۰
چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۳۴
رئيس شوراي اجرايي حزب‌الله لبنان:

نمایش قدرتی جدید از عظمت حزب‌الله در راه است.

نمایش قدرتی جدید  از عظمت حزب‌الله در راه است.
  به گزارش اسلام تایمز، «حزب‌الله لبنان» واژه‌ای است كه در افكار عمومی جهان اسلام، همواره با «انتصارات» و پیروزی‌ها شناخته شده است. با این حال، اغلب تحلیل‌گران به سرّالأسرار این‌همه انتصار و پیروزی كمتر توجه كرده و پرداخته‌اند.

به مناسبت سالروز عقب‌نشینی تاریخی رژیم اشغالگر قدس از جنوب لبنان، با جناب حجت‌الاسلام‌ سید هاشم صفیّ‌الدین - رئیس شورای اجرایی حزب‌الله لبنان - به گفت‌وگو نشستیم. ایشان ضمن بررسی تاریخ تحولات این جنبش مقاومت اسلامی، از زاویه‌ای جدید و با ذكر مصادیق و نمونه‌هایی ناگفته یا كمتر شنیده شده، ایمان به صدق و راستیِ وعده‌های الهی، صبر و استقامت، و مجاهدت فی‌سبیل‌الله را رمز پیروزی‌های بزرگ و تاریخی حزب‌الله برمی‌شمرد:

جناب آقای صفیّ‌الدین! موضوع این گفت‌وگو درباره‌ی «صدق وعده‌های الهی» است. به نظر می‌رسد كه برای بررسی مصداقی این موضوع، فعالیت‌های حزب‌الله لبنان از ابتدای تشكیل تا امروز، یكی از بهترین گزینه‌ها باشد. به عنوان سؤال نخست بفرمایید آیا ایمان به صدق وعده‌های الهی جایگاهی در تأسیس و فرهنگ جنبش مقاومت حزب‌الله لبنان داشته یا نه؟
موضوع "وعده‌های الهی و امدادهای غیبی پرورگار" یكی از مسائلی است كه حزب‌الله از آغاز تأسیس خود به آن ایمان داشته است. حزب‌الله تاكنون به هیچ نتیجه‌ای دست نیافته، مگر با اعتماد و اتكال به تحقق وعده‌های الهی. بر اساس اعتقاد ما، شكل‌گیری و تأسیس حزب‌الله بر توكل و اعتماد به خداوند استوار بوده. مهم‌ترین و نخستین شرط نتیجه‌گیری از توكل بر خداوند، یقین است و سپس عمل به تكلیف. شرط سوم هم اطاعت از ولیّ‌ امر است. حزب‌الله بر مبنای این مبانی شكل گرفته و لذا مسأله‌ی باور به وعده‌های‌ الهی در متن وجودی حزب‌الله و بخشی از فرهنگ آن است.

اصل پیدایش و تأسیس حزب‌الله یك توفیق الهی و عنایت ربّانی در آن شرایط دشوار بود. حزب‌الله در شرایطی تأسیس شد كه اگر كسی می‌خواست آن را با عقل و فهم سیاسی و معادلات معمول سیاسی بسنجد، به این نتیجه می‌رسید كه مقاومت هیچ سودی ندارد. حزب‌الله با مقاومتی ایجاد شد كه نتیجه‌ی احساس تكلیف بود. تكلیف شرعی ما این بود كه صرف نظر از نتیجه، جلوی دشمن بایستیم.

در آغاز راه به ذهن هیچ‌كس خطور نمی‌كرد كه این مقاومت به دنبال دستیابی به پیروزی باشد، بلكه مقاومت ایجاد شد تا صرفاً به تكلیف خود عمل كند. در آن شرایط و در آغاز تأسیس، دیداری با امام خمینی رضوان‌الله‌علیه داشتیم. ایشان فرمودند بروید و با دشمن اسرائیلی بجنگید كه شما پیروزید. سخنان امام رضوان‌الله‌علیه اولین مژده‌ی نویدبخش ما و نخستین بشارت پیروزی به ما در آغاز راه بود و مقاومت با اعتماد و توكل بر خداوند عزّوجلّ، راه خود را آغاز كرد. تمام توجه ما به تكلیف بود و این همان فرهنگی بود كه امام خمینی رضوان‌الله‌علیه به ما آموخت كه ما مأمور به تكلیف هستیم نه نتیجه. ما نتیجه‌ای را می‌پذیریم كه خداوند متعال برای این مجموعه بخواهد.

نظریه‌ی ما در حزب‌الله این است كه شرط پیروزی و شرط ضروری تحقق وعده‌های الهی، التزام به ولایت و اطاعت از ولیّ فقیه است و این بر مبنای این آیه‌ی شریفه است كه می‌فرماید: «وَمَنْ یتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حزب‌الله هُمُ الْغَالِبُونَ»۱. این آیه كه اساساً شعار حزب‌الله است، یك شرط و یك جزا دارد و سیاق آن سیاق وعده است. می‌فرماید غلبه و پیروزی از آنِ كسانی است كه به ولایت خدا و ولایت رسول و ولایت كسانی كه ایمان آورده‌اند، ملتزم باشند. بر این مبنا اطاعت از ولیّ امر یك عنصر لازم و ضروری برای تحقق پیروزی الهی است و نصرت الهی بدون وجود ولیّ حاصل نمی‌شود.

امروز كه موفقیت‌های حزب‌الله بیشتر به‌چشم می‌آید، سخن گفتن دراین باره بسیار راحت‌تر از گذشته است. اما در ابتدای تشكیل این جنبش، چگونه می‌توانیم تحقق وعده‌های الهی را در مراحل مختلفِ تطوّر و رشد و بالندگی حزب‌الله بررسی كنیم؟
از همان روزهای نخست، عملیات نظامی در برابر دشمن اسرائیلی آغاز شد و به‌ویژه در جنوب لبنان و سپس در بقاع غربی و در هر جایی كه اسرائیلی‌ها حضور داشتند، مجاهدان حزب‌الله امدادها و توفیقات الهی را احساس می‌كردند. در آن زمان تمام جنوب لبنان در اشغال بود و انتقال سلاح به این منطقه با توفیق و امداد عظیم الهی صورت گرفت. شما تصور كنید اسرائیل تمام ورودی‌های جنوب را مسدود كرده بود و حالت جنگی شدیدی برقرار بود و كامیون‌های حامل اسلحه‌ی مقاومت عبور می‌كرد بدون این‌كه اسرائیلی‌ها چیزی بفهمند!
البته ما اسلحه‌ها را جاسازی می‌كردیم و احتیاط‌های لازم را انجام می‌دادیم، اما چیزی كه باعث می‌شد این جاسازی‌ها مخفی بماند، آیه‌ی شریفه‌ی وَجَعَلنا بود كه: «وَجَعَلْنَا مِن بَینِ أَیدِیهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَینَاهُمْ فَهُمْ لاَ یبْصِرُونَ»۲. برادران ما این آیه را حفظ بودند و تكرار می‌كردند. گاهی اتفاق می‌افتاد كه قبل از رسیدن كامیون حامل اسلحه به پست بازرسی اسرائیلی‌ها، مشكلی برای نیروهای اشغالگر پیش می‌آمد و سرباز اسرائیلی مجبور می‌شد به كامیون بگوید سریع‌تر عبور كنید!

عملیات‌های نخستین ما با موفقیت‌های ویژه‌ای همراه بود. برخی عملیات‌ها به گونه‌ای بود كه برادران ما بارها اقدام می‌كردند، اما موفق نمی‌شدند و بعدها معلوم می‌شد كه خیر ما در همین بوده كه عملیات در آن زمان انجام نشود. به عنوان مثال عملیات استشهادی شهید احمد قصیر از عملیات‌های بسیار مهم و سرنوشت‌ساز در مواجهه با اشغال اسرائیلی بود. این عملیات چند روز با تأخیر مواجه شد و بعدها مشخص شد این تأخیر به سود عملیات بوده، زیرا تعداد اسرائیلی‌های موجود در ساختمان كم بود و تأخیر در عملیات باعث افزایش تعداد افسران و سربازان اسرائیلی شد. برادران ما از فهمیدن حكمت این تأخیر شگفت‌زده شدند. این‌گونه بود كه این عملیات صاعقه‌وار و كشنده بود و تعداد كشته‌های اسرائیلی بسیار زیاد بود، اما اگر عملیات چند روز قبل صورت می‌گرفت این تعداد از آنها كشته نمی‌شد. 

واقعیت این بود كه برادران ما در آن روزها می‌گفتند اموری برای ما روشن می‌شود كه تا‌كنون به ذهن ما نمی‌رسید. با توكل به خدای عزّوجلّ و عزم راسخ در مبارزه با دشمنان، درهایی به روی ما گشوده می‌شد كه در گذشته به هیچ وجه به ذهن ما خطور نمی‌كرد. روش حزب‌الله در عملیات استشهادی روشی جدید و همراه با ابتكار و ابداع بود و این مصداق بارز سخن خدای متعال است كه: «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیُعَلِّمُكمُ اللَّهُ»۳.

پیروزی‌های نخستین چگونه به تعمیق باور مردم نسبت به صدق وعده‌های الهی انجامید؟
از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۸۵ اولین پیروزی ما رقم خورد و دشمن اسرائیلی كمی از لبنان عقب‌نشینی كرد، اما بخشی از جنوب لبنان و بقاع غربی در اشغال باقی ماند. آن پیروزی در واقع طلیعه‌ی پیروزی‌ها و دستاوردهای مهم مقاومت بود. كم‌كم مفید‌بودن و كارآمدی مقاومت روشن شد و مفهوم مقاومت در اذهان عموم مردم شكل دیگری به خود گرفت. البته مجاهدان هیچ‌گاه تردیدی نداشتند، اما شاید عموم مردم و سیاستمداران تردید داشتند، چرا كه معمولاً عموم مردم چیزی را باور می‌كنند كه به چشم ببینند و بیشتر اوقات مسائل اعتقادی و وعده‌های قرآنی و سُنن تاریخی را به دور از تصور می‌دانند. اما هنگامی كه دیدند امكان دارد این امور در خارج محقق شود، نسبت به مقاومت متقاعد شدند و تأیید آنها نسبت به مقاومت بیشتر شد و مقاومت ادامه یافت.

اگر موافق باشید، به بررسی مصادیق برجسته‌ی تحولات مربوط به حزب‌الله بپردازیم. یكی از مقاطع حساس بین سال‌های ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۰ میلادی بود كه حزب‌الله فشار شدیدی را تحمل ‌كرد. درباره‌ی آن روزها بگویید.
در سال ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۰ مشكلات بسیاری وجود داشت و موانع زیادی در سطح منطقه‌ای و داخلی بر سر راه مقاومت قرار گرفت و مقاومت با فتنه‌ی بزرگی روبه‌رو شد. فشار شدیدی می‌آوردند كه مقاومت سلاح خود را كنار بگذارد. در این پنج سال هدف آنها از اِعمال این فشار سنگین، خسته‌كردن حزب‌الله بود تا از مقاومت دست بردارد. مقاومت اما تصمیم گرفت به راهش ادامه دهد. ما در آن مراحل گاهی احساس تنگنا می‌كردیم، اما ایمان به وعده‌های خداوند عزّوجلّ به ما نیرو می‌داد. حتی كار را به جایی رساندند كه دیگر دعا و گریه و توسل به پیامبر و اهل بیت علیهم‌السّلام و مساجد تنها راه پیش روی ما برای خروج از تنگنا بود و نهایتاً هم از راهی ناشناخته از این تنگنا خارج شدیم.

خوب به یاد دارم هنگامی كه نیروهای عراقی به كویت وارد شدند و حمله‌ی آمریكا به نیروهای عراقی آغاز شد، گشایش دور از انتظاری در منطقه حاصل شد كه باعث خروج ما از این سختی چند
ساله بود. نوعی توازن در نیروهای منطقه ایجاد شد كه در پی آن كشورهایی كه به ما فشار می آوردند، مجبور شدند از آن فشارها دست بردارند و این‌گونه بود كه حزب‌الله تا اندازه‌ای آسوده شد و كار خود را از سر گرفت.

ما بر این باوریم كه این یك توفیق الهی است كه ما همواره به تكلیف خود عمل كنیم و مقاومت و سلاح را رها نكنیم و صبر پیشه كنیم و خشم خود را فروبریم. به خاطر این دو سبب بود كه خداوند متعال ما را از آن شرایط نجات داد و وعده‌ی خود را برای ما محقق ساخت كه: «وَمَن یتَّقِ اللَّهَ یجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً»۴.

حزب‌الله پس از پشت سر گذاشتن این مرحله، با شهادت دبیركل خود -سید عباس موسوی- مواجه شد كه پیش‌بینی می‌شد این جنبش را با چالش بزرگی مواجه كند، اما این‌گونه نشد. شما دلیل آن را چه می‌دانید؟
توطئه‌ها علیه مقاومت همچنان ادامه داشت و اولینِ آنها شهادت سید عباس موسوی بود. اسرائیلی‌ها گمان می‌كردند كشتن دبیركل حزب‌الله باعث تضعیف مقاومت می‌شود، اما در سال‌های شهادت سید عباس تا سال ۲۰۰۰ شاهد توفیقات و عنایت‌های الهی بسیاری بودیم. شهادت سید عباس می‌توانست آثار منفی بسیاری داشته باشد، زیرا ایشان به عنوان دبیركل، از عقل و خرد و جایگاه ویژه‌ای در حزب‌الله برخوردار بود. از طرفی دشمنان داخلی و خارجی حزب‌الله هم برای متوقف ساختن مقاومت فشار می‌آوردند و شرایط سیاسی برای ما مساعد نبود. با این حال، پس از شهادت سید عباس مقاومت وارد مرحله‌ی جدیدی شد؛ هم در زمینه‌ی جنگی و حماسی و مبارزه و هم از لحاظ قدرت مقاومت و رویارویی با حملات موشكی. حزب‌الله وارد مرحله‌ی توانایی موشكی شد.

بازشدن این افق‌ها به مقاومت قدرت تازه‌ای بخشید و دشمن كه با كشتن سید عباس به دنبال تضعیف مقاومت بود، ناگهان با قدرت‌یافتن مقاومت مواجه شد. تاكتیك‌های جنگی مقاومت نیز تغییر یافت و تمام این‌ها از بركات خون سید عباس بود.

نقطه‌‌ی حساس بعدی به سال ۱۹۹۳ و عملیات موسوم به «تسویه‌حساب» برمی‌گردد. شرایط در آن زمان چگونه بود؟
دشمن اسرائیلی در جنگ «تسویه‌حساب» از دو روش استفاده كرد: روش اوّلِ اسرائیلی‌ها حمله به تمام مواضع مقاومت بود تا به این وسیله مردم را از مقاومت متنفر كند و مردم جنوب لبنان و بقاع غربی مقاومت را سربار و مایه‌ی دردسر خود بدانند. اسرائیلی‌ها برای رسیدن به این هدف، خانه‌ها و روستاها و تمام مراكز حزب‌الله را مورد حمله‌ی موشكی قرار دادند. هواپیماهای آنها به مدت یك هفته هر جنبنده‌ای را در جنوب لبنان هدف قرار می‌دادند. این را نیز می‌توان یك معجزه و عنایت بزرگ الهی به شمار آورد، چون اسرائیل با تمام توان وارد معركه شد، اما نتوانست جلوی موشك‌های مقاومت را بگیرد. اسرائیلی‌ها گفتنند كه هدف آنها از‌بین‌بردن موشك‌های حزب‌الله است، اما این موشك‌ها تا آخرین لحظه باقی ماند و حتی هنگامی كه اسرائیلی‌ها اعلام آتش‌بس كردند، حزب‌الله بار دیگر به آنها حمله‌ی موشكی كرد تا ثابت كند هدف مستقیم نظامی آنها محقق نشده و اسرائیل شكست خورده است.

مسأله‌ی مهم‌تر این بود كه مردمی كه خانه‌های آنها مورد حمله‌ی موشكی قرار گرفته بود، حتی یك كلمه نگفتند كه ما مخالف مقاومت هستیم؛ ابداً چنین حرفی نزدند. من به یاد دارم پس از حمله‌ی ۱۹۹۳ به برخی روستاهای تخریب‌شده رفتیم و انتظار داشتیم كه مردم با عصبانیت با ما روبه‌رو شوند و بگویند شما از مناطق نزدیك روستاها موشك شلیك كردید و باعث حمله‌ی اسرائیل به روستاهای ما شدید، اما ناگهان با مردمی پرشور و پرحرارت روبه‌رو شدیم كه از ما استقبال كردند. حتی در برخی روستاها مردم می‌گفتند حرفی از خانه‌های ویران‌شده نزنید؛ مهم جوانان مقاومت هستند كه اگر آنها خوب باشند، ما هم احساس آرامش می‌كنیم! یعنی تأیید مردم نسبت به مقاومت بیشتر شد و این یك پیروزی و توفیق الهی و مصداق این وعده‌ی خداوند بود كه: «وَلَینصُرَنَّ اللَّهُ مَن ینصُرُهُ»۵.

هنگامی كه اسرائیلی‌ها از این معركه ناامید شدند، به روش دیگری روی آوردند؛ تلاش كردند ارتش لبنان را رو در روی مقاومت قرار دهند كه به لطف خدا این توطئه هم خنثی شد. در لحظات نهایی و قبل از آن كه كاملاً غافلگیر شویم، با كمك سوریه با آن توطئه مقابله كردیم. اگر ارتش لبنان در آن شرایط به مواضع مقاومت دست می‌یافت، مقاومت ضربه‌ی سختی می‌خورد كه تا سال‌ها نمی‌توانست حركت خود را از سر بگیرد. ما احساس كردیم كه دست پنهان الهی از ما حمایت می‌كند و بر ما سایه افكنده و این فتنه را از ما دور می‌كند. در واقع این خداوند عزّوجلّ بود كه ما را حفظ كرد و ما مصداق این وعده‌ی الهی شدیم كه: «إِنَّ اللَّهَ یدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا»۶.

ماجرای دیگری را نقل می‌كنم كه در همین جنگ تسویه‌حساب اتفاق افتاد و مصداق روشن تحقق وعده‌های الهی بود. یكی از روستاها كه در اشغال اسرائیلی‌ها بود، شیحین نام داشت كه در عمق منطقه‌ی اشغالی و نزدیك الناقورة بود. ما چند ماه قبل از عملیاتِ تسویه‌حساب چند تله‌ی انفجاری در این روستا كار گذاشته بودیم، اما در آن زمان تله‌ها منفجر نشدند و ما هم آنها را فراموش كرده بودیم. تا این‌كه چند ماه بعد، هنگامی كه اسرائیلی‌ها از عملیات تسویه‌حساب عقب‌نشینی می‌كردند، به این تله برخورد كردند و ۹ سرباز اسرائیلی كشته شدند! این تعداد كشته از اسرائیلی‌ها در آن موقع بسیار زیاد بود، چون در تمام طول جنگ تسویه‌حساب حتی ۹ نفر از آنها كشته نشده بودند! این باعث سردرگمی آنها شد و با خود گفتند: حزب‌الله عجب قدرتی دارد كه ما به آنها حمله كرده و مراكز آنها را با موشك تخریب كرده‌ایم، با این حال آنها به شیحین آمده و این تله را كار گذاشته‌اند؛ این چه قدرتی است!

روریارویی بزرگ بعدی حزب‌الله با رژیم صهیونیستی در سال ۱۹۹۶ اتفاق افتاد. حزب‌الله در جنگِ «خوشه‌های خشم» چه روندی را طی كرد؟

نبرد «خوشه‌های خشم» از جنگ ۱۹۹۳ شدیدتر بود. اسرائیل در این جنگ از حمایت بین‌المللی و منطقه‌ای برخوردار بود. آمریكا و غرب و برخی كشورهای عربی كنفرانسی را در ‌"شرم‌الشیخ" برگزار كردند و تصمیم گرفتند مقاومت فلسطین و لبنان را از بین ببرند و وجود هرگونه سلاح مقاومت را ممنوع اعلام كردند. برای اولین بار بود كه اسرائیل چنین جنگی را در ضاحیه‌ی جنوبی به راه می‌انداخت. عملیات در سراسر جنوب و بقاع غربی آغاز شد. كلینتون هم كه در آن زمان رئیس‌جمهور آمریكا بود، هیچ اشاره‌ای به اتفاقات لبنان نكرد و چند روز به اسرائیل فرصت داد تا كار را تمام كند.

این جنگ ۱۶ روز طول كشید، اما دشمن اسرائیلی چیزی به دست نیاورد، بلكه نتیجه كاملاً به زیان آنها بود، چون پس از جنگ ۱۹۹۶ مقاومت به طور رسمی پذیرفته شد و تفاهم‌نامه‌ی آوریل اتفاق افتاد كه طبق آن حزب‌الله توانست با ایستادگی و پیروزی برای اولین بار اسرائیل را ملزم كند كه به مناطق مسكونی حمله نكند. شاید اولین بار باشد كه من این مطلب را می‌گویم: در آن روزها ما به خاطر كمبود سلاح در فشار و سختی بودیم، اما از بیرون به دیده‌ی هیبت و قدرت به ما نگاه می‌كردند و هیچ‌كس به ضعف حزب‌الله پی نبرد. ما نقاط ضعفی داشتیم، اما كسی به آنها پی نبرد و این باعث شد كه دشمن شرایط ما را در تفاهم آوریل بپذیرد. اگر اسرائیل نقاط ضعف ما را می‌دانست، شاید به این تفاهم تن نمی‌داد.

در آن شرایط چیزی جز توكل بر خدای عزّوجلّ و ایمان به صدق وعده‌های او به ما توان ایستادگی نمی‌داد. شكر خدا را كه دشمنان ما را احمق قرار داده است. آنها احمق هستند و منطق ما را نمی‌فهمند و از این رو همیشه اشتباه می‌كنند. گاهی ما را قوی‌تر از آن‌چه هستیم تصور می‌كنند و گاهی ما را ضعیف‌تر از آن‌چه هستیم می‌پندارند و در هر دو صورت به سود ماست! این نیز یكی از مصادیق حمایت الهی است.

پیروزی بزرگ حزب‌الله در سال ۲۰۰۰ همواره با نام «نصر الهی» شناخته می‌شود. حزب‌الله چگونه به این وعده‌ی الهی دست یافت؟

باراك كه نخست‌وزیر اسرائیل بود، به خاطر حجم زیاد عملیات‌های مقاومت تصمیم گرفت در جولای سال ۲۰۰۰ از لبنان عقب‌نشینی كند، اما او دو تله را برای ما پیش‌بینی و طراحی بود. تله‌ی اول یك فتنه‌ی داخلی بود كه لبنانی‌ها را به یك جنگ داخلی مشغول می‌كرد تا طعم و لذت پیروزی را احساس نكنند.
اسرائیل می‌خواست به‌نحوی عقب‌نشینی كند كه شبه نظامیان مسیحی لحد با مقاومت شیعی درگیر شوند تا ثابت كند كه درگیری لبنان جنگ میان مسیحی و شیعه است و چیزی به نام مقاومت وجود ندارد.
تله‌ی دوم او این بود كه قصد داشت با آرامش سیاسی عقب‌نشینی كند. او می‌خواست وانمود كند كه حزب‌الله آنها را مجبور به این عقب‌نشینی نكرده، بلكه به خاطر التزام به قطعنامه‌ی ۴۲۵ عقب‌نشینی كرده است! در حالی كه اسرائیل ۲۵ سال بود كه به این قطعنامه پایبند
نبود!

این نقشه‌ی باراك بود، اما چه اتفاقی افتاد؟ خداوند متعال به ما كمك كرد در ماه مه وارد سرزمین‌های اشغالی شویم و نه در ماه جولای. یعنی ما تقریباً دو ماه قبل از برنامه‌ی آنها وارد سرزمین‌های اشغالی شدیم. این اتفاق چگونه افتاد؟ اگر وقایع را بررسی كنیم، می‌بینیم كه این دست خدا بود كه امور را برای ما آسان و هموار ساخت.

به خاطر دارم كه ۲۰ ماه می روز یكشنبه بود. یكی از افراد منطقه‌ی اشغال‌شده فوت كرده بود و در یكی از روستاهای اطراف كه آزاد بود، برای او مراسم گرفته بودند. مردم هنگامی كه شنیدند نیروهای یونیفل نقاط مرزی را ترك كرده‌اند، گفتند خوب است برای مراسم به روستای خود برویم كه القنطرة نام داشت، شاید اسرائیلی‌ها هم نیروهای خود در آن‌جا را با نیروهای یونیفل از منطقه خارج كرده باشند. در آن موقع اهل روستا از ما سؤال كردند كه آیا مناسب است وارد روستا شویم؟ ما هم گفتیم اگر منطقه خالی است، امتحان كنید. مردم به اطراف روستای القنطرة رفتند و كسی را ندیدند. مردها و به دنبال آنها زن‌ها و كودكان وارد روستا شدند و مقاومت هم آنها را همراهی می‌كرد. این در حالی بود كه نیروهای اسرائیلی فقط از همان یك روستا عقب‌نشینی كرده بودند!

ما هم به‌سرعت در منطقه وارد عمل شدیم و مردم را از جنوب و بیروت جمع كردیم. مردم ظرف پنج روز وارد روستاهای خود شدند و اسرائیلی‌ها هم به خروج خود سرعت بخشیدند. البته آنها بخش زیادی از نیروهای خود را خارج كرده بودند تا فقط نیروهای لحد باقی بمانند و با مقاومت درگیر شوند. اما هنگام ورودِ ما نیروهای لحد و برخی فرماندهان آنها هنوز در منطقه حضور داشتند كه پس از بازداشت به مقامات لبنانی تحویل داده شدند و برخی از آنها هم به اسرائیل فرار كردند. خداوند دل‌های همه را آرام كرد و مردم و خانواده‌های شهدا به این سرزمین‌ها وارد شدند و حتی از یك نفر نیز انتقام نگرفتند. نتیجه این شد كه ما هیچ مشكلی با مسیحیان پیدا نكردیم. به این صورت بود كه فتنه‌ی طائفی ایجاد نشد. امر دوم این بود كه هنگامی كه اسرائیلی‌ها پا به فرار گذاشتند، ما به آنها شلیك می‌كردیم و آنها را تعقیب می‌كردیم. یعنی تمام جهان فهمیدند كه اسرائیل تحت فشار جنگ و زیر شلیك حزب‌الله عقب‌نشینی كرده و این باعث تثبیت پیروزی و موفقیت نظامی حزب‌الله و مقاومت شد. هدف دوم اسرائیلی‌ها هم برای خروج آبرومندانه به بهانه‌ی التزام به قطعنامه‌ی ۴۲۵ محقق نشد.

شما را به خدا قسم! بگویید چه كسی این‌گونه برنامه‌ریزی و تدبیر كرد و ما چگونه به این نتایج رسیدیم؟! من قاطعانه می‌گویم كه تمام این اتفاقات طرح و برنامه‌ی الهی بود و به دست ما نبود. ما در بهترین حالات فقط مجریان اوامر الهی بودیم. تمام این‌ها با توكل و اعتماد به خدای متعال محقق شد. پیروزی ما در سال ۲۰۰۰ یك پیروزی خالص و پاك و مقتدرانه و بزرگ بود، تا حدی كه در جهان كسی نیست كه ارزش و عظمت این پیروزی را انكار كند. از این رو ما گفتیم كه این یك "نصر الهی" است.

این پیروزی یك ویژگی دیگر هم داشت و آن مشاركت مردم در آزادسازی بود. این نكته بسیار مهم است. ممكن است مردم متوجه اهمیت حضور خود در آن روزها نباشند، اما ورود گروه گروه مردم به روستاها باعث شد كه احساس كنند این خود آنها بوده‌اند كه مقاومت كرده و سرزمین‌ها را آزاد كرده‌اند. این حضور مردم به آنها اعتماد‌به‌نفس ‌داد و موجب آمادگی آنها برای سال ۲۰۰۶ شد. در سال ۲۰۰۰ تنها مقاومت بود كه مبارزه می‌كرد و مردم حمایت می‌كردند، اما در سال ۲۰۰۶ همه‌ی مردم مقاومت كردند و این نتیجه‌ی آمادگی آنها در سال ۲۰۰۰ بود. همه‌ی این‌ها تمهیداتی الهی بود كه مراحل را برای ما هموار كرد و همان طور كه گفتم، این خداوند عزّوجلّ بود كه در هر مرحله برای ما مرحله‌ی بعد را هموار و آماده می‌كرد تا حزب‌الله به پختگی برسد و رشد كند.

اما بارزترین و آخرین پیروزی بزرگ حزب‌الله در برابر رژیم صهیونیستی در سال ۲۰۰۶ و در جنگ ۳۳ روزه رقم خورد. چه شد كه حزب‌الله در این نبرد سنگین به پیروزی رسید؟
در سال ۲۰۰۶ معركه‌ی بسیار بزرگی رخ داد كه به‌طور كلی با گذشته متفاوت بود. همه می‌دانند كه جنگ ۳۳ روزه در پی عملیات اسیرگیری از سربازان اسرائیلی اتفاق افتاد. همه یا اكثر سیاسیّون جهان عرب و منطقه، حزب‌الله را سرزنش می‌كردند كه چرا برای این دو سرباز لبنان را خراب می‌كنید؟! بسیاری از مردم ما را مسئول این حملات می‌دانستند. همه ما را به ماجراجویی و به خطر انداختن كشور و مردم متهم ساختند. مسئولیت و بار این اتهام بسیار سنگین بود و باید این را بپذیریم كه اتهام كوچكی نبود. با این حال، در همان آغاز جنگ، این رهبر انقلاب اسلامی بود كه بار این مسئولیت را از دوش ما برداشت. ایشان چند روز پس از آغاز جنگ در گفت‌وگو با دبیركل حزب‌الله گفتند كه این جنگ، جنگ سختی خواهد بود و آن را به جنگ خندق تشبیه كردند.

جنگ خندق جنگ سختی بود كه در آن جان‌ها به لب رسید، اما رهبر انقلاب به ما فرمودند: با همه‌ی سختی‌ها، شما به خواست خدا پیروز خواهید شد. این یك مژده‌ی روشن و آشكار از سوی ایشان بود كه جای هیچ تأویلی نداشت. ایشان سپس فرمودند شما به این توجه نكنید كه جنگ را آغاز كرده‌اید تا به این خاطر احساس مسئولیت و فشار كنید، زیرا اسرائیلی‌ها در هر صورت آماده‌ی این جنگ بودند و حتی اگر شما این دو نفر را به اسارت نمی‌گرفتید، اسرائیل به شما حمله‌ی غافلگیرانه می‌كرد و برای این كار هم آماده شده بود، اما شما با این كار خود، ابتكار عمل را از آنها گرفتید و اكنون ابتكار عمل به دست شما افتاده است.

واقعاً ما هنگامی كه در آغاز جنگ این سخنان رهبر انقلاب اسلامی را شنیدیم، از یكدیگر می‌پرسیدیم ایشان این سخنان را بر چه مبنایی می‌گویند؟
ما واقعاً اطلاعاتی نداشتیم كه نشان بدهد اسرائیل آماده‌ی جنگ بود، اما پس از پایان جنگ متوجه شدیم كه اسرائیل از قبل تصمیم گرفته بود كه در مارس ۲۰۰۶ به حزب‌الله حمله كند. "اولمرت" هم بعدها اعتراف كرد كه آنها آماده‌ی این حمله بوده‌اند. سؤال این است كه رهبر انقلاب اسلامی این را از كجا می‌دانستند؟

ما این را یك توفیق الهی می‌دانیم. ایشان به دو امر مهم اشاره كردند: اول این‌كه فرمودند پیروزی از آنِ شما است و دیدیم كه این پیروزی محقق شد. دوم این‌كه فرمودند دشمن برای حمله به شما آماده بود و برنامه‌ریزی كرده بود و شما كار خوبی كردید كه آغازگر جنگ شدید و ابتكار عمل را از آنها گرفتید. از لحاظ سیاسی، درستی این سخنان پس از جنگ مشخص شد و در زمان جنگ از لحاظ معنوی به ما روحیه‌ی مضاعف داد.

برای آگاهی از روحیه‌ی بالای مقاومت در جنگ ۳۳ روزه، تنها اشاره به ماجرای حمله‌ی موشكی به ناو جنگی اسرائیلی كافی است. صحنه‌ی بسیار عجیب و شگفت‌انگیزی بود.

جناب سید حسن در تلویزیون مشغول سخن گفتن بود كه فرمود: «به این كشتی اسرائیلی روی دریا نگاه كنید كه چگونه مورد هدف قرار می‌گیرد و در آتش خواهد سوخت.» برخی با خود گفتند این ماجراجویی‌ها دیگر چیست؟! او با تكیه به چه قدرتی این حرف‌ها را میزند؟! اما من دقیقاً می‌دانم كه در ماجرای ناو اسرائیلی، توكل جناب سید بر خدای متعال بود و اعتمادی جز بر پروردگار جهان نداشت و اصلاً بر چه چیز دیگری می‌توانست اعتماد كند؟! صحنه‌ای بود كه خداوند عزوجل آن را ترتیب داد و نشان‌دهنده‌ی قدرت و عظمت خداوند بود. با این سخن سید حسن، جبروت و هیبت اسرائیل در مقابل چشمان همه‌ی جهان در هم شكست و این یك صحنه‌ی ربّانی و الهی بود.

به هر حال ما معتقدیم كه امام زمان عجّل‌الله‌فرجه‌الشّریف در این جنگ ۳۳ روزه به جبهه‌ی ما عنایت داشت و به این باور داریم. هركس می‌خواهد باور كند و هركس نمی‌خواهد باور نكند، اما ما بر این باوریم كه این جبهه‌ی امام زمان عج‌الله‌فرجه‌ است و بسیاری از برادران ما در جبهه با این باور می‌جنگیدند و مطمئن بودند كه امام عصر عج‌الله‌فرجه‌الشریف است كه این جبهه را رهبری و تأیید می‌كند. مجاهدان ما بر این باور بودند كه به این ایستادگی مثال‌زدنی دست یافتند. ما معتقدیم كه این قدرت از مصادیق این آیه بود كه «یثَبِّتُ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُواْ بِالْقَوْلِ الثَّابِت»۷. و این یعنی یك پایداری اسطوره‌ای و تاریخی است.

اگر بخواهیم تمام اتفاقات جنگ ۳۳ روزه را خلاصه كنیم، این‌گونه است كه این جنگ در واقع ادامه‌ی جنگ ۲۰۰۰ و آن نیز ادامه‌ی جنگ ۱۹۹۶ و آن نیز ادامه‌ی جنگ ۱۹۹۳ بود و دیدیم كه خداوند متعال چگونه حزب‌الله را تقویت كرد تا به‌سلامت از مرحله‌ای به مرحله‌ی دیگر عبور كند، به گونه‌ای كه مرحله‌ی گذشته زمینه‌ساز مرحله‌ی بعد باشد. ما معتقدیم كه جنگ ۲۰۰۶ موجب آمادگی ما برای اتفاقات آینده است كه خدای متعال از آنها آگاه است. ما تردیدی نداریم كه مرحله‌ی جدیدی در راه است كه خداوند برای حزب‌الله در نظر گرفته تا موجب عظمت بیشتر آن باشد.
کد مطلب : ۲۶۷۸۱۵
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما