زرسالاری
هر دو در زمانه خود در قله ثروت بسر میبردند بااین تفاوت که امویان در قله ثروت جزیره العرب قرار داشت ولی آمریکا در قله مکنت و ثروت کشورهای دنیای معاصر قرار دارد. آنها به مال و ثروت بسيار اهميت ميدادند؛ به انباشت ثروت و سلطه بر منابع مادي جامعه سخت اهتمام ميورزيدند؛ اشرافيت و زندگي مرفه برايشان اصل بود و شايد همين ويژگي، مولد خصايص ديگري در ميان آنان گرديد. معاويه در همان دوران خليفه دوم يك زندگي شاهانهاي در شام به راه انداخت8 و سعيدبن عاص در زمان حاكميتش بر كوفه گفت: «روستاها و سرزمينهاي حاصلخيز عراق متعلق به قريش است»؛ يعني سواد عراق را جزء تيول خود و قوم بنياميه ميپنداشت.
دشمنی با اسلام
آنان در جهانبيني خود دنيا را سراي اول و آخر بشر ميدانستند و هيچگاه قبل از پيروزي مسلمانان و چه پس از آن، نگاهشان به هستي تغيير نكرد؛ لذا فلسفة حيات در نزد آنان چيزي جز بهرهجويي افزونتر از لذايذ مادي نبود. روي اين جهت هر قدر بيشتر قدرت مييافتند، بيشتر عياشي و فجور ميكردند.
همه اين جريانها بین هویت خودشان و ذات اسلام تباین میبینند، و بقاء خود را در نابودی اسلام میبینند، با این تفاوت که آمریکا از آغاز تا کنون در نزاع رودررو با اسلام بوده و هست ولی بنی امیه بعد از دو دهه نزاع رودر رو لباس نفاق بر تن کرده و با نام اسلام به جنگ با اسلام برخاستند.در نتیجه همواره در صدد نابودی اسلام در عرصه سیاست، اجتماع، اقتصاد و فرهنگ هستند.
مکر و شيطنت
آنها جرياني زيرك و باهوش و اهل زد و بند سياسي، خدعه، نيرنگ و خيانت بودند و اين خصلت به آنها كمك ميكرد كه رقباي خود را از صحنة مبارزات سياسي كنار بزنند و بر گردة جامعه سوار شوند.
وقتي با شخصيتها و يا جريانهاي معارض مواجه ميشدند، اگر ميتوانستند آن را از سر راه خود برميداشتند و اگر قادر به چنين كاري نبودند، با حيله هاي گوناگون و تا حد توان از معارضان به نفع خويش بهره ميجستند.
طراحي و برنامهريزي، نگرش حزبي و انحصار طلبي از ديگر خصوصيات مشترک آنان به شمار مي آيد به طوري که با برنامه ريزي حساب شده در گوشهاي از قدرت لانه کرده و به کمک طايفه و حزب خود اندک اندک بخش هاي ديگر حاکميت را تسخير مي کنند، آنان وقتي به قدرت ميرسيدند، مناصب اجتماعي را بين اقوام خود تقسيم ميكردند و در پي آن بودند تا گوي خلافت را همواره در ميان خاندان خود دست به دست كنند.
اينها مهمترين خصايص مشترک امويان با استکبار جهاني در دنياي معاصر به شمار ميآيند؛ باتوجه وجوه همانندی این پدیدههاي تاریخی فوق و به علت کاربردی بودن و بصیرت افزایی اين بحث در انتخاب استراتژی مناسب در قبال آمریکا، صهيونيسم و وهابيت قدري در مورد ماهيت حزب اموی، نفوذ آنان در ارکان حکومت اسلامي و پيامدهاي آن و مناسبات اهلبيت (عليهم السلام) و به خصوص امام حسين (عليه السلام) در قبال آنان سخن ميگوييم.
ضرورت بررسي تطبيقي هويت بني اميه با جريانهاي مشابه معاصر
بيگمان گذر زمان بر سبك سخن و ادبيات، تنوع و تكامل ابزارهاي جنگي، ترفند و تاكتيكهاي نزاع ميان حق و باطل تأثير شگرفي ميگذارد؛ اما از آنجا كه ماهيت آدمي به عنوان بازيگر اصلي جنگ ميان حق و باطل ماهيتي ثابت دارد و مبدأ گرايشها و جاذبه و دافعهاش واحد است، بسياري از انگيزهها و عوامل مؤثر در حضور آدمي در جبهة حق يا باطل تكرارپذير و يكسان است. به علاوه روح و شيوة برخورد و شاكله بسياري از ترفندهاي جبهة باطل در اعصار مختلف، درست مثل يكديگر ميباشد؛ به گونهاي كه انسان گمان ميكند همان حادثة ديروز در لباس نو و جديد امروز ظاهر گرديده است. البته بهانهها و دستمايههاي طغيان و سركشي به طور طبيعي در زمانهاي مختلف تغيير خواهد كرد؛ ولي شالوده، منطق و مرام هر يك از دو جريان اهل حق و اهل باطل امري ثابت است. از اينرو تأمل و تدبر در ماجراي كشمكش ميان بنياميه و اميرمؤمنان(ع) ميتواند دستماية خوبي براي تحليل رفتار ستيزهجويانة برخي ديگر از جريانهاي معاصر با دين و رهبر و حكومت ديني به شمار آيد. استاد مطهري در اين مورد ميفرمايند:
براي ما تحقيق در امر حادثة حكومت اموي تنها جنبة تعجبآميز ندارد؛ اين يك امر سطحي نبوده كه فقط مربوط به سيزده قرن پيش باشد كه بگوييم آمد و رفت. اين خطري بود براي اسلام از آن روز تا روزي كه خدا ميداند. حتماً اگر ما بخواهيم به تاريخ روحية خودمان رسيدگي كنيم، بايد به تاريخ اموي رسيدگي كنيم.
فكر اموي در زير پرده و لفافه، با فكر اسلامي مبارزه ميكرد؛ عنصر فكر اموي داخل عناصر فكر اسلامي شد. اي بسا كه فكر همانهايي كه هر صبح و شام بنياميه را لعنت ميكنند، عنصري از فكر اموي موجود باشد و خودشان خيال كنند فكر اسلامي است و قطعاً اينطور است. (امويها رفتند، ولي معالاسف عناصر فكر اموي و رژيم اموي باقي ماند و با تغيير، جزء اصول زندگي ما شده؛ امروز هم اصول معاويهاي، عامل ديانت را استخدام كرده عليه ديانت و نميشود يك كلمه عليه اصول اموي سخن گفت؛ به اندازة گريهاي كه در پاي پيراهن عثمان ريختند، باز ميريزند)9.
چنانکه ملاحظه ميفرماييد از منظر استاد شهيد مطهري، امويان تنها يك طايفة خاص و يك خانوادة ويژه صدر اسلام نبودهاند؛ آنها يك نوعي از سرشت انساني هستند با يك سري علايق و دلبستگيها؛ با يك جهانبيني و ايدئولوژي خاص كه در هر زماني ممكن است در يك جامعه ظهور كنند. بنابراين دقت در افكار و رفتار و بررسي ويژگيهاي آنان ميتواند جامعه را در برخورد با افكار و طبايع و جريانهاي مشابه امويان بصير نمايد و اسلام را از آفت خطر آنان مصون بدارد.
نكته ديگري كه بررسي وضع امويان در حكومت علي(ع) را با اهميت ميكند، ويژگيهاي آنان است. بني اميه چند ويژگي مهم داشتند كه آنها را از ساير طوايف ممتاز ميكرد و آنها را به يك آفت اجتماعي خطرآفرين براي مسلمانان مبدل ميساخت.
با ظهور اسلام و آغاز دعوت رسولخدا (ص) ابتدا با آن بزرگوار و آيين مقدسش مقابله كردند؛ ولي وقتي ديدند تاب ايستادگي در مقابل مسلمانان و موج اسلامخواهي را ندارند، به دروغ به اسلام گرويدند و در سالهاي پس از رحلت پيامبر(ص)، با برقراري پيوند با جانشينان پيامبر، بار ديگر بر بخشهايي از جهان اسلام سلطه يافتند و مكتب اسلام را استحاله كردند.
اما وقتي اميرمؤمنان(ع) به حكومت رسيد، بار ديگر مانند عصر نبوي، با شخصيت كاملي مواجه شدند كه قدرت مصالحه و معامله با او را نداشتند. از سوي ديگر تسليم شدن و بيعت با آن بزرگوار نيز موجب از دست رفتن سلطه شان بر جامعه اسلامي ميشد؛ لذا خود را بر سر يك دوراهي سرنوشت سازي ديدند. سرانجام طبل مخالفت با علي(ع) و كارشكني در حكومت حضرت را به صدا در آوردند تا از اين رهگذر حكومت علي(ع)را واژگون نموده، قدرت كل جهان اسلام را به دست گيرند و تا حد زيادي نيز به اهداف شوم خود نايل آمدند و پس از شهادت امام علي(ع) و صلح امام حسن(ع) بر تمام جهان اسلام مسلط شدند.
با توجه به مطالب فوق، شايسته است با دقت نظر در مورد ماهيت و خصوصيات امويان، ببينيم اين اوصاف بر كدام يك از احزاب مخالف مسلمانان در دنياي معاصر تطبيق ميكند؟ آيا در ميان جامعة اسلامي ما، جرياني با چنين ويژگيها پيدا ميشود؟ اسباب و ابزارهاي پيروزي امويان و ترفندها و شعارهايشان چه خصوصياتي داشتند؟ مواضع سياسي و اجتماعيشان چگونه بوده؟ و چرا در ميان گروههاي مختلف درگير با حكومت ديني، سرانجام آنها بر اريكه قدرت نشستند؟
استاد شهيد مطهري در يكي از فرازهاي سخنانش پيرامون امويان، آنها را به يهود در دنياي معاصر تشبيه نموده و انسجام دروني و حركت با طرح و برنامة آنان را مشابه حركت يهود بر ضد اسلام شمرده، در وصفشان ميفرمايد:
در پنجاه سال بين وفات رسولخدا| و شهادت حسينبنعلي(ع)، جريانات و تحولات فوقالعادهاي رخ داد. محققين امروز، آنهايي كه به اصول جامعه شناسي آگاه هستند، متوجه نكته اي شده اند؛ مخصوصاً عبدالله علائلي با اينكه سني است، شايد بيشتر از ديگران روي اين مطلب تكيه ميكند؛ ميگويد: بني اميه بر خلاف همة قبايل عرب (قريش و غير قريش) تنها يك نژاد نبودند. نژادي بودند كه طرز كار و فعاليتشان شبيه طرز كار يك حزب بود؛ يعني افكار خاص اجتماعي داشتند. تقريباً نظير يهود در عصر ما و بلكه در طول تاريخ كه نژادي هستند با يك فكر و ايدة خاص كه براي رسيدن به ايدة خودشان، گذشته از هماهنگي اي كه ميان همة افرادشان وجود دارد، نقشه و طرح دارند.10
حجت الاسلام دکتر جواد سليماني
منبع: کیهان