۰
سه شنبه ۶ آبان ۱۳۹۳ ساعت ۰۷:۵۶

پیام آور وحدت جنبش های اسلامی

پیام آور وحدت جنبش های اسلامی
به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و آثاری که در جهت انتخاب گزینه اسلام در جوامع گوناگون داشته است و نیز در اثر شکست تجربه های حزبی با گرایش های فکری متعدد خود، از ماورای راست تا مادون چپ که در منطقه رواج یافت و ناکامی اتحاد شوروی در حمایت از پروژه کمونیسم و در نتیجه فروپاشی الگوی الهام بخش جنبش های کمونیستی پیرو آن و ناتوانی دمکراسی های سرمایه داری غرب در ترویج اندیشه های خود و روشن شدن این نکته که دمکراسی مورد ادعا تنها محملی جدید برای استعمار است که جامعه شعارهای پر زرق و برق بر تن کرده است و نیز در پی ناتوانی جنبش های ملی گرایانه در یافتن خریداری برای افکار خود و استفاده این جنبش ها از عواطف مردمی که سال ها و به ویژه در جهان عرب رواج یافت؛ موج خیزش اسلامی، در دو دهه پایانی قرن بیستم اوج و گسترش یافت.

تلاش های ریشه کنی احساسات اسلامی و شیوه های رفتاری که به عرف ها و عادات و آداب سنتی تبدیل شده و به صورت بخشی از واقعیت های امت ما در آینده بود، همه ناکام ماند. این تجربیات تلخ، علاقه مندی پنهانی برای سازگاری و همگامی با فطرت انسانی، از راه بازگشت به اسلام را به میان ملت های مسلمان باز گرداند و هم زمان فعالیت های اسلامی وسیعی همه منطقه را در برگرفت.

با این همه، جنبش های اسلامی نوپا و کهنسال که پویایی تازه ای یافته بودند، همه دارای خاستگاه های فکری و سازوکارهای اجرایی مشابه نبودند، بلکه چنان با هم متفاوت بودند که در بسیاری از زمینه ها اختلافات حادی بروز کرد. بعضی جنبش ها به تکفیر بعضی دیگر پرداختند و آنها را خارج از دین تلقی کردند و حتی تعدادی از آنها به تکفیر همگان - جز خود آنها و بدون هیچ استثنایی - شهره شدند.
ارزیابی جنبش های اسلامی، به گونه ای که آنها نمایانگر جریان یا دیدگاه اسلامی واحدی باشد، محال است. انصاف اقتضا دارد که میان آنها تمایز قائل شویم و ارزیابی هر یک را به طور جداگانه، به آن جنبش یا حداکثر به جنبش هایی که از لحاظ گرایش ها و روش های اجرایی مشابه آن است اختصاص دهیم، چرا که اسلام گرایان، خود دیدگاه های بعضی از جنبش ها را که مدعیند نماینده اسلام راستین هستند محکوم می کنند و آنها را منحرف از اسلام می دانند. لذا تلاش بعضی از پژوهشگران یا سیاستمداران برای قرار دادن اسلام گرایان در دایره ای واحد، روش پلیدی است که هدف از آن بهره برداری از خطاها یا انحراف بعضی از جنبش های اسلامی، برای ضربه زدن به همه آنهاست. از آنجا که این افراد دارای موضع و قاعده ای از پیش تعیین شده در رد پروژه اسلامی هستند، لذا برای ساقط کردن جنبش های اسلامی، دستاویزی آسان تر از آن نیست که بهانه مشابهت میان آنها و داشتن نام و عنوان اسلامی مطرح شود.

برای مثال، تجربه الجزایر، تجربه ای تلخ و پیچیده است که به نتایجی نامطلوب انجامید، اما باید دانست که مسئولیت این تجربه را تنها بخشی از اسلام گرایان که در گیری مسلحانه را به روشی نادرست اتخاذ کردند، به دوش می کشند و بخشی دیگر بر عهده گروهی از مسئولان نظام الجزایر است که فعالیت های خصمانه علیه اسلام گرایان را تغذیه کردند یا اقداماتی را به آنان نسبت دادند که هرگز آنان دست به آنها نزده بودند - آن گونه که در گزارش های متعدد بین المللی از سوی منابع فرانسوی، انگلیسی و آمریکایی آمده است - و نیز شرایط داخلی بین المللی که منجر به شکست انتخابات شهرداری ها در الجزایر شد و گزینش مردمی را در انتخابات پارلمانی - که قاطعانه به سود اسلام گرایان بود به بهانه خطر ادعایی ناشی از دستیابی مسلمانان به قدرت در یک کشور نفتی یا رسیدن آنان به مراکز تصمیم سازی در بزرگ ترین کشور عربی در منطقه مغرب عربی و شمال آفریقا، مردود دانستند.

از این رو تجربه الجزایر نمی تواند نمادی از همه تجربیات اسلامی دیگر باشد. حتی در الجزایر، اسلام گرایانی هستند که خشونت مسلحانه علیه نظام را تأیید نمی کنند و این روش را مردود می شمارند و با طرف های اسلام گرای دیگر اختلاف نظر دارند. اما ملاحظه می شود که یا صدای آنان ضعیف است یا به عبارتی بهتر، به آنها اجازه داده نمی شود که صدای خود را رساتر کنند تا صدای خشونت گرایان همچنان حاکم بماند و سرکوب جنبش اسلامی با همه شاخه های معتدل یا تندرو آسان شود. از این رو می توان گفت که تجربه الجزایر، تجربه ای خاص در این کشور است.

امّا تجربه ایران به رهبری امام خمینی (قدس سره) به گونه دیگری است. بر پایی یک دولت اسلامی از راه انتخاب مردم و بدون توسل به کودتای نظامی یا دخالت بیگانه از دستاوردهای این تجربه است که به رغم همه اقدامات خصمانه که انقلاب نوپای ایران با آن روبه رو شد و شرق و غرب، در طول جنگ تحمیلی هشت ساله عراق علیه جمهوری اسلامی برای سرنگونی آن به مبارزه و نبرد با آن پرداختند، همچنان شاهد موفقیت و تداوم آن بودیم و الگویی از پروژه اسلامی را که همگام با عصر نوین بود، ارائه داد و از سازوکارهای انتخاباتی بهره جست که بر انتخاب مردم تأکید می ورزید و فرصت هایی برای گسترده ترین گفت وگوی داخلی و تکثر گرایی در چارچوب حفظ ضوابط شریعت اسلام - که نظام ها و قوانین کشور بر اساس آن تدوین شده است - ایجاد کرد.

انقلاب اسلامی ایران، انقلابی معاصر بود که تعامل با مسائل نو را در زندگی بشری، بر اساس دیدگاه اسلامی انجام داد و باعث جلب توجه و اهتمام اسلام گرایان به منظور بررسی و پیروی از آن و نیز مجادله غربیان به منظور کشف راز قدرت و توان پایداری آن در برابر چالش ها و میزان محبوبیت آن در میان اقشار وسیعی از جهان اسلام شد.

بنابراین نمی توان تجربه الجزایر را به عنوان تنها تجربه یا الگو و نمونه جنبش های اسلامی معرفی کرد، همچنان که هیچ تجربه دیگری را نمی توان نماینده کل این جنبش ها دانست، چرا که میان تجربیات ایران، الجزایر، افغانستان و دیگر تجربه ها تفاوت های بسیاری وجود دارد. هم چنین نمی توان نام اسلام را همزاد خشونت و کشتار و قتل عام دانست، چرا که اسلام با تسامح و استقامت و انسانیت و انتخاب آزاد سازگار است. بعضی از جنبش های اسلامی، خود مسئول خطاها و عملکرد نادرست خویش هستند و اسلام دارای تعالیم و آموزه هایی روشن است، همان گونه که امیر مؤمنان علی (ع) فرمود:

«ان دین الله لایعرف بالرجال بل بآیه الحق، فاعرف الحق تعرف اهله.»
«دین خدا را نه به وسیله مردان بلکه از راه نشانه های حق می توان شناخت، پس حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی».(1)

بسیاری از عناوینی که امروزه به صورت عناوین خاص رژیم های غربی مطرح است، عناوینی است که اسلام در طرح آنها و بیان ویژگی های آنها تقدم و اولویت داشته است. حقوق بشر، آزادی انتخاب و احترام به عقاید دیگران و مانند آن در اصول شریعت اسلامی وجود دارد و اگر امروز رژیم های غربی این عناوین را در داخل کشورهای خود، به نحوی که در هماهنگی با منافع آنان باشد، رعایت می کنند؛ اسلام برای رعایت آنها به عنوان قواعد اجرایی برای کل بشریت، همگان را فرا خوانده است. خداوند می فرماید:

و ما ارسلنک الا رحمه للعلمین(2)
«و تو را [ای پیامبر] جز رحمتی برای همه جهانیان نفرستادیم.»

اسلام، انسان را محور همه قوانین و مقررات خود می داند و آن را نقطه پرگار و ارزش اساسی در میان همه مخلوقات در این زندگی می شناسد:

و لقد کرمنا بنی ءآدم و حملنهم فی البر و البحر و رزقنهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا (3)

«و به راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب ها] برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده های خود برتری آشکار دادیم.»
انسان در اسلام خلیفه و جانشین خدا روی زمین است:

انی جاعل فی الارض خلیفه(4)
«من در زمین جانشینی خواهم گماشت».

از دید اسلام، انسان باید الگو و اسوه ای باشد که پایبند تعالیم الهی و حقوق انسانی مقرر است، حقوقی که امام زین العابدین (ع) آنها را در رساله خود - که شامل پنجاه حق در زمینه های مختلف است - مفصلاً بیان کرده است.

اسلام به فرد آزادی انتخاب داده است. از دید اسلام، ایمان مسأله ای اعتقادی است که نیازمند باور فردی است و اکراه و اجبار در آن راه ندارد. بدین ترتیب، منظومه ارزش ها، حقوق و تکالیف افراد بر پایه ای ثابت و استوار برقرار می شود. اختلاف مردم در پایبندی به رسالت های آسمانی نیز باعث نمی شود که هر یک در عبادت ها، مساجد و معابد خود محترم شمرده نشود و هیچ کسی نباید در راه الزام دیگران به تغییر یا اصلاح دین و عقیده خود دخالت ورزد، چرا که آزادی عقیده برای هر فردی محترم شمرده شده است.

اعتدال و تندروی


تلاش های پیگیر غرب و آمریکا برای وارد کردن سیل تهمت ها علیه جنبش های اسلامی و متهم ساختن همه آن ها به صورت یکپارچه به بنیاد گرایی، تندروی و تروریسم، با این هدف صورت می گیرد که زمینه مناسبی برای سلطه فکری بر جهان اسلام پدید آمد و هم زمان با آن سلطه سیاسی، اقتصادی و نظامی نیز تحقق یابد.

از این روست که دو واژه اعتدال و تندروی به وجود آمد. رژیم های حاکم معتدل تلقی می شوند، زیرا به یک شعار اسلامی، تنها در چارچوب وابستگی مفرط به استکبار بسنده می کنند و جنبش های اسلامی به دلیل اختلاف دیدگاه ها و منافع با نقشه ها و اهداف استکبار جهانی، بنیادگرا و تندرو خوانده می شوند. با این همه و به رغم پذیرش وجود دو شیوه و اصطلاح، باید گفت که این مسأله نیازمند تعریف روشنی به منظور تقسیم جنبش ها و رژیم ها - هر دو - به عنوان معتدل یا تندرو است.

اگر اعتدال به مفهوم ارائه طرح درست و ناب اسلام، دعوت مردم به حکمت و موعظه حسنه، پایبندی به اصول و اخلاق اسلامی، مخالفت با ستم و دفاع مشروع از خود و عدم پذیرش اشغالگری است، حزب الله تشکیلاتی معتدل است و برعکس، چنانچه منظور از آن صفات مخالفی مانند مخدوش کردن وجهه اسلام، رفتار خشونت آمیز با مردم، ستم به دیگران و کشتار بی گناهان باشد، این روش را می توان تندروی نامید که می توان شامل یک جنبش اسلامی یا هر طرف دیگری در جهان باشد که با این روش های غیر انسانی رفتار می کند.

وقتی که جنبش های مقاومت علیه اشغالگری در لبنان و فلسطین، متهم به تندروی می شوند، چرا که اشغالگری اسرائیل را رد می کنند، این یک موضع سیاسی است و نه توصیف دقیق ماهیت آن جنبش ها، به چنین توصیف های سیاسی نباید وقعی نهاد، زیرا در دایره تضاد منافع و عدم پایبندی به ارزش ها قرار می گیرد؛ چیزی که رژیم های استکباری ما را بدان عادت داده اند. اساساً چه کسی به آنها مأموریت داده است تا قیم یا داور دیگران باشند و گواهی حسن رفتار فکری و سیاسی ملت ها، جنبش ها و رژیم ها را صادر کنند؟ آیا آنها که خود با عملکرد استعماری و استکباری و سلطه گری خویش بر ملت ها محکومند، حق سخن گفتن از میانه روی و تند روی دارند؟

دستاورد بزرگی که حزب الله لبنان در آزاد سازی بخش اعظم سرزمین خود تحقق بخشید و میزان گرایش وسیع مردمی به حزب و نیز حمایت سیاسی مسئولان در مناصب قدرت سیاسی و فعالیت های حزبی و دینی، علاوه بر پایبندی حزب الله به ضوابط آزاد سازی سرزمین از اشغالگری، بی آنکه به رغم قدرت و توان و جایگاهی که بدان دست یافته است، اهداف خود خواهانه و برتری جویانه داخلی یا عملی متقابل با دیگران را تعقیب کند، هیچ یک باعث نشد که در موضع گیری سیاسی آمریکا و اسرائیل که فاقد ساده ترین دلایل منطقی و واقعی است و در هماهنگی کامل با هژمونی و سلطه آنها و تلاش برای تحمیل سیاست های ترسیم شده برای لبنان و منطقه است، از اتهام تندروی و تروریسم مبرا شود.

با این همه، دفاع کلی از جنبش های اسلامی، نباید آنها را از بازنگری در اهداف، شیوه های کار و ارزیابی تجربه خود با مردم و رژیم های کشور هایشان باز دارد. هم چنین، این جنبش ها باید باب گفت وگو و ارتباط میان این جنبش را به اندازه کافی باز بگذارند تا از تجربیات درخشان همدیگر بهره مند شوند. ضرورت ندارد که این گفت وگو با ذهنیت جذب و ادغام در یکدیگر صورت پذیرد، بلکه می تواند با روحیه تلاش برای ارتقای سطح عملکرد جنبش ها و بهبود آن و نیز تصحیح خطاها و پیشبرد آنها به گونه ای که همگام با آرمان های کنونی و نیازهای عصر نوین باشد، انجام شود.

به رغم دشواری چنین گفت و گوهایی که ناشی از اسارت جنبش های اسلامی در قیدها و حصارها و ویژگی هایی است که خود برای خویش به وجود آورده اند و مایه تحکیم تعصب های حزبی و فرقه ای و مانع از تعامل فعال می شود، تلاش و حرکت در این جهت، هر چند با گام هایی کوتاه و اندک، مطلوب و شایسته است. زیرا دریچه ای می گشاید که راه را برای همکاری سازنده هموار می سازد و آثار خوبی بر امت ما می گذارد که تشنه طرح اسلامی است. جنبش های اسلامی باید دشمنان واقعی خود را بشناسد، نه آن که برخی بکوشند که دشمنان ساختگی از میان جنبش های اسلامی برای آنان بتراشند و در نتیجه، دشمنان ما از تفرقه و نزاع های داخلی و عصبیت های کور در میان ما بهره برداری کنند.

پوشیده نیست که آشنایی و همکاری میان جنبش های اسلامی که دارای تجانس و هم آوایی است، بسیار ضعیف؛ بلکه در بسیاری از حالت ها اصلاً وجود ندارد و در صورت وجود، احیاناً از حد آشنایی سطحی و گذرا فراتر نمی رود. در حالی که موضوعات بسیاری وجود دارد که نیازمند تفاهم و همکاری، چه در سطح استفاده از تجربه های موفق یا تبادل رهنمودها و نصایح در امور عمومی یا ایجاد سازگاری در مسائل مشترک است که مانند مسأله فلسطین، با سرنوشت همه امت مرتبط است.

این مسأله به حساسیت رژیم ها و حکومت ها در کشورهای مختلف ارتباطی ندارد، زیرا حاشیه ای از ویژگی های خاص و منحصر به هر یک از جنبش ها همواره باقی خواهد ماند و باید نیز چنین باشد. هدف ما آن نیست که جنبش های اسلامی، در همه ویژگی های خاص همدیگر مشترک باشند و اساساً ورود به چنین دایره ای درست نیست. اما توجه و عنایت به مسائل مشترک عمومی امت ضروری است و در حدی که در سازگاری با توان و ویژگی های هر کشور باشد و بر اساس ارزیابی هر جنبش اسلامی از کشور خویش، باید انجام شود.

تعمیم تجربه حزب الله


اندیشه تعمیم تجربه حزب الله لبنان در سایر کشورها از راه ایجاد شاخه های حزب الله به روش متمرکز، از سوی بعضی مطرح شد اما شورای حزب، پس از بررسی این مسأله، بی آن که نیازی به صرف وقت بسیار در مورد آن داشته باشد، به نتیجه ای رسید که این طرح را مردود شمرد. شاید مهم ترین دلایلی که می توان در این زمینه بر شمرد، عبارت است از:

1- مسئولیت فعالیتها و سازکار آنها در هر کشوری، بر عهده شهروندان همان کشور است و رهبران اجتماعی هر کشور، خود مسئولیت ایجاد حزب اسلامی مناسب و هماهنگ با اوضاع آن را بر عهده دارند، چرا که ویژگی های هر کشوری با کشورهای دیگر متفاوت است و نمی توان مشابهت ها و همانندی های دقیقی میان آنها یافت. دست اندر کاران هر کشور، چنانچه بخواهند از تجربه ای که در کشوری دیگر وجود داشته، بهره جویند، می توانند با آگاهی و آشنایی و جست و جو در مسائلی که آنها را قادر به تأسیس حزب خاص خود می سازد، اقدام کنند و از اهداف و تجربیات مورد نظر الهام بگیرند تا بدین ترتیب حرکت خود را غنی سازند.

2- ممکن است احزاب اسلامی و جنبش هایی در کشور دیگری باشند و حساسیت هایی در ارتباط با حزب جدید که دارای مدیریت خارجی است، ایجاد شود و چنین تلقی شود که تأسیس این حزب، کوششی است برای استفاده از توان و سرمایه حزب اصلی و مادر برای به حاشیه راندن نقش و جایگاه احزاب موجود. در نتیجه و با این اعتبارات و دلایل، چه بسا نزاع ها و درگیری هایی در صحنه فعالیت و همکاری این احزاب، به وجود می آید، بی آن که ثمره عملی داشته باشد. علاوه بر این، ایجاد حساسیت در رژیم ها و حکومت ها از چنین حزب «وارداتی»، آن را در کانون هدف گیری آنها و در نتیجه جلوگیری از فعالیت های آن قرار خواهد داد.

3- افراد مؤسس چنین حزبی در هر کشور، در موقعیت ابتدایی و رو به رشد خواهند بود و در نتیجه سطح عملکرد و جایگاه مردمی آنها، همگام و نمایانگر وضعیتی که در لبنان، پس از تاریخی طولانی از فعالیت و جهاد به وجود آمده است، نخواهد بود و لذا چهره ای نادرست و ناقص از ماهیت واقعی حزب به دست خواهد داد و بر ریشه و اصل، مسئولیت ها و تبعاتی تحمیل خواهد کرد که ارتباطی با آن ندارد.

طبیعی است که اندیشه انتقال تجربه موفق حزب به کشورهای دیگر، نگاه و علاقه مندی بسیاری را به دلیل آسانی این طرح بر می انگیزد، اما موانع اصولی، علاوه بر ضرورت یافتن روشی مناسب تر و ایمن تر در سایه شرایط کنونی و اختلاف کشورهای جهان اسلام که شاهد آنیم، مقرر می دارد که هر کشوری دارای تشکیلات حزبی خاص خود، با کادرهای رهبری و اعضا و هواداران خود باشد. چنین تشکل های حزبی می تواند روابط مناسب را با اطراف و احزاب دیگر به عنوان بخشی از برنامه و فعالیت خود ایجاد کند و این روش، دارای فواید بیشتری در امکان ارائه طرح اسلام و پایبندی بیشتر مردم هر کشور به آن خواهد بود.

چه بسا معترضان بگویند که جهانی بودن اسلام چنین تفکیک و تجزیه ای را نمی پذیرد! آنچه از دید این معترضان پوشیده مانده، آن است که جهانی بودن در اندیشه و رفتار و اهداف عمومی، در تعارض با به کار گرفتن شیوه های مناسب در زمان و مکان های متفاوت نیست، به نحوی که کارایی بیشتری در طرح و ارائه پروژه اسلامی ایجاد کند و به گونه ای چارچوب بندی نشود که متغیرها و شرایط خاص را در نظر نگیرد. علاوه بر این، اسلام حوزه و حاشیه خلأ را آزاد گذارده است تا شیوه ها و روش های تشکیلاتی و خصومت های عملکردی ویژه ای در شرایط متفاوت اتخاذ شود، به گونه ای که اصول ثابت اسلام محفوظ بماند و مورد تعرض قرار نگیرد. از آنجا که هدف اصلی، توسعه تشکیلاتی و افزایش گستره حوزه حضور رهبری نیست، بلکه تحقق هدف های مورد نظر اهمیت دارد، لذا مانعی برای انتخاب شیوه مناسب برای تحقق آنها وجود ندارد. علاوه بر این، چنین مشکلی با اکتفا به مرکزیت و محوریت ولی فقیه که اصول و قواعد کلی امت را ترسیم می کند حل می شود و جزئیات بیشتر، از موضوعاتی خواهد بود که به خصوصیت های گوناگون هر کشوری واگذار می شود.

هم چنین می توان ارتباط لازم را میان احزاب اسلامی در کشورهای مختلف، بر اساس فرمول های مناسب و سازگار ایجاد کرد. برگزاری اجتماعات و گردهمایی های دوره ای، کنفرانس ها و ارتباطات دو جانبه و مانند آن که می تواند به مشورت و تبادل نصایح و رهنمودها و استفاده از تجربیات یکدیگر بینجامد، از جمله روش ها برای ایجاد این ارتباط است.

وحدت برای هماهنگی یا وحدت عملی


تلاش برای ایجاد وحدت اسلامی میان سنی و شیعه در اماکن مختلفی که حضور دارند و در همه سطوح، از اصلی ترین اهداف حزب الله است. خدای متعال فرموده است:

و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا (5)
«و همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید و متفرق نشوید.»

باید دانست که وحدت به معنای محو ویژگی های خاص مذهبی، حزبی یا منطقه ای و ادغام کامل در اندیشه و عمل نیست، زیرا انگیزه های اختلاف افراد در برداشت و درک آنها از اسلام، روش های اجرایی مناسب و کارا و انتخاب رهبران، به صرف علاقه مندی یا ترسیم این هدف بزرگ، منتفی نمی شود. اختلاف های فقهی در طول قرن های متمادی شکل گرفته و روش های کار از هم متمایز شده است و در نتیجه، اولویت ها با توجه به تفاوت در تجربه ها و افق های آگاهی و شرایط تربیتی و عملی ترسیم می شود. بنابراین درست نیست که به طور غیر اصولی و برخلاف واقع بینی، صرفاً هدف را مد نظر قرار داد وانگهی، حتی در درون یک مذهب یا میان جنبش های اسلامی در یک کشور و عالمان یک منطقه هم اختلاف وجود دارد و چنانچه این اختلاف ها در حوزه و دایره انتخاب مبتنی بر باورها و ادله شرعی - البته بر حسب درک و بهداشت هر فرد یا گروهی - باقی بماند و به حد درگیری و تکفیر و برادر کشی نرسد، گریزی از آن نیست. به ویژه آن که از میان برداشتن اختلافات، امری ناممکن است و این مسأله با ساختار انسان ارتباط دارد و در علل پیدایش آن، عوامل درونی، اصولی، تربیتی و محیطی بسیاری دخالت می کند.

منظور از وحدت، جست وجوی سطحی کارکردی از هر آن چیزی است که ما را دور هم جمع می کند و به همکاری و هماهنگی و یکپارچه کردن تلاش ها در حوزه امور مشترک عمومی می انجامد و تشکیل نیروی واحد مسلمانان در رویارویی با خطرها و چالش ها نیازمند آن است. نیز می توان مسائل و منافع مشترک و سازوکارهای اجرایی همکاری در مورد آنها را به میزانی که هر طرف بدان ایمان دارد و به لحاظ میدانی توان تحقق آن را دارد، در عین لحاظ همه ویژگی های خاص هر گروه، مشخص کرد. در این زمینه، بسیار شایسته و مثبت خواهد بود که همکاری ها افق های جدیدی بگشاید که پیش از تحقق آن روشن و واضح نبوده است و فضایی از محبت در تعامل میان اطراف گوناگون غالب شود.

وحدت تنها منحصر به مشخص کردن چارچوب های همکاری و هماهنگی نیست بلکه می توان آن را در حالت هایی چند تحقق بخشید. اقداماتی که بعضی طرف ها به خاطر باور و اعتقاد خود و نگرش فراگیر آنها - که در چارچوب مسائل مورد توجه مستقیم و درونی منحصر نمی شود، بلکه از حدود آن در می گذرد و رنج ها و مسائل مورد توجه جهان اسلام را در دایره اهتمام خود قرار می دهد - انجام می دهند و مشارکت ممکن آنها بر اساس موقعیت خود بدون تقاضا یا هماهنگی قبلی انجام می شود و بخشی از واجب و تکلیف طبیعی در به دوش کشیدن بار مسئولیت مسائل عمومی تلقی می شود و توجه به تأثیراتی که هر گونه تحرک یا مسأله ای از خود به جا می گذارد و پا از حوزه خصوصیت های فرهنگی و سیاسی خاصی فراتر می نهد و نتایج آن همگان را در برمی گیرد، همه بخشی از این همکاری و وحدت به شمار می آید، وحدتی عملی که با وحدت در هماهنگی صرف متفاوت است و این هر دو، مکمل همدیگر در تحقق هدف هستند.

برای مثال، آنچه امروز در فلسطین جریان دارد، مسأله ای است که مورد توجه و اهتمام همه مسلمین است. هر چند که تأثیر مستقیم آن بر فلسطینیان بیش از دیگران باشد. بسیج استکباری کنونی برای پشتیبانی از اسرائیل نیز دال بر اهمیتی است که مستکبران به رغم اختلاف منابع خود، در تحکیم پایه های رژیم صهیونیستی به زیان ملت فلسطین، برای این مسأله قائل هستند و اهداف آن، از مرزهای فلسطین فراتر می رود و همه منطقه را در برمی گیرد.

از آنجا که مسأله فلسطین و قدس، مسأله مهم تر را تشکیل می دهد و هیچ بحثی در مشروعیت حمایت و یاری آن نیست، وظیفه حکم می کند که توان همه گروه ها و اطراف، برای تأیید و حمایت از آن با هر روش ممکن به کار رود. در اینجاست که اهمیت وحدت خود را نشان می دهد. نیاز به هماهنگ ساختن تلاش ها و امکانات، از راه برگزاری اجلاس ها و بررسی و مطالعه راه های حمایت و طرح موضعی واحد در برابر جزئیات این مسأله، در عین توجه به شرایط خاص هر طرف و امکانات و سطح توجهات و اولویت های آن، خود را نشان می دهد و این همان چیزی است که آن را وحدت هماهنگی می نامیم که نیازمند سطحی از تعامل مستقیم میان اطراف مختلف - هر چند اندک یا بسیار باشد - خواهد بود.

بخشی از این وحدت، از راه اقدام به اتخاذ و بیان موضع سیاسی و برداشتن گام های خودی که برخاسته از باورها و اولویت های مورد تشخیص بدون هماهنگی با دیگران است تحقق می یابد، به گونه ای که عملاً در جهت خدمت به مسأله فلسطین قرار می گیرد که ما آن را وحدت عملی می نامیم.

حزب الله، رویارویی میدانی خود را با اسرائیل، از راه مقاومت اسلامی به منصه ظهور رساند. مقاومت اسلامی، اولویت خود را بر پایه رد اشغالگری قرار داد و دستاوردهایی چند در لبنان تحقق بخشید که بر واقعیت های فلسطین نیز اثر خود را کنار گذارد. حزب الله هم چنین ایمان خود را به آزادسازی همه سرزمین فلسطین نشان داد و با اتخاذ مواضع سیاسی و عملی و بسیج در راه رسیدن به این هدف، نوعی هم گرایی با انتفاضه فلسطین را در چارچوب وحدت عملی از خود نشان داد.

جلسات فرهنگی با گروه های فلسطینی برگزار شد که نتایجی در حد این نشست های دو یا چند جانبه داشته است، نتایجی که منجر به حمایت و همکاری با روش های مناسب و امکانات موجود و بر اساس شرایط اصولی و مناسب شد و گام هایی مفید در زمینه وحدت هماهنگی محقق ساخت.

آنچه درباره مسأله فلسطین گفته شد، درباره همه مسائل دیگر انطباق دارد، گرچه دارای تفاوت هایی عملی است که به میزان اهمیت مسائل و فراهم آمدن وسایل همکاری در مورد آنها ارتباط دارد. حمله استکباری علیه کشورهای ما برای غارت ثروت های آنها و سلب اراده و استقلال آنها نیازمند وحدتی است که به وسیله آن، در رویارویی با اتحاد استکباری به رهبری آمریکا و طرح های توسعه طلبانه و سلطه جویانه آن، قدرت خود را افزایش دهیم.

حزب الله در رد سیاست های آمریکا در منطقه و اعتراض به آنها و در محکوم کردن حمله به عراق، لیبی و افغانستان و مانند آن و استثمار منابع نفت و سلطه بر گلوگاه های استراتژیک منطقه و نیز در اثر ناپذیری از تهدیداتی که هدف از آنها، تغییر مواضع و سیاست های حزب در مسائل مختلف است، در واقع متحد عملی همه کسانی است که سیاست های آمریکایی را مردود می دانند. از سوی دیگر، در همکاری با سایر طرف ها در جهت تحریم کالاهای آمریکایی و اعلام مواضع و انجام فعالیت های عمومی مشترک جلوه ای از وحدت را به روش هماهنگی به منصه ظهور می رساند.

روشن است که وحدت دایره ای وسیع را در بر می گیرد که در بعضی از عوامل، قابل تحقق با بعضی از اطراف و در عوامل بسیار دیگری قابل دستیابی با طرف های دیگر است. وحدت در بعضی حالت ها ثمره مستقیم خود را می دهد و در حالت هایی دیگر، سهم کوچکی ایفا می کند و احیاناً در چارچوب یک عنوان نظری ناکار آمد باقی می ماند، در حالی که گاهی نتایج عملی سودمندی از آن به دست می آید و انباشته می شود.

لذا می توان گفت که فواید و ثمره های وحدت بیش از آن است که به شمارش درآید و سرشار از نکات مثبت است. لذا نباید کوشش های خود را در راه تفسیر وحدت و ابعاد آن هدر دهیم، چرا که وحدت گستره ای فراخ فراهم می آورد و هر کس که در جهت آن گام بردارد، فضایی برای خود می یابد. در این چارچوب می توان گفت که تضییق گستره وحدت که می تواند آن را سنگین و دشوار بنماید و در نتیجه مانع تحقق آن شود، شایسته نیست. چنین رویکردی تفسیر عناصر آن را پیچیده تر می کند و روند استفاده اطراف مختلف از آن را با مشکل مواجه می کند. از این رو، هیچ گروهی نباید در پیگیری امور امت و یکه تازی در روند عمومی فعالیت ها تک روی کند، زیرا با مواردی روبرو خواهد شد که آن را در لحظات حساس نیازمند دیگران می سازد، در حالی که در چنین لحظاتی آنان را در کنار خود نخواهد یافت.

آنچه گفتیم مانع از گفت و گوی آرام و سازنده در موارد اختلاف فرهنگی و سیاسی، نظری و عملی نیست، اگر چه در این گفت وگوها باید به مواضع سودمند و خودداری از برانگیختن حساسیت ها و جدایی ها اکتفا کرد. این گفت وگوها باید متعرض مسائل دارای اولویت شود که احتمال نزدیک کردن دیدگاه ها یا تعدیل و اصلاح آنها در آن می رود. باید میان افراد یا طرف هایی باشد که خود را برای پذیرش گفت وگو، چه به نتیجه ای مقبول دست یابد و یا مایه ریشه دار تر شدن اختلاف شود، آماده کرده اند، بی آن که اثری منفی بر استمرار و تداوم ارتباط و همکاری بگذارد یا به تثبیت نقاط غیر مفید بینجامد.

این نیازمند آن است که از گفت وگوها به دلیل ترس از نتایج آن وحشت نداشته باشیم، بلکه این جرأت را همواره داشته باشیم که راه گفت وگو را با شرایط پیش گفته طی کنیم تا بت غرور و خود خواهی و اعتقاد به این که هم آنچه می کنیم، درست است و همه حق نزد ماست، بشکند و راه در برابر عقل و خرد باز شود تا با آزادی کامل در دایره انتخاب شرعی اسلامی، به حرکت خود ادامه دهد.

نعیم قاسم

پی نوشت ها :

1- بند «ز» از ماده دوم سند وفاق ملی لبنان، صادر شده از سوی مجلس نمایندگان.
2- امالی، شیخ مفید، ص 5.
3- انبیاء، 107.
4- اسراء، 70.
5- بقره، 30.
6- ال عمران، 103.
منبع: قاسم، نعیم؛ (1383)، حزب الله لبنان: خط مشی، گذشته و آینده آن؛ ترجمه محمد مهدی شریعتمدار؛ تهران: اطلاعات، چاپ سوم
مرجع : راسخون
کد مطلب : ۴۱۶۸۳۲
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما