۰
چهارشنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۰۸:۰۵

انقلاب اسلامی و غرب ، تضاد در ماهیت

انقلاب اسلامی و غرب ، تضاد در ماهیت
فوریه 1979 ، 22 بهمن 1357 دنیا شاهد پیروزی بزرگترین انقلاب قرن بیستم و سرنگونی قوی ترین متحد غرب در قلب جهان اسلام بود . این انقلاب که زلزله سیاسی قرن بیستم لقب گرفت توانست ژاندارم امنیتی غرب ، خصوصاً آمریکا را در کشوری که جزیره ثبات آمریکا نام گرفته بود به زانو در آورد و بجای نظام سلطنتی مورد حمایت غرب مردمی ترین نظام سیاسی دنیا را بر پایه آموزه های دینی حاکم سازد .

اکنون با گذشت بیش از سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی و در حالی که در آغاز چهارمین دهه انقلاب اسلامی قرار گرفته ایم جستاری هر چند کوتاه در ابعاد گوناگون انقلاب اسلامی خصوصاً در بعد ماهیتی انقلاب رهیافتی مناسب از آینده انقلاب ، علل و عوامل رویارویی امپریالیسم جهانی با انقلاب اسلامی و تأثیرگذاری انقلاب ایران بر معادلات بین المللی در اختیار ما قرار می دهد .

بررسی تاریخ سیاسی قرن بیستم نشان از آن دارد که خصوصاً در نیمه دوم این قرن در کشورهای متعددی انقلاب هایی به وقوع پیوسته است ؛ کوبا در امریکای شمالی ، نیکاراگوآ در آمریکای لاتین ، الجزایر در آفریقا ، کره و وییتنام و چین در آسیا از جمله کشورهایی بودند که در آنها انقلاب و تحولات اجتماعی منجر به جابجایی قدرت گردیده است .

وجه مشترک تمامی تحولات اجتماعی و انقلابها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران این بود که در تمامی آنها وقوع انقلاب جدا شدن از یک بلوک قدرت جهانی و پیوستن به بلوک قدرت دیگر بود ؛ در حقیقت دنیا به دو نیمه امپراطوری سرمایه داری و لیپرالیسم به رهبری آمریکا و امپراطوری کمونیست به رهبری شوروی تقسیم شده بود ، هیچ یک از تحولات اجتماعی دنیا تا قبل ازسال 1357 دارای هویت مستقل نبود عمده انقلاب ها ، انقلابهای کمونیستی بودکه با حمایت شوروی صورت می گرفت . در برخی کشورهای اسلامی و حتی از سوی برخی گروه های مبارز در داخل کشور که شناخت درستی از اسلام نداشتند ؛ کمونیست بعنوان مکتب مبارزه و انقلاب پذیرفته شده بود . به واقع باید گفت ملل دنیا پذیرفته بودند که باید یا حاکمیت اردوگاه شرق کمونیستی را بپذیرند یا استیلای اردوگاه لیبرال سرمایه داری غرب را قبول نمایند در چنین شرایطی انقلاب اسلامی ایران با نفی وابستگی به غرب و شرق و با تأکید براصول و مبانی اسلامی بعنوان دین رهایی بخش شکل می گیرد .

«شعار نه شرقی نه غربی» ملت ایران نه یک شعار ناشی از هیجانات انقلاب که شعاری مبتنی بر نگاه دین محور و متکی بر ایمان مردم ایران بوده و هست. انقلاب اسلامی ایران در دنیای دو قطبی آن زمان نه برای ایجاد صرفاً بلوک قدرتی جدید شکل گرفت . بلکه بر پایه دکترین سیاسی اسلام ، تحقق نظام اسلامی نفی ذاتی نظام های ماتریالیستی حاکم بر دنیا اعم از کمونیست و سرمایه داری را به همراه داشت . به همین جهت است که دو ابر قدرت مادی شرق و غرب که تا آن زمان رودرروی یکدیگر صف آرایی نموده بودند پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران جبهه واحدی بر علیه این نظام نوپای اسلامی تشکیل میدهند .

در واقع آمریکا و شوروی بعنوان سران دو بلوک قدرت جهانی با تشکیل این جبهه واحد بر ضد انقلاب اسلامی نشان دادند در ورای تمام تضاد ها و دشمنی های ظاهری آنها با یکدیگر عامل اساسی وجود دارد که آنها را در مقابل انقلاب اسلامی ایران متحد نموده است . گرچه امروز نظام کمونیستی فروریخته است لکن نتنها از رویارویی نظام ماتریالیستی حاکم بر دنیا با انقلاب اسلامی اندکی کاسته نشده است بلکه کنکاشی در اندیشه های نظریه پردازان ارشد غرب همچون ساموئل هانتیگتون و فکویاما حکایت از آن دارد که جهان غرب خود را برای صف آرایی سرنوشت ساز در مقابل جهان اسلام که امروز ارشدیت و رهبری آن به اعتراف خود غربیها در اختیار ایران است آماده نموده است و بلکه به بیان بهتر باید گفت این نبرد سرنوشت ساز از مدت ها قبل آغاز گردیده است .

اما سوال اساسی این است که انقلاب اسلامی ایران با پیروزی خود چه اندیشه و ایدئولوژی به همراه داشت که اینگونه صاحبان قدرت جهانی را برآشفته است ؟ دلیل اصلی دشمنی آمریکا و متحدانش بر علیه ملت ایران چه می باشد ؟ دلیل تقابل ایران اسلامی با جهان غرب به ارشدیت آمریکا چیست ؟

در حقیقت در پشت این منازعات و رویارویی ها چه تفکری قرار دارد ؟


استراتژیست ها و برنامه ریزان پنتاگون ، CIA ، شورای روابط خارجی آمریکا ، طراحان اینتلجنت سرویس انگلستان ، موساد اسرائیل ، ناتو ، اتحادیه اروپا و نهادهای بین المللی شکل گرفته توسط آنها مانند سازمان ملل ، یونسکو ، بانک جهانی و صندوق بین الملل پول مبتنی بر چه تفکری تصمیم سازی می نمایند و از طرف دیگر در مقابل باید دید تفکر انقلاب اسلامی چه جهان بینی و ایدئولوژی با خود به همراه داشت بگونه ای که دو جریان سوسیالیسم و کمونسیت موضع گرفته در مقابل یکدیگر را در یک نقطه که همانا مقابله با انقلاب اسلامی بود با هم متحد نمود ؟ و آیا می توان امیدوار بود که روزی تقابل بین ایران بعنوان نماد اسلام ، دین محوری و خدا محوری و امریکا بعنوان نماد و ارشد تمدن غرب به تفاهم و تعامل تبدیل شود .

برای رسیدن به جواب این سوالات باید ماهیت غرب و امریکا را بعنوان ارشد و نماد تفکر غربی شناخت برای این شناخت نه در ظاهر و پوسته این تفکر بلکه باید به عمق و ریشه های آن نفوذ نمود تا به شناختی ماهوی و ماهیتی نسبت به غرب و خصوصاً امریکا دست یافت .

از این رو در بحث شناخت غرب و امریکا باید چند سده به عقب برگردیم و جریان شکل گیری تفکر و تمدن غربی را مورد بررسی و مطالعه قرار دهیم .

نگاه به تاریخ گذشته غرب نشان می دهد آغاز جریان حذف دین از بستر اجتماع ریشه در قرون وسطی دارد ، قرون وسطی را باید عصر پادشاهی دینی و جاهلیت فرهنگی ـ سیاسی غرب دانست ، عصری که در آن پیوند بین حاکمان و کلیسا و تأکید و پافشاری بر مسیحیت تحریف شده بگونه ای است که آموزه های حقیقی دین جای خود را به خرافات و جعلیات می دهد و کلیسا به عنوان نماد دین به مخالفت با دانشمندان و علما و تأیید پادشاهان می پردازد که حاصل آن از رونق افتادن بازار علم و اندیشه است ؛ ماحصل مخالفت امپراطوری روم با علم و اندیشه و همچنین تحجر و جمود فکری کلیسا غیر از هرج و مرج ، جنگ و آشوب و طاعون و مرگ چیزی به همراه نداشت لذا این دوران را عصر تاریک و ظلمانی غرب می نامند .

‏در حقیقت مسیحیت در قرون وسطی دستور عملی وایدئولوژیک برای اداره جامعه نداشت . در قرون 12 ‏و 13 ‏میلادی و پس از آشنائی غربی ها با ‏مسلمانان و آگاهی از پیشرفتهای آنها اولین نحله های فکری و روشنفکری در اروپا شکل می گیرد .

‏در واقع این آغاز زیر سئوال بردن آموزه های کلیسا و ایجاد شک و تردید در آن و جدا نمودن دین از عرصه زندگی و سیاست در غرب بود .

‏تداوم این جریانهای فکری در سالهای پایانی قرون وسطی زمینه ساز شکل گیری دوره رنسانس شد .

‏در دوره رنسانس با حذف وکنارگذاشتن فلسفه واندیشه قرون وسطی دو نهضت فکری «عقل گرائی» و «حس گرائی» بوجود می آید که در ‏نهایت این جریان حس گرا می باشد که در دوره رنسانس و مدرنیسم غالب می گردد . رواج این دو جریان باعث حذف دین و جایگزینی مادی ‏گرائی در غرب گردید در این دوره تکیه اساسی متفکران دوره رنسانس مانند ماکیاول بر نفی دین ، کلیسا و حتی اخلاقیات بوده است . تا آنجا که ‏فردی مثل نیچه که اندیشه های وی زیربنای معماری اجتماعی غرب می گردد مدعی می شود که «خدا مرده است» در حقیقت در این دوره ‏اندیشمندان غربی مرگ خدائی که قرنها کلیسا تبلیغ می نمود را اعلام میدارند و طبیعی است که با خدای مرده مسیحیت وجود و باور وحی و ‏ارتباط مخلوق با خالق و نیاز بشر به خالق همانگونه که لاپاس از دیگر روشنفکران مسیحی گفته بود غیرقابل پذیرش می شود .

‏ماحصل چنین اندیشه ای حذف کتاب و دستورات الهی از بستر اجتماع می شود در چنین شرایطی است که اخلاق وارزشهای اخلاقی ، ومعاد و قیامت و روز حساب زیر سئوال رفتند و جای خود را به تفکرات ماکیاولی سپردند .

‏تفکراتی که در آن نظام اخلاقی دین انکار می شود سعادت دراین تفکر به داشتن شهرت ، سربلندی و نام آوری معنی و قدرت وسیله ای برای رسیدن به این سعادت ماکیاولی می گردد ودر یک کلام هدف وسیله را توجیه می کند .

‏تأثیر اساسی که تفکر ماکیاولی بر جامعه غربی داشت رسوائی و فصاحت در نظام های اخلاقی اجتماع و حذف اخلاقیات از عرصه اجتماع است ‏که ماحصل آن گسترش فساد اخلاقی در جامعه است .

‏در پرتو چنین اندیشه هایی است که پلورالیسم و سکولا ریسم اول بار شکل می گیرد . فضای ایجاد شده در دوره رنسانس باعث کاهش قدرت و ‏استیلای کلیسا وپاپ در اروپا می شود و بستر را برای اقدامات مارتین لوتر و نهضت پروتستانیسم فراهم می نمایند جنبش پروتستانیسم با مبنا قراردادن اومانیسم (انسان محوری) با تأکید و توجه به دنیا و بهبود رفاه مادی پرداخت .

‏‏این جنبش بستری برای حذف اخلاقیات وظهور ایسم ها و گرایش های مختلف و به تبعیت آن سکولاریسم فراهم نمود که حاصل آن ‏حذف هر چه بیشتر اخلاقیات از عرصه اجتماع و رواج فساد اخلاقی و فحشا در سطح وسیعی از جامعه غربی می شود .

‏در حالی که جامعه غربی چنین شرایطی دارا بود و در کنار پیشرفتها علمی که بدست آمده بود غرب وارد دوران مدرنیسم می شود .

‏تداوم جریان فکری روشنفکران غربی در این دوران ، سکولاریسم را بعنوان فراگیرترین فرهنگ وشاخص مدرنیسم معرفی نموده ونیهیلیسم یا پوچ انگاری را بعنوان صفت ذات مدرنیته قرار می دهد .

‏سرمایه سالاری (کاپیتالیسم ) و اعتقاد به قانونگذاری توسط عقل بجای خداوند (دموکراسی) از ویژگیهای عمده ‏این دوره به شمار می رود . مدر نیته ماحصل یک سیر تفکری از قرون وسطی تا پایان رنسانس است که ذاتاً غیر دینی و بلکه دین ستیز است.

‏در جوهر مدرنیته انکإر خدا مداری و اثبات بشر مداری نفسانی نهفته است مدرنیته یا کاملاً منکر وحی و هدایت الهی می شود (کمونیسم) یا آنکه اهمیت چندانی به تفکر وحیانی نمی دهد (سوسیالیسم) .

‏دراین دوران در عرصه بین الملل چند حاد ثه مهم به وقوع می پیوندد .

‏نخست آنکه با پیشرفت صنعت در اروپا نیاز به مواد اولیه و انرژی افز ایش می یابد ودر لوای کاپیتالیسم و مبتنی بر تفکر ماکیاولی که هدف ‏وسیله را توجیه می کند و بواسطه از بین رفتن ارزشها وکرامت انسانی و فضائل اخلاقی غربی ها به بهانه آبادانی (استعمار ) کشورها ، راه استثمار ‏ملل مستضعف را در پیش می گیرند از برده داری و غارت منابع اقتصادی افریقا گرفته تا جنایات کمپانی هند شرقی در آسیاسوغات مدرنیته ‏است که باعث فقر هر چه بیشتر ملل محروم و عقب افتاده می گردد .

‏در همین دوران است که قاره آمریکا کشف می گردد و سنگ بنای تمدن آمریکائی با شاخصه هایی چون سرمایه سالاری ، اومانیسم ، سکولاریسم ، دارونیسم ، پراگماتیسم ، و هیومنیسم از فرهنگ مدرنیته بنا می گردد .

‏ترجمان این ایسم ها در سنگ بنای تمدن آمریکائی قتل عام میلیونها سرخ پوست از صاحبان اصلی این قاره و انتقال چند میلیون سیاه پوست برای بردگی وکارگری می باشد .

‏گفته شد در دوران رنسانس و مدر نیته شاهد افول و حذف ارزشها و فضائل اخلاقی از بستر اجتماع بودیم ؛ ماحصل این موضوع گریبانگیر خود ‏غریبها گردید ؛ در دو جنگ جهانی و جنگهای داخلی آمریکا میلیونها انسان در قربانگاه مدرنیته ذبح گردیدند .

‏‏یکی ازتفکراتی که با حذف خدا و وحی و دین از عرصه اجتماع ظهور می یابد کمونیسم و مارکسیسم است . گرچه در زمینه شکل گیری ‏کمونیست نظریات متعددی وجود دارد لکن جهان پس از جنگ جهانی دوم بین بلوک قدرت وقت یعنی نظام سرمایه داری به رهبری آمریکا و ‏نظام کمونیستی به رهبری شوروی تقسیم می شود .

‏یهود سیاسی (صهیونیسم ) که از حدود دو قرن پیش با تدوین پروتکل دانشوران صهیون شکل گرفته بود به کمک انگلیس و با مظلوم نمائی ‏ساختگی پس از جنگ جهانی دوم فلسطین و قبله اول مسلمانان را اشغال می نماید .

‏ملل مسلمان با قبول دو شکست از اسرائیل دچار سرخوردگی ، نا امیدی و یأس می شوند حاکمان بلاد اسلامی یا دست نشانده ابر قدرتها هستند و یا مرعوب آنها .

‏تفکرات التقاطی دربین مسلمانان رسوخ می نمایدو در حرکتی آرام و حساب شده اسلام بعنوان آخرین بازمانده تسلیم نشده در برابر مدعیان ‏مدرنیته به ظاهر در حال فروپاشی است دنیا به دو بلوک شرق و غرب تبدیل شده و همه تحولات در همین چهارچوب صورت می گیرد . اما ناگهان در میان ناباوری تمام صاحبان زر و زور و قدرت و الفجر و لیال عشر......

‏انقلاب اسلامی ایران با تکیه بر شاخصه دین مداری و خدا باوری به پیروزی می رسد آنهم در حالی که اربابان قدرت جهانی هرگز باور نمی کردند خارج از تفکرات آنها انقلابی بتواند شکل بگیرد آنهم انقلابی که مبانی فکری و عقیدتی آن در تضاد آشکار با تمامی مبانی اندیشه غربی‏است.

‏در حالی که غرب به شدت برسکولاریسم (جدائی دین از همه چیز در عرصه اجتماع ) و لیبرالیسم ( اباحه گری ) تأکید می نمود انقلاب اسلامی با ماهیتی دینی که تمام مبانی فکری و ایدئولوژیک آن منبعث از دین مبین اسلام می باشد شکل می گیرد ؛ در نظام اسلامی باید همه امور بر مبنای خدا محوری و خداباوری باشد و این نمی شود مگر آنکه خدای این دین زنده وناظر باشد و این یعنی تضاد با اومانیسم (انسان محوری) و ماتریالیسم ‏(ماده گرائی ) .

‏انقلاب اسلامی چون جرقه ای در دل تاریک شب عملاً پرده از تبلیغات ضد دینی ابر قدرتها که حیات خود را در نفی دین می دیدند برداشت .

ابر قدرتها در جهان اسلام برای استیلای تفکرات خود تبلیغ نموده بودند که :

1- دین نمی تواند توده های مردم را به حرکت درآورد اما انقلاب ‏اسلامی با ایجاد بزرگترین نهضت اجتماعی معاصر ثابت نمود که توانا ترین عامل در ایجاد تحول اجتماعی ، دین اسلام است .

2- ‏دین نمی تواند حرکتهای اجتماعی را تداوم بخشد اما طولانی ترین نهضت اجتماعی معاصر در پرتو تعالیم اسلامی شکل گرفت .

3- ‏تبلیغ کرده بودند که دین نمی تواند حرکتهای اجتماعی را به پیروزی برساند اما پیروزی انقلاب اسلامی و سرنگونی قوی ترین رژیم منطقه و ‏متحدآمریکا ثابت نمود که فقط اسلام توان شکستن ابهت ابر قدرتها رادارد .

4- گفته بودند دین نمی تواند نظام سیاسی ـ اجتماعی حاکم کند اما انقلاب اسلامی با تدوین قانون اساسی ، حاکمیت جمهوری ‏اسلامی و تشکیل و معماری نهادهای حکومتی شکلی نوین و تکامل یافته ای از جامع ترین نظام سیاسی ـ اجتماعی را نمایان ساخت .

5- عدم پایداری نظام دینی از دیگر تبلیغات ضد دینی ابر قدرتها بو د اما گذر انقلاب اسلامی از حوادث وتوطئه های سالهای پر تلاطم ‏انقلاب و برگزاری بیشترین انتخابات در سه دهه انقلاب بعنوان امری منحصر بفرد در دنیا نمادی از ثبات و پایداری نظام دینی را به نمایش گذاشته است .

6- آخرین ضربه جهانخواران برای ناامید نمودن مسلمانان از حاکمیت نظام دینی ترساندن آنها از جمود فکری و محد ودیتهای دینی است اما ‏اکنون بعد از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب اسلامی برغم میل باطنی دشمنان انقلاب اسلا می خصوصاً امریکا ملل جهان هرروز ‏شاهد پیشرفت روز افزون علم و صنعت در ایران اسلامی هستند جنجال آمریکا و متعهدان اروپائیش بر سرانرژی اتمی ایران اگر هیچ سودی نداشته باشد آنها خواسته یا ناخواسته به جهانیان اعلام نمودند که دینی ترین نظام سیاسی دنیا به پیشرفته ترین سطح علوم دست یافته است . غرب ‏بیش از 8 ‏ قرن تلاش نمودکه ثابت نماید حاکمیت منادیان دین بر اجتماع مترادف با جهل و خرافات و جعلیات است اما انقلاب اسلامی ایران و جمهوری اسلامی ایران بعنوان تنها نظام سیاسی دنیا با هدایت وهبری دینی ، بنای تمدن بزرگ اسلامی را پایه گذاری کرده است .

‏این یعنی اثیات عملی همه آنچه نفی آن فلسفه وجودی فرهنگ و تمدن غرب را تشکیل داده است . آیا می توان انتظار داشت انقلابی که فلسفه وجودی تمدن غرب را با پیروزی خود انکار نموده است از بغض وکینه آمریکا و متحدانش بدور باشد ؟ این همه تنها با چشم پوشی از نفوذ انقلاب اسلامی در بین ملل مسلمان و تبدیل نهضت اسلامی ملت ایران به نهضت جهانی اسلام است و گر نه با پیروزی انقلاب اسلامی و شکست ابهت استکبار در ‏مقابل آن دیگر بار امید به جوا مع اسلامی باز می گردد و ملل مسلمان سر خورده از ایسم های مادی وخصوصا پایان عربیسم تنها راه رهائی خود را در گرویدن به «حبل المتین اسلام» می بینند نهضتی که 15 خرداد 1342 در حجره های فیضه و با کلام پر طنین حضرت روح الله (ره) بنا نهاده شده تمامی معادلات جهانی را به هم می ریزد . ادبیات سیاسی این نهضت نه از جنس دین ستیزی غربی و خدا ستیزی شرقی بلکه منبعث از خدا باوری و ‏دین محوری است . ایدئولوژی انقلاب اسلامی با تمام تبلیغات منفی دشمنان اسلام از چهارچوبه مرزهای جغرافیایی عبور نموده و ملل مسلمان ‏را تبدیل به امت واحد اسلامی می نماید . موج اسلام خواهی و احیاء خود باوری و غیرت مسلمانان از شبه قاره هند و آسیای میانه تا شاخ آفریقا ‏و اروپا کانونهای تصمیم ساز مدرنیته را به لرزه در آورده است .

‏مسلمانان دیگر آن قومی نیستند که سرنوشت آنها را ، راکفلرها و لابی های صهیونیسم رقم بزنند . سیلی امت اسلام بر پیکره لرزان دنیای سرمایه داری را تمام جهان دیروز از جنوب لبنان و امروز از نوار غزه و بدست فرزندان معنوی انقلاب اسلامی شنید.

سران جنایتکار صهیون که روزی خوب سرزمین موعود از نیل تا فرات را می دیدند اکنون کابوس انتفاضه جوانان فلسطینی خواب را از چشمانشان ربوده است . آ یا حماسه رزمندگان مجاهد حماس در نبرد 22 روزه غزه ‏که هر لحظه کابوس مرگ را در مقابل چشمان صهیونیستها قرار داد تکرار همان شور حسینی رزمندگان حزب ا... لبنان نیست ؟

آیا ملت ایران در حماسه 8 ‏ساله دفاع مقدس نبرد عاشورائی را به امت اسلامی نیاموخت ؟ مگر جز این است که پایه گذار عملیاتهای استشهادی ‏در جهان اسلام حسین فهمیده همان نوجوان 13 ‏ساله بسیجی است ، این سخن مانیست بلکه سخن خبرنگار آلمانی است که پس از عملیات ‏استشهادی هانی جرادات فلسطینی خبر آن را به تمام دنیا مخابره نمود . براستی که آنها فهمیده را بهتر از ما فهمیده اند ! اگر ما مصطفی مازح همان ‏جوان لبنانی که برای اجرای حکم امام در مورد سلمان رشدی مرتد سر از پا نشناخت و جز با نوشیدن شربت شهادت آرام نگرفت را نشناسیم ‏‏ولی میراث خواران مدرنیته بخوبی میدانند عمق نفوذ کلام رهبری دینی ایران در جهان سلام پایه های حکومتشان را یکی پس از دیگری قطع می نماید .

تحلیلگران سیاسی مدرنیته هنوز نتوانسته اند بفهمند آن روزکه خانم مارگارت تاچر نخست وزیر وقت انگلس به دینا از قدرت یافتن کمونیسم هشدار میداد چگونه امام راحل (ره) ‏از گوشه جماران صدای شکستن استخوانهای کمونیست را شنید .

‏وخلاصه کلام آنکه امروز صاحبان زر و زور قدرت انقلاب اسلامی را مسئول بر باد رفتن رویاهایشان می دانند حل این مناقشه تنها دو راه دارد یا ملت ایران و مسلمانان جهان دست از اسلام بردارند یا آنکه به تعبیر معمار کبیر انقلاب شیطان بزرگ یعنی امریکا و تمام متحدانش راه بندگی خدا در پیش گیرند . ملل مسلمان تازه راه عزتمندی را آموخته اند و محال است از راه سربلندی که در پیش گرفته اند باز گردند . آمریکا و ‏متحدانش نیز آنچنان غرق دردین ستیزی شده اند که بعید است رو به سوی خدا کنند . گرچه غرب سرمایه داری چه خدا را باور کند و چه راه ‏گذشته را بپیماید همانکه صدای شکستن استخوانهای کمونیست را شنید وعده فروپاشی غرب را نیز به جهانیان داد.

‏جنگ طلبی امروز آمریکا در جهان اسلام نیز هدفی جز رقم زدن سرنوشت انسان در آخر الزمان را ندارد اما دیگر امت اسلام بیدار شده اند باور ‏کرده اند که «زمین میراث بندگان صالح است» باور کرده اند که یدا... فوق ایدیهم همان باوری که ملت ایران در فتح خرمشهر به آن رسید ‏. امروز ملت ایران به تجربه بیش از نیم قرن نهضت اسلامی یقین نموده که : «امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند» .

والسلام
مرجع : سیاست روز
کد مطلب : ۴۹۸۶۰۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما