
3- تاثیر بیداری اسلامی بر دولت رژیم صهیونیستی
4- تاثیر تحولات جهان عرب بر درگیری‌های میان فلسطینی‌ها و رژیم صهیونیستی.
فرضیه این مقاله این است که بیداری اسلامی پیامدهای امنیتی و سیاسی برای منازعه میان رژیم صهیونیستی و فلسطین داشته است. به عبارت دیگر، این بیداری سبب شده است حماس از انزوا خارج اما، اسراییل منزوی‌تر شود.

چهارچوب نظری
با شکست نظريه‌های اصلی روابط ‌بين‌الملل يعني نئورئاليسم و نئوليبراليسم در تبيين و پيش‌بيني تحولاتي که در اوايل دهه 1990 به‌ویژه با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و به تبع آن فروپاشي نظام دو قطبي شاهد بوديم، راه براي طرح نظريه‌هاي بديل از جمله سازه‌انگاري هموار شد. سازه‌انگاری یکی از نظریه‌های مهم دهه اخیر بوده است که نه‌تنها فهم نوینی از روابط بین‌الملل در بعد محتوایی ارائه کرد، بلکه به این دلیل که در عین حال تلاشی است در حوزه فرانظری، اهمیت ویژه‌ای دارد.
نظریه سازه‌انگاري يكي از نظریه‌‌هاي رايج در روابط ‌بين‌الملل است كه به كمك آن مي‌توان بسياري از منازعات، تنش‌ها و اختلاف‌های ميان كشورها را بررسي كرد. بر اساس اين نظریه كه الكساندر ونت از پيشگامان آن به شمار مي‌آید رابطه دوستانه يا خصمانه ميان كشورها نتیجه برداشت يكي از ديگري است. از ديد نظریه سازه‌انگاري برداشتي كه كشورها در نتيجه دريافت پيام‌هاي گوناگون از همديگر به دست می‌آورند باعث شكل‌گيري تعریف و هويت يكي نزد ديگري مي‌شود و در نهايت اين برداشت‌هاي هويتي از يكديگر هستند كه باعث دوستي و دشمني مي‌شود.

به عبارت دیگر، در انديشه سازه‌انگاران همه چيز برخاسته از ادراك بازيگران و در واقع نتيجه، درک بين‌الاذهاني است، يعني رفتار دولت‌ها تابع آن چيزي است كه فكر مي‌كنند و تشخيص مي‌دهند. هرچه قدر، فهم، ايده، عقايد و دانش بازيگران نسبت به هم دورتر و ناسازگارتر باشد، روابط آنها نيز در هاله‌اي از تعارض، خصومت و ناسازگاري فرو مي‌رود. بنابراين، داور نهايي معنا، ساختار بين‌الاذهاني است که خود اين ساختارهاي سيستميک بين‌الاذهاني نیز نتیجه مجموعه‌ای از برداشت‌ها و انتظارات هستند. بدين ترتيب، هويت واحدهاي سياسي همواره در حال پوست‌انداختن و بازتعريف است و سخن گفتن از هويتي مفروض و لايتغير غير ممكن است. از ديگر مباحث مرتبط با مسئله هويت از نظر سازه‌انگاران، موضوع سيال‌بودن هويت‌ها است و کار مهم اين نظريه‌پردازان نیز توضيح اين تغيير و تحول است.

از منظر آنها هويت امري اجتماعي است؛ به اين معنا که در ساختن خود، ديگري هم ساخته مي‌شود. نتیجه آنکه هويت امری سيال است و به همين دليل است که آنها معتقدند برداشت کنش‌گران از خود، منافع و اهدافشان نیز تغييرپذير است و به تبع شکل‌گيري يک هويت جديد، منافع دولت هم تغییر می‌کند. بنابراين، آنچه در تفكر سازه‌انگاران اميدواركننده است، امكان تغيير هويت‌ها، تغيير تعاملات، تغيير نقش‌ها و تغيير رفتارها است. از ديد پيروان اين مكتب، چون هويت‌ها دائماً درحال توليد و بازتوليد هستند، منافع، رفتارها و تعاملات نيز‌در حال تغییرند. در پرتو اين تغيير و تحولات، مفاهيمي‌مانند دشمني، دوستي، رقابت و... نيز دستخوش تحول مي‌شود و لذا اگر در يك مقطع تاريخي، واحدهاي سياسي نسبت به هم بدبین باشند، در مقطعي ديگر مي‌توانند خوش‌بين و رفتار دوستانه و همكاري‌جويانه با يكديگر داشته باشند.

بی‌گمان، تحولات خاورميانه تحت تاثير قالب‌هاي ادراکي، تحليلي و گفتماني متنوعي رخ داده‌اند. چهارچوب نظری اين مقاله نیز گفتمان هويت‌گرايي است؛ گفتماني که بر رهيافت‌هاي هنجارگرا در نگرش سازه‌انگاري مبتني است. بنابراين گفتمان مذکور مي‌تواند عامل موثري در گسترش انقلاب‌هاي اجتماعي خاورميانه باشد. نظريه‌هاي هنجارگرا در شکل‌گيري انقلاب‌هاي اجتماعي بر سازه‌هاي گفتماني تاكيد مي‌کنند. سازه‌هاي گفتماني به گونه‌ای تدريجي و بر اساس تراکم و انباشت برخاسته از تجربه کشورهای دیگر شکل می‌گیرند. گسترش هويت مقاومت، نمادي از قدرت نرم براي شکل‌گيري جنبش‌هاي اجتماعي و انقلاب‌هاي منطقه‌اي در بهار عربي به شمار می‌رود. بر اساس این پیش‌فرض تاثیراتی که تحولات بیداری اسلامی بر موضوعات مشترک دو بازیگر اصلی در منازعه میان رژیم صهیونیستی و فلسطین گذاشته در قالب نظریه‌های هنجارگرای سازه‌انگاری تحلیل‌پذیرند.

الف- پیشینه منازعه میان رژیم صهیونیستی و فلسطینی‌‌ها

منشاء همه درگیری‌ها و اعتراضات بر سر سرزمین‌هایی است که رژیم صهیونیستی با توسل به زور در اواسط قرن بیستم تصرف کرده است. بازیگران اصلی در جامعه بین‌المللی
(روسیه، چین، ایالات متحده آمریکا، اتحادیه اروپا، سازمان ملل...) همچنین برخی از پژوهش‌گران این زمینه معتقدند، نزاع میان دو طرف نبرد میان دو گروه قومی (یهودی‌ها و فلسطینی‌های عرب) بر سر قطعه‌ای از زمین (فلسطین باستان) است. اما واقعیت این است که در این درگیری، کسانی مقصر هستند که با اعمال و اظهاراتشان به این ادبیات شکل داده‌اند (بریتانیا، صهیونیست‌ها، کشورهای عرب، رهبری فلسطین، ایالات متحده). بنابراین با تجزیه و تحلیل این منازعه می‌توان راه حلی نیز برای آن ارائه کرد که عبارت است از توافق میان دو گروه قومی برای تقسیم سرزمین میان خود. هدف از حل‌وفصل منازعه تغییر برداشت صهیونیست‌ها و فلسطینی‌ها از بازی حاصل جمع صفر به روابط دوطرفه همکاری‌جویانه (نگاه لیبرال) است. این برداشت همان تفکری است که در پس مذاکرات اسلو قرار داشت و راه حل را در دو دولت مستقل پیش‌بینی کرد.

گروه دیگری از بازیگران و پژوهش‌گران که تعداد آنها نیز در حال افزایش است، این نزاع را استعمار و پاکسازی قومی فلسطین توسط اسراییل می‌دانند که به قبل از سال 1948 محدود نمی‌شود. در منشور ساف، تشکیلات خودگردان فلسطین، قبل از توافق اسلو، رژیم صهیونیستی استعمارگر خوانده می‌شد اما پس از امضای توافق‌نامه، این تشکیلات اطلاق واژه استعمارگر را برای اسراییل کنار گذاشت. چنین درکی از منازعه را هر دو رویکرد رئالسیم و لیبرالیسم رد می‌کنند و در عوض شکل‌گیری رژیم صهیونیستی را یک طرح استعمارگرائی مهاجر می‌دانند و معتقدند که این رویکرد خود باعث درگیری میان رژیم صهیونیستی و فلسطینی‌ها شده است و برای خاتمه آن باید به این استعمارگری پایان داد. «جوزف ماساد» استاد مطالعات خاورمیانه دانشگاه کلمبیا، رژیم صهیونیستی را با ایالات متحده آمریکا، آفریقای جنوبی و فدراسیون رودزیا مقایسه می‌کند و بر این نظر است که این دولت‌ها خود را دولت‌هایی نامیدند که پس از دوره استعمارگرایی بنیان نهاده شده‌اند و در این فضا بوده است که وضعیت استقلال سیاسی خود را تثبیت کرده‌اند.

کماکان مردم تسخیرکننده این سرزمین‌ها به سکونت در این فضاها به عنوان فضاهای مستعمراتی ادامه می‌دهند و در دورانی زندگی می‌کنند که به طور کامل مستعمراتی هستند.(5) در میان کسانی که برای بررسی مناقشه رویکرد پسااستعماری دارند، برخی (به‌ویژه آوارگان فلسطینی و شهروندان فلسطینی در رژیم صهیونیستی) نیز وجود دارند که با راه حل دو دولت به عنوان تنها راه پایان منازعه مخالفند. از زمانی که اسناد مربوط به امتیازهایی که تشکیلات خودگردان در مذاکرات با رژیم صهیونیستی ارائه کرده بود، در اوایل 2011 افشا شد، این مخالفت شدیدتر نیز شد. این امتیازها شامل مصالحه بر سر حق بازگشت و معاوضه زمین در طول مرزهای 1967 نیز می‌شد.(6) این نارضایتی در قبال راه حل دو دولتی در فرآیند صلح اسلو نیز ادامه یافت و به تحرک بیشتر جنبشی منجر شد که خواهان راه حل دولت واحد بود. دولتی که در آن فلسطینی‌ها و یهودی‌ها در یک دولت دموکراتیک و سکولار حقوقی برابر داشته باشند.

البته باید به این نکته اشاره کرد که پیشنهاد دولت واحد بیشتر میان آوارگان فلسطینی و شهروندان فلسطینی در رژیم صهیونیستی طرفدار دارد تا در میان فلسطینی‌های ساکن در نوار غزه و کرانه باختری رود اردن. از سال 2000 به بعد بسیاری از ناظران، توافق‌نامه صلح اسلو را خاتمه‌یافته و بی‌نتیجه تلقی کردند. این توافق‌نامه قرار بود با یافتن راهکاری برای تقسیم زمین و حل مسائل اصلی (پناهندگان، قدس، شهرک‌سازی و امنیت) به پایان منازعه فلسطینی‌ها و اسراییلی‌ها منجر شود. به عبارت دیگر، قرار بود یک دولت فلسطینی در کنار دولت رژیم صهیونیستی ایجاد شود اما، این امر هرگز رخ نداد. به دنبال شکست مذاکرات ایهود باراک و یاسر عرفات در کمپ دیوید در سال 2000، انتفاضه دوم شروع شد. طرح جورج بوش برای صلح نیز برای این بود تا راه حل دو دولتی را تا سال 2005 عملی کند. بر اساس این راه‌حل، فلسطینی‌ها باید به خشونت‌ها و رژیم صهیونیستی باید به حمله‌های نظامی خود به مناطق فلسطینی پایان می‌داد و شهرک‌سازی را نیز متوقف می‌کرد. این طرح نیز هرگز عملی نشد. در زمان ریاست جمهوری اوباما نیز گفتگوهای مستقیمی میان رژیم صهیونیستی و فلسطینی‌ها انجام شد، البته فقط یک بار و بر اساس ابتکار دولت اردن در ژانویه 2012 این مذاکره انجام شد که آن نیز به سرانجام رسید.(7)

از اواخر دهه 1980، جنبش ملی فلسطین به دو شاخه مجزا تقسیم شد. فتح یکی از این شاخه‌ها است که هدفش دست‌یافتن به حاکمیت از طریق فرآیند دولت‌سازی اعطایی- تحمیلی است. دولت‌سازی در واقع فرایندی است که از خارج هدایت می‌شود و هدفش اصلاح خدمات امنیتی است. در قضیه فلسطین هدف از دولت‌سازی، سرکوب مقاومت فلسطینی در مقابل رژیم صهیونیستی بود. رویکرد شاخه دوم، رویکردی مقاومتی بود که به طور عمده به حماس و جهاد اسلامی تعلق داشت، اما پس از آغاز انتفاضه دوم، انشعابی درون تشکیلات خودگردان به وجود آمد که مقاومت مسلحانه را ترجیح می‌داد. این شاخه (حماس و جهاد اسلامی) بر این باور است که مذاکرات با رژیم صهیونیستی در دستیابی به حقوق فلسطین شکست خورده است و بنابراین مبارزه و مقاومت تنها راه پیروزی است.(8)

نقشه راه در سال 2002 بر تشکیلات خودگردان فشار بیشتری وارد کرد تا اصلاحات را (که مربوط به اصلاحات نئولیبرالی و حکمرانی خوب می‌شد) به منظور تبدیل‌شدن به طرفی مناسب برای صلح آغاز کند. به دنبال برگزاری انتخابات در سال 2006 و پیروزی حماس در آن، جامعه بین‌المللی حماس را بایکوت و از محمود عباس حمایت کرد. این امر به تقسیم سیاسی و جغرافیایی جنبش ملی فلسطین در سال 2007 منجر شد. طی این تقسیم، فتح کنترل تشکیلات خودگردان را در کرانه باختری به دست گرفت و حماس نیز حکومت جدید را تشکیل داد و کنترل نوار غزه را برعهده گرفت. از آن زمان به بعد جامعه بین‌المللی (آمریکا، اتحادیه اروپا..) از فتح به عنوان طرف مناسب برای صلح حمایت کرده و پروژه دولت‌سازی خود را در کرانه باختری ادامه داده است. در سال 2009، سلام فیاض، نخست‌وزیر تشکیلات خودگردان، طرحی برای ایجاد دولت فلسطین در سال 2011 ارائه کرد، که عنوان آن «پایان اشغال‌گری، استقرار دولت» بود. در همین حال حماس نهادهای شبه‌دولتی خود را با وجود محاصره مصر و رژیم صهیونیستی ایجاد کرد.

در مجموع، توافق‌نامه صلح اسلو، نقشه راه و واکنش‌های جامعه بین‌المللی به پیروزی حماس در انتخابات، پیامدهای مخربی برای جنبش ملی فلسطین و مردم فلسطین داشته است. طی این مدت رژیم صهیونیستی، اشغال‌گری و اقدامات آپارتایدی خود را تثبیت کرد. این اقدامات (اشغال‌گری و آپارتاید) همان ادامه استیلا، کنترل سرزمین و تغییر ساختار قومی جامعه است که در کانون مفهوم استعمارگر مهاجر قرار دارد.
شروع بیداری اسلامی در کشورهای عربی منطقه، بر مناقشه میان فلسطین و رژیم صهیونیستی نیز تأثیر گذاشت. البته قبل از پرداختن به این موضوع باید به این نکته اشاره کرد که بیداری اسلامی در کشورهای عرب منطقه نیز پایه‌ها و مقدماتی دارد که دهه‌ها قبل شکل گرفتند.

گسترش جریان احیاء‌طلبی اسلامی از اواخر دهه 1970 و به‌ویژه وقوع انقلاب اسلامی ایران، بی‌گمان از مهم‌ترین پدید‌ه‌های سیاسی- اجتماعی خاورمیانه طی آن دهه بود. قبل از آن، فقط گروه‌‌هایی مانند اخوان‌المسلمین و گروه‌های انشعابی دیگر در جهان عرب، به‌ویژه در مصر فعالیت می‌کردند. اما پس از انقلاب اسلامی ایران، به‌تدریج گروه‌های اسلام‌گرای جدیدی در کشورهای خاورمیانه شکل گرفتند. کشورهایی مانند تونس، الجزایر، فلسطین، عراق، لبنان، عربستان سعودی، شیخ‌نشین‌های حاشیه جنوبی خلیج فارس و مراکش نیز که قبل از انقلاب اسلامی در ایران، صحنه فعالیت فعالانه و گسترده گروه‌های اسلامی نبودند، شاهد ظهور گروه‌‌های سیاسی جدید شدید که خط‌ مشی و ایدئولوژی اسلام‌گرایانه داشتند. فعالیت گروه‌های اسلامی در کشور‌هایی مانند مصر، سوریه، اردن و سودان نیز تحت تاثیر انقلاب اسلامی در ایران شتاب بیشتری گرفت.

شکست تجربه ناسیونالیسم عرب پس از سال 1967 و کم شدن جاذبه تفکر چپ در خاورمیانه، نوعی خلاء سیاسی- ایدئولوژیک ایجاد کرد که فقط اسلام‌گرایان توانستند آن را پر کنند.(9) در دو سال اخیر اما تحولات در محیط خاورمیانه چنان با شتاب رخ داد که همه دنیا را در بهت و تعجب فرو برد. شروع اعتراضات در تونس و در کشورهای عربی که حکام خودکامه‌ای داشتند به تغییرات عمده‌ای منجر شد که بسیاری از معادلات منطقه را به هم زد. برگزاری انتخابات مجلس در مصر و تونس و پیروزی احزاب اسلام‌گرا از جمله تغییراتی بود که در این
مناطق اتفاق افتاد.

در این مقاله با توجه به ابعاد منطقه‌ای بیداری اسلامی، تلاش خواهیم کرد در بررسی تاثیر تحولات بر آینده مسئله فلسطین به سطح تحلیل منطقه‌ای نیز توجه کنیم. به‌رغم آنکه فلسطین و رژیم صهیونیستی با شورش‌های داخلی روبه‌رو نشدند تحت تأثیر تحولات سیاسی ناشی از بیداری اسلامی قرار گرفتند. رژیم صهیونیستی تحولات دنیای عرب را به مثابه چالشی امنیتی برای خود دانست و از اوج‌گیری نیروهای مسلمان وحشت‌زده شد. در فلسطین نیز فتح، حامی خود را در مصر از دست داد. این وضعیت باعث شد تلاش‌های جدیدی برای مصالحه میان طرفین آغاز شود که البته هنوز نتیجه چندانی نداشته است. شرایط برای از سرگیری مذاکرات صلح نیز امیدوارکننده نیست. البته به نظر می‌رسد مداخله جامعه جهانی یک راه مهم برای خروج از بن‌بست فعلی و برقراری جوی مساعد برای گفتگوها باشد.

ب- پیامدهای سیاسی و امنیتی بیداری اسلامی بر منازعه
قیام مردم خاورمیانه و شمال آفریقا علیه حاکمان مستبد و سرسپرده، پیامدهای متعددی برای دیرپاترین بحران خاورمیانه یعنی منازعه فلسطینی- اسراییلی داشته است. در سطور زیر به پیامدهای سیاسی و امنیتی بیداری اسلامی برای منازعه رژیم صهیونیستی و فلسطین اشاره می‌شود:

ب-1- پیامدهای امنیتی بیداری اسلامی برای رژیم صهیونیستی
شروع بیداری اسلامی پیامدهای ژئوپولیتیک و امنیتی جدی برای رژیم صهیونیستی به همراه داشته است. به عبارت دیگر، با تغییر رژیم در تونس، لیبی و مصر و درگیری‌ها در سوریه و افزایش تنش‌ها در بخشی از کشورهای شورای همکاری خلیج فارس، دورنمای آینده رژیم صهیونیستی بسیار پیش‌بینی ناپذیر شد. البته پیش از سال 2011، رژیم صهیونیستی با درجه‌ای از انزوای بین‌المللی دست به گریبان بود که باعث شده بود دولت نتانیاهو انگیزه‌ای برای رسیدن به صلح نداشته باشد و در این زمینه نیز تلاش کافی نکند.(10) حضورش در اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل در سال 2012 در نیویورک و سخنرانی وی نیز، از عدم تمایل وی برای تحقق صلح واقعی حکایت می‌کرد. وی نه از صلح، نه از طرحی برای برقراری صلح سخنی به میان آورد. چنین به نظر می‌رسید که نتانیاهو خواهان ادامه اقدامات خشونت‌آمیز صهیونیست‌ها است. در واقع، تحولات در کشورهای عربی سبب شده است نگرانی‌های امنیتی اسراییل بیشتر و شدیدتر شود، به گونه‌ای که کابینه، نتانیاهو را وادار کرده است در مقابل این تحولات واکنش محتاطانه و محافظه‌کارانه از خود نشان دهد. به عبارت دیگر، تلاش کند وضع موجود را حفظ کند.(11) بر این اساس، رژیم صهیونیستی بیداری اسلامی را چالشی امنیتی برای خود می‌داند و به همین دلیل، احتمال آنکه گفتگوهای صلح با فلسطین را به دلیل تغییر فضای منطقه، ادامه دهد، بسیار کم است.(12)

1- پیامدهای امنیتی تحولات مصر برای رژیم صهیونیستی
بیشتر چالش‌های امنیتی که رژیم صهیونیستی در برابر خود می‌بیند به دلیل تحولاتی است که در مصر اتفاق افتاد. از سال 1981 که مبارک قدرت را به دست گرفت، مصر روابط بسیار خوبی با اسراییل برقرار کرد. طبیعت اصلی رژیم مبارک به گونه‌ای بود که دولت‌های متوالی رژیم صهیونیستی می‌توانستند با اتکا بر این رابطه شخصی و با همکاری با رژیم مبارک علیه همه تهدیدهای داخلی و منطقه‌ای اقدام کنند. همگرایی منافع استراتژیک بین دو کشور نیز باعث شده است مبارک با اعتمادترین متحد اسراییل در منطقه شناخته شود. هر دو رژیم دشمنی عمیقی با اسلام سیاسی و ایران داشتند و رژیم صهیونیستی می‌توانست با تکیه بر مبارک محاصره نوار غزه را که تحت کنترل حماس بود عملی کند. اما پس از مبارک، رویدادهایی اتفاق افتاد که از نظر امنیتی رژیم صهیونیستی را نگران کرد.
حمله جنگنده‌های اسراییلی به صحرای سینا در بامداد 19 آگوست 2011 و کشته‌شدن شش تن از افسران ارتش مصر، باعث خشم مصری‌ها و حمله به سفارت رژیم صهیونیستی شد. (13) تخریب دیوار بتنی سفارت توسط مردم خشمگین و فرار سفیر رژیم صهیونیستی پیام روشنی برای سران این رژیم داشت؛ به این معنا که روابط گذشته دیگر برقرار نخواهد بود.

حفظ امنیت و ثبات در صحرای سینا نیز یکی از موضوعات اساسی در روابط رژیم صهیونیستی و مصر است. پس از سقوط مبارک، گروه‌های جهادی و اسلامی بار دیگر حضور خود را در صحرای سینا افزایش دادند. صحرای سینا فقط بخشی از سرزمین مصر تلقی نمی‌شود، این منطقه برای مصر دارای یک موقعیت راهبردی است و چنانچه نتواند امنیت منطقه را تامین کند، این فرصت در اختیار رژیم صهیونیستی قرار می‌گیرد تا به بهانه تعقیب تروریست‌ها به خاک مصر وارد شود. پس از آنکه به پست مرزی مصر در صحرای سینا حمله شد و طی آن 16 نظامی کشته شدند، ارتش این کشور از نیروی هوایی خود برای مقابله استفاده کرد. در حالی که از حدود سه دهه پیش تاکنون و به دنبال امضای پیمان صلح کمپ دیوید با رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۷۹، مصر از نیروی هوایی خود در صحرای سینا استفاده نکرده بود.(14) نتیجه آنکه مصر نیز به بهانه مبارزه با گروه‌های تکفیری در صحرای سینا تانک‌های خود را نیز وارد سینا کرد که با اعتراض شدید رژیم صهیونیستی روبه‌رو شد و این رژیم اقدام مصر را نقض آشکار موافقت‌نامه کمپ دیوید دانست.

رهبران اسراییل از آن بیم دارند که مصری‌ها از پیش آمدن این وضعیت بهره ببرند و تانک‌ها و نیروهای نظامی خود را برای همیشه در صحرای سینا نگه دارند.(15) با این وصف، صحرای سینا به دو دلیل، امنیت رژیم صهیونیستی را با چالش‌هایی روبه‌رو کرده است. یک، افزایش حضور نیروهای جهادی در این منطقه که قادرند عملیات مسلحانه‌ای را علیه رژیم صهیونیستی سازماندهی کنند و دو، افزایش فعالیت‌های نظامی مصر در صحرای سینا به بهانه تعقیب گروه‌های تکفیری و درخواست مصر از اسراییل برای اصلاح پیمان کمپ دیوید 1979 با این هدف که به آنها اجازه داده شود نیروها و تجهیزات نظامی خود را در صحرای سینا مستقر کنند.

دغدغه دیگر رژیم صهیونیستی، امنیت انرژی این رژیم است. در ماه‌های گذشته خط انتقال گاز مصر به اسراییل چندین بار منفجر شده است، یکی از بندهای معاهده صلح کمپ دیوید در سال ۱۹۷۹ به اقتصاد مربوط می‌شد که بر اساس آن قاهره ملزم شد با انتقال گاز به اسرایيل موافقت ‌‌کند. این در حالی است که نظرسنجی‌ها در مصر نشان داده است که اکثریت مردم مصر با ادامه روابط تجاری با رژیم صهیونیستی مخالفند.(16) نتیجه آنکه تغییر در سیاست‌های کلان خارجی مصر ممکن است به تغییر در روابط خارجی این کشور با اسراییل منجر شود و امنیت تامین انرژی را برای این رژیم به خطر اندازد.

2- پیامدهای امنیتی تحولات سوریه برای رژیم صهیونیستی
در سوریه شورش‌ها از میانه سال 2011 آغاز شد و به‌رغم آنکه قوای نظامی سوریه فوراً آن را سرکوب کرد این کشور اکنون وارد جنگ داخلی ویران‌کننده‌ای شده است. در این میان، حضور نیروهای افراطی سلفی در میان نیروهای مخالف دولت سوریه باعث شده است اسراییل سقوط اسد را تهدیدی برای خود تلقی کند. این در حالی است که رژیم صهیونیستی و اسد مناسبات مطلوبی با یکدیگر ندارند. رژیم صهیونیستی نگران آن است که در صورت سقوط اسد، چه قدرتی در سوریه امنیت را در مرزهای مشترک دو کشور تأمین خواهد کرد. همچنین نگران است که در صورت صحت ادعای وجود زرادخانه تسلیحات شیمیایی در سوریه نیروهای افراطی به آنها دست یابند.(17)

اسراییل مناطقی از کشور سوریه را هنوز تحت اشغال نظامی دارد. بلندی‌های جولان، مهم‌ترین و استراتژیک‌ترین منطقه اشغالی در دست رژیم صهیونیستی است و اسراییل از فراز این تپه‌ها اشراف کاملی بر دمشق دارد و به همین دلیل اسراییل به‌رغم صرف هزینه‌های سنگین و تبعات بین‌المللی گوناگون اشغال این منطقه، تاکنون حاضر نشده است این مناطق را به دولت سوریه برگرداند. بنابراین، حفظ امنیت مرزهای سوریه و رژیم صهیونیستی در اولویت این رژیم قرار دارد و بروز تنش‌هایی در این منطقه ممکن است به درگیری میان دو کشور منجر شود.

3- تحولات لبنان و اردن و تاثیر امنیتی آن بر رژیم صهیونیستی
به‌رغم آنکه لبنان شاهد اعتراضات سراسری گسترده نبود، رژیم صهیونیستی در اواخر ژانویه 2011 نگران رویدادهایی در لبنان بود که این کشور را به دنبال خروج وزرای حزب‌الله از کابینه ائتلافی، به مدت پنج ماه دچار بحران داخلی کرد. در اواسط سال 2011، دولت جدید لبنان اعلام کرد، زنگ‌های خطر بار دیگر به صدا درآمده‌اند، زیرا ائتلاف 8 مارس حزب‌الله موقعیت خود را به عنوان نیروی سیاسی برتر در کشور مستحکم‌تر کرد. تحولات لبنان با رویدادهای سوریه ارتباط نزدیکی با هم دارند. درگیریی‌های شهر طرابلس میان موافقان و مخالفان بشار اسد نشان‌دهنده تاثیرات رویدادهای سوریه بر لبنان است.

علاوه بر مصر دولت عربی دیگری که با رژیم صهیونیستی پیمان صلح را امضا کرده
است اردن است. کشیده‌شدن ناآرامی‌ها به داخل اردن نیز نگرانی‌هایی برای این رژیم به وجود آورد. اردن که توانسته بود با اتخاذ سیاست‌هایی ثبات داخلی خود را مدت‌ها حفظ کند، با بروز و افزایش اعتراضات مردمی در اردن در سال اخیر چندین بار مجبور شد نخست‌وزیر خود را تغییر دهد. صهيونيست‌ها پس از سرنگوني نظام حسني مبارک مهم‌ترين مهره آمريکا و اسرایيل در منطقه، چشم اميد خود را به آخرين هم‌پيمان خود در منطقه يعني اردن دوخته‌اند. این در حالی است که با بروز تحولاتی که بیداری اسلامی نام گرفت، پادشاه اردن اعلام کرد که این تحولات به ضرر اسراییل است و با این وضعیت دیگر بحثی درباره وطن بدیل وجود نخواهد داشت.(18) ادامه تظاهرات‌مردم اردن نیز باعث شد سفارت رژیم صهیونیستی در اردن در مقطعی تخلیه شود که این امر نشان‌دهنده مبهم‌بودن آینده روابط این دو کشور است.

4- اعتراض هماهنگ جوانان فلسطینی به خطوط آتش‌بس 1949
سقوط رژیم‌های خودکامه قدیمی با استقبال بسیار فلسطینی‌ها روبه‌رو و سبب شد و جوانان فلسطینی تلاش کنند جنبش‌های مردمی مشابهی را درون سرزمین‌های اشغالی سازماندهی کنند. این تلاش‌ها به ایجاد جنبش 15 مارس منتهی شد، جنبشی که صلح‌آمیز است و گروهی از بلاگرهای فلسطینی از کرانه باختری و غزه آن را سازماندهی کرده‌اند و از رسانه‌های اجتماعی برای پیشبرد اهداف خود بهره می‌برند.(19) امنیت منطقه‌ای رژیم صهیونیستی و پایداری معاهده صلح رژیم صهیونیستی- مصر به طور خاص به حل مسائل میان این رژیم و فلسطین بستگی دارد. رویدادهای 15 می 2011 را باید زنگ خطری برای رژیم صهیونیستی دانست. در روز تاسیس رژیم صهیونیستی، هزاران فلسطینی در مرزهای این رژیم با لبنان، سوریه، غزه و کرانه باختری در اقدامی نمادین برای بازگشت به سرزمین‌های مادری دست به تظاهرات زدند. نیروهای رژیم صهیونیستی به سوی معترضان آتش گشودند و چندین نفر را به قتل رساندند و اگر مقامات اردنی و مصری مانع از پیوستن معترضان این کشورها به فلسطینی‌ها نمی‌شدند، اوضاع برای رژیم صهیونیستی ممکن است بسیار بدتر شود.(20) این رویداد انزوای منطقه‌ای رژیم صهیونیستی و افزایش ناامیدی مردمی را نسبت به روند صلح نشان می‌داد.

با این وصف، چنانچه رژیم صهیونیستی در درک و تحلیل واقعیت‌های جدید در محیط بیرونی خود دچار اشتباه شود، بار دیگر در موقعیت پیش از سال 1979 قرار خواهد گرفت؛ یعنی وضعیت جنگی با همسایگانش.

5- سقوط رژیم قذافی و قاچاق سلاح
با سقوط قذافی مخازن تسلیحاتی وی به یکی از منابع اصلی قاچاق اسلحه و تجهیزات نظامی در آفریقا و خاورمیانه تبدیل شد. طبیعت صحرایی این منطقه یک مکان ژئواستراتژیک فوق‌العاده برای قاچاقچیان سلاح فراهم آورده و وسعت مناطق صحرایی و عدم امکان کنترل و نظارت بر آن نیز باعث شده است کاروان‌های حامل سلاح به راحتی در امتداد صحرا جابجا شوند. بنابراین، این منطقه نیز به دلیل فراهم کردن زمینه برای قاچاق تجهیزات نظامی سرهنگ قذافی سهم زیادی از افزایش بحران در منطقه را از آن خود کرده است. گزارش‌های خبری هم حکایت از آن می‌کنند که پس از سقوط مبارک و آغاز دوره هرج‌ومرج سیاسی و ناامنی در مصر، این کشور به مرکز توزیع تجهیزات قاچاق‌شده لیبی به نقاط مختلف خاورمیانه تبدیل شده است.
تجهیزاتی که از لیبی به مصر می‌رسد، به دو مقصد عمده قاچاق می‌شود: عریش و اسکندریه. بخشی از تجهیزات نظامی که به عریش می‌رسد بین گروه‌های مسلح قبایل بدوی در نیمه شمالی شبه جزیره سینا توزیع می‌شود و بخشی دیگر مستقیماً به شهر رفح در مرز مصر و نوار غزه منتقل می‌گردد تا از طریق تونل‌های زیرزمینی به دست گروه‌های مقاومت فلسطینی برسد.(21)

ب-2- پیامدهای سیاسی بیداری اسلامی بر منازعه
موضوعاتی چون تغییر روابط گذشته میان بازیگران منطقه، پایبندی یا عدم تعهد به معاهدات و توافق‌های گذشته و تاثیرگذاری افکار عمومی کشورهای عرب بر رابطه کشورشان با رژیم صهیونیستی از جمله مباحث مهمی هستند که بر منازعه تاثیرگذارند. این قیام‌ها به مانند شمشیرهایی دولبه هستند. به عبارتی تغییرات رخ‌داده در این کشورها می‌تواند در جهت منافع بازیگران منطقه‌ای و نیز خلاف این جهت باشد. چنین می‌نماید که دموکراسی در کشورهای عرب به افزایش حضور گرایش‌های اسلام سیاسی موضوعی که باعث نگرانی رژیم صهیونیستی شده است. منتهی خواهد شد. انتخابات انجام‌شده در کشورهای عرب بعد از انقلاب، نیز این فرضیه را تأیید می‌کند. این امر اما به نگرانی رژیم صهیونیستی افزوده است و تصور می‌کند پس از این، علاوه بر تنش با حماس، حزب‌الله و جنگ‌های لفظی را که با ایران دارد با مصر بعد از مبارک نیز دچار تنش خواهد شد.

1- معاهدات صلح رژیم صهیونیستی با کشورهای عرب
در یک نظرسنجی از افکار عمومی در سال 2011 روشن شد که مصری‌ها درباره اینکه آیا پیمان صلح با رژیم صهیونیستی باید حفظ شود یا خیر، اختلاف نظر دارند.(22) شورای عالی نظامی حاکم در زمان تصدی امور، سریعاً اظهار کرد که به تعهد کشورش نسبت به صلح با رژیم صهیونیستی پاییند است. حزب عدالت و آزادی که اخوان‌المسلمین آن را پشتیبانی می‌کند- با در اختیار داشتن 47 درصد پارلمان و پست ریاست جمهوری- نیز بر حفظ توافق‌های بین‌المللی شامل پیمان صلح با رژیم صهیونیستی تاکید کرد.(23) به‌رغم آنکه آینده ترکیب قدرت در مصر و قدرت‌گیری نیروهای بنیادگرا همچون سلفی‌ها ممکن است تاثیر بسیار منفی بر تعهدات مصر و اسراییل بگذارد، اکنون تاکید دو بازیگر بر حفظ وضع موجود است. در این زمینه محمد عصمت سیف‌الدوله، مشاور محمد مرسی اعلام کرد که پیمان کمپ دیوید با تل‌آویو باید اصلاح و کنترل صحرای سینا به طور کامل به دولت مصر واگذار شود.(24) اسراییل طی دهه‌های گذشته با ترفندهای مختلفی توانسته بود با کشورهای عربی به توافق‌هایی در زمینه صلح دست یابد، اما شرایطی که پس از تحولات بیداری اسلامی پیش آمده است، ترس رژیم صهیونیستی را در پایبندی یا عدم پایبندی طرف‌های مقابل به این توافق‌ها افزایش داده است.

2- افزایش نقش افکار عمومی جهان عرب
تا پیش از بیداری اسلامی، به دلیل خودکامگی حاکمان و تبعیت آنها از سیاست‌های غرب به افکار عمومی ملت‌های عرب توجه‌ای نمی‌شد، اما پس از تحولات بیداری اسلامی ملت‌های عرب به قدرت تاثیرگذاری خود در ایجاد تغییرات پی بردند و در بیشتر رویدادها حضور فعال‌تری یافتند. هنوز مشخص نیست که تحولات جهان عرب، کدام کشورها را برای تشکیل دولت فلسطین امیدوار خواهد کرد. در قاهره مردم با به راه انداختن چند تظاهرات خواهان آزادی فلسطین شدند، اما در کشورهای عربی‌ای که با رژیم صهیونیستی قرارداد یا رابطه‌ای دارند، افکار عمومی خواهان تجدیدنظر در این روابط هستند.

3- میانجیگری مصر در ایجاد توافق میان فتح و حماس
جنبش جوانان 15 می خواستار آن بود تا هر دو جناح فلسطینی اختلاف‌ها را کنار بگذارند و برای فلسطین متحد تلاش کنند. در همین زمینه، محمود عباس، رئیس تشکیلات خودگردان تمایل خود را برای سفر به غزه برای دیدار و گفتگو درباره اتحاد با حماس اعلام کرد. نتیجه آنکه، دو تشکل با میانجیگری مصر توانستند به توافق‌های اولیه دست یابند. در واقع، با سقوط مبارک در مصر که حامی اصلی فتح بود و شعله‌ورشدن خشونت‌ها در سوریه و متعاقب آن خروج حماس از دمشق، هر دو تشکل حامیان اصلی خود را از دست دادند و این امر خود به آشتی دو گروه کمک کرد.(25) در حالی که حماس از به قدرت رسیدن اخوان‌المسلمین در مصر راضی به نظر می‌‌ رسد، فتح هیچ چشم‌اندازی در این تغییرات نمی‌بیند و همچنان به پشتیبانان سنتی خود مانند پادشاه اردن و عربستان متکی است.

بر اساس این توافق قرار شد یک دولت انتقالی متشکل از افراد مستقل تشکیل شود که زمینه را برای انتخابات پارلمانی در کرانه باختری و غزه آماده کند. اما گذشت زمان نشان داد که توافق میان طرفین عملی نخواهد شد مگر آنکه دو تشکل دست به اقدامات اعتمادساز مانند آزادی زندانیان سیاسی هر یک از طرفین بزنند. علاوه براین، واکنش رژیم صهیونیستی به توافق فتح و حماس و نیاز تشکیلات خودگردان به ایجاد اعتماد در سطح بین‌المللی برای ادامه ارسال کمک‌ها، موانعی هستند که بر سر آشتی میان دو تشکل قرار گرفته‌اند. این توافق‌نامه با واکنش منفی اتحادیه اروپا و ایالات متحده آمریکا نیز روبه‌رو شد. آنها در مخالفت با آن بر استقرار دولتی تاکید کردند که با اصول گروه چهارجانبه موافقت کند،(26) که بر اساس آن گروه چهارجانبه -متشکل از آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و سازمان ملل- فقط با حکومت تشکیلات خودگردانی همکاری خواهد کرد که اسراییل را به رسمیت بشناسد، خشونت‌ها را محکوم کند و به توافق‌های گذشته میان فلسطین
و رژیم صهیونیستی احترام بگذارد.

4- افزایش تحرکات حماس پس از بیداری اسلامی

تحولات اخیر در خاورمیانه عربی و شمال آفریقا سبب شده است جنبش حماس برای ایجاد توازن قوا در منطقه به نفع خود تلاش‌های دیپلماتیک زیادی انجام دهد. این تلاش‌ها با سفرهایی که مقام‌های این جنبش به کشورهای منطقه کردند به اوج خود رسید. برای مثال، بازگشایی دوباره مرز رفح و خروج غزه از محاصره اقتصادی از جمله تلاش‌هایی که پس از سقوط حسنی مبارک به نتیجه رسید.

حمایت‌های منطقه‌ای از حماس در اکتبر 2011، به طور ناگهانی به دنبال مبادله زندانیان با رژیم صهیونیستی افزایش یافت که بر اساس آن در ازای آزادی گیلاد شالیت، سرباز اسراییلی زندانی حماس، 1027 زندانی فلسطینی آزاد شدند.(27) اما بحران شدید انرژی در اوایل سال 2012 باعث بروز انتقادهایی از عملکرد حماس در اداره نوار غزه شد. درباره افزایش تنش‌ها میان و درون فتح و حماس نیز به نظر می‌رسد امید اندکی برای ایجاد روابط حسنه حداقل در میان‌مدت وجود داشته باشد. حماس انتظار داشت با انتخاب محمد مرسی به عنوان رئیس جمهور مصر بتواند فشار خود را علیه رژیم صهیونیستی و فتح افزایش دهد اما، رویدادهای اخیر نشان داد اخوان‌المسلمین به دنبال آن است حماس را متقاعد کند تا سیاست‌هایش را در مقابل فتح و رژیم صهیونیستی تعدیل کند.

5- افزایش تلاش تشکیلات خودگردان فلسطین برای اعلام کشور مستقل فلسطین
سخنرانی 23 سپتامبر 2011 محمود عباس در مجمع عمومی سازمان ملل و پیشنهاد عضویت کشور مستقل فلسطین در این سازمان، یکی از رویدادهای مهم در خاورمیانه بود. عباس در سخنرانی خود خاطر نشان کرد: «زمان بیان واقعیت فرا رسیده است، مردم من منتظر شنیدن پاسخ جهانیان هستند، آیا جهان به رژیم صهیونیستی اجازه خواهد داد به اشغال‌گری خود، تنها مورد اشغال‌گری در جهان، ادامه دهد؟» در وضعیت کنونی که انتظارات کرانه باختری و جهان عرب افزایش یافته است، نحوه تعامل قدرت‌های بین‌المللی با درخواست فلسطین اهمیت بسیاری دارد. وزیر خارجه سابق فرانسه، «آلن ژوپه» در مصاحبه‌ای اعلام کرد: «وضعیت فعلی اصلاً پذیرفته نیست، اگر در شورای امنیت وتو یا رای منفی داده شود، چه اتفاقی روی خواهد داد؟ در خیابان‌های کشورهای عربی و فلسطین چه چیز اتفاق خواهد افتاد؟ ریسک بسیار زیادی از خشونت و تظاهرات وجود دارد، به گمان من رژیم صهیونیستی به طور کامل در منطقه منزوی خواهد شد.
چرا که وضعیت در اطراف رژیم صهیونیستی در مصر، سوریه یا ترکیه تغییر پیدا کرده است.»(28) تشکیلات خودگردان درخواست شناسایی کشور فلسطین را در سپتامبر 2011 به سازمان ملل ارائه کرد. از آنجایی که آمریکا قصدش را مبنی بر وتوی قطعنامه اعلام کرده بود و تشکیلات خودگردان نیز در همراه‌کردن 9 کشور عضو شورا با شکست روبه‌رو شد، در نتیجه درخواست فلسطین هرگز برای رأی‌گیری به صحن شورای امنیت سازمان ملل آورده نشد.

با وجود این، تشکیلات خودگردان به تلاش‌های خود در سطح بین‌المللی ادامه داد و در پی تغییر وضعیت فلسطین در مجمع عمومی سازمان ملل از حالت نهاد ناظر به دولت ناظر غیر عضو رفت. این امر به فلسطینی‌ها این امکان را می‌دهد تا برای عضویت در دادگاه جنایی بین‌المللی و درخواست تحقیقات بیشتر درباره اقدامات رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های فلسطین اشغالی اقدام کند. علاوه بر این، در اکتبر 2011 فلسطین عضویت کامل در یونسکو را به دست آورد.(29) در حالیکه در همان زمان فلسطینی‌ها توانسته بودند شورای حقوق بشر سازمان ملل را وادار به تحقیق در سرزمین‌های اشغالی درباره تاثیرات شهرک‌سازی رژیم صهیونیستی بر دورنمای دستیابی به راه حل دو دولتی نمایند.

از سوی دیگر، به دلیل ترس از اعتراضات عمومی که از بیداری ملت‌های عرب در منطقه الهام می‌گیرد، تشکیلات خودگردان با احتیاط بیشتری پا به مذاکرات با رژیم صهیونیستی خواهد گذاشت زیرا در صورت نرمش در مقابل خواسته‌های اسراییل احتمال ازبین‌رفتن اعتماد عمومی نسبت به این تشکیلات افزایش می‌یابد. طرح تشکیلات خودگردان فلسطین در زمینه تغییر روند مذاکرات دوطرفه با اسراییل به بین‌المللی‌کردن اختلاف‌ها از طریق ارائه درخواست‌هایی به سازمان‌های بین‌المللی، نشان‌دهنده عدم اطمینان کلی فلسطین به حکومت رژیم صهیونیستی و افزایش ناامیدی درباره بیست سال مذاکرات شکست‌خورده صلح است. فلسطینی‌ها بر این امر تاکید می‌کنند که رژیم صهیونیستی بایستی شهرک‌سازی‌ها را متوقف کند و این مسئله را پیش‌شرطی برای پیگیری مذاکرات می‌دانند، این در حالی است که سال 2011 در زمینه شهرک‌سازی در کرانه باختری برای رژیم صهیونیستی سالی پر ساخت‌وساز بود.(30)

در مجموع بایستی گفت که با توجه به کاهش تدریجی مشروعیت تشکیلات خودگردان در میان مردم فلسطین، اقدام برای بین‌المللی‌کردن کشمکش‌ها در زمان افزایش تحولات گسترده منطقه‌ای و شکست کامل مذاکرات صلح با رژیم صهیونیستی به عنوان راهکاری برای تقویت حمایت از حکومت فلسطینی در کرانه باختری تلقی شد.

نتیجه‌گیری
آمریکا پیش از خیزش جهان عرب در دوران اوباما تصور می‌کرد رژیم صهیونیستی و فلسطین به تنهایی می‌توانند به چندین دهه درگیری بین خود پایان دهند، اما بیداری اسلامی زمینه هر توافق بالقوه‌ای را برای منازعه تغییر داد. صهیونیست‌ها به‌تدریج تاثیرات ملموس منطقه به سرعت در حال تغییر درک را می‌کنند. بر اساس این تغییرات امور مسلم قدیمی در حال دگرگونی‌اند و این ترس به وجود آمده است که زمینه برای درگیری مجدداً فراهم شود. این در حالی است که اصلاحات و جنبش‌های دموکراتیک و اسلامی که در سرتاسر منطقه در حال گسترش هستند بیشتر برموضوعات داخلی تمرکز می‌کنند تا اینکه به دنبال راه حلی برای منازعه فلسطین و رژیم صهیونیستی باشند، البته افکار عمومی جهان اسلام در حال حاضر بسیار تعیین‌کننده است و این امکان وجود دارد که در مقابل رژیم صهیونیستی رادیکال‌تر از پیش شود.(31)

در کل، بایستی گفت این احتمال وجود دارد که رژیم صهیونیستی با خطر انزوا در منطقه روبه‌رو شود. سرنوشت دولت یهودی در حال حاضر به چگونگی استفاده از کارت‌های خود در رویارویی با چالش‌های جدید بستگی دارد. جدا از اینها، ضروری است که رژیم صهیونیستی به اشغال سرزمین فلسطین پایان بخشد و راه را برای ایجاد دولت فلسطین در کرانه باختری و نوار غزه هموار کند و مانع‌تراشی نکند. اگر فلسطینی‌ها در دولت مستقل خود به آزادی دست پیدا نکنند، ممکن است رژیم صهیونیستی در منطقه با پذیرش همگان روبه‌رو نشود.(32)

همان‌طور که گفته شد بیداری اسلامی تاثیرات کوتاه‌مدت و بلندمدتی بر منازعه فلسطین خواهد گذاشت. در بلندمدت محیط امنیتی منطقه به ضرر اسراییل تغییر خواهد کرد. اساس استراتژی اسراییل بر هم‌پیمانی با کشورهای پیرامونش قرار داشت. بر اساس این طرح ترکیه، ایران پیش از انقلاب و مصر از جمله بازیگران قدرتمند بودند که رژیم صهیونیستی با آنها رابطه مطلوبی داشت. جذب حداقل هم‌پیمان در منطقه و حداکثر رابطه با کشورهای خارج از این محیط نیز بر همین اساس پیگیری می‌شد. با بدترشدن روابط با ترکیه و تغییرات حاصل از انقلاب در مصر محیط پیرامونی این کشور دچار تغییراتی شد که تصور می‌رود در بلندمدت بر ابعاد اقتصادی، امنیتی و سیاسی آن تاثیرات بسیاری بگذارد. برای مثال، اسراییل مجبور خواهد شد بیشتر مانورهای تمرینی پروازی خود را در یونان انجام دهد در صورتی که در گذشته این تمرین‌ها را در ترکیه انجام می‌داد.(33) در کوتاه‌مدت نیز چنانکه شاهدیم چالش‌های امنیتی این رژیم در صحرای سینا و درگیری با شورشیان سینا، قاچاق سلاح از لیبی پس از قذافی به نوار غزه و ناآرامی و ناامن‌شدن مرزهای سوریه رو به فزونی نهاده است. پرداختن به مذاکرات صلح با بازیگران فلسطینی نیز بعد دیگری از این موضوع است.

به هر حال، بیداری اسلامی که همه تحولات را در خاورمیانه تحت‌الشعاع قرار داد، نیاز به اتخاذ یک استراتژی محکم و قوی را برای حل‌وفصل مسئله فلسطین را ضروری کرده، همچنین به طور بالقوه فضاهایی را برای ورود بازیگران جدید (به‌ویژه از درون مهاجران و جوانان فلسطینی) به وجود آورده است. همان گونه که «نورا عریقات» بیان می‌کند، اکنون زمان ارائه برنامه سیاسی است و نه صرفاً استفاده از راهبردهای جدید برای دستیابی به استقلال فلسطینی.(34) یکی از برنامه‌ها و ایده‌های سیاسی ممکن، راه حل دولت واحد است که در آن اعراب و یهودیان حقوق شهروندی برابر داشته باشند، راهکاری که طی آن رژیم صهیونیستی به عنوان یک دولت استعماری مهاجر، نابود، مناقشه رژیم صهیونیستی- فلسطین، حل و زمینه برای یک صلح کامل و واقعی مهیا خواهد شد.
کد مطلب : ۴۰۱۰۴۵
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما