۰
پنجشنبه ۱۳ بهمن ۱۴۰۱ ساعت ۰۷:۴۵

شیپورزنی صلیبیون

جایگاه و مسیر پیش روی ایران در برابر تهاجم غرب چیست؟
افول قدرت آمریکا و غرب
افول قدرت آمریکا و غرب
به گزارش اسلام تایمز، آمریکا جنگی را از سال 2022 علیه روسیه برافروخته و با طرح مباحثی برای ارسال تانک‌های آبرامز و لئوپارد، سامانه پدافند هوایی دوربرد پاتریوت و جنگنده‌های اف-16 درحال دمیدن بر آن در سال 2023 است. ایران نیز دست‌کم پاییز سال گذشته میلادی را در آشوب گذرانده است. 

حالا مقامات آمریکایی که در سال 2022 موضعی دفاعی درخصوص تایوان داشتند، از جنگ پیش رو صحبت می‌کنند؛ چیزی که بیشتر از پیش‌بینی حمله چین به تایوان، تهدید به تهاجم علیه پکن است. 
به گزارش الجزیره، ژنرال «مایک مینی‌هان»، فرمانده بخش «تحرک هوایی» در نیروی هوایی آمریکا در یادداشتی به تاریخ 1 فوریه که روز جمعه گذشته منتشر شده به نمایندگی از 110 هزار عضو این بخش نوشته است: «دلم به من می‌گوید که در سال 2025 خواهیم جنگید.» 

مایکل مک‌کال، رئیس جدید کمیته روابط خارجی در مجلس نمایندگان آمریکا روز یکشنبه درخصوص هشدار به فاکس‌نیوز گفت: «امیدوارم که او اشتباه می‌کند، اما فکر می‌کنم حق با اوست.» این دو اظهارنظر درباره قریب‌الوقوع بودن جنگ، که توسط یک نظامی و یک سیاستمدار برجسته اعلام شده‌اند، نشان می‌دهد چنین نگاهی در میان مقامات آمریکا به شکل پررنگی جریان دارد.

هرچند این دو نفر مقام‌هایی سیاسی در سطح فرمانده ارتش، وزیرخارجه و معاون رئیس‌جمهور نیستند تا آن را دارای اعتبار کامل دانست اما اعتبار کمی نیز ندارند.  یادداشت مینی‌هان و مصاحبه مک‌کال هشداری قابل اعتنا از آمریکا برای چین است که تلاش شده به شکلی جدی اما به‌صورت نرم به گوش پکن رسانده شود. یادداشت مینی‌هان بر حمله چین به «تایوان» متمرکز است که احتمال آن به‌ویژه پس از تهاجم روسیه به اوکراین افزایش یافته است. او در این خصوص آورده است: «هم ایالات متحده و هم تایوان در سال 2024 شاهد برگزاری انتخابات ریاست‌جمهوری هستند که به‌طور بالقوه فرصتی برای چین برای اقدام نظامی ایجاد می‌کند.»

این ژنرال عالی‌رتبه همانند بسیاری از مقامات آمریکایی معتقد است اگر چین نتواند بدون خونریزی کنترل تایوان را به‌دست بگیرد به‌سمت تهاجم نظامی حرکت خواهد کرد. او می‌گوید خروج نامنظم آمریکا از افغانستان در سال 2021 به احتمال جنگ با چین دامن زده است. شنیده شدن اظهارات جنگی از واشنگتن در یک طرح کلان از وضعیت جهان معنایی واضح‌تر می‌یابد؛ جایی که وضعیت قدرت‌ها نسبت به یکدیگر و گرایشات‌شان به شکل جزئی‌تری مشخص می‌شود.

پیش از این طرح کلان اما باید روحیه و گرایش تاریخی غربی نیز مورد توجه قرار گیرد.  غرب فارغ از اقدامی که درنهایت توانسته انجام دهد، تمدنی با سلطه‌گری بسیار زیاد است. سلطه‌گری‌های دیگر مانند هجوم قبایل ترک و مغول‌ها نه پایداری هجوم غربی‌ها را داشته‌اند و نه اثرات آن را ایجاد کرده‌اند. غرب که زمانی در قاره اروپا خلاصه شده و 10 میلیون کیلومتر‌مربع را در اختیار داشت، امروز دست‌کم با سلطه‌گری سه قاره دیگر آمریکای‌شمالی، آمریکای‌جنوبی و اقیانوسیه را با وسعت 52 میلیون کیلومتر مربع به خود افزوده تا ابعادی 62 میلیون کیلومتر‌مربعی بیابد. این مساله نشان می‌دهد تنها 15 درصد از سرزمین‌های غرب متعلق به آنهاست و 85 درصد دیگر از مسیر اشغالگری به‌دست آمده است.  در نگاه به غرب، درنظر گرفتن این دنباله تاریخی سلطه‌گرانه به فهم کامل‌تری منجر می‌شود.

  غرب به‌طور کلان در پی چیست؟ چرا آرایش این جبهه تهاجمی است؟
همان‌گونه که دیگران پیشرفت کرده و به افول غرب با وجود مشخص بودن برتری این تمدن تا چندین سال آینده دامن می‌زنند؛ غرب نیز برای متوقف ساختن شیب افول نسبی خود می‌کوشد از مزیت‌هایش به شکل حداکثری‌تری بهره گیرد؛ موضوعی که درنهایت باعث شده غرب به دنبال جلوگیری از دسترسی رقبا به فناوری‌هایش باشد. 

خبرگزاری آمریکایی بلومبرگ که روی مباحث مالی متمرکز است، روز 27 ژانویه (7 بهمن) در گزارشی تحت عنوان «بایدن در حالی به پیروزی نزدیک می‌شود که ژاپن و هلند تراشه‌های چین را کنترل می‌کنند» اعلام کرد ژاپن و هلند نیز به محدودیت‌های آمریکا برای صادرات تراشه به چین پیوسته‌اند. آمریکا، ژاپن و هلند سه کشوری هستند که تقریبا به‌طور کامل زنجیره طراحی و دستگاه‌های تولید‌کننده تراشه را در اختیار دارند. علی‌رغم این تحول، مسیر برای غرب دشواری‌های خاص خود را دارد. 

نخست آنکه دیگران نیز در حال حرکت به سمت فناوری هستند ازجمله چین، قدرتی که متهم به تلاش برای همتا شدن با آمریکا یا حتی کل تمدن غرب است. راهبرد تحول صنعتی چین موسوم به «چین 2025» یکی از این طرح‌هاست که برمبنای آن پکن به‌جای تولید تحت لیسانس محصولات شرکت‌های چندملیتی غربی مانند خودروهای فولکس‌واگن یا گوشی‌های تلفن همراه آیفون، خود دست به طراحی ابتکاری این محصولات خواهد زد. ضدحمله آمریکا به این طرح ایجاد محدودیت بر سر تراشه‌ها بود؛ قطعه‌ای که تمام وسایل الکترونیک از آن بهره می‌گیرند. چین به همین دلیل با وجود فاصله زیاد با قطع وابستگی، از طریق شرکت‌هایی مانند شرکت طراحی الکترونیک Empyrean به دنبال خوداتکایی در این زمینه است. 

موضوع دوم نیازمندی فناوری‌ها به مواد معدنی برای ساخت محصولات هستند. سازمان معادن و فلزات چین در سال 2019 و در میانه جنگ تجاری‌ای که ترامپ به راه انداخته بود، محدودیت‌هایی را درباره عرضه محصولات معدنی نادر خود به آمریکا اعلام کرد. این مواد در محصولاتی مانند گوشی تلفن همراه تا جنگنده‌ها به کار می‌رفتند. اخیرا نیز خبرگزاری روسی اسپوتنیک اعلام کرده آمریکا به دنبال دستیابی به معادن تیتانیوم اوکراین است که در جهان کمیاب هستند. تیتانیوم جزء فلزات پایه به‌شمار می‌رود و به همین دلیل در رده فلزات استراتژیک قرار گرفته اما 50 درصد از ذخایر و 22 درصد از تولید آن به روسیه مربوط است. این مساله نشان می‌دهد غرب هرچقدر در مباحث علمی و ذهنی قدرتمند باشد، همچنان نیازمند «زمین» است. 

غرب تلاش دارد در سال‌های آینده با استفاده از فناوری‌های جدید از نیاز خود به انرژی‌های فسیلی بکاهد اما موادی که این محصولات استفاده می‌کنند ازجمله باتری‌ها، نیازمند موادی هستند که در خاک کشورهای آسیاسی و آفریقایی نهفته‌اند. بنابراین وابستگی غرب بدون آنکه رفع شود از یک‌چیز (سوخت) به چیزی دیگر (مواد معدنی) تغییر می‌کند.  در سومین مورد غرب با توجه به کاهش نسبی جمعیت و شاکله اشتغال داخلی، برای بسیاری از امور مانند مونتاژ نیازمند کشورهایی‌ست که برخی دشمن و بعضی دیگر رقیب به حساب می‌آیند. 60 درصد از جمعیت جهان در آسیا حضور دارند که در سه قطب تولیدی شامل چین، هند و کشورهای جنوب شرق مانند اندونزی، ویتنام و بنگلادش متمرکز شده‌اند. چین از هم‌اکنون دشمن است، هند نیز با توجه به گریز از سیاست‌های آمریکا در قبال روسیه همانند گذشته دوست به‌شمار نمی‌رود. کشورهای دیگر مانند بنگلادش نیز در معرض نفوذ چین هستند. 

در کنار جمعیت بالای آسیا که مزیت تولیدی برای آن ایجاد می‌کند، شاکله شغلی غرب نیز تغییر کرده و شهروندان بومی تمایلی به انجام بسیاری کارها ندارند. این مساله باعث شده غرب حتی برای جوامع خود نیازمند واردات نیروی کار در قالب مهاجر باشد. 
چهارمین مورد به نیازمندی به بازار فروش مربوط است. بدون وجود قدرت‌های اقتصادی بزرگ بازارهای فروش عظیمی نیز نخواهند بود. بدون آنها غرب درآمد بالایی نخواهد داشت تا بتواند برای توسعه فناوری‌های خود سرمایه‌گذاری‌های لازم را اختصاص دهد. 

در پنجمین شاخه باید به تغییر قاعده توسعه‌دهندگان فناوری در غرب اشاره کرد. دیگر همانند دهه‌های پیشین توسعه‌دهندگان فناوری تنها شهروندان غربی نیستند، بلکه بخش بزرگی از استعدادهای موجود در غرب در دهه‌های حاضر از دانشمندان و استعدادهای کشورهای غیرغربی تامین گشته‌اند؛ افرادی که در سایه ارتباطات مناسب میان کشورهای مبداشان با غرب به آمریکا یا اروپا مهاجرت کرده یا با آن همکاری داشته‌اند. 
ششمین مورد به اعتباری‌ است که غرب از صدور فناوری‌ها کسب می‌کند و از آن در چهارچوب «قدرت نرم» بهره می‌گیرد. غرب بدون صدور فناوری‌ها، اعتباری در جهان نخواهد داشت زیرا این متصل‌سازی و ارتباطات تجاری-علمی برای این بلوک اعتبار و قدرت هنجارسازی ایجاد کرده است. 

شاخه هفتم به زیربنای جامعه فعلی غرب بازمی‌گردد که براساس فعالیت‌های تجاری قرار داشته و اساسا تمدن غرب قدرت فعلی‌اش را مدیون خیزش این قشر است. به وسیله این قشر بود که غرب نخست با جهان و پیشرفت‌های آن آشنا شد، این پیشرفت‌ها را وارد کرد، موفق به کشف سرزمین‌های جدید شده و با نقش‌خواهی آنها، از دیکتاتوری راهی به دموکراسی گشود. غرب امکان چندانی برای محدود ساختن روابط خود با جهان در قالب «خساست» فناوری و کالاهای مبتنی‌بر آن ندارد زیرا تمایل تجار که دولت‌ساز هستند، بر این مبنا نیست. از سوی دیگر متوقف ساختن آنها به بروز تعارضاتی با این قشر می‌انجامد. غلبه بر افرادی که اقتصاد در دستان آنان می‌چرخند به معنای تضعیف دموکراسی و به تبع آن خلاقیت‌های علمی‌ای خواهد بود که مزیت‌های ناشی از فناوری را برای غرب آفریده‌اند. 

غرب نه می‌تواند از حرکت دیگران به سمت فناوری‌ها جلوگیری کند و نه امکان استفاده حداکثری از این مزیت را دارد. سرنوشت محتوم غرب در حوزه فناوری‌ها نه مسدود ساختن کامل بلکه بیشتر «شل و سفت» کردن مسیرهای دسترسی به فناوری‌هاست بدون آنکه به تخریب یا حتی آسیب جدی به موارد هفتگانه ذکر شده منجر گردد. 

غرب با توجه به ضعفی که در به‌کارگیری مزیت‌هایش برای برتر ماندن دارد، دست به استفاده هماهنگ از تمام مزیت‌های خود زده تا درنهایت این مزیت‌های ابزار شده، قدرتی بزرگ بیافرینند. این مزیت‌ها در هماهنگی با یکدیگر پدیده‌هایی ماندن جنگ تجاری، تحریم، درگیری نظامی و تنش‌های امنیتی آفریده‌اند. به‌طور ویژه روسیه در بخش نظامی و ایران در بخش امنیتی به‌شدت با آن درگیرند. خواسته‌های کلان غرب و شدت تهاجم موجود آشکار می‌سازد این آرایش تهاجمی سکه رایج چند سال آتی است. 

  غرب چه چیز را پذیرفته و در برابر چه مقاومت می‌کند؟
غرب می‌داند به دلیل «ظهور دیگران»، دیگر قدرت مسلط جهان نیست اما با این وجود، از دست رفتن برتری خود بر قدرت‌های جدید را نمی‌پذیرد. غرب امروز خواهان تبدیل شدن به تمدنی صرفا برتر و نه غالب است. از این‌رو سیاست کنونی‌اش براساس واقعیات، بر مبنای حفظ برتری بنا شده است. 

غرب انتظار دارد همان‌گونه که «ظهور دیگران» را پذیرفته، آنها نیز برتری این جبهه را بپذیرند و به دنبال تغییر شرایط موجود نباشند. این شرایط موجود نیز دارای دو ستون است. نخست آنکه برتری غرب در حوزه فناوری به چالش کشیده نشود مانند طرح چین ۲۰۲۵ و دوم آنکه کشورها بیشتر از آنچه باعث شده غرب نتواند فشار حداکثری وارد کند، در حوزه‌های هفتگانه یا دست‌کم در برخی از موارد مناقشه‌برانگیز آنها پیشروی نکنند.

به‌عنوان نمونه چین نباید به دنبال دستیابی به منابع آسیای میانه، افغانستان و آفریقا باشد. به همین دلیل است که آمریکا حتی دست‌اندازی به منابع اوکراین را با جنگ‌افروزی میان این کشور و روسیه، آغاز کرده است. مشکل و حساسیت غرب به روسیه بیشتر ریشه در منابع معدنی دارد، درحالی‌که درباره چین به طیف وسیعی از موضوعات از مواد معدنی گرفته تا فناوری و نیروی کار مرتبط است. آمریکایی‌ها معتقدند روسیه در مسیر حضور آمریکا در افغانستان اخلال کرده، همچنان مانعی در برابر تسلط غرب بر منابع جمهوری‌های استقلال‌یافته است، در آفریقا نیز این نقشه را پیگیری می‌کند و بدتر از آن تلاش کرده با تبدیل انرژی و به‌ویژه گاز خود به اسلحه، اهرم خود دربرابر فناوری غرب را تقویت کند. 

به زعم غرب روسیه با تهاجم به اوکراین ضمن دست‌اندازی به منابع معدنی شرق اوکراین در دونباس و تسلط بر کارخانه‌های صنعتی آن و خارج ساختن نیروی کار اوکراین از اقتصاد غرب، بهره‌گیری از سلاح انرژی به دلیل ضعف اهرم‌هایی مانند نیروی کار عظیم یا بازار وسیع، به دنبال جبران چنین ضعف‌هایی با تهدید نظامی است. 

  وضعیت و جایگاه ایران در رقابت‌ها چگونه است؟
با ترسیم فضای کلی جهان باید به بررسی نقش ایران در افول نسبی غرب نیز پرداخت. این مساله ضمن آشکار ساختن جزئیات نوع کاهش قدرت غرب، می‌تواند به تعیین جایگاه ایران در شرایط کنونی و تجویز سیاست‌های آتی کمک کند. درباره مسیری که ایران طی کرده نکات ذیل قابل توجه است. 

۱- مردم ایران در نخستین گام در انقلاب 1357 (1979) با خارج ساختن کشورشان از سلطه غرب ضربه‌ای اولیه به این جبهه وارد ساخته و خود عهده‌دار و بهره‌مند از ظرفیت‌هایشان شده‌اند؛ هرچند غرب اجازه بهره‌مندی از این ظرفیت‌ها را به‌طور مناسب به ایران نداده اما دست‌کم خود نیز از آنها محروم شده است. به‌طور ویژه صادرات نفت ایران حدود 5 میلیون بشکه در قبل از انقلاب به 2 میلیون بشکه پس از انقلاب کاهش یافت تا دست غرب تا دهه‌ها از آن کوتاه شود. ضمن آنکه انعکاس قدرت موجود در داخل مرزهای ایران حتی در زمانی‌که نفوذ منطقه‌ای وجود نداشت، باعث تحمیل هزینه‌های امنیتی به غرب در بهره‌مندی از دیگر ذخایر موجود در منطقه شد؛ بروز تهدیدات منطقه‌ای از سمت ایران درحالی رخ می‌داد که تهران قرار بود ژاندارم منطقه باشد. 

2- با وقوع انقلاب در ایران الگوی اداره کشور به دست مردم در منطقه پایه‌گذاری شد تا غرب در هراس از وقوع تحولاتی مشابه، مجبور به تحمل هزینه‌های بیشتری حتی فارغ از هزینه‌های نظامی شود. اگر انعکاس قدرت موجود در داخل مرزهای ایران باعث تحمیل هزینه‌های نظامی شد، قدرت الگودهندگی آن، هزینه‌های امنیتی برای کنترل ملت‌های منطقه را نیز بر غرب تحمیل کرد. از سوی دیگر متحدان غرب درخواست‌های خود از غرب را به دلیل قدرت ایران و قدرت الگو‌دهنده آن افزایش دادند.

آنها به دنبال سلاح، زیرساخت و کالاهای بیشتری برای دفاع همه‌جانبه دربرابر ایران بودند؛ هرچند یک وجه آن به دلیل راه افتادن مسابقه تسلیحاتی و سود ایران‌هراسی به دلیل فروش سلاح منفی تلقی می‌شود، اما سود غرب پیش از چنین تحولاتی بسیار بیشتر بود. آنها درگذشته نفت ارزان را در حجم گسترده به تاراج برده و سودی چند برابری نسبت به وضعیت فعلی که شامل فروش سلاح و تقویت داخلی کشورهای منطقه با ایجاد زیرساخت‌ها و صدور کالاست، به دست می‌آوردند. مزایای این‌چنینی برای کشورهای منطقه هرچند متضمن استمرار حضور غرب بود اما این استمرار پیشرفتی به حساب نمی‌آمد بلکه نزولی از تسلط کامل به سطحی پایین‌تر بود.

این اتفاق یکی از عوامل کاهش قدرت نسبی رژیم‌صهیونیستی در منطقه نیز به‌شمار می‌رود زیرا سیاست «از نیل تا فرات» و حفظ برتری تل‌آویو در منطقه نه‌تنها توسط رقبای غرب یعنی ایران و متحدانش بلکه حتی توسط متحدان آمریکا نیز به نوعی به چالش کشیده شده است. امروز نه‌تنها ترکیه و عربستان بلکه حتی امارات و قطر نیز دعوی قدرت دارند؛ در این فضا برتری رژیم‌صهیونیستی دیگر همانند گذشته امکان‌پذیر نیست، چه اینکه یکی از شروط امارات برای عادی‌سازی روابط با رژیم در قالب «توافق صلح ابراهیم» دریافت مجوز خرید ۵۰ فروند جنگنده رادارگریز نسل پنج اف-۳۵ عنوان شد. به دلیل سیاست حفظ برتری رژیم توسط آمریکا علی‌رغم فروش این جنگنده به مشتریانی در سراسر جهان در منطقه قابل فروش نبود. امروز اما حفظ برتری رژیم همانند دهه‌های گذشته چندان امکان‌پذیر نیست. 

۳- ایران با پیشرفت‌های علمی در درون مرزهای خود، اثبات توانایی اداره کشور و رقم زدن پیشرفت تحت فشار غرب، بر شدت الگودهندگی خود افزوده است. از سوی دیگر نفوذ منطقه‌ای تهران با خارج کردن یا دست‌کم متزلزل کردن تسلط غرب بر منابع نقاطی دیگر از منطقه، ضربه‌ای دوچندان به این جبهه وارد کرده است. امروز عراق، سوریه، لبنان و یمن به‌طور قابل‌توجهی یا از سلطه غرب خارج شده یا تحت نفوذ متزلزل این جبهه هستند.

مساله‌ای که ضمن پیوند با سیاست ایران برای نفوذ، بر پایه‌های دیگری نیز سوار بوده است. تهران ضمن گسترش نفوذ منطقه‌ای خود دست به هم‌افزایی میان توانایی‌های خود زده و توامان در حال تقویت الگودهندگی خود در منطقه، اثبات پایداری این الگو و همچنین افزایش قدرت آنها از طریق توانایی‌های علمی-صنعتی خود است که می‌توان آن را در رشد دفاعی متحدان دید. پیشرفت صنایع دفاعی یمن در ساخت تسلیحات مانند موشک بالستیک و پهپاد به تاسی از پیشرفت‌های مشابه در لبنان و عراق و همچنین اعتمادبه‌نفس مقامات این کشور برای اداره مستقل یمن با توجه به دولت‌های مقاومت در نوار شمالی غرب آسیا، در این راستا قرار دارد. این توسعه کمی و کیفی در حوزه‌های مختلف، در درون مرزهای جغرافیایی مقاومت بار دیگر انعکاس قدرتی آفریده است که مناطق بیشتری را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ همان‌گونه که یمن و لبنان آفریقا را تحت تاثیر قرار داده‌اند. 

۴- رشد ابعاد قدرت ایران آسیبی دیگر نیز برای غرب داشته زیرا این رشد لاجرم با مصروف ساختن بخشی از توان غرب از سطح توجه آن به دیگر رقبا کاسته است. هم‌اکنون غرب ضمن درگیری با روسیه با جبهه فعالی در غرب آسیا روبه‌روست که تحت‌تاثیر تحولات درونی رژیم‌صهیونیستی در قالب دولت جدید تل‌آویو می‌تواند مشتعل گردد. نمی‌توان منکر شد غرب با هدردادن منابع مالی و فرسایش قدرت نظامی‌اش در غرب آسیا به دلیل سیاست‌های محور مقاومت، در رقابت با چین ضربه‌ای سنگین متحمل شد. 

  در شرایط کنونی جهان ایران باید چه کند؟
1- تهران برای کاستن از قدرت غرب به وسیله مزیت‌زایی برای خود و همزمان با آن کاهش از تسلط این جبهه، باید وارد نفوذ منطقه‌ای در آفریقا شود. منطقه‌ای متصل به غرب آسیا که حضور در آن مزایای بسیاری دارد. این نفوذ در جایی صورت می‌گیرد که در آینده ضمن تقویت جایگاهش در تامین منابع جهان به جهت بکری منابع، با توجه به جمعیت و بازار کار، بازار مصرف بزرگی نیز خواهد بود. از سوی دیگر اگر غرب آسیا به دلیل مجاورت با اروپا نقشی بزرگ در مهار سیاست‌های تنش‌آمیز این قاره دارد، آفریقا نیز همین‌گونه است. 

۲- با رشد ابعاد فراجغرافیایی ایران در قالب نفوذ منطقه‌ای نباید از مرحله نخست که همانا خیزش در چهارچوب مرزهای ایران بود غافل گشت؛ هرچند این«یگانه اولیه» که شامل خیزش مردم و روحیه ملی بالاست، با ظهور مزایای دیگر از لحاظ نسبی با کاهش سهم روبه‌رو بوده اما قلب و ستون اصلی هر مزیت دیگری است. نباید از یاد برد از اساس مزایای آتی به دست آمده در انقلاب مانند توان موشکی، نفوذ منطقه‌ای و هرچیز دیگر، برای تقویت ایران و به‌طور دقیق‌تر مردمی که در خیزش اولیه حضور داشتند، ایجاد شدند.

از این‌رو باید توجهات همچنان و البته بیشتر از گذشته به آن معطوف باشد. این تقویت باید در حوزه‌های کارآمدی، بهبود معیشت و مواردی از این دست پیگیری شود که سویه امنیتی آن به شکل متناقضی باید در دستگاه تبلیغی نیز جست‌وجو شود. اغتشاشات 1401 به‌طور ویژه‌ای آشکار ساخت دستگاه امنیتی ایران، نیازمند سویه‌هایی غیرفیزیکی برای مقابله با تهاجم ترکیبی دشمن است که افکار عمومی را هدف گرفته‌اند. بدون تبلیغ و ارائه درست، هر اقدام مثبتی وارونه‌نمایی شده و فضای عصبی به‌دست‌آمده ناشی از این وارونه‌نمایی بار دیگر بهمن‌گونه به سمت کشور سرازیر خواهد شد. رسانه‌ها و دستگاه فرهنگی کشور در این حوزه به‌شدت مهم به‌شمار می‌روند.

دستگاه تبلیغی البته با بوق که صدای ساده‌ای را با شدت و ناهنجاری می‌پراکند متفاوت است و بیشتر متوجه هنر می‌گردد. از سوی دیگر این دستگاه تبلیغی نیاز به فضاسازی دارد. با ناکارآمدی و وضعیت معیشتی سخت، تبلیغ چندان موثر نیست. در طرف دیگر غرب نیز در این حوزه فعال است و به دنبال بهره‌گیری از ظرفیت‌های موجود در کشور مانند خبرنگاران و هنرمندان آسیب‌دیده به شکل مستقیم و غیرمستقیم است. افراد آسیب‌دیده حتی بدون ارتباط مستقیم با بیگانگان با فضاسازی‌های صورت‌گرفته در مسیر آنان قرار گرفته و با هر بهانه‌ای دست به تبلیغ علیه کشور می‌زند. این مساله نشان می‌دهد برخوردها با همگان باید متناسب و شامل ملاطفت باشد. 

3- رقابت سالم و نرم با غرب هرچند در تئوری‌پردازی‌های ذهنی با آب‌و‌تاب توصیه می‌شود اما آرایش به‌شدت تهاجمی غرب هرگونه تسامح را بی‌اثر و آسیب‌زا می‌کند. با این‌حال راه‌های خروجی نیز وجود دارند اما نه در سطح رویاگونه رهایی از فشار تهاجم، بلکه برای خروج از بن‌بست تقابل سراسری.  نمی‌توان با رویاپردازی به سمت اتمام تقابل با تهاجم غرب حرکت کرد اما باید تا حد ممکن از سراسری شدن آن کاست؛ اقدامی که حتی شامل مقاومت و تهاجم متقابل برای منصرف ساختن غرب از دامنه‌دار ساختن تهاجمات خود می‌شود.
 
نمی‌توان تسلط آمریکا و تروئیکای اروپایی بر دیگر کشورهای اروپا، دنباله‌های تمدنی غرب از آمریکای لاتین تا اقیانوسیه و متحدان عرب و آسیایی را منکر شد اما میان واشنگتن، پاریس، لندن و برلین با این دنباله‌ها تفاوت‌هایی وجود دارد. همان‌طور که گفته شد هیچ راهی به رهایی کامل از تبعات آرایش تهاجمی غرب نیست اما مسیرهایی برای کاهش دادن آن وجود دارد که یک بخش مهم آن دیپلماسی فعال با دنباله‌های تمدنی و خوش‌خیم غرب است. 

۴- ایران به‌عنوان رهبر-نه حاکم محور مقاومت- و عنصر اصلی در ائتلاف با شرق باید دیگر اضلاع را نیز در گسترش قدرت و بهینه‌سازی عملکرد وارد کند. حضور نیروهای مقاومت لبنان از لحاظ نظامی در جنگ بوسنی، فعالیت مستشاری نظامی در نبرد عراق علیه داعش و مقابله یمن با تهاجم ائتلاف متجاوز عربی از نظر نظامی-امنیتی و مشارکت در گسترش نفوذ و برقراری روابط با طرف‌هایی در آمریکای لاتین و آفریقا که شامل فعالیت‌های اقتصادی نیز می‌شود، ازجمله مشارکت‌های موفق قبلی هستند.

عراق نیز دست‌کم در اقدام نظامی علیه عربستان برای کاستن فشار بر یمن و همچنین ارائه سوخت به لبنان موثر بوده است. بغداد همچنین از نظر اقتصادی بخشی از بازار خود را به روی ایران گشوده و از لحاظ سیاسی نیز در میانجیگری میان ایران و عربستان و همچنین اخیرا با اردن اقداماتی داشته است. عراقی‌ها به‌طور خاص توسط عمار حکیم در بوسنی نیز از لحاظ سیاسی حضور یافته‌اند. در گسترش حوزه نفوذ به آفریقا نیز به خودی خود حتی تلاش مستقلانه آن تاثیرات مثبتی دارد. در این نفوذ یمنی‌ها با توجه به نزدیکی جغرافیایی و ارتباط تاریخی با آفریقا می‌توانند نقش‌آفرین باشند. 

5 -ایران برای مقابله با آرایش تهاجمی غرب نیازمند تعمیق روابط با شرق است که تسامحا ائتلاف با شرق نامیده می‌شود. هرچه غرب به عقب‌تر رانده شده و توجهاتش به نقاط بیشتری جلب شود، امکان و قدرت شرقی‌ها برای تقویت روابط بیشتر خواهد شد. ازسوی دیگر با افزایش وزن محور مقاومت و ایران، این وزن کششی را برای شرق جهت گسترش روابط ایجاد می‌کند زیرا همان‌گونه که نفوذ منطقه‌ای ایران تسلط غرب را متزلزل می‌کند، می‌تواند فرصت‌هایی برای شرق به دست دهد که اجازه‌اش در دستان محور مقاومت قرار دارد. چین لاجرم باید بخشی از منافع گسترده‌شده‌اش را در جغرافیایی مقاومت جست‌وجو کند و در این مسیر نیازمند هماهنگی با این محور است. 

۶- ایران با تقویت قدرت داخلی خود و متحدانش و از سوی دیگر گسترش حوزه نفوذ کلی محور مقاومت، از امکان بیشتری برای توسعه دیپلماسی بهره‌مند خواهد گشت. در این بهره‌مندی دستگاه‌های دیپلماسی متحدان نیز باید حضور یابند؛ هرچند همسویی منافع به اندازه انتظار نباشد. رشد امکان به‌کارگیری دیپلماسی، می‌تواند پایه‌ای برای افزایش ابزارها جهت بازی در درون غرب و میان کشورهایش باشد.  ایران نمی‌تواند به‌طور کلی مانع حضور و تحصیل منافع غرب در هر نقطه‌ای گردد اما می‌تواند ضمن کاهش آن، در برداشت این منافع دخالت کرده و طرف‌های برداشت‌کننده را تعیین کند.

به‌عنوان نمونه در یمن، مقاومت می‌تواند تعیین کند شرکت‌های اروپایی حضور یابند یا آمریکایی. این مساله ضمن افزایش وزن طرف‌های مورد نظر در نگاه غرب به رشد مناسبات آنها با تهران و دیگر کشورهای محور مقاومت انجامیده و از شدت تهاجم غرب یا دست‌کم شیوه‌های بروز خشونت‌بار نظامی اقتصادی آن بکاهد.  به‌عنوان نمونه رشد ارتباطات عراق با اروپا می‌تواند ضمن وادار ساختن این قاره به همکاری با محور مقاومت، دست آمریکا را از منابع این کشور کوتاه‌تر کرده و از سوی دیگر از شدت تهاجم سراسری این جبهه، حداقل در جانب اروپایی آن بکاهد. 
 
کد مطلب : ۱۰۳۹۰۷۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما