۰
سه شنبه ۳ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۰۸:۳۹

مروری بر حکومت صهیونیست ها بر آمریکا

(با تأکید بر دوران ریاست جمهوری اوباما)
مروری بر حکومت صهیونیست ها بر آمریکا
قرار است پنجاه و هشتمین انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در هشتم نوامبر سال ۲۰۱۶ برابر با ۱۸ آبان سال ۱۳۹۵ برگزار شود. آن چیزی که مطرح است، این که رئیس جمهور فعلی آمریکا بر اساس متمم بیست و دوم قانون اساسی ایالات متحده، نمی‌تواند برای بار سوم در این انتخابات شرکت کند و این که چه کسی بعد از وی بر مسند ریاست جمهوری آمریکا بنشیند، تا حد زیادی بستگی به حمایت‌های بی‌دریغ نامزدهای ریاست جمهوری آمریکا از صهیونیسم دارد، تا به پشتوانه ای برای پیروزی بر رقیبان باشد؛ رقیبانی که هر کدام برای پیروزی بر انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، گوی سبقت را در حمایت از رژیم غاصب صهیونیستی از یکدیگر می ربایند.

شخصیت‌هایی همچون هیلاری کلینتون، سناتور سابق ایالات متحده آمریکا، و فرمانداران اسبق ایالت‌های مختلف و سناتورهای سابق و فعلی در این رقابت حضور خواهند داشت. اما آنچه که حائز اهمیت است، جاری نمودن سیاست‌های صهیونیزم در کل دنیا همچون سابق، توسط این سیاستمداران صورت خواهد گرفت . با نگاه اجمالی به روند انتخابات در آمریکا، به این قضیه پی می بریم که هر رئیس جمهوری اگر بخواهد در فعالیت‌ها و اهداف سیاسی خود موفق شود، باید رضایت سران رژیم صهیونیستی را جلب کند. در غیر این صورت جایی برای برگزیده شدن در انتخابات‌های آتی را نخواهد داشت. در اتفاقات پس از برجام نیز شاهد تبلیغاتی در عملیاتی کردن خواسته های سران صهیونیستی، در سخنان کاندیداهای آمریکایی مشاهده می کنیم که نمونه آن را در سخنان مارک روبیو، کاندیدای جمهوریخواه می بینیم که گفت "امیدوارم زمان برای تغییر رای ما باشد، ما جمهوری خواه هستیم و رهبران جدیدی در این مکان و حوزه اجرائی خواهیم داشت. دعا می کنم رهبران آتی در نخستین روز ریاستشان این توافق را ملغی کنند و دوباره تحریم ها را اعمال کنند. تاریخ ما را به خاطر انجام ندادن آنچه نیاز است در این برهه حساس انجام دهیم، لعنت خواهد کرد"

بر این اساس، مروری بر تاریخچه حضور صهیونیست ها در ساختار حکومت آمریکا، از اهمیت بسزایی در شناخت جهت گیری های سیاست خارجی آمریکا دارد.

از زمان کشف آمریکا توسط یک یهودی اسپانیایی به نام کلمبوس (کریستف کلمب) یعنی از ۱۲ اکتبر سال ۱۴۹۲ کسانی که در امور سیاسی آمریکا جولان دادند، یهودیان تندرویی بودند که جنایتهای بی شماری در طول تاریخ علیه بشریت مرتکب شدند، که نمونه آن را در قتل عام میلیونی بومیان آمریکا پس از قدم نهادن یهودیان به آن قاره مشاهده می کنیم.

شعاری که توسط کلمب مطرح شد این بود که " یک بومی خوب یک بومی مرده است" و قرن ها بعد، هم نژادان او شعاری شبیه شعار کلمب مطرح کردند و گفتند: "یک فلسطینی خوب یک فلسطینی مرده است".

کلمب از سفر به قاره آمریکا و تلاش در جهت کشف یک سرزمین دو هدف عمده داشت یکی یافتن سرزمینی خوب و مناسب برای یهودیان، و دیگری به دست آوردن منابع و ثروت های جدید و دست یازی به قدرت لازم، جهت تجدید بنای معبد سلیمان، بعنوان نشان آمدن مسیح بر روی زمین.

یهودیان برای رسیدن به این دو هدف از هیچ جنایتی فرو گذار نکردند، به طوری که نوام چامسکی، منشا وحشت آفرینی امروز آمریکا برای جهانیان را که از آن به فرهنگ تروریسم تعبیر می کنند، قتل عام های سرخپوستان به دست کاشفان آمریکا می داند.

مضاف بر آن بسیاری از آموزه های دین یهود، روح آمریکا را شکل داد و ساکنان جدید این سرزمین هم این مرام را کاملا پذیرفتند و تمکین کردند و این گونه بود که آرزوی کلمب محقق شد و آمریکا سرزمین خوب و ماوای امنی برای یهودیان شد.

لوئیس د. براندیس رهبر حرکت صهیونیستی در دهه ۱۹۲۰ می گوید هیچ آمریکایی نباید فکر کند میان صهیونیسم و وطن دوستی آمریکایی مغایرتی وجود دارد. بین تعلق به آمریکا و تعلق به یهودیت هیچ گونه تفاوتی نیست. اصولا روح یهودی همان مدرنیسم می باشد که تماما آمریکایی است... پیش از آنکه آمریکایی خوبی باشیم می بایست صهیونیسم خوبی باشیم.

نگاهی گذرا به سیاست های روسای جمهور آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم


با این اوصاف تمامی روسای جمهور آمریکا، یعنی از هری ترومن که بعد از روزولت به کرسی ریاست جمهوری نشست تا اوباما کسانی بودند که تحت سیطره لابی صهیونیسم فعالیت کردند. و در صورت مخالفت با ایده های صهیونیسم به روش های مختلف از میدان به در شدند، چرا که اگر چگونگی به قدرت رسیدن آن ها را بررسی می کنیم به این نتیجه دست پیدا می کنیم.

ترومن


بعد از روزولت، ترومن که یک ماسون بود و روابط بسیار نزدیکی با یهودیان داشت. قانون تبعیت از لابی صهیونیسم را زیر پا نگذاشت و بر اساس همین حکایت در سال ۱۹۴۵ در انتخابات ریاست جمهوری بیشترین تعداد رای یهودیان را به دست آورد و در دل صهیونیست ها مأوا گزید. او پس از گفتگوهای پٌر تنش با گردانندگان سیاست خارجی حکومتش، اولين رئيس دولتي بود كه " اسرائيل" را، به رسميت شناخت.

آلن . ای . رابرتسن نویسنده کتاب ماسون می نویسد پایبندی ترومن به مراتب و روابط یهودیان به حدی بود که احدی حتی تصور لحظه ای قطع شدن آن را نمی کرد. آن قدر که نام ترومن به عنوان بنیانگذار رژیم صهیونیستی در سرزمین های اشغالی فلسطین ثبت شده است.

آیزنهاور


پس از ترومن، آیزنهاور در سال ۱۹۵۳ به قدرت رسید او در برابر فشارهای لابی صهیونیست مقاومت کرد و رژیم صهیونیستی را وادار کرد تا از سیاست های مشخص شده ایالات متحده تبعیت کند و بارزترین نمونه آن جنگ سال ۱۹۵۶ کانال سوئز بود، که رژیم صهیونیستی مجبور به عقب نشینی از صحرای سینا شد. با این وجود یهودیان رژیم صهیونیستی تلاش زیادی کردند تا به روش های مختلف کاندیدای ریاست جمهوری بعد از آیزنهاور کسی باشد که با سیاست های آن ها همخوانی داشته باشد و بتوانند بر کاخ سفید تسلط یافته و تاثیر گذار باشند.

کندی


پس از آیزنهاور، کندی در سال ۱۹۶۱ به ریاست جمهوری انتخاب شد. هر چند لابی صهیونیست تلاش زیادی جهت عدم انتخاب وی انجام داد، اما کندی توانست بدون کمک و حمایت صهیونیست ها پیروز میدان شود. کندی اولین رئیس جمهور کاتولیک آمریکا بود و همانند پدر خود اعتنای چندانی به لابی صهیونیست نداشت، تا جایی که مخالفت شدیدی با برنامه تسلیحات هسته ای مشکوک رژیم صهیونیستی داشت و تلاش کرد صهیونیست ها را وادار کند که در راستای توقف دستیابی به تسلیحات هسته ای، از این فعالیت ها چشم پوشی کنند. در چنین شرایطی صهیونیست ها می بایست روی نامزد احتمالی جانشین کندی کار کنند، بنابراین آنان تمام توجه خود را به سمت معاون کندی، لیندون بی . جانسون سوق دادند، و برای پایان دادن به دوران کندی راهی جز واداشتن به استعفا یا ترور او را نداشتند، که در آن دوران ترور را ترجیح دادند و کندی ترور شد و به قول اولیور استون فیلمساز آمریکایی، برنامه ترور و سوء قصد به کندی، عملیات بسیار دقیق و حساب شده بود و قطعا مجموعه ای از داخل حاکمیت در این اقدام دست داشتند.

جانسون


جانسون پس از کندی بر مسند قدرت نشست و روابط بسیار نزدیکی با رژیم صهیونیستی داشت، چرا که به نقش موساد در قتل کندی به خوبی پی برده بود و وی در میان روسای جمهور آمریکا تا آن تاریخ بیشترین حمایت را از رژیم صهیونیستی انجام داد. در همین جهت پس از مرگ کندی آمریکا برای اولین بار به ارسال سلاح در سطوحی گسترده، برای رژیم صهیونیستی اقدام کرد.

این حمایت ها تا جایی پیش رفت که جانسون در جریان حمله رژیم صهیونیستی به ناو جنگی آمریکا (یو . اس . لیبرتی) طی جنگ شش روزه سال ۱۹۶۷ اعراب و اسزائیل، هیچ عکس العملی نشان نداد و ادعای رژیم صهیونیستی مبنی بر حمله اشتباهی را تایید کرد. هرچند که در آن کشتی ۳۴ نفر از خدمه ناو کشته شدند و ۷۵ نفر دیگر زخمی شدند.

نیکسون


پس از جانسون، ریچارد ام . نیکسون در سال ۱۹۶۸ به ریاست جمهوری رسید. هر چند یهودیان و رژیم صهیونیستی از نیکسون در انتخابات حمایت نکرده بودند، ولی منتظر مواضع نیکسون در حمایت از رژیم صهیونیستی بودند. نیکسون در مدت ریاست جمهوری خود سعی می کرد به نوعی محافظه کاری کند، ولی رسوایی واترگیت که به منجر به استعفایش از ریاست جمهوری آمریکا شد، فرصتی شد تا نیکسون از عرصه قدرت خارج شود.

اعضای جمهوری خواه در جریان انتخابات ۱۹۷۲ از دفتر مرکزی حزب دموکرات در واتر گیت شنود کرده بودند و علنی شدن آن یک رسوایی جدی به بار آورد هرچند نیکسون تا مدت ها نسبت به این امر اظهار بی اطلاعی می کرد.

نکته بعدی حمایت از رژیم صهیونیستی در جنگ شش روزه اعراب بود که جانسون در این قضیه حامی رژیم صهیونیستی بود و نیکسون در این قضیه موضع قاطعی ارائه نکرد. علت آن هم این بود که در طول حکومت نیکسون، دو جناح مختلف در قبال این مسئله شکل گرفت. یک طرف مشاجرات وزیر امور خارجه نیکسون یعنی ویلیام د. راجرز بود که خواستار خروج رژیم صهیونیستی از سرزمین های اشغالی بود و در جناح دیگر، شخصیتی معروف به نام هنری . آ . کسینجر، استاد دانشگاه هاروارد قرار داشت، که یک یهودی آلمانی الاصل بود و هویت یهودی خود را پنهان کرده و در سایه حمایت های راکفلر مدارج عالی پیدا کرده بود.

پس از مدت بسیار کوتاهی جناح بندی داخل کابینه نیکسون علنی شد و اتفاقاتی در داخل کابینه رخ داد و بحث های شدیدی بین کسینجر و راجرز در زمینه حمایت از رژیم صهیونیستی به وجود آمد.

حمایت های بیش از حد کسینجر از رژیم صهیونیستی کار را تا جایی پیش برد که لابی صهیونیست، تلاش کرد تا کسینجر به عنوان وزیر امور خارجه آمریکا، جایگزین راجرز (مخالف رژیم صهیونیستی) شود و بسیاری از هواداران صهیونیسم را در پست های دولتی به کار گیرد و در طول مدت وی، بسیاری از سازمان های تروریستی کثیف و سازمان های فعال یهودی از مالیات معاف بودند. حمایت های او به حدی زیاد بود که در سال ۱۹۸۲ کسینجر به عنوان مرد سال برگزیده شد.

همه این اتفاقات که در راس آن قضیه واترگیت بود، به مرحله ای رسید که نیکسون مجبور به استعفا شود و در تاریخ آمریکا برای اولین بار بود که یک رئیس جمهور استعفا می داد، چرا که در این قضیه عده ای به صورت آشکار با نیکسون دشمنی می کردند و دشمنان او جزء لابی صهیونیست نبودند.

نیکسون در خاطرات خود می نویسد: یکی از مشکلات بزرگی که من با آن روبرو بودم حمایت خشک و کورکورانه از رژیم صهیونیستی بود. این دیدگاه کنگره و رسانه ها و محافل روشنفکری و فرهنگی را نیز در برگرفته بود . طی ۲۵ سال پس از جنگ جهانی دوم این دیدگاه چنان میان همگان سرایت کرده بود که بسیاری از مردم، حمایت نکردن از اسرائیل را به مثابه ضدیت با آن و حتی ضد یهودبودن می انگاشتند. من تلاش کردم که به آن ها بفهمانم که این طور نیست ولی هرگز موفق نشدم.

پس از نیکسون معاون او جرالد فورد در کاخ سفید مستقر شد که نفوذ و جذبه ای نداشت و کسینجر کل سیاست خارجی را به عهده داشت.

جیمی کارتر


در انتخابات سال ۱۹۷۶ جیمی کارتر کاندیدای ریاست جمهوری دموکرات ها شد و با استناد به قضیه واترگیت که در آن جمهوری خواهان رسوایی ظاهری به بار آورده بودند به ریاست جمهوری انتخاب شد.
دولت کارتر از ابتدا رابطه بسیار نزدیکی با سرمایه داران یهودی برقرار کرد و حمایت های زیادی از رژیم صهیونیستی انجام داد به حدی که اتخاذ هر موضعی که برای رژیم صهیونیستی ناخوشایند باشد، برای هیچ کس قابل تصور نبود. این دولت بانی پیمان کمپ دیوید شد. و وعده های بسیار زیادی به دولت های عربی در جهت متقاعد کردن آن ها به حمایت از رژیم صهیونیستی داد.

ریگان


ناتوانی کارتر در آزاد سازی گروگآن های آمریکایی در تهران باعث شد که ریگان در سال ۱۹۸۰ در انتخابات آمریگا پیروز شود.

حمایت ها و کمک های ریگان به رژیم صهیونیستی به حدی بود که به هیچ وجه قابل مقایسه با حمایت ها و کمک های دولت قبلی نبود. ضمن این که ریگان رژیم صهیونیستی را به مثابه نمایندگان بنی اسرائیل در عهد عتیق می دانست و یهودیان فعلی را همان قوم برگزیده خداوند قلمداد می کرد، که بنا بود با آمدن مسیح مجددا بر کل دنیا حاکم شوند. او معتقد بود که برای تحقق این حاکمیت وقوع آرماگدون، حتمی و ضروری است و فراهم کردن تجهیزات و تسلیحات مورد نیاز رژیم صهیونیستی در این جنگ بر عهده او نهاده شده است.

جورج بوش (پدر)


پس از دو دوره ریاست جمهوری ریگان ، کاندیدای جمهوری خواه یعنی جورج بوش (پدر) به ریاست جمهوری رسید.

اوایل کار، حمایت های زیادی از رژیم صهیونیستی داشت و تلاش زیادی برای تغییر قطعنامه سال ۱۹۷۵ سازمان ملل، مبنی بر نژاد پرست بودن صهیونیسم، انجام داد، اما همه چیز به یک باره تغییر کرد، چرا که اسحاق شامیر، برای شهرک سازی در سرزمین های اشغالی خواستار کمک ۱۰ میلیارد دلاری از آمریکا شد و بوش آن را رد کرد. این عمل باعث شد که رژیم صهیونیستیی ها تبلیغات گسترده ای علیه جورج بوش انجام دهد، تا جایی که طرح ترور وی را توسط عوامل موساد در شهر مادرید اسپانیا در سال ۱۹۹۱ برنامه ریزی کردند. اما این طرح لو رفت و پس از رسوایی، موساد از انجام سوء قصد صرف نظر کرد، اما لابی صهیونیست ساکت ننشست و تبلیغات منفی گسترده ای علیه بوش به راه انداختند.

بیل کلینتون


در سال ۱۹۹۳ بیل کلینتون به ریاست جمهوری آمریکا رسید. او نیز از جمله رؤسای جمهوری بود که حمایت های زیادی از رژیم صهیونیستی کرد. هر چند در برخی موارد نظیر شهرک سازی رژیم صهیونیستیی، انتقادهایی داشت، اما در روند مذاکرات صلح فلسطینیان و اسرائیل تلاش زیادی انجام داد، هرچند نتوانست گفت و گوی اعراب و رژیم صهیونیستی را به نتیجه برساند.

بیل کلینتون در مقام رقیب بوش بسیار مورد توجه یهودیان قرار گرفت، به طوری که رابین با او ملاقات کرد. کلینتون در برابر لابی یهود همراهی و همنوایی زیادی از خود نشان داد و با حفظ علایق و روابط دوستانه خود با لابی یهود توانست در انتخابات ۱۹۹۶ نیز ۷۸% آرای یهودیان را به دست آورد. حضور یهودیان در دولت او، یکی از زمینه های حفظ ثبات در آرای یهودیان بود. بسیاری از کارشناسان کلینتون را به عنوان مهم ترین طرفدار رژیم صهیونیستی در طول تاریخ ذکر کرده اند.

جورج دبلیو بوش


پس از کلینتون جورج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۰ به ریاست جمهوری انتخاب شد. وی نیز از جمله رؤسای جمهوری بود که حمایت های بی شماری از رژیم صهیونیستی در عرصه های مختلف داشت. برای نمونه در بودجه سال ۲۰۰۳ دویست میلیون دلار به صندوق اضطراری امنیت رژیم صهیونیستی به منظور تامین مسایل دفاعی و تهدیدات ضد تروریستی اختصاص داد، که اعتراض کشورهای عرب و گروه های آمریکایی عرب را برانگیخت.

شاید برداشتن مشکلی به نام حکومت صدام، مهمترین خدمت بوش به رژیم صهیونیستی بود که حتی می توان آن را بالاتر از خدمت کارتر در کمک به انعقاد پیمان صلح کمپ دیوید و رفع خطری به نام مصر ارزیابی کرد، چرا که امثال کسینجر و همفکران او معتقد بودند که عراق، رژیم صهیونیستی را بد خواب کرده است. به ویژه این که عراق برنامه های هسته ای را نیز دنبال می کرد، بدین ترتیب می تواند امنیت رژیم صهیونیستی را تهدید کند. بوش نیز همانند سایر رؤسای جمهور آمریکا جهت تثبیت قدرت خود با وعده و وعیدهایی که به رژیم صهیونیستی داد حکومت خودرا تثبیت می کرد.

باراک اوباما


در سال ۲۰۰۸ اولین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا (اوباما) انتخاب شد. در سال ۲۰۱۱ استیو شفی، روزنامه نگار آمریکایی حامی رژیم صهیونیستی با انتشار مقاله ای در هافینگتون پست اعلام کرد، که اوباما بیشترین حمایت ها را در میان روسای جمهور از رژیم صهیونیستی به عمل آورده است. اوباما همکاری های نظامی بین رژیم صهیونیستی و آمریکا را به میزان بی سابقه ای ارتقاء داده است و با هر گونه اقدام بین المللی جهت مشروعیت زدایی از رژیم صهیونیستی مقابله کرده است.

او اولین رئیس جمهور آمریکا بود که اجازه فروش موشک های ضد پناهگاه به رژیم صهیونیستی را صادر کرد. از زمان روی کار آمدن او، آمریکا بیش از ۱۱ میلیارد کمک مالی بلاعوض به رژیم صهیونیستی ارائه کرده است که بخش اعظمی از این کمک ها به صورت تجهیزات نظامی بوده اند. یهودیان نیز در قبال این خدمات اوباما نهایت تلاش خود را جهت حمایت از وی انجام می دهند تا حدی که در وب سایت اخبار یهودی شیکاگو به سخنان ناظر یهودی مسائل سیاسی اشاره شده که گفته بود یهودی ها او (اوباما) را ساختند هر کجا که بنگرید شاهد حضور یهودیان خواهید بود.

تبدیل کردن اوباما به یک حامی رژیم صهیونیستی از زمان تحصیل وی در دانشکده حقوق هاروارد آغاز شد، وی در آنجا توسط یک استاد صهیونیست به نام مارتامینو شناسایی شد. مشوقین اولیه اوباما با نقش کلیدی در متقاعد ساختن وی داشتند مبنی بر این که آینده سیاسی او وابسته به حمایت متحدین صهیونیست است و این که حمایت صهیونیست ها نیز تعهد کلی وی به برنامه هایی است که منافع رژیم صهیونیستی را در درجه اول اولویت قرار می دهند.

به خاطر همین حمایت ها است که تخمین زده می شود در حدود یک و نیم الی یک سوم کابینه اوباما را یهودی ها تشکیل می دهند، در حالیکه قومیت یهود در آمریکا فقط ۲ الی ۳ درصد جمعیت این کشور است.

نتیجه گیری
نقش بارز و نفوذ بیش از اندازه صهیونیست ها در ساختار حکومت آمریکا، موضوعی است که دولت های آمریکا را در خدمت منافع رژیم اسرائیل قرار داده است. تسلط صهیونیست ها بر کانون های اقتصادی و تبلیغاتی آمریکا، به آنان چنین قدرت و نفوذی را داده است و مرور تاریخی که گذشت نشان می دهد که بسیاری از تصمیمات آمریکا در سیاست خارجی خود متأثر از خواسته های صهیونیست هاست. از سوی دیگر حزب دموکرات آمریکا که مدعی است با بکارگیری روش های خشونت آمیز در سیاست خارجی واشنگتن مخالف است، دو رئیس جمهور برآمده از این حزب، یعنی بیل کلینتون و باراک اوباما، بیشترین حمایت را از صهیونیست ها داشته اند. رویکردهای خشونت آمیز که دموکرات ها مدعی عدم حمایت از آن هستند، را رژیم صهیونیستی در زمان باراک اوباما، رئیس جمهور دموکرات آمریکا، بیش از همه زمان ها استفاده کرد و اوباما هیچ گونه واکنشی در قبال این موضوع نداشت. طی این مدت رژیم صهیونیستی سه جنگ بسیار خشن را علیه فلسطینیان محاصره در باریکه غزه به راه انداخت. جنگ ۲۲ روزه، ۸ روزه و ۵۵ روزه سه جنگ نابرابری هستند که رژیم اسرائیل طی آن ها تمام تلاش خود را به کار بست تا فلسطینیان ساکن غزه را به کلی از عرصه حیات پاک سازی کند و بعد از این که موفق نشد، محاصره انسانی بسیار سختی را علیه مردم غزه اعمال کرد، اما دولت اوباما هیچ گونه واکنشی نشان نداد و دست صهیونیست ها را در این زمینه کاملا باز گذاشت.

اکنون دولت آمریکا در روزهای بعد از برجام، جهت عملی کردن تعهدات خود به شدت تحت فشار صهیونیست هاست و اگر کمترین عقب نشینی در برابر خواسته های آن ها داشته باشد، روند سیطره صهیونیست ها بر اوباما شدّت خواهد گرفت و باراک اوباما که نگران سرنوشت دموکرات ها در انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکاست، در لبه مرز باج دهی و ایستادگی در مقابل صهیونسیت ها قرار دارد. البته این لبه مرز مربوط به موضوع برجام است وگرنه در بسیاری از مسائل، دولت اوباما زمینه را برای آزادی عمل صهیونیست ها فراهم می کند، چرا که توان ایستادن مطلق در برابر صهیونیست ها را ندارد و مجبور است در جایی باج دهد تا بتواند در مقابل برخی خواسته های آنان بایستد.
مرجع : پایگاه بصیرت
کد مطلب : ۴۹۹۹۱۵
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما