به گزارش
اسلام تایمز، درست یک هفته پس از حمله تروریستی به مجله فکاهی «شارلی ابدو» در پاریس، توسط دو مهاجمی که گفته ميشود القاعده مسئولیت اعمال آنها را برعهده گرفته، موج دوبارهای از حمله به اماکن و ارزشهای اسلامی در اروپا و آمریکا شدت گرفته است. مهاجمانی که وقتی در عراق و سوریه دست به جنایت ميزنند پیکارجو خطاب ميشوند و آن گاه که دامنه خشونتشان به اروپا ميرسد تروریستهاي وحشی نام ميگیرند! اگرچه کاملاً طبیعی بود که این حمله ميتواند به مراکز رادیکال اسلامستیزی، بهانه جدیدی برای تحرک ببخشد اما همین موضوع دلیل مناسبی است تا بار دیگر نگاهی بر آن چه که «اسلاموفوبیا» خوانده ميشود، بیفکنیم.
برای شروع کار، شاید روایت «ادوارد سعید» نظریهپرداز فلسطینی - آمریکایی از «شرقشناسی» نقطه آغاز مناسبی باشد. سعید اعتقاد داشت که زایش «شرقشناسی» مصادف با پیدایش «امپریالیسم» است. یعنی اصولاً غرب زمانی متوجه شرق و معرفت بر آن شد که در قالب «رشد سرمایهداری» موفق به نفوذ به بازار موجود در شرق کره زمین و برخورد با مذاهب، فرهنگها و جوامع حاضر در این منطقه گشت. به این ترتیب، نگاه به شرق از همان ابتدا زیر خرقه سرمایهداری قرار داشت. پس به زبان ادوارد سعید، غرب به جای آن که شرق را بشناسد، دست به اختراع و ساخت شرق مورد علاقه خود زد.[۱]
به این ترتیب، نه فقط اسلام، بلکه هویت زندگی شرقی نیز دستخوش شعبدهبازی برخی از موثرترین کانونهاي شرقشناسی بود. از این طریق بود که ميشد هر روایت و تعریفی را به جای روایت و تعریف واقعی از اسلام و دیگر هویتهاي شرقی جا داد.
با این توضیح مشخص است که اسلامهراسی بنیهای بس تنومند دارد و خاستگاه آن به قرنهاي بسیار دور ميرسد. با وجود این، نوساناتی در این نوع احساسات وجود داشته که به شدت محصول گرایشهاي سیاسی حاکم بر دنیای غرب است. از جمله آن که در روزگار تنش میان شوروی و غرب، نه تنها گرایشهاي اسلامستیزی آثار ناچیزی در غرب داشتند بلکه کانونهاي قدرت در غرب با تسلیح و تقویت جریانهاي رادیکال وهابی ميکوشیدند تا جنگی نیابتی در منطقه خاورمیانه و شبهقاره علیه کمونیسم و حلقههاي نزدیک به شوروی به راه اندازند. با وجود این، پس از فروپاشی شوروی، بار دیگر اسلامستیزی جایگاه مهمی در غرب پیدا کرد.
حملات ۱۱ سپتامبر، موهبتی بیسابقه برای کانونهاي اسلامستیزی که گهگاه نفوذهای قابل توجهی در مراکز قدرت داشتند، فراهم کرد. این حملات باعث شده بود تا آنها توجیه کافی برای اقناع افکار عمومی برای حمله بیمحابا به اسلام و عقاید اسلامی و محدود کردن اقلیتهاي مسلمان در کشورشان را پیدا کنند. این حملات این فرصت را به دست داده بود که خشونتگرایی را به عنوان نماد اسلام معرفی و خشونت متقابل و گستردهتر علیه مسلمانان را راه حل حقیقی برای «دفع خطر و تهدید علیه ارزشهاي متعالی» حاضر در غرب معرفی کنند. حادثه ۱۱ سپتامبر و کنش و واکنشهاي پس از آن به اندازه کافی موثر بودند؛ چراکه تحقیقات انجام شده در همان دوره نشان ميداد که ۷۰ درصد از آلمانی ها، ۶۸ درصد در اسپانیا و ۶۴ درصد در بریتانیا و نزدیک به ۳۰ درصد در آمریکا اعتقاد داشتند که میان ارزشهاي اسلامی و زندگی در غرب تفاوت بارز وجود دارد و این تضاد، تهدیدی برای ارزشهاي جامعه غربی به شمار ميرود.[۲]
به هر تقدیر با دور شدن از آثار و تبعات حملات ۱۱ سپتامبر، بخشی از امواج اسلامهراسی نیز در غرب فروکش کرد. تقریبا یک دهه پس از حملات ۱۱ سپتامبر، پدیداری داعش در خاورمیانه، بهانه مناسب دیگری برای راهاندازی موج جدیدی از اسلاموفوبیا پدید آورد. نکته جالب آن که، در این مورد نیز به مانند پدیداری جریانهاي افراطی وهابی در مبارزه با شوروی، کمکهاي خارجی از جمله از جانب دولتهاي خاورمیانهاي متمایل به غرب دیده ميشود. پس از شدت گرفتن تحرکات داعش، گزارشهاي رسانههاي خبری نیز به همان نسبت خبر از گسترش امواج اسلامهراسی ميدادند. برای نمونه، در یک نظرسنجی که توسط مرکز «برتلسمن» درباره اسلام در آلمان تهیه شده است، ۶۱ درصد از افراد بالای ۵۴ سال و ۳۹ درصد اشخاص ۲۵ سال و کمتر معتقدند در معرض تهدید اسلام قرار دارند. این نظرسنجی که با مشارکت حدود هزار نفر بالای ۱۶ سال تهیه شده است، نشان داد که ۶۱ درصد جوامع غیر مسلمان معتقدند اسلام با جهان غرب سنخیتی ندارد. این میزان در سال ۲۰۱۲ میلادی ۵۲ درصد بود. چهل درصد نیز چنین گفتهاند که مسلمانان را غریبهاي در میان خود ميپندارند. علاوه بر اینها، چند صباحی ميشود که جنبشی به نام «اروپاییهاي ملیگرای ضد اسلامی شدن غرب» موسوم به «پگیدا» در برخی کشورهای اروپایی به ویژه آلمان پدیدار شده است که عصر روزهای دوشنبه علیه مسلمانان تظاهرات برگزار ميکنند. نمونههاي مشابه دیگری از جمله آتش زدن به مساجد در دانمارک و سوئد نیز وجود دارند. به هر حال کاملاً مشخص است که حادثه حمله به شارلی ابدو تا مدتها هیزم دمیدن در آتش اسلاموفوبیا را فراهم خواهد کرد.
اسلامهراسیبا وجود این باید توجه کرد که همان طور که موج اسلامهراسی در اروپای پس از ۱۱ سپتامبر فرونخوابید، پس از قدرتگیری داعش و حادثه شارلی ابدو، اسلامهراسی همچنان در اروپا باقی خواهد ماند و وقوع رویدادهایی، امواج آن را گسترش ميدهد. اما به راستی چه چیزی باعث ميشود تا اسلامهراسی همچنان در دنیای غرب باقی بماند.
۱) اسلام سیاسیبا وجود امواج گسترده سکولاریسم در خاورمیانه به ویژه در آفریقای شمالی، همچنان اسلام سیاسی در این منطقه حضور دارد و نفس ميکشد. جمهوری اسلامی ایران، گرایشهاي اسلامی در حاکمیت ترکیه، احزاب اسلامی در خاورمیانه و... همچنان نشان دهنده آن است که اسلام، ظرفیت کافی برای تداوم قدرت سیاسی را در اختیار دارد. اگرچه برخی از این کانونهاي اسلام سیاسی در خط غرب حرکت ميکنند اما به هر حال در یک چارچوب کلیتر، اسلام، مانع متفاوتی در برابر موج تمامیتگرا و یکسانساز سیاست غربی و جهانیسازی است.
۲) حضور نظامی در شرقپس از فروپاشی شوروی و از میان رفتن «خطر کمونیسم» غرب برای توجیه حضور نظامی در منطقه حساس و سوق الجیشی خاورمیانه نیاز به دلیل مناسبی دارد. دمیدن در موج اسلامهراسی شاید بتواند موثر باشد. آنها مستمرا ميگویند «آتش را باید در خانهاش خاموش کرد، پیش از آن که به خانهمان برسد.»
۳) خشونت و تحجر به نام اسلامنباید فراموش کرد که برای آن که امواج اسلامهراسی در غرب همچنان پا برجا بماند نیاز است تا بخشی از مردم عادی را با آن همراه کرد. این بخش از مردم، به مانند هر جای دیگری اوضاع را فارغ از پیچیدگیهاي پشت پرده مينگرد. نباید تردید داشت، برای افکار عمومی حمله به شارلی ابدو، گروگان گیری و سر بریدن و... که به نام اسلام انجام ميشود، مردم عادی را ناخودآگاه به سوی اسلامهراسی ميکشاند. به همین دلیل است که کانونهاي اسلامی در هر جایی وظیفه دارند این دست حملاتی که آب به آسیاب اسلام هراسان میریزد را محکوم کنند.
۴) موضوع فلسطین و اسرائیلدرست است که موضوع فلسطین - اسرائیل در وهله نخست موضوعی عربی - ملی - اسلامی بود اما رفته رفته در گذر زمان و با تغییر برخی گرایشهاي سیاسی، وجه عربی آن کمرنگتر شد و جریانهاي اسلامگرا همچون حماس به جدیترین دشمن اسرائیل در منطقه بدل شدند. نباید انتظار داشت تا زمانی که اسرائیل با چنین وضعیتی در منطقه وجود دارد، اسلامهراسی در غرب به پایان رسد. پروژههاي اسلامهراسی ميتوانند در دالانی تودر تو در خدمت تضعیف کانونهاي اسلامی موثر در غرب در رابطه با مساله فلسطین - اسرائیل باشند.
۵) رشد مسلمانان در غربآن طور که گفته ميشود میزان مهاجرت مسلمانان به کشورهای غربی از یکسو و میزان رشد جمعیتی آنها باعث شده است تا نسبت مسلمانان به افراد بومی کشورهای غربی به نسبت قابل توجهی افزایش یابد به گونهاي که برای نمونه میزان زاد و ولد در میان مسلمانان فرانسوی ۳ برابر خود فرانسویهاست. از سوی دیگر حضور بلندمدت مسلمانان در غرب باعث شده تا آنها رفته رفته به مراکز قدرتمند اقتصادی در این کشورها که در تصمیمگذاریهاي کلان سیاسی موثرند راه پیدا کنند. پروژههاي اسلامستیزی ميتواند راه رشد مسلمانان و ازدیاد آنها را ناهموار کند.
طبیعی است تا زمانی که چنین دلایل عمدهاي وجود دارند نباید پنداشت که اسلامستیزی و اسلامهراسی به پایان خواهد رسید. تا زمان حیات این دلایل، این امواج با بسامدهای مختلف جلو خواهند رفت. اما برخی اقدامات - فارغ از غرضورزیهاي آشکارا موجود در غرب - در دست مسلمانان است که ميتوانند با انجام آنها، به کاهش اسلامهراسی کمک کنند. تلاش برای خارج کردن نمایندگی و دکوراسیون اسلام از دست جریانهاي افراطی همچون داعش یا کسانی که حادثه شارلی ابدو را آفریدند از جمله این موارد است. حقیقت آن است که این حملات چنان سر راست به تقویت جریانهاي اسلاموفوبیا کمک ميکند که آدمی در ميماند آیا به راستی این جریانهاي اسلامستیزی در پس این حملات حضور ندارند؟ اقدام مهم بعدی ميتواند تلاش و سرمایهگذاری برای ارائه چهره و قرائتی رحمانی و البته واقعی از اسلام به دنیای غرب باشد تا تبلیغات سوء را بیاثر کند. نباید نسبت به این مهم بیتفاوت بود یا آن که قرائتهاي شخصی را که نسبتی با اصول اسلام ناب ندارد به جای اصول اسلامی به دیگران معرفی کرد. در این زمینه گرایش به قرائتهاي حقیقی و رحمانی کاملا راهگشا است.
[۱] ادوارد سعید، شرقشناسی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: نشر فرهنگ اسلامی، صص ۴۱-۴۳.
[۲] American Public Opinions about Islam and Muslims, Council On American-Islam Relations Research, Center (CAIR), ۲۰۰۶, P.۷۹.