۰
پنجشنبه ۱ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۰۵

گذار نظام سیاسی ایالات متحده از اُلیگارشی به سوی دموکراسی

گذار نظام سیاسی ایالات متحده از اُلیگارشی به سوی دموکراسی
سیستم انتخاباتی آمریکا به هیچ وجه عادلانه و آزادانه برگزار نمی شود بلکه در انحصار دو حزب جمهوری خواه و دموکرات و صاحبان شرکت های بانفوذ و ثروتمند می باشد ۲۰درصد ثروتمندان امریکایی بر نیمی از دارایی های این کشور سلطه دارند

جيمز مديسون که با لقب «پدر قانون اساسي» آمريکا شناخته مي‌شود، نوشته است «دموکراسي‌ها همواره عامل اغتشاش و درگيري بوده‌اند؛ و همواره با امنيت شخصي و حق مالکيت افراد ناسازگاري داشته‌اند؛ دموکراسي‌ها به طور کلي عمر کوتاه و پايان خشونت باري داشته‌اند».

دکتر "پل کریگ رابرتس" معاون خزانه داری دولت ریگان طی یادداشتی دموکراسی در امریکا را مورد بررسی قرار داده و گفته است در این کشور مردم‌سالاری وجود ندارد بلکه اصل و اساس حکومت خواست اشراف و گروه های کوچک صاحب نفوذ است. در اصل دولت مجری خواسته‌های این گروه‌های کوچک صاحب ثروت است.

پروفسور" مارتین گیلنز "از دانشگاه پرینستون و پروفسور "بنجامین پیج " از دانشگاه نورث وسترن حکومت آمریکا را بررسی کرده اند و نتیجه گرفته اند که ایالات متحده یک حکومت اُلیگارشی است که توسط گروه های خصوصی قدرتمند و ثروتمند اداره می‌شود و دولت آمریکا تنها شباهت ظاهری به دموکراسی دارد .

گلوبال ریسرچ گزارش داد: نظام ایالات متحده "اشراف سالاری" است، نه دموکراتيک! این مقاله که توسط " اریک زوئس " نویسنده و تاریخ نگار پژوهشی نوشته شده با استناد به نتایج به دست آمده از یک تحقیق جدید این طور نتیجه گیری می کند که برخلاف تبلیغات گسترده واشنگتن نظام حکومتی در ایالات متحده نه تنها برپایه دموکراسی استوار نیست بلکه "اُلیگارشی" است. اُلیگارشی در لغت به معنی حکومت گروهی اندک است که به آن "گروه سالار" یا "اشراف سالار" نیز گفته می‌شود.

بنابرآنچه گفته شد اساسا ادعاهای سیاستمداران آمریکا در خصوص دموکراسی و حقوق بشر امری دروغین برای فریب افکار عمومی مردم ایالات متحده و سایر مردم جهان بوده و اساسا حمله نظامی و دخالتهای آنان در کشورهای مختلف به ویژه عراق افغانستان، سوریه، مصر و لیبی و... صرفا امری سیاسی و مجوزی برای غارت و چپاول ثروت و دارایی های این کشورهاست.

مردم آمریکا اکنون گرفتار بیماری استبداد دو حزبی هستند دو حزب کلان دموکرات و جمهوری خواه که همواره قدرت را در دست داشته اند بر اساس منافع حزبی خود کشور را اداره کرده اند و همواره منافع عده ای خاص را پوشش داده اند و نتوانسته اند رویای آمریکایی را برای عموم مردم محقق کنند که تعطیلی ۱۷ روزه دولت گواه این مهم می باشد از این رو مردم ایالات متحده برای فرار از این وضعیت پیچیده به حزب سوم روی آورده اند.

از سال۲۰۱۳ به بعد پدیده رای دهندگان مستقل شکل تازه ای به خود گرفته است بر اساس نظرسنجی گالوپ در سپتامبر ۲۰۱۳ ۴۲ درصد رای دهندگان در سراسر ایالات متحده را مستقل ها تشکیل می دهند موسسه نظر سنجی پیو نیز در آخرین بررسی خود دریافت که ۴۰درصد آمریکایی ها خود را نه دموکرات و نه جمهوری خواه بلکه مستقل می دانند که البته در ایالت های مختلف این آمار متفاوت بوده و در بعضی از ایالات مثل آیداهو به ۶۰ درصد و در آلاسکا به ۵۳ درصد می رسد.

احزاب سوم همیشه در آمریکا وجود داشته اند اما این احزاب هیچگاه نتوانسته اند در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کنند و در ساختار نظام سیاسی آمریکا جایگاهی داشته باشند چرا که گرفتار استبداد نظام دو حزبی هستند شما فکر می کنید دلایل این عدم موفقیت حزب سوم چه عوامل پیدا و پنهان دیگری می تواند باشد به عبارت دیگر چه موانعی بر سر راه شکل گیری حزب سوم در آمریکا وجود دارد؟

بیات: در طول تاریخ آمریکا احزاب سوم که به غیر از احزاب جمهوری خواه و دموکرات می باشند به تعداد زیادی بوده اند اما هیچ کدام از این احزاب نتوانسته اند قدرت قابل توجهی را بدست آورند. بهتر آن است که تعریفی از حزب پایدار ارائه کنیم، در تاریخ آمریکا حزب سومی به غیر از جمهوری خواه و دموکرات نتوانسته اند حزب سیاسی پایداری را در صحنه سیاست ایجاد کنند.
تعریف حزب سیاسی پایدار آن است که از آن حمایت شود، توانایی مالی داشته باشد، دارای اساس نامه ی مدون و سازمان یافته باشد که نیازی به رهبر و شخص خاصی نباشد. چرا چنین حزبی به غیر از جمهوری خواه و دموکرات در آمریکا وجود نداشته است؟ نشئت گرفته از عوامل خاصی است: عوامل ساختاری، عواملی که در نظام آمریکا وجود دارد که یکی از دلایل عدم موفقیت حزب سوم است.
نظام انتخاباتی الکترالی که در آمریکا وجود دارد و نامزد ریاست جمهوری باید ۲۷۰ رای الکترال را کسب کند تا به ریاست جمهوری برسد مانعی مهم برای نامزدهای مستقل حزب سوم می باشد. عوامل دیگر مانند عوامل تاریخی که تعدد شکست در آنها مهم است در طول تاریخ آمریکا از زمانی که استقلال یافت حزب های مختلفی شکل گرفت ولی تعدد شکست ها در حزب سوم باعث ناامیدی مردم شده است.

اگر به تاریخ نگاهی بیاندازیم در سال ۱۹۱۲ روزولت هنگامی که از حزب جمهوری خواه جدا شد، حزب پیشرو را تشکیل داد و این حزب به خاطر اختلافی که روزولت با جمهوری خواهان داشت شکل گرفت و توانست در انتخاباتی که سه سال بعد برگزار شد کسب قدرت کند تا یک حزب برای اولین بار رتبه ی دوم ریاست جمهوری را بدست آورد. ولی هنگامی که روزولت با جمهوری خواهان به توافق رسید در دور بعدی این حزب منحل شد. بنابراین این حزب، حزب پایداری نبوده است.
نظریاتی از عوامل فرهنگی بر قدرت نگرفتن احزاب سوم وجود دارد که مهمترین آنها نظریه ی دوگانگی اورلاندو و نظریه ی توافق اجتماعی هارتس می باشد. در نظریه دوگانگی، علایق دچار دوئآلیسم شده است که بحث در مورد قانون اساسی در رابطه با فدرالیسم و جبهه ی ضد آن و یا بحث شمال و جنوب، شرق و غرب همیشه دوگانگی در این مباحث وجود داشته است و بر اساس عقیده نظریه پردازان باعث تقویت نظام دو حزبی در آمریکا شده است. براساس نظریه توافق اجتماعی مردم آمریکا بر مسائل بنیادی توافق کلی دارند و همچون کشورهای اروپایی بحثی در مورد اصول کشورداری ندارند. به این دلیل که کثرت گرایی در کشور های مختلف اروپایی وجود دارد در آمریکا یافت نمی شود، باعث کاهش حضور احزاب سوم می شود.

عوامل مالی: شرکت های مالی که حامی اصلی نامزدهای انتخاباتی هستند در برابر جمهوری خواهان و دموکرات ها از حزب سوم حمایت نمی کنند در عوامل مالی قوانینی مانند قوانین انتخاباتی آمریکا دولت زمانی می تواند به یک حزب کمک کند که از کمک های مردمی استفاده کند و بیشتر به نفع حزب جمهوی خواهان و دموکرات است زیرا این احزاب طرفداران محدودتری دارند که طرفداران آنها از اقشار مختلف مانند کشاورز، کارگر و یا توانایی مالی محدودی را دارند بنابراین حمایت مالی از طرف دولت نیز کاهش می یابد که به آن دامن می زند. موانع حقوقی که مربوط به قوانین انتخابی در آمریکا می باشد، محدودیت دسترسی به برگه های رای در ایالت ها به خاطر هزینه ی گزاف آن و لازمه ی کاندید شدن در ریاست جمهوری این است که امضاهای زیادی را دریافت کند. نامزد های مستقل و نامزدهای حزب سوم در گردآوری این امضاها مشکل دارند چون رهبران آنها به غیر از جمهوری خواهان و دموکرات هستند.

عوامل روان شناختی: در اکثر انتخابات آمریکا نامزدهای جمهوری خواه و دموکرات به پیروزی رسیده اند در حالی که مردم گرایش های مختلفی نسبت به این دو حزب دارند در روزهای آخر تمایل دارند به نامزد جمهوری خواه یا دموکرات رای دهند و عقیده دارند که اگر به این دو حزب رای ندهند رای آن ها از بین رفته است. این عوامل باعث می شود که حزب سوم در آمریکا به قدرت نرسد با اینکه بسیاری از حزب ها به وجود آمده اند و از بین رفته اند.

همین موانع بر سر راه تشکیل حزب سوم موجب شده است پدیده ای به نام رای دهندگان مستقل بوجود بیاید بر اساس نظر سنجی های موسسه گالوپ رای های مستقل اکنون تا مرز ۷۴ درصد شرکت کنندگان در انتخابات را تشکیل می دهند که اگر از منظر روان شناسی رفتار رای دهی به این امر نگاه کنیم معنادار به نظر می رسد نظر شما چیست؟

هوشمند: جایگاه حزب سوم در ساختار انتخابات این است که دو حزب اصلی جمهوری خواهان و دموکرات به خاطر ساختارهایی که دارند در این سیستم قرار دارند و قدرت کافی را دارا هستند. ولی حزب سوم به خاطر موانع ساختاری نمی توانند احساس قدرت کنند که مهمترین آن عوامل مالی است. در طول تاریخ انتخابات آمریکا ممکن است یک رای دهنده مستقل تا حدی به موفقیت برسد. و رای آن از یک کاندیدای اصلی نیز بیشتر شود. که حتی در انتخابات ایالتی، سنا و نمایندگان هم نامزد های مستقل توانسته اند پیروز شوند. رای دهندگان مستقل Independent voters افرادی هستند که به هیچ یک از دو حزب گرایش ندارند یا جز رای دهندگان بوده اند و بعد انصراف داده اند و یا از اول رای دهنده نبوده اند.
بر اساس نظرسنجی گالوپ این افراد مستقل رای هستند که می توانند نتایج انتخابات محلی و ایالتی را تغییر دهند. آنان نسبت به نوع انتخابات و نظرات کاندیداها در چرخش هستند. ایالتی که بیشترین رای دهندگان مستقل را در خود دارد ایالات چرخشی و ایالات متغیر Rotational states نام دارند که نقش بسیار مهمی را در انتخابات ریاست جمهوری دارند که می توانند آرای خود را از این ایالت ها انتخاب کنند مهمترین و بیشترین آن ها ایالت فلوریدا است. ایالت های متغیر دیگری نظیر کلورادو، نوادا، نیومکزیکو، اوهایو، کارولینای شمالی وجود دادند که بیشترین رای دهندگان در آنها وجود دارد.

آنچه که وجود دموکراسی در ایالات متحده را مورد تردید قرار می دهد موانعی ساختاری است که بر سر راه جمعیت بالای رای دهندگان مستقل قرار دارد چرا که این افراد تمایلی به دو حزب جمهوری خواه و دموکرات ندارند اما از آنجایی که امکانات و توان رسانه ای ندارند مدام از سوی دو حزب سرکوب شده و حضور و ظهور آنها بایکوت می شود حال سوال اینجاست مگر اینان مردم آمریکا نیستند پس چرا به این شکل با آنها رفتار می شود آیا این امر نشان می دهد که ایالات متحده آنچنان که ادعا می شود هنوز به توسعه سیاسی دست پیدا نکرده یا عوامل دیگری نیز دخیل هستند؟

بیات: نظام سیاسی یا حزبی آمریکا دچار بیماری اُلیگارشی است که بیشتر نخبگان سیاسی و اقتصادی هستند بر مردم حکومت می کنند. عوامل زیادی سبب این امر می شود که بایکوت کردن افراد توسط دو حزب اصلی و اجازه ندادن تبلیغات به آنها است که بیشتر بین رای دهندگان سیاسی نمود پیدا کرده است و آمار آنها بیشتر شده است. به دلیل سیاست اُلیگارشی که در آمریکا وجود دارد حزب جمهوری خواه و دموکرات با حمایت یکدیگر مانع از قدرت گرفتن این مستقل ها می شوند.
انعطاف هایی که در این دو حزب اصلی وجود دارد به خاطر سیاست های حزب جمهوری خواه قدرت گرفتن به صورت مستقل را پیدا نکرده است و قدرت انعطافی که در این دو حزب وجود دارد باعث می شود که باهم ادغام شوند و فرصت رقابت پیدا نکنند. سرکوب سیاسی شدید مستقل ها سبب می شود تا جریان هایی به غیر از جمهوری خواه یا دموکرات ایجاد نشود. از طرفی کثرت زیادی در بین مستقل ها وجود دارد، توافق سیاسی و اصول خاصی بین آنها وجود ندارد که ناشی از نفوذ اُلیگارشی در نظام آمریکاست.

شما تا چه اندازه قائل هستید که این استبداد دو حزبی و سرکوب مستقل ها با عدم توسعه سیاسی در آمریکا رابطه ی مستقیم دارد؟


بیات: در نظام توسعه یافته از نظر دموکراتیک فرصت قدرت گرفتن سیاسی و رقابت آن باید برای تمام احزاب یکسان می باشد. در آمریکا قوانین و نظام انتخاباتی علیه مستقل هاست و تمایلی به شنیدن صدای جمهوری خواه و دموکرات را ندارند. این در واقع همان اُلیگارشی سیاسی می باشد که دوست ندارد راه برای قدرت گرفتن باز باشد. افراد صاحب قدرت افرادی محدود هستند که نفوذ اقتصادی و سیاسی دارند.

همانطور که اشاره شد یکی از عوامل بسیار مهم که به جرات می توان آن را در راس هرم موانع عرض اندام حزب سوم برشمرد وجود عامل مالی و پول است دیکتاتوری پول در آمریکا فقط دست افراد خاصی را باز گذاشته است تا هر کاری که دوست داشتند انجام دهند این حاکمیت پول و سرمایه که رویکردی اشراف سالارانه محسوب می شود اساسا با روح دموکراسی در تضاد است و خود گواهی است بر اُلیگارشی بودن نظام سیاسی ایالات متحده تحلیل شما چیست؟


هوشمند:
حاکم بودن اُلیگارشی فضایی را ایجاد کرده است که پول نقش بسیار مهمی را ایفا می کند به این صورت که هر کاندیدا به جمع آوری پول می پردازد و براساس کمک های مالی مانند کمک های مردمی که قسمت اعظم این کمک هاست. این پول برای چه راهی خرج می شود و آن این است که کاندیداها برای صحبت با مردم نیاز به پول دارند مهمترین راه مصرف آن تبلیغات تلویزیونی می باشد. انجام نظرسنجی ها یکی دیگر از این عوامل است که نیاز به پول دارد و برخی از موسساتی که مختص به این کار هستند با این اساس کار خود را انجام می دهند. حامیان مالی همچون لابی ها و کمپانی های بزرگ به کاندیدا کمک می کنند، کاندیدا هم باید در نظر داشته باشد که حامیان خود را حمایت کند. با گردش در تاریخ انتخابات متوجه می شویم که زمانی کاندیدای مستقل توانسته قدرت بگیرد که از کمپانی ها و لابی ها پول دریافت کرده باشد و یا اینکه شناخته شده بوده و یا ثروتمند بوده است که در انتخابات ایالتی و محلی به همین صورت است. در طی تحولات اخیر مبالغ هنگفتی برای انتخابات به کاندیداها کمک می شد مانند گروه های سوپرپک، شلدون آدلسون که از جمهوری خواهان بوده است و همچنین برادران کخ.

آیا رای دهندگان مستقل در آینده تبدیل به یک حزب خواهند شد؟


بیات:
اگر یک حزب تشکیل شده باشد کار خیلی دشواری بوده است، تاریخ نشان داده برخی از حزب ها به وجود آمده اند و از بین رفته اند، حزب سوم به دو طریق می توانند در مقابل جمهوری خواهان و دموکرات ها حزب تشکیل دهند و به قدرت دست یابد: الف) انشعاب در دو حزب اصلی ایجاد شود ب) حزب سوم بر اساس یک جنبش بزرگ ایجاد گردد که مردم آمریکا و مستقل ها به تک تک این مسائل وابسته هستند.
در نظام حزبی و سیاسی آمریکا حاشیه ها بسیار است حاشیه هایی مانند اقشار کم درآمد، کارگران، کشاورزان و... که بتوانند در قالب یک حزب در مقابل دو حزب دیگر قدرت بگیرند مستلزم ایجاد یک جنبش سیاسی – اجتماعی است مانند جنبش وال استریت.

اگر یک چشم انداز و دورنما را لحاظ کنیم آیا ایالات متحده وارد دوران جدیدی شده است؟ اگر چنین است ویژگی های این دوران جدید چه می تواند باشد به عبارت دیگر ایالات متحده پس از شکل گیری حزب سوم در چه نقطه ای قرار خواهد گرفت؟


هوشمند:
توانایی رای دهندگان برای تشکیل یک حزب که موانع بسیار مهمی در جلوی راه آنهاست و در حال حاضر احزابی بهتر از این دو حزب در آمریکا وجود دارد که به مهمترین آنها حزب لیبرتارین، رفورم و حزب سبز می توان اشاره کرد. نکته ی مهمی که وجود دارد این است که این احزاب بتوانند قدرت خود را بالا ببرند. در دو حزب اصلی شاخه های متنوعی وجود دارد که نظرات متغیری بین آنها وجود دارد و این امر در حزب جمهوری خواه نمود پیدا کرده است. مهمترین شاخه هم شاخه ی "تی پارتی" که با شاخه ی اصلی در تضاد است و معتقدند که نباید حزب جمهوری خواه با دولت همکاری کند. اما در مورد تشکیل حزب، تا امروز به نفع شان بوده است که در حزب اصلی باشند.

بعد از انتخابات مقدماتی کنگره در سال ۲۰۱۰ کاندیدای "تی پارتی" در جمهوری خواهان حضور داشته اند و در مواردی هم پیروز شده اند. در حزب دموکرات شاخه هایی وجود دارد مانند دموکرات های محافظه کار که از نظر مسائل اجتماعی با لیبرال ها مشکل دارند. لیبرتارین ها که شاخه ای از حزب جمهوری خواه است و در سنا مشارکت دارند. از نظر مسائل اجتماعی با لیبرال ها موافق و با جمهوری خواهان در تضاد هستند. در این دو حزب انشقاق هایی وجود دارد و تشکیل حزب دیگر نیازمند قدرت و تجربه است.

بیات: توانایی حزب سوم در اُلیگارشی است که این توانایی چه از نظر روان شناختی و چه از نظر اجتماعی در بین مستقل ها بایستی ایجاد شود فرایند تاریخی درازی در بر می گیرد ولی مطمئنا روزی خواهد رسید که براساس جنبش اعتراضی حزب سومی در ایالت متحده رخ دهد.

هوشمند: نکته ای که در آخر باید به آن اشاره کرد این است که دو حزب اصلی احزابی هستند که حامیان مالی دارند و حواس خود را به تشکیل حزب سوم متمرکز کرده اند. این دو حزب تمایل چرخش دارند و دیدگاه خود را به رای دهندگان مستقل نزدیک می کنند.
مرجع : موسسه مطالعات آمریکا
کد مطلب : ۳۸۸۳۵۷
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما