«آمریكا در حال فروپاشی است» این جمله طی سالهای اخیر از سوی برخی شخصیتها و رسانههای ایرانی مطرح شده است. حتی برخی از این پیشبینی نیز فراتر رفته و برای این گزاره خبری، زمان مشخص كردهاند. اما آیا چنین خواهد شد؟ فارغ از نگاه مبتنی بر فلسفه تاریخ شیعه و اصول و مبانی اعتقادی در خصوص تزلزل حكومت باطل، آیا میتوان نشانههای دیگری را برای اثبات چنین گزارهای آورد؟
در چارچوب نظریههای رئالیستی و نئورئالیستی در روابط بینالملل، نظریهای مطرح شده است كه در صدد رفتارشناسی قدرتهای بزرگ است. بر اساس نظریه «سیكل قدرت» میتوان متناسب با حدود و ثغور «قدرت ملی» امكان سنجی وقوع جنگها را بر اساس الگویی كه در تاریخ قرار دارد، به عمل آورد. این نظریه معتقد است كه قدرت ملی از یك الگوی مشخصی پیروی میكند به گونهای كه قدرت ملی قدرتهای بزرگ بینالمللی همانند یك منحنی با تقعر به سمت پائین، ابتدا صعود میكند، در راس منحنی به بلوغ میرسد و از آن پس، دوران انحطاط آغاز میشود. منحنی قدرت نسبی قدرتهای بزرگی كه الان دیگر شرایط گذشته را ندارند مانند بریتانیا و یا قدرتهایی كه اساسا وجود ندارند مانند امپراتوری عثمانی، كاملا منطبق با سیكل قدرت است. البته ترسیم این منحنی و سنجش قدرت نسبی كشورها در این نظریه صرفا بر اساس مولفههای مادی از جمله جمعیت، مصرف انرژی، مخارج نظامی و ... است.
سنجش قدرت ملی آمریكا در چارچوب نظریه سیكل قدرت و بررسی افول این هژمونی بینالمللی، در حال حاضر یكی از موضوعات مطرح در میان اندیشمندان روابط بینالملل است. مطالعات نشان داده كه اكنون آمریكا دوران صعود و بلوغ قدرت خود را طی كرده و در نیمه دوم منحنی سهموی قدرت نسبی خود نسبت به سایر رقبا قرار گرفته است. در چنین شرایطی و براساس نظریه سیكل قدرت، همان طور كه آمریكا رو به افول میگذارد، قدرتهای دیگری مسیر صعودی را طی میكنند و به طور حتم میزان تنشها میان آمریكا با قدرتهای بزرگ دیگر افزایش خواهد یافت.
گفته شده است كه چین، روسیه، هند و برزیل از جمله كشورهایی هستند كه رقبای آمریكا در این شرایط محسوب میشوند. اما رو به افول گذاشتن قدرت ملی یك كشور در عرصه سیاسی نشانگان خاص خود را دارد. كشوری كه در دوران بلوغ قدرت خود است، توان اجماعسازی گسترده را دارد، میتواند بسیاری از دولتها را تحت تاثیر قرار دهد، مخالفتها با او اگرچه وجود دارد اما آنقدر قوی و گسترده نیست كه هیمنه او را دچار خدشه سازد و ... در مسیر انحطاط اما چون قدرت رقیب افزایش پیدا كرده، آزادی عمل این ابرقدرت كاهش مییابد و نفوذ سیاسی آن در عرصه سیاسی كمتر خواهد شد.
در شرایط كنونی اما به نظر میرسد نشانهگان طی مسیر كردن نیمه دوم سیكل قدرت از سوی آمریكا، شدیدتر از گذشته شده است. روند رو به افول آمریكا تا حدی است كه اوباما رئیس جمهور كنونی این كشور وقتی چند روز قبل در دانشگاه وست پوینت، از به پایان رسیدن یكجانبهگرایی در نظام بینالملل سخن گفت، خیلی صریح، یكی از اصول مسلم سیاست خارجی آمریكا كه تا همین سالهای اخیر در دستور كار بود را زیر سوال برد. پایان یكجانبهگرایی یعنی اهمیت قائل شدن برای قدرتهای دیگر و این نشانه خوبی است از جایگاه كنونی آمریكا در سیكل قدرت خود.
نگاهی به پروندههای اخیر در حوزه سیاست خارجی آمریكا، این ادعا را بیشتر ثابت میكند؛
در بحران اوكراین، در حالی كه آمریكا و متحدان غربیاش، در حال سردادن مارش پیروزی بودند چرا كه با مداخلات گسترده و حمایت از طیف غربگرای اوكراین توانسته بودند دولت روسگرای این كشور را به زیر بكشند، اقدامات یك تنه روسیه، معادلات آنها را بر هم زد؛ روسیه در مقابل آمریكا و اروپا! آمریكایی كه از فردای پس از فروپاشی شوروی، به تنهایی در بحرانهای جهانی میتوانست اثرات سرنوشتسازی داشته باشد، این بار در اوكراین، در مقابل یك قدرت بزرگ دیگر قرار گرفت و معادلاتش به هم ریخت. قدرت «اجماعسازی» كه یكی از مهمترین ابزارهای یك كشور در سیاست خارجی محسوب میشود، اگرچه از سوی آمریكا در بحران اوكراین مورد استفاده قرار گرفت اما باز هم كارگر نیفتاد.
در بحران سوریه و ماجرای جنجالی حمله نظامی آمریكا به این كشور هم، میتوان نشانههای افول آمریكا را مشاهده كرد. اوباما در حالی كه ماهها قبل از استفاده از سلاح شیمیایی در غوطه شرقی دمشق، گفته بود كه خط قرمزش برای حمله به سوریه، استفاده از این سلاح است، اما در عمل اتفاق دیگری افتاد. این كشور كه خود را آماده حمله به سوریه میكرد، حتی نتوانست اصلیترین همپیمانان اروپایی خود را كه اكنون در بحران اوكراین در كنار او ایستادهاند را متقاعد كند كه در حمله به سوریه كنار او باشند. آلمان و ایتالیا از همان ابتدا مخالف این اقدام آمریكا بود، انگلیس پس از چند روز از همراهی با آمریكا عقبنشینی كرد و تنها فرانسه بود كه مدعی همراهی در حمله احتمالی به سوریه بود. در نهایت اما آمریكا در حالی كه برخی كشورهای عربی از جمله عربستان حاضر به تامین هزینه مالی این حمله شده بودند، عقبنشینی آشكاری انجام داد و به راهحل روسیه و ایران مبنی بر انهدام سلاحهای شیمیایی سوریه بسنده كرد. مككین سناتور جموریخواه و جنگطلب آمریكا در انتقاد از این عقبنشینی اوباما گفته است: «زمانی كه رئیس جمهور اوباما در نشستی در كاخ سفید به لیندزی گراهام میگوید درصدد حمله به سوریه است و سپس به همه جهان میگوید بشار اسد از خطوط قرمز عبور كرده است، اما سپس از اقدام نظامی خودداری میكند، این نوع عملكرد وی با واكنشهای بینالمللی همراه میشود. همه دشمنان ما میدانند كه دوستانمان دیگر نمیتوانند به ما اعتماد كنند». واقع امر هم همین است؛ عربستان پس از عهدشكنی اوباما، عصبانی شد تا جایی كه سعود الفیصل وزیر خارجه عربستان به نشانه قهر، از سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل انصراف داد. بحران سوریه اعتماد برخی كشورهای عربی به آمریكا و وعدههایش را مخدوش كرد. علاوه بر این عدم اجماعسازی در بحران سوریه نیز از دیگر ضعفهای مهم آمریكا است. وقتی اولین بار نشست به اصطلاح «دوستان سوریه» در مراكش برگزار شد، 130 كشور و سازمان بینالمللی در آن شركت كردند. همان روزها گفته شد كه بسیاری از حاضران تحت فشار در آن جلسه حضور یافتهاند. حالا اما وقتی آخرین نشست این گروه چندی قبل در لندن برگزار شد، تنها 11 كشور در آن حضور داشتند!
عدم توانایی در اتخاذ سیاست مداخله نظامی یكجانبه كه اوباما مطرح كرد، عدم اجماعسازی در مسائل و بحرانهای جهانی، مخدوش شدن اعتماد همپیمانان، قدرت یافتن بیش از پیش رقبای جهانی و منطقهای، همسو شدن رقبا و دشمنان با یكدیگر علیه آمریكا و ... از نشانههایی است كه در چارچوب «سیكل قدرت»، از افول آمریكا خبر میدهد اگرچه نمیتوان زمان مشخصی برای آن ذكر كرد. هر افولی اما با صعودی همراه است. روسیه قطعا تا سالهای دیگر، نقشی به مراتب قویتر از شرایط كنونی در نظام بینالملل ایفا خواهد كرد. ایران در این میان، چه نقشی خواهد داشت؟