۰
يکشنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۱:۳۵

آمریکا و چالش‏های اقتصادی جدید

آمریکا و چالش‏های اقتصادی جدید
سوال: می‌توان تعریف خاصی از اقتصاد آمریکا داشت؟

دکتر خوش چهره: بررسی اقتصاد آمریکا و تحلیل اتفاقات آن بستگی به زاویه نگاه ما دارد. اقتصادهایی مثل آمریکا یا فراتر از آن نظام‌های سیاسی مثل آمریکا که تحت عنوان کاپیتالیسم و مصداق بارز امروز آن نئولیبرالیسم اقتصادی نامیده می‌شود دچار یک نوع تناقضات درونی است که این تناقضات آن را به سمت یک نوع زوال و از هم پاشیدگی می‌برد.

سوال: این تناقضات از کجا به وجود آمده و چگونه شکل گرفته است؟

دکتر خوش چهره: این تناقضات را در ابتدا مارکسیسم‌ها و در راس آنها مارک تشخیص داد. متعاقبا در قرن بیستم «شون پیتر» اقتصاددان برجسته آلمانی این بحث را مطرح کرد و بعد از رکود بزرگ که تا جنگ جهانی هم به طول انجامید و خیلی از اقتصاددان‌های آمریکایی نیز به آن اشاره و اذعان داشته‌اند. یا بحران‌های اخیر که بانک جهانی و صندوق بین‌الملل پول را وادار کرد تا در یک اظهار نظر غیر متعارف با توجه به اینکه این دو نهاد ابزاری هستند در دست نظام‌های سرمایه‌داری، نسبت به این تناقضات هشدار بدهند.

سوال: وجود این تناقضات در اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک آمریکا چطور خود را نشان مي‌دهد؟

دکتر خوش چهره: مبانی نظری اقتصاد کلاسیک و نئوکلاسیک که اساس حرکت نظام اقتصادی آمریکاست به دلیل بروز همین تناقضات دچار چالش جدی است و باید بازبینی شود. فراتر از آن اشکالات و ایرادات، وجود نوعی سلطه‌گری و در حقیقت تمامیت خواهی اقتصاد آمریکا در سطح جهان است. این تناقضات منجر به اقتداری شده که بر پایه‌های اقتصاد، نظامی‌گری و سیاست بنا نهاده شده که شکنندگی خاصی را مخصوصا در حوزه اقتصادی برای آمریکا در سهم خودش دارد.

سوال: اگر بخواهیم مشکلات اقتصادی آمریکا را که از آن به «بحران اقتصادی» نام مي‌برند بررسی کنیم بروز این مشکلات را منوط به دوران خاصی مي‌دانید؟

دکتر خوش چهره: به زبان ساده تر این آثار و پیامدهای کارکرد اقتصادی آمریکا مقوله‏ ای نیست که در یک شب به وجود آمده باشد و نتیجه سیاست‌های نادرست یک رئیس‌جمهور و به طور خاص اوباما باشد بلکه زمانی که به اقتصاد آمریکا نگاه می‌کنید ساختارهای پولی، مالی، بازارهای سرمایه‌ای، بازار تولید و مخصوصا ساختار اقتصادی آمریکا که امروزه به عنوان «فراصنعتی» معروف است بخش اصلی و پیشتاز آن را بخش خدمات به عهده دارد که ضمن داشتن ارزش افزوده به شدت شکننده است. یعنی فضایی که در حقیقت خودش را به شکل یک کسری بودجه کاملا متراکم شده نشان می‌دهد.

سوال: با توجه به ارزش افزوده‌ای که بخش خدمات برای دولت آمریکا
دارد علت این کسری بودجه چیست؟


دکتر خوش چهره: ارزش پولی هر کشوری به توان تولید آن کشور بستگی دارد. بودجه‌ای که در بخش خدمات وارد سیستم بانکی کشور آمریکا شده است به هیچ وجه با تولید ناخالص ملی این کشور تناسب ندارد و متعاقبا ارزش پولی آمریکا را که به توان تولیدش بستگی دارد، شکننده می‌کند.

سوال: با این شکنندگی که عنوان می‌کنید باز هم شاهد تعهد بعضی کشورها به دلار در معاملات خود هستیم این مسئله را چطور ارزیابی می‌کنید؟

دکتر خوش چهره: بعد از جنگ جهانی دوم، آمریکا با استفاده از ابزارهای سیاسی و نظامی‌اش دلار را به عنوان منبع مالی در معاملات مطرح کرد، دلاری که امروز به شدت شکننده است و اگر بعضی از ملاحظات سیاسی هم پیمانانش و همچنین خطر پیامدهای فروپاشی نظام اقتصادی آمریکا و آسیب‌هایش برای کسانی که در حوزه اقتصاد بین‌الملل هستند و بخش اعظم منابع ارزی‌شان دلار است باعث شده که به نحوی با یک سمپاتی خاص از سقوط غیرمتعارف دلار جلوگیری کند اما هیچ نظامی حتی خود آمریکا نمی‌تواند مقابل این سقوط تدریجی مقاومت کند.

سوال: علت اصلی این سقوط ارزش دلار چیست و از کجا شروع شده است؟

دکتر خوش چهره: دلار آمریکا در دنیا هرچند بعد از ظهور یورو بخشی از جایگاهش را از دست داد اما کماکان بالغ بر ۴۰ تا ۴۵ درصد مبادلات دنیا مخصوصا در حوزه نفت به دلیل تسلط آمریکا در این حوزه مبنای معاملات قرار دارد. چیزی حدود ۴۰ درصد از ذخایر ارزی دنیا امروزه با دلار محاسبه و سنجیده می‌شوند که همین امر باعث بروز یک اختیار کاذب در دلار است. اگر بنا به دلایلی کشورهای صادر کننده نفت یا کشورهایی که مبادلات بین‌المللی خود را در قالب دلار انجام مي‌دهند به سمت تغییرات ارز یا در اصطلاح پس زدن دلار بروند قطعا آمریکا به خاطر چاپ دلارهایی که تناسبی با تولید ناخالص ملی اش ندارد به صورت ضربتی دچار فرو ریختگی اقتصادی از جانب پول ملی‌اش مي‌شود به این معنا که همانطور که اشاره شد ارزش پول هر کشور در نظریه‌ها و تئوری‌ها و روش‌های متعارف بستگی به توان و ظرفیت تولید یک کشور دارد.

سوال: آیا مبنای خاصی برای انتخاب پول واحد در معاملات وجود دارد؟ و علت انتخاب دلار چه بود؟

دکتر خوش چهره: آمریکا در دهه ۵۰ و ۶۰ و بعد از جنگ جهانی دوم فاتح بدون قید و شرط جنگ جهانی بود و بالغ بر ۳۸ درصد از تولید ناخالص جهانی مربوط به آمریکا مي‌شد. بنابراین انجام ۵۰ درصد این نوع مبادلات با دلار در جهان و نزدیک به همین مقدار وجود ذخایر ارزی باعث مي‌شد تا تولیدشان را منطقی نشان دهد یعنی نسبت ۴۰ درصد تولید و ۵۰ درصد پول که اختلاف ۱۰
درصدی آن را مي‌پوشاند. اما امروز سهم آمریکا از تولید ناخالص در جهان به ۱۷ درصد کاهش پیدا کرده است به طوری‌که چین در یک رقابت نزدیک تا دو یا سه سال آینده آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت و قدرت اول خواهد شد یعنی سهم تولید چین با توجه به برنامه‌ریزی‌های صورت گرفته در این کشور برای دو تا سه سال آینده به نزدیک ۲۰ درصد خواهد رسید در حالی که سهم تولید آمریکا کاهش معنی‌داری پیدا خواهد کرد به‌طوری‌که مي‌بینیم در سال‌های اخیر سهم آمریکا از تولید ناخالص به ۱۷ درصد رسیده و همین مقدار هم کاهش در سهمش از تجارت جهانی به چشم مي‌خورد. و همه این عوامل نشان‌دهنده غیرواقعی بودن ارزش پول آمریکا است. ارزشی که آمریکا سعی کرده است با استفاده ابزاری از روش‌های غیراقتصادی آن را مقبول نشان دهد.

سوال: این ابزارهای مورد اشاره چه عواملی هستند؟ و کشورهای دیگر چگونه مي‌توانند با استفاده از این ابزارها مقابله کنند؟


دکتر خوش چهره: به بخشی از این ابزارها قبلا اشاره کرده‌ام اما اصلی‌ترین بازارهای سرمایه‌ای برای آمریکا نفوذش در OPEC است که اگر کشورهای تولید کننده نفت در یک انسجام رفتاری خودشان را برای محاسبه قیمت نفت از دلار جدا کنند و پول اول و مسلم برای نفت دلار نباشد و متعاقبا کشورهایی مثل چین که شیشه عمر آمریکا در دستش است و بخشی از ذخایر ارزی اش به دلار است مبادرت به جایگزینی دلار با ارزش‌های پولی دیگری بکنند، آن زمینه‌های اختلال ذاتی اقتصاد آمریکا خودش را سریع نشان مي‌دهد. البته دولتمردان آمریکا و دستگاه‌ها و نهادهای حاکمیتی اش چون به این نقاط ضعف اشراف دارند و آنها را مي‌شناسند بیشترین تلاش خود را برای عدم آسیب‌رسانی از این حوزه انجام مي‌دهند و معمولا هم توانسته‌اند بحران‌های اقتصادی و... را از طریق اصلاحات که تاثیرات کوتاه مدت دارد به نحوی عقب بکشانند.
به طوری‏که مشکلات اقتصادی آمریکا در دهه اخیر حل نشده بلکه مسکن وار با آن برخورد شده است و به نحوی مشکلات خود را با اصلاحات مقطعی عقب انداخته‌اند و مشکل تراکم کسری بودجه همچنان در دولت آمریکا پابرجاست و مسائل فشرده‌تر و البته گسترده‌تر به دوره بعد منتقل مي‌شود.

سوال: در یک جمع‌بندی با توجه به بحث شکنندگی اقتصاد آمریکا و همچنین عقب ماندگی این کشور در تولید و صادرات، آینده اقتصادی آمریکا را با توجه به بحران و رکود اقتصاد جهانی چطور مي‌بینید؟

دکتر خوش چهره: بحث شکنندگی اقتصاد آمریکا پدیده جدی و قابل تاملی است که خیلی از اهل فن و محققین و صاحب نظرهای جهانی به آن اشراف دارند. منتها تمام
تلاش خود را معطوف این ساخته‌اند که در نگاه آحاد مردم جهان گسترش و بسط پیدا نکند. هنر شیطنت آمیز آمریکا این است که توانسته با کنترل‌های عمیق مانع از بیان این شکنندگی در افکار عمومی شود. مگر به صورت موردی و در حوزه‌هایی خاص. در حالی که همین تغییر سیاست آمریکا از صنعتی بودن به سمت فراصنعتی شدن و اختصاص سهم اصلی تولید ناخالص در بخش خدمات به خصوص در بازارهای پولی، مالی، سهام، ارتباطات، مخابرات،IT و... نشان‌دهنده شکنندگی آمریکا در حوزه اقتصاد است و هم اینکه امروزه خیلی از نیازهای خود را حتی در معیشت و غذا و کالاهای بادوام وارد مي‌کند بر این نکته صحه مي‌گذارد. کشور چین تولید کننده عمده نیازهای معیشتی آمریکاست و این کشور کالاهای بادوام مورد نیاز خود را از کشورهای آسیایی وارد مي‌کند.

سوال: فکر نمی‌کنید آمریکا توانسته با حضور در بخش خدمات پیشرفت‌های خوبی داشته باشد و به نوعی نیازهای مالی خود را برطرف کند؟

دکتر خوش چهره: اگر اقتصاد جهان در یک رکود سنگین قرار بگیرد که استارت آن هم زده شده است در حوزه‌های خدمات که حوزه برتری آمریکاست بیشترین شکنندگی رخ مي‌دهد به این دلیل که مردم در رکود بالاخره غذای خود را لازم دارند و به بعضی کالاهای اساسی نیاز بیشتری پیدا می‌کنند تا اینکه بخواهند بخشی از منابع مالی اندک خود را هم به خدمات ارایه دهند. مهمترین نکته این است که دوام و قوام دولت آمریکا در بازارهای سرمایه مخصوصا بورس و اوراق بهادار و امثالهم است. تجربه نشان داده که این بازارها بعد از سال ۲۰۰۷ به دلیل بحران اعتماد که پیش آمد از ضریب شکنندگی بالاتری برخوردار است. به این معنا که مردم در نظام‌های غربی منابع خرد و کلان خودشان را معمولا به صورت سهام در بازارهای جهانی پیدا می‌کنند و این سهام باعث قدرت کارهای تولیدی و گسترش‌شان مي‌شوند.

در سال ۲۰۰۷ نوعی از بی‌تدبیری‌ها و شکنندگی دولت آمریکا باعث شد مردم برای برداشتن پس‌اندازهای خود به بانک‌ها هجوم ببرند و اوراق سهام‌هاشان را نیز بفروشند که این مسئله ریشه در بنگاه‌های مسکن آمریکا داشت. و همین مسئله به شدت بازارهای بورس را به سمت کاهش‌های معنی‌دار پیش برد و ارزش دلار آمریکا تقریبا نزدیک به ۲۰ درصد کاهش پیدا کرد. و بنابراین این پدیده آسیب‌های جدی را به اقتصاد آمریکا وارد آورد که هنوز هم قابل ترمیم نبوده و برای دولتمردان بازگرداندن اعتماد از دست رفته میسر نشده است. قطعا هرنوع بی‌اعتمادی جدید با یک ضریب فزاینده در بازارهای پولی، مالی و سرمایه‌ای آمریکا تاثیرگذار مي‌شود.
کد مطلب : ۳۵۷۱۰۹
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما