۰
يکشنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۷:۴۸

درباره انقلاب اسلامی(2)

درباره انقلاب اسلامی(2)
اسـتقرار جـمهورى اسـلامى فـرهنگى بـارور و غنى براى اين ملت به ارمغان آورد. مدرسه اى باز كرد كه در اين مدرسه تعليمات فراوانى از در و ديوارش , از فضايش , از بوى باروت و صداى مسلسل و صفير گـلوله اش , از فريادهايش , از غريو (( الله اكبر )) و (( لا اله الا الـله )) اش آمـوختند و چـه خوب آموختند و درس خود را تجربه كردند و به ميدان عمل آوردند و چه خوب پيروز شدند.
اگـر چنانچه گاهى مى خواستيم بعضى مسائل را مطرح كنيم بايستى با مـحافظه كارى بيان مى كرديم; اگر گاهى سخن از آزادى مى گفتيم بايد در پـوششى از هـزارگونه راز و كـنايه و اسـتعاره بـگوييم; اگـر مى خواستيم با استبداد در افتيم بايستى در پوششى از آيات قرآن و كـلمات نهج البلاغه بگوييم و نمى توانستيم صريح وارد ميدان شويم. امـا سـرانجام حركت اسلامى اين سد سكندر را شكست و اين بت را به زانو در آورد.
 
هويت اسلامى انقلاب و توطئه هاى دشمنان
ما در برابر توطئه هايى كه در كمين انقلاب ما نشسته است و راههاى انـحرافى كـه در برابر اين انقلاب باز كرده اند , متوجه اين نكته باشيم كه هويت اسلامى انقلاب فراموش نشود.

در يـك مـحيط اسـلامى شـايد تـصور شود كه اين مسئله نوعى تعصب و ادعـاست , ولـى ما بايد دقيق تر مسئله را تحليل كنيم و اگر واقعا بـه ايـن نـتيجه رسـيديم روى اين كلمه بايستيم. چون اگر ما اين مسئله را به سادگى از دست بدهيم ممكن است كسانى كه در كمين راه نـشسته اند , به تدريج بتوانند در هويت اسلامى انقلاب ايجاد ترديد كـنند و راه را بـراى هـرگونه رخنه ضد اسلامى هموار سازند. يعنى اگـر چـنانچه كـسانى توانستند در اسلامى بودن انقلاب ترديد ايجاد كـنند , در اسـلامى بـودن جـمهورى ما هم ممكن است ترديد به وجود آورند; در اسلامى بودن قانون اساسى هم ممكن است رخنه كنند و جاى پـا بـسازند; در اسـلامى كـردن شـعارها, ادارات , مظاهر زندگى , مظاهر اجتماعى ما هم ممكن است رخنه و و نفوذ كنند. وقتى به زعم آنـها قـرار شـد انـقلاب هويت اسلامى خود را از دست بدهد , ثمرات انـقلاب هم به طور خاص به زعم آنها لازم نيست اسلامى باشد. چون از ثمرات انقلاب , خود انقلاب با تمام هويتش بايد استفاده كند.

الان هـنوز آن تب و تاب مبارزه و انقلاب چندان فروكش نكرده است و شـايد هـنوز آن شور انقلاب , سخن اسلامى گفتن ما , طرح خواسته هاى اسلامى , هويت اسلامى قانون اساسى ما و جمهورى آينده ما نمى تواند شديدا مورد انتقاد واقع شود.

چـه بـسا يك روزى مجال پيدا كنند كه اين ترديد را قوىتر كرده و صـف آرايـى نـمايند و اعـتراض كـنند كـه مـگر تمام كسانى كه در راه پـيماييها شـركت كردند علاقه به اسلام داشتند ؟ يا مثلا از نظر ظاهر بگويند مگر زنهاى بى حجاب در بعضى اجتماعات و تظاهرات شركت نـكرده بـودند ؟ مـى گويند مگر كسانى كه احيانا معتقد به يكى از ايـسمهاى غير اسلامى بودند , مثل برخى ماركسيستها و يا كسانى كه در بـرابر اسـلام بـى تـفاوت بـودند, در اجـتماعات و تـظاهرات و بـرخوردهاى شما شركت نكردند ؟ مگر در بين كشته ها , هم در گذشته و هم در شور نهضت , كسانى نبودند كه اعتقاد به ايدئولوژى اسلامى نـداشتند ؟
بـنابر ايـن چـرا مى خواهيد اين انقلاب را صرفا اسلامى تلقى كنيد ؟ حـتى مـى گويند مـگر اقليتهاى مذهبى در اجتماعات و راه پيماييهاى شـما شـركت نـكردند؟ مـگر يك ارمنى در ميان شهدا و كشته هاى شما نـبود ؟مـا نـمى خواهيم سـهم مسلمانها و اسلاميها را منكر شويم , آنـها سـهم داشتند , اما چرا مى خواهيد انقلاب را در انحصار اسلام در آوريد ؟
ايـن بـيانى است كه رفته رفته در مقالات , در تفاسير سياسى , در تـظـاهرات و اجـتماعاتى كـه تـرتيب مـى دهند , در كـتابهايى كـه مـى خواهند بـنويسند , در قطعنامه هايى كه صادر مى كنند , مرتب به اين مسئله پر و بال مى دهند.
 
بهره گيرى فريبكارانه از اصطلاحات ظاهر پسند
بـعد هـم يك سخن بسيار ظاهر پسند مى گويند. مى گويند حال كه قبول كـرديم در ايـن قـيام كسانى ضد اسلام يا بى تفاوت نسبت به آن هم بوده اند , بنابر اين آن را در انحصار اسلام قرار ندهيد; بگوييد قـيام مردم ايران , بگوييد قيام ملى , بگوييد حركت دموكراتيك , بـگوييد حركت اجتماع; اسلامى بودن يك مسئله تخصصى است كه به عده خاصى تعلق دارد.

مـى گويند بـايد راهى را در پيش بگيريد كه به نفع ملت باشد; حال اگـر چــنـانچه تـوانـستيم مـثـلا در سـايه كـمونيسم , در سـايه نـاسيوناليسم يا بعضى از فلسفه هاى غربى يا شرقى ديگر منافع ملت ايران را منهاى جنبه اسلامى بودن تإمين كنيم اشكالى ندارد; بعد هـم مـا مى گوييم اين نهضت توسط مردم انجام شده است كه گروهى از آنان مسلمان بودند و بقيه هم مرامهاى ديگرى داشتند و بنابر اين از ثـمرات آن همه مردم استفاده كنند; هر ايسمى, هر قانونى , هر بـرنامه اى كـه تـوانست بـه صـورتى مـنافع مـردم را تإمين كند مى تواند وارث اين انقلاب باشد.

بـراى پاسخ قضيه ، ما در ابعاد كيفى و كمى مسئله و رهبرى انقلاب و همچنين در جنبه ديناميك و موتور محرك انقلاب مطالعه مى كنيم.
 
بررسى انقلاب از نظر كميت
تـعداد افـراد شركت كننده در راهپيماييها در سراسر ايران , مثلا در روز عاشورا يا اربعين , حدود ده ميليون يا دوازده ميليون يا شـانزده مـيليون و يا بيشتر بود ; (3)اگر از اين سيل عظيم مردم از اصـناف , كـارگران , كـشاورزان , زنـان , مـردان , جوانان و بـچه ها كـه به راه افتادند يك آمار مى گرفتيم كه: (( شما اسلام و مـسلمانى را دوسـت داريـد يامكتب ديگرى را ؟ زير سايه اسلام راه افـتاديد يا تحت عنوان ديگرى ؟ )) , شما فكر مى كنيد در اين سيل عظيم چند نفر روشنفكر حرفه اى يا خوباخته شرقى و غربى پيدا مى شد كه بگويد اسلام را نمى پسندم و طرفدار يك ايسم ديگر هستم ؟ مـمكن اسـت دو هـزار نـفر , پـنج هـزار نفر , اگر خيلى دست بالا بـگيريم بيست يا سى هزار نفر پيدا شوند كه طرفدار ايسمهاى ديگر بـاشند; خود را نويسنده , هنرمند و وابسته به اين و آن بدانند.

بـر فـرض , اين سى هزار نفر را پيدا كرديد , اما شانزده ميليون جـمعيت بوده است , اين تعداد چه درصدى از جمعيت را تشكيل مى دهد ؟ مـمكن اسـت عـده اى كـليمى هـم در يـك شرايطى كه ميليونها نفر راهـپيمايى مـى كنند , راه بـيفتند; مـا آنها را طرد نمى كنيم , بـيايند و همبستگى خود را اعلام كنند; اما حركت چند هزار نفر از اقـليتهاى مـذهبى در مـجموع انـقلاب چـقدر نـقش داشته است ؟ آيا مـى توانند ادعـا كنند كه ما راه پيمايى كرديم و ما هم كه مسلمان نيستيم , پس اسم اسلامى را از انقلاب برداريم ؟ !
 
بررسى انقلاب از نظر كيفيت
دوم , بـررسى روح ايـن انـقلاب و جنبه به اصطلاح كيفى آن است. آن چـيزى كه اين مردم را به راه انداخت و آن تكيه گاه چه بود ؟ مگر نـه ايـنكه مـحرم ماه پيروزى خون بر شمشير بود ؟ مگرنه اين ماه رمضانى است كه بايستى يكپارچه آتش و مبارزه و خون باشد ؟ مگرنه ايـنكه از درون مساجد فريادها شعله ور شد ؟ مگرنه اينكه بر پشت بـامها فـرياد (( الـله اكبر )) و غريو (( لا اله الا الله )) با صـفير گلوله در هم مىآميخت ؟ مگرنه اينكه اربعين امام حسين (علیه السلام) تجليگاه همبستگى مردم بود ؟ مگرنه اينكه اولين تجربه راه پيمايى در روز عـيد فطر و بعد از نماز عيد فطر انجام شد ؟ مگرنه اينكه تـاسوعا و عـاشورا تـجليگاه حركت مردم بود ؟ اينها همه روزها و مناسبتهاى دينى است. واقعا حماقت است كه بگويند چيز ديگرى بوده اسـت. كـجا بـودند ايـسمها و مـكاتب ديگر ؟ كجا بودند طرفداران اجـراى قـانون اسـاسى قـبل ؟ كجا بودند مدعيان دروغگوى طرفدارى اجـراى قانون اساسى قبل ؟ كجا بودند مدعيان دروغگوى طرفدارى از رنجبران و زحمتكشان ؟ مـا از ايـن ديـدگاه كـه در محيط اسلامى هستيم و مردم ما مسلمان هستند مسئله را بررسى نمى كنيم بلكه در اجتماعات و تظاهرات مردم وارد مـى شويم. چـه چـيزى بـه ايـن نهضت جان مى داد كه فردى جلوى گلوله مى رفت و از اينكه تير به قلبش بنشيند لذت مى برد ؟ او خود را در آغـوش فـرشتگان و خـودش را شهيد و زنده هميشه باقى جاويد مـى يافت.واقعا اگر اين روح اسلامى در اين نهضت نمى بود شما را به خـدا آيـا يـك هزارم اين حركت و موجب و شتاب در اين انقلاب وجود مى داشت ؟
 
بررسى انقلاب از نظر رهبرى
و امـا سـوم , مـسئله رهـبرى است. كدام رهبر و برخاسته از كدام ايـسم و از كـدام قـشر اجتماعى مى توانست محرك اين انقلاب باشد و ايـنچنين هـوشيارانه وآگـاهانه موج بيافريند و مردم را به حركت درآورد ؟ احـزاب بـه اصـطلاح مـلى و احزاب چپ و راست هم بودند و رهـبرانى از گـوشه و كـنار سـر درآوردند و شروع به مقاله نوشتن كـردند و سـرو صـدا بـه راه انـداختند و گـوشه و كـنار بـه راه افتادند. كداميك از اين رهبران گروهها بودند كه بتوانند حتى يك صـدم از آن تـظاهرات , از آن اجتماعات , از آن فريادها و از آن شـورها را بـه وجـود آورنـد ؟ و اگـر اين رهبرى آگاهانه با اين ضـربه هاى گـيج كـننده اى كـه پشت سرهم به دشمن بموقع وارد مى كرد نمى بود , آيا اين انقلاب به وجود مىآمد و پيروز مى شد ؟ ايـن تـصميم گـيريهاى بـموقع رهـبرى عجيب بود. كم و بيش رهبران مـختلف اجـتماعى وحتى رهبران هوشيار مذهبى و انقلابيون مذهبى در داخـل بـودند , هـمه مى گفتند الان موقع فلان تصميم نيست; چرا آقا الان مـى خواهد دولـت اعـلام كند ؟ چرا وقتى حكومت نظامى ساعت 4/5 اعـلام شـده است آقا مى فرمايد اعتنا نكنيد و بيرون برويد ؟ مرتب مـى گفتند خـطرناك اسـت , نـمى شود , بـايد قـدرى صبر كرد. واقعا رهـبران هر نوع گرايش سياسى و اجتماعى , همه صدها قدم عقب بوند , ديـديم كه امام پشت سر هم ضربه وارد كردند. خيلى جالب بود كه ايـشان بعد از هر ضربه مى فرمود دشمن گيج شده , بگذاريد يك ضربه ديـگر بزنيم , بايد اين ضربه را هم زد. در حالى كه همه مى گفتند خطرناك است.
اگـر ايـن رهـبرى بـا اين هوشيارى نبود كه مى توانستيم اين قدرت طـاغوتى را كـه تـجسم كليه قـدرتهاى اسـتبدادى جـهان بـود و همه نـيروهاى جـاسوسى و قدرتهاى طاغوتى دنيا را براى تحكيم پايه هاى زور و اسـتبداد خود بسيج كرده بود بشكنيم؟ مردم بى سلاح اينچنين در بـرابر ايـن قدرت طاغوتى و شيطانى تاريخ با آن پشتوانه عظيم قـدرتها تـوانستند بـا ايـن رهـبرى بـپاخيزند و دشـمن را از پا درآورنـد. اين رهبرى معلوم است كه اصلا يكپارچه تجسم رهبرى الهى و اسلامى است.
 
متولى و وارث انقلاب
نيروى محرك درون انقلاب , آن روح و ايمان مذهبى و جو مذهبى بود.
اصـلا هـمه چيز انقلاب ,اسلامى بود.اصلا راه انداختن اقليتها و غير اسـلاميها هـم به خاطر موج اسلام بوده است , باز شدن درهاى زندان حتى به روى غير اسلاميها هم به خاطر انقلاب اسلامى بوده است , باز شدن زبان غيراسلاميها هم براى نوشتن يك مقاله يا گفتن يك حرف به خـاطر مـوج حركت آفرين اسلامى بوده است , سخنرانى و تفسير سياسى آن روشـنفكر حـرفه اى كـه هـيچگاه در طـول تاريخ مبارزه گذشته و دوران اختناق از او خبرى نبود و اكنون به عنوان يك سياستمدار و يـك محقق و دانشمند و مفسر سياسى مرتب مقاله مى نويسد , اين باز شـدن زبـانش و اينكه به قلمش اجازه مى دهند بنويسد به خاطر غريو ((الله اكبر )) هايى بود كه گفتند و بت را شكستند.
بـنابر ايـن , انـقلاب اسـلامى اسـت , عـميقا هم اسلامى است و لذا بـايستى از ثـمرات انـقلاب هـم اسـلام استفاده كند.انقلاب متولى و وارثـى جز اسلام ندارد. بنابر اين بايد قانون اساسى ما عميقا بر اسـاس هـويت و مـحتواى اسلامى باشد , وزارتخانه ها و همه نهادهاى حـكومت آينده ما عميقا و قويا بايستى با محتواى غنى اسلامى باشد , نـه ايـنكه فـقط لـعابى از اسـلام داشـته باشد و اسلام آن گوشه بنشيند و بگويد سعى كنيد كه بى احترامى به اسلام نشود. اين شيوه نظام استبدادى و طاغوتى بود.

وقـتى مـسئله به اين صورت است كه هر كس انقلاب را راه انداخت در واقـع وارث آن انـقلاب اسـت , حال در يك انقلابى كه عميقا در عين اسلامى بودن , مردمى و همگانى است , چهار نفر و ده نفر و پانزده نـفر نبودند , ميليونها انسان از بطن و بستر جامعه و از زواياى روسـتاها و از دل كـارخانه ها و از درون دانشگاهها و از همه جاى ايـن كشور با روح اسلامى بپا خاستند. يك انقلابى با روح اسلامى كه مـتعلق بـه مـلت است وارث آنهم بايد ملت مسلمان باشد. در تعبير جـمهورى اسـلامى , جـمهورى نـشانه مردمى بودن و اسلامى هم بيانگر فـرهنگ آن است. قسمت اعظم فرهنگ اسلام, آن هويت فكرى و جهت گيرى است بايد سعى شود اين انديشه ها و فكرهاى شكوفا شده و بيدار شده ان شإ الله در جهت انقلاب اسلامى هدايت شود.
 
علل و عوامل انقلاب
شـناخت هـر چيزى از دو طريق ميسر است: اول از طريق شناخت اضداد آن از بـاب((تعرف الاشـيا بـاضدادها)) كـه ايـن نوع شناخت را در اصطلاح شناخت جدلى مى نامند.
دوم شـناخت از طـريق علل و اسباب و ريشه هاى آن و اين نوع شناخت رااصـطلاحات شـناخت برهانى مى گويند كه بوعلى سينا اين نوع شناخت را بهترين نوع شناختها و شناخت تام معرفى كرده است چنان كه گفت:
و الـعلم التام فى باب التصديق ان يعلم الشى باسبابه و در اصطلاح فلاسفه رأج است كه : ذوات الاسباب لاتعرف الا باسبابها.
از آنـجا كـه هر حادثه و پديده اى داراى علل و عواملى است كه در پـيدايش آن نقش مستقيم يا غير مستقيم داشته و انقلاب اسلامى ايران نـيز از ايـن قانون مستثنى نيست اگر بخواهيم شناخت كامل و آگاهى صـحيحى از آن داشـته باشيم بايد علل و عوامل آن را كه در پيدايش آن نـقش داشـته اند بـشناسيم زيـرا بـدون شناخت ريشه ها شناخت اصل انـقلاب ميسر نخواهد بود لذا ما در اين درس در صدد آنيم تا آنجا كـه فـرصت اجازه دهد در اطراف علل و ريشه ها آن بحث و بررسى كنيم هـر چـند كه علل وعوامل انقلاب بسيار بوده و ما را در اين مختصر فـرصت بـررسى هـمه آنـها نـيست لذابه برخى از آنها كه از اهميت بـيشترى بـرخوردار بـوده و دخـالت مـستقيم ترى درپـيدايش انـقلاب داشته اند مى پردازيم.

قبل از شروع در بحث تذكر دو نكته لازم است:
1 - از آنجا كه اين مباحث و مطالب براى تدريس در دانشكده تنظيم گـرديده است باتوجه به وقت اندك و محدود بودن ساعات درسى در يك تـرم امـكان بـررسى گسترده و همه جانبه علل و عوامل انقلاب اسلامى ميسر نيست لذا به بخشى ازعلل آن هم بصورت اختصار پرداخته خواهد شد.

2 - عـللى كـه مورد بررسى قرار مى گيرند اين چنين نيست كه همگان در يـك سـطح بوده و داراى نقش مساوى باشند بلكه بعضيها نقش عمده را ايـفا كرده و بعضى ديگر در آن حد از نقش و اثر نيستند و مردم جـامعه ما نيز به همه آن علل يكسان معتقد نبوده و بلكه ممكن است عـلتى بـراى عـده اى از آنچنان نقشى برخوردار بوده كه موجب طغيان آنـان مى شده ولى در نظر ديگرى چنان نبوده باشد ولى در مجموع اين عـلل و عوامل زمينه پيدايش اين انقلاب را فراهم نموده و مردم را عليه نظام حاكم شورانده است اينك بيان آن علل :
 
الف - مذهب
در ايـران از اوأل قـرن اخـير ايدئولوژى و مكاتب گوناگون مطرح شـده و مـردم رابـسوى خود فرا مى خواندند و آنها عبارت بودند از ((نـاسيوناليسم)) تـحفه غـرب , و((ماركسيسم - لنينيسم)) ارمغان شـرق و ((اسـلام)) كـه از قـبل در ايـن سـرزمين وجودداشته است و مـبلغين هـر كـدام سـعى داشـته اند كـه با نشان دادن جامعه كمال مطلوب پيروان بيشترى را به خود جلب نمايند.
امـا آن دو مـكتب هر چند كه در ابتدا طرفدارانى پيدا كرده و با شـعارهاى پـر آب ورنگشان عده اى را در اطراف خود جمع كرده و حتى احزاب و گروههأى نيز تشكيل داده و تحت عنوان رهأى بشر از سلطه استعمارگران فعاليتهأى نيز داشته اند اما دراثر بروز جريانهايى در جهان چهره دروغين تبليغات سياسى آن دو آشكار گشته واميدى كه طـبقات روشـنفكر بـه آنـها بـسته بـودند تبديل به ياس شده و از آن ايدئولوژيها و مكتبها سر خورده و بيزار شدند ولى اسلام همچنان بـه خـاطر حقانيت و صداقت خود جاذبه خود را حفظ كرده و به زندگى خـود ادامـه مـى دهد و مـردم فهميدند كه تنها راه نجات و تنها ره رهـأى از يـوغ استبداد و استعمار همانا راه اسلام راستين است نه راه شـرق و غـرب زيـرا هـمه جنايتها و اسارتها براى جوامع بشرى درجهان كنونى از صاحبان همين مكاتب شرقى و غربى است آنگاه آنان چـگونه مى توانند مكتبى در جهان ارأه دهند كه مايه نجات و وسيله رهـأى از زير سلطه آنان باشد لذا امام خمينى((ره)) در 28 جمادى الـثانى سـال 1392 هـجرى قمرى در بخشى از پيام خود به دانشجويان مـسلمان مـقيم آمريكا و كانادا چنين فرمود: (...اگر دول اسلامى و مـلل مـسلمان بـه جـاى تـكيه بـه بـلوك شرق و غرب به اسلام تكيه مى كردندو تعاليم نورانى و رهأى بخش قرآن كريم را نصب عين قرار داده و بـكار مـى بستندامروز اسـير تجاوزكاران صهيونيزم و مرعوب فانتوم آمريكا و مقهور سياست سازشكارانه و نيرنگ بازيهاى شيطانى شـوروى واقع نمى شدند... تا روزى كه ملت اسلام پايبند اين مكتبهاى اسـتعمارى مـى باشد و يا قوانين الهى را با آن مقايسه مى كند و در كـنار هـم قـرار مـى دهد روى آسـايش و آزادى نـخواهد ديـد و اين مـكتبهأى كه از چـپ و راسـت بـه مـلت اسلام عرضه مى شود فقط براى گـمراهى و انـحراف آنـان است و مى خواهند مسلمانان را براى هميشه خوار و ذليل و عقب مانده و اسيرنگهدارند و از تعاليم رهأى بخش قرآن دور سازند.
حـاصل آنـكه نـاسيوناليسم و مـاركسيسم بـخاطر مـاهيت الحادىشان نـتوانتسند دراعماق دلها نفوذ كنند و نتوانستند حمايت توده ملت را به خود جلب نمايند و هرچند كه در ابتدا طرفدارانى پيدا كرده ولى به مرور زمان يكى پس از ديگرىطرفدارانشان را از دست داده و خلاصه نتوانستند در اين مملكت اسلامى دوام بياورند.
امـا اسـلام بـه عنوان يـك مذهب و مكتب الهى از دير زمان در اعماق دلهاى اقشاروسيعى از مردم جامعه ما نفوذ كرده و مردم را به خود جـلب نـموده بـود اسلام بعنوان يك مذهب حاكم در همه جا (از شهرها گـرفته تا دورترين نقاط مملكت) و در همه اقشار (از غنى و فقير, كـارگر و كـشاورز, دانـشجو و روشنفكر , مردان و زنان) حضورفعال خود را حفظ نموده و در همه شئون زندگى اين ملت حاكميت داشت لذا بـاهمه تبليغات مسموم و گسترده اى كه عليه اسلام از ناحيه دشمنان آن مـى شد و بـاهمه سـمپاشيها كه مى شد (كه مى گفتند اسلام قادر به اداره اجـتماع كنونى نيست وقدرت رهأى بخشى از سلطه استعمار را نـدارد و ...) بالاخره اسلام قدرت خود رانشان داده و كاخ ستمشاهى را درهم فرو ريخته و دست اجانب را از اين مملكت كوتاه نموده است و بـه شــرق و غــرب نـشان داد كـه تـنها مـكتبى كـه در بـرابر تـجاوزاتآنان ايستاده و مردم را از زير سلطه آنان خارج مى نمايد اسـلام اسـت و به مسلمين نيزفهماند تنها مكتب رهأى بخش اسلام است نـه مـكاتب شـرق و غـرب پـس براىرهأى خود به اسلام و قرآن تمسك نمأيد نه به مكاتب ديگر.
 
ب - اسلام زدایى نظام حاكم
جـهان غـرب در جـنگهاى صليبى (كه از قرن 11 تا 13 ميلادى به طول انجاميد) به قدرت و عظمت اسلام پى برده و فهميد تنها قدرتى كه در برابرش استقامت كرده وقد خم نمى كند اسلام است لذا در صدد برآمده بهر طريق ممكن اسلام را از صحنه روزگار محو نموده و يا اگر نامى از اسـلام باقى مانده از محتوى تهى باشد و ديد اين نقشه با جنگ و لشكركشى قابل پياده شدن نيست زيرا مردم مسلمان در اثر جنگ به هم پـيوسته از اسـتحكام بـيشترى بـرخوردار مى شوند لذا در صدد نقشه ديـگرىبرآمده و آن اين بود كه : از طريق عوامل نفوذى كه از خود مـمالك اسلامى انتخاب مى شوند و به قدرت مى رسند بايد از درون اسلام زدأى نمود و آن را از درون پوساند و براى اجراى چنين نقشه اى در كـشورهاى اسـلامى مـهره ها انـتخاب كرده ونوكرهاى كر و كور و چشم بـسته بـه قـدرت رسـاند لـذا افـرادى هـمانند رضاخان درايران و اتـاتورك در تركيه و آل سعود در حجاز و نوكرهاى امثال اينها را در كـشـورهاىاسلامى ديـگر بـه قـدرت رسـانده در صـدد مـحو اسـلام بـرآمده اند البته اين نقشه از قبل يعنى پس از جنگهاى صليبى بوده ولى در قرن اخير از شدت بيشترى برخوردارشد.
عـلماى اسـلام و پـيشوايان دينى به اين مسئله پى برده و در مقام بـيدارى مـسلمين برآمده و با استعمار در همه جوانب آن به مبارزه برخاسته اند كه ما در درس سوم به گوشه اى از آنها اشاره كرده ايم.
سـيد جـمال الدين اسدآبادى در يك قرن قبل چنين مى گفت: مسلمانها بـايد بـدانندكه انـگليس قصد براندازى اسلام را داشته و مى خواهد مـسلمانان را در هـر جاى كره زمين نابود سازد هر چند كه اين كار شدنى نيست.
نـخست وزيـر انـگلستان ((گلادستون)) در سال 1887 ميلادى در برابر نمايندگان كشورخود نطق مهيجى ايراد كرده و در ضمن آن يادآور شد كه : تا زمانى كه قرآن خوانده مى شود و كعبه طواف و نام محمد صلى الـله عـليه و آلـه و سـلم در بـالاى مـا ذنه هابعظمت برده مى شود مـسيحيت در خـطر بزرگ قرار دارد پس بر شما باد كه قرآن راتحريف كـرده و كعبه را تخريب نموده و نام محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ازبالاى ما ذنه ها محو نمأيد.
هـمانگونه كه از عملكرد آنان پيداست تمام هم آنان محو و نابودى اسـلام وبرگرداندن ملت اسلامى به دوران جاهليت است تا بتوانند به درسـتى و راحـتى آنـان را بـه زيـر سـلطه خود درآورند البته اين كارشان هيچگاه بى پاسخ نمانده است.
در پـنجاه سال اخير مبارزه با اسلام و مسلمين و سلب حقوق و بردن امـوال و مـنافعآنان در تركيه و ايران صورت جدىترى به خود گرفت الـبته در ايران تا 25 سال -تقريبا - كارگردان اصلى اين مبارزه انگليس بوده و در 25 سال اخير آمريكا.
مـسلمانان ايـران در ايـن دوره پـنجاه سـاله در ميان اشك و خون روزگار گذراندندمقدسات اسلام همواره هتك شده و حرمت اسلام همواره فراموش گشت علماىاسلام زندانى تبعيد يا شهيد شدند وعاظ و طلاب به زنـدانها و شـكنجه گاهها افـتادندمجالس عـزادارى حـسين بـن عـلى عـليه السلام ممنوع گشته و لباس روحانيت قدغن گرديد و مدارس اسلامى بسته و چادر كه يك نوع حجاب و پوشش اسلامى است ازسر زنان مسلمان برداشته شد و ...
مـا در ايـنجا بعنوان نمونه به گوشه هأى از اسلام زدأى در كشور اسـلامى ايـران اشاره مى كنيم تا روشن گردد كه با چه لطأف الحيلى مـى خواستند اسـلام را از مـملكت بيرون كـرده و نظام جاهلى قبل از اسلام و يا فرهنگ شرك آلود غرب ر به جاى آن بنشانند:
یک - شعار جدایى دين از سياست

يـكى از كارهأى كه در اين راستا انجام مى شد دور نگه داشتن دين از صـحنه سـياست بود تبليغات وسيعى در رسانه هاى گروهى دنيا براه انـداخته (و بـه تـبع آنـان رسـانه هاىگروهى حكام دست نشانده در داخل) كه دين را با سياست چه كار و علما دينى مقدس تر از آنند كه خـود را آلـوده بـه سـياست نـمايند و به اين مسئله آنچنان دامن زده مـى شد كـه حـتى بـسيارى از رهبران دينى و ملت اسلامى باورشان آمـده بـود كـه ما را باسياست چكار؟ ما روحانى هستيم و بايد به مـسأل شرعيه خود بپردازيم و حتى وقتى امام خمينى ((ره)) دستگير شـد به او گفته اند: شما را چه كار با سياست ,سياست يعنى دروغ و مـكر و پـدرسوختگى امـام در جـوابشان فـرمود: اين نوع سياست مال شـمـاها اسـت ولـى ديـن از سـياست واقـعى جـدا نـيست و شـاه در پـاسخ تلگراف مـراجع تـقليد قم (كه او را در جنايات و جنايتهايش سـرزنش كـرده و بـه حـكم واقعى اسـلام دعـوت كـرده بودند و مسئله انـجمنهاى ايـالتى و ولايـتى را خـلاف دستوراسلام دانسته اند) گفته بـود: (تــوفيقات جـناب مـستطاب عـالى را در هـدايت افـكارعوام خـواهانيم) يعنى وظيفه شما هدايت و ارشاد عوام است نه دخالت در امورسياسى كشور.
وقـتى كـه از سال 41 روحانيت وارد صحنه مبارزه با شاه شد و عملا جدأى دين ازسياست را رد كرد رسانه هاى گروهى وابسته با تبليغات وسـيعى وارد مـعركه گشته وقلمهاى مسموم و خريدارى شده در مقالات روزنـامه هاى آن روز بـراى قداست دين از سياست و اينكه نبايد دين را بـا سـياست آميخت قلم فرسأيها مى كردند كه ما به يك نمونه از آن از روزنـامه اطـلاعات 15 اسـفند سـال 41 اشاره مى كنيم از باب مشت نمونه خروار مطلب روشن مى گردد كه قضيه چه بود:
(...مـذهب امـرى اسـت جـدا از سـياست سياست سخن روز است و مذهب سـخن ازلى و بـدى سياست امروز يك چيز مى گويد فردا چيز ديگر مذهب فـردا و امـروز وديـروز يـك چـيز مـى گويد و لاغير سياست مئاثر و مـظاهرى دارد كـه بـا تغيير زمان تغييرمى كند ولى مئاثر و مظاهر مذهب لايتغير است براى اينكه مذهب محيط است برزمان و سياست محاط اسـت در زمـان امـروز شـما مـى بينيد كـه مـردم اروپـا و آمريكا بـه رفيع ترين قـلل تـمدن رسـيده اند و از نـظر معارف و علم تا به مـرحله تـسخير فضاپيشرفته اند اما مذهب بزرگترين تكيه گاه روحى و مـعنوى ايـن مردم است كليسامحترم ترين و عزيزترين اماكن نزد اين قوم است...) هـمانگونه كـه ملاحظه مى كنيد اين آقايان مى خواستند همان بلأى را كه در اروپا بسرمذهب و دين و كليسا آمده بود بسر مذهب و اسلام و مساجد بياورند و بعد از آن به عزيزترين اماكن نيز نام ببرند.

دو - بازگشت به دوران جاهليت
يـكى از كـارهأى كـه در راسـتاى اسـلام زدأى انجام مى شد موضوع بـازگرداندن ايـران به جـاهليت قبل از اسلام بود ميراندن شعارهاى اصـيل اسـلامى احيا شعارهاىمجوسى كه تغيير تاريخ هجرى محمدى صلى الله عليه و آله و سلم به تاريخ مجوسى 2500 ساله شاهنشاهى نمونه بارز آن است.
الـبته اين تغيير تاريخ اسلامى به تاريخ مسيحى ميلادى در كشورهاى اسـلامى ديگراز سالهاى خيلى پيش انجام شده و تاريخ رسمى كشورهاى اسـلامى تـاريخ مـيلادىاست ولـى در هـمان زمـان بـكارگيرى تـاريخ شـاهنشاهى را تـحريم فـرموده بودند لذاشاه در اين مساله نيز از موفقيت چشمگيرى برخوردار نشده بود.

سه - تسلط عناصر غير مسلمان بر مسلمان
يـكى از كـارهأى كـه در ايـن راسـتا انجام مى گرفت تسلط كفار و افراد غير مسلمان برمسلمانها بود سپردن مقام نخست وزيرى در كشور اسـلامى شـيعى ايـران به هويداىبهأى و سپردن چرخ اقتصادى مملكت بدست امثال ثابت پاسالهاى بهأى والقانيانهاى صهيونيست و سپردن ارتـش و نـظام بدست مستشاران خارجى و امثال اينها نمونه بارز آن است.

چهار - قـطع رابطه با كشورهاى اسلامى و پيوند با كشورهاى غير اسلامى و احـياناضداسلامى همانند اسرايیل غاصب يكى ديگر از كارهاى مبارزه با اسلام بود.

پنج - نقض قوانين اسلامى
نـقض آشـكار قوانين و مقررات اسلامى چه بصورت مستقيم و چه بصورت تـرويج واشـاعه فـساد در هـمه زمينه هاى فرهنگى , اجتماعى , تحت عـنوان تـمدن و پـيشرفت!!! يـكى ديگر از كارهاى مبارزه با اسلام بود.

شش - انجمنهاى ايالتى و ولايتى
يـكى ديـگر از مـظاهر زنـنده و مـصداق ناديده گرفتن اسلام مسئله انـجمنهاى ايـالتى وولايتى بود كه خشم ملت اسلامى را برانگيخته و فـرياد رهـبران ديـنى و بخصوص امام خمينى را بلند كرد و علما از حـوزه هاى علميه قم و مشهد و ديگر شهرها به نزديك شدن خطر پى برده و به قيام وادار گشتند.

در تاريخ 16 مهر 1341 جراید عصر تهران با تيتر درشت منعكس كرده بودند كه :
طـبق لايـحه انـجمنهاى ايالتى و ولايتى كه در هيئتe ولت به تصويب رسيده و امروزمنتشر گرديد: به زنان حق را ى داده شد.

از جـمله مـسأل تـصويبى در ايـن قانون اين بود كه قيد اسلام از شـرأط انتخاب شوندگان و انتخاب كنندگان برداشته شد تا اقليت هاى مذهبى هم بتوانند شركت فعال داشته باشند. و مـوضوع سـومى كـه مـطرح بـود اين بود كه : در مراسم سوگند به امانت و صداقت به جاى قرآن (كتاب آسمانى) آورده شود.

غرض اصلى شاه از اين قانون , اولا: تست كردن جامعه بود كه ببيند واكـنش مردم مسلمان و روحانيت در برابر اين تجاوز آشكار به حريم قـرآن چـه مقدار است؟ اگرزمينه فراهم است در گامهاى بعدى اساسا قـرآن و مـذهب را در كشور الغا نمايد كه شاه و پدرش ساليان دراز در آرزوى اين جهت نشسته بودند.

و ثـانيا: فـراهم آوردن زمـينه بـه منظور سپردن پستهاى كليدى و حـساس به دست اقليتهاى مذهبى كه عمدتا نقش ستون پنجم را در كشور اسـلامـى ايـران بـازىمى كردند و پـيوسته در خـدمت امـپرياليسم و صهيونيسم قرار داشته و هنوز هم دارند.

ولـى رژيـم شاه براى پياده كردند اين نقشه هاى شوم شوم استعمارى به نظر خوددست آويز خوبى به چنگ آورده بود بنام ((آزادى زنان)) كـه مـى دانست از طـرف روحانيت و مسلمانها اين قانون مورد اعتراض قـرار مـى گيرد تـا بگويد: اين اسلام وآخوندها هستند كه با آزادى زنـان مـخالفند بـا تـوجه به اينكه همه مى دانستند كه وضع اسف بار زنـان ايـرانى همانند مردان نتيجه سياستهاى غلط و ضد مردمى شاه بود.لـذا امام خمينى (رحمت الله علیه) در همان نطق تاريخى خود اعلام فرمود: ما بـا تـرقى زنـان مخالف نـيستيم, اما با اين فحشا مخالفيم با اين كارهاى غلط مخالفين مگر مردها دراين مملكت آزادى دارند كه زنها داشته باشند؟ مگر آزاد زن و آزاد مرد با لفظ درست مى شود؟ بـنابراين ايـن قانون نيز يكى ديگر از نمونه هاى مبارزه با اسلام رژيم بود.

هفت - جشن واهى 2500 ساله
يـكى ديـگر از مـظاهر مـبارزه با اسلام و احيا كفر باستان مسئله جـشنهاى 2500 ساله بود كه در ان هزينه هاى هنگفت به مصرف رسيده و اوقـات بـسيارى بـه هـدر رفـته تالحظاتى چند اشخاصى با لباسهاى موهوم دوره هاى قديم بيايند و از جلو جمعى بگذرند.

در عـين حـال كه وطن دربست در اختيار آمريكا و جنايتكاران ديگر بـود و حـتى خـودشخص شاه اختيار يك مسافرت را بدون اجازه ارباب نـداشت بـه كـوروش خـاطرجمعى مى داد كه تو بخواب ما بيداريم !!! دانـايان بـه ايـن سخن مى خنديدند كه بيداربراى چه ؟ وطنى كه يك گـروهبان آمـريكأى بـر ارتـشبد تو حكومت كرده و فرمان مى دهد چه وطنى ؟ و چه محافظتى از وطن ؟ در اينجا نيز علما اسلام و ملت اسلامى نارضأى خود را به اين جشن اعـلام داشـته و مـخصوصا امـام خمينى در يكى از اعلاميه هاى تاريخى بيدارگر خود در رابطه بااين جشن و مخارج نارواى آن موضع خود را در قـبال آن مـشخص كرده و اين عمل مبتذل و اسرافى را تحريم كرده بود.
 
3 - سلطه بيگانگان
با توجه به مطالبى كه در بررسى تاريخ معاصر بيان شد و آگـاهى برسلطه اجانب و به خصوص در نيم قرن اخير بر مملكت اسلامى ايـران و بـه تعبير بهترسلطه كامل استعمار نو به شكل خطرناك آن وضـديت كـامل آن بـا مـظاهر دينى و ملى و كوشش آن (البته با دست يـارى نـوكران داخـلى) بـراى بـه عـقب بـرگرداندن مـردم درتمام زمـينه هاى سياسى , فرهنگى , دينى , اجتماعى و اقتصادى ... و به غـارت بـردن ثروتها و ازبـين بـردن آثـار مـلى و هـنرى و تـحميل قراردادهاى ننگين و ... همه و همه مى توانستند علتى بزرگ و محركى نيرومند باشند براى ايجاد يك نهضت و انقلاب زيرا همه اينها حكايت از سـلطه كـامل بـيگانه بـر مسلمين دات و حال آنكه در بينش الهى سـلطه كـفار و بـيگانگان بـر مـسلمين حـرام و مبارزه با آن لازم دانسته شده چرا كه؟ لن يجعل الله للكافرين على المومنين سبيلا , و چـون سـلطه اجانب منافى بامذهب و آزادى و مليت و همه چيز است هـمه اقـشار مـردم عـليه اين سلطه به مخالفت برخاسته اند مذهبيها بخاطر مذهبشان مليون بخاطر حس ناسيوناليستى ومليتشان و سياسيون بخاطر آزادى و ...
 
4 - بيگانه بودن نظام حاكم بامردم
دوئيـت و تـضاد نظام با رعيت از شرأط اساسى هر انقلاب است زيرا اگـر طـبقه حاكم و سياستمداران و كارگزاران نظام با مردم هماهنگ بـوده و خواسته هاى مشروع و به حق مذهبى , سياسى و اجتماعى و ...
مـردم را بـرآورده نموده و بدلخواه رعيت حركت نمايند و به تعبير ديگر قدرت سياسى با قدرت اجتماعى هماهنگ بوده ودوشادوش هم حركت نـمايند عملا نارضأى تحقق پيدا نمى كند تاموجب انقلاب گردد (البته در هـر جــامـعه اى حـكومت هـر چـند كـه مـردمى بـاشد عـده اى از آن نـاراضى اند ولـى بـا طـرفدارى اكثريت قاطع از حكومت از اقليت كارى ساخته نيست).
امـا اگر جامعه بصورت دوقطبى در آيد مسير طبقه حاكم غى از مسير طبقه رعيت ومردم باشد آنهم در حدى كه امكان التيام و نزديكى آن دو از بـين بـرود ايجاد يك تحول سياسى , بصورت اجتناب ناپذيرى , خودنمأى كرده و ضرورى احساس مى گردد.
همان گونه كه بر كسى مخفى نيست در سالهاى اخير و بخصوص در دوران سـلطنت پهلوى (پـدر و پـسر) قـدرت سياسى حاكم آنچنان از جامعه و مـردم خـود جـدا شده وراه جدأى در پيش گرفته بود كه ديگر براى كـسى جاى ترديد باقى نگذاشته بود كه نظام حاكم با تركيب خاص خود ابدا امكان بقا و حيات نداشت زيرا نه رژيم قدرت توانأى تغيير و بـالا بردن كارآئى خود را داشته و نه مردم آمادگى تمكين و پذيرش باآنها را.
بـنابراين جامعه ايرانى به مرحله اى انفجارآميز رسيده بود كه هر حـادثه و حـركتى مى توانست وضع موجود را به هم ريخته و حركت عادى جـامعه را مـتوقف و مـختل نمايد و هر تلاشى هم كه نظام حاكم براى مـرحم گـذاردن بـر زخـمهاى موجود و ترميم شكاف ميان مردم و نظام انـجام مى داد بيهوده بود و از نظر آگاهى نيز مردم به سطحى رسيده بـودند كـه ديـگر امكان فريب آنان نبود لذا مردم دنبال بهانه و سـوژه اىمى گشتند و بـا كـمترين بهانه به خيابانها ريخته و فرياد مرگ بر شاه سر مى دادند.
 
5 - استبداد خشن
از آنجا كه حكومتهاى دست نشانده ابرقدرتها پايگاه مردمى نداشته و از پـشتوانه ملى و ميهنى برخوردار نبوده بلكه همواره مردم را در مـقابل خـود مى بينند رفتارشان در عين اينكه در مقابل اربابان ذلـيلانه و زبـونانه اسـت در بـرابر مردم ژست قدرت گرفته و نهايت خشونت وحشى گرى را از خود نشان مى دهند تا بدينوسيله زهرچشمى از مـردم گرفته باشند تا مبادا آنان به فكر حركتى افتاده و دست به نـهضت وقـيام بـزنند و آنـان را از اريـكه قـدرت به زمين آورند كـشتارهاى بى رحمانه و ارزش قأل نبودن براى خون مردم و زندانهاى مـخوف و شكنجه هاى كذأى سياسيون همه وهمه شاهد بر اين مدعا است معلوم است كه چنين وضعى نمى تواند دوام داشته باشد و بالاخره روزى مردم به تنگ آمده و به زندگى ننگين چنين حكومتى خاتمه مى دهند.
 
6 - تحقير شخصيت انسانى
يـكى ديـگر از مظاهر ستمشاهى و انحطاط دوره 50 ساله و بخصوص در 25 سال اخير رفتارى بود كه در مورد شخصيت انسانى فرد فرد ايرانى انجام مى يافت.
در ايـن نظام بى ارزش ترين چيز انسان و شخصيت انسانى بود صرف نظر از ايـن كه آزادى هـمه را سـلب كـرده و همگان را به صورت برده خويش درآورده بـودند در هـمان بردگى نـيز براى كسى به اندازه يك برده ارزش و شخصيت و اظهار وجود قائل نبودند.
ايـن رفـتار از شخص شاه نمودار بود . افراد خائنی را بـراى پـستهاى كليدى و حـساس هـمچون نخست وزيرى انتخاب مى كرد (هـويداى بـهایى حـدودچهارده سـال) حزب واحد اجبارى كه پيشنهاد مى نمود (حزب رستاخيز) . ژسـتهایى كـه در وسایل ارتباطى در برابرمردم مى گرفت سخنان بـى ادبانه و خارج از نزاكتى كه در مناسبات مختلف درباره رهبران ديـنى و مـذهبى مى گفت تناقضاتى كه در رفتارش پيدا مى شد از سوئى بـه مساجد حـمله مى كرد و قرآنها را مى سوزاند و از سوى ديگر قرآن چـاپ كـرده و درحـرمها و امـاكن مقدسه ظاهر مى شد و اظهار قداست مى كرد از سوئى دم از احترام به علم و دين مى زد از سوى ديگر علما دين را در زير شكنجه ها مى كشت و ...
هـمه ايـنها نمودارهایى بود كه ما از آن به تحقير شخصيت انسانى ياد كرديم يعنى آنان مردم را همچون مرده متحرك مى پنداشتند كه سر از هـيچ چـيز در نـياورده و همه برده آنان بوده و هر چه كه آنان كـرده و گـفته اند بايد بى چون و چرا مورد پحيرش قراردهند لذا به نـصـيحت و مـوعـظه خـيرخواهانه احـدى حـتى مـراجع تـقليد شـيعه گـوش نمى دادند و نـه تـنها گوش نمى دادند بلكه اجازه نصيحت و سخن نـمى دادند و هـر كه سخنى مى گفت سرنوشتش زندان شكنجه تبعيد و قتل بود ... معلوم است كه چنين وضعى دوام نخواهد آورد و بالاخره مردم به حركت آمده و دست به قيام مى زنند وبساط شان را جمع مى كنند.
 
7 - كاپيتولاسيون
كـاپيتولاسيون يـا قـضاوت كـنسولى مسئله اى است كه بيش از يك قرن اسـتقلال وحـاكميت ايـن سرزمين اسلامى را متزلزل ساخته بود و دست اجـانب و بـيگانگان راسـالها در ايـن كـشور براى جناياتشان باز گـذاشته بـود و كـردند آنچه كه كرده اند كه قلم ازوصف آن عاجز و شرمنده است و بالاخره در سال 1306 شمسى اين قرارداد ننگين از طرف مـجلس شوراى ملى ايران لغو و بى اعتبار اعلام شده و به همه دولى كـه حـق استفاده از ايـن قـانون را داشته اند ابلاغ شد ولى در سال 1343 شـمسى دولـت كـاملاوابسته ايـران در صـدد احيا كاپيتولاسيون بـرآمده و قـانونى را از مـجلس گـذراند كـه مستشاران آمريكایى و نظاميان وابسته و اعضا خانواده و خدمه ی آنها اعم از نظامى وغيره از امتيازات و مصونيتهاى مامورين سياسى پيش بينى شده در قرارداد ويـن برخوردار بـوده و از شمول قوانين قضأى ايران معاف باشند و در صـورت نـقضآشكار قـوانين و ارتـكاب جرم هم امكان تعقيب آنان نبوده و از هرگونه احتمال مجازات مصون بمانند...
و ايـن هـمان موضوعى است كه امام خمينى(رحمت الله علیه) عليه آن در چهارم آبـان 43 آن سـخنرانى تـاريخى خـود را خـطاب بـه مـراجع تقليد و ارتـشيان و هـمه طبقات مردم درشهر مقدس قم ايراد فرموده و همين سخنرانى باعث تبعيد امام به تركيه شد لذا امام در شب 13 آبان در مـنزلش دسـتگير شده و به تهران و از آنجا به تركيه انتقال داده شـدو ايـن قانون كاپيتولاسيون بحق خشم امام وامت را برافروخته و يـكى از عـوامل محرك انـقلاب بود يعنى مردم ديگر بطور جدى حس خطر كـرده بـودند و امام اين خطر را به همه اعلام كرده بود كه هستى و عزت و عظمت اين ملت پايكوب شده است.
 
8 - روحانيت
در بـين علل و عوامل انقلاب نقش روحانيون و علما مذهبى در رهبرى وسازماندهى حركتهاى انقلابى بيش از عوامل ديگر به چشم مى خورد هر چند كه روحانيون بخشى از ملت اسلامى و طبقه اى از همين مردمند ولى بـخاطر نـقش اساسى كه در انقلاب داشتند و بخاطر ويژگيهاى خاصى كه در روحـانيت شـيعه وجود داشـته و آنـان را از بقيه رهبران مذهبى ديـگر مـمتاز مى سازد در رابطه با آنان دراينجا بطور اختصار بحث مى شود و در رابطه با نقش مردم در آينده در يك درس جداگانه بررسى بعمل خواهيم آورد.
روحـانيت شـيعه داراى ويـژگيهایى اسـت كه در بقيه رهبران مذهبى وجـود ندارد وهمان ويژگيهايشان باعث استقلالشان بوده و در نتيجه هـرگاه خـواسته اند عـليه حاكم جبارى وارد عمل شوند به راحتى دست بـكار شـده و از تـهديد حـكام ستمگرنمى هراسيدند و ما اينك بطور اختصار به آن ويژگيها اشاره مى كنيم:

الف - جايگاه اجتماعى روحانيون
اكثر قريب به اتفاق روحانيون از ميان طبقات فقير و محروم جامعه و اغـلب ازروستاها برخاسته و درد و رنج توده هاى اجتماعى را لمس كـرده و بـا آن بزرگ شده اند درحالى كه طبقات تحصيل كرده روشنفكر كـه در بـسيارى از حركتهاىسياسى , اجتماعى , رهبرى مبارزات ملى را بـعهده مـى گيرند خود طبقه ممتايزى رابا فرهنگ خاص خود تشكيل مـى دهند كـه از توده مردم جدا شده و حتى ارتباطمعنوى خود را با آنـهـا از دسـت مــى دهـند و روحـانيون بـه عـكس آنـان از مـيان مردم برخاسته و در ميان مردم و همانند آنها رشد و نمو كرده و با درد آنـها آشـنايند و هرگزرابطه فرهنگى و معنوى خود را با آنها از دست نمى دهند.

ب - استقلال اقتصادى
بـرخلاف رهبران مذهبى جهان اعم از رهبران مذهبى مسيحى و كليمى و روحـانيون اهل سـنت كـه مـعمولا بـه استخدام دولت درآمده و امرار معاششان به حقوق ومزايایى بستگى دارد كه از دولت دريافت مى كنند روحـانيون شـيعه داراى استقلال مالى از سيستم سياسى بوده و تامين مـعاش آنان به كمك هاى مختلفى بستگى داردكه از طريق وجوهات شرعى دريافتى از مردم مسلمان و معتقد تامين مى گردد بطورطبيعى استقلال مـالى از سيستم سياسى و تامين معاش بوسيله مردم به روحانيت شيعه كـمك كـرده اسـت كـه بـتواند فـارغ از هر نوع نگرانى و دغدغه اى فـعاليت هاىسياسى مـذهبى خـود را بـر پايه خواسته هاى مرم مسلمان انجام دهد و آنچه خود به عنوان وظيفه الهى تشخيص داده عمل نمايد و در جـهت گـيريهايش جهت مردم و پابرهنگان جامعه را انتخاب نمايد بـر خلاف روحانيونى كه حقوق بگير نظام حاكمنداين كارها به آسانى براى آنان ميسر نبوده و عملا نيز چنين نشده است.

پ - ارتباط با مردم
از آنـجا كـه در مـكتب تـشيع باب اجتهاد باز بوده و اين خود نه تـنها موجب رشد وشكوفأى دأمى فقه شيعه شده است بلكه به مسئله اجتهاد و تقليد در مكتب تشيع ضرورت و اهميت خاصى بخشيده است.
انـسانهاى مسلمان يا بايد خود مجتهد و آگاه به تمام مسأل فقهى بـاشند و يـا ايـنكه ازمـجتهد جـامع الـشرأط كه به مرجع تقليد معروفند و صاحب رساله عمليه مى باشندتقليد نمايند.

بـه خاطر عـدم دسترسى همه مردم در نقاط مختلف كشور به مرجع تقليد طبيعى است روحانيون نقش رابط و منتقل كننده افكار و نظريات آنها را داشـته و بـدون آنـكه سلسله مراتبى خاص بوجود آورند به عنوان واسـطه مـيان رهـبران مذهبى و مردم نقش مهمى را بر عهده مى گيرند نـظرات و فـتاواى مـراجع را در مـساجد و منابر درهمه نقاط كشور بـراى مـردم بـازگو كـرده و در مـقابل مـسأل و مـشكلات مردم را به رهبران مذهبى منتقل مى كنند.

بـا تـوجه بـه مراتب فوق روحانيون شيعه توانسته اند با كسب قدرت ويـژه نـقش حساس و مهمى را در حركتهاى سياسى , اجتماعى قرن اخير بـازى نمايند و به همين دليل است كه هر زمان روحانيت شيعه ايران بـا قـدرت سـياسى حاكم به مبارزه پرداخته اند قدرت سياسى حاكم به مـبارزه پـرداخته اند قـدرت سـياسى نـبرد را بـاخته است لذا قدرت روحـانيون هـيچگاه قـابل مقايسه با قدرت رهبران سياسى غيرمذهبى نـيست و هـمين امـر مـوجبات برانگيختن رشك و حسد آنها شده و در عـين نيازى كـه بـه آنها داشته اند هر زمان كه توانسته اند در حذف آنها و خيانت به آنها دريغ نكرده اند.

بـه هـر حـال بـخاطر همين امتيازات كه برشمرده شد روحانيت شيعه حركتها آفريده وحماسه ها رقم زده و در صحنه سياست در هر زمان كه خـواسته وارد شـده و بـخوبى از عـهده آن بـرآمده است ولى به قول اسـتاد شـهيد مـرتضى مـطهرى روحـانيت اهـل سنت به خاطر وابستگى شان نـتوانستند چـنين حماسه ها بيافرينند و در تاريخ جهان تسنن جنبشى مـانند جـنبش ضـد استعمارى تنباكو به رهبرى رهبران دين كه منجر بـه لغو امـتياز انـحصار تـنابكو در ايران شد و استبداد داخلى و اسـتعمار خارجى هر دو به زانو درآمدند و يا انقلابى همانند انقلاب عراق كه عليه قيمومت انگلستان بر كشوراسلامى عراق بود و منجر به اسـتقلال عـراق شـد و يا قيامى مانند قيام مشروطيت ايران كه رژيم سـلطنتى اسـتبداد وى را بـه مشروطه تبديل كرد و با نهضتى اسلامى بـه رهبرى رهـبران ديـنى مـانند آنـچه كه امروز در ايران مى گذرد (انقلاب اسلامى)مشاهده نمى كنيم.ايـنجاست كه ما روحانيت شيعه را يكى از برجسته ترين علل و عوامل انقلاب وپيروزى انقلاب مى دانيم.
 
9 - دستگيرى رهبر انقلاب و ديگر سران نهضت
پـس از شـروع نـهضت و مـخالفت امـام بـا شـاه و رژيم و سخن رانى شـديداللحن امـام وحمله به شخص شاه در عاشوراى سال 42 و رساندن روحـانيون پـيام امام را درهمان عاشورا (بر اساس نقشه قبلى) به مـردم در سـراسر كـشور رژيـم دسـتوردستگيرى امـام و بـسيارى از روحانيون طرفدار نهضت را صادر مى كند و امام در شب12 محرم مصادف بـا 15 خــرداد 42 در قـم نـيمه شـب دسـتگير شـده و بـه تـهران بـاشگاه افسران و سـپس در غـروب 15 خـرداد خـونين به پادگان قصر مـنتقل مـى شود كه حدود19 روز يعنى تا 4 تير ماه 42 در آن زندان بسر مى برد و با اين عمل شنيع و تجاوزآشكار به حريم مقدس مرجعيت (كـه طـبق قـانون اسـاسى نـظام طـاغوت نيز مرجع تقليد از مصونيت قانونى برخوردار بوده است) و دستگيرى بسيارى از روحانيون سرشناس در قـم و تـهران و طـلاب جوان و گسيل داشتن آنان به زندان مراجع تقليدقم و مشهد و تهران به حركت درآمده و در تهران تجمع كرده و خواستار آزادىبى قيد و شرط امام شده بودند.

مـردم نـيز در قم و تهران هرجا كه دستگيرى امام را شنيده بودند دسـت به تظاهرات وتحصن عليه رژيم زده هر چند كه آن روز در اكثر شهرها به خاك خون كشيده شده بودند در مجموع اين دستگيرى به نوبه خود در به حركت درآوردن مردم نقش بسزأى داشته و در تشديد انقلاب نقش مهمى را ايفا كرده است.
بـه هـر حـال ايـنها و ده ها علل و عوامل ديگر كه در اصل پيدايش انقلاب و اوج وپيروزى آن سهيم بوده و نقش داشته اند.
 
نقش زنان در پیروزی انقلاب اسلامی
گفتن از انقلاب و روزهای آتش و خون حماسه در ایام دهه فجر، رسم چند سالة رسانه‌ها شده است و بعد هم حکایت تعطیلی این فصل از تاریخ تا بهمن سال اینده!
شاید ننوشتن در چنین فضای تکراری و کلیشه‌ای، بهتر از نوشتن باشد، اما با طرح حضور مردان در صحنه‌های انقلاب و پخش تصاویر مختلف از حماسة آنان در شبکه‌های مختلف تلویزیونی و عدم پرداختن شایسته به حضور زنان و دختران و به عبارت بهتر، نقش خانواده‌ها در انقلاب ضروری می‌نماید که به نقش بانوان بیش‌تر توجه شود.
امام خمینی(رحمت الله علیه) که همواره نقش زنان را در انقلاب مورد توجه قرار داده و در عصر استفادة ابزاری از زن در تبلیغات و تجارت، سخن از کرامات آنان به میان می‌آورد، می‌فرمود: «از دامن زن، مرد به معراج می‌رود.» و این سخن شیوا در اوج مبارزات و کوران انقلاب معنا می‌یابد. آنجا که زنان، مردها را برای شرکت در تظاهرات، شکستن حکومت نظامی، پخش اعلامیه و حتی مبارزات مسلحانه تشویق می‌کردند.
آری نوشتن از حال و هوای آن روزها، گفت‌وگو با کسانی را می‌طلبد که آن حال و هوا را درک کرده باشند، واقعیت آن روزها را لمس کرده باشند و اکنون در مواجهه با استحاله‌ای که در حال وقوع است دردمندانه سخن بگویند.
خانم توکلی از این دسته افراد است. وی با بیان این‌که آن روزهای خون و حماسه هیچ‌گاه فراموش نمی‌شوند، می‌گوید: سهم زنان و دختران در پیروزی این انقلاب، کمتر از سهم مردان نبوده است، اگرچه زنان و دختران هم‌پای شوهران، پدران و برادران خویش در فعالیت‌های انقلابی هم‌چون نوشتن شعار علیه نظام ستمشاهی طاغوت یا پخش اعلامیه‌های امام خمینی(ره) و... حضور نداشتند، اما آنان در خانه‌های کوچک و محقر خود نوارهای سخنرانی را مخفی و تکثیر می‌کردند، زندانیان فراری را پناه می‌دادند و حتی در شرایط حساس و بحرانی آن زمان، جراحات مجروحان حوادث انقلاب را مداوا می‌‌نمودند.
وی می‌افزاید: در کنار این امور که بانوان، انجام آنها را نوعی وظیفه تلقی می‌کردند، در پاره‌ای اوقات شاهد مرگ عزیزان و مردانشان نیز بودند که در آن زمان حتی اجازة سوگواری به آنها داده نمی‌شد و در نهایت شهيدانشان مخفيانه و بدون مراسمي به خاک سپرده مي‌شدند.
خانم سمیعی، یکی دیگر از آن شیر زنان است که خاطرات بسیاری از آن روزها دارد. وی برای ترسیم و یادآوری آن روزها به توصیف خاطره‌ای که در ذهنش نقش بسته می‌پردازد و می‌گوید:
در یکی از آن شب‌هایی که صدای گلوله، سکوت کوچه‌ها را می‌شکست، طبق قرار قبلی با زنان همسایه تصمیم گرفتیم در خانه‌هایمان را نیمه باز بگذاریم تا اگر جان یکی از جوانان محله به‌خاطر تعقیب نظامیان طاغوت و عوامل ساواک به خطر افتاد به‌راحتی به یکی از خانه‌های ما پناه آورد که اتفاقاً همین هم شد و یکی از جوانان که حین نوشتن شعارهای انقلابی بر روی دیوار با نیروهای ساواک مواجه شده بود پس از تعقیب و گریزی نسبتاً طولانی به منزل یکی از همسایگان که پیرزنی شیردل بود، پناه آورد. لحظاتی بعد زمانی‌که ساواکی‌ها برای یافتن او به در منازل ما آمدند پس از جست‌وجوی بسیار از نبود او در خانه‌های ما سراغ منزل پیرزن رفتند، اما آن پیرزن به حدی جسورانه مقابل ساواکیان ظاهر شد که آنان جرأت ورود به خانة او را نیافتند و در نهایت دست خالی بازگشتند.
دیدن چنین صحنه‌هایی ما را تشویق می‌کرد که بیش از پیش علیه نظام ستمشاهی طاغوت گام برداریم لذا از فردای آن روز بیش‌تر زنان و دختران هم‌پای مردان محله مشغول درست کردن مواد منفجره و نوشتن شعارهای انقلابی بر دیوارها شدند.
وی با تأکید بر نقش فراموش ناشدنی زنان، اتحاد، همدلی و همبستگی مردم اعم از زن و مرد و پیر و جوان را رمز موفقیت و پیروزی انقلاب می‌داند. انقلابی که مادران برای به ثمر نشستن آن از فرزندانشان و زنان از شوهرانشان گذشتند. هر چند نقش آنان در پیروزی انقلاب چندان به چشم نیامد اما حضور زنان و مادرانی که فرزندانشان را بر دوش گرفته بودند و هم‌پای مردان با سردادن شعارهای انقلابی در تظاهرات شرکت می‌کردند، حقیقتی است انکارناپذیر که نباید فراموش شود.
خانم خوش‌لهجه، بانوی دیگری است که به اقتضای سنش، تصویری واضح و روشن از انقلاب و حال و هوای آن روزها دارد، وی دربارة حضور زنان و دختران در تظاهرات و مخالفت آنان با رژیم غاصب پهلوی می‌گوید: فقر و بی‌عدالتی، استبداد رژیم پهلوی و سیاه‌بختی مردم تنها عامل حضور آنها در فعالیت‌های انقلابی، تظاهرات و غیره نبود، بلکه انگیزه و هدف والاتری آنها را به چنین حضوری واداشته بود.
وی می‌افزاید: فضای مسموم، فساد و بی‌بندوباری‌های رایج در آن زمان و القاء الگوهای غربی و نامتعارف باعث شده بود اصالت و هویت زنان و دختران مسلمان ایرانی تحت‌الشعاع این عوامل قرار گیرد، مخصوصاً ‌که چنین مسأله‌ای هر روز رواج و شدت بیش‌تری به‌خود می‌گرفت و نظام فاسد طاغوت برای به ابتذال کشیدن زنان و دختران ایرانی هر روز تدابیر و ترفندهای نوینی را به‌کار می‌بست که نمونة عینی آن تکرار مسأله کشف حجاب به شکل جدیدی بود که اکثر بانوان و مخصوصاً زنان و دختران مسلمان و مذهبی زیر بار آن نمی‌رفتند و سرسختانه بر مسأله حجاب خود پافشاری می‌کردند.
وی خاطرنشان می‌کند: حفظ ارزش‌های اسلامی و باورهای دینی مهم‌ترین عامل حضور بانوان در عرصه‌هایی هم‌چون انقلاب، دفاع مقدس، انتخابات و... بوده که تحت هر شرایطی و حتی در خفقان رژیم پهلوی و فشارهای روانی موجود، فراموش نشده است اما متأسفانه این مهم در شرایط فعلی تحت تأثیر برخی عوامل و تهاجم فرهنگی برخی کشورهای غربی و به اصطلاح متمدن، دستخوش تغییر و تحول گردیده است، چنانچه می‌بینیم برخی بانوان و دختران، خواسته یا ناخواسته به ارزش‌های وجودی خویش پانهاده‌اند و حتی به حجاب ظاهری خود که خون هزاران شهید به پای آن ریخته است، اهتمامی ندارند. حال‌آنکه حفظ همین حجاب و پاسداشت مقام زن، یکی از انگیزه‌های اصلی شکل‌گیری انقلاب شکوهمند 57 بوده است.
انقلابی که فقط در همین دهة مبارک فجر نامی از آن برده می‌شود و نسل بعد انقلاب، تعریف روشن و صحیحی از آن ندارند! گویی قصة حماسی انقلاب هم‌چون نقش زنان، دختران و کودکان آن زمان فراموش شده است و کمتر به چشم می‌اید!؟
 
ويژگيهاى انقلاب

هر چند كه همه انقلابها در جهان در برخى از امور باهم شريك بوده و باهم متشابهند ولى هر انقلابى براى خود ويژگيهاى خاص به خود را داشـته كه در ديگر انقلابها وجود ندارد در اين زمينه انقلاب اسلامى ايران نيز داراى ويژگيهایى است كه ما بطور خلاصه و فهرست به آن ها اشاره مى كنيم:

1 - حاكميت الله
انقلاب اسلامى ايران توسط كسانى شروع شده و به ثمر نشست كه معتقد بـودندحاكميت تـنها از آن خـدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سـلم و أئمـه معصومين عليهم السلام بوده و هر كس از غير طريق آنان بـه حـكومت بـرسد طـاغوت وغـيرقانونى خواهد بود و به همين دليل حاكميت پادشاهان را در طول تاريخ غيرقانونى و نامشروع مى دانستند و در زمان غيبت امام زمان ((عج)) تنها حاكميت فقيه جامع الشرایط را بعنوان نماينده امام زمان ((عج)) مى پذيرند و بس.

2 - قدرت و نفوذ معنوى رهبر
هر چند كه در همه انقلابها مردم تابع رهبرى انقلاب بوده و گوش به فـرمانش داده وبـه دستوراتش عمل مى كنند اما اين مسئله در انقلاب ما از شدت بيشترى برخورداربود زيرا رهبرى انقلاب در لباس مرجعيت و نـمايندگى از نـاحيه امام زمان ((عج))ظهور كرده است كه معتقد مـردم آن اسـت كه رد حكم او رد حكم امام زمان است ورد حكم امام زمـان رد حـكم خدا است و آن هم موجب كفر و خروج از اسلام است لذا عـمل بـه بـيانيه ها و دسـتورات رهـبرى در طول انقلاب بعنوان عمل بدستورات اسلام تقلى مى شد اينجاست كه رهبرى انقلاب اسلامى ايران از بـقيه رهـبران انـقلاب دنيا جـدا مـى شود و حكم او از نفوذ بيشترى برخوردار مى گردد...

3 - روحانيت
روحانيت شيعه در بعد تبليغى و آگاه كردن مردم (باتوجه به زمينه تـبليغى كـه در ايام ماه رمضان و محرم و صفر و فاطميه داشتند) و رسـاندن پـيام رهـبرى به مردم وتشريح اهداف انقلاب و بازگو كردن فـساد و تـباهى دستگاه حاكمه نقش به سزأى داشته اند لذا با توجه بـه ايـنكه هيچ يك از رسانه هاى گروهى در داخل كشور و چه درخارج در اختيار انقلابيون نبود احيانا همزمان در اسرع وقت پيام رهبرى را بـه امـت مى رسانده و نـظر رهـبر انـقلاب را براى مردم در روند انقلاب تشريح مى كردند نمونه بارز آن عاشوراى سال 42 است كه با يك طـرح و نقشه حساب شده طلاب و وعاظبنا شد همگان در روز عاشورا در سراسر مملكت نظر امام را در رابطه با نظام حاكم به مردم برسانند كـه مـردم بـايد عـليه نـظام شورش نمايند همزمان كه امام در قم عـليه شخص شـاه آن سـخنرانى تـاريخيش را در مـدرسه فـيضيه ايراد مـى فرمود وعـاظ وطلاب نيز در سراسر مملكت داشتند نظر امام را به مـردم مى گفتند و مردم را به مظالم طاغوت آشنا مى ساختند اين چنين نيرو و اين چنين موقعيت براى هيچ انقلابى در دنيا وجود نداشت.

4 - وحدت و همبستگى همه اقشار
از آنـجا كـه 2 / 99 درصـد مردم ايران مسلمان بوده و انقلاب نيز مـاهيتى اسـلامى داشت همه اقشار مردم از طلبه و دانشجو از شهرى و دهـاتى از بـازارى و كشاورز باسواد و بى سواد... همه و همه باهم در رونـد انـقلاب متحد بوده و از يكديگر حمايت مى نمودند و دست به دسـت يـكديگر داده عـليه رژيـم حاكم قيام مى كردند هيچ انقلابى در دنـيا بـا اين نوع يكپارچگى مردم روبرو نبود زيرا انقلاب كارگرى فـقطهمبستگى كـارگران را بـهمراه دارد و انقلا آزادى خواهى تنها يـكـپارچگىآزاديخواهان را و ... و قـهرا انـقلاب اسـلامى وحـدت و همبستگى مسلمين را همراه خواهد اشت.

5 - پايگاه انقلاب
يـكى از ويـژگيهاى اين انقلاب مراكز اصلى و پايگاه دائمى آن است حـوزه هاى عـلميه, دانشگاهها , مدارس , مساجد, و حسينيه ها كه در نـظر مـلت ايران بعنوان اماكن مقدس بحساب مى آيند و چشم همه مردم بـه ايـن امـاكن دوخته شده و به آنها با ديده احترام مى نگريستند مـراكز اصلى اين انقلاب بودند و قداست اين مراكز به نوبه خودسهم بسزأى در به حركت درآوردن مردم داشت.

6 - هدف انقلاب
هـدف نهضت كه از همان ابتدا مشخص بوده و در شعارهایى از قبيل :  اسـتقلال ,آزادى , جـمهورى اسلامى , تبلور يافته بود, در به جنبش كشاندن مردم نقش مهمى داشته است.

7 - خودكفأى انقلاب
يكى از ويژگيهاى ديگر اين انقلاب اين بود كه همه نيازمنديهاى آن (چـه در بـعدفرهنگى و چـه در بعد سياسى و چه در تشكل بخشيدن به مـلت و بـخصوص درمسئله رهبرى) از درون مرز ايران تامين مى شده و از حـوزه اسـلام و مـسلمين تـجاوزنمى كرده اسـت يعنى نه نيازى به كـمونيسم شـرق بـوده و نـه احـتياجى به كاپيتاليسم غرب بلكه همه كـارهاى آن از مـتن اسـلام و رهـبرى رهبران دينى و سياسى وبخصوص رهبرى امام خمينى (رحمت الله علیه) تامين مى شده است.

8 - تسخير ارتش
انـقلاب مـا بـراى بـه شكست كشاندن رژيم حاكم و خلع سلاح او شيوه بـديعى را بكاربسته بود كه آن همان تسخير ارتش بود زيرا با اين شـيوه عـلمى و حـساب شـده هيچگاه مردم در مقابل ارتش نايستاده و ارتـش را بنام دشمن خود نخوانده اند بلكه در هنگامى كه رژيم ارتش را به جنگ و كشتار مردم به ميدان مى آورد مى ديدند كه اين مردم نه تـنها بـروى ارتـش اسـلحه نـمى كشند بـلكه شعارشان اين است كه :
ارتش برادر ماست لذا ارتش تا دندان مسلح , بخود آمده تسخير مردم شـد نه تسليم مردم و خود را در اختيار مردم قرار داد و اين شيوه با كمترين تلفات بزرگترين پيروزى رابهمراه داشت وگرنه اگر مردم بـا سـلام در مـقابل ارتـش ظاهر مى شدند يقينا با تلفات بى شمار هم نـمى توانستند بـه آن سـرعت به پيروزى برسند لذا ما از اين حالت به تسخير ارتش ياد كرديم نه تسليم و شكست آن وقتى كه ارتش تسخير شـد يـعنى بـه مردم پـيوست نـه تنها با مردم كارى نداشت بلكه در شـدأد و جـنگهاى پـس از پـيروزىبه كمك مردم شتافت (البته حساب معدودى از ارتشي های خائن جداست).

9 - شهادت طلبى
و بـالاخره ويـژگى خـاصى كـه در انـقلاب ما بود مسئله هدف دارى و شـهادت طلبى بـودكه مـردم ايران كشته هاى در راه انقلاب را همانند كشته هاى جنگهاى صدر اسلام شهيد دانسته و نه تنها كشته شدن در اين راه را ذلت نمى دانستند بلكه آن را مايه فخرو مباحات خود دانسته و بـا جـان و دل آن را خـريدار بودند لذا اين انقلاب با خون دهها هـزار شهيد و جانباز و معلول و مفقود بثمر نشست و همين خونها و خاندان معظم شهدا هستند كه حافظ انقلاب بوده و سلامت انقلاب بوسيله آنان براىهميشه تضمين مى گردد.
 
بازگشت امام خمينى رحمت ‏الله علیه به ايران
با فرار شاه از كشور در 26 دى 1357، انقلاب مردم ايران به رهبرى امام خمينى (رحمت الله علیه) براى پيروزى و ريشه‏كنى نظام استبدادى و شاهنشاهى شتاب گرفت. با ورود آن رهبر فرزانه به ايران، شمارش معكوس سرنگونى رژيم آغاز شد. بختيار و پشتيبانش، امريكا، از پيش به چنين حقيقتى آگاه بودند. بنابراين، درصدد مانع‏تراشى و جلوگيرى از ورود امام برآمدند، ولى با راه‏پيمايى‏هاى گسترده ميليونى و اعتصاب‏هاى پر دامنه مردم معترض و خشمگين روبه‏رو شدند. ازاين‏رو، فرودگاه‏ها كه به دستور بختيار براى جلوگيرى از ورود امام بسته شده بود، باز شد و امام در دوازده بهمن به وطن بازگشت. ورود امام، شمارش معكوس براى نابودى رژيم بود و با پيوستن ارتش به مردم، انقلاب اسلامى در 22 بهمن 1357 به پيروزى رسيد.
 
جاء الحق و زهق الباطل
هجرت بندگان صداقت‏پيشه خداوند، هماره آغازگر تحولات شگرف و تاريخ‏ساز بوده است. اين سنت الهى براى هميشه در دوره‏هاى گوناگون، جارى است و مهاجران الى الله، با هجرت و مجاهدت خويش، راه هدايت را براى مردم مى‏گشايند و هموار مى‏سازند. خداوند، جايگاه دين مردمان را بلندترين مقام نزد خدا قرار مى‏دهد و مى‏فرمايد: «آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جان‏هايشان در راه خدا جهاد كردند، مقامشان نزد خدا برتر است و آنها پيروز رستگارند.» با هجرت پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، تاريخ فروزان اسلام رقم خورد. با هجرت امام حسين عليه‏السلام ، تاريخ سرخ شيعه نگاشته شد و در عصر ما نيز با هجرت سلاله نورآگين مردى بزرگ از خاندان عصمت و طهارت، حضرت امام خمينى (رحمت الله علیه) ، آيين ناب نبوى و قيام حيات‏بخش حسينى احيا گشت. خمينى با قدم صدق از ايران خارج شد و با قدم صدق به ايران آمد و مصداق «جاء الحق و زهق الباطل» در عصر ما آشكار شد.
 
بازگشت امام
امام خمينى(رحمت الله علیه) از سيزده آبان سال 1342 تا دوازده بهمن سال 1357، يعنى حدود چهارده سال در تبعيد و به سر برد و در سال 1343 ابتدا به تركيه و پس از مدتى به عراق تبعيد شد و اوقات پايانى دورى از وطن را در فرانسه و در دهكده‏اى به نام نوفل لوشاتو گذراند. نوفل لوشاتو در روزهاى اوج نهضت، به قلب تپنده انقلاب ايران تبديل شده بود. وقتى امام را به تركيه تبعيد مى‏كردند، شاه و امريكا هيچ‏گاه پيش‏بينى نمى‏كردند كه او روزى پيروزمندانه به ايران باز گردد و رژيم شاهنشاهى را از بن بركند.
پس از خروج شاه در 26 دى 1357، امام در پيامى كوتاه خطاب به خبرگزارى‏هاى جهان اعلام كرد: «خروج شاه از ايران، اولين مرحله پايان يافتن سلطه جنايت‏بار پنجاه ساله رژيم پهلوى مى‏باشد كه به دنبال مبارزات قهرمانانه ملت ايران صورت گرفته است. من اين پيروزى را به ملت تبريك مى‏گويم.» همچنين ايشان اعلام كرد كه در اولين فرصت به ايران باز مى‏گردند.
 
به تعويق افتادن بازگشت
در حالى كه ياران حضرت امام و مبارزان مذهبى، با وجود تمام نگرانى‏ها در تدارك برگزارى مراسم استقبال باشكوهى از امام بودند، اعلام خبر تصميم امام براى آمدن، مسئولان و سردمداران رژيم پهلوى را سخت به تكاپو انداخت. آنان كه به شدت از تظاهرات خيابانى مردم بر ضد رژيم پهلوى هراسناك شده بودند، ورود امام را به كشور، پايانى بر تمام اميدهايشان مى‏پنداشتند و يقين داشتند كه در اين صورت، طومار سلطنت پهلوى برچيده خواهد شد. بنابراين، درصدد مقابله با ورود امام به كشور يا مانع‏تراشى در برابر تصميم امام برآمدند. بختيار در مقام نخست‏وزيرى، نقشه‏هاى گوناگونى در سر مى‏پروراند كه انفجار هواپيماى امام يا منحرف كردن مسير هواپيماى حامل امام و سپس دستگيرى ايشان از آن جمله بود كه هيچ‏يك عملى نشد. تير آخر او، بستن فرودگاه‏ها به روى هواپيماى امام بود. در حالى كه قرار بود پرواز انقلاب در روز ششم بهمن امام خمينى (رحمت الله علیه) را از فرانسه به ايران بياورد، سازمان هواپيمايى كشور اعلام كرد كه به علت بدى هوا و نبود ديد كافى، همه پروازها لغو شده است.
 
اعتراض مردم به بسته شدن فرودگاه‏ها
با انتشار خبر بسته شدن فرودگاه‏ها و جلوگيرى دولت بختيار از ورود حضرت امام به كشور، مردم با تظاهرات و راه‏پيمايى‏هاى خود، به اقدام دولت اعتراض كردند. همه افسران نيروهاى سه‏گانه در پايگاه‏هاى خود در تهران، اصفهان، كرمانشاه، دزفول، همدان و بوشهر اعتصاب كردند و سپس به صفوف تظاهركنندگان معترض پيوستند. در تهران، سيل جمعيت تظاهر كننده به سوى فرودگاه مهرآباد به راه افتادند. روحانيان مبارز سراسر كشور كه براى استقبال از امام به تهران آمده بودند، با تحصن در مسجد دانشگاه اعلام كردند تا بازگشت امام به كشور به تحصن ادامه خواهند داد. مردم و دانشجويان نيز به جمع تحصين‏كنندگان مى‏پيوستند. فرداى آن روز، مردم در راه‏پيمايى عظيم يك ميليونى به مناسبت رحلت پيامبر اسلام، در حمايت از امام شعار دادند. در بسيارى از نواحى شهر تهران نيز زد و خوردهاى شديدى ميان نيروهاى انتظامى و تظاهركنندگان روى داد. تيراندازى در نواحى مختلف لحظه‏اى قطع نمى‏شد. خبرگزارى پاريس اعلام كرد يكى از ميدان‏هاى شهر، به ميدان جنگ شباهت پيدا كرد و تعداد كشته‏ها در پايتخت را سه هزار تن گزارش كرد. روزنامه اطلاعات نوشت: «غرب و جنوب غرب تهران، غرق در شعله‏هاى آتش بود».
 
كوتاه آمدن دولت بختيار
در پى تحصن‏ها و تظاهرات خونين مردم در اعتراض به بسته شدن فرودگاه‏ها، دولت بختيار عقب‏نشينى كرد و شكست را پذيرفت. بختيار در نهم بهمن ماه اعلام كرد كه فرودگاه مهرآباد امروز باز خواهد شد و هيچ ممانعتى براى ورود امام به كشور وجود ندارد. هيئت دولت در دهم بهمن اعلام كرد كه ورود هواپيماى حامل امام به فرودگاه مهرآباد تهران بدون اشكال است. با اعلام اين خبر، كميته استقبال از امام در پيامى اعلام كرد كه امام خمينى (رحمت الله علیه) در ساعت نه صبح پنج‏شنبه دوازده بهمن در تهران خواهد بود.
 
امام خمينى رحمت ‏الله علیه بر فراز آسمان‏ها
شام‏گاه يازده بهمن، هواپيماى امام خمينى (رحمت الله علیه) غرش‏كنان از فرودگاه شارل دوگل فرانسه به آسمان پرواز كرد. امام نماز شب را در طبقه دوم هواپيما به جاى آورد و سپس در طبقه پايين هواپيما استراحت كرد. مهماندار هواپيما از مشاهده آرامش امام متعجب شده بود. هنگام طلوع فجر، امام و همراهان نماز صبح را به جماعت به‏جا آوردند. زمان ورود هواپيما به آسمان ايران، خبرنگارى از امام پرسيد: «چه احساسى داريد؟» و امام پاسخ داد: «هيچ.» امام هيچ احساسى نداشت؛ چرا كه او فقط بر مبناى تكليف عمل مى‏كرد. پيروزى و شكست براى او، هر دو زيبا بود. همان‏طور كه شكست، او را نااميد نمى‏كرد، پيروزى نيز احساسات شخصى‏اش را برنمى‏انگيخت.
 
پرشكوه‏ترين استقبال تاريخ
در دوازدهم بهمن 1357، پرشكوه‏ترين استقبال تاريخ جلوه‏گر شد. اين روز يكى از ماندگارترين روزهاى تاريخ معاصر ايران است و شور و شوق مردم در آن وصف‏ناپذير بود. عده زيادى از مردم، خود را به تهران رسانده بودند تا در مراسم استقبال از امام شركت كنند. تقريبا در ساعت شش صبح، خيابان‏ها سرشار از جمعيت بود. اول صبح، ميليون‏ها نفر در دو طرف خيابان‏هاى مسير امام خمينى (رحمت الله علیه) ايستاده بودند و پنجاه هزار نيروى انتظامى مردمى مشغول منظم كردن آنها بودند. مردم با تاق نصرت و گل، خيابان‏ها را تزيين كردند و در قلب استقبال‏كنندگان، دريايى از اضطراب و شادى موج مى‏زد. در ساعت نه و سى دقيقه صبح، محبوب ملت و پرچم‏دار آزادى به وطن برگشت. چند لحظه پس از گشوده شدن در خروجى هواپيما، امام در حالى كه دستشان در دست مهماندار فرانسوى بود، در مقابل ديدگان مشتاقان ظاهر شد. همه اشك شادى مى‏ريختند. فرياد «اللّه‏ اكبر» به هوا برخاست. در ميان نشاط و هيجان و ازدحام، امام وارد صحن فرودگاه شد و پس از شنيدن آيات قرآن كريم، پيام محبت‏آميز فداييان خود را كه از اعماق جان هر ايرانى برمى‏آمد، از زبان گروه سرود شنيد:
 
امام خمينى رحمت ‏الله علیه در فرودگاه مهرآباد
امام خمينى (رحمت الله علیه) در فرودگاه مهرآباد پس از شنيدن پيام ملت، سخنانى ايراد فرمود. ايشان ابتدا از تمام اقشار ملت از پير و جوان، روحانى و كسبه، قاضى و وكيل، كارمند و كارگر و كشاورز كه در راه رسيدن به پيروزى رنج و مصيبت ديدند و ثابت‏قدم ماندند، صميمانه تشكر كرد. ايشان در بخشى از سخنان خود، تلاش‏هاى محمد رضا را براى بازگشت به ايران و حفظ سلطنت، ناكام خواند و تلاش‏هاى آنان را به دست و پا زدن براى حفظ سلطنت تعبير كرد. امام در اين سخنان با بيان رمز پيروزى فرمود: «ما بايد از همه طبقات ملت تشكر كنيم كه اين پيروزى تا اينجا به واسطه وحدت كلمه بوده است. وحدت كلمه مسلمين، همه، وحدت كلمه اقليت‏هاى مذهبى با مسلمين، وحدت دانشگاه و مدرسه علمى، وحدت روحانى و جناح سياسى. ما بايد همه اين رمز را بفهميم كه وحدت كلمه، رمز پيروزى است و اين رمز پيروزى را از دست ندهيم».
 
امام خمينى رحمت ‏الله علیه در بهشت زهرا
بهشت زهرا، نخستين جايى بود كه امام خمينى (رحمت الله علیه) پس از بازگشت به وطن به آنجا رفت و با پاس‏داشت مقام شهيدان و خواندن فاتحه، سخن‏رانى تاريخى خود را در آنجا ايراد كرد. در ميان ازدحام جمعيت شش ميليون نفرى استقبال كننده و مشتاق زيارت امام، انتقال ايشان تا بهشت زهرا به سختى صورت گرفت. همه منتظر بودند ببينند امام خمينى (رحمت الله علیه) چه برنامه‏اى را اعلام مى‏كند. امام در سخن‏رانى خود، ابتدا از ايثار و تلاش مردم تشكر كرد و به آنان براى از دست داده‏شان تسليت گفت. سپس رژيم سلطنتى را غيرعقلانى شمرد و رژيم پهلوى را تحميلى و غير قانونى اعلام كرد. دولت بختيار را نيز به دليل غير قانونى بودن مجلس شورا و سنا، نامشروع دانست. آن‏گاه ارتش را نصيحت كرد و از بعضى نظاميانى كه به ملت پيوسته بودند، قدردانى كرد. اوج سخنان امام خمينى (رحمت الله علیه) كه احساسات مردم را به شدت برانگيخت، اين جمله بود: «من دولت تعيين مى‏كنم. من تو دهن اين دولت مى‏زنم. من به پشتيبانى اين ملت دولت تعيين مى‏كنم.» چند روزى بيش نگذشته بود كه امام به وعده خود عمل كرد و دولت انتقالى با تصويب شوراى انقلاب به مردم معرفى شد.
 
مهم‏ترين پى‏آمدهاى بازگشت امام راحل
دو حادثه، از مهم‏ترين پى‏آمدهاى بازگشت امام خمينى (رحمت الله علیه) است كه به سرعت موجب پيروزى انقلاب اسلامى شد: انتصاب دولت موقت و بيعت نظاميان با امام خمينى (رحمت الله علیه) . امام خمينى در 26 دى ماه در آستانه خروج شاه از كشور اعلام كرد كه ما دولت را به همين زودى اعلام خواهيم كرد. در پانزده بهمن، نخست‏وزيرى مهندس بازرگان به تصويب شوراى انقلاب رسيد. در نوزده بهمن، عظيم‏ترين راه‏پيمايى در سراسر كشور شكل گرفت و ميليون‏ها نفر از دولت منتخب امام خمينى (رحمت الله علیه) حمايت كردند. از سوى ديگر، در دهه انقلاب، ارتش كه تنها نقطه اتكاى رژيم بود، به انقلاب پيوست. فرار، نافرمانى، اعتصاب، شركت در تظاهرات و سرانجام، بيعت با امام خمينى (رحمت الله علیه) ، نشانه همراهى ارتش با امام بود كه در نوزده بهمن به اوج خود رسيد. در نتيجه، رژيم بدون پشتوانه به سرعت از هم پاشيد و انقلاب اسلامى در 22 بهمن به پيروزى نهايى رسيد.
 
نقش اسلام و روحانيت در انقلاب اسلامی
و كـذلك جـعلناكم امـه وسـطا لـتكونوا شـهدإ على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا...(بقره/ 143) و همچنان شما مسلمانان را به اسلام هدايت كرديم و به اخلاق معتدل و سـيرت نـيكوبياراستيم تـا گـواه مردم باشيد چنانچه پيامبر را گواه شما كرديم...
مـلت ايـران چـنان قـدرت و شـرافت پـيدا كـرده است كه پيامها , بيانيه ها , شعارها , عملكرد و موضع گيرىاش براى ملتهاى دنيا به صـورت درس درآمـد و الهام دهنده و راهگشا شد و امام اين امت به عـنوان امـام مـحرومان و مستضعفان انقلابى دنيا و به عنوان امام مـلتهاى دربند مسلمانى كه در زير بار حكومتهاى طاغوتى خود قرار دارنـد شـناخته شد. اين همه , در سايه حركت اسلامى اين مردم بود در سـايه ايـنكه مـساجد ما سرنوشت ساز و به دنبال آن سربلندى و عزت براى مردم ما حاصل آمد.

امروز هم در برابر مسئله روحانيت و حضور اسلام در انقلاب و در جهت گـيريهاى سـياسى , چـنين شرايطى داريم. اصل شكل گرفتن انقلاب يك مـرحله اسـت و مـرحله شكوفايى انقلاب و تداوم و صدور آن به دنيا مرحله بسيار حساس و مهم و سرنوشت ساز ما امت است. اگر در ديروز پـيروزى انـقلاب بـه دخـالت روحـانيت در سياست نياز داشتيم , در امـروز تداوم انقلاب و آينده صدور آن هم به دخالت روحانيت متعهد و مـبـارز در جـريـانهاى سـيـاسى و اجـتـماعى و انـقلابى جـامعه نيازمنديم.

حـضرت امام (رحمت الله علیه) در اين مورد تإكيد كرده اند و فرموده اند: براى مـردم بگوييد تا بدانند كه توطئه گران پشت پرده دست اندر كارند تـا بـار ديگر روحانيت را از صحنه بيرون كنند , همان طور كه در زمان مشروطه چنين توطئه اى وجود داشت.

ايـشان فـرموده اند: تـازه مسئله مشروطه نسبت به انقلاب اسلامى ما اصـلا قـابل مقايسه نيست , براى اينكه آن سرمايه گذارى عظيمى كه مـلت مـا و اسـلام و روحـانيت ما براى شكوفايى اين انقلاب كرده و دهـها هـزار شـهيدى كه داده و صدمات و خسارات و لطماتى كه ديده اسـت بـه هيچ وجه با آنچه كه در مشروطه انجام گرفت قابل مقايسه نـيست. ايـن انقلاب براى ما بسيار گران تمام شده و لذا ارزش اين انقلاب هم بسيار عظيم تر است.

در انـقلاب مشروطيت بعد از آنكه روحانيت و اسلام نقش خود را ايفا كرد و آن انقلاب را به وجود آورد رفته رفته عواملى شروع به توطئه كـردند تا روحانيت را از صحنه بيرون كنند, بطوريكه در دوره اول مجلس عده اى از روحانيان در مجلس بودند , اما در دوره دوم تعداد روحـانيان در مـجلس كـم شد و به تدريج دخالت روحانيان در مسأل اجـتماعى و حـكومتى و سـياسى كـمتر و كـمتر شد. آنقدر سمپاشى و تـبليغات كـردند تـا به تدريج روحانيت و اسلام كنار گذاشته شد و بـار ديـگر گـفتند اسـلام بـراى مساجد است و روحانيان هم كارشان مـسئله گفتن و درس گفتن در حوزه هاى درس است.و حداكثر مسألى را كـه بـراى روحـانيت گـذاشتند , مسئله عقد و ازدواج و يا احيانا نـوشتن اسـناد و از ايـن قـبيل مـسأل بـود.غربزده ها گـفتند ما روشـنفكرانى هستيم كه از معلومات و اطلاعات و فرهنگ غرب استفاده كرده ايم و مى دانيم چگونه مديريت كنيم و جامعه و حكومت را اداره كنيم.

روحـانيت را كـه از صحنه بيرون كردند بعد وقتى چشم مردم باز شد ديـدند كـه فـلان الـسلطنه ها و الدوله ها حاكم شده اند و به تدريج حـاصل انقلاب مشروطيت لقمه چرب و نرمى در دهان استعمار غرب شد و در خدمت سلطه گران و امپرياليستهاى جهان قرار گرفت. اين ملت را از هويت مكتبى و اسلامى و انقلابى خود تهى تجربه تلخ گذشته تكرار شـود; بـايد حـضور اسـلام و روحـانيت را در خـدمات انـقلابى و در ارگانهاى اجرايى و حكومتى حفظ كنيم.
الـبته حـق هـمه مـردم اسـت , ايـن مـردم انقلاب كردند. قشرها و جـناحهاى مـختلف اجتماعى كه در خط اسلام و انقلاب و امام بوده اند جـان داده انـد , شهيد داده اند و امروز هم خود وارث اين انقلاب و اين حكومت هستند.
 
ضرورت حضور روحانيت در صحنه
روحـانيتى كه تا ديروز به طور مسئولانه يك حالت نظات و انتقاد و احـيانا پـرخاش داشت , اكنون بايد در بطن نظام مسئوليت بپذيرد.
نـمى خواهم بـگويم تـمام نـظارت در دسـت روحـانيت قـرار بگيرد , مـى خواهم بـگويم بـايد در بـطن نـظام مـسئوليت بـپذيرد و آماده پـذيرفتن مسئوليت اجرايى و سياسى و حكومتى و شهادت سياسى باشد.
بـعضيها مـى گويند انـتحار سياسى , ولى ما مى خواهيم آن را شهادت سـياسى تـعبير كنيم. چون بيرون گود نشستن و گاهى انتقاد كردن و بيانيه صادر كردن بسيار آسان است. خيلى از افراد چون بيرون گود هـستند مـمكن اسـت با چهره انقلابى و محبوب و روشنفكرى و از اين قـبيل چـيزها مـعرفى شوند , اما وقتى وارد نظام شدند و مسئوليت روى دوشـشان افـتاد آن وقت با انواع مشكلات و نابسامانيها دست و پـنجه نرم مى كنند و در معرض انواع تهمتها و توقعات و اتهامات و شايعات واقع مى شوند. اگر بناست نظام , اسلامى باشد و هويت اسلامى در بـطن نـظام ريـشه بـدواند , روحانيت متعهد هم بايستى در بطن نـظام مسئوليت بپذيرد ولو اينكه با انواع ناراحتيها همراه باشد , و ما آماده ايم وآماده اند و بايد آماده باشند.
 
حساسيت مضاعف عملكرد روحانيت
در عين حال بايستى با بيدارى و هوشيارى هرچه بيشتر مواظب باشيم و مـواظب بـاشندكه گـرفتار لـغزش و انحراف نشويم , چون لغزش تا ديـروز خـطرش بـسيار كـمتر بود. امروز روحانيت در بطن نظام مثل اسـلام اسـت. مسلمانان ايرانى تا قبل از پيروزى هر چند هم جامعه شـان فـاسد بـود , اما آفت فساد مستقيما گريبانگير اسلام نمى شد.
اگر بازار كشاورزى و صنعتش خراب بود , اگر در اداره اش بى عدالتى و تـبعيض بود , مى گفتيم تقصير اسلام نيست , نظام منفور شاهنشاهى اسـت كـه دارد اداره مـى كند و مـقصر هر نوع فساد و بى عدالتى را حـكومت مـى دانستيم و از اسـلام دفـاع مى كرديم. واقعا در كشورهاى ديـگر كـه مـا مى گفتيم اسلام عدالت است و آنها مى گفتند ((چرا در كـشور شـما عـدالت و راستگويى نيست , چرا خيانت وجود دارد ؟ )) مـى گفتيم تـقصير نـظام اسـت; رژيم , اسلامى نيست. اما اگر امروز گفتند ((چرا اداره شما چنين و چنان است , چرا بازار چنان است , چـرا صـنعت اشـكال دارد؟)) چـه پاسخى خواهيم داد؟ لذا به دنبال پـيروزى ايـن انقلاب , حيثيت اسلام در گرو علمكرد نظام ما در اين كشور است.

هـمه كسانى كه به عنوان سمبلهاى اسلام و علاقه مندان به آن مومنان و افراد متعهد اسلامى شناخته مى شوند , امروز برد و اثر عمل آنها در جـهان , حـتى عـم شـخصى و خـانوادگى آنها , چندين برابر اثر عـملشان در ديروز شده است. الان يك مسلمان كه وارد مسجد مى شود و نماز مى خواند و مى گويد من مسلمان و مومن هستم , حتى عملى كه در خـانواده اش انجام مى دهد و نحوه برخورد اخلاقى او در جامعه , موج و اثرش براى اسلام در جهان خيلى بيشتر از سالهاى قبل است. همراه بـا مـوج انقلاب ما , عملكرد و اخلاق و رفتار ما پخش مى شود , مثل تـلويزيونها و بـلندگوها كـه تـصوير و صـدا را پخش مى كنند: اگر بـلندگو نـباشد مـوج صـدا تـا جلوى در مى رود , اما يك بلندگو و سـيستم قـوى صـوتى , صدا را به تمام بازار و خيابان مى رساندصدا هـمان صدا است, ولى موجش منطقه وسيعى را مى گيرد.حال , اگر همين صـدا را از راديـو يـا تـلويزيون پـخش كـنند , اثر و بردش چقدر زيادتر خواهد شد.

الان دقـيقا هـمين طور اسـت. عـمل و رفـتار مـا , قوانينى كه وضع مـى كنيم , انـتخاباتى كـه بـرگزار مى كنيم , موضعى كه مى گيريم و تـفسيرى كـه مـى كنيم , با بلندگوهاى قوى به اعماق دنيا وصل شده اسـت , لـذا اثـرش بسيار بسيار وسيع تر و نافذتر است. بنابر اين بايد مراقبت و احساس مسئوليت بيشترى بكنيم.
 
وارثان انقلاب
امروز وارثت انقلاب براى مستضعفان , ملت بپاخاسته , مردم مخلص و مـعتقد است و بايد بتوانند در ارگانهاى اجرايى و حكومتى حضور و نـقش داشته باشند. تعهد انقلابى و مكتبى آنها مجوز آن است كه در آمـوزش و پرورش , دانشگاهها و وزارتخانه ها راه پيدا كنند. اين انـقلاب را ايـن مـردم و اين جوانهاى مسلمان و مستضعفان مومن به اسلام و انقلاب كرده اند و خود اينها وارث اين انقلاب هستند و بايد بـه نـهادهاى حكومتى و آموزشى و اجرايى راه يابند و بايد انقلاب خود را حفظ كنند.
چـگونه اسـت وقـتى كـه در خـواست بسيج مى شود همين توده محروم و مـستضعف آماده مى شوند و حركت مى كنند و براى مبارزه و كارزار به جبهه هاى جنگ مى روند , وقتى صحبت از سپاه و جهاد سازندگى و نهضت سواد آموزى مى شود باز هم همين جوانهاى مسلمان و انقلابى ما براى فـداكارى در روسـتاها و براى عمران و آبادى آماده مى شوند و هيچ صحبتى از اينكه آيا براى ما پستى , درآمدى و رفاه زندگى هست به مـيان نـمىآورند; مـى گويند ما مى خواهيم از اسلام دفاع كنيم , خط امـام را حـاكم سازيم و از دستاوردهاى اين انقلاب عظيم و مقدس و شـكوهمند پـاسدارى كـنيمآنوقت وقتى نوبت به وزارت , مدير كلى , اداره سـفـارتخانه ها و نـمايندگى مـجلس مـى رسد , آيـا وزارتـها وكالتها و پستهاى كليدى و حساس هم نبايد در خدمت جوانان مسلمان و رزمـنده و مستضعف و انقلابى ما باشد ؟ همين طور هم هست و بايد باشد. لذا وزرا و مسئولان مملكتى ما از توده مسلمان و انقلابى بر مى خيزند؟ الـبته نمى خواهيم بگوييم كه قشرهاى ديگر جامعه حق زندگى ندارند , آنـهاهم مـى توانند اشتغال داشته باشند و از امكانات آموزشى و دانـشگاهى و ساير امكانات استفاده كنند , اين مملكت و اين نظام مـتعلق بـه هـمه مـردم اسـت و از بركات اين نظام همه مردم بايد استفاده كنند; اما اگر كسانى نسبت به انقلاب دشمنى دارند , نسبت بـه اسـلام تـعهد نـدارند و به خط راستين و شكوهمند امام به سوى حـاكميت الـله مـعتقد نـيستند تـوقع هم نداشته باشند كه پستهاى كليدى و كارهاى اساسى به آنها سپرده شود.
 
اساس پذيرش پست و مقام
روحـانيت متعهد و مبارز احساس مسئوليت مى كند; مسئله پست و مقام مطرح نيست. اينها مسئوليت اصيل و ريشه دار اجتماعى خود را احساس كـردند; احـساس مسئوليت مى كنند كه خدمت و تبليغ و ارشاد كنند و در مـسأل سـياسى و اجتماعى وارد شوند. و بر امت مسلمان است كه با هوشيارى و همكارى و انسجام , پاسدار انقلاب عظيم خود باشند و بـدانند كـه انـواع و اقسام توطئه هاى مرئى و نامرئى و دانسته و نـادانسته براى مخدوش كردن و سركوب انقلاب وجود دارد كه از جمله اين توطئه ها بيرون راندن روحانيت از صحنه سياست است.
مـردم رشـد و شـعور و آگـاهى خود را حفظ كرده اند تا بتوانند در برابر توطئه هاى مرئى و نامرئى مقاومت كنند و از هر گونه اخلال و خـدشه اى كـه مـى خواهد در صـفوف منسجم و متشكل ملت رزمنده و بپا خـاسته ما به وجود آيد جلوگيرى كنند تا ان شإ الله اسلام و اين انـقلاب عـظيم بـراى مـا و بـراى تـاريخ ما بماند و براى نسل ما سـرنوشت سـاز و آيـنده سـاز , و براى مردم مستضعف و محروم دنيا پـيام دهنده و رسالت آفرين باشد. ان شإ الله به يارى پروردگار و بـا اسـتمداد از عنايات الهى اين همكارى و هماهنگى و هوشيارى در بين ملت ما باقى خواهد ماند.


سید امیرحسین کامرانی راد


منابع:
كتاب انقلاب اسلامى و ريشه هاى آن، عباسعلی عمیدزنجانی
كتاب مباحثى پيرامون انقلاب اسلامى ،شهيد حجت الاسلام باهنر
ماهنامه پاسداراسلام
ماهنامه گلبرگ
ماهنامه دیدارآشنا
پایگاه فرهنگی اطلاع رسانی راسخون
کد مطلب : ۴۳۶۴۲۰
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما