۰
شنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۰۳

اهداف و منافع روسیه در آسیای مرکزی و دورنمای آن

اهداف و منافع روسیه در آسیای مرکزی و دورنمای آن
مقدمه

با آن که روسیه به عنوان بازیگر اصلی و قدرتمندترین کشور در آسیای مرکزی باقی مانده است؛ اما موقعیت آن به عنوان تضمین کننده وضع موجود در آسیای مرکزی، با دخالت بیشتر بازیگران خارجی، دیگر نسبتاً محدود شده است. دخالت غرب در آسیای مرکزی و قفقاز (از طریق پروژه های احداث خط لوله به ترکیه از طریق قفقاز و دریای خزر و همکاری امنیتی با کشورهای منطقه) تغییراتی در صحنه استراتژیک به وجود آورده و پیامد های مستقیمی برای روسیه به همراه داشته است. هدف در این نوشته ارزیابی اهداف و منافع روسیه در آسیای مرکزی و دورنمای آن است.

اوضاع سیاسی و اقتصادی آسیای مرکزی

به لحاظ تاریخی، آسیای مرکزی در تحولات چندجانبه با روسیه، چین، ایران و شبه قاره هند دخیل بوده و جاده ابریشم یک واسطه متداوم از ارتباطات ماورای قاره ای و تجارت را فراهم کرده است. فروپاشی شوروی و متعاقب آن ظهور جمهوری های مستقل تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان، قرقیزستان و قزاقستان فرصت های جدیدی را برای همکاری در حوزه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در یک موقعیت جدید فراهم کرد. کشورهای همسایه مانند ایران، روسیه، ترکیه، هند، پاکستان و چین که دارای منافع اقتصادی و فرهنگی استراتژیک رقیب در منطقه هستند، در اولویت ایجاد پیوندهای جدید با جمهوری های آسیای مرکزی مطرح هستند.

کشورهای آسیای مرکزی محصور در خشکی، با مشکلات اقتصادی بسیاری چون تورم، افزایش بیکاری، کاهش تولید، نبود سرمایه، کمبود آب و مسایل اقلیمی مواجه هستند و مشتاق دسترسی به بازارهای خارج از روسیه و ایجاد تأسیسات زیربنایی حمل و نقل منطقه ای و ارتباطات به منظور غلبه بر مشکلات اقتصادی و کاهش وابستگی به روسیه هستند. در شرایط فعلی کشورهای این منطقه در راستای تنوع -بخشی به اقتصادهای خود و جستجوی شرکای جدید، با هدف همکاری اقتصادی و منطقه ای هستند.

داشتن منابع عظیم نفت، گاز، زغال سنگ، فلزات زیاد و معادن کمیاب در کنار امکان تولید پنبه بسیار، منظری جدید از ظرفیت اقتصادی آنها را نمایان کرده است. این کشورها با مشارکت در اجلاس ها و سازمان های گوناگون از قبیل جامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع، سازمان همکاری اقتصادی، جامعه اقتصادی اروپا و جامعه اقتصادی آسیای مرکزی، به سمت همکاری منطقه ای گام برداشته اند.

مشکلاتی مانند سهیم بودن کشورها در آب، تجهیزات زیربنایی مربوط به حمل و نقل، قواعد و مقررات صدور روادید و حمل و نقل، شورش های مرزی، اختلافات بین قومی و جاه طلبی دولت های ازبکستان و قزاقستان، از جمله عواملی هستند که مانع روند همکاری منطقه ای در آسیای مرکزی هستند.

رویکردهای کلان در سیاست خارجی روسیه

نگرش های متفاوتی در زمینه سیاست های راهبردی روسیه، نسبت به شرایط بین المللی وجود دارد. در روسیه دیدگاه همگرایی در درجات مختلفی قرار می گیرد. آتلانتیک گرایان به نزدیکی با غرب و یکپارچکی در اقتصاد جهانی توجه می کنند؛ در حالی که در نگاه اوراسیاگرایان جدید روسیه، منافع ژئوپلیتیک در اولویت قرار می گیرد. لذا اهمیت خارج نزدیک و احیای یکپارچگی با آن به یکی از مباحث اصلی سیاست خارجی روسیه تبدیل شده است. در ادامه به این رویکردها اشاره می شود:

1-دیدگاه اورآتلانتیک گرایی:

این دیدگاه به وسیله آندره کوزیرف، وزیر خارجه سابق روسیه، و جمعی از مشاورین وی در وزارت خارجه دنبال می شد و در هیات وزرا نیز هوادارانی چون ایگورگایدر داشت. به طور کلی این دیدگاه و سیاست های آن در یک دوره ی شش ساله از حمایت کلی آقای یلتسین، رئیس جمهور وقت روسیه، برخوردار گردید و شاید تنها انتقاد یلتسین از رویکرد مذکور نسبت به سیاست های اتخاذ شده کوزیرف در قبال ایران، عراق، ژاپن و بازگرداندن احتمالی جزایر کوریل بود؛
که در نهایت کوزیرف مجبور به تغییر این سیاست شد. مبانی تفکر این دیدگاه عبارتند از:

الف) پررنگ شدن نقش ملاحظات داخلی شکل گیری سیاست خارجی است. از نظر معتقدان به این دیدگاه نه تنها سیاست خارجی و داخلی به یکدیگر مربوط و وابسته اند، بلکه ملاحظات داخلی و اصلاحات اقتصادی روسیه، با شکل گیری سیاست متناسب محقق خواهد شد. لذا مهمترین نقش سیاست خارجی روسیه، با شکل گیری سیاست متناسب محقق خواهد شد. بنابراین مهمترین نقش سیاست خارجی روسیه ایجاد نوعی روابط خارجی است که تصویر روسیه را مطمئن تر ، دموکراتیک تر و با رویکرد اقتصادی لیبرال نمایش دهد.

ب) روسیه به عنوان ابرقدرت بزرگ اما متعارف باقی خواهد ماند. مفهوم قدرت متعارف دلالت بر این امر دارد که روسیه خواهان مقام ابرقدرتی نیست و خواسته های استعمارگونه ندارد. مکتب اورآتلانتیگ گرایی پشتیبان یک جهان چند قطبی است و با تک قطبی بودن آن مخالف است. مفهوم نظری آن این است که روسیه به عنوان یک دولت ادامه دهنده در نظر گرفته شده و نه یک دولت جانشین.
ضرورت مقاومت در برابر جنبش های رادیکال مذهبی و سیاسی مستقر در افغانستان، و همچنین عوامل غیردولتی پاکستان و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس که از آنها حمایت می کنند، برای روسیه و کشورهای آسیای مرکزی، هدف راهبردی مهمی است.

ج) این قدرت متعارف ادامه دهنده و متمدن از نظر جغرافیایی، هم در آسیا و هم در اروپا واقع است و با داشتن خصوصیات اوراسیایی، به عنوان پل ارتباطی اروپا و آسیا عمل می کند. این روسیه مدرن همچنین می تواند ضمن متحول کردن خود، جناح آسیایی بخش اوراسیایی را به اورآتلانتیکی تبدیل سازد. دولت های رشد نیافته آسیای مرکزی، با تلاش روسیه عضوی از خانواده اورآتلانتیکی خواهند شد. دولت ادامه دهنده که اکنون متمدن و متعارف نیز هست، به عنوان عاملی جهت متحول کردن بخش آسیای مرکزی و روسیه در فرایند کنفرانس امنیت و همکاری اروپای جدید (OSCE)، گسترش یافته است.

ه) فرصت های تاریخی که روسیه به واسطه نداشتن دشمن برای اولین بار در تاریخ خود به دست آورده، تضمین کننده امنیت در مکتب اورآتلانتیک گرایی است. نکته مهم آن است که اورآتلانتیک گرایان و غرب دیدگاه های مشابهی درباره تهدید گروههای رادیکال اسلامی دارند؛ و می توان دریافت که روسیه برای مقابله با تهدید اصول گرایی در خط مقدم قرار گرفته است.

2-اورآسیایی گرایی:

این تفکر از اواخر قرن 19 در امپراطوری روسیه به وجود آمد؛ و بعدها در دهه 1920 و 1930 نیز طرفدارانی در محافل روس های مهاجر به دست آورد. بحث های جدید اوراسیای گرایی از سوی سرگئی استانکوویچ که از اعضای شورای سیاست خارجی یلتسین بود، آغاز شد. او رویکرد راهبردی را برای روسیه، واقع گرایانه عقلایی و طبیعی ذکر کرد؛ و معتقد بود که روسیه باید گفتگوی چندجانبه ایی را در زمینه های فرهنگی، تمدنی و سرزمینی آغاز کند و از این طریق توازنی بین گرایش های افراطی غربی یا شرقی به وجود آورد.

این رویکرد بر حمایت جدی از حقوق روس هایی که در خارج نزدیک زندگی می کنند و بر برقراری روابط نزدیک با شرکای سنتی روسیه مانند مکزیک، برزیل، یونان و آفریقای جنوبی، هند و چین تأکید می کرد. البته این نظریه با گرایش های افراطی، مانند دکترین مونروئه روسی، در تقابل است. مباحث اصلی این نگرش عبارتند از:

الف) از این دیدگاه، به نتیجه رسیدن اصلاحات تا حد زیادی به تقویت مجدد دولت روسیه و استرداد سرزمین های ناشی از فروپاشی شوروی بستگی دارد. این مکتب سیاست خارجی را ادامه عوامل داخلی نمی داند؛ بلکه معتقد است هر دوی آنها مهم و به یکدیگر وابسته هستند. مکتب اورآتلانتیکی، روسیه را سوئیس پهناور می داند؛ و این در حالی است که روسیه از نظر مکتب اوراسیایی جدید، قدرت بزرگ،
مدرن و بی همتاست.
دولت آمریکا به مسئله رقابت با روسیه، در آسیای مرکزی و همچنین در تمام جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی، اهمیت نمی دهد. حتی بر قصد خود مبنی بر همکاری با مسکو در چارچوب شراکت راهبردی تأکید می کند. با وجود این، هدف واقعی اقدام هایی که انجام می دهد، کوتاه کردن آرام، اما قاطعانه دست روسیه از قلمرو سنتی منافعش در منطقه است.

در این دیدگاه به جای دوستان دائمی، بر منافع دائمی تأکید می شود. در این دیدگاه که غرب درصدد به دست آوردن منافع خود است، جایگزین بینش کوزیرف، درباره غرب متمدن شده است. از این منظر رابطه با غرب بایستی خالی از رویاهای موعودگرایانه باشد. این نگرش سیاست انتقاد‌‌آمیزتری نسبت به ایالات متحده دارد و واقع گرایی را اساس کنش روسیه در روابط بین الملل می داند. و در کنار تأکید بر کاهش نسبی قدرت نظامی و افزایش اهمیت قدرت اقتصادی در روابط بین الملل، فلسفه زیربنایی روابط بین الملل را همچنان دست نخورده می بیند.

در این نگرش روسیه درصدد است تا نقش خود را به عنوان یک قدرت بزرگ به خوبی ایفا کند. مقایسه روسیه با قدرت های متعارف دیگر مانند فرانسه و انگلیس، به معنای نادیده گرفتن واقعیت های ژئوپلتیکی این دولت اورآسیایی بزرگ است. در این نگرش دشمنی با غرب مطرح نیست، اما این به معنای همسویی با غرب نیست.

تهدیدات اصلی روسیه در این دیدگاه، ناامنی در مرزهای داخلی و خارجی کشورهای مستقل مشترک -المنافع و بنیادگرایی اسلامی است. در نتیجه حفاظت از مرزهای داخلی و خارجی کشورهای مستقل مشترک المنافع و ایجاد کمربندی از دوستان خوب در جناح جنوبی در اولویت قرار گرفت.

3- اوراسیاهای ملی گرای افراطی:

این نگرش که به تدریج در روسیه قدرت یافته، به شدت ضدآمریکایی است؛ و متمایل به همگرایی با جنبش ها و احزاب دست راستی در اروپا و آلمان است. این تفکر با اسلام افراطی، به ویژه نوع وهابی آن، مخالف است. این نگرش ملی گرایی افراطی، به همکاری راهبردی با چین و هند متمایل است؛ ولی چندان به اصل برابری و تساوی در روابط با همسایگان و کشورهای کوچکتر پایبند نیست.

در بررسی دامنه منافع مهم روسیه بر اساس نگرش های موجود، این واقعیت که دامنه منافع مهم روسیه محدودتر از دوران شوروی است، به خوبی قابل مشهود است. در گذشته فضای تحت کنترل مستقیم شوروی، به عنوان یک ابرقدرت در صحنه بین المللی، با فضای ژئوپلیتیک آمریکا و چین در تماس مستقیم بود؛ و سطوح برخورد سیاست جهانی شوروی با آمریکا، در حد کمتری با چین تعیین کننده منافع اساسی آن کشور، محسوب می شد.

در حالی که در شرایط جدید، منافع روسیه بسیار محدودتر از گذشته شده است؛ و آن را حداقل تا سال 2010، فقط شامل سرزمین های شوروی و مناطق مجاور قلمداد کرده اند. به طور کلی از لحاظ سیاست امنیتی، سیاست نزدیکتر به خانه، مورد توجه و اقبال بیشتری قرار گرفته است.

روسیه در آسیای مرکزی

در دیپلماسی روسیه، کشورهای آسیای مرکزی مانند تمامی کشورهای پسا شوروی، مهم تلقی می شوند. این نکته از دو سند بنیادی که سیاست خارجی روسیه را تعریف می کند، قابل برداشت است. این دو سند عبارتند از: مفهوم امنیت ملی و مفهوم سیاست خارجی فدراسیون روسیه که در سال 2000 انتشار یافتند. از سخنرانی های رئیس جمهور در مجمع دولت فدرال اتحاد روسیه نیز می توان نتیجه های مشابهی گرفت.


روسیه آسیای مرکزی را منطقه ای مهم در راستای منافع ژئوپلتیک خود تلقی می کند. منطقه ای که ثبات آن در امنیت ملی روسیه هم بازتاب دارد. تهدیدهای امنیتی سنتی و مدرن آن منطقه به طور مشهود و عمیقی در روسیه مطرح شده و برای این کشور، بیشتر از هر کشور دیگری فوریت پیدا کرده است. برای مثال روسیه نمی تواند این حقیقت را که مواد مخدر از افغانستان سرازیر
می شود و کشورش درست مثل منطقه های معینی از آسیای مرکزی، به پایگاهی برای حمایت از جناح های افراطی مذهبی تبدیل شده است، نادیده بگیرد.

همان طور که نیکولای زلوبین، رئیس برنامه روسی و آسیایی موسسه امنیت جهانی واشنگتن، به درستی گفت: «نقطه قوت اصلی روسیه، وجه تمایز آن از ایالات متحده، اتحادیه اروپا و صحنه گردانان خارجی دیگر آن است. تبدیل شدن اورآسیا به خط مشی پرنفوذ در سیاست جهان، تنها برای آن کشور سودمند است و برای کشورهای دیگر، تنها منبع انرژی و یکی از خطوط مقدم مبارزه با تروریسم به شمار می رود».

روسیه و جمهوری های آسیای مرکزی علاوه بر مناسبات انسانی، به دلیل پیوندهای اقتصادی، سیاسی و نظامی مشترک، به ارتباط خود ادامه می دهند. روسیه علاقمند است به روابط اقتصادی با این منطقه ادامه داده و شبکه ارتباطی حیاتی و تأسیسات راهبردی (مانند بایکانور)، منابع معدنی و لوله های انتقال نفت و گاز موجود در آن را حفظ کند.

برای روسیه تثبیت جایگاه راهبردی اش در آسیای مرکزی اهمیت دارد؛ چرا که موجب تسهیل دستیابی این کشور به چین، هند و کشورهای مسلمان شرقی می شود و هم زمان امکان حفظ حضورش را در سرزمین هایی که به طور سنتی حوزه منابع حیاتی آن را تشکیل می دهد، فراهم می کند. به طور کلی منافع روسیه در آسیای مرکزی را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:

1. تضمین ثبات، براساس توافقنامه های همکاری با تمام کشورهای منطقه،

2. استفاده از قابلیت های ژئوپلیتیک آن ها، با توجه به حل مسائل کاربردی که روسیه در مقام قدرتی جهانی و منطقه ای با آنها روبرو بود.

3. به رسمیت شناختن نقش کلیدی روسیه در این منطقه در سطح بین المللی

در این رابطه روسیه با مسائل کاربردی زیر مواجه است:

1. استفاده موثر از سازوکارهای چندجانبه موجود،

2. تأمین امنیت مرزهای جنوبی کشور،

3. تداوم و گسترش همکاری نظامی،

4. بهره برداری از منابع انرژی و گاز طبیعی آسیای مرکزی،

5. کمک به فعالیت تجاری شرکت های روس فعال در حوزه انرژی،

6. تشویق کشورهای منطقه به استفاده از ساختار صادرات روسیه.

برای روسیه تغییر حکومت کشورهای آسیای مرکزی بر مبنای الگوی انقلاب های دموکراتیک، که در یوگسلاوی سابق و همچنین در گرجستان، اکراین و قرقیزستان اتفاق افتاد، قابل قبول نیست. هنوز مسئله دیگری وجود دارد که دولت روسیه را وادار می کند نسبت به سناریوهای توسعه سیاسی آسیای مرکزی، بر مبنای الگوی انقلاب های رنگی، رویکردی محتاطانه اتخاذ کند.

این سناریوها در حالی که خطر نادیده گرفتن ثبات سیاسی را به دنبال دارند، با امکان افتادن قدرت به دست اسلام گرایان افراطی روبرو هستند. در یک کلام موضع روسیه با رویکرد ایالات متحده، که دموکراسی (به منزله نظام سیاسی جهانی) و نیز نقش خود را در پیشرفت آن، به عنوان عاملی با تأثیری درازمدت قلمداد می کند و برای تحکیم ثبات منطقه ای درنظرگرفته شده است، تفاوت دارد.

در روسیه درباره پیشرفت های سیاسی کشورهای آسیای مرکزی، دیدگاهی متفاوت وجود دارد. این طور تصور می شود که در پس آزادسازی، هدف دیگری مانند اعمال نفوذ کامل بر تمام جریان های اقتصادی و سیاسی منطقه، با اجتناب از هرگونه صحنه گردانان دیگر سیاست بین الملل (روسیه و چین)، و همچنین نهادهای تحت سلطه این کشور (سازمان شانگهای) است.

دولت آمریکا به مسئله رقابت با روسیه، در آسیای مرکزی و همچنین در تمام جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی، اهمیت نمی دهد. حتی بر قصد خود مبنی بر همکاری با مسکو در چارچوب شراکت راهبردی تأکید می کند. با وجود این، هدف واقعی اقدام هایی که انجام می دهد، کوتاه کردن آرام، اما قاطعانه دست روسیه از قلمرو سنتی منافعش در منطقه است. در ضمن آنچه روسیه در منطقه به دنبال آن بوده، منافع ژئوپلیتیک مشروعش
است. سیاست های فعلی این کشور، با منافع آمریکا و اتحادیه اروپا سازگارتر است، تا عواقب غیره منتظره تجزیه آسیای مرکزی.

روسیه از آزادسازی سریع جامعه های آسیای مرکزی در راستای سیاست های غربی انتقاد می کند. با این وجود، به طور همزمان مخالف تحولات دموکراتیک در آنجا نیست. این کشور مسئول حفظ الگوی استبدادی در کشورهای آسیای مرکزی نیست.

در ایجاد روابط شراکتی و همکاری، برای آمریکا و اتحادیه اروپا با تعدادی ازکشورهای آسیای مرکزی که از نظر راهبردی مهم اند و منابع سرشاری دارند، مانعی وجود ندارد. روسیه برای رابطه با کشورهای تازه استقلال یافته منطقه، هیچ طرح نئوامپریالیستی در نظر ندارد و بیشتر سیاست های داخلی آن، با واقع گرایی فارغ از عقیده های ایدئولوژیک هدایت می شود.

روسیه موفق شده است وجهه شریکی قابل اعتماد و قابل پیش بینی برای آسیای مرکزی را حفظ کند. شریکی که خطر آشوب های انقلابی را به آن منطقه صادر نمی کند. این کشور نصیحت و موعظه نمی کند و برخلاف سازمان امنیت و همکاری اروپا و اعضای وزارت خارجه آمریکا، نه سیاستی دوگانه را دنبال می کند، و نه مانند کشورهای غربی با کشورهای منطقه در زمینه های ایدئولوژیکی به طور تصادفی برخورد می کند. روسیه همچنین تفاوت قابل توجهی با آمریکا و اتحادیه اروپا دارد، و آن این است که کمک های خود را به شرایط سیاسی دشوار محدود نکرده و با رقیب های سیاسی رژیم های حاکم محلی همکاری نمی کند.

برای روسیه که کشوری چند قومیتی و سکولار است، حفظ سنت های دیرینی تاریخی در این منطقه اهمیت بسیاری دارد و این امر به دلیل حضور روسیه، مانند دوران امپراطوری و شوروی، نشأت می گیرد. در مقطع کنونی، مبارزه با افراط گرایی مذهبی، که از طرف منابع مذهبی و سیاسی غیردولتی مستقر در افغانستان، پاکستان و عربستان سعودی و تعداد دیگری از کشورهای خاورمیانه حمایت می شود، مسئله ای است که برای روسیه از نظر راهبردی در اولویت است.

رهبران آسیای مرکزی برای پذیرش رویکرد روسیه نسبت به مسئله آزادسازی کشورهایشان، آمادگی بیشتری دارند تا پذیرش چشم انداز آمریکا در چنین جریان هایی. دولت های آسیای مرکزی معترفند که مستقر کردن نظامیان آمریکایی در پایگاههای نظامی آن منطقه، نمی تواند تهدید درازمدت از جانب افغانستان و مخالفان بومی را از میان بردارد و شرایط ژئوپلیتیک منطقه آسیای مرکزی را ناپایدار و متزلزل می کند.

با رشد افراط گرایی اسلامی، قاچاق مواد مخدر دو برابر شده است. این موارد تهدیدهایی است که دولت -های آسیای مرکزی احتمالا می خواهند با کمک سازمان های امنیتی – که در چارچوب کشورهای مستقل مشترک المنافع و در سایه حمایت روسیه فعالیت می کنند- از آنها مصون بمانند. ضرورت مقاومت در برابر جنبش های رادیکال مذهبی و سیاسی مستقر در افغانستان، و همچنین عوامل غیردولتی پاکستان و کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس که از آنها حمایت می کنند، برای روسیه و کشورهای آسیای مرکزی، هدف راهبردی مهمی است.

دورنمای آینده

تغییراتی که پس از فروپاشی اتحاد شوروی در منطقه به وقوع پیوسته اند؛ به این معنی است که روسیه در احیای موقعیت اوائل دهه 90 خود در آسیای مرکزی، به عنوان کشور مسلط و تضمین کننده یا مدیر امنیتی، مشکل خواهد داشت. با این حال روسیه به دلیل موقعیت جغرافیایی، مرزهای طولانی و مسائل مختلف و مشترک امنیتی، شریک طبیعی کشورهای آسیای مرکزی باقی خواهد ماند. محدودیت های منابع روسیه، میزان کمکی که روسیه می تواند به توسعه اقتصادی پایدار در منطقه بکند، را محدود می کند. با ناکام ماندن در افزایش تجارت و با چالش گزینه های جدید برای صدور نفت و گاز آسیای مرکزی، نفوذ اقتصادی روسیه در منطقه بیشتر تضعیف خواهد شد.
کد مطلب : ۳۵۶۷۶۹
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما