کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

چرا آمريكا بايد از افغانستان خارج شود؟

روزنامه کیهان , 18 شهريور 1389 11:38

اسلام تایمز- «ميشل استيل» رهبر حزب جمهوريخواه اخيراً از سوي هم حزبي هاي خود به دليل توصيف جنگ افغانستان با عنوان «جنگ اوباما» و نيز بيان اينكه «آمريكا نيز مانند تمامي قدرت هاي ديگر در اين كشور شكست خواهد خورد»، به شدت مواخذه شد. برخي منتقدان استيل را به دليل اين بدبيني سرزنش كردند، بعضي ديگر او را متهم به در دست داشتن اطلاعات غلط كردند و گفتند كه اين جنگ را جرج بوش پس از حملات 11سپتامبر آغاز كرد و نه اوباما. اما منتقدان استيل در اشتباهند، حق كاملاً با اوست.


نويسنده : ريچارد هاس
ترجمه: سيدعمار موسوي


جنگي كه هم اكنون از سوي آمريكا در افغانستان در جريان است، كاملاً به جنگي كه در دوره بوش آغاز شد متفاوت است. اين جنگ، جنگ انتخابي- و نه اجباري- اوباماست و رئيس جمهور آمريكا اخيراً با انتخاب ژنرال ديويد پترائوس به سمت فرماندهي نيروهاي آمريكايي در افغانستان، بر اين موضوع تأكيد كرد. پس از قريب به 9سال جنگ، ادامه مأموريت يا افزايش ميزان درگيري هاي آمريكا در افغانستان با درنظر گرفتن ميزان تلفات مالي و جاني آمريكايي ها به هيچ رو چشم انداز روشني ندارد. هم اكنون وقت آن رسيده است كه از ميزان جاه طلبي هاي خود در اين كشور بكاهيم و در سياست هاي خود نيز تجديدنظر كنيم.

اولين چيزي كه دولت اوباما بايد دريابد اين است كه ادامه اين جنگ نه يك ضرورت، بلكه يك «انتخاب» است. آمريكا در اكتبر سال2001 با هدف سرنگون كردن دولت طالبان به افغانستان لشگركشي كرد. طالبان سرنگون شد، اعضاي القاعده دستگير يا كشته شده و يا به پاكستان فرار كردند. اما جنس آن جنگ متفاوت بود، جنگي بود كه بهانه حملات 11سپتامبر آغاز شد. از نظر دولت آمريكا ضرورت داشت كه افغانستان مأمني براي تروريست هايي كه مي توانند مجدداً به خاك آمريكا يا منافع آن در نقاط مختلف حمله كنند، نباشد.

دولت بوش درباره اينكه پس از سرنگون كردن طالبان چه بايد بكند تصميم روشني نداشت. آن زمان من در وزارت خارجه مشغول به كار بودم و به عنوان هماهنگ كننده دولت آمريكا درباره آينده افغانستان منصوب شدم. در جلسه اي كه به رياست رئيس جمهور در محل شوراي امنيت ملي برگزار شد، من تنها كسي بودم كه گفتم پس از سرنگوني طالبان براي استقرار يك دولت هرچند ضعيف در افغانستان شانس بسيار كمي وجود دارد. در همانجا و در يك جلسه ديگر من بر اعزام 25 تا 30هزار نيروي آمريكايي (به همراه همين تعداد نيروي ناتو) براي برقراري نظم پس از حمله و همچنين آموزش نيروهاي افغاني پافشاري كردم.

همكاران من در دولت بوش علاقه اي به پيشنهادات من نداشتند. اجماع نظر شركت كنندگان اين بود كه باتوجه به تاريخ، فرهنگ و تركيب جمعيتي افغانستان نمي توان به اين مهم دست يافت. آنها هيچ علاقه اي به دولت- ملت سازي در اين كشور نداشتند. اما جالب اينجاست كه سياست دولت واشنگتن درباره عراق دقيقاً عكس اين بود چراكه مي خواستند نظام عراق، الگويي براي تغيير نظام هاي سياسي در سرتاسر خاورميانه باشد.

در نتيجه، آمريكا تصميم گرفت سياست حذف كامل طالبان را كنار بگذارد. 30هزار نفر به نيروهاي آمريكا اضافه شد، اما اين نيروها سرگرم درگيري با بقاياي طالبان شدند. واشنگتن هيچ گاه با نيروهاي بين المللي كه براي برقراري ثبات به افغانستان اعزام شده بودند، همراهي نكرد، بلكه حتي از ميزان كارايي اين نيروها كاست.

وقتي در سال 2009 اوباما به رياست جمهوري رسيد، وضعيت افغانستان به شدت رو به وخامت بود. طالبان دوباره جان گرفته بود. در واشنگتن اين نگراني وجود داشت اگر طالبان به حال خود رها شود، به زودي خواهد توانست موجوديت دولت منتخب حامد كرزاي را به خطر بيندازد. روند امور از ديد ناظران به قدري نابسامان بود كه رئيس جمهور دستور اعزام 17هزار نيروي جديد به افغانستان را صادر كرد.
از آن زمان تاكنون، اوباما موقعيت هاي متعددي براي بازبيني در استراتژي خود از جمله اهداف و منافع آمريكا در افغانستان داشته است. و در هر مورد، او تصميم به افزايش درگيري و مداخله پنتاگون گرفته است. پس از پايان موعد بازبيني نخست در مارس 2009، او اعلام كرد كه از اين پس مأموريت آمريكا «سركوب كردن القاعده در افغانستان و پاكستان و جلوگيري از بازگشت آنها به هر يك از دو كشور در آينده است. اما در واقعيت، هدف آمريكا از اين حرف ها فراتر رفت و اوباما در برهه اي ديگر تأكيد كرد كه نيروهاي اعزام شده به افغانستان «در جنوب و شرق با طالبان خواهند جنگيد و بدين وسيله ما ظرفيت بالاتري براي همكاري با نيروهاي امنيتي افغانستان براي تعقيب شورشي ها در طول مرز خواهيم يافت.» به طور خلاصه، بازگشت طالبان با بازگشت القاعده يكسان تلقي شد و آمريكا درگير يك جنگ داخلي شد كه طي آن بايد از يك دولت ضعيف و فاسد درقبال طالبان محافظت مي كرد. 4000نيروي ديگر اعزام شدند تا نيروهاي افغاني را آموزش دهند.

فقط پنج ماه بعد، دوباره اعلام شد كه بناست در سياست هاي مرتبط با افغانستان تجديدنظر شود. اين بار مجدداً اوباما مأموريت و اهداف آمريكا را جلوگيري از تبديل افغانستان به يك مأمن براي القاعده خواند، اما بر سنگيني بار ايالات متحده نيز افزود: «ما بايد توان ساقط كردن دولت را از طالبان بگيريم و بايد ظرفيت نيروهاي امنيتي افغانستان را براي پذيرش مسئوليت آينده اين كشور بالا ببريم.»

تصميماتي كه پس از اين گرفته شدند، به همين اندازه متناقض بودند. از يك سو براي ترساندن طالبان و اطمينان بخشي به دولت ضعيف كابل، وعده اعزام 30هزار نيروي ديگر داده شد. از ديگر سو، رئيس جمهور آمريكا قول داد نيروهاي اين كشور از تابستان 2011 خروج از افغانستان را آغاز خواهند كرد.

هم اكنون استراتژي ضدشورشي كه تمامي اين نيروها در آن به كار گرفته شدند، پاسخگو نيست. انتخابات اوت 2009 كه طي آن كرزاي مجدداً به پيروزي رسيد، با تقلب گسترده همراه بود و مشروعيت وي را زير سؤال برد. درحالي كه حملات آمريكا طالبان را در برخي مناطق وادار به عقب نشيني كرده است، دولت كرزاي از پر كردن اين خلا با نيروهاي اجرايي و امنيتي مناسب، و جلوگيري از بازگشت طالبان ناتوان بوده است. تاكنون دولت اوباما دست از استراتژي خود برنداشته است؛ در حقيقت اوباما با انتخاب پترائوس به جاي مك كريستال در كابل، بر سياست پيشين خود تأكيد كرد. حداقل تا ماه دسامبر تصميمي براي تغيير استراتژي وجود ندارد، زماني كه اوباما خود را درگير تدوين يك استراتژي نوين خواهد كرد.

اين سومين شانس اوباما براي تصميم درباره چگونگي جنگ افغانستان خواهد بود و او چندين گزينه پيش رو دارد. اولين گزينه ادامه همين راه فعلي است: سال آينده را نيز به جنگ با طالبان اختصاص دادن و آموزش نيروهاي امنيت و پليس افغان، و نيز شروع خروج از خاك اين كشور در تابستان 2011 البته با در نظر گرفتن مقتضيات. احتمالا اگر اوضاع مناسب نباشد، پترائوس تلاش خواهد كرد خروج نيروها را محدود كند.

اين روش بسيار پرهزينه است و بعيد هم هست كه با پيروزي همراه باشد. در دولت افغانستان نشانه اي از اينكه بتواند اوضاع را مديريت كرده و امنيت را در سطح محلي برقرار كند، ديده نمي شود. اگرچه شايد تعداد كمي از طالبان در نتيجه توافق با آمريكا دست از جنگ بكشند، اما اكثر آنها اين كار را نخواهند كرد. طالبان سركش در پاكستان پناه گرفته است؛ پاكستاني كه دولتش علاقه مند است از شبه نظاميان به عنوان ابزاري براي تأثيرگذاري در آينده افغانستان بهره گيرد.هزينه هاي اقتصادي استراتژي فعلي حدود 100 ميليارد دلار در سال است، هزينه اي هنگفت در زماني كه آمريكا روز به روز ضرورت كاهش بودجه فدرال را بيشتر درك مي كند. هزينه نظامي نيز سنگين است، نه تنها در بعد تجهيزات و نفرات بلكه از اين جنبه كه نيروهاي نظامي ما سرگردان شده اند. هزينه هاي سياسي داخلي نيز قابل توجه خواهد بود اگر رئيس جمهور به وعده خود در خارج كردن سربازان در تابستان آتي عمل نكند.

گزينه ديگري كه پيش روي اوباما قرار دارد، خروج كامل از افغانستان است. چنين كاري بي شك باعث سقوط دولت كرزاي و كنترل اكثر نقاط كشور توسط طالبان خواهد شد. افغانستان مي تواند به يك لبنان ديگر تبديل شود، جايي كه جنگ داخلي تبديل به جنگ منطقه اي مي شود و همسايه ها را هم درگير مي كند. اين عقب نشيني به عنوان يك شكست براي آمريكا در جنگ جهاني اش عليه تروريسم تلقي خواهد شد. همچنين براي ناتو نيز در اولين مأموريت مرتبط با امنيت بين المللي اش يك فاجعه خواهد بود.

به هر صورت، گزينه هاي ديگري نيز وجود دارد. اولي آشتي است؛ واژه اي خيالي براي مذاكره آتش بس با آن دسته از رهبران طالبان كه در قبال حق ورود به دولت حاضرند دست از جنگ بردارند. اين امر غيرممكن است كه اكثر رهبران طالبان حاضر به مصالحه باشند. آنها شايد به اين نتيجه برسند كه اگر ايستادگي كرده و بجنگند، زمان به نفع آنها پيش مي رود. اين امر هم غيرمحتمل است كه شروطي كه طالبان مي گذارد براي مردم افغان قابل قبول باشد، مردمي كه دوران حكومت طالبان را خوب به خاطر دارند. يك دولت وحدت ملي دور از دسترس است.ايده ديگر، ايده تجزيه افغانستان به دو كشور پشتونستان و افغانستان است كه از سوي «رابرت بلك ويل» سفير سابق آمريكا در هند ارائه شده است. طبق اين ايده، كنترل مناطق پشتونشين به طالبان داده مي شود و در صورتي كه آنها به القاعده پناه دهند، آمريكا به آنها حمله خواهد كرد. خطرات چنين طرحي در آنجاست كه يك دولت مستقل به نام پشتونستان در همجواري پاكستان پشتوهاي اين كشور را- كه تعدادشان هم كم نيست- براي پيوستن به پشتونستان تحريك مي كند. از ديگر سوءافغان ها در برابر اين طرح مقاومت خواهند كرد.

طرحي ديگر كه مي توان نام آن را «تمركززدايي» گذاشت، شباهت هايي به تجزيه دارد، اما از جهات مهمي با آن متفاوت است. در اين طرح، آمريكا آن دسته از رهبران محلي را كه مخالف القاعده اند، تجهيز كرده و آموزش مي دهد. همچنين واشنگتن مي تواند به آنها كمك مالي كند. طبق اين طرح اصرار كمي بر ايجاد يك ارتش و پليس ملي خواهد بود.

امتيازات اين طرح در آن است كه با فرهنگ افغانستان مبني بر حكومت ضعيف مركزي و حكومت هاي قدرتمند محلي سازگار است. اگر بنا بر اجراي اين طرح باشد، قانون اساسي افغانستان بايد تغيير كند كه در حال حاضر بيشترين قدرت را به رئيس جمهور اعطا كرده است. آمريكا مي تواند با اعطاي قدرت به سران محلي از تاخت و تاز طالبان جلوگيري كرده و بسياري از نيروهايش را هم از افغانستان خارج كند. رهبران اقليت هاي غيرپشتو (همچنين پشتوهاي ضدطالبان) كمك نظامي دريافت خواهند كرد. پترائوس اخيرا باجلب موافقت كرزاي براي تشكيل نيروهاي امنيتي محلي، گامي در راستاي اين طرح برداشت.تحت اين سناريو، احتمالا طالبان در مناطق جنوبي دوباره قدرت را به دست مي گيرد. طالبان درمي يابد كه اگر به مناطق غيرپشتو حمله كند يا القاعده را پناه دهد، از سوي نيروهاي هوايي و ويژه آمريكا مورد حمله قرار خواهد گرفت. درحقيقت، آمريكا بايد فرض اين هماني طالبان و القاعده را كنار بگذارد.

اين سناريو نيز مشكلاتي دارد. از يك سو بسياري از افغان ها از رفتن تحت حكومت طالبان خودداري خواهند كرد و از سوي ديگر طالبان خواهد گفت كه سهم كمي در قدرت نسيبش شده است. دولت كرزاي در مقابل تضعيف دولت مركزي به نفع حاكمان محلي خواهد ايستاد. جنگ در افغانستان براي سال ها ادامه خواهد يافت.

بنابراين، رئيس جمهور چه بايد بكند؟ بهترين راه بازگشت به اهداف آمريكا در افغانستان است. دو هدف اصلي جلوگيري از تبديل شدن افغانستان به مأمن القاعده و نيز حصول اطمينان از اين امر است كه افغانستان ثبات پاكستان را تهديد نكند.

اخيرا «لئون پانتا» رئيس سازمان سيا اعلام كرد كه تعداد اعضاي القاعده در عراق بين 60 تا 100 نفر و حتي كمتر است. بنابراين عاقلانه نيست كه 100 هزار نيروي تا دندان مسلح را براي تعقيب و جنگ با اين تعداد افراد در آنجا نگه داريم. اتخاذ سياست هايي مشابه آنچه در سومالي و يمن دنبال مي شود، براي چنين شرايطي كافي است.پاكستان با در نظر گرفتن زرادخانه هاي هسته اي اش، تعداد تروريست هاي موجود در خاكش و همچنين جمعيت زيادش، اهميت بسيار بيشتري نسبت به افغانستان دارد. اما آينده پاكستان بايد در داخل مرزهايش رقم بخورد. ارتش پاكستان درباره خطرات طالبان هوشيار است و برنامه هايي براي مقابله با آن دارد.

براي جنگي كه آمريكا در افغانستان مشغول آن است تصور يك پيروزي محال است و ادامه اين جنگ ارزشش را ندارد. وقت آن رسيده است كه آمريكا تعداد نيروهايش در اين كشور را كاهش دهد.
افغانستان دارد جان خيلي از آمريكايي ها را مي گيرد، توجه بيشتري مي طلبد و منابع مالي بيشتري نيز برايش نياز است. هر چه زودتر بفهميم كه بايد از افغانستان خارج شويم، بهتر است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
¤ ريچارد هاس رئيس شوراي روابط خارجي آمريكاست.
    


کد مطلب: 36707

آدرس مطلب :
https://www.islamtimes.org/fa/article/36707/چرا-آمريكا-بايد-افغانستان-خارج-شود

اسلام تايمز
  https://www.islamtimes.org