۰
يکشنبه ۲۶ شهريور ۱۳۹۱ ساعت ۱۸:۴۳

خبر اژدها برای عقاب

خبر  اژدها برای عقاب
این نوشتار، با برشمردن مهم‌ترین حوزه چالش‌برانگیز سیاسی و امنیتی مطرح بین دو کشور در سطح منطقه اقیانوس هند و پاسیفیک مهم‌ترین محورهای رقابتی بین چین و ایالات متحده را در دریای چین مورد مداقه و استراتژی نفوذ هر یک از این دو و در نهایت برآیند برآمده از آن را مورد بررسی و تحلیل قرار خواهد داد.

اهمیت دریای چین
هرچند واقعه یازدهم سپتامبر و حوادث پس از آن توانست توجه بازهای ساکن کاخ سفید به رهبری جورج دبلیو بوش را از چین به منطقه خاورمیانه منحرف سازد و بیش از یک دهه همچنان این منطقه را به‌صورت آوردگاه خاموش رقابت‌های قدرت‌های فرامنطقه‌ای نگاه دارد، اما اینک با فاصله گرفتن از آن حادثه و با اندک فراغت به‌دست‌آمده، بار دیگر واشنگتن توجه خود را به‌سوی چین به‌عنوان یک رقیب تازه‌نفس و جدی در عرصه نظام بین‌الملل متمرکز نموده است و در تلاش است میدان بازی را هر چه بیشتر به مرزهای این کشور نزدیک ساخته و حلقه امنیتی بر گرد آن را تنگ‌تر سازد.

به لحاظ جغرافیایی دریای چین به مثابه دهانه ورودی پاسیفیک غربی و اقیانوس هند به‌شمار می‌رود و خطوط دریایی کشورهایی که در تجارت با آمریکا هستند از آن می‌گذرد.
ارزش این معاملات بالغ بر یک تریلیون و دویست میلیارد دلار است.(1) از نظر ساختار جمعیتی نیز این منطقه از اهمیت ویژه‌ای برخودار است، چنانکه یک‌ونیم میلیارد نفر نژاد چینی، نزدیک به ششصد میلیون نفر نژاد آسیای شرقی، و یک میلیارد و سیصد میلیون هندی ساکن منطقه هستند که با یکدیگر به تبادلات تجاری می‌پردازند.(2)

در حال حاضر، با رشد روزافزون کشورهای شرق آسیا این منطقه به صورت یکی از قطب‌های اقتصادی جهان در قرن بیست‌ویکم درآمده است، به گونه‌ای که در حدود 90 درصد از اقلام تجاری که از یک قاره به قاره دیگر از طریق حمل‌ونقل آبی صورت می‌گیرد، از دریای چین می‌گذرد.
از همین رو، دریای جنوب چین هم برای پکن و هم در حفظ برتری آمریکا در منطقه آسیا پاسیفیک نقش حیاتی داشته و با گسترش اختلافات دو کشور بر میزان اهمیت آن از یک سو و اتخاذ رهیافت استراتژیک برای بسط نفوذ و تسلط بر آن افزوده می‌گردد.
به‌ویژه آنکه وجود اختلافات متعدد ارضی بین چین با کشورهای مجاور امکان تحرک بیشتری به واشنگتن می‌دهد.

رهیافت‌های استراتژیک
تدابیر جدید امنیتی آمریکا در منطقه شرق آسیا که رسماً از سوی وزیر دفاع این کشور در اجلاس سال 2012 شانگریلا در سنگاپور اعلام گردید(3) بیانگر استراتژی جدیدی از سوی واشنگتن است که بیش از همه مهار نفوذ و قدرت روزافزون چین در منطقه شرق آسیا و در نهایت در سطح
جهانی را مد نظر دارد. «ایالات متحده دریافته است که امنیت و کامیابی آن بیش از گذشته به منطقه آسیا ـ پاسیفیک وابسته است. برخی از کشورها که از سریع‌ترین رشد اقتصادی در جهان برخودارند نظیر چین، هندوستان، و اندونزی در این منطقه جای گرفته‌اند.
همزمان این منطقه بیشترین جمعیت و بزرگ‌ترین ارتش‌های جهان را در خود جای داده است».(4) بر همین اساس، ایالات متحده «طی دهه‌های آینده نقش بیشتری در این منطقه برعهده خواهد گرفت... و نیروی نظامی آمریکا اولویت اصلی را به منطقه آسیا ـ پاسیفیک خواهد داد. آمریکا پس از یک دهه جنگ (در خاورمیانه)، در نقطه تحول استراتژیک قرار گرفته است».(5)

بر این اساس، واشنگتن در تلاش است نه‌تنها روابط خود با هم‌پیمانان سابق در دریای چین را افزایش دهد، بلکه با حل‌وفصل مشکلات تاریخی خود با ویتنام به‌عنوان یکی از تولیدکنندگان مهم نفت منطقه، از این کشور نیز برای تحکیم حضور در دریای چین سود ببرد.
ضمن آنکه براساس استراتژی جدید، بر میزان حضور نظامی این کشور به نحو محسوسی افزوده خواهد شد و «چهل ناو جدید با پیشرفته‌ترین تجهیزات جایگزین ناوهای قدیمی خواهند شد... و تا سال 2020 توازن حضور نظامی آمریکا که در حال حاضر در مناطق آتلاتیک و پاسیفیک تقریباً پنجاه پنجاه می‌باشد به شصت پنجاه به سمت منطقه پاسیفیک تغییر خواهد کرد».(6)

هرچند در رویکرد جدید آمریکا عوامل بسیاری دخیل هستند، اما همچنان که ذکر آن رفت، علت اصلی و استراتژیک افزایش حضور آمریکا در منطقه تلقی این کشور از خطر اژدهای زرد و گام برداشتن در جهت مهار هر چه بیشتر آن می‌باشد.

در واقع چین پس از سه دهه اصلاحات اینک در موقعیتی قرار گرفته است که واشنگتن نمی‌تواند چالش‌های برآمدن آن را در قامت یک قدرت جهانی نادیده انگارد. به‌ویژه آنکه به‌رغم تسلط و نفوذ آمریکا بر روی حوزه وسیعی از منابع انرژی چه در خاورمیانه و چه دیگر نواحی جهان و روبه‌رو شدن با بحران‌های شدید اقتصادی در جهان غرب، چین نه‌تنها توانسته است رشد بالای اقتصادی خود را حفظ کند، بلکه به گسترش نفوذ خود چه در سطح منطقه‌ای چه در عرصه بین‌المللی ادامه دهد.
از این رو، سفر وزرای امور خارجه و دفاع آمریکا به منطقه شرق آسیا و ارائه دکترینی جدید در ارتباط با مفهوم امنیت در منطقه پاسیفیک و اقیانوس هند از سوی آمریکا را می‌توان بیانگر ورود سیستم بین‌الملل به مرحله‌ای نو از چالش‌های بین‌المللی تفسیر کرد.
به‌ویژه آنکه اینبار حوزه جغرافیایی چالش‌ها و تضادها به مرزها و حیاط‌خلوت چین بیش از پیش نزدیک شده است.

بر این اساس، به‌نظر می‌رسد ادامه این روند استراتژی «خیزش صلح‌آمیز» پکن را که مبتنی بر دکترین دنگ شیائوپنگ بوده و تأکید بر پرهیز از هرگونه درگیری گرم با قدرت‌های بزرگ جهانی دارد، بیش از پیش سخت می‌سازد.

به‌ویژه آنکه این کشور همواره تایوان را یکی از خطوط قرمز خود در ارتباط با دیگر کشورها اعلام نموده است که با ترسیم استراتژی جدید واشنگتن در منطقه، رویای دستیابی به تایوان و الحاق این منطقه به خاک اصلی برای پکن محال‌تر از گذشته خواهد شد.
بر این اساس، به‌نظر می‌رسد شیوه برخورد چین با وضعیت جدید علاوه بر به‌کارگیری شیوه‌های رایج در روابط بین‌الملل نظیر تقویت قدرت نظامی مبتنی بر برخی شیوه‌هایی خواهد بود که گاه خاص سیاست و مدیریت چینی است و عمدتاً بر ایستارهای اقتصادی، سیاسی، و فرهنگی تأکید دارد.

پکن، بسط نفوذ منطقه‌ای
طی دهه‌های گذشته و با درگیر شدن دنیای غرب در مسائل فروپاشی بلوک شرق و در پی آن مسائل آسیای میانه و قفقاز و همچنین خاورمیانه، پکن توانسته نفوذ خود را در عرصه‌های مختلف نظامی، اقتصادی، و فرهنگی در منطقه تا حد بسیاری گسترش دهد.

پیشتاز بودن اقتصاد، وجود اقلیت نژاد چینی و نفوذ فرهنگی چین در این کشورها که از پیشینه تاریخی بلندی برخودار است و همچنین الحاق هنگ کنگ (1997) و ماکائو (1999) به خاک اصلی، امکان آن را به پکن داده تا نوعی سیاست پیرامون‌سازی در خصوص کشورهای منطقه دریای چین را در پیش گیرد.
علاوه بر این، به‌ویژه طی سال‌های اخیر، این کشور توانسته ارتباطات خود با پاکستان را چنان گسترش دهد که این کشور در مجادلات خود با آمریکا جانب پکن را بگیرد. به گونه‌ای که ایالات متحده با نزدیکی به هندوستان و حضور خود در افغانستان سعی در جلوگیری از گسترش نفوذ چین تا محدوده غرب آسیا نموده است.

در بعد اقتصادی، روابط چین با کشورهای منطقه بیش از 5/37 درصد رشد سالانه را نشان می‌دهد، به گونه‌ای که میزان مبادلات انجام‌شده در سال 2010، بالغ بر 8/292 میلیارد دلار شده است. این میزان بیانگر آن است که در مقایسه با سال 1991 میزان مبادلات 37 برابر شده است.(7) علاوه بر این، طی سه دهه گذشته نه‌تنها چین در این کشورها، بلکه آنان نیز در خاک اصلی چین سرمایه‌گذاری وسیعی نموده‌اند. چنانکه به رغم چالش‌های سیاسی، همچنان سرمایه‌داران تایوانی در ارسال سرمایه به خاک اصلی، رتبه اول را داشته‌اند.(8)

در بعد نظامی نیز چین علاوه بر آنکه در سطح کلان به تقویت زیرساخت‌های نظامی و شکل‌دهی یک قدرت مطرح در سطح جهانی اقدام کرده است، به‌ویژه با بحرانی شدن مجادلات
این کشور با فیلیپین به تقویت نیرو و حضور نظامی خود در دریای چین برخاسته است.(9) ضمن آنکه این کشور به رغم حمایت‌ها و کمک‌های گسترده نظامی ایالات متحده آمریکا به تایوان همچنان برتری نظامی و تجهیزاتی خود در منطقه را حفظ نموده است.

در عرصه فرهنگی و نیروی انسانی نیز چین با سرمایه‌گذاری وسیع در بخش‌های دانشگاهی در سطح وسیع اقدام به جذب دانشجو چه از طریق اعطای بورس و چه داوطلب آزاد از کشورها نموده است، به گونه‌ای که جذب دانشجوی این کشور حوزه وسیعی از جهان را در بر می‌گیرد. در این راستا اگرچه دانشجویان از کشورهای همسایه تعداد بسیاری را به خود اختصاص داده‌اند، اما کوچک‌ترین جزایر دریای پاسیفیک نیز از این امر مستثنا نشده‌اند.

امروزه کمتر دانشگاهی در چین می‌توان یافت که در کنار خیل انبوه دانشجویان خارجی، دانشجویان پرشمار ساکنان منطقه پاسیفیک و اقیانوسیه حضور نداشته باشند. علاوه بر این، پکن با ایجاد کرسی‌های کنفوسیوس‌شناسی، فراگیری زبان و فرهنگ چینی را در گستره وسیع ترویج نموده که در این میان فراگیران کره‌ای، ویتنامی، تایلندی، و... کوشاترند؛ زیرا یادگیری زبان چینی تقریباً به معنای یافتن فرصت شغلی مناسب برای آنان است که این همه در بسط نفوذ چین در منطقه تأثیر بسیار بالایی داشته است. بی‌تردید، این تلاش‌ها از نگاه واشنگتن پنهان نیست.

برآیند نهایی
دنگ شیائوپینگ زمانی گفته بود «ما نتوانستیم مسئله دریای چین را حل‌وفصل کنیم،آن را به نسل‌های بعدی می‌سپاریم که تیزهوش‌ترند».(10) در این راستا، به‌نظر می‌رسد نخبگان نسل چهارم و پنجم حزب کمونیست چین بیش از هر زمان دیگر درگیر مسائل دریای چین شده‌اند.

در حالی که چین بیش از هر زمان از ایدئولوژی مارکسیستی فاصله گرفته و خلأ ناشی از آن را با ناسیونالیسم پر نموده است، عملکرد حاکمان چین در خصوص دریای چین نه‌تنها وزن این کشور را در عرصه نظام بین‌الملل نشان خواهد داد، بلکه در بعد داخلی نیز دستاوردهای پکن در این منطقه، برای ادامه حکومت حزب کمونیست، امری حیاتی به‌شمار می‌رود.

از سوی دیگر، به‌نظر می‌رسد ایالات متحده نیز حضور در این منطقه و دامن زدن بر اختلافات مرزی آن را به منظور کنترل اژدهای زرد و حفظ برتری خود در قرن بیست‌ویکم ضروری می‌شمارد. از این رو، درشت‌نمایی نکرده‌ایم اگر ادامه این چالش‌ها را طلیعه ورود به مرحله دیگر در نظام بین‌الملل بدانیم. به‌ویژه آنکه غربیان نه‌تنها از ابزارهای منطقه‌ای خود، بلکه فرامنطقه‌ای نیز در این بازی سود می‌جویند.
کد مطلب : ۱۹۵۸۸۲
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما