۰
چهارشنبه ۲۷ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۲۱:۴۹

نگاهي گذرا به روابط آمريكا و جمهوری اسلامی ايران و آموزه های آن

نگاهي گذرا به روابط آمريكا و جمهوری اسلامی ايران و آموزه های آن
آمریکا در دوران پهلوی به ویژه در دوران پهلوی دوم ، ایران را به عنوان شریک استراتژیک خود در منطقه خاورمیانه می دید و حکومت پهلوی نیز منافع خود را در همسویی با غرب تصور و تعریف می کرد اما با وقوع انقلاب اسلامی و مسلط شدن گفتمان انقلابی-اسلامی این رابطه دیگرگون شد و این دو منافع خود را در تقابل با یکدیگر تعریف کردند.

وقوع انقلاب اسلامي ايران در منطقه مهم و استراتژيك خاورميانه در سال ۱۳۵۷ ضربه محكمي بر منافع غرب و به ويژه آمريكا وارد نمود، زيرا سقوط دولتي دوست و دست نشانده، معادلات توزيع قدرت جهاني و منطقه اي را دچار تغيير و تحولات اساسي كرد. آمريكا به موجب سقوط رژيم پهلوي كه از آن به عنوان ژاندرام منطقه ياد مي شد، و روي كار آمدن حكومت انقلابي و اسلامي در ايران، منافع خود و متحدانش را در خطر ديد آن هم به دو دليل:

۱) ماهيت تجديد نظرطلبانه انقلاب در مناسبات بين المللي و رويارويي مستقيم با اهداف ساله طلبانه امريكا، و

۲) امكان تجديد حيات جنبش هاي آزادي بخش در جهان اسلام و وقوع تحولات گسترده ضد آمريكايي در كشورهاي اسلامي.

بنابراين، با وقوع انقلاب اسلامي ايران و طرح آرمان هاي آزادي خواهانه و آرماني از سوي رهبران آن، دوران خصومت طولاني بين دو كشور آغاز گشت. تصميم پرزيدنت (كارتر) در مورد اجازه ورود ايالات متحده، به (شاه) بيمار براي درمان پزشكي، از نگاه تهران تهديد آميز تلقي شد. شايد، اين نشانه ي تباني و توطئه اي بين آمریکا و پهلوي ها براي بازگرداندن اين دودمان بود. همانطور كه، در مرداد سال ۱۳۳۲ صورت گرفته بود. اين بار ايرانيان چنين فرصتي را نمي دادند. تنها، چند روز پس از ورود شاه به شهر (نيويورك) دانشجويان سفارت آمريكا را اشغال كردند و شصت و شش آمريكايي ساكن آن را به گروگان گرفتند و خواستار باز گرداندن شاه و ثروت غارت شده [توسط] او شدند.(۱)

به هر روي، آمريكا از همان روزهاي ابتداي بعد از انقلاب، به دنبال ساقط كردن آن برآمد. انجام كودتاي (نوژه) توسط برخي فرماندهان سابق نيروي هوايي، ارتش و ژاندارمري رژيم (شاه) در ۱۸ تير ۱۳۵۹، با بهانه ي آزاد كردن گروگان هاي سفارت خود در تهران، نمونه اي از تلاش هاي آمريكا براي ساقط كردن حكومت نوپاي انقلاب اسلامي بود. گروگان گيري ، حل گرديد، اما از اين زمان به بعد آمريكا با تحريم ها و تهديدهاي خود همواره موضع گيري هاي تندي عليه نظام جمهوري اسلامي ايران اعمال و اعلام كرده است.

مسدود كردن اموال ايران در بانك هاي آمريكايي و عدم باز گرداندن سرمايه هاي ايران به اين كشور، تحريك كشورهاي متحد براي تحريم ها و قطع روابط اقتصادي با ايران و ممنوع نمودن واردات نفت از ايران و.... ضررهاي زيادي به نظام نو پاي انقلاب اسلامي ايران وارد كرد. همزمان با اين محدوديت ها، آغاز جنگ عراق عليه ايران كه با تحريك و حمايت غرب صورت گرفت، فشارها عليه ايران را دو چندان نمود.

در جنگ تحميلي، آمريكا ضمن كمكهاي مالي، نظامي، اطلاعاتي و سياسي گسترده به رژيم بعث عراق، ايران را مورد هجوم گسترده عمليات رواني قرار داد، كه برخي از شاخصه هاي اين عمليات عبارتند از:(۵۱)

۱) آمريكا در صدد بود، براي گسترش ائتلافي ضد ايراني در منطقه خليج فارس به تحريك اعراب و تبليغ ناسيوناليسم عربي، براي حمايت اين كشورها از عراق، بپردازد. (هنري كسينجر) نظريه پرداز معروف آمريكايي، در همان آغاز جنگ با هدف ترساندن كشورهاي عرب از بازتاب هاي انقلاب ايران، اظهارات در خور توجهي را مطرح كرد. وي معتقد بود خطر انقلاب اسلامي به مراتب جدي تر و مهمتر از تهديد شوروي است، لذا، رهبران عرب نبايد از انجام هرگونه كمك به عراق، دريغ كنند: درست پس ازاين تحريك هاي آمريكا بود كه شوراي همكاري خليج فارس در سال ۱۹۸۱، با هدف حمايت همه جانبه از عراق كه در جنگ عليه ايران بسر مي برد، تشكيل شد؛

۲) تلاش آمريكا براي تهديدگر، نشان دادن انقلاب اسلامي ايران براي صلح و آرامش جهاني و منطقه اي، آمريكا از طريق سازمان ها و نهادهاي بين المللي و ايجاد فشارهاي گوناگون عليه متحدين خود، سعي داشت ايران را در فشار مضاعف قراردهد. مثلاً در حالي كه نزديك به دو سال از جنگ عراق عليه ايران مي گذشت، ايالات متحده با انواع كارشكني ها سعي نمود از صدور هر گونه قطع نامه اي در شوراي امنيت برضد عراق، جلوگيري كند.

اين وضعيت، با آشكار شدن علائم پيروزي ايران و شكست احتمالي عراق پس از عمليات فتح المبين و فتح خرمشهر، تغيير نمود، و اين با فشار آمريكا قطع نامه هايي براي توقف جنگ و بر قراري آتش بس ميان ايران و عراق صادر گرديد؛ زيرا، از نظر كاخ سفيد جمهوري اسلامي ايران و دولت سوياليست عراق، تهديدات بالقوه اي براي منافع بلند مدت آمريكا محسوب مي شدند. لذا، مقامات آمريكايي تلاش داشتند كه جنگ ايران و عراق پيروز نداشته باشد. (ريچارد مورفي) معاون خاورميانه اي وزارت امورخارجه ي آمريكا در سال ۱۹۸۴ در اين باره اظهار نمود: ( كه پيروزي هر كدام از طرفين جنگ، نه به لحاظ نظامي مطلوب است و نه به لحاظ استراتژيك). (۲)

به عبارت ديگر، بهترين پوسته ي امنيتي براي متحدين منطقه اي آمريكا زماني فراهم مي گرديد كه ايران و عراق، هيچ كدام در جنگ پيروز نگردند، و در همان حال، به لحاظ توان، به اندازه اي تحليل يابند كه تهديد آنها براي كشورهاي كوچك منطقه اي به حداقل فروكش كند؛

۳) انتساب قضاياي مربوط به هواپيما ربايي، درگيريها و آشوب هاي داخلي دركشورهاي مختلف به ايران و نيز رواج تفكرات ضد ايراني در بين شهروندان آمريكايي براي تهييج و تحريك افكار عمومي ضد ايراني؛

۴) بزرگ نمايي قدرت نظامي عراق و ضعيف نشان دادن قدرت و توان نظامي ايران و استفاده گسترده از حمايت رسانه اي براي انجام تبليغات رواني عليه ايران، مثلاً انعكاس گسترده مجهز شدن عراق به هواپيماهاي سوپر استاندارد توسط فرانسه در خبرگزاري هاي مهم و تبليغ گسترده اين موضوع كه سرنوشت جنگ به نفع كشور عراق است و اين هواپيماها مي توانند پايانه هاي نفتي و كشتي هاي نفتي ايران را نابود و اقتصاد ايران را فلج نمايد؛

۵) القاي وجود اختلاف ميان مسئولين سپاه و ارتش ايران و ايجاد يأس در ميان مردم و مسئولين؛

۶) ايجاد تحريم هاي مختلف اقتصادي، سياسي و تشويق هم پيمانان به تنگ كردن حلقه محاصره هاي اقتصادي ايران، به منظور زير فشار قراردادن مردم و مسئولين و گسترش نارضايتي هاي داخلي؛ و

۷) ورود مستقيم به جنگ انجام عمليات نظامي عليه ايران، مثل حمله موشكي به هواپيماهاي مسافربري ايران و حمايت همه جانبه به عراق در باز پس گيري شبه جزيره فاو.

به هر روی، از نظر (جيمز بيل) در دوره حكومت (رونالد ريگان) برخورد دولت آمريكا با جمهوری اسلامی ایران مبتني بر مفاهيمي بود كه براساس واقعيت هاي استراتژيك شكل گرفته بود، يعني واقعيت هایي كه بر پارامترها و متغيرهاي ژئوپلوتيكي، استوار مي باشند. از ديدگاه دولت (ريگان) تاكيد بر جغرافياي استراتژيك جهان و همچنين توجه به شرايط جغرافيايي كشورها، بعنوان اصلي ترين پارامتري محسوب مي گرديد، كه رفتار سياست خارجي را مشخص مي نمود. اين ديدگاه، داراي چهار مولفه بود:(۳)

۱) تمايل به احياء نفوذ آمريكا در ايران، بويژه اعمال نفوذ سياسي؛

۲) احساس نياز به مقابله با نفوذ شوروي در ايران و حوزه خليج فارس؛

۳) حمايت از رژيم هاي محافظه كار و ميانه رو اعراب در خليج فارس؛

۴) تاكيد بر منافع اقتصادي آمريكا (و نظام سرمايه داري) ، با توجه به ايجاد تعديل در قيمت نفت.

اين ديدگاه، در بين مقامات سازمان اطلاعات مركزي و شوراي امنيت ملي آمريكا در دوران رياست جمهوري ريگان نسبت به ايران متداول بوده است. مثلاً، افرادي همچون (گراهام فولر) و (هوارد تيچر) معتقد بودند، آمریکا بايد بر مبناي احساس مشتركي با ايران حركت كند. اين احساس بايد فراتر از مجازات تروريسم و يا تحريم تسليحاتي قرارگرفته باشد.... زيرا، ايران داراي مولفه هاي قابل توجهي از قدرت براي اعمال نفوذ در كشورهاي خاورميانه و جهان اسلام مي باشد، بنابراين، بايد با عناصر میانه رو در ایران ارتباط برقرار نمود.

در واقع، نيازهاي استراتژيك آمريكا ايجاب مي كرد كه اين كشور در ايران نفوذ كند و بخشي از جايگاه گذشته ي خويش را بازيابد. از طرف ديگر، آمريكا مي توانست نفوذ دوباره خود را به منظور جلوگيري از صدور ايده ي انقلابي در منطقه، اعمال كند.(۴)

بطور خلاصه، شش دليل و نشانه ي تاكتيكي را مي توان از دلايل ميل به نزديكي روابط ميان دوكشور، مطرح نمود، كه چهار مورد از آنها مربوط به ادراكات داخلي و واكنش هاي فوري نسبت به ذهنيت هاي جامعه ي آمريكا بويژه ساختارهای آن، مي باشد، دو مورد ديگر نيز مربوط به نقش بازيگران، عناصر و مولفه هاي خارجي است.(۵)

چهاردليل داخلي عبارتند از:

۱) مسائل مربوط به گروگان ها در لبنان،۲) تمايل به پايان دادن جنگ ايران و عراق، ۳) ترس از فروپاشي قريب الوقوع ايران كه درصورت ضعف ساختاري و مداخله موثر خارجي شكل مي گرفت، و ۴) نياز آمريكا به بهبود وگسترش قابليت هاي اطلاعاتي خود در ايران.

و دو دليل خارجي كه در اتخاذ اين تاكتيك نقش داشتند، عبارتنداز:

۱) نقش اسرائيل: اسرائيل، عادي شدن روابط ايران و آمريكا را براي خود در آن شرايط زماني مثبت ارزيابي مي كرد، زيرا، سازمان آزادي بخش فلسطين و كشورهاي عربي، استراتژي مبارزاتي خود را در برخورد با اسرائيل تغيير نداده بودند: بنابراين، هدف كلي اسرائيل آن بودكه بتواند تمايل وگرايش يك متحد منطقه اي در مقابل كشورهاي غير عرب- كه دشمن اسرائيل محسوب مي گردند- بدست آورد.
بعبارت بهتر، اسرائيل درصدد بود تا با ايجاد انگيزه، فشار ديپلماتيك و تهييج آمريكايي ها از طريق گروه هاي ذي نفوذ شرايطي را در سال ۱۹۸۶، ايجاد كند كه منجر به بازسازي روابط دو جانبه ي ايران و آمريكا شود، زيرا، در صورت شكل گيري اين گونه روابط، سطح واكنش ايران در برخورد با اسرائيل، محدودتر مي شد

۲) موضوعات داخلي ايران: فشارهاي عظيم اقتصادي و سياسي بر ايران، سبب شده بود، برخي مقامات آينده نگر و عملگرا در جمهوری اسلامی ایران نسبت به روند نزديك سازي روابط با آمريكا ، خوشبين باشند. اين گروه، اين امر را در چارچوب ثبات و انسجام ساختاري بيشتر در جمهوری اسلامی ایران محسوب مي كردند. البته، از نگاه آنان زماني روابط اصولي با آمريكا برقرار خواهد شد كه آمريكا به تماميت ارضي ايران احترام بگذارد، استقلال ملي آن را بپذيرد، و يك موضع بي طرفانه در مورد جنگ ايران و عراق اتخاذ نمايد.

بعد از فروپاشي شوروي و اعلام نظم نوين جهاني(رهنامه جورج بوش پدر) توسط دولت آمريكا محدوديت ها و فشارها عليه جمهوری اسلامی ایران در زمينه هاي خاص، مثل ممنوع كردن صدور فن آوري هاي پيشرفته دو منظوره و كالاهاي تسليحاتي به ايران، صورت گرفت. دولت جرج بوش پدر براي عملي نمودن رهنامه ي فوق الذكر، درصدد مواجهه با برخي از كانون هاي قدرت بويژه در جهان اسلام و در راس آن حركت انقلابي موجود در جمهوری اسلامی ایران برآمد و سعي نمود رهبري بر قراري امنيت در خليج فارس و صلح ميان اعراب و اسرائيل را به عهده بگيرد.

در دوره رياست جمهوري ( بيل كلينتون) نيز دولت آمريكا با طرح مباحثي همچون دموكراسي، حقوق بشر و امنيت اقتصادي بر لزوم جلوگيري از دستيابي كشورهايی مانند ايران و عراق به جنگ افزارهاي كشتار جمعي، تاكيد نمود.

مهمترين فعاليت هاي سياست خارجي آمریکا درخصوص ايران، دراين دوره عبارت بودند از:

۱) اتخاذ سياست (مهار دوگانه) عليه ايران و عراق؛ به موجب اين سياست، دو كشور عراق و ايران، جز كشورهاي (سركش) و يا (ياغي) قرار گرفتند. تا دهه ۱۹۷۰، ياغي به رژيم هايي اطلاق مي شد كه نسبت به اتباع خود رفتار نا مطلوبي داشتند. اما از ۱۹۷۹، به دنبال گزارش وزارت خارجه آمریکا، با لحاظ نمودن تروريسم هدايت شده دولتي، معناي واژه ياغي از داخل به خارج گسترش يافت و دولت (كلينتون) نيز، مجدداً اين مفهوم را توسعه داد. در اين ارتباط، (مادلين آلبرايت) وزيرخارجه وقت آمريكا، دولت هاي پس ازجنگ سرد را در چهار دسته طبقه بندي كرد، که عبارتند از:(۶)

۱) كشورهايي كه درحال گذار و انتقال اند، ۲) كشورهايي كه با نظام بين الملل، هم سويي دارند، و ۳) كشورهاي ناموفق يا كشورهايي كه در فرايند ( ملت سازي) ، شكست خورده اند، و ۴) كشورهاي سركش يا ياغي، اين دسته از كشورها با نظام بين الملل سرجنگ و ناسازگاري دارند.

در گزارش ۱۶ سپتامبر ۱۹۹۶، سازمان سيا آمده است، كه امكان دستيابي ايران به سلاح اتمي رد نمي شود، اين در حالي است كه قبل از اين تاريخ در گزارش هاي قبلي سازمان، چنين چيزي وجود نداشت. بر اساس گزارش مزبور بود، كه وزير دفاع دولت بيل كلینتون، (ويليام كوهن) در گزارش خود به كنگره آمریکا ، كره شمالي و تا حدي ليبي را تهديد فعلي و ايران را تهديدي محتمل (طي ۱۵ سال آينده) و عراق را تهديد ممكن (در صورت رفع تحريم هاي عليه آن) معرفي كرد. به تصور وي، اين خطر بيشتر از خطر كشورهايي مثل، چين و روسيه است، چون رهبران كشورهاي به اصطلاح ياغي، غير قابل پيش بيني هستند. (۷)

به هر حال، در دوره رياست جمهوري كليتون فشارها و محدوديت ها عليه ايران به طرز چشمگيري افزايش يافت، مثلاً، تصويب قانون تحريم ايران و ليبي يا ايلسا ( I LsA) در تاريخ ۵ اوت ۱۹۹۶ توسط كنگره آمریکا، ضربه سنگيني به اقتصاد ايران وارد کرد.

بر اساس قانون ايلسا، سرمايه گذاري بيش از ۴۰ ميليون دلار در صنايع نفت و گاز ايران ممنوع شد. هدف قانون مزبور، تضعيف بخش انرژي ايران و ممانعت از ورود جريان سرمايه به اين بخش و محروم كردن ايران از ذخاير لازم براي كمك مالي به گروه هاي تروريستي (به رغم آمریکا) و تقويت توانمندي هاي استراتژيك (آمریکا) بود.

لغو قانون ايلسا، به تحقق دو شرط بستگي دارد: ۱) حذف نام ايران از گروه تروريست، و ۲) قطع تلاش براي دستيابي به سلاح هاي كشار جمعي.(۸)

البته دولت كلينتون در مه ۱۹۹۸، اجراي تحريم فوق را در باره ي سه شركت توتال فرانسه، گاز پروم روسيه، و پتروناس مالزي، و تو كرد.

دولت بوش، در ۱۵ اوت سال ۲۰۰۱، قانون مزبور را براي پنج سال ديگر، تمديد كرد.

در بعد نظامي نيز آمریکا به تبع مهار دو گانه با حضور نيروهاي خود در منطقه و نيز مقابله با فروش و صدور هر گونه تسليحات كشتار جمعي و فن آوري هاي پيشرفته به ايران در صدد بود تا آمادگي لازم خود را براي برخورد با تحركات احتمالي نامتعارف نيروهاي ايراني و نيز تقويت اتحادهاي راهبردي منطقه اي علیه جمهوری اسلامی ایران را در دستور كار خود قرارداد. ضمن آنكه، متحدان عربي و دوستان منطقه اي را ترغيب نمايد تا از فروش اقلام فني پيشرفته به ايران يا اجناسي كه در صنايع نظامي و غير نظامي كاربرد دارد (كالاهاي دومنظوره) خودداري كنند. در اين زمينه مي توان به قانون كنترل صدور تسليحات مصوب(۱۹۸۶) كنگره و قانون جلوگيري از گسترش سلاح ايران و عراق، در پي اعلام آمادگي روسيه برا ي تكميل نيروگاه بوشهر، اشاره كرد. (۵۹)

لازم به يادآوری است ، که بعد پيروزي انقلاب اسلامي در سال ۱۹۷۹، تا افزوده شدن بخش ۴ به قانون كنترل صدور به ايران (۱۹۸۶)، هيچ گونه ممنوعيتي در فروش تجهيزات نظامي آمریکا به ايران وجود نداشت. تا اينكه، بر اساس قانون عدم گسترش سلاح ايران و عراق كه در اكتبر ۱۹۹۲ توسط دولت جرج بوش (پدر) و با هدف تحميل ممنوعيت انتقال تكنولوژي هاي با كاربرد دو گانه و تسليحات متعارف بي ثبات كننده به ايران و عراق، امضا شد. قانون مزبور، كه در سال ۱۹۹۳، به تصويب كنگره آمریکا رسيد، با تمايل روسيه در تكميل نيروگاه بوشهر به چالش كشيده شد. مهمترين بخش قانون كه در مورد ايران قابل اجراست، بخش ۴۰ آن، يعني قانون ۱۹۸۶ امنيت ديمپلماتيك است كه بر پايه آن، هر گونه صادرات آمریکا به ايران ممنوع اعلام شده است. (۱۰)

بعد از روي كار آمدن جرج بوش (پسر) در سال ۲۰۰۰ و به ويژه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر (سال ۲۰۰۱)، به رغم ابراز همدردي دولت ايران با بازماندگان حادثه مزبور و اعلام انزجار و محكوميت اين عمليات تروريستي، دولت آمریکا به بهانه ي مبارزه با تروريسم و بنيادگرايي و اجراي حقوق بشر و جلوگيري از دستيابي كشورها به سلاح هاي هسته اي و ... در صدد افزايش فشار عليه ايران بر آمد، از اين رو، بوش در سخنان خود در ۲۹ ژانويه ۲۰۰۱ ايران به همراه عراق و كره شمالي جز كشورهاي محور شرارت قرار داد و اعلام نمود كه اين سه كشور معيارهاي بين المللي را رعايت نمي كنند .

اتهاماتي كه در اين سخنراني از سوي جرج بوش به ايران وارد شد، عبارتند از: تلاش براي توليد و تكثير سلاح هاي كشتار جمعي، تلاش براي دستيابي به سلاح هاي هسته اي سعي در تكميل نيروگاه اتمي بوشهر براي استفاده از آن در اهداف نظامي، حمايت از انتفاضه فلسطين و گرو ه هاي مبارز لبناني ( مانند حماس، جهاد اسلامي، و حز ب الله ) افزايش فعاليت نيروهاي نظامي و اطلاعاتي ايران در افغانستان و تلاش براي تضعيف دولت موقت در اين كشور. پس از آن نيز، ديك چيني معاون رياست جمهوري آمریکا ، ايران را بزرگترين صادر كننده تروريسم در جهان ، ناميد.

به دنبال حمله آمریکا به عراق در ۲۰ مارس ۲۰۰۳، فشار گسترده آمریکا عليه ايران مجدداً افزايش يافت، و واشنگتن، تهران را به دخالت در امور داخلي عراق و تلاش در بي ثبات نمودن اين كشور متهم كرد.

از طرف ديگر، فعاليت هاي هسته اي صلح آميز ايران که تا کنون بهانه و دستاویز اعمال فشار بر ایران قار گرفته است، از ديد آمريكا داراي اهداف نظامي مي باشد و مي تواند معادلات ابعاد مختلف امنيت در منطقه را به ضرر آمریکا تغيیر دهد و باعث افزايش توان ايجاد ترس توسط ايران در منطقه و تهديد مستقيم يا غير مستقيم امنيت و منافع اسرائيل شده و ضمن خدشه دار ساختن جريان آزاد و ايمن صادرات و واردات انرژي، كالا، خدمات و منابع خام در منطقه خليج فارس، باعث شكل گيري كانونهاي تازه قدرت عليه آمریکا شود.

بنابراين كاخ سفيد تلاش داشته و دارد، كه با مطرح كردن ايران به عنوان كشوري مشكل ساز براي جامعه ملل به بسيج متشكل از آمریکا ، اروپا و سازمانهاي بين المللي عليه جمهوری اسلامی ایران بپردازد .

آموزه های رفتاری آمریکا در مقابل ایران در طی سه دهه گذشته:

همان طور که مبسوطاً توضیح داده شد پس از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، روابط بین دو کشور آمریکا و ایران دچار تحول شد و زمینه برای قطع روابط فراهم گردید. از این پس ایالات متحده ایران را نه یک متحد استراتژیک بلکه یک تهدید برای خود دانست. بیش از یک دهه است که مسئله هسته ای در ارتباط فی مابین ایران و قدرت های بزرگ ، بویژه آمریکا، به عنوان یک موضوع محوری در دستور کار قرار گرفته است و واکنش های زیادی در این خصوص از سوی قدرت های بزگ، نهاد های بین المللی، شورای امنیت سازمان ملل متحد و آژانس بین المللی انرژی اتمی در غالب بیانیه ها، قطعنامه ها و تحریم های شدید اقتصادی و ارزی علیه ایران به دنبال داشته است.

مروری بر روابط ایران با آمریکا قبل و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ما نشان می دهد که تعارضات اساسی و جدی ای میان جمهوری اسلامی ایران و آمریکا و جود دارد و آمریکا نابودی نظام جمهوری اسلامی را هدف خود قرار داده است. آمریکا در دوران پهلوی به ویژه در دوران پهلوی دوم ، ایران را به عنوان شریک استراتژیک خود در منطقه خاورمیانه می دید و حکومت پهلوی نیز منافع خود را در همسویی با غرب تصور و تعریف می کرد اما با وقوع انقلاب اسلامی و مسلط شدن گفتمان انقلابی-اسلامی این رابطه دیگرگون شد و این دو منافع خود را در تقابل با یکدیگر تعریف کردند.

همان طور که به تفصیل نشان داده شد از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سرنگونی رژیم شاهنشاهی و متحد غرب در ایران آمریکا از هیچ کوششی برای ساقط نمودن نظام جمهوری اسلامی ایران فرو گذار نکرده است و در ادوار مختلف به بهانه ها و دستاویز های متعدد ایران را تحت فشارهای مختلف قرار داده است. از راه اندازی جنگ گرفته تا تحریم های شدید اقتصادی، تحریم هایی که کماکان با وجود توافقات ژنو به قوت خود باقی هستند. همه این رویداد های تاریخی و رفتار آمریکا در این سه دهه در برابر جمهوری اسلامی ایران به خوبی گویای این مطلب است که غرب و در رأس آن آمریکا با ماهیت نظام ایران سر جنگ دارند و فشارهای متعددی که تا کنون وارد آورده است در راستای از بین بردن نظام جمهوری اسلامی ایران قابل تحلیل هستند. از همین رو به نظر می رسد دشمنی غرب و آمریکا با توافق هسته ای از بین نمی رود کما اینکه در مذاکرات ژنو ما شاهد هستیم که موضوعاتی همچون حقوق بشر و موشک های بالستیک و ... از دیگر بهانه هایی است که آمریکا برای اعمال فشار و امتیاز گیری از ایران از آن استفاده می کند .

با توضيحات فوق، از یک طرف مشخص مي شود كه رفتار و سياست آمريكا در برابر برنامه هسته اي ايران کاملاً تحت تاثير عوامل سياسي و امنيتي مي باشد و نه بر مبنای موازین حقوقي چرا که حقوق بین الملل برای آمریکا تابعی از اهداف و منافع ملی اش می باشد. و از طرف دیگر آمریکا براي حفظ برتري خود در سيستم كنوني، (آنارشي) نياز به اين دارد كه هرگونه مساله و مشكل را از سر راه بر دارد. خواه مخالفت اتحاديه اروپا به حمله به عراق باشد خواه تلاش يك كشور، براي دستيابي به انرژي صلح آميز هسته اي بويژه آنكه، آن كشور در عين مخالفت با برتري و سلطه آمریکا در پهنه ي گيتي، خود شرايط قدرت منطقه اي شدن را دارا باشد. در واقع، آمریکا به دنبال جلوگيري از ظهور قدرت های منطقه اي مستقل است و هر اندازه كه اين قدرت ها رفتار مستقل تري داشته باشند به همان اندازه آمریکا آنها را زير فشار مي گذارد. همچنين هر قدر ديدگاه هاي اين استيلاجويي جهاني و قدرت های منطقه اي متفاوت باشد تنش سياسي بين آنها بيشتر مي شود.



منابع و مآخذ

۱) جیمز اف گود، ایالات متحده و ایران در سایه ی مصدق، ترجمه ی: مهدی حقیقت خواه، (تهران : نشر ققنوس، سال ۱۳۸۲)، ص۲۴۱.
۲)علیرضا بیابان نورد، دور نمای ۲۷ سال عملیات روانی آمریکا علیه ایران : از انقلاب تا پرونده ی هسته ای، فصلنامه ی علمی –پژوهشی عملیات روانی ، سال سوم ، شماره ی۱۰، پاییز۱۳۸۴، ص۱.
۳) اریک هوکلند، سیاست دولت ریگان نسبت به ایران، ترجمه ی ابراهیم متقی، چاپ شده در کتاب:نه شرقی نه غربی، مترجمین: ابراهیم متقی و الهه کولایی، (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹، ص ۱۵۸.
۴) جیمز بیل، تحلیلی بر روند نزدیک شدن آمریکا به ایران در سالهای(۱۹۸۶_۱۹۸۵)، ترجمه: ابراهیم متقی، چاپ شده در کتاب نه شرقی، نه غربی. مترجمین: ابراهیم متقی و الهه کولایی ،(تهران :مرکزاسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹)، صص۱۷۱-۱۷۰.
۵)پیشین، صص۱۷۲-۱۷۱.
۶)پیشین، صص۱۸۹-۱۷۸.
۷)علیرضا بیابان نورد، پیشین، صص۸۵-۸۴ .
۸)مصطفی زهرانی، از کشور های یاغی تا محور اهریمنی: از مهار تا حمله ی پیشگیرانه، فصلنامه ی
سیاست خارجی، شماره ی۳۱، فروردین ۱۳۸۱.
۹) برای مطالعه ی بیشتر درباره ی سیاستها، قوانین و مقررات تحریم آمریکا علیه ایران بنگرید به : ضمیمه ی فصلنامه ی مطالعات خاور میانه، سال دهم، جمهوری اسلامی ایران ، شماره ی۳، پاییز۱۳۸۲، صص۶-۱.
۱۰)کاظم غریب آبادی، انرژی هسته ای: نیاز امروز، ضرورت فردا. بررسی های اقتصاد انرژی، سال سوم، شماره ی۹، تابستان ۱۳۸۶، ص ۴۹.
مرجع : موسسه مطالعات آمریکا
کد مطلب : ۳۷۲۶۳۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما