۰
پنجشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۴ ساعت ۰۹:۵۲
کریس هجز

واقعیت های دموکراسی ورشکسته ما

واقعیت های دموکراسی ورشکسته ما
شلدون ولین، مهمترین فرضیه پرداز سیاسی معاصر ما روز 21 اکتبر در 93 سالگی درگذشت. ولین در کتاب هایش «دمکراسی شرکتی شده: دمکراسی مدیریت شده و شبح تمامیت گرایی وارونه» و «سیاست و بینش»، کندوکاوی گسترده در اندیشه سیاسی غرب که دانشجوی سابقش کورنل وست آن را بی نظیر می نامد، واقعیت های دمکراسی ورشکسته ما را عریان می کند.

وندی براون که یک استاد علوم سیاسی در دانشگاه برکلی و یکی دیگر از دانشجویان پیشین ولین است، در ایمیلی به من گفت: «ولین با مقاومت در برابر انحصارها بر تئوری چپ از سوی مارکسیسم و تئوری دمکراتیک از سوی لیبرالیسم، تجزیه و تحلیلی متمایز – حتی به شکل متمایزی آمریکایی- از امکانات دمکراتیک فعلی و رادیکال ارائه داده است. او به خصوص در تئوریزه کردن تحریف سنگین دولت گرایی که ما اکنون آن را نئولیبرالیسم می نامیم و در افشای امتزاج بدیع قدرت اقتصادی با قدرت سیاسی که از نظر او دمکراسی را از ریشه مسموم می کند، نظراتی پیشگویانه ارائه کرده است.»

ولین سراسر دوران استادی اش را به تدریس و تحقیق در موضوع تحول دمکراسی آمریکایی اختصاص داد و در آخرین کتابش «دمکراسی شرکتی شده»، شکل خاص تمامیت گرایی شرکتی ما را جزء به جزء توضیح می دهد. او در این کتاب می نویسد: «ما نمی توانیم هیچ نهاد ملی را نام ببریم که به حق بتوان آن را به عنوان نهادی دمکراتیک توصیف کرد. به خصوص انتخابات های به شدت مدیریت شده و اشباع شده از پول، کنگره آلوده به لابی گری، ریاست جمهوری امپریالیستی شده، سیستم قضایی و جزایی دارای جهت گیری طبقاتی یا کمترین آنها رسانه ها.»

تمامیت گرایی وارونه با اشکال کلاسیک تمامیت گرایی فرق دارد. این نوع از تمامیت گرایی در یک رهبر مردم فریب یا کاریزماتیک جلوه گر نمی شود، بلکه در خودکامگی بی چهره حاکمیت شرکتی تجلی می یابد. تمامیت گرایی وارونه ما به ظاهر خود را حامی سیاست های انتخاباتی، قانون اساسی، آزادی های مدنی، آزادی مطبوعات، استقلال قوه قضایی، نمادها، سنت ها و زبان میهن پرستی آمریکایی نشان می دهد، اما کلیه مکانیسم های قدرت را به شکلی موثر برای ناتوان کردن شهروندان قبضه کرده است.

ولین می نویسد: «بر خلاف نازی ها که زندگی را برای ثروتمندان و طبقه برخوردار از امتیازات نامطمئن می کردند و در عین حال برنامه های اجتماعی
را برای طبقه کارگری و فقرا ارائه می دهند، تمامیت گرایی وارونه از فقرا بهره برداری می کند، برنامه های درمانی و اجتماعی را کاهش می دهد یا تضعیف می کند، چندان میانه ای با تحصیل همگانی در نظر گرفته شده برای کارگرانی که موقعیت کاری شان توسط واردات و صنایع اشباع شده با کارگران ارزان قیمت در خطر قرار گرفته، ندارد. اشتغال در یک اقتصاد فناوری پیشرفته، متلون و جهانی شده به اندازه اشتغال در دوران رکود به شکل سنتی اش، بی ثبات و در معرض خطر است. نتیجه آن می شود که شهروندان یا بقایای شهروندی دائماً نگرانند. هابز درست گفته است که وقتی ناامنی به سراغ شهروندان می آید و همزمان درگیر چشم و هم چشمی های مالی و اقتصادی هم می شوند، آنها بیشتر آرزومند ثبات سیاسی می شوند تا مشارکت مدنی، بیشتر خواهان حفاظت از خود می شوند تا مشارکت سیاسی.»

در دیداری که سال 2014 با ولین در خانه اش داشتم، طی مصاحبه فیلمبرداری شده سه ساعته ام با او، گفت: «تمامیت گرایی وارونه مداوما قدرت را به سوی بالادستی ها انتقال می دهد. این تمامیت گرایی آنتی تز قدرت قانون اساسی است.» این تمامیت گرایی برای بی ثباتی جهت نامتوازن و منفعل نگه داشتن شهروندان طراحی شده است.

او می نویسد: «کوچک کردن، بازسازماندهی، ترکیدن حباب ها، از بین بردن اتحادیه ها، مهارت های به سرعت کهنه شده و انتقال مشاغل به خارج از کشور نه تنها ترس بلکه یک منافع اقتصادی به دست آمده و ناشی از این ترس را به وجود می آورد، یک سیستم کنترل که قدرت آن از عدم اطمینان تغذیه می شود، با این حال سیستمی است که بر اساس تجزیه و تحلیل های خودش، به شدت منطقی است.» در گفتگویم با ولین، او گفت: «تمامیت گرایی وارونه تمام مدت به سیاست نیز استمرار می بخشد، اما سیاست هایی که سیاسی نیستند.» او گفت چرخه های انتخاباتی بی پایان و اسرافکارانه یک نمونه از سیاست های فاقد سیاست هستند.

او می نویسد: «به جای مشارکت دادن وی در قدرت، شهروند به داشتن « نظرات» دعوت می شود: پاسخ هایی بی خطر و قابل کنترل و اندازه گیری به پرسش هایی از پیش طراحی شده که طی فرآیندی مثلاً آزادمنشانه، ولی در واقع به زور، از این شهروندان استخراج می شود.»

کارزارهای سیاسی ندرتا مسائل حائز اهمیت را مورد بحث و گفتگو قرار می دهند. در عوض چه اتفاقی می افتد؟ شخصیت های
سیاسی تولید شده، شعارهای توخالی، روابط عمومی های پیچیده، تبلیغات تجاری زیرکانه، تبلیغات و استفاده مداوم از گروه های تمرکز و افکارسنجی ها جای این بحث های مهم را می گیرد. پول به شکلی موثر جایگزین رأی شده است. تک تک نامزدهای ریاست جمهوری فعلی – از جمله برنی سندرز- به قول ولین این را که مطرح کردن موضوع امپراتوری در مباحثات انتخاباتی یک تابو است درک می کنند. شهروندان عنصری بی ربط به حساب می آیند. آنها چیزی جز یک تماشاچی نیستند، تماشاچی ای که اجازه دارد رأی دهد و بعد به محض به پایان رسیدن کارناوال انتخابات و بازگشتن شرکت ها و لابی گرانشان به کسب و کار حکومتگری، همه چیز را فراموش کند.

ولین می نویسد: «اگر هدف اصلی انتخابات خدمت کردن به قانونگذاران سازش پذیر برای شکل دادن به لابی گران باشد، سزاوارتر آن است که چنین سیستمی «نانمایندگی یا دولت مشتری مدار» نامیده شود. این در مقاطعی یک عامل دخالت کننده قدرتمند برای سیاست زدایی از شهروندان است، همچنین دلیلی بر این است که این سیستم را یک سیستم ضددمکراسی بدانیم.»

در رژیم های تمامیت گرای کلاسیک، مثل فاشیسم نازی یا کمونیسم شوروی، اقتصادها مادون سیاست قرار می گرفتند. اما در یک رژیم تحت سلطه تمامیت گرایی وارونه، برعکس این وضعیت صدق می کند. به نوشته ولین: «اقتصاد بر سیاست سیطره دارد و به همراه این سلطه، اشکال مختلفی از بی رحمی می آیند.» او ادامه می دهد: «ایالات متحده به نمونه ای از این وضعیت تبدیل شده که چگونه دمکراسی را می توان بدون آنکه به ظاهر سرکوبی وجود داشته باشد، مدیریت کرد.»

ولین به من گفت که «حاکمیت شرکتی از طریق انتخابات هایی که خود آن را کنترل می کند، مشروعیت پیدا می کند. این حاکمیت برای مهار دمکراسی، قوانین و مقرراتی را که زمانی حافظ دمکراسی ما بودند، از نو می نویسد و آنها را دچار تحریف و انحراف می کند. حقوق اساسی ذاتا از سوی حکم قضایی و قانونی ابطال می شوند. دادگاه و نهادهای قانونگذاری که در خدمت قدرت شرکتی قرار دارند، قوانین را برای عاری کردن آنها از معانی اولیه شان با هدف تقویت قدرت شرکتی و فسخ نظارت بر شرکت ها از نو تفسیر می کند.»

او به من گفت:«سیستم تمامیت گرایی وارونه ما از استفاده از شیوه های کنترلی شدید و خشن تا وقتی خودداری خواهد کرد که مخالفت ها
فاقد اثرگذاری باقی بمانند. دولت نیازی به لگدکوب کردن مخالفین ندارد. یک شکلی و همانندی تحمیل شده بر افکار عمومی از طریق رسانه های شرکتی ، همین کار را به روشی موثر انجام می دهد.»

نخبگان به خصوص طبقه روشنفکر نیز خریداری شده اند. ولین می نویسد: «از طریق آمیزه ای از قراردادهای دولتی، منابع مالی شرکتی و بنیادها، پروژه های مشترک مرتبط با تحقیقات دانشگاهی و شرکتی و کمک کنندگان ثروتمند شخصی، دانشگاه ها (به ویژه به اصطلاح دانشگاه های پژوهشی) روشنفکران، محققان و پژوهشگران به شکلی جدانشدنی با این سیستم ادغام شده اند. در نتیجه لازم نیست هیچ کتابی سوزانده شود، هیچ انشتینی آواره گردد.»

او هشدار می دهد اگر جامعه – که به کلی از اکثر حقوق اساسی خود محروم شده، بی تاب شود و سر به عصیان بردارد، تمامیت گرایی وارونه به بی رحمی و خشنی دولت های تمامیت گرا خواهد شد.

خشونت بدون تبعیض پلیس در اجتماعات فقیران رنگین پوست، نمونه ای از توانایی حاکمیت شرکتی برای آزار و اذیت و کشتن «قانونی» شهروندان ضمن معافیت از مجازات است. روش های مستقیم کنترل – از پلیس نظامی شده گرفته تا نظارت فراگیر همچنین عمل کردن پلیس به عنوان قاضی، هیئت منصفه و پیگردکننده که اکنون برای طبقات پایین یک واقعیت محسوب می شود – اگر در برابر سرازیر شدن پیوسته قدرت و ثروت به سمت بالادست مقاومت کنیم، برای تمامی ما به یک واقعیت تبدیل خواهد شد. ولین هشدار می دهد که ما به عنوان شهروندان مادامی که در توهم یک دمکراسی مشارکتی شرکت می کنیم، تحمل می شویم. لحظه ای که دست به شورش بزنیم و از مشارکت در این توهم امتناع کنیم، تمامیت گرایی وارونه چهره ای شبیه به سیمای سیستم های تمامیت گرایی گذشته به خود می گیرد.

ولین طی جنگ جهانی دوم، بمبچی و راهیاب یک بمب انداز بی-24 لیبریتور در جنوب اقیانوس آرام بود. او 51 عملیات رزمی انجام داده بود.

ولین نظامی گراها و شرکت گراهایی را دید که ائتلافی نامقدس را برای هماهنگ کردن ظهور یک امپراتوری جهانی آمریکایی بعد از جنگ شکل داده بودند؛ همینطور نیروهایی که دمکراسی آمریکایی را از بین می بردند. او تمامیت گرایی وارونه را چهره راستین ابرقدرت نامید. این سودبرندگان از جنگ و نظامی گرایان که مدافع دکترین جنگ مطلق در دوران جنگ سرد بودند، منابع کشور را به شدت مصرف
کردند. آنها پشت سر هم برای از کار انداختن نهادها و سازمان های مردمی همچون اتحادیه های کارگری و قدرت زدایی سیاسی و به محرومیت کشاندن کارگران تلاش می کردند. آنها جنگ را «عادی سازی» کردند. و ولین هشدار می دهد که همچون تمام امپراتوری ها، آنها در نهایت قربانی توسعه طلبی خودشان خواهند شد. او ادامه می دهد تا زمانی که قدرتِ بدون نظارتِ نظامی گرایان و شرکت ها به شکل اساسی کاهش نیابد، هیچ رجعتی به دمکراسی صورت نخواهد گرفت. یک دولت جنگی نمی تواند دولتی دمکراتیک باشد.

ولین از سال 1981 تا 1983 «دمکراسی: نشریه احیای سیاسی و تغییر رادیکال» را منتشر کرد. او و سایر نویسندگان در صفحات آن نشریه خواستار مخالفت کردن با بازی نئولیبرالیسم، خطرات امپراتوری، ظهور قدرت شرکتی بدون نظارت و فرسایش نهادها و آرمان های دمکراتیک می شدند. این نشریه به سرعت او را به یک مطرود در دپارتمان علوم سیاسی پرینستون تبدیل کرد.

ولین تجسم کیفیاتی بود که وبر برای یک قهرمان قائل بود. او علیه نیروهایی مبارزه کرد که می دانست نمی تواند آنها را مغلوب کند. او در مبارزه به عنوان یک روشنفکر و مهمتر از آن در مبارزه به عنوان یک شهروند، هیچگاه تردید به خود راه نداد. او نسبت به پیامدهای امپراتوری یا ابرقدرت عنان گسیخته به ما هشدار داد. او از ما خواست تا به پا خیزیم و مقاومت کنیم. «دمکراسی شرکتی شده» او از سوی تک تک روزنامه ها و نشریات بزرگ کشور نادیده گرفته شد. این اتفاق اصلا موجب شگفتی او نبود و نشد. او از قدرت خود باخبر بود. از قدرت دشمنانش نیز همینطور. تمام نگرانی های او درباره کشور تحقق یافته اند. یک هیولای بی شاخ و دم شرکتی بر ما حکومت می کند.

به هر روی اگر بخواهیم با چرتکه انداختن امتیازهای کسب شده ولین را محاسبه کنیم، مجبوریم بگوییم که او بازنده شد، ولی باید بر سلامت، فوق العاده بودن، شجاعت و شرافت او در زندگی نیز پای بفشاریم.

نوشته: کریس هجز[1]
ترجمه: محمود سبزواری



منبع: http://www.informationclearinghouse.info/article43306.htm

1- Chris Hedgesقریب دو دهه به عنوان گزارشگر خارجی در آمریکای مرکزی، خاورمیانه، آفریقا و بالکان کار کرده است. او در بیشتر از 50 کشور فعالیت داشته و با کریستین ساینس مانیتور، نشنال پابلیک رادیو، دالاس مورنینگ نیوز همکاری داشته و به مدت 15 سال خبرنگار خارجی نیویورک تایمز بوده است.
کد مطلب : ۴۹۸۸۴۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما