۰
چهارشنبه ۱ مرداد ۱۳۹۳ ساعت ۰۹:۱۵

انديشة مهدويّت و فلسفة تاريخ شيعه

انديشة مهدويّت و فلسفة تاريخ شيعه
آنچه در عصر ظهور برای انسان تدارک دیده شده و انسان مأمور به فلاحت در آن است؛ بيش از آن چیزی است که انسان در شب عالم با آن روبه‌روست. حقیقتی پنهانی در پس این عالم نهفته است که حجاب آن در عصر ظهور برگرفته می‌شود. حتّی مراتبی از هدایت قرآن، متوقّف بر ایمان به آن غیب است؛ بدون ایمان به آن غیب، بهره‌مندی از حقایق و هدایت‌های کامل قرآن مقدور نمی‌شود:

مطلب حاضر گفتاریست از حجّت ‌الاسلام و المسلمین سیّد محمّدمهدی میرباقری که در جمع اعضای «جامعه اسلامی مهندسان تهران» حول «اندیشة مهدویّت و الزامات و موانع آن» ایراد شده است. ایشان با طرح دامنة بحث اندیشة مهدویّت از انبیاي عظام تا برپایی دولت حضرت مهدي(ع) در پایان تاریخ، لوازم آن در دورة جمهوری اسلامی ایران را موضوع کلام خود قرار داده و پس از جریان‌شناسی گرایش‌های مهدوی در جامعة کنونی، به تعدادی از شبهات مطرح شده، پاسخ گفته‌اند.

تحليل استاد سيّد محمّدمهدی ميرباقری از الزامات و موانع اندیشة‌ مهدویّت


اندیشة مهدویّت، محلّ طرح مباحث بسیار گسترده‌ایست و موضوعات متعدّدی از معارف اسلامی را به خود اختصاص داده است؛ به گونه‌ای که راویان عظیم‌الشّان جهان تشیّع، کتاب‌های ارزشمند متعدّدی را در این زمینه تألیف نموده و جامعة شیعة عصر غیبت را با این معارف ناب مأنوس ساخته‌اند.

در روایات آمده است که روزی زراره، یکی از اصحاب خاصّ حضرت امام صادق(ع) به آن حضرت عرض کرد: ما چهل سال است که دربارة حج از شما سؤال می‌کنیم؛ ولی هنوز احکام حج تمام نشده است! حضرت در پاسخ شگفت‌زدگی زراره فرمودند: «خانه‌ای که قبل از خلقت آدم، محلّ تجمّع ملائکه بوده است، پیداست که احکامش به این زودی تمام شدنی نیست!»

با این اوصاف، اگر احکام حج تا این اندازه گستردگی موضوعی برای بیان مطالب و احکام داشته باشد؛ مسلّماً بحث دربارة وجود مقدّس حضرت ولیّ‌عصر(ع) از وسعت بیشتری برخوردار خواهد بود.

حضرت، کلمة تامّة خداوند متعال است؛ ایشان کلمة روح، نور و اسم اعظم الهی هستند. نگاهی گذرا به دامنة روایات نورانی اهل ‌بیت عصمت و طهارت(ع) گواهی می‌دهد که مسئلة حضرت وليّ عصر(ع) حتّی موضوع بحث جمیع انبیا و رسل الهی بوده است و تا برپایی حکومت حضرت در پایان تاریخ نیز ادامه خواهد داشت.

جريان مهدويّت، جريان تحقّق ولايت و حکومت حقّه به نحو تامّ و تمام است و تقرّب کائنات عالم به سوی خداوند متعال از بستر آن اتّفاق می‌افتد. با جریان مهدویّت، کلمة باطل محو می‌شود و بساط ظلمت اولیای طاغوت و حجابی که در برابر ولایت حقّه ایجاد کرده بودند، از عالم جمع می‌گردد. تاریخ نیز بستر زمانی بروز و ظهور مراتب تهذیب نفوس و اراده‌های انسانی جهت آمادگی تدریجی برای حضور در عصر ظهور بوده است. یکی از نقطه عطف‌های تاریخی این مسیر دشوار و پر پیچ‌ و خم، عاشوراست؛ به واسطة عاشورا، وجدان جامعة بشری از ماهیّت خیر و شرّ ارتقا یافته و روح جدیدی در کلّ حیات بشری دمیده شده است.

به هر حال، تکلیفی که از ناحیة تحقّق عصر ظهور و اندیشة مهدویّت به روی امم تاریخی نبیّ‌اکرم(ص) نهاده شده است، همواره قابل بررسی است؛ عصر ما نیز نه تنها مستثنی از این مسئله نیست؛ بلکه از حسّاسیت بیشتری نسبت به گذشته برخوردار است. برای روشن شدن مصادیق تکلیفی که از این بحث به دوش ماست، ابتدا باید نگاه جامعی به اصل اندیشة مهدوی داشته باشیم و سپس ببینیم «مهدویّت، چه حوزه‌هایی از زندگی ما را شامل می‌شود؟» و «لوازم و الزامات مهدوی‌ زیستن و ساختن یک جامعة مهدوی چیست؟» در پايان نیز باید به این نکته برسیم که «چه آسیب‌هایی این اندیشه را تهدید می‌کنند؟» و «شاخصه‌های گرایش‌های انحرافی که ممکن است جامعة ما را تحت تأثیر افراط‌ها و تفریط‌های خود قرار بدهند، چیست؟»

1. نگاه فرانگرانه به اندیشة مهدویّت


لازمة تحقیق و تفحّص در حوزة مهدویّت، نگاه فرانگرانه و فلسفة تاریخی است. از منظر والای چنین دانشی است که می‌توان وسعت عمل و دامنة تأثیرگذاری امام(ع) را درک کرد و به مراتبی از حقایق آن راه برد؛ امّا با همة این وسعت، این دانش به تنهایی نارساست.

1ـ 1. مرجعیّت قرآن و عترت، لازمة تحقیق و پژوهش در حوزة مهدویّت


اگر چه موضوع «فلسفة تاریخ شیعه» تبیین‌گر جریان تکامل تاریخی و اجتماعی شیعه است؛ امّا موضوع مهدویّت فراتر از این تبیین‌هاست. رسیدن به چنین منظر واسعی، در ظرف ما نیست و نمی‌توانیم بدون تمسّک به وحی و خاندان عترت، نگاه فرانگرانه‌ای به جریان مهدویّت و مأموریّت خاصّ حضرت در هدایت عوالم داشته باشیم. حضور ما همانند سلول‌های پیکرة جهانیست که حضرت، کلمة روح آن جهان هستند:

«فَنَحْنُ رُوحُ‏ اللهِ‏ وَ كَلِمَاتُه‏؛ پس ما روح خدا و کلمات او هستیم».1

آیات فراوانی از کتاب الهی، معطوف به وجود مقدّس امام عصر(ع) است. در روایات نیز به این مهم اشاره شده است که ولایت اهل‌ بیت(ع)، قطب قرآن است و مفاهیم قرآنی حول وجود امام معصوم(ع) معنا پیدا می‌کنند. حضرت صادق(ع) در یک بیان نورانی فرموده‌اند:

«خدا ولايت (حقّ حاكميّت الهي) ما اهل بيت را قطب قرآن و قطب همة كتاب‌هاي آسماني قرار داد؛ محكمات قرآن بر گرد اين موضوع مي‏ گردد و كتاب‌ها به آن اشاره كرده ‏اند و ايمان از آن آشكار مي‏ شود .‏».2

همچنین آن حضرت در یک بیان شریف دیگر، مفاهیم و محتویات مندرج در قرآن را به سه دسته تقسیم کرده و به خثیمه، یکی از اصحابشان می‌فرمایند:

«ثلث قرآن درباره ما و دوستان ما است و ثلث آن دربارة دشمنان پيشينيان ما است.‏»3

برای این مطلب، شاهد مثال‌های گوناگونی را می‌توان عرضه داشت، به عنوان نمونه؛ مراد از سوگندهایی که خداوند متعال در آیات سورة مبارکة «الشّمس» و «اللّیل» به آنها قسم یاد می‌کند، معصومان(ع) هستند:

«وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها ٭ وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها؛4 سوگند به آفتاب و روشني‏اش به هنگام چاشت و سوگند به ماه چون از پي آن برآيد و سوگند به روز چون گيتي را روشن كند».

«شمس» حقیقی عالم، وجود مقدّس نبیّ‌اکرم(ص) است و همة روشنایی، فروغ و هدایت هستی با این چراغ عالم افروز تأمین می‌شود. «ضحی» دین حضرت است؛ دین حضرت، پرتوی از وجود مقدّس ایشان و شعاعی از کلمة تامّة الهی است. مقصود از «قمر» نیز، امیرالمؤمنین(ع) است که نور نبیّ‌اکرم(ص) را منعکس می‌کنند؛ تالی تلوی که برای معصوم(ع) می‌توان تعریف کرد، خودش باید معصوم باشد و غیر معصوم را به این مجال راه نیست. تجلّی «نهار» هم، وجود نورانی امام عصر(عج) است که با ظهورشان، دین نبیّ‌اکرم(ص) را ظاهر می‌گردانند و امّت ایشان را به کمال حقیقی می‌رسانند.

آنچه خداوند متعال در این آیات به شکل مجمل بیان می‌دارد، جریان کلّی هدایت و سیر عوالم از هبوط تا عصر ظهور است. عالم، شمسی دارد و قمری نور آن خورشید عالم‌تاب را منعکس می‌کند، سیر نورانیّت عالم و جدال با تاریکی تا آنجا ادامه خواهد داشت که با تجلّی نهار، اثری از ظلمت در پهنة کائنات باقی نماند و مخلوقات با ظهور نور دین نبیّ‌اکرم(ص) به کمال حقیقی و عبودیّت حضرت حق برسند. نقطة بروز این کمال و تجلّی نهار، ظهور وجود مقدّس حضرت صاحب‌الزّمان(عج) است.

شب عالم و چیستی و چگونگی ظلمت، در آیات نورانی سورة مبارکة «اللیل» بیان شده و درگیری نبیّ‌اکرم(ص) در آن مطرح گردیده است:

«وَ الَّيْلِ إِذَا يَغْشيَ ٭ وَ النهََّارِ إِذَا تجََليَ‏؛5 سوگند به شب آنگاه كه جهان را در خود فرو پوشد و سوگند به روز آنگاه كه آشكار شود».

روایات اهل‌بیت عترت و طهارت(ع) این آیات را معنا کرده‌ و فرموده‌اند: مراد از «اللیل» دولت بنی‌تیم و بنی‌عدی یا خود دومی است؛ آنها حجاب دولت امیرالمؤمنین(ع) شدند و از ظهور حقیقت نور و کلمة ولایت ایشان ممانعت به عمل آوردند. «النّهار» هم وجود مقدّس امام زمان(ع) است که با تجلّی خود، بساط دولت ظلمت و شب تاریک و جور تاریخ را جمع می‌کند و پرتو شمس نبیّ‌اکرم(ص) و دین آن حضرت را ظاهر می‌گرداند.

2 ـ 1. «نورانی شدن ارض عالم به کلمة نور» مقیاس حوادث عصر ظهور

بنا به آیات و روایات، حقیقت عصر ظهور، تجلّی کلمة تامّة الهی در پهنة عالم است. وجود مقدّس نبیّ‌اکرم(ص) از مسیر و مجرای خلیفة تامّ ایشان تجلّی می‌کند و به عمر دولت باطل خاتمه می‌بخشد. این نگاه، مهیمن بر تحلیل‌های دیگر است؛ افق کلانی است که نگاه‌های خرد را نیز در بر می‌گیرد و عصر ظهور و اتّفاقات آن، همچون: «جاری شدن عدالت در عالم» را تبیین می‌کند. اگر عالم، عالم دیگری می‌شود و روابط به شکل عادلانه تنظیم می‌شوند، این تحوّل از آثار تجلی «کلمة نور» الهی است. بخشی از آثار این تجلّی در صلوات بعد از «زیارت آل‌یاسین» آمده است:

«خدايا از تو خواهم كه درود فرستي بر محمّد، پيامبر رحمتت و كلمة نورت و ديگر آنكه پر كني دل مرا با نور يقين و سينه‏ ام را با نور ايمان و انديشه ‏ام را با نور تصميم‌ها و اراده ‏ام را با نور علم و نيرويم را با نور عمل و زبانم‏ را با نور راستگويي و دين و مذهبم را با نور بينايي‌هايي از نزد خودت و چشمم را با نور روشنايي‏ و گوشم را با نور فرزانگي و حكمت و دوستيم را با نور موالات محمّد و آلش(ع) تا تو را ديدار كنم و من به عهد و پيمان تو وفا كردم پس رحمت خود را بر من بپوشان‏ اي سرپرست و اي ستوده.»

در واقع، مقیاس تحوّلاتی که در مباحث مهدویّت باید در نظر گرفته شده و حوادث در نسبت با آن تنظیم شوند، ظهور «کلمة نور» در سرتاسر عالم است؛ هرگاه در تحلیل‌های خود از این مقیاس افول کنیم، دچار خُرد‌نگری در مسئلة کلانی چون ظهور حضرت وليّ عصر(ع) خواهیم شد و از ابعاد وسیع آن غافل خواهیم ماند.

عصر ظهور، عصر جوشش غيب عالم و ظهور حقيقت، از افق عالم غيب در عالم دنياست. آنچه در این عصر برای انسان تدارک دیده شده و انسان مأمور به فلاحت در آن است؛ بيش از آن چیزی است که انسان در شب عالم با آن روبه‌روست. حقیقتی پنهانی در پس این عالم نهفته است که حجاب آن در عصر ظهور برگرفته می‌شود. حتّی مراتبی از هدایت قرآن، متوقّف بر ایمان به آن غیب است؛ بدون ایمان به آن غیب، بهره‌مندی از حقایق و هدایت‌های کامل قرآن مقدور نمی‌شود:

«ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُديً لِلْمُتَّقين ٭ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُون؛6
اين است همان كتابي كه در آن هيچ شكّي نيست، پرهيزكاران را راهنماست. آنان كه به غيب ايمان مي ‏آورند و نماز مي‌گزارند و از آنچه روزيشان داده‏ ايم، انفاق مي‌كنند.»

طبق معارف اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) يكي از مصادیق غيب‌، وجود مقدّس امام زمان(ع) است. ارتزاق از مراتب عالی هدايت قرآن، متّکی بر ايمان به ایشان می‌باشد و بنابراين اسرار والای قرآن جز با ايمان به آن حضرت براي انسان گشوده نمي‌شود.

نکته اینجاست که ظهور چنین غيبی در عالم طبيعت و اراده‌هاي انساني و جوشش «كلمة حيات» و «كلمة نور» در عالم، متوقّف بر ظهور آن حضرت است. از این روست که آیاتی چون: «اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»7 یا «و أشرقت الأرض بنور ربّها»8 به ظهور حضرت وليّ عصر(ع) تفسیر شده‌اند. در واقع، جوشش حیات، منوط به تجلّی «کلمة ماء و روح» است؛ شب عالم، دوره دولت باطل و نفوذ دستگاه شیاطین انسی و جنّی است. فضای شب، عرصة جریان یافتن ظلمت ابلیس لعین در عالم دنیا و تسرّی در اراده‌های انسانی است؛ امّا در عصر ظهور، حقیقت «کلمة ماء» در عالم جاری می‌شود و کائنات به حیات طیّبه نائل می‌گردند. بقیة اوصافی که حول عصر ظهور در کلام اولیای معصومان(ع) بیان شده، آثار و برکات این تجلّی است و در جریان یافتن «کلمة ماء» و احیاي ارض به این کلمة طیّبه ریشه دارد.

3 ـ 1. محوریّت امام معصوم(ع) در تحقّق عصر ظهور


جریان هدایت الهی از بستر جدال تاریخی جبهة نور و ظلمت در جهان گذر می‌کند و به واسطة اولیای الهی بر کائناتی که به عنوان سرباز در یکی از این دو جبهه مشغول نبردند، جاری می‌شود. این مطلب در آیة معروف به نور بیان شده است:

«اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكاةٍ فيها ...؛ خدا نور آسمان‌ها و زمين است مثل نور او چون چراغداني است كه در آن چراغي و آن چراغ در شيشه ‏اي است آن شيشه گويي اختري درخشان است كه از درخت‏ خجسته زيتوني كه نه شرقي است و نه غربي افروخته مي‏ شود نزديك است كه روغنش هر چند بدان آتشي نرسيده باشد روشني بخشد روشني بر روي روشني است‏ خدا هر كه را بخواهد با نور خويش هدايت مي‏ كند و اين مثل‌ها را خدا براي مردم مي‏زند و خدا به هر چيزي داناست. در خانه ‏هايي كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت‏ يابد و نامش در آنها ياد شود در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نيايش مي‏ كنند. مرداني كه نه تجارت و نه داد و ستدي آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات به خود مشغول نمي‏ دارد و از روزي كه دل‌ها و ديده ‏ها در آن زيرورو مي ‏شود، مي‏ هراسند. تا خدا بهتر از آنچه انجام مي ‏دادند به ايشان جزا دهد و از فضل خود بر آنان بيفزايد و خدا[ست كه] هر كه را بخواهد بي‏ حساب روزي مي‏ دهد. و كساني كه كفر ورزيدند كارهايشان چون سرابي در زميني هموار است كه تشنه آن را آبي مي‏ پندارد تا چون بدان رسد آن را چيزي نيابد و خدا را نزد خويش يابد و حسابش را تمام به او دهد و خدا زودشمار است. يا [كارهايشان] مانند تاريكي هايي است كه در دريايي ژرف است كه موجي آن را مي‏ پوشاند [و] روي آن موجي [ديگر] است [و] بالاي آن ابري است تاريكي هايي است كه بعضي بر روي بعضي قرار گرفته است هر گاه [غرقه] دستش را بيرون آورد به زحمت آن را مي‏ بيند و خدا به هر كس نوري نداده باشد او را هيچ نوري نخواهد بود.»9

آیات فوق در مقام بیان این مسئله هستند که جریان هدایت، جریان ولایت تاریخی اولیای نور است. انوار هدایت خداوند متعال که همة عوالم را فرا گرفته است، از طریق نور الهی در عالم متجلّی می‌شود. طبق تأکید این آیه، مثل نور الهی، مثل مشکاتی است که همة انوار هدایت در آن متمثّل شده‌اند. بنا به روایات اهل‌بیت‌(ع) مراد از این مشکات، صدر نبیّ‌اکرم(ص) است و با تجلّی ایشان، انسان‌ها می‌توانند به معرفت خداوند متعال دست پیدا کنند. این مطلب که معرفت به اولیای معصومان(ع) طریق معرفت به حضرت حق است، به اين دليل مي‌ّباشد که اراده و خواست و حکمت الهی چنین ایجاب کرده تا ایشان طریق معرفت الهی باشند؛ خداوند می‌خواهد خودش را با این رجال بشناساند و طرق دیگر به معرفت او ختم نمی‌شوند.

حضرت صادق(ع) در کلامی نورانی به مفضّل می‌فرمایند:

«انّ اللهُ تَبَارَكَ وتَعَالَي إِنَّمَا أَحَبَّ أَنْ يُعْرَفَ‏ بِالرِّجَالِ‏ وَ أَنْ يُطَاعَ بِطَاعَتِهِمْ فَجَعَلَهُمْ سَبِيلَهُ وَ وَجْهَهُ الَّذِي يُؤْتَي مِنْهُ لَا يَقْبَلُ اللهُ مِنَ الْعِبَادِ غَيْرَ ذَلِكَ‏؛10

خداوند مي‌خواهد به‌وسيلة مردان شناخته شود و با پيروي از آنها اطاعت او را كرده باشند و راه آن مردان را راه خويش قرار داده، جز اين از كسي نمي ‏پذيرد».

طریق معرفت خداوند متعال، این رجال هستند؛ اگر در نمازهای روزانه از خداوند طلب هدایت به «صراط مستقیم» می‌کنیم، «صراط مستقیم» ولایت این بزرگواران است؛ عصر ظهور، عصر تجلّی حقیقت این رجال در عالم است. به بیان دیگر، عصر ظهور، عصر توحید و معرفت الهی است.

در عصر ظهور، از جانب عالم غیب، دستی بر عالم دنیا و اراده‌های انسان‌ها برده می‌شود و این عوالم را متحوّل می‌کند. محور این تحوّل هم وجود مبارک و مقدّس امام عصر(ع) است؛ این ید مبارک، مدیر و سرپرست تحوّلات و تغییرات عصر ظهور است. نقش اصلی ظهور را ایشان به عهده دارند؛ ایفای نقش‌های کلیدی در تحقّق عصر ظهور، در ظرف وجودی ما نمی‌گنجد؛ ما هم دخیلیم، هم هیچ‌کاره!

اگرچه در فلسفة تاريخ شيعه، اراده‌هاي انساني در مسير تاريخ‌ مؤثّرند؛ ولي محور تكامل تاريخ، اراده وليّ معصوم(ع) است. ایشان تصرّف مي‌كنند و عالم را وارد فضاي ديگري مي‌سازند. عصر ظهور، عصر برپا شدن «مدرنيته اخلاقي» يا حتّي تحقّق «تمدّن اسلامي» نيست! چيزي فراتر از يك تحوّل‌ تمدّني اتّفاق مي‌افتد؛ مقیاس تحوّلات عصر ظهور، از مقیاس تحوّلات تمدّنی نیز فراتر است. نشئه‌اي از عالم به نشئة ديگر و عالم دنيا به عالم ديگري تبديل مي‌شود. به بیان دیگر می‌توان گفت با ظهور حضرت، درجاتی از جنّت در عالم جاری می‌شود و انسانی که به عالم دنیا هبوط كرده بود، زندگی تازه‌ای از سر می‌گیرد و طعم حقیقی بندگی را در ملکی که آن حضرت به پا می‌کنند، می‌چشد.

برای مثال: قدرت و توان ما در معماری، محدود است. گروه کثیری از انسان‌ها سال‌ها زحمت می‌کشند و بنا و شهری را به پا می‌کنند؛ در بنای عالم معنوی هم همین‌گونه است ساختن بلدهای معنوی، محتاج دست‌های بزرگی است، تا دست چپاول‌گران طاغوت توان نابود ساختن آن را نداشته باشند. دست‌های کوچک ما توان ساختن بنایی به آن استواری را ندارند.

گاهی دیده‌اید که مورچه‌ها زحمت می‌کشند و برای خودشان بنایی می‌سازند؛ امّا ما با یک تصرّف کوچک می‌توانیم آنها را خراب ‌کنیم! حالا اگر قرار بود برای این مورچه‌ها خانه‌هایی بسازیم، چقدر کارشان آسان می‌شد؟! معماری عصر ظهور با دست ما انسان‌ها، شبیه ساختن خانه توسط مورچه‌هاست؛ وسعت تحوّلات عصر ظهور ایجاب می‌کند که امام معصوم(ع) معماری چنین بنای عظیمی را متکفّل بشوند.

4 ـ 1. تجلّی حقیقت وجود معصوم(ع) مبنای تحوّلات عصر ظهور


وجود حضرت وليّ عصر(ع) نه تنها محور تحوّلات عصر ظهور است؛ بلکه این تحوّلات، از تجلّیات ایشان محسوب می‌شوند. اگر با ظهور حضرت، عالم به حیات می‌رسد؛ نور جاری می‌شود؛ عدالت کلّی محقّق می‌گردد؛ همه و همه به خاطر این است که حضرت تجلّی می‌کنند و کلمة حیات و نور را به عالم می‌رسانند. تجلّی کلمة نور و حیات، برخاسته از تجلّی حضرت است.

گاه ممکن است تصوّر ما از عصر ظهور این باشد که حضرت، فاعل معدّ تحوّلات‌ هستند؛ یعنی در ظرف عالم، استعدادهایی همچون حیات، نور و عدل وجود دارد و حضرت با ظهورشان کمک می‌کنند تا این ظرفیّت‌ها به شکوفایی برسند؛ امّا حقیقت چیز دیگری است؛ همة این تحوّلات، تجلّیات وجود خود حضرت حجّت(ع) هستند. در واقع، آنچه در عصر ظهور محقّق می‌شود، ظهور خود حضرت در عالم است. در عصر ظهور، نه تنها جسم حضرت در میان عام و خاص ظاهر می‌شود؛ بلکه از حقیقت ولایت ایشان نیز حجاب برگرفته می‌شود و حقیقت ولایت ایشان در عالم ظهور پیدا می‌کند. این مطلب، بیان حقیقت حوادث ظهور است؛ کوچک کردن تحوّلات در حدّ امداد حضرت برای پیاده کردن عدالت، نوعی انحراف از حقیقت باطنی مهدویّت است.

2. الزامات حرکت به سمت عصر ظهور در دورة غیبت


تاریخ بشری سیری طولانی از ابتدای هبوط آدم(ع) و ظهور انبیاي اولوالعزم(ع) تا بعثت مبارک نبیّ‌اکرم(ص) را سپری کرده است. اوصیای آن حضرت یکی پس از دیگری، هرکدام به عنوان یکی از مراحل و سحرگاه‌های تکامل عالم تا رسیدن به فجر ظهور، در جمع جامعة شیعه حاضر شدند و با ارائة فصل‌های متنوّع و مورد نیاز تربیتی، آنان را برای حضور در عصر غیبت امام عصر(ع) پرورش دادند. اکنون که در دورة احتجاب و غیبت ظاهری امام(ع) به سر می‌بریم، معارف بلندی از اهل‌بیت عصمت و طهارت(ع) پیش روی ماست که تکلیف و الزامات حرکت به سوی عصر ظهور را برای ما روشن می‌کند.

1 ـ 2. فقها، محور تکامل اجتماعی شیعه


جامعة شیعه در عصر غیبت، مراحل متعدّدی را از سر گذرانده است. سازمان‌دهی جامعة شیعه در غیبت امام با «سازمان وکالت» شروع می‌شود؛ سپس «جریان حوزة بغداد» شکل می‌گیرد. با هجرت شیخ طوسی به «نجف»، محور این سازمان به نجف منتقل می‌شود. آنچه شایان توجّه است، محوریّت فقها در شکل‌گیری، تکامل و انتقال این سازمان‌دهی‌هاست. ادّعایی که محوریّت فقها را در تکامل اجتماعی‌، تاریخی شیعة عصر غیبت نفی کند، باطل است. عدّه‌ای با دیدن حضور پر رنگ فقها، نمی‌توانستند چنین حرف باطلی را عنوان کنند؛ امّا مدّعی می‌شدند فقها، حافظان حقیقت شریعت در دورة غیبت‌ بودند و حفاظت از حقیقت تشیّع به عهدة دیگران بوده است.

در پاسخ باید بگوییم، شواهد حاکی از آن است که فقها نه تنها حافظان شریعت و حقیقت بوده‌اند؛ بلکه واسطة فیض حضرت در دورة غیبت نیز بوده‌اند و جامعة شیعه را هدایت ‌کرده‌اند. دست هدایت حضرت وليّ عصر(ع) از آستین فقها بیرون آمده و هدایت ظاهری و باطنی و سازمان‌دهی شیعیان را سرپرستی ‌کرده است.

فقها، وظیفة حفاظت از نظام جامعة شیعه و مراحلی که باید از آن عبور می‌کردند را به عهده داشتند. گاه با حمایت و حضور در مبارزات علیه حکّام جور و گاه با شکل ‌دادن به دولت شیعی و در نهایت با برپایی نظام ولایت فقیه، سرپرستی خودشان را بروز ‌داده‌اند. آنان از آثار نقلی و احادیث اهل‌بیت(ع) حفاظت ‌کرده‌اند؛ که نتیجة این حفاظت، شکل‌گیری اجتهاد در حوزه‌های علمیّه و پاگیری جدّی آن در دورة شیخ طوسی و تحوّل مراحل اجتهاد تا دورة متأخّر بوده است.

دقّت در سیر این تحوّلات به خوبی نشان می‌دهد که با محوریّت فقهای اعلام، هم سازمان‌دهی و جریان سرپرستی جامعة شیعه در این مدّت تکامل یافته است و هم جریان فقاهت و استضائه از معارف اهل‌بیت(ع) و کلام جاوید الهی و هم جامعة شیعه. سازمان شیعه از شکل وکالت به نظام ولایت فقیه رسیده و جریان فقاهت از دورة گردآوری احادیث تا حدّ نظام اجتهادی رشد یافته است و جامعة شیعه که زمانی با حرکت‌های پارتیزانی در پی رسیدن به حدّاقل قدرت برای حدّاقل امنیّت اجتماعی بود، امروزه دارای حکومت قدرتمندی است که یکی از قطب‌های تأثیرگذار در تحوّلات منطقة خاورمیانه و جهان محسوب می‌شود و داعیة برپایی تمدّن جدید بر اساس آموزه‌های اسلامی را دارد. حتّی در نگاه اوّل نیز چنین تعالی و تکاملی بدون هدایت امام و محوریّت فقها غیر ممکن می‌نماید.

یکی از الزامات دورة ما برای قدم برداشتن در اندیشة مهدویّت و حرکت به سمت عصر ظهور، امتداد بخشیدن به همین حرکت تکاملی است. اگر جامعة شیعه از دورة مرجعیّت به نظام ولایت فقیه‌ رسیده، محصول فراز و نشیب‌های تاریخی فراوانی بوده است. این تحوّلات، یک شبه اتّفاق نیفتاده و بر اساس تصادف شکل نگرفته‌اند؛ مسیر حساب شده‌ایست که با اشارة ولایتی حضرت برای اجتماع شیعیان گشوده شده و تا اینجا نیز به خوبی طیّ گردیده است. لازمة قرار داشتن در مسیر صحیح مهدویّت نیز ایجاب می‌کند که این مسیر تا عصر ظهور ادامه داشته باشد؛ چرا که هر گونه انحراف از آن، انحراف از عصر ظهور است.

باید توجّه داشت که شکل‌گیری اقبال مردمی به سمت فقها و گشایش اين مسير نیز با هدایت و ارادة خود حضرت بوده است؛ ایشان اگر مي‌خواستند، طبقة دیگری را مرجع مردم قرار مي‌دادند؛ امّا چنین نکردند! حضرت چنین صلاح دیده‌اند که فقها، طبقة واسطی باشند که حمایت حضرت پشت سر آنهاست و ولایت امام معصوم از طریق آنها جاری می‌شود.

امام عصر(ع) در نامه‌ای می‌فرمایند:

«وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ‏ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِيهَا إِلَي رُوَاةِ حَدِيثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِي عَلَيْكُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللهِ عَلَيْكُم‏؛ در حوادث واقعه و پيش آمدها به روّات احاديث ما رجوع كنيد؛ زيرا آنان حجّت من در ميان شما هستند و من هم حجّت خداوند بر آنها مي‌باشم».11

خطاب این رقعه در واقع جامعة شیعة عصر غیبت کبراست؛ حضرت طبقة فقها را حجّت خودشان در میان مردم معرفی‌کرده و در حوادث و پیش‌آمدهایی که مردم نیازمند مراجعه به امام هستند، فقها را محلّ رجوع تعیین می‌کنند. در واقع؛ فقها، حجاب نوری حضرت در عصر غیبتند و انوار حضرت از طریق آنها در جامعة شیعه پرتوافکنی می‌کند. در مجموع هم اگر کسی منصفانه قضاوت کند، هدایت جامعة شیعه توسط فقها، نمرة قابل قبولی دارد.

2 ـ 2. تکامل نظام ولايت در مديريّت اجتماعی


رشد جریان فقاهت در عصر غیبت، منتهی به شکل‌گیری نظام ولایت فقیه در زمان حاضر شده است؛ در ادامة مسیر تا رسیدن به دولت حضرت نیز، باید این نظام رشد کند و به تکامل برسد. البتّه قبل از ظهور امام عصر(ع) جامعة شیعه نمی‌تواند نظامی رشدیافته‌تر از نظام ولایت فقیه را پایه‌گذاری کند.

جامعة شیعه در یک دوره از تاریخ، برپایة دولت پادشاهی اداره می‌شد و برای شیعی بودن این دولت کافی بود که شخص پادشاه شیعه باشد. در چنین دوره‌ای، نهایت حضور فقها و علما نظارت بر حکومت بود [همانند عصر صفویّه]. پس از سپری شدن این دوره، بحث مشروطه پیش آمد. در این بازة زمانی نیز، با همة فراز و نشیب‌هایی که جنبش مشروطه سپری کرد، ماحصل جریان این بود که تصمیمات دولتی به «فقاهت» و ساختار قدرت به «ولایت» مشروط گردید و زمینه‌ای فراهم آمد که «نظام ولایت فقیه» تأسیس شود.

مشروط شدن ساختار قدرت به ولایت، امر بسیار مهم و خطیری است؛ خلأ چنین بحثی را به خوبی می‌توان در جنبش‌ها و نهضت‌های اخیر اسلامی مشاهده کرد. این جنبش‌ها نمی‌توانند «ولایت» را در قانون اساسی و ساختار قدرت وارد کنند؛ امّا حضور ولایت در قانون و ساختار قدرت برای جامعة شیعه، با «اصل ولایت فقیه» ممکن شده است. ولایت فقیه به معنای حضور ولایت در ساختار قدرت جهت مدیریّت اجتماعی است؛ این نظام زمینة مقننی را فراهم می‌آورد تا عالی‌ترین مفهوم دینی در ساختار حکومتی حضور پیدا کند و جامعه بر اساس ارزش‌های اسلامی اداره شود.

دقّت و تأمّل در این تغییرات گواه بر این مطلب مهم است که تأسیس نظام ولایت فقیه، حضور فقیه را از نقش «نظارت» تا سطح «اعمال ولایت» ارتقاء داده است. این تغییر، تنها به معنای جابه‌جایی یک فرد یا یک طبقة علمی در ساختار حکومتی نیست؛ بلکه با برپایی نظام ولایت فقیه، جریان دین در جامعه از حدّ شریعت به حدّ ولایت ارتقاء پیدا کرده است. اگر در عصر ظهور، حقیقت: «توحید، ولایت و شریعت» به نحو کامل در جامعه تجلّی پیدا می‌کند، نظام ولایت فقیه، کامل‌ترین مرتبة چنین کمالی متناسب با مختصات عصر غیبت است. اگرچه جای رشد و تکامل بخشیدن به نظریة ولایت فقیه هم‌چنان باقی است؛ امّا در نظام ولایت فقیه قوانین به «شریعت» و ساختار قدرت به «ولایت» مقیّد می‌شوند و بسترهای لازم برای پیاده شدن ارزش‌های دینی در سطوح مختلف اجتماعی مهیّا می‌گردند.

به تکامل رساندن نظریّة ولایت فقیه ایجاب می‌کند که هم «سطح مطالعات در حوزه‌های تفقّه دینی» ارتقاء یابند و هم «عقلانیّت کاربردی و اجرایی» و «تدابیر کلان نظام» بر پایة چنین تفقّه به کمال رسیده‌ای تنظیم شوند.

امروزه واحد مطالعه‌ در فقه، فردیّت نفوس جامعة انسانی است؛ تکامل در تفقّه شیعی به این معناست که این واحد مطالعاتی از مقیاس «فرد» به مقیاس «جامعه» نیز ارتقاء یابد. برای مثال: روان‌شناسی با همة گرایش‌هایش، هر اندازه هم رشد پیدا کند، جایگزین جامعه‌شناسی و علوم اجتماعی نمی‌شود و جای آنها را پر نمی‌کند؛ چراکه واحد مطالعة این دو رشتة علمی با یکدیگر متفاوت هستند. واحد مطالعة روان‌شناسی، فرد است؛ در حالی که در جامعه‌شناسی، اجتماعات انسانی مطالعه می‌شوند. با ارتقاي واحد مطالعه‌ تفقّه شیعی از مقیاس فرد به مقیاس جامعه و تاریخ در همة گرایش‌ها، از جمله: اخلاق و عرفان، کلام و حکمت، فقه و احکام؛ نظام ولایت فقیه به ابزارهای مقنّن و شیوه‌های قاعده‌مندی مسلّح می‌شود و می‌تواند احکام اجتماعی را در قالب «فقه حکومت» و «فقه نظامات» استخراج کند.

یکی دیگر از لوازم دینی شدن جامعه، ادارة تمامی شئون آن بر اساس عقلانیّت کاربردی و اجرایی با محوریّت فرهنگ اسلام و خاصّه، فرهنگ اهل‌بیت(ع) است؛ یعنی حدّاقل در حوزة علوم انسانی باید عقلانیّتی حاکم باشد که بر پایة آموزه‌های فرهنگ اهل‌بیت(ع)‌ باشند. حاکمیّت چنین عقلانیّتی ابزارهایی را در اختیار نظام ولایت فقیه قرار می‌‌دهد که برنامه‌ریزی‌های اساسی و اسناد بالادستی‌، مثل: چشم‌اندازها و الگوی پیشرفت و تعالی جامعه‌ مبتنی بر فرهنگ اسلام ناب تنظیم شوند. اگر اسناد بالادستی جامعة اسلامی با تکیه بر عقلانیّت کاربردی دینی، که خود متّکی بر فقه تکاملی است، تنظیم شوند؛ می‌توانیم اطمینان حاصل کنیم که نظام بر اساس دکترین مهدویّت اداره می‌شود و جامعه به سمت عصر ظهور و در مسیر صحیح و خالی از انحراف قدم بر می‌دارد.

اسناد توسعه هر جامعه‌ای، عالی‌ترین و بالاترین سندهای آن جامعه هستند و همواره معطوف به فلسفة تاریخ و درکی که آن جامعه از تکامل و تعالی دارند، تنظیم می‌شوند. بدون درک صحیح از تکامل تاریخ و تدوین فلسفة تاریخ، نمی‌توان دربارة توسعة پایدار صحبت کرد و در راستای آن برنامه‌ریزی نمود. در مورد جامعة شیعی نیز این فرض، خالی از تصوّر نیست و سند توسعه و الگوی پیشرفت و تعالی اسلامی، ایرانی ما نیز باید معطوف به فلسفة تاریخ شیعی تنظیم شود.

از سوی دیگر، فلسفة تاریخ شیعی نیز مبتنی بر اندیشة مهدویّت معنا پیدا می‌کند؛ زیرا تکامل تاریخ بر محور اندیشة مهدویّت تبیین می‌شود. به عبارت دیگر، جامعة شیعه زمانی به تکامل حقیقی خود می‌رسد که عصر ظهور را درک کند؛ چرا که عصر ظهور، عالی‌ترین مرتبه از تکامل جامعه شیعی است.

ضرورت تنظیم الگوی پیشرفت و سند توسعه و تعالی مبتنی بر فلسفة تاریخ شیعه و برپایة اندیشة مهدویّت، این آسیب جدّی و اساسی را آشکار می‌کند که با تکیه بر عقلانیّت فرد محور و همچنین عقلانیّت سکولار نمی‌توان جامعة اسلامی را در مسیر صحیح مهدویّت پیش برد. بحران اصلی‌ای هم که امروزه در جامعة ما، آرام آرام، ظهور پیدا می‌کند، از همین تعارضات برمی‌خیزند.

زمانی تلقّی جامعه این بود که شرط اسلامیّت جامعه، عمل فرد به شریعت است و اگر افراد جامعه به رسالة عملیّة مراجع عمل کنند، جامعة اسلامی تحقّق پیدا خواهد کرد. گذر زمان روشن کرده است که مسئلة اسلامی‌سازی جامعه فراتر از این است و مطالعه در مقیاس فرد و کفایت به رسالة عملیّة موجود برای ساخت جامعة اسلامی کافی نیست.

طرف‌داران چنین تصوّری، از این حقیقت که باطن شریعت، ولایت است، غافلند و متوجّه این مطلب مهم نیستند که اگر ولایت جامعه، صبغة دینی نداشته باشد، نمی‌توان به تحقّق شریعت دل خوش نمود. با ولایت اجتماعی غیر دینی، نمی‌توان به حقیقت شریعت عمل کرد؛ چرا که بستر اعمال شریعت، تولّی به ولایت حقّه و قرار گرفتن در جریان ولایت حقّه است. به بیان روشن‌تر و دقیق‌تر، تحقّق شریعت منوط به تحقّق ولایت است و بدون تحقّق ولایت اجتماعی حقّه، شریعت نیز به معنای حقیقی خود محقّق نمی‌شود.

اگر امام خميني(ره) می‌فرمودند: حکومت، فلسفة عملی فقه از ابتدا تا انتهاست؛ بدین معنا بود که تا جریان ولایت در جامعه، دینی نشود، امکان تحقّق شریعت در جامعه نیز فراهم نمی‌گردد؛ البتّه باید خاطر نشان کرد که توجّه به این الزامات در میان جامعة شیعه به تدریج شکل گرفته است؛ تا جایی که مقام معظّم رهبری با توجّه به آمادگی جامعه برای طرح چنین مباحثی، بحث تحوّل در علوم و مدل‌های اجرایی را در دهة اخیر مطرح کرده‌اند و آن را با جدیت پی‌گیری می‌کنند؛ بنابراين تدوین الگوی پیشرفت اسلامی، ایرانی از سوی ایشان تبدیل به یک مطالبة نخبگانی از دانشگاه و حوزه شده است.

به طور خلاصه می‌توان گفت که فرآیند تکامل نظام ولایت فقیه این است که عقلانیّت اجرایی جامعة شیعه در قالب مدل‌های اجرایی و عقلانیّت کاربردی در قالب معادلات علمی مبتنی بر تکامل تفقه شیعی، دینی شوند؛ این مسیر و این فرآیند، پیش‌روی ماست و باید انجام بگیرد. تلاش در این مسیر نیز یکی از مصادیق انتظار پویا و خالی از انحراف است.

پی‌نوشت‌ها:

1. رُوِيَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الْأُطْرُوشِ الْكُوفِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَجَلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ، عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِ‏ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: «قَالَ أَمِيرالْمُؤْمِنِينَ ع: إِنَّ اللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَي أَحَدٌ وَاحِدٌ، تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً، ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً ص وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي، ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً فَأَسْكَنَهُ اللهُ فِي ذَلِكَ النُّورِ وَ أَسْكَنَهُ فِي أَبْدَانِنَا، فَنَحْنُ رُوحُ‏ اللهِ‏ وَ كَلِمَاتُهُ‏، فَبِنَا احْتَجَّ عَلَي خَلْقِهِ‏ «1»، فَمَا زِلْنَا فِي ظُلَّةٍ خَضْرَاءَ حَيْثُ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ، وَ لَا لَيْلَ وَ لَا نَهَارَ، وَ لَا عَيْنَ تَطْرِفُ، نَعْبُدُهُ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُسَبِّحُهُ، وَ ذَلِكَ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ الْخَلْقَ.
2. تفسیر عیاشی، ج1، في فضل القرآن‏، ص6؛ الحيا\، ترجمة احمد آرام، ج 2، ص 285.
3. همان.
4. سورة شمس(91)، آيات 1 ـ 3.
5. سورة ليل(92)‌، آيات 1 و 2.
6. سورة بقره (2)، آيات 2 و 3.
7. سورة حدید (57)، آیة 17.
8. سورة زمر (39)، آیة 69.
9. سورة نور (24)، آیات 35 الی 40.
10. بصائر الدّرجات، ج ‏1، باب21؛ فيه شرح أمور النبي و الأئمة في نفسهم، ص 527.
11. طوسي، غيبـ[، كتاب الغيبـ[ للحجّـ[، النص، ص291.
مرجع : ماهنامه موعود
کد مطلب : ۳۹۷۷۷۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما