۰
دوشنبه ۹ آذر ۱۳۹۴ ساعت ۰۸:۱۴
بیداری اسلامی؛ خیزش تمدنی اسلام تبیین نظریه رهبرانقلاب اسلامی در باب بیداری اسلامی - بخش دوم و پایانی

انقلاب اسلامی حلقه اتصال گذشته و آینده تمدنی اسلام(2)

انقلاب اسلامی حلقه اتصال گذشته و آینده تمدنی اسلام(2)
مرحله سوم: خیزش تمدنی

همان طور که اشاره شد، براساس دیدگاه مقام معظم رهبری، بهترین مفهوم و چارچوب تحلیلی که می توان مرحله سوم حرکت بیداری اسلامی، یعنی جنبش ها و خیزش های اخیر کشورهای اسلامی را با آن عنوان گذاری و تحلیل کرد، مفهوم خیزش تمدنی اسلام است. دلایل و شواهد این عنوان گذاری را از بیانات ایشان می توان چنین بازیابی کرد.

مهم ترین چیزی که از نظر مقام معظم رهبری، این مرحله از بیداری اسلامی را شایسته عنوان خیزش تمدنی می سازد، موفقیت آمیز بودن مرحله قبل، یعنی مرحله تجربه و عملکرد می باشد؛ مرحله ای که انقلاب اسلامی آن را آغاز کرده است. شاید بتوان ابتنای این مرحله، یعنی خیزش تمدنی را بر مرحله تجربه و عملکرد، به یک پازل یا بازی چندمرحله ای تشبیه کرد که دستیابی به میزانی از موفقیت در مرحله قبل آن، موجب باز شدن قفل مرحله بعد می شود. هرچند باز شدن قفل مرحله بعد، به معنای تکمیل مرحله قبل و یا انجام مرحله بعد نیست، اما تا زمانی که مرحلة قبل به میزانی از موفقیت دست نمی یافت، اساساً قفل این مرحله باز نمی شد و این مرحله شروع نمی شد. انقلاب اسلامی، اگرچه هنوز به یک الگوی تمدنی تبدیل نشده است و پس از تکمیل مرحله چهارم، یعنی کشور اسلامی است که می تواند الگویی برای تمدن نوین اسلامی باشد، اما این انقلاب توانسته است با بازکردن گره ها و موانع مسیر تمدن سازی، یک خیز تمدنی با جلوداری خودش در جهان اسلامی ایجاد کند. موارد ذیل مهم ترین اقدامات در این خصوص به شمار می روند:

انقلاب اسلامی و غلبه بر گفتمان یأس و ناامیدی


امروزه ملت های مسلمان حتی اگر در ابتدای راه باشند، وضعیت متفاوتی نسبت به گذشته دارند. در گذشته و پیش از انقلاب اسلامی، هیچ امیدی به موفقیت حرکت های اسلامی نبود. شکست و ناکامی بیشتر آنها را عقیم ساخته بود. حتی در خود ایران، ما می بینیم که شکست نهضت مشروطیت، نه تنها امید را از دل اکثر علما و مراجع بیرون کرده بود، بلکه به طورکلی موجب شده بود آنها از سیاست دوری گزینند.[8] اما امروزه و بعد از انقلاب اسلامی، نه تنها چنین امیدی در دل های آنها جا گرفته است، بلکه به بقاء و تداوم و پیشرفت هم می توانند بیندیشند.

در خود انقلاب هم مهم تر از انقلاب سیاسی و امید به تحقق آن، امکان و امید به یک انقلاب روحی و فرهنگی در مردم است. در غلبه انقلاب اسلامی بر گفتمان یأس، باید به این نکته هم توجه کرد که این انقلاب امر بسیار نامحتملی را همچون انقلاب روحی و فرهنگی مردم و ملت را محتمل و ممکن ساخت. در این انقلاب، از همه شگفت آورتر استحالة بزرگ ملت ایران نسبت به وضعیت گذشته است؛ ملتى که ضعیف و تسلیم و ستم پذیر بود، به ملتى مقاوم و شجاع و متعرض متحول شد و امید را در دل ملت هاى دیگر ایجاد کرد (همان، 16/03/1368).

این دگرگونی احوال، که حضرت امام ره آن را از جانب خداوند می داند و معتقد است: به دست خدا پیدا شده است و بشر نمىتواند این طور کار را بکند، (موسوی خمینی، سال؟، ج 4، ص 70) از منظر افکار عمومی جهان اسلام، نامحتمل ترین امر محسوب می شد. یأس و ناامیدی نسبت به مردم و عدم امکان بیداری و حرکت آنها حتی برای برخی علمای شیعه نیز به یک باور مسلم تبدیل شده بود.[9] چنانچه حضرت امام، در سؤال حسنین هیکل در دی ماه 57 ، مبنی بر اینکه با وجود روحیه یأس و ناامیدى که در مردم ملاحظه مىشد، گسترش این حرکت جدید از چه چیزى ناشى مىشود؟ می فرمایند: این یأس در عموم کشورهاى اسلامى بود، [اما] حالا با این حرکت و نهضتى که پیدا شد، احتمال آن است که سایر ممالک هم متصل و ملحق بشوند، نه تنها احتمال، بلکه نزدیک به اطمینان است که مسلمین از این سیطره نجات یابند (همان، ج5، ص 266).

بر همین اساس، و مبتنی بر همین ناباوری بود که امام ره دربارة بیداری ملت ایران می فرمایند: یک همچو قیامى سابقه ندارد در تاریخ ... این یک مسئلهاى نیست که دست بشر بتواند این طور مردم را با هم مجتمع کند و همه قشرها با هم به یک راه بروند، این یک دست غیبى الهى است (همان، ج 4، ص 62). ایشان همچنین در مصاحبه با ریچارد کاتم، اشاره می کنند که این انقلاب یک نظر الهى است و قدرتى مافوق طبیعت، در این قضیه و راهنماى این امر [است] (همان، ج 5، ص 287). به تعبیر ایشان، تغییری که در ملت ایران ایجاد شد و انقلاب را پدید آورد، دست خدا بود که از متن ملت جوشیده است. به همین دلیل، امیدبخش است (همان، ج4، ص257).

حضرت امام حتی سهمی برای خودشان نیز در این تحول و بیداری مردم قائل نیستند و معتقدند: این من نبودم که به واسطة من پیروزى را به دست آوردید (همان، ج 7، ص 59)، این من نبودم که این غلبه را نصیب شما کرد، این خداى تبارک و تعالى بود (همان، ج7، ص 55-56) که شما را پیروز کرد و جز اراده الهى نمی توانست باشد (همان، ج 6، ص173).

من در پاریس که بودم و مىشنیدم که تمام مردم ... همه با هم متحد شدند ... فهمیدم که این دستْ، دستِ غیب است... خداى تبارک و تعالى به وسیله امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف [این تحول را در مردم پدید آورد]. از آن وقت یأس در من هیچ وقت نبوده است. از آن وقت بسیار امیدوار شدم که این مطلب به پیروزى خواهد رسید (همان، ج7، ص 55-56). من امیدوار مىشدم براى این نکته که مىدیدم، مسئلهاى نیست که بشر بتواند، مسئلهاى نیست که با رهبرى درست بشود، مسئلهاى نیست که مردم بتوانند (همان، ج6، ص 282). مسئله یک مسئله الهى است (همان، ص 228)... قواى رحمانى در کار بود. با خداى تبارک و تعالى هیچ کس نمىتواند ستیزه کند. اینجا دستِ غیبىِ الهى بود و تا این دست هست و تا این عنایت الهى هست شما پیروزید (همان، ج 7، ص 55ـ56).

معجزه بودن انقلاب اسلامی و اینکه این بیداری، یک پدیده عادی و معمولی نیست، حضرت امام را به این نتیجه می رساند که پس رسالت و تأثیر این انقلاب، تنها به ایران محدود نمی شود و در آینده منشأ بیداری مستضعفان جهان خواهد شد. ایشان در بیستمین سالگرد قیام 15 خرداد 42، خطاب به مردم می فرمایند:

ما امروز دورنماى صدور انقلاب اسلامى را در جهان مستضعفان و مظلومان بیش از پیش مىبینیم و جنبشى که از سوی مستضعفان و مظلومان جهان علیه مستکبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، امیدبخش آتیه روشن است و وعده خداوند تعالى را نزدیک و نزدیک تر مىنماید. گویى جهان مهیا مىشود براى طلوع آفتاب ولایت از افق مکه معظمه و کعبه آمال محرومان و حکومت مستضعفان ... چه بسا که این تحول و دگرگونى، در مشرق زمین و سپس در مغرب و اقطار عالم تحقق یابد (همان، ج 17، ص480-482).

این معجزه الهی، یعنی متحول شدن دل های مردم را بار دیگر در انقلاب های کشورهای اسلامی می توان مشاهده کرد. مهم ترین عنصر در این انقلاب ها، حضور واقعى و عمومى مردم در میدان عمل و صحنة مبارزه و جهاد است، نه فقط با دل و خواست و ایمانشان، بلکه علاوه بر آن، با جسم و تنشان... (همان، 26/6/1390). این حضور گسترده و نیز پیش گرفتن عموم مردم از نخبگان در این تحولات، نشانة همین تحول درونی است که با اراده خداوند، بدون انتساب به رهبر خاصی از این کشورها در حال وقوع است. این عنایت الهی و نیروی اسلام است که بالاتر از همة عوامل می تواند ملت های مسلمان را بیدار کند. همین بیداری است که ملت هاى اسلامى را به سمت نظام اسلامى و به سمت تشکیل امت واحدة اسلامى خواهد کشاند؛ این یک آیندة حتمى است (همان،10/04/1378). همچنان که در ایران اسلامی، نقطه اى که هیچ کس تصور آن را نمى کرد، همین بود که نیروى عظیم اسلامى توانست مردم را متحد کند. دل ها را به هم نزدیک نماید. ایمان اسلامى را پشتوانة این حرکت قرار دهد و یک نظام اسلامى را در اینجا به وجود آورد. این امرى است که اتفاق افتاده است (همان). نه تنها اسلام و مسلمین، بلکه اساس معنویت و دیندارى را در برابر هجوم تمدن غرب، ازدسترفته مىپنداشتند. امروز سربرافراشتن اسلام و تجدید حیات قرآن و اسلام، و متقابلاً ضعف و زوال تدریجى آن مهاجمان را به چشم مىبینند و با زبان و دل تصدیق مىکنند (همان، 17/9/1387).

در مجموع، می توان گفت: با وقوع انقلاب اسلامی و استمرار و تداوم آن، امید های زیادی در دل ملت های مسلمان ایجاد شد، امید به پیروزی، امید به نصرت و یاری پروردگار، امید به امکان تحول روحی مردم، امید به تحقق وعده های الهی، امید به تحقق اصول اسلام، امید به شکست الگوهای الحادی و در نهایت، امید به آینده اسلام و بازخیزی تمدن اسلامی.

انقلاب اسلامی حلقه اتصال گذشته و آینده تمدنی اسلام


حلقه های اتصالی که بتواند تاریخ اسلام را از تمدن گذشته تا تمدن آینده، به یگدیگر متصل کند، در مسیر انقلاب اسلامی به وجود آمده است. بنابراین، به درستی می توان انقلاب اسلامی را حلقه اتصال گذشته و آینده تمدن اسلامی دانست؛ گذشته و آینده ای که توسط غربی ها و شرق شناسان ازهم گسیخته است. آنگاه که به تاریخ تمدن اسلامی بنگریم می بینیم که:

تمام محیط اسلامى، اصلاً بازار علم دنیاست و آن نقطة اصلی اش هم ایران است... . اما متأسفانه نسل امروز اینها را نمى داند. این ندانستن، نه به معناى این است که همین مطالبى را که من گفتم، نمى داند؛ چرا این مطالب را صد بار شنیده است؛ همه در کتاب ها هم گفته اند. همه جا هم گفته اند. اما باورش نیست! بى آنکه به زبان انکار کند، یک حالت ناباورى در همة نسل امروز و نسل قبل، نسبت به گذشتة ایران وجود دارد. علتش هم این است که تمدن غرب و این تکنولوژى پُر سر و صدا، آن چنان آمده فضا را پُر کرده که حتى کسى جرأت نمى کند، به شجره نامة خودش نگاه کند!

امروز عَلَم در دست آنهاست، در اینکه شکى نیست، اما مى خواهند گذشتة علمى ملت ها را هم نفى کنند؛ البته در جاهایى کل تمدن ها را نفى مى کنند! این غربی ها و اروپایی ها که به نقاطى از دنیا ـ مثل مناطقى از امریکاى لاتین ـ رفتند، کل تمدن را نفى کردند! (همان، 15/11/1370).

یکی از رسالت های شرق شناسی این است که به بازیابی آنچه از تمدن های پیشین به جا مانده است، بپردازد. نفس این امر، طبیعی و به طور معمول توسط سایر تمدن ها نیز صورت می گرفته است. اما تفاوتی که در این میان وجود دارد، این بوده که شرق شناسی در بازیابی خود، شرق واقعی و حقیقی را مد نظر قرار نمی داد، بلکه درواقع شرقی که دوران طفولیت غرب بود، مورد و متعلق پژوهش آنها قرار می گرفت. غرب تاریخ ملل و فرهنگ های دیگر را نه گونه ای دیگر از تاریخ، بلکه گذشته خود قلمداد می کرد. این یعنی بی تاریخ ساختن هر ملتی که غیرغرب است. درواقع، غرب اثبات خود را در نفی دیگران جست وجو می کرد (ر.ک: داوری اردکانی، 1379، ص 55-66).

تمدن غربی، با به کار بردن مفاهیمی همچون سنت و تجدد، این دوگانگی و بیگانگی را میان خود و دیگران تئوریزه کرد؛ مفاهیمی که در مقایسه و مقابله دو نوع نظام اندیشگی قدیم و جدید پدید آمده اند؛ قدیم و جدید تنها به یک فاصله زمانی اشاره نمی کند، بلکه هریک، بار معنایی و ارزشی خاصی دارند و این ارزش گذاری عمدتاً توسط نظامی از اندیشه و تفکر صورت گرفته است که خود بخشی از این تقسیم است؛ یعنی این نظام اندیشگی جدید یا به عبارت دقیق تر، غربی است که پس از تعریف خود به تجدد و متجدد، آنچه غیر یا مقابل خویش می بیند، سنت یا سنتی می خواند (مظاهری، 1391، ص 166).

اندیشه تجدد با این نام گذاری و تمایز، خود را تشخص و تعین (هویت) می بخشد. همین نیاز به تشخص و غیریت بود که صاحبان اندیشه تجدد را پیش از کسانی که سنتی خوانده شده اند، به بررسی و پژوهش در میراث فکری و فرهنگی گذشته، اعم از گذشته ای که متعلق به تاریخ غرب و شرق است. تاریخ غربی، از دورة یونانی آغاز شد. اما در حاشیة این تاریخ، تاریخ ها و فرهنگ ها و تمدن های دیگر هم وجود داشت. شرق شناسی به این حاشیه پرداخت (داوری اردکانی، 1382، ص 4ـ5). به عبارت دقیق تر، تاریخ های دیگر را به حاشیه راند.

شرق شناسی، به عنوان نوعی از تفکر و نظامی از دانش، در اواخر قرن هفدهم پاگرفت و در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به اوج خود رسید. در طول این دوره، نگاه شرق شناسانه متضمن این اعتقاد بود که عصر شکوفایی غرب، مصادف است با پایان دوره طلایی و آغاز انحطاط شرق. شرق شناسی همراه با این نگاه، نقشی فعال در بسط علایق غربی در مشرق زمین ایفا کرد. طلب دانش شرق اغلب غایت بالذات نبوده است (؟؟؟، ص 103). برای نمونه، روزنتال از پیش کسوتان شرق شناسی معتقد است: تمدن اسلامی که ما می شناسیم، نمی تواند بدون میراث یونانی قوام داشته باشد (همان). همان گونه که والتسر در آثار خود، تلاش زیادی می کند تا ثابت کند: هرچه فیلسوفان عرب گفته اند عاریه ای از یونانیان است. طبق نظر والتسر، حتی هنگامی که نمی توانیم مأخذ را بیابیم با اطمینان فرض می شود که جز مأخذ اصیل یونانی هیچ سندی نیست (همان، ص 105).

نتایج مطالعات شرق شناسی دربارة تمدن اسلامی تا پیش از انقلاب اسلامی، اذهان بسیاری از نخبگان ما را درگیر خود ساخته بود. تصور اینکه تمدن اسلامی در گذشته، چیزی غیر از تمدن کنونی است و قابل احیا و بازیابی در آینده خواهد بود، غلط و نادرست قلمداد می شد. یأس و ناامیدی نسبت به آینده و احساس بی آیندگی، مهم ترین دستاورد غرب برای ملت های مسلمان بود. اینکه ملت ها احساس کنند یا بایستی به تاریخ غرب بپوندند، یا اینکه در بی آیندگی به سر ببرند، سرنوشت ملت های مسلمان را رقم می زد.

روزى بود که امت اسلام امیدى به آینده نداشت، متفکران جهان اسلام مى نشستند و براى روز سیاه مسلمانان مرثیه سرایى می کردند. آثار ادبى مسلمانان برجسته و پیشرو امثال سیدجمال الدین و دیگران را در صد سال گذشته ببینید. نخبگانى از دنیاى اسلام که دل هایشان بیدار شده بود، وضع مسلمان ها را می دیدند و حقیقتاً براى مسلمان ها مرثیه سرایى می کردند. حقیقتاً افق روشنى در دنیاى اسلام دیده نمی شد (خامنه ای، 11/07/1387).

بسیاری از کشورها، که پس از انقلاب اسلامی فریاد اسلام خواهى بلند کرده اند... این طور نبودند؛ سرهایشان را پایین انداخته بودند و زندگى مى کردند! اگر یک وقت هم روشنفکر و عالمى در میان آنها پیدا مى شد و به آنها یک کلمه حرفى مى زد، مى گفتند: آقا نمى شود، فایده اى ندارد؛... مأیوس بودند. انقلاب اسلامى ایران این ابر یأس را از افق زندگى و دید ملت ها زدود (همان، 12/08/1377).

متفکران جهان اسلام: با امید تازه اى به میدان آمدند. همان شاعران و هنرمندان و نویسندگانى که با یأس حرف می زدند، احساس شکست می کردند، بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، بعد از حرکت عظیم امام بزرگوار و ایستادگى هاى این ملت، روحیة شان عوض شد، لحن کلامشان و شعرشان و قلمشان تغییر پیدا کرد؛ رنگ امید به خود گرفت (همان، 14/3/1388).

انقلاب اسلامی توانست گذشته تمدنی اسلام را به آینده آن متصل کند. قطعاً تصور اینکه تمدن اسلامی می تواند در آینده تمدن رقیبی برای تمدن غرب باشد، از نتایج این انقلاب است. این انقلاب، درواقع با خدشه دار ساختن مطلقیت غرب و به تبع، نتایج مطالعات شرق شناسی، گذشته و تاریخ تمدن اسلامی را به آینده آن متصل ساخته است.

کاری که انقلاب اسلامی کرد، این بود که پرده زخیمی که دشمنان بر آینده اسلام و ملت های مسلمان کشیده بودند کنار زد و آینده داری را برای آنها به ارمغان آورد. این آینده، یعنی تمدن اسلامی و تمدن بین الملل اسلامی، اگرچه هنوز تحقق نیافته است، اما همین که می توان آن را در چشم انداز آینده جهان اسلام دید، خود کلید حرکت به سمت و سوی آن است. شرق شناسی نسبت به برخی فرهنگ ها، مانند فرهنگ و تاریخ مسلمانان، نمی گوید شما هیچ نداشتید، بلکه ما را متقاعد می کند که اگرچه گذشته خوبی داشته اید، اما این گذشته، آینده ای ندارد و انسانی که گرفتار بی آیندگی تاریخی شد، برای ادامة زندگی با هویت مستقل و اهداف متفاوت توجیهی ندارد (طاهرزاده، 1388، ص 41).

انقلاب اسلامی صرف تفاخر به گذشتة تمدن اسلامی را که شرق شناسی القا می کند، شکسته است، بلکه تا اندازه ای به آن افتخارات عینیت بخشیده است و یادآور این حقیقت شده که:

آنچه آن تمدن را پدید آورد، یعنى اسلام و معارف زندگى ساز آن، هم اکنون نیز در اختیار ماست و به ما هشدار مى دهد که یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم. اسلام ثابت کرده است ظرفیت آن را دارد که امت خود را به اعتلاى مدنى و علمى و عزت و قدرت سیاسى برساند. ایمان و مجاهدت و پرهیز از تفرقه، تنها شرط هاى تحقق این هدف بزرگ است و قرآن به ما مى آموزد: و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان کنتم مؤمنین و مى آموزد: و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین و مى آموزد: و اطیعوا الله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ریحکم و اصبروا ان الله مع الصابرین (خامنه ای، 11/08/1373).

انقلاب اسلامی، افق گشایی و احیای ظرفیت های تمدنی


اینکه انقلاب اسلامی، امید به بازخیزی تمدن اسلامی را در دل ها ایجاد کرد، به این معنا نیست که متفکران جهان اسلام پیش از انقلاب اسلامی، متوجه تمدن اسلامی نبوده اند و دربارة آن به بحث و گفت وگو نپرداخته اند، اتفاقاً بحث دربارة تمدن اسلامی در بین متفکران غیرایرانی فراوان مطرح بوده است. همان گونه که مباحث فقه سیاسی در میان اهل سنت، به مراتب بیشتر از تشیع مطرح شده است. اما انقلاب اسلامی، به همه مباحث نظری دربارة نظام سیاسی و تمدن اسلامی عینیت داده است. یا حداقل می توان گفت: الگویی متفاوت، از نظام سیاسی اسلام و آینده تمدنی آن ارائه کرده است که به حق می توان آن را الگوی تمدنی نام گذاشت.

تاکنون سه الگوی عمده در نظام سیاسی در جهان اسلام مطرح شده است که عبارتند از:

ـ بنیادگرای مذهبی (الگو عربستان)؛

ـ اسلام گرای سکولار (الگو ترکیه)؛

ـ تمدن گرای اسلامی (الگو ایران).

هرچند مباحث تمدنی تا پیش از انقلاب اسلامی در ایران، کمتر از دیگر جاها مطرح بوده است، اما الگویی که انقلاب اسلامی با وقوع و استمرار خود ارائه کرده است، الگوی تمدن گرای اسلامی است. حتی می توان گفت: یکی از ضعف های مباحث تمدنی جهان اسلام این بوده است که پیش از آنکه به نظام سیاسی اسلام توجه داشته باشند، به تمدن اسلامی پرداخته اند. این ضعف دلایل متعددی دارد که در اینجا مجال پرداختن به آن نیست.

روشن است که تمدن اسلامی مبتنی بر انقلاب، نظام و کشور اسلامی است (همان، 06/08/1383). دولت اسلامى است که کشور اسلامى به وجود مى آورد. وقتى کشور اسلامى پدید آمد، تمدن اسلامى به وجود خواهد آمد (همان، 28/05/1384).

نظام سازى کار بزرگ و اصلى ملت هایی است که انقلاب می کنند و در این نظام سازی، اگر بخواهند اسیر الگوهای لائیک یا لیبرالیسم غربى، یا ناسیونالیسم افراطى، یا گرایش هاى چپ مارکسیستى نشوند، هدف نهایى را باید امت واحدة اسلامى و ایجاد تمدن اسلامى جدید، بر پایة دین و عقلانیت و علم و اخلاق، قرار داد (همان، 26/6/1390) ... همیشه در نظر داشتن افق کلان تر و بلندتر، باعث می شود که مراحل قبل تر شفاف تر شوند و صورت بندی واضح تری پیدا کنند. به خصوص با توجه به اینکه افق تمدن اسلامی، با طی شدن بخش قابل توجهی از مرحله دوم بیداری اسلامی، یعنی دوران تجربه و عملکرد به پیشگامی انقلاب اسلامی گشوده شده است. همچنین گشوده شدن این افق می طلب که ملت های مسلمان به دستاوردهای مقطعی قانع شوند و تا رسیدن به یک قدرت بین الملل اسلامی، و تمدن بین الملل اسلامی به حرکت خود ادامه دهند (همان، 5/8/1390).

[انقلاب اسلامی] الگویى زنده در برابر امت اسلامى نهاد و جریان تازه اى در دنیاى اسلام پدید آورد (همان، 31/06/1378) ... [ملت های مسلمان] وقتى مواجه شدند و تجربة موفق جمهورى اسلامى را دیدند، قهراً درس مى گیرند. لازم نیست به ملت ها گفته شود که شما هم بیایید این طور عمل کنید. ملت ها، نظام جمهورى اسلامى، انقلاب، موفقیت هاى این ملت و عزت ایران و اسلام را مى بینند و درس مى گیرند. امروز بیدارى اسلامى در کشورهاى گوناگون و بیدارى روح معنویت در سراسر جهان، مرهون انقلاب اسلامى است (همان، 14/03/1374).

[به قول یکی از سیاستمدارهای غربى] دو چیز است که اگر در میان مسلمان ها دست به دست بگردد و ملت هاى مختلف مسلمان از این دو چیز آگاه شوند، دیگر همة تابوهاى غرب، یعنى اصول جزمى غرب، در هم خواهد شکست و باطل خواهد شد. این دو چیز چیست؟ این متفکر غربى می گوید: یکى قانون اساسى جمهورى اسلامى است. این قانون اساسى، یک حکومت مردمى و پیشرفتة امروزى و در عین حال، دینى را در چشم مسلمانان جهان ممکن می سازد. این قانون اساسى، نشان می دهد که می توان یک حکومتى داشت که هم متجدد باشد، امروزى باشد، پیشرفته باشد و هم کاملاً دینى باشد. قانون اساسى این را تصویر می کند. می گوید: چنین چیزى ممکن است. این یک. دوم، کارنامة موفقیت هاى علمى و اقتصادى و سیاسى و نظامى جمهورى اسلامى است. اگر این دست مسلمان ها برسد، مى بینند که آن امرِ ممکن اتفاق افتاده و واقع شده است. او می گوید: اگر ملت هاى مسلمان از این امکان و وقوع نسبى که هم ممکن است، هم در ایرانِ امروزِ اسلامى به طور نسبى واقع شده است، مطلع شوند، این نظام سازى را پیش چشم داشته باشند، دیگر جلوى سلسلة انقلاب ها را نمی توان گرفت (همان، 30 صفر 1432).

به هرحال، ایران اسلامی حرکت به سوی تمدن اسلامی را شروع کرده است و: در حال پیشرفت و سازندگى و در حال بناى یک تمدن است. نباید تصور شود که پایة اصلی تمدن بر صنعت و فناورى و علم بنا شده است، بلکه بر فرهنگ و بینش و معرفت و کمال فکرى انسانى است. این است که همه چیز را براى یک ملت فراهم مى کند و علم را هم براى او به ارمغان مى آورد. ما در این صراط و در این جهت هستیم. نه اینکه ما تصمیم بگیریم این کار را بکنیم، بلکه حرکت تاریخى ملت ایران در حال به وجود آوردن آن است (همان، 01/01/1373).



نتیجه گیری

حرکت بیداری اسلامی در مرحله کنونی، اگرچه سطح انقلاب را پشت سر می گذارد، اما حرکتی است در مقیاس و چشم انداز امت و تمدن اسلامی. به همین دلیل، انقلاب اسلامی توانسته است با وقوع و تداوم خود، افق های پیش روی حرکت بیداری اسلامی را بسیار جلوتر از انقلاب و حتی نظام سازی ببرد. سیر حرکت انقلاب اسلامی، متعلق به کل جهان اسلامی است. همچنان که ملت های مسلمان با وقوع انقلاب جان تازه ای گرفتند و این انقلاب را از خود می دیدند، با تداوم و حرکت آن در مسیر شکل دادن به امت و تمدن اسلامی نیز همراهند و خود را بیگانه از آن نمی دانند. انقلاب اسلامی، مسیر بیداری اسلامی را همچون راه رفته ای ساخته که خود جلوتر آن راه را باز کرده، هموار نموده و موانع آن را برطرف ساخته و در حال توسعة آن است. اکنون عدة دیگری از عقب تر در حدود آن راه در حال طی مسیر هستند.

ابوذر مظاهری: استادیار مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره.



منابع

جمعی از نویسندگان، 1377، چیستی گفتگوی تمدن ها ( مجموعه مقالات)، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

جمعی از نویسندگان، 1391، مقالات برگزیده همایش نظریه بیداری اسلامی در اندیشه حضرت آیت الله العظمی امام خمینی ره و حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، تهران، انقلاب اسلامی.

حاجتی، میراحمدرضا، 1381، عصر امام خمینی ره، چ پنجم، قم، بوستان کتاب.

حسین عارف، علیرضا، 1390، بهار عربی: در پرتو بیداری اسلامی، قم، سنابل.

حسین عارف، علیرضا، 1390، بهار عربی: در پرتو بیداری اسلامی، قم، سنابل.

خامنه ای، سیدعلی، حدیث ولایت، تهران، مؤسسة پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی، حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای.

داوری اردکانی، رضا، 1379، اوتوپی و عصر تجدد، تهران، ساقی.

ـــــ ، 1382، تقابل سنت و تجدد چه وجهی دارد؟، نامه فرهنگ، ش49، ص 4.

دوانی، علی، 1340، زندگانی زعیم بزرگ عالم تشیع علامه عالیقدر آیت الله بروجردی، قم، حکمت

روحانی، سیدحمید، 1376، نهضت امام خمینی ره، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

شهرام نیا، مسعود، موج چهارم گذار به دموکراسی، سایت دیپلماسی ایرانی، 11/1/1390: http://irdiplomacy.ir/fa/page/10837

طاهرزاده، اصغر، 1388، انقلاب اسلامی بازگشت به عهد قدسی، اصفهان، لب المیزان.

عمادی، عباس، بی تا، امواج دموکراسی در: www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=43918

مجیب الرحمان شامی ـ روزنامه نگار، مجلة حضور، ش 34.

مظاهری، ابوذر، 1391، منطق فراز و فرود فلسفة سیاسی در اسلام و غرب، قم، مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی ره.

ـــــ ، 1393، افق تمدنی آینده انقلاب اسلامی، اصفهان، آرما.

موسوی خمینی، سیدروح الله، بی تا، صحیفة امام، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره.

ـــــ ، 1373، کوثر (پیام ها و سخنرانی ها)، تهران، مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی ره.

نبوی، سیدعبدالامیر، 1389، بهار دموکراتیک عربی؛ بررسی ویژگی های موج چهارم دموکراسی در خاورمیانه عربی، مهرنامه، ش9، بخش علم سیاست، پرونده جهان عرب.

نجفی، موسی، نظریه بیداری اسلامی براساس اندیشه سیاسی مقام معظم رهبری، فصلنامه مطالعات انقلاب اسلامی، س 9، ش28، 1391.

بی نام، 1380، نگاه شرق شناسی به فلسفة اسلامی، ترجمة علی مرادخانی، نامة فرهنگ، ش41، ص 105.

هانتینگتون، ساموئل، 1378، برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی، ترجمة محمد علی حمید رفیعی، تهران، دفتر پژوهش های فرهنگی.

پی نوشت:

[8] . به طور مثال مرحوم بروجردی می‌فرمودند خیلی ها به من ایراد می گیرند که چرا دست به کار نویی نمی زنم . واقع این است ، از وقتی در نجف اشرف دیدم استاد آخوند خراسانی و مرحوم نایینی در امر مشروطه دخالت کردند و آن طور شد که همه می دانیم ، حساسیّت خاصی نسبت به این قبیل امور پیدا کرده ام ،به طوری که در موقع تصمیم گیری برای اقدام به این کارها دچار وسوسه و دودلی می شوم ،و گاهی هم بلافاصله بعد از دستور پشیمان شده ، تغییر رای می دهم ، چون ما درست وارد اوضاع نیستیم ،می ترسم ما را فریب دهند و منظوری که داریم درست انجام نگیرد و باعث پشیمانی شود و احیاناً لطمه به دین و حیثیت اسلامی وارد کنند. (دوانی ، زندگانی زعیم بزرگ ... : ص352)

[9] . برای نمونه مراجعه شود به محاوره حضرت امام€ و مرحوم حکیم در مهرماه 1344 ش در نجف اشرف. ( کوثر، ج2: ص 125 ؛ سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج 2 : 151- 152)

[10] . تعبیر انقلاب کبیر اسلامی متعلق به بیانات رهبری در کنفرانس حمایت از انتفاضه فلسطین در تاریخ 9/7/1390 می‌باشد.

معرفت سیاسی - سال ششم، شماره اول، پیاپی 11،
کد مطلب : ۵۰۱۲۴۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما