۰
دوشنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۳۱

تروریسم دولتی علیه تروریسم سلفی

تروریسم دولتی علیه تروریسم سلفی
این اولین باری نیست که دولت آمریکا با نقاب مبارزه علیه تروریسم، چرخش های دیپلماتیک را در راستای تامین منافع ملی خود دنبال می کند، اما اظهارات اخیر جان کری مبنی بر اینکه جمهوری اسلامی ایران دولتی همکار در زمینه تروریسم است، بسیار تاسف بار و گستاخانه است. امری که جای دقت و تامل دارد و شایسته است دستگاه دیپلماسی ما با اهمیت خاصی به آن بنگرد.

این ادعا زمانی مطرح می شود که تیم هسته ای ایران و دولت یازدهم مجدانه می کوشد تا راه تعامل با دنیای غرب و در راس آن آمریکا را باز کند و در این مسیر حتی حاضر به گفتگوی مستقیم و چهره به چهره شده است. باز اهمیت این سخنان زمانی بیشتر آشکار می شود که چند روز پیش تحریم های جدیدی علیه ایران در آمریکا تصویب شد و در قلب اروپا، با دانشجویان ما، برخوردی ضد انسانی صورت گرفت.

دولت آمریکا خود متهم درجه یک در زمینه عملیات تروریسم دولتی است، و شواهد زیادی نشان می دهد که القاعده و حرکتهای سلفی تندرو با اراده و خواست نیویورک به وجود آمده است، حال چه شده است که داعیه پیشقراولی مبارزه علیه داعش را مطرح می کند و عملا تروریسم دولتی به مبارزه علیه تروریسم سلفی می پردازد؟ نوشتار حاضر در صدد است با تبیین مختصر، ریشه های این موضوع را مطرح کند و جای بحث بیشتر را بین دانشگاهیان و رسانه ها و علاقه مندان باز کند. آمریکا مدعی است که پرچمدار مبارزه علیه تروریسم است و در صدد است جهت تمهید امنیت و دمکراسی، حتی به شکل مسلحانه وارد عملیات منطقه ای شود تا ریشه های تروریسم را بخشکاند. این ادعاها تا چه میزان می تواند مورد قبول مخاطبان منطقه ای و جهانی باشد؟ و چگونه می توان این ادعا ها را در عرصه روابط بین الملل به نقد و چالش کشاند.

اول: دیپلماسی آمریکا، یک بام و دو هوا


پاردادوکس رفتاری یکی از ویژگیهای انفکاک ناپذیر دیپلماسی آمریکایی است. نمونه بارز آن ادعای آمریکا در زمینه حقوق بشر است. اگر کسی بدون عمق تفکر تحلیلی و ساده انگارانه به رفتار دیپلماتیک آمریکا در زمینه حقوق بشر بنگرد، ممکن است باورش شود که آمریکا در زمینه حقوق بشر در دنیا اول است و این آمریکاست که سکان هدایت حقوق بشر و دمکراسی خواهی را در دنیا به عهده دارد.

اما مستندات تاریخی زیادی وجود دارد که آمریکا به شکل ابزاری از حقوق بشر و دمکراسی حمایت به عمل می آورد. اولا از این موضوع به عنوان ابزار فشار سیاسی بر روی دولتهایی استفاده می کند که این دولتها در مقابل آن ایستاده اند و یا به هر نوعی با آن مشکل دارند. ولی در مقابل دولتهای دوست، نسبت به نقض آشکار حقوق بشر چشم می پوشاند و ادعایی ندارد. ثانیا، اگر دولت آمریکا در دو راهی منافع ملی خود و حمایت از حقوق بشر بیفتد، قطعا اولی را انتخاب می کند و هرگز از منافع ملی خود نگذشته و نخواهد گذشت.

رفتار دو گانه آمریکا با ایران و عربستان سعودی، یک مثال بارز در این زمینه می تواند باشد. پس از انقلاب اسلامی، ایران به شکل کینه توزانه ای مورد خصومت آمریکا واقع شد و در این دوره، شدیدا از ابزار حقوق بشر جهت فشار به ایران و سیاه نمایی علیه آن استفاده شده است. در حالیکه دولت سعودی با کارنامه بسیار بد، براساس معیارهای آمریکایی، هرگز در این زمینه مورد سرزنش جدی آمریکائیها قرار نگرفته است.

این در حالی است که پرونده آمریکا در زمینه نقض حقوق بشر در داخل کشورش نیز قابل قبول نیست. هر ساله موارد متعدد نقض حقوق بشر، توسط مجامع مختلف علیه دولت آمریکا ابراز و مستند می شود که به عنوان نمونه بارز و آشکار می توان به زندان گوانتانومو و آتش زدن
فرقه دیویدیه اشاره کرد.

نتیجه اینکه اگر امروز می بینیم آمریکایی که خود از متولیان اصلی حمایت از گروههای خشونت طلب سلفی بوده است، علیه داعش شمشیر می کشد و در صدد است ائتلاف منطقه ای علیه آن به وجود آورد، نباید تعجب بکنیم، چرا که پارداوکس رفتاری، ذات ماهوی دیپلماسی آمریکایی می باشد.در اولین سطح تحلیل رفتاری، باید دقت شود که شاخصه رفتار دیپلماتیک آمریکا یک بام و دو هواست، ادعای یک چیز، و دقیقا عمل به رفتاری متناقض آن. این نکته ای است که در مستندات آکادمیک تاریخ معاصر در نظام بین الملل، می توان دهها نمونه مستند برای آن آورد. البته باید دقت داشته باشیم که در داخل آمریکا نیز دانشمندان دانشگاهی متعددی این رفتار آمریکا را نمی پسندند و همواره به آن منتقدانه نگاه می کنند.

دوم: آمریکا ترجمان بی بدیل تروریسم دولتی


از آلنده تا مصدق، از کنتراها تا به امروز، آمریکا کشور نمونه در تروریسم دولتی است. در دومین سطح تحلیل رفتاری، باید دقت داشته باشیم که دولت آمریکا متاسفانه پایبند به اصول رفتاری نیست. سازمان سیا مجری اصلی طرحهای تروریسم دولتی است. آمریکاست که به خاطر منافع حتی اقتصادی، دولتها را ارزان می فروشد و این امری نیست که ما در این نوشتار بخواهیم آنرا ادعا کنیم، بلکه در سطح منطقه ای، یعنی حوزه آمریکای لاتین و کارائیب، مصادیق تروریسم آن وجود دارد و در سطح جهانی نیز آمریکا پا را فراتر گذاشته و به آن سوی بحار، برای نیل به اهداف پست کولونیالیستی خود اقدام می ورزد.

و البته بر هیچیک از تحلیلگران و حتی مردم عادی پوشیده نیست که آمریکا در این زمینه، با سازمانهای جاسوسی اسرائیل همدست و هم پیمان است. برای همین است که در مقابل جنایات روشن و نسل کشی وقیحانه اسرائیل از دیروز تا به امروز سکوت می کند. در این زمینه دیروز صبرا و شاتیلا شاهد بود و امروز خرابه های غزه و بیش از دو هزار نفر از مردم عادی این شهر که هدف ترور مشترک آمریکا و اسرائیل قرار گرفتند.

جمهوری اسلامی ایران نیز در این خصوص شاهد مدعاست، از کودتای نوژه تا حمایت از گروههای تروریستی مختلف در ایران تا به امروز که خون شهدای هسته ای ما، بر تروریسم دولتی مشترک اسرائیل و آمریکا گواهی می دهند.

اگر با این عمق تحلیلی به قضیه داعش نگاه کنیم، خوب می توان توضیح داد که دولت آمریکا از همه ابزارهای موجود برای نیل به اهداف خود استفاده می کند. البته نحوه استفاده آمریکا از این گروهها، اصطلاحا دستمال کلینکسی است، از آنها بهره می برد و زمانی که به هر نحوی احساس کند که تاریخ اعتبارشان گذشته است، به دور می اندازد.

سوم: منطق آشوب و سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن


مستندات و شواهد زیادی وجود دارد که آمریکا از تکه تکه شدن کشورها در منطقه خاورمیانه استقبال می کند و این امری است که از لیبی تا عراق ادامه دارد. سقوط دیکتاتورهای منطقه و عدم شکل گیری ملت – کشور متحد پس از فروپاشی، تمهیدات لازم را برای سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن آمریکا، فراهم آورده است. به عبارت دیگر، آمریکا از منطق آشوب در منطقه استفاده می کند.

رخدادهای لیبی، سوریه و عراق، همه در این راستا هستند. در منطقه آشوب زده، آمریکائی ها منافع بیشتری را به دست می آورند. مداخله و حضور خود را توجیه می کنند، تسلیحات خود را به فروش می رسانند، پایگاههای نظامی خود را استقرار بیشتری می بخشند و به خیال خود بهتر خواهند توانست به مهار ایران بپردازند.

قطعا قضیه سلفی های تندرو در منطقه با چند بمباران و حمله نظامی تمام نخواهد شد، ولی دولت آمریکا خوب می داند
که چگونه از این گونه گروهها، حال القاعده باشد یا جبهه النصره یا داعش، بهره برداری کند و در راستای تحقق منطق آشوب و سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن بهره ببرد.

چهارم: بهره برداری تاکتیکی از دولتها و گروههای خشونت طلب


همان طوری که در بالا اشاره شد، دولت آمریکا، به اصطلاح عامیانه از دولتهای مختلف و گروههای خشونت طلب که ریشه و بنیان و هویت مستحکمی ندارند به شکل دستمال کاغذی استفاده می کند. به زبان دیپلماتیک، این یک بهره برداری تاکتیکی و کوتاه مدت است.یکی از نمونه های بهره برداری دیپلماتیک آمریکا، عراق صدام است. این آمریکا بود که در دوران دفاع مقدس، هیولایی بی اساس به نام صدام را آفرید، میلیاردها دلار به خزانه آن کمک کرد، حمایت لجستیک و دیپلماتیک زیادی از آن به عمل آورد، ولی آخر چه شد؟! وقتی که تاریخ مصرف آن فرا رسید، نابودش نمود.

البته این درسی برای همه بازیگران منطقه ای است که در چنین دامی نیفتند، چرا که دولت آمریکا، متخصص بهره برداری تاکتیکی است. نمونه القاعده و سرنوشت دولت ملا محمد عمر نیز همین گونه است. دولت آمریکا پای بندی به عرف دیپلماتیک و اخلاق سیاسی ندارد و طناب دار صدام حسین شاهد خوبی بر این مدعاست.

جمع بندی

یکی از دلایل عمده این که ما بیش از سه دهه از عمر انقلاب اسلامی توانسته ایم، ثبات و امنیت را در کشور حفظ کنیم، هوشیاری دیپلماتیک ما در مقابل دولت آمریکا بوده است. در واقع ایران هویت خاص و گفتمان مختص به خود را به وجود آورده است که در همه منطقه و حتی در سطح جهانی بی بدیل است. گفتمان عدالت خواهی و اخلاق طلبی در نظام منطقه ای و جهانی، میراث هویتی گفتمان انقلاب اسلامی است.

آمریکا در دیپلماسی عمومی خاورمیانه ای خود، تنها توانسته بهره برداری دیپلماتیک از بازیگرانی داشته باشد که هویتی مستحکم نداشته اند. ملا محمد عمر، سلفی های بی خلف، صدام حسین، قذافی، حسنی مبارک، . . . همه و همه شواهد این بحران هویت هستند که باعث می شود آمریکا بر روی آنها سوار شود و راه خود را بپیماید و استفاده که تمام شد، آنها را به دور بیاندازد.

قصه داعش هم همین است، گروهی که هویتی ندارد، و معلوم نیست از کجا تامین مالی می شود و راه به کجا می برد، تنها و تنها ابزار دست دیپلماسی عمومی آمریکا می شود. به عبارت دیگر خودشان می سازند و خودشان خراب می کنند.

بار دیگر این قضیه نشان میدهد که چه مقدار هویت دینی، ایرانی و فرهنگی ما، گرانقدر و فاخر است. باید قدر آن را بدانیم و به عنوان یک فرصت از آن استفاده کنیم و نقش و نفوذ منطقه ای، اسلامی و جهانی خود را افزایش بخشیم.

قطعا آگاهی و تمجید از این ارزشها، به معنای اغماض از آسیب ها و نواقص نمی باشد. باید بدانیم هویت سازی فرهنگی ما در جهان امروز یک پروژه نیست، بلکه یک پروسه است که باید به شکل مستمر به نقد خود بپردازیم، هم نقد ملی و درونی و هم نقد بیرونی و دیپلماتیک.

اگر دولت آمریکا امروز تمایل چندانی به همکاری با ما ندارد، جای تعجب نیست، درست به دلایل راهبردی و رویکردی که در بالا به آنها اشاره رفت، ما سنخمان در منطقه با سنخ سایر بازیگران متفاوت است.

استقلال هویتی ما، مایه مباهات و غرور ماست، اما نباید هرگز مغرور و هیجان زده شویم، بلکه باید سعی و تلاش نماییم، در عین حالیکه سخت، گرانقدری سرمایه ای را که به دست آورده ایم شناسایی می کنیم، اما درعین حال باید به مدیریت شایسته این سرمایه ملی و اسلامی نیز بپردازیم، تا جایی که چشم انداز منطقه ای و جهانی ما در روابط بین الملل امروز، بهتر از دیروز باشد.

دکتر رضا سیمبر
کد مطلب : ۴۰۹۷۹۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما