۰
يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۳۶
الکساندر دوگین تئوری پرداز روسی؛

دموکراسی واقعی با هژمونی آمریکا شکل نمی گیرد

دموکراسی واقعی با هژمونی آمریکا شکل نمی گیرد
به گزارش اسلام تایمز، الکساندر دوگين مردي که اين روزها در تهران به سر مي‌برد، نامي است که در سال‌هاي اخير بسيار مطرح شده است تا جايي که او را عقل پوتين مي‌نامند. دوگين بارها به ايران سفر کرده و با دانشگاهيان و پژوهشگران علوم انساني ديدار و گفتگو داشته است. بيش از دو ماه پيش ولاديمير پوتين به ايران سفر کرده بود و اين درحالي رخ داد که روسيه و ايران در سوريه اهداف مشترکي را براي مبارزه با افراطي‌گري دنبال مي‌کنند، حالا مردي در ايران حضور دارد که مرد پشت‌پرده روسيه ناميده شده و تأثير بسيار زيادي بر رئيس جمهور و و دانشمندان روسيه دارد، تا جايي که پوتين از سال 2013 تاکنون مواضعش را در سياست خارجي و داخلي براساس ايدئولوژي دوگين پايه‌گذاري کرده و روي همکاري با شرق و مقابله با سياست‌هاي غربي متمرکز شده است.

در ادامه گفت‌گوي تفصيلي تسنيم با الکساندر دوگين را مي‌خوانيد.

 جناب دوگين براي سئوال اول گفتگو بهتر به سراغ يکي از خبرهاي اول اين روزها برويم. شما از کشوري اينجا حضور داريد که در کنار بشار اسد قرار گرفته و تلاش دارد به مردم اين کشور کمک کند تا از بلاي حضور نيروهاي تکفيري و تروريست نجات پيدا کند. چه شد که روسيه تصميم گرفت به همراه نيروهاي مردمي سوريه، حزب‌الله و نيروهاي داوطلب ايراني، افغانستاني و ... در اين مبارزه شرکت کند؟ نظر شما در مورد اين دفاع چيست؟

روسيه در سوريه با دو مسئله درگير است. اولين و مهم‌ترين اين چالش‌ها ايالات متحده آمريکا است که تلاش مي‌کند جايگاه هژموني خود را گسترش داده و حفظ کند. آنها بهار عربي را تبليغ مي‌کنند تا بتوانند مناطق عربي را نابود کنند. آنها همچنين به شکل غير مستقيم از شکل راديکال اسلام پشتيباني مي‌کنند. آنها همچنين تمام تلاش‌هاي خود را بر کشورهايي متمرکز مي‌کنند که کم يا زياد با روسيه ارتباط دوستانه دارند.

روسيه همواره تلاش کرده است که از برخي گروه‌ها و باورها در خاورميانه حمايت کند. البته اين حضور در دهه 90 از دست رفت و ما تلاش مي‌کنيم دوباره اين مسئله ادامه پيدا کند. بعد از اين حملاتي که عليه بشار اسد به عنوان رئيس جمهور مشروع در سوريه انجام شد ما شاهد رفتارهايي از ايالات متحده بوديم که نشان مي‌دهد آنها مي‌خواهند نقش خود را در سياست‌هاي خاورميانه بازي کنند. ما به اين سياست‌ها پاسخ داديم اما در کنار آنها با نيروهايي مواجه شديم که علاقه‌مندي‌هاي ايالات متحده را پيگيري کرده و دنبال مي‌کنند و تلاش به حفظ آنها دارند.

تروريست‌ها از درون به اسلام حمله مي‌کنند؛ اينها مسلمان نيستند


اين گروه‌ها همه جا به ما حمله مي‌کنند و آنها را با نام اسلام راديکال معرفي مي‌کنند. اينها مسلمان نيستند و سلفي و وهابي و گروه‌هايي هستند که توسط عربستان سعودي ايجاد شده‌اند و عليه هرگونه حرکت که مقابل سياست‌هاي ايالات متحده در منطقه باشد، اقدام مي‌کنند. اين گروه‌ها به کشورهاي عربي، شيعيان و دولت‌هاي حامي روسيه حمله مي‌کنند. آنها همچنين از درون هم به اسلام حمله مي‌کنند چرا که آنها اسلام واقعي نبوده و اسلام راديکال هستند.

پاسخ ما در سوريه به تروريست‌ها در همان جهتي است که ايران و حزب‌الله دنبال مي‌کنند

آنها مشکل ما هستند اگر ما نتوانيم در اين مبارزه در سوريه وارد شويم همين اتفاق در مرزهاي افغانستان، قزاقستان، آسياي مرکزي و ... تکرار خواهد شد. پوتين ترجيح داده‌ است جنگ پاياني را در سوريه انجام دهد نه در مکان ديگري و حتي به مرزهاي روسيه نرسد. ما به اين نتيجه رسيده‌ايم که جايگاه و پاسخ ما در سوريه به تروريست‌ها در همان جهتي است که ايران و حزب‌الله دنبال مي‌کنند.

براي من اين مشخص شده است که ما دشمنان مشترکي داشته و همچنين اهداف مشترکي را در همه جا داريم. آسياي مرکزي، قزاقستان، خاورميانه و ... از مکان‌هايي است که ما ديدگاه مشترکي در رابطه با آنها با يکديگر داريم. ما دشمنان مشترک و علاقه‌هاي مشترکي داريم. ما هيچ چيزي عليه هم نداريم. البته ما اين را قبول داريم که در تاريخ بين ايران و روسيه اختلافات و درگيري‌هايي دوطرفه بوده است اما اکنون ما از نظر ايدئولوژيکي و ژئوپليتيکي با هم متحد و به اين جايگاه رسيده‌ايم که با هم متحد هستيم.

تصور من اين است که شرايط کنوني بسيار مهم است و اين اتحاد تاکتيکي، استراتژيک‌تر مي‌شود. اکنون ما در وضعيت خاصي هستيم که گروهي مي‌خواهد اين ارتباط پيشرفت کند. چندي پيش آقاي علي‌اکبر ولايتي به روسيه آمده بودند و ما در آنجا با هم صحبت کرديم. صحبت‌هاي ما نشان داد که ما بايد يکديگر را بيشتر درک کنيم که با اين درک بهتر از مسير علاقه‌مندي‌ها شکل مي‌گيرد.

تصور من آن است که سوريه براي ما پنجره‌ و فرصتي را باز کرده است چرا که ما شيطان بزرگي به نام ايالات متحده را در مقابل خودمان داريم. اگر آنها به شما حمله کنند انگار که به ما حمله کرده‌اند و اين نشان مي‌دهد که اين جنگي استراتژيک است.

با توجه به اين شرايطي که گفتيد شما چه پيش‌بيني‌اي براي آينده سوريه داريد؟


اولا بايد شرايط سوريه به خوبي مشخص شود. گروه‌هاي مختلفي در سوريه وجود دارند. برخي مي‌گويند گروه‌هاي مخالف نظام سوريه وجود دارند که شرايط عادي دارند اما اينگونه نيست و آنها سلفي و افراطي هستند. ما با کرد‌ها هم مي‌توانيم صحبت کنيم چرا که کردها به ما حمله نمي‌کنند. آنها هم انگيزه خود را دارند و ما مي‌توانيم با آنها صحبت کنيم.

ارتش سوريه گاهي در مبارزه مردد مي‌شود اما ما عزم بسياري براي مبارزه داريم

البته قطعا بايد بگويم اين شکستي براي ايالات متحده و پيروزي‌اي براي روسيه و متحدانش است.تصور من آن است که محاصره حلب ادامه دارد. و عمليات نظامي در يک ماه يا دو ماه آينده به همراه حزب‌الله و مستشاران ايراني‌ به پيروزي مي‌رسد. اينها مهم‌ترين نيروهاي حاضر هستند. نيروهاي نظامي ارتش بشار اسد برخي از مواقع مردد مي‌شوند چرا که تصور مي‌کنند اين جنگي داخلي است. اما تروريست‌ها براي ما دشمن هستند و ما با عزم بيشتري با آنها مبارزه مي‌کنيم.

مذاکرات صلح تروريست‌ها را تثبيت کرده و سوريه را تجزيه مي‌کند


اگر اين چند ماه عبور کند ما مي‌توانيم بر همه زمين‌هاي سوريه کنترل پيدا کنيم. شمال سوريه که اکنون در کنترل داعش است. فقط چند نقطه مهم و استراتژيک ديگر دارد و آنها در شرايط شکست قرار دارند. شرايط سختي است اما اگر ما پيشرفت کنيم قطعا پيروز خواهيم شد. اما اکنون مشکل ديگري هم وجود دارد. اکنون جنگ سومي در جريان است. به اين دليل که اين جنگ، جنگ ايالات متحده، ترکيه، عربستان سعودي و کشورهاي حامي همراه آنها است. دو راه هم بوجود آمده بود. چندي پيش کيسينجر به مسکو آمد تا پوتين را متقاعد کند که به پيمان‌‌نامه‌ها عمل کند و عمليات نظامي را متوقف کند. به اين دليل که اگر ما به عمليات‌هاي خودمان ادامه دهيم آنها همه چيز را از دست خواهند داد. به همين دليل آنها تلاش مي‌کنند ما را متوقف کنند. همچنين ليبرال‌هاي روسي نيز در مقابل ملاحظات حکومت مي‌ايستند. آنها همواره تلاش مي‌کنند که پوتين را متقاعد کنند که متوقف شود و پروسه مذاکرات صلح را آغاز کند. اما اين مذاکرات صلح و اين شرايط وضعيت مناطق تحت کنترل تروريست‌ها را تثبيت مي‌کند و به سرعت سوريه را تجزيه مي‌کند.

ما قطعا بسيار به صلح نياز داريم اما به مذاکرات صلح نيازي نداريم. ما نياز داريم که در اين جنگ پيروز شويم و جايگاه رئيس جمهور قانوني در سوريه را در همه ابعاد مانند سياست، دموکراسي و صلح بازگردانيم. بعد از اين کار ما مي‌توانيم مذاکرات صلح را آغاز کنيم و در اين شرايط است که مي‌توانيم تحقيق در عرصه سياسي را بررسي کنيم. بايد توجه شود که مذاکرات قبل از نتيجه گرفتن نيست بلکه بعد از پيروزي ما شکل مي‌گيرد. دشمنان ما تلاش مي‌کنند که از اين مسئله جلوگيري کنند. عربستان سعودي و ترکيه مي‌گويند که مي‌توانند مداخله و شفاعتي با گروه‌هاي تروريستي در سوريه داشته باشند اينها مسئله نظامي را پيش گرفته‌اند. از طرف ديگر واشنگتن هم چالش نظامي را پيش گرفته است.

ايالات متحده هيچ‌گاه به شکل مستقيم وارد جنگ در سوريه نخواهد شد


پيش‌بيني مي‌شود که عربستان سعودي و ترکيه در اين راه شکست بخورند. حتي اگر ايالات متحده هم در اين مسئله دخالت کند اگر ما به کار خود ادامه دهيم پيروز خواهيم شد. البته شرايط ديگري هم پيش‌بيني مي‌شود که اگر ترکيه و عربستان سعودي شکست بخورند به سرعت مشکلات داخلي و جنگ‌هاي داخلي در اين کشورها ايجاد مي‌شود. اگر سعودي‌ها سوريه را از دست بدهند و همچنين در جنگ با روسيه شکست بخورند تقسيم شده چرا که آنها مشکلات اجتماعي بسياري دارند. اتفاق مشابهي هم در ترکيه روي خواهد داد. نکته ديگر آن است که اگر جنگ به همين شکل پيش برود ايالات متحده بدليل حضور روسيه هيچ‌گاه به شکل مستقيم وارد جنگ نخواهد شد چرا که توسط روسيه و نيروهاي متحد آن شکست خواهد خورد. آنها از اين مي‌ترسند که دولت روسيه در کرملين چه اقدامي را در آينده انجام مي‌دهد.

تصميماتي که در تهران گرفته مي‌شود در آينده سوريه بسيار تاثيرگذار است


البته بايد توجه داشت اين اتفاقات به تصميم يک نفر مربوط نيست. ما بايد فضا را تحليل کنيم و مسئله را باز کنيم. ما قدري شرايط شبيه اوکراين را در اينجا شاهد هستيم. وقتي که طرفداران ايالات متحده و ضددولت روسي در اوکراين کودتا کردند اين کشور را به دو بخش تقسيم کردند. نيمي از اين کشور از اين اتفاق خوشحال بودند و مي‌خواستند که به ما ملحق شوند و ما بايد اين کار را سياست‌مدارانه، نظامي و روانشناسانه انجام مي‌داديم. ما کريمه را گرفتيم و بقيه را رها کرديم. در اين بين گروه‌هاي ليبرالي هم در روسيه نفوذ خود را آغاز کرده بودند. حالا بيايد اين شرايط را در سوريه نگاه کنيم ما يک قدم تا پيروزي فاصله داريم و ممکن است انتخاب درست را از دست بدهيم. در اين بين انتخابي که در تهران صورت مي‌گيرد بسيار اهميت دارد. اکنون جنگ عليه ما هم در جريان است. همچنين حتي در سوريه تظاهراتي عليه ما انجام شده است. به نظرم ما بايد ايده خودمان را تبليغ کنيم و گسترش دهيم و اگر در اينجا شکست بخوريم در ايران و روسيه شکست خورده‌ايم. البته ما مردد نمي‌شويم و پيروز خواهيم شد.

برخي از گروه‌هاي شيعه مستقيما خواسته‌هاي ايالات متحده را دنبال مي‌کنند


نکته ديگري که بايد به آن اشاره کنم اين است که داخل کشور ما گروه‌هاي ستون پنجم وجود دارند که مستقيما سياست‌هاي ايالات متحده را پيگيري مي‌کنند و همچنين ستون ششمي وجود دارد که در داخل دولت‌ها هستند و مستقيما و به شکل بارز سياست‌هاي آنها را دنبال نمي‌کنند و اينها از ستون پنجم خطرناک تر هستند. ممکن است اين مسئله در ايران هم وجود داشته باشد. همانطور که برخي گروه‌هاي شيعه هستند که مستقيما خواسته‌هاي ايالات متحده و سيستم جهاني ليبرال را دنبال مي‌کنند و شما مي‌توانيد آنها را تشخيص دهيد همانگونه که ما اين ستون ششم را در وضعيت اوکراين شناختيم. اگر گروهي در دولت ايران باشند که عليه اين اتحاد استراتژيک فعاليت کنند اينها قطعا ستون ششم در ايران هستند.

 رسانه‌هاي موسوم به جريان اصلي در مورد شما حرف‌هاي مختلفي مي‌زنند و حتي شما را يکي از خطرناک‌ترين انسان‌هاي قرن معرفي مي‌کنند و مي‌گويند شما طرفدار جنگ هستيد. آيا شما واقعا جنگ‌طلب هستيد؟


من قطعا طرفدار جنگ نيستم. من تحليلگر برخي از جنگ‌ها هستم. جهان پر از جنايت‌‌ها است پس در اين شرايط من نمي‌توانم طرفدار جنگ يا صلح باشم. من آن کسي نيستم که آنها مي‌گويند. اما تصور مي‌کنم که برخي جنگ‌ها بايد آغاز شده و پيروز شوند. اولا بايد بگويم که من انساني حزبي هستم و به حکومت و قدرت مشروع در سوريه اعتقاد دارم. اگر اين به معني جنگ است ممکن من هم بخشي از آن باشم و اين به معني آن نيست که من طرفدار جنگ هستم.

بشار اسد اشتباهاتي هم داشته، از او بت نمي‌سازم اما او يک قدرت مشروع است


جنگ در سوريه جنگي بين ايالت‌ها و استان‌ها نيست. اين يک جنگ داخلي است که يک طرف آن مشروع است. ممکن است که بشار اسد برخي سياست‌هاي اشتباهي هم داشته باشد و من از او بت نمي‌سازم اما او يک قدرت مشروع است و از طرف گروه‌هاي تروريستي تماما غيرانساني مورد حمله واقع شده است که اسلام را تغيير داده و از اسلام استفاده مي‌کنند تا رفتارها و دستورهاي غيرانساني را اجرا کنند. اين گروه‌هاي تروريستي بايد به طور کامل از بين بروند تا ما بتوانيم راهي را به سوي صلح پيدا کنيم. در اين مورد نظر من اين است که بعد از نابودي داعش من اولين نفر در حزب صلح خواهم بود و طرفدار جنگ نخواهم بود.

کودتا در اوکراين توسط ايالات متحده انجام شد و آنها مسئول جنايت‌ها و خون‌هاي ريخته شده هستند
در اوکراين براي آزادي نيمي از مردم اوکراين تلاش کردم که از حکومت نئونازي موجود در کي‌يف که طرفدار غرب و راديکال بود رها شوند. امروز بسياري واقعيت را فهميده‌اند. بعد از آن فيلمي از کشته ها در اودسا منتشر شد اروپا فهميد که آنها حکومت دموکراتيک و ليبرال نيستند و آنها تروريست‌هاي نئونازي هستند. من نه براي جنگ بلکه براي عدالت فعاليت مي‌کنم. عدالت براي سوريه و عدالت براي اوکراين. جنگي که در سوريه توسط ايالات متحده آغاز شده است و بايد گفت آنها طرفدار جنگ هستند. کودتايي که در کي‌‌يف شکل گرفت توسط ايالات متحده ترتيب داده شده بود و آنها پاسخگوي خون هاي ريخته شده و کشتارهايي که انجام شد بايد باشند. آنها مسئول اين جنگ هستند و آنها جنايت کار هستند.

«مرگ بر آمريکا» امام‌خميني درست است چرا که ايالات متحده خون‌هاي بسيار را در دنيا ريخته است
امام خميني تاکيد مي‌کرد که هر مناره يا ناقوس کليسا هم مرگ بر آمريکا مي‌گويد. اين جمله واقعا درست است چرا که آنها اين جنگ را شروع کردند و جهنمي را براي ديگران ايجاد کردند. آنها بدليل طرفداري از جنگ بايد پاسخگو باشند و بايد گفت که آنها مانند مغول‌ها هستند.

براي مثال باراک اوباما که جايزه صلح نوبل را دريافت کرده است، جنگ‌هاي جديدي را آغاز کرده و به جنگ‌هاي قبلي پايان نداده است. آنها خون‌ها را مي‌ريزند و آن مردمي که مي‌خواهند از خودشان دفاع کنند را متهم كنند. پس بايد گفت که آنها طرفدار جنگ هستند. ما در مقابل ايالات متحده از خودمان دفاع مي‌کنيم و بايد گفت که آنها ديوانه هستند. آنها سياست‌مداراني طرفدار جنگ هستند. در حالي که ما از دوستان خودمان دفاع مي‌کنيم. بعد از اشغال عراق هزاران نفر از مردم عادي کشته شدند. اين خون‌هايي است که با نابودي حکومتي بوجود آمده است و همه اينها توسط ايالات متحده شکل گرفته است. آمريکا بايد پاسخ اين اقدام را بدهد.

شعار «مرگ بر آمريکا» مردم آمريکا را حفظ مي‌کند و آنها را از هژموني سياست آمريکا نجات مي‌دهد


پس من خودم را نمي‌توانم طرفدار جنگ بدانم. به اين دليل که من براي عدالت و صلح و دموکراسي واقعي براي همه تلاش مي‌کنم و اين به علت آن است که من از ايالات متحده بدم مي‌آيد. شعار «مرگ بر آمريکا» براي اين گفته مي‌شود که نظم دموکراتيک واقعي بوجود بيايد. مرگ بر آمريکا خود آمريکايي را حفظ مي‌کند به اين دليل که آمريکايي‌ها خودشان گروگان هژموني سياست آمريکايي هستند. ما بايد مردم آمريکا را از بند نخبگان آنها آزاد کنيم. نخبگاني که تماما ديوانه هستند. آمريکايي‌ها مردمي باهوش هستند اما برخي از آنها تصور مي‌کنند که وظيفه‌اي دارند و بايد با خونريزي آن وظيفه خود را به نتيجه برسانند و در مورد مردم قضاوت کنند.

دموکراسي واقعي با هژموني آمريکا شکل نمي‌گيرد


ما به دموکراسي واقعي نياز داريم و اين دموکراسي واقعي با هژموني آمريکا شکل نمي‌گيرد. همه مشکلاتي که ما در سوريه، يمن، بحرين، عراق، افغانستان و ... داريم، همه اينها توسط ايالات متحده آمريکا ايجاد شده است. آنها علت اصلي اين خونريزي‌ها در سراسر جهان هستند.

شما در نظرات خودتان به شباهت عقايد مسيحيان ارتدوکس و شيعيان اشاره کرده‌ايد. قدري در مورد اين مسئله توضيح دهيد.


ما در جايگاه متقارني با يکديگر قرار داريم. براي مثال کليساي مسيحيان ارتدوکس بسيار اهل عبادت، صلح‌طلب، روحاني و سنت‌گرا است. اگر اين نوع زندگي را با مسيحيت غرب مقايسه کنيم که کاتوليک يا پروتستانيسم است ما کاملا با آنها تفاوت داريم. ما نقاط مشترک محدودي با آنها داريم. ما اصل و شکل اصلي مسيحيت را اجرا مي‌کنيم. ما عدالت، صلح و اخلاق را مدنظر داريم. ما شايد ضدمدرنيته باشيم اما با ضدمسيحيت مبارزه مي‌کنيم. ما با ضدمسيحيت که اسم واقعي مدرنيت است ارتباط برقرار نمي‌کنيم. به اين دليل که مدرنيت در جايگاه ضدمسيح قرار گرفته است.از جايگاه يک سامي و باتوجه به آن شناختي که من از اسلام دارم اسلام شيعه بخشي از تمدن اسلامي است. شيعيان هم بخشي از اسلام هستند که بسيار اهل‌عبادت و روحاني هستند و به اصل اسلام نزديک هستند. در حالي که سلفي‌ها کاريکاتوري از اسلام هستند و آنها فاصله بسياري با واقعيت اسلام دارند.البته بايد توجه کرد که اسلام و مسيحيت دو دين متفاوت هستند و ما ديدگاه‌هاي متفاوتي داريم اما بسيار به هم شبيه هستيم. براي من اين مسئله بسيار مهم است. براي مثال سهروردي به عنوان يکي از متفکرين ايراني دکترين اشراق را شکل داد. اشراق نسخه شرقي اسلام است. اسلامي که از سرچشمه ايجاد شده است. براي اينکه بخواهيد شيعه و ايراني باشيد بايد شهروند اين کشور نور باشيد.

ما مسيحيان اشراقي هستيم و نقاط مشترک بسياري بين ما وجود دارد


ما به عنوان مسيحيان ارتدوکس نسخه‌اي اشراقي هستيم. ما مسيحيان اشراقي هستيم و مي‌توان گفت ما در شرايط يکساني با يکديگر قرار داريم. نقاط مشترک بسياري بين ما وجود دارد. از نظر روحاني ما بايد با هم قدم برداريم که متحدان استراتژيک يکديگر شويم. در اين شرايط است که مي‌توان گفت مسيحيان غربي با توجه به باورهايي که درباره ما دارند واقعا دشمن ما خواهند بود همانطور که اسلام راديکال و سلفي با ما دشمن است.پس ما دشمنان مشترکي داريم و بايد با يکديگر دوست باشيم. همچنين در جايگاه ژئوپليتيکال ما در شرايط يکساني قرار داريم. ما مسائل و مشکلات امنيتي و همچنين علاقه‌مندي‌هاي يکساني را هم داريم. اين زماني است که ما بايد با يکديگر باشيم. اين فضاي روحاني امکان گفتگو را براي ما فراهم مي‌کند. اولا ما بايد يکديگر را بهتر بشناسيم. ما بايد باورهاي شيعيان را بفهميم. همچنين بايد الهيات مسيحيت شناخته شود. البته اين کار آساني نيست.

رهبر ايران دونامه را به جوانان اروپا و آمريکاي شمالي نوشته‌ است. نظر شما در مورد اين نامه‌ها چيست؟


اين نامه ‌هابسيار خوب بود. وقتي که رهبر ايران از جوانان جامعه ديگري خواسته‌اي دارد اين بسيار مهم و يک اقدام سمبليک است. بايد تاکيد کنم که فرهنگ محافظه‌کاري ايراني‌ها شناخت خوبي از دنياي اطراف ايران دارد. زماني که شناخت خوبي از جامعه اطراف وجود داشته باشد يک اقدام يکسان به هدف مي‌رسد. من مطالب مختلفي در مورد اين نامه و درخواست‌ها منتشر کرده‌ام و از اين درخواست رهبر ايران حمايت مي‌کنم و اين به معني بسيار خوب بودن اين مطلب است.

نامه رهبر ايران به جوانان غربي معجزه‌اي در دنياي مدرن است


البته بايد به اين نکته هم توجه کرد که ما پاسخ بسيار بزرگي به اين حرکت نداشته‌ايم علت هم بدليل محتوا و ماهيت و فرم اين نامه است. به اين دليل که تفاوت‌هايي بين کشورهاي اطراف ايران و اين کشور وجود دارد. همچنين فرهنگ غرب توانايي قبول اين فرم‌ها را ندارد. به نظرم بايد اين فرم دوباره ايجاد شود و اين يک مشکل بزرگ است. ديدگاه رهبر ايران مانند معجزه‌اي در دنياي مدرن است و اين مرکز روحاني است. اين نامه و حرکت يک بازگشت بزرگ است.

جوامع ديگر البته در شرايطي قرار دارند که نمي‌خواهند اين چالش‌ها را دريافت کنند و به اين چالش‌ها پاسخي بدهند. در اينجا يک شکاف مفهومي وجود دارد. آيت‌الله خامنه‌اي نکات بسيار خوبي را تاکيد کرده‌اند. آن مسائل براي همه کساني که پذيرا هستند بسيار قابل فهم است. آنها بايد خودشان را متقاعد کنند و حتي بايد ياد بگيرند. در اين راه به سلاح ادراکي نياز است. ادراک بين فرم تئوري سياسي شيعيان که به عنوان ولايت فقيه شناخته مي‌شود و ديگر حوزه‌هاي علوم. البته شکل‌گيري اين مسئله بسيار سخت است اما تنها راهي است که ما را به امنيت هسته‌هاي مشترک مي‌رساند.
بايد به اين نکته هم توجه کرد که عالمان گروه‌هاي مختلف اين ماجرا هرکدام در دنياي خودشان هستند. مثلا فوکو، باتاي يا نيچه و باختين اينها در دنياهايي جدا از هم هستند و بين اينها هيچ ارتباطي نيست. در اين بين جلساتي که بين اين گروه‌هاي فکري برگزار مي‌شود بسيار مهم است. در آينده‌اي نزديک آن گروه‌ها جوانانشان را از دست مي‌دهند و لازم است که گفتگو و مناظره بين اين افراد شکل بگيرد.

چندي پيش من با يک روحاني صحبت مي‌کردم او به من به عنوان يک مسيحي بنيادگرا مي‌گفت که شما در نهايت مي‌فهميد که قرآن درست است و مسيح به صليب کشيده نشده است و او پسر خدا نيست بعد از اين حرف‌ها است که گفتگو قطعا تمام مي‌شود. نتيجه اين مي‌شود که او باور خود را داشته و من هم باور خودم را و هيچ نقطه مشترکي شکل نمي‌گيرد و اين مسئله فضايي را بوجود مي‌آورد که ما به يکديگر حمله کنيم.

فرهنگ انتظار موعود يکي از نقاط مشترک بين مسيحيت و مسلمانان است


قطعا صحبت کردن در مورد اينکه انجيل بهتر است يا قرآن چيزي را جلو نخواهد برد و اسم اين رفتار گفتگو نيست. اما ما بسيار به هم نزديک هستيم اگر بتوانيم به ادراک برسيم. همانطوري که يک آيت‌الله در قم به من گفت و نتيجه آن شد که ما مي‌توانيم فرهنگ انتظار را بپذيرم و اين يکي از نقاط مشترک ما است. ما مي‌توانيم اين‌ها را گرفته و در مورد آنها دوباره فکر کنيم و مي‌توانيم آن‌ها را با پيچيدگي‌هاي کلامي مقايسه کنيم و به هسته‌هاي سنتي برسيم و بعد از آن است که ما استاد فلسفه خواهيم بود.

نامه رهبر انقلاب به جوانان غربي به دنبال آن است که چگونه غرب مي‌تواند درمان شود


ما بايد بر غرب پيروز شويم و بايد فرم مدنظر خودمان را پيدا کنيم که چگونه غرب را درمان کنيم و اين پاسخي به اين نامه‌ها است. اين نامه‌اي از طرف رهبري معنوي است و نامه‌اي بسيار مهم است که من آن را درک مي‌کنم و مي‌توانم آن را ترجمه کنم. البته نکته‌ اينجا است که عموم مردم اين نامه را نمي‌فهمند به اين علت که زبان اين نامه ادراکي نبوده و سخني روحاني است. شما بايد ذات نامه را ترجمه کنيد و بعد از آن است که نامه به‌دنبال خودش تعداد زيادي گزارش، مقاله و ... را در جوامع مختلف خواهد داشت.

گورباچف نامه امام خميني(ره) را نفهميد


براي مثال بياييد به نامه امام خميني به گورباچف اشاره کنيم آن نامه بسيار فوق العاده‌اي بود اما گورباچف بسيار احمق بود و اين نامه را نفهميد. گورباچف مثل کودکي بود که بايد به سمت درست هدايت مي‌شد. تصور من اين است که ايران اکنون بايد ديدگا‌ه‌هاي فلسفي خودش را بازبيني کند و زبان اين اتفاق بايد در ادبيات ، آموزه‌هاي انقلاب، باورها، شيعه‌، شريعت و ... صورت بگيرد.

نخبگان ايران بايد استاد فلسفه باشند


براي صحبت کردن با ديگران شما بايد به شکل‌هاي جديد برسيد. نبايد اجبار در باورها وجود داشته و اگر اين مسئله باشد ارتباط به سرعت قطع مي‌شود. تصور من آن است، نخبگان ايراني بايد استاد فلسفه باشند.
کد مطلب : ۵۲۰۷۴۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما