۰
يکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۰ ساعت ۱۵:۰۵
نگاهی به جایگاه قدرت نرم در سیاست‌ خارجی آمریکا در خاورمیانه/

خیزش‌های مردمی در جهان اسلام قدرت نرم آمریکا را به چالش کشید

خیزش‌های مردمی در جهان اسلام قدرت نرم آمریکا را به چالش کشید
پایگاه خبری دنیا الوطن در مقاله‌ای به بررسی قدرت و جایگاه قدرت نرم در سیاست‌ خارجی کشورهای بزرگ از جمله آمریکا در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه می‌کند و در این‌باره می‌نویسد:

قدرت از موضوعاتی است که همواره مورد توجه دولت‌ها بوده، چون دولت‌ها برای این‌که بتوانند بر دیگران تأثیر بگذارند، به‌گونه‌ای که آنها را تغییر و به اهداف و منافع خود دست یابند، توجه ویژه‌ای به نقش قدرت داشته‌اند.

در گذشته دولت‌ها برای به‌دست آوردن اهداف سیاست خارجی صرفا به اعمال قدرت سخت در قالب توانایی‌های نظامی و اقتصادی متکی بودند و نقش قدرت نرم مورد غفلت قرار می گرفت. اما امروزه با توجه به انقلاب ارتباطات و هم‌چنین اهمیت یافتن بازیگران غیردولتی و نقش افکار عمومی در سیاست بین‌الملل به‌کارگیری قدرت سخت هزینه‌های زیادی برای کشور به‌کار گیرنده دارد، بنابراین کشورها سعی دارند در سیاست خارجی خود از قدرت نرم به منظور پذیرش بیشتر و هم‌چنین کاستن از هزینه‌ها به‌واسطه مقاومت کمتر دیگران استفاده کنند.

آمریکا از جمله کشورهایی است که به اهمیت و نقش قدرت نرم در سیاست خارجی خود پی‌برده و در این راستا اقداماتی انجام داده که پیشینه آن به پس از حوادث ۱۱ سپتامبر بازمی‌گردد.

* نگاهی به قدرت نرم در سیاست خارجی آمریکا

از جنگ جهانی اول بود که بحث "قدرت نرم" در سیاست آمریکا موضوعیت یافت، "وودرو ویلسون" به عنوان اولین رئیس جمهوری که به اهمیت قدرت نرم پی‌برده بود در جنگ جهانی اول کمیته اطلاعات عمومی را تأسیس کرد. پس ازآن "روزولت" در سال ۱۹۳۸ کمیته "همکاری‌های علمی و فرهنگی" را تأسیس کرد.

در سال ۱۹۴۰ نهاد جدیدی تحت عنوان "کمیته هماهنگ‌کننده امور بین آمریکایی" تأسیس شد که هدف آن گسترش اتحاد و همبستگی در زمینه روابط فرهنگی با کشورهای آمریکای لاتین بود.

در همین سال وابسته‌های مطبوعاتی آمریکا فعالیت خود را با هدف تشریح و تبیین سیاست خارجی آمریکا برای مردم سایر کشورها آغاز کردند. بدین ترتیب آمریکا پیش از ورود به جنگ جهانی دوم، برنامه‌هایی برای نفوذ در اذهان مردم سایر کشورها در زمان صلح طراحی و تدوین کرده بود.

درجریان جنگ جهانی دوم به دستور روزولت "اداره اطلاع رسانی جنگ" تأسیس شد. این اداره برای نخستین‌بار برنامه صدای آمریکا را برای اروپا در ۲۴ فوریه ۱۹۴۲ پخش کرد.

قدرت نرم در زمان ریاست جمهوری ترومن، کارتر و ریگان نیز از اهمیت زیادی برخوردار بود، به‌خصوص در زمان ریگان اداره اطلاع رسانی آمریکا رشد قابل ملاحظه‌ای به خود دید.

ریگان به اهمیت تصویر آمریکا در چهان واقف بود و همواره به نقش تلویزیون به عنوان ابزار دیپلماسی توجه داشت و معتقد بود، تلویزیون برای نشان دادن تصویر آمریکا به جهانیان یک ضرورت است.

از سال ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۳، بودجه فدرال ۱۵ برابر افزایش یافت، اما بودجه آژانس اطلاع‌رسانی تنها ۵/۶ برابر افزوده شد. این آژانس در اواسط دهه ۱۹۶۰ بیش از ۱۲ هزار کارمند داشت که این رقم بالاترین تعداد آن بود، اما در سال ۱۹۹۴ این رقم به ۹ هزار و در آستانه تصاحب آن به وسیله وزارت خارجه به ۶۷۱۵ کارمند رسید. به نظر می‌رسد قدرت نرم به کالای بی‌مصرفی تبدیل شده بود.

بین سال‌های ۱۹۸۹ و ۱۹۹۹ بودجه آژانس مزبور تا ۱۰ درصد کاهش یافت و این نشان می‌داد که قدرت نرم با جنگ سرد عجین شده بود.

* ۱۱ سپتامبر و قدرت نرم آمریکا در خاورمیانه

تنها پس از سپتامبر ۲۰۰۱ بود که امریکاییان به اهمیت سرمایه‌گذاری در قدرت نرم دوباره پی‌بردند. در گذشته و به دلیل ماهیت استبدادی کشورهای منطقه و فقدان نقش مردم در کشورهای خود، آمریکا توجه چندانی به اهمیت افکار عمومی مردم نسبت به سیاست‌های خود نداشت و تنها از طریق همکاری با متحدان خود سیاست‌هایش را پیش می‌برد.

حادثه ۱۱سپتامبر نشان از تغییر عمده‌ای داشت که در زمینه امنیت، قدرت و تهدید به‌وجود آمده بود. امنیت آمریکا از طرف گروه‌های غیردولتی به چالش کشیده شده بود که از قدرت سخت چندانی برخوردار نبودند، اما توانسته بودند با ایدئولوژی خاص خود گروهی از جوانان را جذب و از آنها علیه منافع تنها ابرقدرت جهان استفاده کنند.

واکنش آمریکا به این اقدامات به‌کارگیری قدرت سخت و حمله نظامی به کشورهای افغانستان و عراق بود، اما این استراتژی نه تنها موفقیتی به‌دنبال نداشت، بلکه موجب تخریب وجهه آمریکا در جهان و به‌خصوص در جهان اسلام و عرب شد، بنابراین آمریکا استراتژی خود را تغییر داده و درصدد به‌کارگیری قدرت نرم در سیاست خارجی خود برای مبارزه با تهدیدهای موجود در سیاست خارجی برآمد.

به این ترتیب قدرت نرم برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی مردم منطقه توسط آمریکا به‌کار گرفته می‌شود تا افکار و نگرش‌های ملل منطقه را تغییر داده و آنها را با سیاست‌های آمریکا در منطقه همراه کند.

در واقع آمریکا به خوبی پی‌برده بود که اگر نتواند افکار عمومی را با خود همراه سازد قادر نخواهد بود، به اهداف سیاست خارجی خود دست یابد. زمانی که امریکا برای جنگ با عراق به‌دنبال کسب حمایت کشورهایی مانند ترکیه برآمد، نتوانست موافقت این کشور را کسب کند، چون افکار عمومی این کشور دیدی منفی نسبت به سیاست‌های آمریکا داشتند.

در این شرایط آمریکا فعالیت‌های دیپلماسی عمومی را به‌عنوان شکل مدیریت شده قدرت نرم در رأس سیاست خارجی خود قرار داد و تلاش کرد با بهره گیری از فعالیت‌هایی مانند مبادلات آموزشی و فرهنگی، پخش برنامه‌های بین المللی و اقداماتی دیگر ذهنیت مردم خاورمیانه را نسبت به خود تغییر داده و وجهه از دست رفته این کشور را ترمیم کند.

* قدرت نرم آمریکا و خیزش‌های منطقه

شکل‌گیری خیزش‌های مردمی در جهان اسلام و عرب قدرت سخت آمریکا را به چالش کشید، اکنون مردم منطقه خواهان سرنگونی حکومت‌های استبدادی خود هستند که به‌عنوان هم‌پیمان آمریکا نقش مهمی در سیاست‌های نظامی آن کشور ایفا می‌کردند.

"زین العابدین بن علی" در تونس و "حسنی مبارک" در مصر به‌عنوان متحدین اصلی آمریکا در اجرای سیاست مبارزه با تروریسم و جنبش‌های بنیادگرای اسلامی نقش مهمی داشته‌اند و با سرنگونی آنها این نگرانی در آمریکا در مورد آینده سیاسی این کشورها و مواضع سیاسی آنها نسبت به موضوعاتی مانند تروریسم، تعارض اسرائیل- فلسطین و موضوعات متعدد دیگری بوجود آمده است.

به همین دلیل برای آمریکا ضروری می‌نمود که به هر طریق ممکن جای پایی در این انقلاب‌ها باز کند و وجهه خود را هماهنگ با خواست و انتظار انقلابیون این کشورها تغییر دهد و در صورت امکان پس از نفوذ درون انقلابیون، دیدگاه‌های آنها را تغییر داده و آنها را با خود همسو کند، به همین دلیل تکیه و تمرکز بر قدرت نرم جهت نفوذ در خاورمیانه و حفظ منافع آمریکا جایگاه بسیار ویژه‌ای یافت.

به همین دلیل به جرات می‌توان ادعا کرد که استفاده از قدرت نرم در خاورمیانه جایگاه ویژه‌ای برای آمریکایی‌ها دارد و در این میان رسانه‌ها جایگاه ویژه‌ای در استفاده و به خدمت گرفتن این قدرت و مدیریت افکار عمومی ندارد.

بسیاری از روایات وحشتناک و الهام‌بخش انقلاب مصر از طریق فیس‌بوک و توییتر انتقال یافت، بنابراین می‌توان ادعا کرد که انقلاب مصر و تحولات سایر کشورهای منطقه جایگاه و اهمیت قدرت نرم را بیش از پیش به آمریکایی‌ها گوش‌زد کرد تا آنها توجه بیشتری به این قدرت داشته باشند.

با از دست دادن مشروعیت آمریکا در منطقه که از دکترین بوش ناشی می‌شد، آمریکا خسارات زیادی متحمل شد، جنگ در عراق و افغانستان و رسوایی در گوانتانامو، ابوغریب و نقض حقوق بشر توسط رژیم صهیونیستی و حمایت از رژیم‌های عربی، قدرت نرم آمریکا را تضعیف کرده بود، به همین دلیل با توجه به تجربه‌های گذشته، وزارت خارجه آمریکا به ادغام رسانه‌های اجتماعی به دیپلماسی عمومی‌اش اقدام کرد.

امروزه مردم می توانند از طریق فیس‌بوک و توییتر با وزارت خارجه ارتباط برقرار کنند. درعصر رسانه‌های نوین جهانی، به مدد تکنولوژی‌های نوین ارتباطات و اطلاعات کسب قدرت نرم به مراتب راحت‌تر از به‌دست آوردن و نگهداری قدرت سخت است ودولت‌ها اگر بتوانند، مفاهیم جدید امنیتی را برای خود مجددا تعریف کنند، در آن صورت مجبور نیستند، لشکرهای عظیم نظامی خود را تقویت کنند. بنابراین آمریکا سعی دارد با بهره‌گیری از قدرت نرم در تمامی اشکال آن خود را با تحولات منطقه همراه سازد تا هم‌چنان بتواند نفوذ خود را در این منطقه استراتژیک حفظ کند.

* قدرت نرم آمریکا در منطقه موفق نخواهد بود

و سرانجام این‌که به نظر می‌رسد، آمریکا برای رویارویی با تحولات اخیر منطقه دو راه پیش‌‌رو دارد، این‌که با استفاده از ابزار اقتصادی و نظامی خود به تقویت انقلابیون و تثبیت دموکراسی‌های با ثبات در منطقه خاورمیانه کمک کند تا از این طریق بتواند، بر اساس ارزش‌های مشترک دموکراتیک متحدان جدیدی در منطقه خاورمیانه ایجاد کند یا این‌که سیاست‌های واقعگرایانه خود در خاورمیانه را دنبال کند که عمدتاً متکی بر حمایت از رژیم‌های دیکتاتور و هم‌پیمان خود در منطقه، مانند عربستان و کشورهای شورای همکاری خلیج فارس است.

در حال حاضر موضع مبهم آمریکا در قبال بحران بحرین، اردن، یمن، عربستان و سایر متحدین خود در منطقه موجب تضعیف قدرت نرم آمریکا در خاورمیانه شده است. فقدان مواضع بدون تناقض در انقلابات دموکراتیک در خاورمیانه هدف اوباما را برای ترمیم وجهه آمریکا و کسب مشروعیت در این منطقه تهدید می‌کند.

آمریکا با پذیرش خالصانه دموکراسی در منطقه خاورمیانه می‌تواند قدرت نرم خود را افزایش و هزینه‌های نظامی را کاهش دهد. اما باید به این نکته توجه داشت که قدرت نرم یک کشور از ارزش‌ها، فرهنگ و سیاست خارجی آن کشور ناشی می‌شود و باید ارزش‌ها فرهنگ و سیاست خارجی یک کشور مورد پذیرش سایرین باشد تا بتواند در ایجاد قدرت نرم سهیم باشد، لذا با توجه به سیاست‌های عملی آمریکا در خاورمیانه از جمله حمایت از رژیم صهیونیستی، مداخله نظامی در کشورهای عراق و افغانستان، وجود زندان‌های گوانتانامو و ابوغریب و حمایت از رژیم‌های منطقه که همگی با ارزش‌هایی که آن کشور داعیه‌دار آن است، بسیار تفاوت دارد شاهدی است بر این مدعا که میان شعارهای آمریکا در زمینه حقوق بشر و دموکراسی و سیاست‌های عملی آن کشور و به عبارتی میان منافع ملی آمریکا و ارزش‌های مورد نظر آمریکا در خاورمیانه تعارض وجود دارد. لذا به نظر نمی‌رسد که قدرت نرم آمریکا در منطقه خاورمیانه به موفقیت چندانی دست یابد.
کد مطلب : ۱۲۳۲۵۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما