۰
چهارشنبه ۷ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۵۳

قیام عاشورا برای حفظ اسلام و تحقق توحید ربوبی بود

قیام عاشورا برای حفظ اسلام و تحقق توحید ربوبی بود
شرایط جامعه اسلامی به گونه ای بود که به پیش از بعثت رجعت کرده و از اسلام نامی مانده و رفتارها جاهلی بود؛ حاکم بی توجه به قوانین دینی هرچه بیشتر فساد را نمایان می کرد؛ دیگر وقت سکوت نبود؛ امام حسین (ع) چارچوبی برای مشروعیت حکومت داشت که در یزید وجود نداشت. پس امام بیعت نمی کند و واقعه عاشورا برای حفظ اسلام رقم می خورد. ابلاغ پیام عاشورا و آنچه رخ داد در صحرای کربلا به عهده زينب كبري(س) و امام سجاد (ع) قرار می گیرد و این بزرگواران با اتخاذ تدابیری پیام عاشورا را در تاریخ ماندگار کردند.

شفقنا با حجت الاسلام والمسلمین دكتر حميد پارسانيا، نویسنده و پژوهشگر درباره مبانی مشروعت حکومت در اندیشه امام حسین و چگونگی ابلاغ پیام عاشورا از فردای این واقعه تاریخی به گفت وگو پرداخته است که در ادامه مي‌خوانيد:

*غصب حق اهل بیت پیامبر، سیاست ها و رفتارهای نامطلوب حکومتی و فقدان رضایت قلبی مردم از جمله مواردی است که مشروعیت حاکمیت یزید را زیر سؤال می برد؛ و امام حسين عليه السلام نیز به همین دلیل بیعت نمی کند. از دیدگاه امام حسین(ع) و در اندیشه ایشان، مبانی مشروعیت حکومت چگونه تعریف می شود و یک حکومت اسلامی چه ویژگی هایی باید داشته باشد؟

پارسانیا: نامشروع بودن حکومت یزید بدون شک از جمله دلایل قیام امام حسین(ع) علیه او است اما همه دلیل نیست. ده سال امام حسین(ع) در دوران معاویه بود و علیه او قیام نکرد اما این عدم قیام دلیل بر مشروع بودن حکومت معاویه نبود یا امام حسن(ع) نیز ده سال در دوران معاویه و بعد از قرارداد صلحی که با او بست قیام نکرد و این نیز دلیلی بر مشروع بودن حکومت معاویه نبود. بدون شک در قبال یک حاکمیت مشروع حق قیام وجود ندارد اما آیا در برابر هر حاکمیت نامشروعی باید قیام کرد؟ یا قیام علیه حاکمیت نامشروع منوط به شرایط خاص و ویژه ای است؟ بعد از امام حسین(ع) هم ائمه بزرگوار شیعه، بنی امیه و بنی عباس را مشروع نمی دانستند اما قیام نکردند حتی گاهی که دعوت به قیام می شدند اجابت نمی کردند یا گاهی برخی از قیام ها را تایید می کردند اما خود شخصأ آن قیام را انجام نمی دادند این نشان می دهد که در مسأله قیام، عدم مشروعیت شرط لازم است اما شرط کافی نیست در برخی از مواقع ائمه (ع) با حاکمیت های غیر مشروع در محدوده هایی همکاری و در یک محدوده هایی نیز حرکت های اصلاحی و کنترلی را لازم می دانستند یعنی قیام همه جانبه نمی کردند اما به قدر میسور برای کنترل آن اقدام می کردند.

برای دانستن دلایل قیام امام حسین(ع) نیز باید یک سلسله علل را عنوان کرد که در رأس آن نامشروع بودن است.

مبانی مشروع بودن حکومت از دید امام حسین(ع) بیش از هر چیز مبتنی برهستی شناسی قدسی توحیدی اسلام یعنی مبتنی بر توحید ذاتی صفاتی وخصوصا توحید ربوبی و الوهی است وهمچنین مبتنی بر معرفت شناسی وانسان شناسی اسلامی است.

مشروع بودن حکومت به اموری از این قبیل باز می گردد:

حق حاکمیت متعلق به چه کسی است و حکم از ناحیه چه کسی صادر می شود یا این که حکم چگونه شناخته می شود. حاکمیت در نگاه اسلامی و شیعی هویت قدسی و الهی دارد و حکم متعلق به خداوند سبحان است و خدا همانطور که قوانین تکوینی را ایجاد می کند احکام تشریعی را نیز جعل می کند. عقل انسان اعم از این که عقل تجربی یا تجریدی باشد قوانین تکوینی عالم را می شناسد یعنی عقل آن قوانین را وضع نمی کند. وحی و نقل هم انسان را در شناخت عالم یاری می کنند. در حوزه مسائل تشریعی نیز هر حکم متعلق به خدا است و عقل انسان، نقل یا حتی وحی این احکام را شناخته یا معرفی می کنند و اگر در مواردی افرادی هم بادلایل ضوابط و روش های خاص واسطه در سلسله حکم قرار می گیرند، همچنان منشاء الهی حکم محفوظ است و تبعیت از حکم انبیاء و اولوالامر به این دلیل است که خداوند به آن حکم کرده است.

در جایی که خداوند به انسان ها می فرماید از من اطاعت کنید در اصل براساس توحید اطاعت از او حق اوست و عقل این حقیقت را در می یابد و اگر نقل در این باره چیزی بگوید ارشاد به همان جیزی می کنند که عقل خودآن را در می یابد وبه همین دلیل کلمه اطیعوا الله در آیه" أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ” امر ارشادی است . یعنی ارشاد به سوی حکمی است که عقل هم آن را می شناسد ونه آن که عقل آن را جعل و وضع کند .اما ادامه آیه امر مولوی است و در واقع خداوند انشای حکم نسبت به ولایت پیامبر و اولوالامر می کند. پس بنابر بینش توحیدی سلسله احکام و قوانین ریشه در اراده تشریعی خداوند دارد و این نگاه مبتنی بر هستی شناسی و انسان شناسی دینی است.

در انسان شناسی دینی انسان واضع قوانین و احکام نیست. انسان آنجایی هم که در وضع قوانین و احکام نقشی ایفا می کند به دلیل این است که خداوند سبحان این مسؤولیت را باضوابظی خاص به او واگذار کرده است به همین دلیل در مواقعی که از خدا حکمی به انسان واگذار شده است اگر تخلفی انجام شود این تخلف از حکم افراد و انسان ها نیست بلکه تخلف از حکم خدا است. در برخی از موارد هم ممکن است زمام حکم به اکثریت مردم واگذار شده باشد که آیه” وامرهم شورا بينهم " نازل بر همین حوزه است در اینجا هم منشاء حکم خداوند است وبه همن دلیل اگر کسی از حکم اکثریت در این موارد تخلف کند از حکم اکثریت تخلف نکرده بلکه از حکم خدا تخلف کرده است یعنی حکم اکثریت در اینجا مقدس می شود و مخالفت با حکم اکثریت مخالفت با حکم خداوند است. شاهد این قضیه نیز جنگ احد است. در جنگ احد بعد از اینکه نبی اکرم(ص) به فرمان خدا با مردم مشورت کرد بر اساس نتیجهِ این مشورت حکم داد . اما عده ای با این حکم مخالفت کردند و از نتیجه این حکم سر باز زدند. پیامبر (ص) بر اساس آن مشورت فرمود که از مدینه بیرون بیایند و خارج از شهر در مقابل دشمن قرار بگیرند. از جمله افرادی که از این حکم تخلف کردند عبدالله ابن ابی بود و شاید بیان او این بود که ما اهل مدینه هستیم و می دانیم که برای مقابله با دشمن باید در درون شهر سنگر می گرفتیم و بیرون رفتن مناسب نیست پس با آن حکم مخالفت کردند اما تعبیر قرآن این نیست که اینها با حکم اکثریت مخالفت کردند بلکه بیان قرآن این است که این افراد با حکم الهی مخالفت کردند.

مشروعیت، ریشه الهی دارد و این در برابر دیدگاه های سکولار و غیر دینی نسبت به عالم و آدم قرار می گیرد که منشاء حکم را به عرف، خواسته ها یا تمنیات اشخاص باز می گردانند اما در نگاه اسلامی منشاء حکم خداوند است البته تشخیص حکم، مجرا و مسیر خاص خودرا دارد. عقل و نقل، دو ابزار و منبع اصلی این شناخت هستند و عقل با همه مراتبی که برای آن وجود دارد در این مسیر فعال است.

از آنچه بیان شد این مطلب نیز دانسته می شود که اقبال و ادبار مردم در اصل مشروعیت نقشی را ایفا نمی کند. یعنی اگر همه مردم به حاکمیت معاویه یا یزید رضایت می دادند این مساله مشروعیت حکومت وقدرت آنان را نتیجه نمی داد همانگونه که اگر اقتضای عصبیت عرب به تعبیر ابن خلدون همراهی همه اعراب با بنی امیه باشد دلیل بر مشروعیت بنی امیه نمی شود. اقبال مردم زمینه تحقق اقتدار مشروع را فراهم می آورد ومراتب ادبار مردم چگونگی تلاش برای رسیدن به اقتدار مشروع را از تبلیغ نبوی تا شهادت حسینی مشخص می سازد.

*حاکم اسلامی از نظر امام حسین(ع) چه شراطی باید داشته باشد و وظیفه مسلمانان در برابر انحراف حاکمان خود چگونه تعریف می شود؟


در مورد یزید و معاویه تردیدی نیست که این افراد در نزد امام حسین(ع) مشروعیت الهی نداشتند. بنی امیه جزء طلقاء بودند و مشروعیت حکومت آنها با هیچ کدام از ضوابط عقلی و نقلی قابل توجیه نبود. امام حسین (ع) در پاسخ به مردم کوفه هنگامی که او را دعوت کردند برخی از خصوصیات امام مشروع را به این صورت بیان می دارد:فلعمری ماالامام الاالحاکم بالکتاب القایم بالقسط الداین بالدین الحق الحابس نفسه علی ذات الله . امام باید بر اساس کتاب خدا حکم کند قائم به قسط وعدل باشد برمدار دین حق رفتار نماید و نفس خود راتنها به ذات خق اختصاص دهد.

معاویه از طریق جنگ و ستیز قدرت را به دست آورده بود.حضرت علی (ع) هم بر اساس مبانی شیعی و هم بر اساس مبانی که حکومت خلفای پیشین را بر آن اساس توجیه می کردند حاکمیت مشروعی داشت و معاویه با ستیز با خلیفه مشروع قدرت را به دست آورد.صلحی را که امام حسن (ع) با معاویه کرد دلیل بر مشروعیت معاویه نبود همانگونه که رفتار سایر ائمه با خلفا که یک رفتار قهر آمیز نبود، دلیلی بر مشروعیت آنها نبود. در فقه سیاسی شیعه اگر حکومتی مشروع نیست الزامأ آنچنان نیست که باید با او درگیر شد گاهی باید با او همکاری و گاهی هم باید صلح کرد و گاهی بدون اینکه صلحی در میان باشد وظیفه ما این است که با او همکاری داشته باشیم . در فقه سیاسی شیعه امر، دایر بین همه یا هیچ نیست که یا گفته شود حکومت مشروع آرمانی یا فقط شمشیر و ستیز و نه هیچ . خوارج و زیدیه یک چنین نگاهی داشتند آنها معتقد بودند از شرایط امام این است که قیام به سیف داشته باشد و امام باید قدرت مشروع را در دست داشته باشد و اگر قدرت در دستش نیست باید با قدرت ستیز کند. در نگاه شیعه و فقه سیاسی شیعه ضمن اینکه قدرت مشروع قدرت آرمانی است، بین وضع موجود و قدرت آرمانی همواره یک مراتبی را در نظر می گیرد. به عبارت دیگر به قدرت رسیدن همه ی هدف نیست و البته مشروع بودن قدرت از مهمترین اهداف است اما آنچنان نیست که اگر قدرت مشروع نبود اهداف دیگر وجود نداشته باشد.

*فلسفه حکومت از نگاه امام حسین(ع) در وهله اول "حفظ اسلام" است با توجه به آنکه در آن زمان نیز به ظاهر همه جامعه مسلمان بودند، حفظ اسلام در دیدگاه امام چه مواردی را شامل می شد و چرا اسلام در آن مقطع در معرض خطر قرار گرفته بود؟

پارسانیا: حفظ اصل اسلام و ایجاد زمینه و فراهم کردن مقدمات برای تأمین قدرت بخشی از اهدافی است که مورد توجه قرار می گیرد. در کلام شیعه بعد از رحلت رسول اکرم(ص) عقیده بر این است که پیامبر(ص) ، امام علی(ع) را به عنوان وصی خود قرار داده است لذا قدرت مشروع قدرت اوست اما این قدرت محقق نشد و وظیفه امام مشروع این نیست که تنها همت خود را رسیدن به قدرت قرار دهد. بلکه هدف اصلی امام مشروع حفظ اسلام بود هرچند که تمامیت اسلام به داشتن یک قدرت و اقتدار مشروع هم هست اما ممکن است که این هدف تأمین نشود همانطور که اغلب انبیاء نتوانستند این هدف را تأمین کنند بلکه ایجاد زمینه برای اینکه آن هدف تأمین شود هم بخشی از مسؤولیت آنهاست آمدن اسلام در دورن فرهنگ و در دسترس بودن پیام الهی و رسیدن پیام حقیقت به مردم و روشن نگه داشتن چراغ هدایت در تاریخ خود یک هدف است. بعد از رحلت پیامبر(ص) شرایط درون مدینه به گونه ای بود که یک درگیری داخلی کافی بود که گروه جمعیتی که در شبه جزیره عربستان بیش از یکسال نبود که مسلمان شده بودند به کفر خود باز گردند همانطور که تعبیر قرآن نسبت به این افراد این است که "شما ایمان نیاوردید بلکه تسلیم شدید و اسلام آوردید".

*گاهی بین جوانان مقایسه ای بین امام حسن(ع) و امام حسین(ع) و بحث صلح و قیام مطرح می شود با توجه به آنکه هر یک از امامان گرانقدر شیعه متناسب با زمان خود تصمیم می گرفتند، آیا با شرایط و ویژگی هایی که حکومت یزید داشت امام حسین(ع) می توانست گزینه دیگری اختیار کند؟

پارسانیا: اگر حضرت علی(ع) بعد از رحلت پیامبر(ص) برای حفظ قدرت مشروع قیام می کرد نه تنها آن قدرت مشروع تأمین نمی شد بلکه زمینه ای آماده می شد تا شبه جزیره به کفر خود باز گردد و اصل پیام اسلام نابود شود. عقل نیز این حکم را تشخیص می داد که باید مراتب را حفظ کرد یعنی اگر می تواند اصل قدرت را حفظ کند وگرنه وظیفه اش این است که اصل پیام را حفظ کند و اجازه ندهد اصل اسلام در تاریخ محو شود و این کاری است که حضرت علی(ع) انجام داد . ایشان به دلیل این که حفظ اصل اسلام به همکاری با آن قدرت هایی که در فقه سیاسی شیعه مشروع نیستند نیاز داشت این همکاری را هم انجام می داد. عملکرد امام حسن (ع) بر همین اساس بود یعنی بعد از اینکه این قدرت نمی توانست حفظ شود سعی کرد به گونه ای رفتار کند تا تداوم مؤمنین و جریان ایمانی در تاریخ حفظ شود. معاویه انسان زیرکی بود و در تعامل و رفتار خود به رغم اینکه یک نگاه دنیوی و قبیله ای به قدرت داشت معامله هم می کرد یعنی از اصل مفاهیم و معانی دینی پوشش می گرفت به همین دلیل مبارزه با او پیچیدگی های لازم به خود را داشت و اگر امام حسن (ع) مبارزه نظامی را ادامه می داد، معاویه این مهارت را داشت که به اسم اسلام فرزند رسول خدا را از میان بر دارد و قدرت را به دست بگیرد و تمام شیعیان، پیروان امام حسن (ع) و مسیری را که امام در تاریخ دنبال می کرد را محو کند لذا درگیری مستقیم و رویارویی با معاویه یقینأ به پیروزی منجر نمی شد و در صورت شکست هم نتیجه قابل توجهی به دست نمی آمد. در حالی که عملکرد یزید قابل مقایسه با معاویه نبود زیرا علنأ محارم را انجام می داد او زمانی که اسراء را به شام بردند در حالت مستی گفت " لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لاو حي نزل. بنی هاشم با ملک بازی کردند نه خبری آمد و نه وحی ای نازل شد یعنی کفر را آشکارا می گفت و تعبیر امام حسین(ع) این است که وقتی مانند چنین افرادی به قدرت می رسند فاتحه اسلام را باید خواند. یزید اصل اسلام را از بین می برد و شرایط به گونه ای بود که حسین ابن علی(ع) می تواند با میدان رفتن ولو به قیمت شهادت خود پیام اسلام را حفظ کند و از این وارونگی که در حال رخ دادن است جلوگیری کند و این قیام در شرایط معاویه میسور نبود . می بینید که نحوه تعامل با یک حکومت نامشروع چه پیچیدگی هایی دارد و چه سطوحی از عقلایت، تدبیر و مدیریت را طلب می کند. وقتی از این زاویه نگاه می کنیم متوجه می شویم که چرا امام حسین(ع) تا دوران معاویه قیام نکرد نه اینکه حکومت او مشروع بود بلکه نتیجه مفیدی از این قیام حاصل نمی شد اما در شرایط یزید اولا قیام نکردن خود یک مفاسدی داشت و ثانیا قیام کردن می توانست به نتایج خوبی منجر شود وعملأ هم شهادت امام حسین(ع) در سطح فرهنگ عمومی مشروعیت بنی امیه را زیر سؤال برد. وعلاوه بر آن در طول تاریخ برای جامعه اسلامی الگویی را در نحوه تعامل با قدرت های موجود ارایه کرد. و فقهی را که در جهان اسلام به آن سو می رفت تا به هر نوع قدرتی که بر سر کار آمده مشرروعیت ببخشد زیر سؤال برد و فاصله بین مشروعیت و اقتدار را در جهان اسلام و جامعه اسلامی به طور عام و در بین شیعیان به طور خاص حفظ کرد یعنی درسی داد و نشان داد آنچنان نیست که هر کسی که به قدرت رسیده و داعیه اسلام دارد مشروعیت دارد و نسبت به این مسأله که واقعیت به وجود آمده در دوران معاویه، به عنوان حقیقت اسلام درتاریخ ماندگارگردد و منجر به این شود که اثری از اسلام باقی نماند جلوگیری کرد و تاریخ را در برابر این پرسش قرار داد که واقعأ آنچه که در سده نخستین و بعد از رحلت پیامبر(ص) واقع شد حقیقت است یا نه؟

*حضرت زینب(س) چقدر توانست واقعه عاشورا و پیام امام را جاودانه کند الان چقدر می توان این کار حضرت زینب(س) که ایستادگی و ایثار در برابر ظلم بود را ادامه داد؟


پارسانیا: یکی از عمده ترین دلایل قیام امام حسین(ع) پیشگیری از پنهان ماندن حقیقت اسلام برای آینده تاریخ و به زیر سؤال بردن اقتداری است که بعد از رحلت پیامبر(ص) و در دوران بنی امیه به قدرت می رسد همچنین رسوا کردن کسانی است که به تعبیر امیر مؤمنان، اسلام را چون پوستین وارونه پوشیده اند و این حرکت امام با شهادت او تازه آغاز می شود. اینکه بنی امیه و امویان نامشروع هستند به حسب نفس الامر خودمحل تردید نیست اما مطرح کردن این نامشروع بودن و نفی مشروعیت آنها در تاریخ و درحوزه فرهنگ مطلبی است که امام حسین(ع) به دنبال آن بود یعنی امام حسین(ع) با قیام خود نمی خواهد مشروع نبودن بنی امیه را محقق کند چرا که مشروع نبودن آنها با عدول از حکم خداوند و از همان روز اول رخ داد بلکه امام می خواست این مشروع نبودن را در فرهنگ اسلامی آشکار کند پس امام حسین(ع) برای تشکیل حاکمیت اسلامی به میدان نرفت بلکه او به قصد امر به معروف و به قصد افشای منکر به جهان اسلام و به قصدالگو دادن به مسلمانان به میدان رفت.

اگر قرار بود قیام عاشورا فقط در کربلا واقع شود و در عرصه فرهنگ ماندگار نشود هدف عاشورا محقق نمی شد و این حرکت به هدف خود نمی رسید. عاشورا یکی از مهمترین ایام الهی است و ذکر ایام الهی و زنده نگه داشتن آن است که عاشورا را به هدف می رساند. عاشورا با هدفی که دارد در کربلا به انجام نمی رسد بلکه در کربلا آغاز می شود و اگر تداوم پیدا نکند ناتمام می ماند و تداوم عاشورا با حضرت زینب (س) آغاز می شود و با عزاداری ها، با ذکر مکرر، و با گرامی داشت ها و مانع شدن از فراموشی تداوم پیدا می کند. در روایت است که"ان الباطل تموت بترك ذكره " باطل با ترک یادش از بین می رود .از بین رفتن باطل و باطل شدن آن به لحاظ متن واقع نیست بلکه باطل به لحاظ متن واقع باطل است یعنی باطل اصلأ واقعیتی ندارد مثلأ خبر باطل خبری است که مطابق واقع نیست یا عمل باطل عملی است که مطابق با حقیقت نیست جَولان باطل در فرهنگ و در تاریخ با اعراض از باطل از بین می رود. ظهور حق هم همینطور است اگر انسان ها از حقیقت اعراض کنند نه این است که حقیقت در نفس الامر خود از بین رود چرا که حقیقت حقیقت است بلکه این تحقق تاریخی و ظهور آن از بین می رود همانطور که باطل با ترک ذکرش از بین می رود حق هم با اعراض از آن و ترک ذکر آن از بین می رود. اینکه در آیه قرآن آمده است "یاد ایام الهی را زنده نگه دارید" به این دلیل است که این ایام با یادشان است که در فرهنگ زنده می مانند. عاشورایی که آغاز شد با هدفی که داشت بدون حضرت زینب (س) و کار او ابتر می ماند. او عاشورا را تدوام بخشید و به ثمر رساند و زینبیان و کسانی که یاد عاشورا را زنده نگه دارند در عاشورا و ثواب عاشورا سهیم هستند .
مرجع : شفقنا
کد مطلب : ۴۱۷۰۴۲
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما