۰
دوشنبه ۲۵ فروردين ۱۳۹۳ ساعت ۱۱:۳۹
بخش دوم و پایانی

دین سکولار یا دین عرفی شده -2

دین سکولار یا دین عرفی شده -2
اندیشه سکولار با محور قرار دادن دنیای مادی، همه امور، مانند علوم تجربی، علوم انسانی، رفتار، سلوک، اخلاق و نیز دین و مفاهیم اصلی و فرعی آن را تفسیری دنیایی و مادی می‏نماید در حالی که چنین تفسیری با روح ادیان ابراهیمی و تصریحات کتب مقدس آنها در تعارض می‏باشد. با قطع نظر از دین مسیحیت و یهود، به سراغ دین اسلام و قرآن کریم رفته و موارد یاد شده را از نگاه قرآنی ـ در حد اختصار ـ مورد بررسی قرار می‏دهیم.

1ـ منشأ دین


در نگاه قرآن، دین اسلام، ریشه در فطرت بشر دارد؛ یعنی، ساختار وجودی انسان به گونه‏ای است که آشنای به خدای متعال بوده و به دنبال او است:

«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ»(روم30)

پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن؛ این فطرتی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده، دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار، ولی اکثر مردم نمی‏دانند.

فطرتی که از همان ابتدای خلقت خود به ربوبیت خدای متعال شهادت داده است:

«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنّا کُنّا عَنْ هذا غافِلِینَ أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَکَ آباوءُنا مِنْ قَبْلُ وَ کُنّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ»(اعراف172-173)

و (به خاطر بیاور) زمانی را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت، (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی می‏دهیم. (چنین کرد مبادا) روز رستاخیز بگویید: ما از این، غافل بودیم ـ یا بگویید پدرانمان پیش از ما مشرک بودند، ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم (و چاره‏ای جز پیروی از آنان نداشتیم) آیا ما را به آنچه باطل‏گرایان انجام دادند مجازات می‏کنی؟

مطابق ادله و براهین فلسفی، خلقت انسان به گونه‏ای است که به خداوند علم حضوری دارد؛ زیراهمان طوری که علم علت ایجادی (یعنی خداوند) به انسان (به عنوان معلول ایجادی او) علم حضوری است، علم انسان نیز به خداوند علم حضوری می‏باشد. در علیت ایجادی، چون علت، هستی معلول را اعطا می‏کند و در حقیقت، معلول شأنی از شؤون علت است، از این رو، علت ایجادی بر معلول، احاطه وجودی دارد و معلول، هیچ گونه غیبتی از علتش نداشته و علت ایجادی به معلول خودش علم حضوری دارد.

از طرف دیگر، چون در علیت ایجادی، معلول، عین ارتباط به علتش است و تمام هستی او قائم به علتش می‏باشد و به سخن دیگر، هستی و وجود معلول، عین وابستگی و ربط به علت است، وجود انسان نیز عین قوام و وابستگی به خداوند است و اگر انسان به خودش علم پیدا کند، به ویژگی خودش، یعنی وابستگی خود نیز علم پیدا خواهد نمود و روشن است که علم به وابستگی خاص، علم به طرف وابستگی نیز خواهد بود. از این رو وقتی انسان با علم حضوری به خودش به صورت دقیق عالم شود، به وابستگی خاص خودش و در نتیجه به طرف وابستگی‏اش یعنی خداوند نیز علم حضوری پیدا خواهد کرد. به همین جهت است که در احادیث شریف آمده است:
***
من عرف نفسه فقد عرف ربّه.(1)
هر کس خود را شناخت،، خدای خودش را می‏شناسد.

خدای متعال نیز در قرآن کریم با عنایت به تلازم معرفت انسان و خدا، فراموش کردن خداوند را ملازم با فراموشی خود انسان می‏داند و می‏فرماید:

«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ»(حشر19)

و از کسانی نباشید که خدا را فراموش نمودند و خدا نیز خودشان را از یادشان برد.

بنابراین، منشأ گرایش به دین، اموری بیرون از انسان نیست، بلکه هویت وجودی انسان، آشنای به خداوند می‏باشد.

2ـ تعریف دین


بر اساس دیدگاه قرآنی و عقلی فوق، دین امری است منطبق با فطرت بشر و هیچ قانون و دستورالعملی که تحمیل بر فطرت انسان باشد در آن موجود نیست و انسان با رعایت حدود الهی می‏تواند فطرت خود را به فعلیت رسانده و به کمال خود یعنی قرب الهی نایل شود.

3ـ خداوند


در دین اسلام، خداوند به عنوان موجودی ماوراء الطبیعی، مجرد، خالق یگانه جهان هستی و بی‏نیاز مطلق، مورد پذیرش واقع شده و وجود خداوند امری غیرقابل شک، تلقی شده است. قرآن کریم از زبان پیامبران نقل می‏کند که:

«قالَتْ رُسُلُهُمْ أَ فِی اللّهِ شَکٌّ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ»(ابراهیم10)

فرستادگان آنها در جوابشان گفتند آیا در خدا که آفریننده آسمان و زمین است شک می‏توان کرد؟

در دیدگاه اسلامی، محوری ترین موجود، خدای متعال می‏باشد، و به سبب همین محوریت است که در قرآن کریم، شاید هیچ واژه‏ای به اندازه واژه «اللّه» به کار نرفته است. با قطع نظر از واژه‏های ربّ، اله، و نیز ضمیرهایی که در قرآن به خدای متعال بر می‏گردد، لفظ «اللّه» 1772 بار در قرآن ذکر شده است.

توجهی هر چند اجمالی به اوصافی که برای خدای متعال در قرآن کریم ذکر شده است، روشن می‏سازد که هرگونه تفسیر سکولار و مادی از خدای متعال، از نظر قرآن کاملاً مردود و باطل است. برخی از این صفات و ویژگیها عبارتند از:

1ـ خداوند عالم به هر شیئی است(2).
2ـ خداوند قادر بر هر چیزی است(3).
3ـ خدا هر چه را که بخواهد انجام می‏دهد(4).
4ـ در حقیقت تمام صفات نیک و کمالیه و تمام اسمای حسنا برای خداوند ثابت است(5).
5ـ آسمان و زمین را خداوند خلق نموده است:

پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر تخت (قدرت) قرار گرفت و به تدبیر کار (جهان) پرداخت؛ هیچ شفاعت‏کننده‏ای جز با اذن او نیست؛ این است خداوند، پروردگار شما، پس او را پرستش کنید، آیا متذکر نمی‏شوید؟(6)

6ـ خداوند خورشید و ماه را خلق نموده است برای این که بشر عدد سالها و امور دیگر را بداند و این خلقت نیز بر اساس حق است و هیچ بطلانی در آن راه ندارد.

او کسی است که خورشید را روشنایی، و ماه را نور قرار داد و برای آن منزلگاههایی مقدّر کرد تاعدد سالها و حساب (کارها) را بدانید؛ خداوند این را جز به حق نیافریده؛ او آیات (خود را) برای گروهی که اهل دانش هستند، شرح می‏دهد.(7)

7ـ خداوند خالق انسانها است.

خداوند آن کسی است که شما را آفرید؛ سپس روزی داد؛ بعد می‏میراند؛ سپس زنده می‏کند؛ آیا هیچ یک از همتایانی که برای خدا قرار داده‏اید چیزی از این کارها را می‏توانند انجام دهند؟ او منزه و برتر است از آنچه همتای او قرار می‏دهند.(8)

8ـ نه تنها انسان بلکه اراده و عمل انسان نیز معلول خدای متعال است:
و خداوند شما و عملتان را خلق نموده است.(9)
و شما اراده نمی‏کنید مگر این که خداوند ـ پروردگار جهانیان ـ اراده کند و بخواهد.(10)
و البته روشن است که این آیات، دالّ بر جبر نیست؛ زیرا اراده و فعل خدای متعال در طول اراده و فعل انسان قرار دارد.

9ـ رزق و روزی تمام موجودات عالم از ناحیه خدای متعال است:

و چه بسا جنبنده‏ای که قدرت حمل روزی خود را ندارد؛ خداوند او و شما را روزی می‏دهد و او شنوا و داناست.(11)

10ـ خدای متعال خالق تمام اشیای عالم است.(12)
11ـ مرجع و محل بازگشت همه موجودات عالم نیز خدای متعال است.(13)
12ـ خداوند موجودی یگانه است و خدای دیگری قابل فرض نیست؛ و اگر خدای دیگری یا خدایان دیگری می‏بودند، آسمانها و زمین فاسد شده و از بین می‏رفتند.(14)

با عنایت به چنین اوصاف و ویژگیهایی، تفسیر مادی از خدای متعال، در حقیقت به معنای نفی خدای معرفی شده از ناحیه قرآن کریم و اسلام است. چگونه می‏توان، موجودات مادی و طبیعی که ناقص، محدود، عاجز و جاهل هستند، آنها را همان خدای متعال واحد نامتناهی علیم، قادر و خالق همه اشیای عالم دانست؟

در قرآن کریم، علاوه بر وجود خدای متعال، به وجود موجودات مجرد دیگر مانند ملائکه تصریح شده است؛ و برای این موجودات، نقشهای مختلفی هم در نظام تکوین و هم در نظام تشریع پذیرفته شده است. البته به این نکته مهم نیز توجه می‏دهد که نقش آنها به طور مستقل نبوده، بلکه با اذن الهی و در طول فاعلیت خدای متعال است و این موجودات نیز صرفا عبد و مخلوق الهی‏اند:

تمام آنچه در آسمانها و زمین از جنبندگان وجود دارد و همچنین فرشتگان برای خدا سجده می‏کنند و تکبّر نمی‏ورزند ـ آنها از پروردگارشان که حاکم بر آنها است می‏ترسند و آنچه را مأموریت دارند انجام می‏دهند.(15)

کسی که دشمن خدا و فرشتگان و رسولان او و جبرئیل و میکائیل باشد (کافر است و) خداوند دشمن کافران است.(16)

در مورد اختلاف رتبه فرشتگان می‏فرماید:

«وَ ما مِنّا إِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ»(17)؛ و از ما نیست جز این که برای آن رتبه‏ای معین است.

از برخی آیات دیگر نیز، کم و بیش می‏توان دریافت که بعضی از فرشتگان نسبت به برخی دیگر، سِمَت فرمانروایی دارند؛ از جمله در مورد جبرئیل امین آمده است: «مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ»(18) (جبرئیل) امین است و در عالم ملکوت، فرمانش را می‏پذیرند.

همچنین قرآن کریم کارهای بسیار زیادی را به آنها نسبت می‏دهد، کارهایی از قبیل حمل و رساندن وحی(19)، تدبیر و نزول امر الهی(20)، نوشتن کارهای بندگان خداوند(21)، امداد مؤمنین(22) و...

بنابراین، وجود موجودات مجرد و ماوراء الطبیعی مورد قبول قرآن کریم است.

4ـ وحی در نگاه قرآن


قرآن کریم، تفسیر خاصی از وحی ارائه می‏دهد که با تفسیر سکولاریستی از وحی کاملاً در تعارض است. برای روشن شدن مسأله در ابتدا باید توجه نمود که واژه وحی در قرآن، مشترک لفظی بوده و به معنای گوناگونی به کار می‏رود.

وحی در لغت، معانی گوناگونی دارد: اشاره، نوشته، پیام، رساله، سخن پوشیده،...(23)

اما در قرآن کریم به معانی ذیل به کار رفته است:

1ـ اشاره پنهانی یا القای معنا از راه اشاره، که همان معنای لغوی است:

او از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد، و با اشاره به آنها گفت: صبح و شام خدا را تسبیح گویید.(24)

2ـ هدایت تکوینی یا غریزی:

و پروردگار تو به زنبور عسل «وحی» (و الهام غریزی) نمود که از کوهها و درختان و داربستهایی که (مردم) می‏سازند، خانه‏هایی برگزین.(25)

3ـ الهام الهی:

و به مادر موسی الهام کردیم که هرگاه بر جان فرزندت ترسیدی او را در نیل رها کن، نترس و غمگین مباش ما او را به تو بر می‏گردانیم و او را به نبوت بر می‏گزینیم.(26)

4ـ الهام شیطانی:

این چنین در برابر هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم، آنها به طور سرّی سخنان فریبنده و بی‏اساس به یک‏دیگر می‏گفتند.(27)

5ـ تکلم خداوند با پیامبران:

و شایسته هیچ انسانی نیست که خدا با او سخن گوید، مگر از راه وحی یا از پشت حجاب، یا رسولی می‏فرستد و به فرمان او آنچه را بخواهد وحی می‏کند؛ چرا که او بلند مقام و حکیم است.(28)

در میان معانی فوق، معنای پنجم، ویژگی نبوت است و معمولاً در فرهنگ اسلامی، از وحی چنین معنایی اراده می‏شود.

از این رو میان معانی مختلف وحی نباید خلط کرد و نیز نباید توهم کرد که استعمال واژه وحی در هر موضعی ـ و از جمله در حیوانات ـ مستلزم تحقق نبوت است. و مقصود از ختم نبوت، انقطاع وحی به معنای اخیر است.

علاوه بر این، قرآن کریم نیز سخن مستقیم خداوند است که از طریق وحی و با واسطه جبرئیل بر پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله نازل شده است:

بگو کسی که دشمن جبرئیل باشد (در حقیقت دشمن خداست)؛ چرا که او به فرمان خدا، قرآن را بر قلب تو نازل کرده است در حالی که کتب آسمانی پیشین را تصدیق می‏کند و هدایت و بشارت است برای مؤمنان.(29)

قرآن کریم در آیات بسیار زیادی بر الهی بودن و غیربشری بودن قرآن، دلالت دارد، بعضی از دسته‏های کلی این آیات در این بحث عبارتند از:

الف) آیات تحدّی.

خداوند در آیات متعددی، منکران الهی بودن و از جانب خدا بودن قرآن را به مبارزه دعوت می‏کند؛ یعنی، از آنها می‏خواهد اگر این قرآن را از ناحیه بشر می‏دانند آنان نیز چنین قرآنی و دست کم یک سوره مثل سوره‏های قرآن را بیاورند؛ ولی خداوند می‏فرماید: اگر تمام انسانها و جنها را جمع نموده و آنها را به یاری طلبند نمی‏توانند حتی یک سوره مانند قرآن را بیاورند و در حقیقت از این طریق، غیربشری بودن قرآن را ثابت می‏نماید. آیات تحدّی (تحدّی به معنای مبارزه طلبیدن است)(30) بر معجزه جاوید بودن قرآن، دلالت دارد؛ به عبارت دیگر قرآن از این طریق، معجزه بودن خویش را نیز اثبات می‏کند.(31)

و با عنایت به این که معجزه، امری خارق عادت است و انجام آن برای هیچ انسانی ممکن نیست(32)، بر غیربشری بودن خود تأکید می‏ورزد.

قرآن کریم علاوه بر این که به کل قرآن(33)، و همچنین به ده سوره(34) از قرآن تحدّی می‏کند، به یک سوره نیز تحدّی می‏نماید و می‏فرماید:

آیا آنها می‏گویند او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟ بگو اگر راست می‏گویید یک سوره همانند آن بیاورید و غیر از خدا، هر کس را می‏توانید (به یاری) طلبید.(35)

ب) عدم دخالت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در قرآن.

آیات دالّ بر دخالت نداشتن پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، در قرآن بسیار متعدد است و به جهت رعایت اختصار به دو آیه اشاره می‏کنیم:

1ـ خدای متعال پس از تأکید بر این که قرآن قول و لفظ فرشته است (نه پیامبر) و از طرف خدای متعال بر او نازل شده است، می‏فرماید: اگر پیامبر کلمه‏ای بر آنچه که ما گفته‏ایم کم یا زیاد نماید و به ما نسبت دروغ دهد به شدت با او برخورد نموده و رگ قلب او را قطع می‏کنیم (با این که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله عزیزترین بنده خدای متعال است):

همانا این قرآن گفتار رسول بزرگواری است و گفته شاعر نیست؛ اما کمتر ایمان می‏آورید و نه گفته کاهنی، هر چند کمتر متذکر می‏شوید؛ کلامی است که از سوی پروردگار جهانیان نازل شده است. اگر او سخنی دروغ بر ما می‏بست ما او را با قدرت می‏گرفتیم، سپس رگ قلبش را قطع می‏کردیم و هیچ کس از شما نمی‏توانست از (مجازات) او مانع شود.(36)

2ـ در قرآن کریم در مورد دیگر، با کسانی که مدعی بشری بودن الفاظ قرآن هستند با شدت و تندی بسیار برخورد نموده و در کنار هم دو بار می‏فرماید: «مرگ بر او باد» همچنین جایگاه چنین افرادی را در جهنم و در «سقر» می‏داند:

«إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ فَقُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ قُتِلَ کَیْفَ قَدَّرَ ثُمَّ نَظَرَ ثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَ ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَکْبَرَ فَقالَ إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ یُوءْثَرُ إِنْ هذا إِلاّ قَوْلُ الْبَشَرِ سَأُصْلِیهِ سَقَرَ وَ ما أَدْراکَ ما سَقَرُ لا تُبْقِی وَ لا تَذَرُ لَوّاحَةٌ لِلْبَشَرِ عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ»(37)

او (برای مبارزه با قرآن) اندیشه کرد و مطلب را آماده ساخت، مرگ بر او باد که چگونه (برای مبارزه با حق) مطلب را آماده کرد؟ باز هم مرگ بر او باد که چگونه مطلب و نقشه شیطانی خود را آماده نمود؟ سپس نگاهی افکند، بعد چهره در هم کشید و عجولانه دست به کار شد، سپس پشت (به حق) کرد و تکبّر ورزید و سرانجام گفت: این (قرآن) چیزی جز افسون و سحری همچون سحرهای پیشینیان نیست؛ این فقط سخن انسان است (نه گفتار خدا، اما) بزودی او را وارد سقر می‏کنم، و تو چه می‏دانی که «سقر» چیست؟ (آتش است که) نه چیزی را باقی می‏گذارد و نه چیزی را رها می‏سازد؛ پوست تن را بکلّی دگرگون می‏کند، نوزده نفر (از فرشتگان عذاب) بر آن گمارده می‏شوند.

حال با این همه تأکیدات قرآنی، آیا می‏توان قرآن را با یک تفسیر سکولار، سخن پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله و برخاسته از فرهنگ مردم عرب دانست؟

5ـ مفهوم رستگاری


از مفاهیم دیگری که قرآن کریم بر آن تأکید نموده و ملاک آن را بیان می‏کند مفهوم رستگاری و سعادت نهایی انسان است. در اسلام، قرب الهی، کمال و سعادت نهایی انسان است:

و هر کس اطاعت خدا و رسولش کند، به رستگاری عظیمی دست یافته است.(احزاب71)

هم خداوند از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنودند، این رستگاری بزرگ است.(مائده119)

باید توجه کرد که مقصود از قرب الهی، قرب مکانی نیست؛ زیرا خدای متعال مکانمند نیست؛ علاوه بر این، قرب اعتباری و تشریفاتی مقصود نیست؛ زیرا سخن قرآن در وصف متقین حاکی از امور حقیقی است. همچنین مقصود از قرب، نزدیک بودن هر معلول ایجادی به علت ایجادیش نیز نمی‏باشد؛ زیرا چنین تقرب و نزدیکی، امری غیراختیاری بوده و مشترک میان متقی، فاجر و جمیع موجودات است؛ مراد از تقرب به خدای متعال این است که انسان در سایه رفتارهای اختیاری خودش به خداوند نزدیک شود و نیز با آگاهانه نمودن علم حضوری به خود و نیز اتصال و وابستگی‏اش به خدای متعال و درک عظمت او، وجود خداوند را احساس نماید و البته چنین علمی نیز فقط در سایه رفتارهای اختیاری خاصی که از روی ایمان به خدا و معاد از انسان صادر می‏شود حاصل می‏گردد. چنان که قرآن می‏فرماید:

هر کس کار شایسته‏ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن، در حالی که مؤمن است، او را به حیاتی پاک، زنده می‏داریم و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می‏دادند، خواهیم داد.(نحل 97)

6ـ گناه


تفسیر سکولاریستی و مادی از گناه نیز از نظر قرآن کریم مردود است. در حقیقت عصیان، نوعی تمرّد و سرپیچی از دستورات خداوند می‏باشد؛ و اینطور نیست که مانند بیماری سرخک، امری راجع به بدن باشد، بلکه اگر چه عصیان، نوعی بیماری می‏باشد و لکن بیماری روحی است (نه بیماری بدنی) و امری است که همانند غل و زنجیری مانع تعالی انسان و وصول به قرب الهی و فوز اعظم می‏شود.

7ـ عذاب


عذاب نیز در نگاه قرآنی نوعی مکافات و نتیجه عمل اختیاری است. نتیجه عصیان پروردگار، عذابی است که از ناحیه خدای متعال ایجاد می‏شود:

فرعون به مخالفت و نافرمانی آن رسول برخاست و ما او را سخت مجازات کردیم.(38)

و با فرستاده پروردگارشان مخالفت کردند و خداوند نیز آنها را به عذاب شدیدتری گرفتار ساخت.(39)

البته روشن است که عذاب کردن نیز ممکن است از طریق اسباب مادی باشد، ولی روشن است که هیچ مخلوقی به صورت مستقل نمی‏تواند اثرگذار باشد و تأثیرات مخلوقات، همان تأثیر و فعل الهی است و در حقیقت، فاعلیت هر مخلوقی در طول فاعلیت الهی است و آنها صرفا مجاری فیض خداوند می‏باشند.

8ـ مفهوم توبه

توبه نیز در نگاه قرآنی، بازگشت به صراط مستقیم پس از انحراف از آن است. انسانی که با انجام گناه از مسیر صحیح تکامل خود منحرف شده است با توبه می‏تواند به مسیر تکاملی خود باز گردد و خدای متعال نیز با امداد خودش او را تأیید می‏نماید:

ای کسانی که ایمان آورده‏اید، به سوی خدا توبه کنید، توبه‏ای خالص، امید است (با این کار) پروردگارتان گناهانتان را ببخشد و شما را در باغهایی از بهشت که نهرها از زیر آن جاری است وارد کند.(40)

9ـ مفهوم روزه


اعمالی که مکلفین انجام می‏دهند به لحاظ حکم تکلیفی دارای پنج صورت است (وجوب، استحباب، اباحه، کراهت و حرمت) و اعمال واجب بر دو نوع است: توصلی و تعبدی. واجب توصلی، واجبی است که غرض آن با صرف حصول فعل واجب به وجود می‏آید؛ مانند طهارت دست نجس، که با صرف شستن دست نجس، آن دست پاک می‏شود و در این امر، نیّت خاصی شرط نیست.

اما واجب تعبدی، با صرف حصول فعل واجب، غرض از آن محقق نمی‏گردد، بلکه نیت و قصد تقرب الی‏الله نیز شرط است؛ مانند وضو که با صرف شستن صورت و دستها و نیز مسح سر و پا، پدید نمی‏آید؛ بلکه صرفا اگر به قصد تقرب الی الله انجام شود ـ و نه هیچ قصد دیگری ـ وضو انجام می‏شود.(41)

نماز و روزه نیز از واجبات تعبدیه هستند. از این رو از دیدگاه اسلام، انجام روزه با رویکرد سکولاریستی و به قصد ریاضت، کاملاً باطل و غیرقابل قبول است و روزه وقتی مورد قبول واقع می‏شود که فقط به انگیزه و نیت تقرب به خدای متعال باشد.

10ـ معاد

معاد نیز یکی از ارکان اعتقادی ادیان ابراهیمی است. تقریبا یک سوم آیات قرآن، مربوط به مسأله معاد و زندگی در سرای دیگر است.(42) به طوری که زندگی دنیا در مقایسه با آن، جز یک متاع قلیل و مکث در یک لحظه و نیز قطره‏ای در مقابل اقیانوس بیکران و بی‏نهایت نیست.

آیات قرآن در بیان وجود عالم قیامت بسیار فراوان است، برخی از آنها با دلالت مطابقه و برخی با دلالت تضمنی و برخی هم با دلالت استلزام بر وجود قیامت دلالت دارند:

در بعضی از آیات به پیامبر دستور می‏دهد که نسبت به وقوع قیامت قسم یاد نماید:

از تو می‏پرسند آیا آن (وعده مجازات الهی) حق است؟ بگو آری به پروردگارم سوگند، قطعا حق است و شما نمی‏توانید از آن جلوگیری کنید.(43)

کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد؛ بگو آری به پروردگارم سوگند که همه شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد، سپس آنچه را عمل کردید به شما خبر داده می‏شود و این برای خداوند آسان است.(44)

در آیات متعدد دیگری، قرآن کریم بر غیرقابل تردید بودن قیامت تأکید می‏نماید:

روز قیامت به یقین آمدنی است و شکی در آن نیست، ولی اکثر مردم ایمان نمی‏آورند.(45)

بعضی از آیات نیز بر این نکته تأکید می‏نماید که آوردن قیامت بر خداوند لازم است:

«وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الأُْخْری»(46)؛ و این که بر خداست ایجاد عالم دیگر.

با توجه به تأکیدات قرآن روشن است که هرگونه تفسیر مادی و سکولار از معاد در تعارض آشکار با قرآن کریم است.

به نظر می‏رسد که غلبه علوم تجربی بر اندیشه‏ها در عالم غرب و سرایت آن به دنیای شرق، موجب شده است که عده‏ای با عقب‏نشینی کامل، از دین تفسیری تجربی، مادی و طبیعی ارائه دهند و تمام آموزه‏های ماورایی دین را قلب ماهیت نمایند.

در حالی که روشن است، عرفی نمودن دین، هم از جهت عقل و هم از جهت نقل، موجب انکار ادیان توحیدی و از جمله اسلام خواهد بود؛ از این رو باطل و غیر قابل قبول است.



پی نوشت ها

1- جمال الدین محمد خوانساری، غررالحکم و دررالکلم، با مقدمه، تصحیح و تعلیق میر جلال الدین حسینی ارموی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اوّل، 1342، ج 5، ص 194.

2ـ بقره / 282.
3ـ بقره / 284.
4ـ آل‏عمران / 40.
5ـ طه / 8.
6ـ یونس / 3.
7ـ یونس / 5.
8ـ روم / 40.
9ـ صافات / 96.
10ـ تکویر / 29.
11ـ عنکبوت / 60.
12ـ زمر / 62؛ انعام / 102؛ رعد / 16؛ غافر / 62.
13ـ نور / 42؛ مائده / 18؛ شوری / 53.
14ـ توحید / 1؛ انبیاء / 22.
15ـ نحل / 50ـ49.
16ـ بقره / 98.
17ـ صافات / 164.
18ـ تکویر / 21.
19ـ نحل / 102؛ بقره / 97؛ عبس / 16 و...
20ـ سجده / 5؛ معارج / 4؛ نازعات / 5؛ ذاریات / 4 و...
21ـ انفطار / 11؛ یونس / 21؛ زخرف / 80؛ ق / 18.
22ـ آل عمران / 125ـ124.
23ـ احمد سیّاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، تهران، چاپ نهم، ج 4ـ3، ص 1686.
24ـ مریم / 11.
25ـ نحل / 68.
26ـ قصص / 4.
27ـ انعام / 112.
28ـ شوری / 51 و نیز ر.ک.: محمد حسین‏زاده، مبانی معرفت دینی، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه‏الله ، چاپ چهارم، 1381، صص 55ـ54.
29ـ بقره / 97.
30ـ احمد سیاح، پیشین، ج 2ـ1، ص 242.
31ـ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسه مطبوعات اسماعیلیان، قم، ج 1، صص 90ـ58.
32ـ محمدتقی مصباح یزدی، راه و راهنماشناسی و معارف قرآن، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه‏الله ، چاپ اول، ج 4 و 5، صص 61ـ58.
33ـ اسراء / 88.
34ـ هود / 13.
35ـ یونس / 38.
36ـ حاقه / 47ـ40.
37ـ الحاقة / 47ـ40.
38- مزمل/16
39-الحاقه/10
40ـ تحریم / 8.
41ـ به کتب مختلف اصولی مراجعه شود از جمله: سید محسن الطباطبایی الحکیم، حقایق الاصول، تعلیقة علی کفایة الاصول، مکتبة بصیرتی، قم، الطبعة الخامسة، 1408، الجزء الاول، صص 166ـ165.
42ـ محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن: خداشناسی، کیهان‏شناسی، انسان‏شناسی، انتشارات مؤسسه در راه حق، چاپ اول، 1367، ص 443.
43ـ یونس / 53.
44ـ تغابن / 7.
45ـ مؤمن / 59؛ شوری / 7.
46ـ نجم / 47.

پایان مقاله
مرجع : پایگاه اطلاع رسانی نبویان
کد مطلب : ۳۷۱۳۰۸
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما