۰
دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۵۳

آسيب شناسي اجمالي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره)

آسيب شناسي اجمالي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره)
ظهور انقلاب در ايران به عنوان كشوري كه در زمره‌ي ‌مشهورترين و پر صداترين كشورهاي در حال نوسازي تلقي مي‌شد، امري نامنتظر بود.
در واقع اگر به حافظه‌ي تاريخي خويش رجوع نماييم به سادگي به خاطر مي‌آوريم كه بسياري از كارشناسان سياسي و اصحاب فضايل علوم اجتماعي، انقلاب اسلامي را حتي هنگامي كه در افق واقعيت هويدا شد، نمي‌ديدند.
با اين حال، آنچه در بهمن 57 روي داد واقعاً يك انقلاب در معناي كلاسيك آن بود. زيرا شامل طرحي ايدئولوژيك همراه با يك الهام‌گيري سراسري، ارتباطي بي‌گفتگو و مستحكم بين رهبري و توده‌هاي انقلابي، طرح بنيادين، آفرينش نظام سياسي تازه و نهاد‌هاي مرتبط با آن، مبارزه‌ي طولاني كمابيش خشونت بار و مهم‌تر از همه، خلق علم سياست جديدي بود. اين سياست جديد حاوي مفاهيم جمعي پربار، فرضيه‌هاي جديد جهانداري و هنجارهاي تحليلي‌ نوين برحسب معيارهاي خود بود كه به دور از گفتمان‌هاي حاكم، تمامي جهان را موضوع داوري‌هاي خود قرار مي‌داد.
از همين منظر ، انقلاب اسلامي تاريخ جديدي را رقم زد كه روش‌ها، مفاهيم، هنجارها و مبادي ارزشي جهان مدرن را در سطحي جهاني، به چالش كشيد. بي‌ترديد بايد اعتراف نمود حضرت امام (ره) به عنوان متفكر دوران گذار [1] از جامعه‌اي سنتي به جامعه‌اي مدرن (نه طبق پيش‌بيني هگلي كه پس از ظهور حادثه‌، متفكران و فلاسفه با اندكي تأخير ظاهر مي‌شدند) با كوله‌باري از انديشه و الهام از تاريخ تفكر انبيا و آگاهي از تحولات معاصر ملت ايران، در شرايطي كه به زعم غربيان ايران در كانون ثبات خاورميانه قرار داشت، توانست انقلابي با همان انگاره‌ها و الگوهاي مختص خويش كه برگرفته از جامعه‌ي توحيدي بود، استوار سازد. از آنجا كه عنوان مقاله‌ي ما پيرامون آسيب شناسي انقلاب در نگاه حضرت امام است، مع‌هذا بحث خويش را روي اين مقدمه تنظيم مي‌نماييم.

واژه‌ي آسيب شناسي ( pathology ) از علوم پزشكي به علوم اجتماعي وارد شده و به معناي «مبحث مطالعه‌ي علل بيماري و عوارض و علائم غير عادي» [2] مي‌باشد. در اينجا مقصود از آسيب شناسي انقلاب در نگاه حضرت امام در حقيقت بحث از آفت‌هايي است كه به نوعي چيستي، چرايي و چگونگي انقلاب اسلامي را مورد تهاجم قرار مي‌دهد. اينها همان مطالباتي بود كه منجر به فروپاشي رژيم گذشته گرديد و بازگشت به گذشته‌ي نامطلوب در كليه‌ي مختصات آن، از آسيب‌هاي نظام جمهوري اسلامي به شمار مي‌رود. از اين رو سخن از آسيب شناسي انقلاب بدون مطالعه‌ي فرآيند و عوامل اين پيروزي، صبغه‌ي علمي نخواهد داشت. در اين مقاله فرآيند جنبش انقلابي ايران در انديشه‌ي امام خميني با وام گرفتن قالب تئوري آلن تورن [3] بررسي شده است.

جامعه‌ي‌ ايران در دو قرن گذشته شاهد جنبش‌هايي بوده است كه اين كشور را از ديگر كشورهاي آسيايي ممتاز مي‌كند.
ميشل فوكو [4] فيلسوف مشهور فرانسوي و نظريه‌پرداز فرامدرنيسم (كه در جريان انقلاب اسلامي ايران به تهران و قم مسافرت كرده و از نزديك شاهد وقوع انقلاب بوده) مي‌گويد اين انقلاب نمي‌تواند با انگيزه‌هاي اقتصادي و مادي صورت گرفته باشد. زيرا جهان شاهد شورش و قيام همه‌ي ملت عليه قدرتي بود كه مشكلات اقتصادي آن به آن اندازه بزرگ و مهم نبود كه در جريان آن ميليون‌ها ايراني به خيابان‌ها ريخته و با سينه‌هاي عريان به مقابله با مسلسل‌ها بپردازند. پس دليل انقلاب را بايد در جايي ديگر جستجو نمود. يا نيكي كدي ضمن اذعان به انقلاب خيز بودن و فراواني شورش‌ها و قيام‌ها در ايران در صدد تبيين چرايي اين ويژگي [5] برآمده از ميان اين جنبش‌ها، انقلاب اسلامي كه در سال 1357 به رهبري امام خميني (ره) به پيروزي دست يافت به دليل دامنه‌ي وسيع آن و تأثيرات عميقي كه به دنبال داشت از ويژگي ممتازي برخوردار است. بررسي چرايي پيدايش اين جنبش و ماهيت آن در فهم آسيب‌هاي انقلاب ما را ياري مي‌رساند.

مدل نظريه: آلن تورن معتقد است جنبش‌ها بر سه اصل اساسي استوار است: ‌1) همگاني بودن؛ 2) هويت؛ 3) ضديت يا مخالفت. [6] همچنان كه نيل اسمل‌‌سر خاطرنشان مي‌سازد، جنبش‌هاي اجتماعي معلول فشار ساختاري موجود در جامعه است كه باعث ايجاد منافع متعارض در درون جامعه مي‌گردد. [7] پس اصل ضديت در انديشه‌ي آلن تورن اشاره به عناصري دارد كه افراد آن جامعه با آن عناصر مخالفند. همين عناصر زمينه‌هاي ساختاري را براي تشكيل جنبش‌هاي اجتماعي و در نهايت هويت يابي اين جنبش‌ها فراهم مي‌كند. پس هر جنبشي همواره نماينده‌ي گروه‌هاي ويژه‌اي است كه داراي منافع مشترك بوده و براي برطرف كردن موانع ساختاري تلاش مي‌كنند. «هويت» جنبش ساخته‌ي عناصري است كه جنبش در مخالفت با آنها شكل گرفته است. جنبش‌هاي اجتماعي معمولاً براي معرفي هويت خويش به اهداف و آرمان‌هايي چنگ مي‌زنند كه از زمره‌ي ارزش‌هاي مطلق و مورد قبول همگان است. همانند استقلال، آزادي، عدالت، برادري و برابري كه آلن تورن براي تشريح اين فرآيند از مفهوم «همگاني بودن» سود مي‌جويد. [8]

جنبش‌هاي اجتماعي وقتي اصل مخالفت را از دست دادند، ديگر نام جنبش به آنها اطلاق نمي‌گردد. براي مثال وقتي جنبش پيروز گردد و نظام جديدي را پايه‌‌گذاري كند، ماهيت جنبش در گزاره‌هاي مثبت جلوه گر مي‌شود. يعني رهبران جنبش كه عمدتاً خود نيز نمادي از ماهيت [9] جنبش هستند، سعي مي‌كنند «نظام جديد» عاري از معايب نظام قبلي بوده و موجد فشار ساختاري نباشد. از اين رو ديدگاه‌هاي رهبران يك جنبش در تجزيه و تحليل جنبش و آسيب شناسي نظام مبتني بر آن بسيار اهميت دارد.
  البته آسيب‌هاي انقلاب منحصر به عوامل موجِده نيست چون جامعه‌ي نظامي پويا است و ممكن است ارزش‌ها تغيير كرده و ارزش‌هاي جديدي خلق يا جايگزين شوند. اما در اينكه عناصر موجده‌ي انقلاب از جمله آسيب‌هاست از درجه‌ي اطمينان بالايي از صحت برخوردار است. زيرا دگرگوني ارزشي از چنان سرعتي برخوردار نيست كه در زمان كوتاه ماهيت جامعه دگرگون شود.

نكته‌ي قابل توجه اينكه بهترين معيار و سنجه براي آسيب شناسي نظام جديد، كالبد شكافي جنبش است كه منجر به پايه‌‌گذاري جنبش شده است. بدين ترتيب سؤال از چرايي پيدايش انقلاب اسلامي و چيستي آن و آسيب شناسي‌اش، سه مسأله‌ي به هم پيوسته است. [10] كه در اين راستا در مقاله‌ي حاضر به سه سؤال ذيل پاسخ خواهيم گفت:

1 ـ از ديدگاه امام خميني (ره) چرا مردم با رژيم شاهنشاهي مخالفت كرده و انقلاب نمودند؟

2 ـ ماهيت انقلاب ايران به عبارت روشن‌تر، اصول اساسي نظام اسلامي كدامند؟

3 ـ چه عواملي اين انقلاب را تهديد مي‌كند؟ آسيب‌هاي نظام اسلامي مبتني بر انقلاب 1357 از ديدگاه بنيانگذار اين نظام كدامند؟

1 ـ عوامل پيدايش انقلاب از ديدگاه امام خميني؛


برخلاف انديشمندان تقليل‌گرا كه به يك عامل در پيدايش انقلاب تأكيد كرده و بر عواملي چون مذهب، اقتصاد، مدرنيزاسيون استبداد و توطئه انگشت مي‌گذارند. رهيافت امام چند علتي است. برخي عوامل از ديدگاه ايشان را بيان مي‌كنيم.

الف) استبداد و سلب آزادي: امام خميني در تحليل‌هايش از قيام مردم ايران در سال 57 يكي از عوامل عمده‌ي آن را استبداد و اختناق شاهنشاهي و شيوه‌ي حكومتي شاه مي‌دانند «آنكه اساس اين انقلاب است، آنكه اساس اين انفجارها است، خود اين آقا (محمد رضا شاه پهلوي) است.» [11] امام خميني قضيه‌ي اختناق و سلب آزادي را تئوريزه كرده و فرآيند آن را چونان يك جامعه شناس بيان مي‌دارند: يكي از چيزهايي كه موجب پيروزي شما‌ها شد، همين زيادي ظلم و زيادي اختناق بود كه اين اختناق وقتي زياد شد، انفجار از آن پيدا مي‌شود، دنبال يك اختناق طولاني هي عقده‌ها زياد مي‌شود و منتظرند كه يك صدايي در آيد. صداي اولي، فريادي درآيد، ديگران دنبالش بروند. [12]

امام خميني فرآيند مذكور را نه يك اتفاق و حادثه‌ي استثنايي بلكه يك قانون تلقي كرده و ديگر حكومت را به عبرت‌گيري دعوت مي‌نمايد: حكومت‌ها بايد عبرت بگيرند از اين وضعي كه در ايران پيش آمد و بدانند وضع براي اين بود كه محيط اختناق به طوري پيش آوردند كه اختناق انفجار آورد. [13]
ملت ما از آزادي محروم بود، كشور ما از استقلال صحيح محروم بود. ملت ما از اين مظالم به جان آمد و قيام كرد يك قيام اسلامي بزرگ. [14]

ب) ماهيت طاغوتي رژيم شاهنشاهي: از ديدگاه امام خميني هر حكومتي كه مشي اسلامي را در همه‌ي زمينه‌ها مراعات نكند و محتواي آن اسلامي نباشد طاغوت است. [15] امام مفهوم حكومت طاغوت را در برابر حكومت عدل قرار داده و مي‌فرمايند: ما اميدواريم كه با پيوستن به هم بتوانيم اين طاغوت‌ها را تا آخر از بين ببريم و به جاي آن يك حكومت عدل اسلامي كه مملكت ما براي خودمان باشد و همه چيزمان به دست خودمان باشد... [16] امام خميني در سال 59 نيز گرايش جوانان ايراني به اسلام و تمايل به شهادت را ادامه‌ي‌ نهضت اسلام خواهي ملت ايران در برابر طاغوت در سال‌هاي قبل از انقلاب ارزيابي نموده و مي‌فرمايند: «اين تحولي كه الان در كشور ما هست همه‌اش روي اين مقصد است كه از اول فريادشان بلند بود كه ما اسلام را مي‌خواهيم، طاغوت را نمي‌خواهيم.» [17]

ج) ترويج فساد: امام معتقد بود يكي از مسائلي كه مردم ايران را به ستوه درآورد فساد دامنگير نهادهاي رژيم شاهنشاهي بود. البته به زعم امام خود نهاد سلطنت فساد برانگيز و ريشه‌ي مفاسد بود. اين فسادي كه در ايران پيدا شده است، همه‌ي فسادها زير سر رژيم شاهنشاهي بود. در تاريخ از اولي كه رژيم شاهنشاهي پيدا شده است تا حالا كه ما مشاهده مي‌كنيم، هر چه مفسده بوده رژيم شاهنشاهي اين مفاسد را ايجاد كرده. [18] اين رژيم و اين حكومت، حكومتي است كه مي‌خواهد جوان‌هاي ما را فاسد كند و اين مراكز زياد فحشا و هم اطراف و هم جوانب فحشا را رواج دادن براي اين است كه جوان‌ها را از دانشگاه‌ها بكشند به ميخانه‌ها و به كارهاي زشت و بد. [19]

انقلاب ايران در اثر مفاسدي است كه در هيأت حاكمه وجود دارد و همچنين بر اثر كارهاي مخالف عقل است كه شاه انجام مي‌د‌‌هد و خرابي‌هايي كه با دست عمال شاه در سراسر مملكت انجام مي‌گيرد. [20] مراكز فحشا در اين كشور اين‌قدر زياد بود كه احصاء نداشت. مراكز فساد اين‌قدر بود كه جوان‌هاي ما را به فساد كشاند... كاري كردند كه ملت ما به جان آمد... و خداي تبارك و تعالي بر اين ملت منت گذاشت و قيام كردند. [21]

د) وابستگي رژيم به بيگانه: همچنان كه نيكي كدي به خوبي نشان مي‌د‌‌هد ملت به دليل داشتن هويت ايراني ديرينه، وابستگي به بيگانه را بر نمي‌تابد، از اين رو اين هويت ديرينه در كنار حضور سنگين يك امپرياليست، مشوق انقلاب است. [22] در نظر امام خميني علاوه بر تأثير عامل مذكور در قيام ملت ايران، تأثيرات منفي وابستگي از جمله به يغما رفتن ثروت‌هاي ملي و آگاهي ملت از اين امور در پيدايش انقلاب ايران دخيل بودند: در عصر ما ملت يافت كه شاه به واسطه‌ي پيوندي كه با غرب خصوصاً با امريكا دارد و همين طور با شرق تمام مخازن ما را به باد داده بلكه نيروهاي انساني ما را به هدر داده است و فهميدند جنايات فوق العاده‌اي كه مرتكب مي‌شود به واسطه‌ي پيوندي است كه شاه با ابرقدرت‌ها دارد از اين جهت ملت ما به پا خاست. [23] [رژيم پهلوي] اقتصاد ما را به كلي به هم زد و همه چيز ايران را وابسته به اجانب كرد همه چيز ايران به باد رفت و خسته شدند مردم از اين جهت قيام كردند و اين نهضت را به پا داشتند. [24]

از ديدگاه امام خميني وابستگي رژيم گذشته صرفاً بعد اقتصادي نداشت بلكه در همه‌ي ابعاد سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي شاه وابسته بود و همين امر موجب جدايي رژيم از مردم و اعمال فشار رژيم بر آنان و در نهايت بروز انقلاب شد: فشار بيش از حد شاه مردم را چنان در تنگنا قرار داد كه آنان دست به يك قيام همگاني زدند. شاه استقلال سياسي، نظامي، فرهنگي و اقتصادي ما را از بين برده است و ايران را در همه‌ي ابعاد وابسته به غرب و شرق كرده است. مردم ايران را زير شكنجه و سياهچال‌هاي زندان كشته است. از تمام علما و خطبا براي گفتن حقايق جلوگيري كرده است تمام اينها موجب شده است كه مردم مسلمان ايران خواستار يك حكومت اسلامي باشند. [25]

هـ) جدايي از ملت: رژيم شاهنشاهي ایران به دليل ويژگي‌هايي كه بيان شد از پايگاه مردمي برخوردار نبود. طبيعت وابستگي و اتكا به ذخاير زيرزميني همچنان كه تدا اسكاچپول در مقاله‌ي «حكومت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران» خاطر نشان مي‌سازد [26] موجب پيدايش ديوار بلند بي‌اعتمادي ميان مردم و حكومت وابسته شده بود به طوري كه شاه تا آخر به اهميت مردم پي نبرده و انقلاب ايران را توطئه‌ي خارجي تبيين مي‌كرد. بر خلاف شاه كه با ارائه‌ي نظريه‌ي «توطئه» ناآگاهي خويش را تئوريزه نمود، از ديدگاه امام بيگانگان هيچ نقشي در پيدايش انقلاب نداشتند. به عقيده‌ي امام اگر پايگاه داشت اين مرد (شاه) بين مردم، اگر نصف قدرتش را صرف كرده بود براي ارضاي مردم، هرگز اين قدرت به هم نمي‌خورد. [27] ... فقط آن رده‌هاي بالاي ارتش و قواي انتظامي باقي را ديگر به هيچ نمي‌گرفتند نه ادارات و نه ارتش. آن رده‌هاي پايين، نه مردم و نه بازار و نه مسجد و نه روحانيت و نه دانشگاه هيچ يك را به حساب نمي‌آوردند، اينها چيزي نمي‌دانستند. اينها را و بزرگ‌تر خطاي اينها همين بود كه ملت را چيزي نمي‌دانستند. ملت همه با هم شدند براي اينكه همه ناراضي بودند. [28]

2 ـ اصول اساسي نظام اسلامي مبتني بر انقلاب 1357


نظام اسلامي در ایران بر اساس همان آرمان‌هايي بنيان نهاده شد كه رژيم گذشته آنها را ناديده گرفت. اصول و آرمان‌هاي انقلاب در شعار‌هاي سال 57 و اظهارات امام خميني(ره) به خوبي منعكس شده است. شعار معروف «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» چكيده‌ي مطالبات مردمي بود كه سال‌هاي متمادي جهت دستيابي به آن مبارزه كرده بودند.

الف) استقلال: امام خميني در پاسخ به سؤالي درباره‌ي اهداف و برنامه‌ي آينده شان، مي‌فرمايند:... استقلال و آزادي را به وطن بازخواهيم گرداند، روابط ناسالمي را كه به ضرر ملت است، اصلاح خواهيم كرد... دست ديگران را از ايران كوتاه خواهيم نمود. [29] بايد ما توجه داشته باشيم كه ما خودمان كي هستيم و چي هستيم و مملكت ما احتياج به چي دارد و به كي دارد. اگر ما اين وابستگي‌هاي معنوي را به حال خودش و پيدا كنيم خودمان را، مي‌توانيم يك ملت مستقل باشيم. [30]

ب) آزادي: مردم ايران قيام كرده‌اند، براي يك مطلب واضحي است كه همه‌ي بشر قبولش دارد كه بايد آزاد باشد. نبايد هي در حبس كنند. نبايد جلويش بگيرند كه حرف نزن، بيخ گلويش را فشار دهند كه نبايد يك كلمه حرف بزني، قلمش را بشكنند كه نبايد بنويسي... آنكه از حقوق بشر است و از اولين حقوق بشر است. آزادي، استقلال، حكومت عدل اين را مي‌خواهند مردم. [31]

ج) جمهوريت: قالب حكومت مطلوب از ديدگاه امام ، جمهوري و محتواي آن اسلامي است. اما شكل حكومت ما جمهوري اسلامي است جمهوري به معناي اينكه متكي بر آراي اكثريت است و اسلامي براي اينكه متكي به قانون اسلام است و ديگر حكومت‌ها اين‌طور نيستند كه تكيه بر قانون اسلام داشته باشند. [32]

ما خواهان استقرار يك جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي به آراي عمومي، شكل نهايي حكومت با توجه به شرايط و مقتضيات كنوني جامعه‌ي ما توسط خود مردم تعيين خواهد شد.[33]

د) اسلاميت: محتواي نظام مطلوب انقلاب ايران از ديدگاه امام اسلام و اصول اساسي آن است كه در قرآن و سنت بيان شده است: امروز كه ملت ايران قيام كرده‌اند... حكومت اسلامي مي‌خواهند، مي‌خواهند كه آزاد باشند. مي‌خواهند كه مستقل باشند. مي‌خواهند كه حكومتشان حكومت اسلامي باشد. [34]

آسيب شناسي نظام اسلامي از ديدگاه امام خميني


با توجه به آنچه كه اجمالاً گفته شد ملاك تشخيص آسيب‌ها تا حدودي روشن مي‌گردد، زيرا با آسيب شناسي رژيم پهلوي مي‌توان به شيوه‌ي «فرافكني» روند آسيب‌هاي جمهوري اسلامي را به سهولت تشخيص داد. از اينرو امام خميني كارگزاران نظام اسلامي را از آفت‌هايي كه دامنگير رژيم پهلوي شد بر حذر داشته و بر حفظ اصول اساسي انقلاب كه در سال 57 با خون هزاران شهيد امضا گشته تأكيد مي‌كنند.

انديشه‌هاي امام خميني در اين زمينه از چند جهت داراي اهميت است: اولاً ايشان در جريان جنبش‌هاي انقلابي ايران حضور داشته و شاهد عيني وقايع سده‌ي اخير ايران هستند. ثانياً به علت قرار گرفتن در صدر عظيم‌ترين جنبش ايران به عنوان نماد هويت جنبش مي‌باشند. ايشان دهه‌ي اول بعد از انقلاب را تجربه كرده و آسيب‌هاي آن را مشاهده نموده و با هشياري تمام در مورد بروز آن تذكر داده‌اند. قبل از پرداختن به آسيبهايي كه امام خميني براي نظام اسلامي برشمرده تذكر اين نكته ضروري است كه آسيب شناسي امام عمدتاً متوجه آسيب‌هاي دروني است. همچنان كه ايشان نظريه‌ي توطئه در تبيين چرايي پيدايش انقلاب را نمي‌پذيرفت. خطر دشمنان خارجي را به شرط اتحاد ملت و حفظ محورهاي اساسي انقلاب بي‌تأثير دانسته و هيچ‌گونه خطري از اين لحاظ احساس نمي‌كند: از هيچ يك از اين قدرت‌هايي كه در عالم هستند و ارعاب مي‌كنند ملت ما را، ما نمي‌ترسيم... ملتي كه براي خدا قيام كند از هيچ چيز نمي‌ترسد و آسيب نمي‌بيند. [35] البته امام خميني اصل وجود دشمن خارجي را مي‌پذيرند: «ما با يك ابرقدرتي در طرف غرب و يك ابرقدرتي در طرف شرق مواجه هستيم كه هر دو آنها مي‌خواهند ما را ببلعند» ولي خطر فيزيكي آنها را كم اهميت ارزيابي مي‌كند.

اگر چنان‌چه گفته مي‌شود دولت امريكا مي‌خواهد نظامي بياورد و اين مملكت را به خاك و خون بكشد باور نكنيد اولاً و ثانياً اگر بيايد خواهد سزاي خودش را ببيند از محاصرات اقتصادي و نظامي و دخالت‌هاي نظامي ابرقدرت‌ها نمي‌ترسيم. [36] ترور فيزيكي را امام بي‌تأثير دانسته و معتقد بودند با ترور اشخاص نمي‌توان انقلاب را ترور كرد. [37] حتي فراتر از اين امام دشمن خارجي را عامل انسجام ملت ارزيابي كرده و مي‌گويند: تازه وقتي كه يك جنگي شروع مي‌شود، ملت ما بيدار مي‌شود، بيشتر متحرك مي‌شود. [38] در مقابل، امام آسيب‌هاي دروني و از همه مهم‌تر «تفرقه‌ي امت» را ارزيابي كرده و معتقد بودند خطر دشمن خارجي نيز غير مستقيم و از اين ناحيه است. يعني دشمن خارجي ممكن است به آسيب‌هاي داخلي دامن زده و از اين طريق خدشه وارد كند. آنچه مهم است اين ناسازگاري‌ها در ارگان‌هاي اسلامي است... مرتباً دعوت به توافق مي‌كنند. لكن خودشان هم توافق ندارند. اين امر موجب نگراني است چون سبب مي‌شود كه كشور به حال تزلزل باقي بماند و اگر مدتي به حال تزلزل باقي بماند آسيب از خودش پيدا مي‌شود و از داخل آسيب مي‌بيند و محتاج به اين نيست كه از خارج بيايند و به ما آسيب برسانند. [39]

آسيب‌هاي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني


الف) تفرقه: امام خميني ايران را به لحاظ ساختاري مستعد تفرقه دانسته و زمينه‌هايي چون وجود قبايل و عشاير مختلف، موقعيت جغرافيايي، تنوع زباني، تنوع مذهبي و در نهايت تنوع خاستگاه روشنفكري يعني وجود حوزه و دانشگاه را از عوامل تفرقه به شمار آورده‌اند. [40] از اين رو به اعتقاد امام عواملي چون مليت، زبان و وحدت مكاني نمي‌توانند به عنوان محور‌هاي اتحاد مورد تأكيد قرار گيرند و به جاي آن اسلاميت و آن هم در مفهوم عام و در سطحي فراتر از تفسير‌هاي فرقه‌اي مي‌تواند عامل انسجام ايران باشد.

تفسير امام از اسلام، اقرار به كلمه‌ي لا اله الا الله و داشتن قبله‌ي واحد يعني ارزش‌هاي فرافرقه‌اي است. مسلمانان كه اهل حق هستند قرآن كتاب آنهاست. كعبه قبله‌ي آنهاست. كساني كه به اسلام ايمان آورده‌اند و به حق ايمان آورده‌اند در اين حق خودشان مجتمع باشند و نگذارند اين باطل‌ها كه در باطل خودشان مي‌خواهند مجتمع بشوند آنها پيروز بشوند. [41]

امام خميني ضمن توصيه به سعه‌ي صدر در برخورد با برادران ديني ، منطق گفتگو و تن دادن به قوانين و مقررات را رمز بقاي اتحاد مي‌دانست ، دو مؤلفه‌ي مذكور حتي مي‌توانند اقليت‌هاي ديني را همنوا كنند. اگر بخواهيد مملكت خودتان را از دست ابرقدرت‌ها و چپاول‌گري‌هاي بين‌المللي نجات بدهيد بايد همه‌ي مقرراتي كه تحت عمل هر يك هست، آن مقررات عمل بشود و هيچ نهادي با نهاد ديگر معارضه نكند... من اميدوارم كه تمام برادر‌هاي ما در اطراف ايران چه برادرهاي اهل سنت و چه برادرهاي اهل تشيع و تمام كساني كه در اين ملت هستند از اقليت‌هاي مذهبي همه با هم مجتمع باشند تا اينكه رفاه همه‌ي ‌مسلمان‌ها و همه‌ي كساني كه در كشور اسلامي سكونت دارند، حاصل بشود. [42] بنابراين ايشان براي بقاي اتحاد حكومت اسلامي را به حكومت انساني ترفيع داده و معتقدند با قانون‌گرايي مي‌توان اختلافات را حل كرد و كشور را به ساحل نجات رهنمون ساخت. خواست همه يك جمهوري اسلامي، يك حكومت عدل، يك حكومت انساني... اگر اين دو تا جهت را حفظ كنيد... و نگذاريد اختلاف پيدا بشود اگر ما حفظ كنيم اين وحدت كلمه و وحدت مقصد [اسلام] تا آخر پيروزيم. [43]

در حكومت انساني و حكومت عدل حتي بدون داشتن دين واحد نيز مي‌توان با منطق گفتگو به تفاهم رسيد: ما اگر اختلاف سليقه داريم، اختلاف بينش داريم بايد بنشينيم و در يك محيط آرام صحبت كنيم و مسائل خودمان را حل كنيم با تفاهم مسائل را حل كنيم نه اينكه جبهه‌گيري كنيم. يكي يك طرف بنشيند با دار و دسته‌ي خودش و كوشش كند در تضعيف يكديگر و كوشش كنند در تضعيف كشور اسلامي... شما‌ها اگر مسلم هستيد، با احكام اسلام عمل كنيد و اگر خداي ناخواسته تعهد اسلامي را قبول نداريد با ديد سياسي مسائل را حل كنيد. [44]

امام خاستگاه تفرقه را نه مردم كه نخبگان، مسئولان و نهادهاي نظام دانسته و خطاب به ايشان مي‌فرمايند: شما همه براي خدا ـ ان‌شاء الله ـ عمل كنيد همه تان با هم باشيد پشت و پناه هم باشيد. ملت خوب است. ملت يك ملت روشني است. يك ملت خوبي است شما‌ها هم همه با هم مجتمع بشويد دولت و ملت و اركان دولت، رئيس جمهورش، مجلسش همه‌ي اين‌ها با هم مجتمع باشند. [45]

اگر قلم‌هايي كه در روزنامه‌ها به ضد هم چيز مي‌نويسند كمك كنند براي از بين رفتن جمهوري هم مسئولند... احكام اسلام امانت پيشمان... و نبايد با قلم‌ها و قدم‌ها به اين امانت خيانت كنيم... اگر بخواهيد كشورتان مستقل باشد و آزاد باشيد بايد از اين طور مناقشات دست برداريد. [46] من باز تأكيد مي‌كنم اگر سران با هم خوب باشند. اين كشور صدمه نمي‌بيند اگر صدمه اين كشور ببيند از اختلاف سران است. همان طور كه شارع مقدس فرموده بايد دولت، مجلس و قوه‌ي قضائيه احساس كنند كه يك تكليف دارند و آن اينكه اختلاف نداشته باشند. [47]

ب) ارائه‌ي‌ چهره‌ي طاغوتي از حكومت: امام خميني معتقد بود انقلاب ايران به لحاظ ماهوي از ساير انقلاب‌هاي دنيا متمايز است و وجه تمايز آن اسلامي بودن آن است. [48] همان‌گونه كه در تعريف طاغوت از ديدگاه امام اشاره شد هر حكومتي كه محتواي آن اسلامي نباشد طاغوت است. [49] خواه متوليان آن پهلوي باشد يا ديگران. الان ما همه مكلفيم حالايي كه جمهوري اسلامي شد ما همه اسلامي باشيم اگر بنا شد جمهوري اسلامي باشد اما ما‌ها ديگر اسلامي نباشيم حكومت اسلام نيست اگر بنا شد كه جمهوري اسلامي باشد، پاسبان‌هايش اسلامي نباشند خداي نخواسته دادگاه‌هايش اسلامي نباشد، اين حكومت طاغوتي است به اسم اسلام همان طاغوت است.
     امام خميني از تبديل شدن جمهوري اسلامي به حكومت طاغوتي نگران بوده و آن را يكي از آسيب‌هاي عمده‌ي انقلاب برشمردند: طاغوت براي خاطر اينكه پسر كي بود و نوه‌ي كي بود كه نبود براي اعمالش بود اگر اعمال ما هم يك اعمال طاغوتي باشد، براي خود باشد، نه براي ملت، دعوا بكنيم سر خودمان، نه براي مصالح ملت. اين همان طاغوت است. منتها به يك صورت ديگري در آمده اما طاغوت است. طاغوت هم مراتب دارد. يك طاغوت مثل رضاخان و محمد رضا و يك طاغوت هم مثل كارتر و امثال آنهاست يك طاغوت هم مثل ماهاست. [50]

ج) ارائه‌ي چهره‌ي واژگونه از اسلام: علي (ع) مي‌فرمايند: «مردم اسلام را به تن مي‌كنند ولي آن چنان كه پوستين را وارونه به تن مي‌كنند.» [51] ممكن است محتواي حكومتي به ظاهر اسلامي باشد ولي چهره‌اي كه از اسلام ارائه مي‌شود چنان واژگون و دور از واقعيت باشد كه دل‌هاي پاك و توده‌ي مردمان به آن رغبت نكنند، زيرا مفروض امام خميني اين است كه «اگر اسلام واقعي به مردم ارائه شود همه‌ي دنيا آن را مي‌پذيرند.» [52]

وارونه نشان دادن چهره‌ي اسلام يكي از آسيب‌هاي تهديد كننده‌ي نظام اسلامي است كه امام درباره‌ي آن هشدار مي‌دادند. زيرا كنار گذاشتن ظاهر اسلامي در ايران ناممكن است ولي وارونه به تن نمودن آن آسان است. وانگهي اگر اسلام وارونه به تن شود نه تنها كارگزاران نظام ضربه مي‌بينند كه از ديدگاه امام مكتب (اسلام) از همه‌ي امور مهم‌تر است: اگر روحانيون كه در اين جامعه هستند روي موازين مقررات به طور دقيق عمل نكنند، اگر دولت به طور دقيق عمل نكند... و اعمالشان را تطبيق ندهند با اسلام يك صورت قبيحي از اسلام در خارج منعكس مي‌شود... الان يك تكليف بسيار بزرگي به عهده‌ي همه‌ي ماست من يك طلبه هستم اين تكليف را دارم. آقايان [روحانيون] اين تكليف را دارند. ساير قشر‌ها هم دارند كه كوشش كنيم وجهه‌ي اسلام را آن طور كه هست نمايش بدهيم نه آن طور كه خلفايي مثل معاويه و يزيد... جلوه مي‌دادند... و اسباب اين مي‌شد كه يك وقت وجهه‌ي ‌اسلام را در دنيا دگرگون كنند. [53] اگر خداي نخواسته ما پيروز بشويم به اين معنا كه آن دسته‌اي از ظالم‌ها كه بودند و آن دسته‌اي از چپاول‌گران كه بودند بيرون كرديم لكن به جاي آنها يك دسته ظلم ديگر‌ي با يك محدوديت خاص و چپاول‌گري‌هاي ديگري با يك محدوديتي به جاي او نشست. اين موجب اين مي‌شود كه مكتب ما در دنيا منعكس بشود كه مكتب درستي نبوده شكست در مكتب واقع بشود. آن شكستي كه جبران نمي‌تواند بپذيرد. [54]

از تحليل فوق يك فرض ناخودآگاه به ذهن تبادر مي‌كند و يك ملاك براي ارزيابي القا مي‌شود و آن اينكه كارگزاران نایر در ارزيابي اقبالي مردم روي ديگر سكه را نيز ملاحظه نمايند. يعني ممكن است آن اسلامي كه ارائه مي‌شود به دليل رفتار سوء مسؤلان وارونه جلوه كند و پشت كردن مردم به برنامه‌ي حكومت همواره پشت كردن به اسلام نيست. «خودارزيابي» اصل مهمي است كه از گفتار‌هاي گهربار امام استنباط مي‌شود.

د) سوء استفاده از آزادي: يكي از چهار ستون نظام اسلامي در انديشه‌ي امام، آزادي است. هر حكومتي كه ميل به استبداد كند، طاغوت است زيرا خلاف موازين اسلامي عمل كرده است: اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتوري بكنيم. ما تابع آراي ملت هستيم ملت ما هرطوري رأي داد ما هم از آن تبعيت مي‌كنيم. ما حق نداريم، خداي تبارك و تعالي به ما حق نداده است پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه به ملتمان يك چيزي را تحميل كنيم. [55]

آزادي سياسي در انديشه‌ي امام خميني به حدي است كه «هر فرد از افراد ملت حق دارد مستقيماً در برابر سايرين زمامدار مسلمين را استيضاح كند و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع بدهد. در غير اين‌صورت اگر بر خلاف وظيفه‌ي اسلامي خود عمل كرده باشد خود به خود از مقام زمامداري معزول است» [56] با همه‌ي اهميتي كه امام به آزادي قائل است آزادي را ملازم با قانونمداري و به عبارت عام‌‌تر (محدوديت) مي‌دانند آزادي در چارچوب مجاري قانوني معنا پيدا مي‌كند و به مفهوم «هرج و مرج» و «دلبخواه» نيست از ديدگاه امام هرج ومرج منجر به استبداد مي‌گردد يعني از دل «آنارشيسم»، «خودكامگي» و «استبداد» متولد مي‌شود. همچنان كه استبداد رضاخاني از درون كشمكش‌هاي طولاني و هرج و مرج پس از انقلاب مشروطه تولد يافت و مردم نيز استبداد را به هرج و مرج ترجيح مي‌دهند.

امام خميني يكي از آسيب‌هاي مهم نظام اسلامي را سوء استفاده از آزادي دانسته و تذكر مي‌دهند شكر نعمت آزادي حفظ حدود آن است و اگر حدود آن حفظ نشود ممكن است به حالت سابق برگرديم. اگر خداي نخواسته آزادي را صرف كرديم بر خلاف مسير ملت و اسلام حالا كه آزاد شديم خودمان را به هرج و مرج بكشيم... حالا كه آزاد هستيم بر خلاف نظامات اسلامي و بر خلاف نظامات ملي عمل كنيم، هرج و مرج به پا كنيم، تحت هيچ قاعده نباشيم، ‌تحت هيچ يك از قواعد اسلامي و ملي نباشيم، اگر اينطور باشد آزادي را سلب كرديم بر خلاف مسير ملت و بر خلاف مسير اسلام. [57]

مدل ذيل اقتباسي از انديشه‌ي امام است :

خواسته‌ي اسلام و ملت آزادي آزادي بدون قيد (قيد اسلام و مقررات مدني يعني مسير ملت و خواسته‌ي ايشان) استبداد و اختناق (افراط در استبداد و اختناق) شكل‌گيري جنبش‌هاي انقلابي.

هـ) وابستگي اقتصادي: در انديشه‌ي امام خميني نيز متغير اقتصاد به عنوان انگيزه‌ي انقلاب غايب است. از ديدگاه امام تئوري (اقتصاد عامل انقلاب) چون نظريه‌ي «توطئه» مطرود است. [58]

پس آنچه مردم ايران را به تحرك وامي‌داشت و غرور ملي ايرانيان را خدشه دار مي‌ساخت، نه ضعف اقتصادي و فقر كه «وابستگي» (اقتصادي، فرهنگي، سياسي) بود. امام خميني ضمن رد تبيين‌هاي اقتصادي به ويژه ماركسيستي از انقلاب، مي‌فرمايند: آيا جوان‌هاي ما براي اينكه يك زندگي مرفهي در دنيا داشته باشند خون مي‌دادند؟ اين مي‌شود كه يك كسي خودش را بكشد كه زندگي‌اش خوب باشد يا خير اين يك نهضتي الهي بود... نهضت ايران نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوري اسلامي به عنوان اسلام، احكام اسلام در خيابان‌ها ريختند و همه گفتند: ما اين رژيم را نمي‌خواهيم و حكومت عدل اسلامي و جمهوري اسلامي مي‌خواهيم. [59]

امام خميني تقويت بنيه‌هاي اقتصادي را براي استقلال كشور ضروري دانسته و معتقد بودند بدون استقلال مادي و خودكفايي نسبي به ويژه در امر كشاورزي [60] و توليدات مربوط به كالاهاي ضروري و حياتي استقلال در ساير زمينه‌ها نيز ممكن نيست. اگر مملكت شما در اقتصاد نجات پيدا نكند و وابستگي اقتصادي داشته باشد همه جور وابستگي دنبالش مي‌آيد و وابستگي سياسي هم پيدا مي‌كنيم. وابستگي نظامي هم پيدا مي‌كنيم. براي اينكه وقتي ما چيزي نداشتيم دستمان به طرف امريكا دراز مي‌شود و امريكا همه چيز را به ما تحميل مي‌كند ما وقتي مي‌توانيم زير بار او نرويم كه قدرتمند باشيم. [61]

امام وابستگي اقتصادي را يكي از آسيب‌هاي انقلاب دانسته و آن را عامل رجعت به وضعيت پيش از انقلاب مي‌داند كه آن وضعيت زمينه‌هاي ساختاري بروز جنبش‌هاي انقلابي را فراهم كرد. [62]

و) اشرافي گري و تجمل گرايي: همچنان كه ابن خلدون خاطر نشان مي‌سازد تجمل‌گرايي از عوامل عمده‌ي شكست حكومت‌ها و به سستي گراييدنعصبیت است. امام خمینی نیز تجمل گرایی را یکی از آسیب های عمده به شمار آورده و در تحلیل گرایش مردم به روحانیت و سپردن رهبری انقلاب به ایشان می گویند: آن چیزی که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه ی آن دنبال ما و شما آمده اند و اسلام را ترویج نموده و جمهوری اسلامی را به پا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگی اهل علم است. اگر خدای نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده اند. عمارت درست کرده اند و رفت و آمدهایشان مناسب شان روحانیت نیست و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان.[64]
 
در پندار امام خمینی عصبیت حاکم بین روحانیت و مردم نه بر خویشاوندی نسبی بلکه بر دین و معرفت استوار است که به زعم ابن خلدون عام تر از عصبیت خویشاوندی است و این معنویت که قوام این گونه عصبیت می باشد در اندیشه ی امام خمینی رابطه ی معکوس با تجمل گرایی دارد. هرچه بروید سراغ اینکه یک قدم بردارید برای که خانه هایتان بهتر باشد از معنویت تان همین مقدار از ارزش تان به همین مقدار کاسته می شود.[65] امام خمینی از کلیه ی مسئولان به ویژه روحانیون متواضعانه می خواهند برای حفظ نظام جمهوری اسلامی از تجمل گرایی و زرق و برق دنیا بپرهیزند:
 
من متواضعانه و به عنوان یک پدر پیر از همه ی فرزندان و عزیزان روحانی خود می خواهم که در زمانی که خداوند بر علما و روحانیون منت نهاده است و اداره ی کشور بزرگ و تبلیغ رسالت انبیا را به آنان محول فرموده است از زی روحانی خود خارج نشوند و از گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا که دون شأن روحانیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران است پرهیز کنند. که هیچ آفت و خطری برای روحانیت و برای دنیا و آخرت آنان بالاتر از توجه به رفاه و حرکت در مسیر دنیا نیست.[66]
 
سؤال مهمی که در اینجا مطرح می شود این است که منظور امام از تجمل گرایی چیست؟ ملاک تشخیص آن چگونه است؟ و داوران تشخیص چه کسانی هستند؟ الگوی مورد نظر امام برای رهبران حکومت کدامین حکومت است؟ امام به همه ی این سؤالات پاسخ داده اند در اندیشه ی امام اشرافی گری و تجمل گرایی این است که زندگی متولیان امور جامعه متفاوت از توده ی مردم بوده و دارای امتیازات ویژه ای باشند و با سوء استفاده از مقام، ثروت اندوزی کنند و یا در زندگی روزانه امتیازی برای خود قائل شوند.[67] ملاک تشخیص نیز عدم تفاوت زندگی بعد از حاکمیت قشر حاکم با قبل از حکومت است و داوران تشخیص این امر نیز توده ی مردم هستند از این رو توصیه می فرمایند: یک وقت کاری نشود که ملت ها و دیگران کار را تعقیب کنند به اینکه شما دستتان نمی رسید حالا که دستتان رسید شما هم همان هستید.[68]
 
الگوی مورد نظر امام برای حکومت اسلامی جهت مصون ماندن از گرایش به اشرافی گری، حکومت علوی است. همان روزی که بیعت کردند با حضرت امیر به خلافت، آن هم خلافتی که دامنه اش این قدر زیاد بود، همان روز بعد از اینکه بیعت تمام شد ایشان بیل و کلنگش را برداشت رفت سراغ آن کاری که می کرد.[69] از آسیب های دیگر نظام اسلامی در دیدگاه امام می توان به عدم وظیفه شناسی مردم[70] سستی و از دست دادن حالت انقلابی[71] از خود بیگانگی[72] کم کاری در ادارات و کارخانه ها[73] اعوجاج در رسانه های جمعی به ویژه تلویزیون[74] ظاهرگرایی و چاپلوسی[75] سرگرم شدن به مسائل غیر اساسی[76] نفوذ افراد فاسد در بدنه ی حکومت[77] گفتارهای نسنجیده و آسیب زای برخی مسئولان[78] تضعیف نهاد ها[79] بزرگ نمایی مشکلات کوچک و فرافکنی مشکلات اجرایی به اصل اسلام[80] ایجاد یأس و نومیدی به جای امید به آینده[81] ترجیح مسائل شخصی بر مصالح جامعه[82] و... اشاره کرد.
 


[1]. دانشجوی کارشناسی ارشد علوم سیاسی
 [2] تقریرات نگارنده در درس اندیشه های سیاسی حضرت امام، استاد دکتر نامدار، دوره ی کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد واحد علوم و تحقیقات، نیمسال اول سال 1383.
 [3] عباس و منوچهر آریان پور، فرهنگ دو جلدی، دانشگاهی انگلیسی فارسی، جلد 2، ص1569.
 [4] آلن تورن یکی از محققان در حوزه ی جامعه شناسی امروز فرانسه است که آثار زیادی در حوزه ی مدرنیته و جنبش های اجتماعی مربوط به این حوزه دارد.
 [5] پژوهش نامه ی متین، شماره ی 1، ص ص 209 224 همچنین درباره ی فوکو و انقلاب اسلامی ر. ک: جرعه ی جاری، همان، ص ص 102 87.
 [6] نیکی کدی، چرایی انقلابی شدن ایران، ترجمه ی فردین قریشی، فصلنامه ی تبیین، سال اول، بهار 1378، ص ص237 221.
 [7] گی روشه، تغییرات اجتماعی، ترجمه ی منصور وثوقی، نشر نی، چاپ هفتم، تهران: 1376، ص130.
 [8] آنتونی گیدنز، جامعه شناسی عمومی، ترجمه ی منصور صبوری، نشر نی، تهران: 1373. ص674.
 [9] گی روشه، همان، ص131.
 [10] تحلیل روان شناختی شخصیت رهبر جنبش و خاستگاه اجتماعی وی تا حد زیادی ماهیت جنبش را نشان می دهد.
 [11] مصطفی ملکوتیان و دیگران، انقلاب اسلامی و چرایی و چگونگی رخداد آن، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، چاپ سیزدهم، قم: 1380، ص159.
 [12] امام خمینی، صحیفه ی نور، ج 2، ارشاد اسلامی، تهران: ؟، ص57.
 [13] همان، جلد 7 ص279.
 [14] همان، جلد 7، ص73.
 [15] همان، ج 5، ص114.
 [16] همان، ج 7، ص31.
 [17] همان، ج 5، ص58.
 [18] همان، ج 10، ص233.
 [19] همان، ج 3، ص66.
 [20] همان، ص148.
 [21] همان، ص168.
 [22] همان، ج 18، ص219.
 [23] نیکی کدی، همان، ص164.
 [24] امام خمینی، همان، ج 4، ص183.
 [25] همان، ج 7، ص234.
 [26] همان، ج 3، ص164.
 [27] تدا اسکاچپول مجموع مقالات رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی، گردآورنده: عبدالوهاب فراتی، ص185 216.
 [28] امام خمینی، همان، ج 7، ص5.
 [29] همان، ج 11، ص128.
 [30] همان، ج 4، ص66.
 [31] همان، ج 9، ص110.
 [32] همان، ج 4، ص47.
 [33] همان، ص37.
 [34] همان، ج 2، ص260.
 [35] همان، ج 3، ص198.
 [36] همان، ج 13، ص29.
 [37] همان، ج 12، ص92.
 [38] همان، ج 7، ص1.
 [39] همان، ج 13، ص157.
 [40] همان، ج 12، ص163.
 [41] همان، ص31 و ج 14، ص113 و ج 7، ص280 و ج 9 و 8، ص9 و ج 4.
 [42] همان، ج 13، ص48.
 [43] همان، ص27.
 [44] همان، ج 7، ص280.
 [45] همان، ج 14، ص38.
 [46] همان، ج 13، ص173.
 [47] همان، ج 14، ص7.
 [48] همان، ج 18، ص57.
 [49] همان، ج 14، ص190.
 [50] همان، ج 8، ص4.
 [51] همان، ج 13، ص75.
 [52] نهج البلاغه، ترجمه و تفسیر شیخ فیض الاسلام، خطبه ی 17، ص324.
 [53] ر. ک. همان، ج 7، ص33.
 [54] همان.
 [55] ص195.
 [56] همان، ج 10، ص181.
 [57] همان، ج 4، ص190.
 [58] همان، ج 7، ص42.
 [59] ر. ک به مجموعه ی مقالات انقلاب اسلامی و ریشه های آن، معاونت امور اساتید و دروس معارف، قم: 1374، ص86 139.
 [60] امام خمینی، همان، ج 7، ص60.
 [61] همان، ج 11، ص100.
 [62] همان، ج 11، ص117.
 [63] همان، ص204.
 [64] همان، ج 19، ص188.
 [65] همان، ص157.
 [66] حسن آئینه، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران: 1379، ج 1.
 [67] امام خمینی، همان، ج 2، ص280.
 [68] همان، ج 11، ص183.
 [69] همان، ج 2، ص233.
 [70] امام خمینی، همان، ج 11، ص215.
 [71] همان، ص167 و ج 8، ص83.
 [72] همان، ج 11، ص183.
 [73] همان، ص179 و ج 14، ص37.
 [74] همان، ج 12، ص84.
 [75] همان، ج 8، ص264.
 [76] همان، ج 8، ص112.
 [77] همان، ج 11، ص64.
 [78] همان، ج 14، ص24.
 [79] همان، ص40.
 [80] همان، ص44.
 [81] همان، ص4.
 [82] همان، ج 9، ص62.
مرجع : تبیان
کد مطلب : ۳۷۸۱۷۹
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما