۰
شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹ ساعت ۱۰:۵۴
چالش هاي مرزهاي شرقي؛ از طالبان تا ناتو

آنجا كه تروريسم و امپرياليسم به هم رسيدند

آنجا كه تروريسم و امپرياليسم به هم رسيدند
گفتار نخست از آن محمد ابراهيم طاهريان، سفير پيشين ايران در افغانستان و پاكستان و گفتار دوم از محمدرضا بهرامي، سفير پيشين ايران در افغانستان است.

استراتژي غلط كشورهاي فرامنطقه اي و گسترش تروريسم
مرزهاي شرقي ايران حدود هزار و 850 كيلومتر است كه ما را به افغانستان و پاكستان متصل مي كند و جمعيتي حدود 200 ميليون نفر دراين وسعت زندگي مي كنند.

تفاوت همسايگي ما با افغانستان و پاكستان دراين است كه در افغانستان با 3 قوم عمده پشتون ها، تاجيك ها و بلوچ ها روبرو هستيم اما در پاكستان همسايه بلوچها هستيم، درتفسير شكل سياسي افغانستان با دولتي ناكارآمد، سردرگمي نيروهاي خارجي در 9 سال گذشته و توسعه و پايداري جريان افراط روبرو هستيم. ضمن اينكه در تحليل مسائل افغانستان بايد گفت تغيير جايگاه همسايگان افغانستان از ديگر مسائل پيش روي اين كشور است.

افغانستان در 3 دهه گذشته به اندازه جمعيت خود در ايران مهاجر داشته و خالي شده است، امروز يك ميليون مهاجر ثبت شده و دوميليون مهاجر ثبت نام نشده يعني سه ميليون افغان درايران حضور دارند.

موادمخدر از ديگر مسائل قابل توجه در افغانستان است و افراط، تروريسم و موادمخدر دو روي يك سكه هستند. درآمد موادمخدر همواره در خدمت جريان افراط بوده است.

در پاكستان ما با قوم بلوچ همسايه هستيم. پاكستان با افغانستان حدود 2400 كيلومتر مرز مشترك دارد. پاكستان از ابتداي تولد در حدود 6 دهه گذشته فراز و نشيب هاي فراواني داشته است و همسايگي با اين كشور محدوديت ها و فرصت هايي را براي ما ايجاد كرده است.

در دوره ضياءالحق با تعريف شريعت مصطفي شرايط جديدي به وجود آمد و منجر به رشد بيش از پيش جريان افراط شد به طوري كه در مقطعي اين جريان از پايتخت پاكستان به كل اين كشور گسترش يافت.

جريان افراط و حكومت طالبان، اصولا زماني شكل گرفت و مورد شناسايي قرارگرفت كه حزب مردم در پاكستان حضور داشت. حاكميت جريان افراط در حدود چهارسال در بخشي از جغرافياي سياسي پاكستان از سوي سه كشور پاكستان و امارات و عربستان بود. حتي در دوران حاكميت حكومت هاي منتخب از سوي مردم بازهم اين گفتمان در پاكستان تغيير نكرد تا دوراني كه كودتا شكل گرفت و ژنرال مشرف حاكميت را در دست گرفت.

ژنرال مشرف با ابداع و عرضه دكترين روشنفكري ميانه رو سعي كرد گفتمان ابداع شده در دوران ضياء الحق را در حوزه ارتش و داخل پاكستان تغيير دهد. اما در حوزه سياست خارجي اين اتفاق نيفتاد و براي اولين بار يك نخست وزير غيرحزبي و تكنوكرات را روي كار آورد. تكنوكرات هايي كه به كارشان وارد بودند. شاخص امنيت حتي نسبت به اين دوران ارتقا يافت و ذخيره ارزي بالايي به دست آورد و به لحاظ داخلي بيشترين فشار به جريان افراط آمد.

پس از اين تحولات پاكستان به سمت تقسيم قدرت و ايجاد كانونهاي متعدد قدرت رفت. برخي نهادها در اين حوزه با دست بازتري يكه تازي در افغانستان را در پيش گرفتند و با كارت افغانستان درصدد بازسازي مصالح و پيگيري اهداف خود برآمدند. به طوري كه امروز براساس برخي تحقيقات بين 50 تا 80 درصد جغرافياي افغانستان حوزه نفوذ جريان افراط است. امروز جريان افراط اين توانايي را دارد كه در حوزه مركزي افغانستان حكم كند اجازه استفاده از موبايل ممكن نيست و اين حكم جاري مي شود. آنها قادر به سربازگيري از خاك پاكستان تا كنار مرزهاي ايران هستند.

نتيجه سياستهاي نهادهاي قدرتمند پاكستان اين بوده كه آنها توانستند كالاي توليدي خود كه توليد ناامني در افغانستان است را در جامعه بين الملل براي معامله عرضه كنند. همه كساني كه در پاكستان روي تيغ دولبه جريان افراط سرمايه گذاري كردند هزينه آن را پرداختند.

به ميزاني كه درك درستي از روندها و واقعيتها داشته باشيم تصميمات درستي براي اداره پديده ها و تخفيف تهديدها خواهيم داشت، براي اداره اين پديده و تخفيف تهديدها بايد برداشت مشتركي با كساني كه با مرزهاي شرقي كشور دارند داشته باشيم تا تجميع امكانات صورت گيرد. ايران حدود 330 پروژه كوچك و بزرگ در بازسازي افغانستان اجرا كرده است كه ثمره آن سرمايه گذاري ها ايجاد دسترسي هاي جاده اي و ريلي در اين كشور است.

پايين بودن سطح روابط اقتصادي ايران با افغانستان و پاكستان در شأن روابط دو كشور نيست. مجموع اين روابط رسمي و ثبت شده با دو كشور امروز به دو ميليارد دلار نمي رسد و ما بايد از فرصت هاي موجود استفاده بيشتري ببريم. اگر تدبير اساسي و مشخصي نسبت به اين دوكشور نداشته باشيم بحث بازيابي جريان افراط يك بحث جدي است كه مي تواند در يك جغرافياي پيوسته و بزرگ با جمعيت حدود چند ده ميليون سربازگيري كند.

با استراتژي كه اعلام كردند كشورهاي غربي به غلط تصور مي كنند كه قادر به مديريت بحران و جريان افراط در منطقه هستند و اين طرز فكر غلط مي تواند به ضرر ايران باشد چرا كه تصور كشورهاي فرامنطقه اي براي مديريت جريان افراط شرايطي به وجود آورده كه گذر زمان باعث ارتقاي موقعيت جريان افراط شده است.
¤ ¤ ¤
افكار عمومي افغانستان عليه آمريكاست
بعد از 11 سپتامبر آمريكايي ها كمتر از يك ماه به افغانستان حمله كردند و در 13 نوامبر طالبان سقوط كرد و در 5 دسامبر جلسه بن آغاز به كار كرد و در 7 دسامبر مسئله دولت سازي در افغانستان مورد تصويب قرار گرفت. نيروهاي خارجي وارد افغانستان شدند و تمام طرف هاي دخيل در موضوع افغانستان تقاضا كردند براي استقرار صلح و ثبات، نيروي نظامي به افغانستان فرستاده شود.

اصولا افغانستان تا قبل از 11 سپتامبر جايگاه ويژه اي در سياست خارجي آمريكا نداشت. چه قبل از تهاجم شوروي به افغانستان و چه بعد از آن، افغانستان به طور خاص جايگاه خاصي براي آمريكايي ها نداشته است. بعد از 11 سپتامبر آمريكا به رهبري طالبان مراجعه و پيشنهاد كرد بن لادن را تحويل بگيرد تا مبادرت به حمله نظامي به افغانستان نكند. در آن مقطع آمريكا برنامه طولاني مدت براي ماندن در افغانستان نداشت. دو دسته نيروي نظامي، يكي تحت نظارت آمريكا و ديگري تحت نظارت ناتو وجود دارد اما در سال هاي اخير آمريكا هر دو گروه را هدايت كرده است.

دستاوردهاي آمريكا از حمله به افغانستان در سال هاي اول ثابت نبوده است و آن چه نصيب آمريكا در آن سال ها شد با بعد از آن قابل مقايسه نيست. آمريكا توانست تروريسم را جايگزين كمونيسم در سياست خارجي خود كند؛ چرا كه بعد از فروپاشي كمونيسم، دچار خلأ در سياست خارجي شد اما با حمله به افغانستان توانست اجماعي را عليه تروريسم ايجاد كند. اين اجماع در ابعاد نظامي، پشتيباني سياسي و حمايت هاي اقتصادي بود و آمريكا فرصت يافت از حضورش در افغانستان براي مديريت تعاملات در منطقه استفاده كند.

چالش اول آمريكا در افغانستان ساختار و حاكميت آمريكا است. حزب رقيب دموكرات ها در حوزه افغانستان مخالفت هايي از جمله جدول زمان بندي خروج از افغانستان و كاهش فشار نظامي بر نيروهاي نظامي دارند. چالش دوم تقابل پنتاگون و وزارت خارجه آمريكا در مديريت پرونده افغانستان است و اميدها براي توازن بين اين دو مجموعه با مرگ هالبروك از بين رفت و مي بينيم كماكان نظامي ها مديريت افغانستان را در آمريكا برعهده دارند.

چالش ديگر در حوزه افكار عمومي آمريكاست؛ سهم افغانستان در انتخابات آمريكا 8 درصد بوده است اما در همين مقدار هم نظرسنجي ها نشان مي دهد مردم آمريكا حمايت كمتري را از دولتشان در حوزه افغانستان دارند. چالش ديگر آنها در درون افغانستان و قدرت يابي نيروهاي شورشي و پذيرش آنها توسط گروه هاي مختلف است كه بخش مهمي از تعاملات را رقم مي زنند. نيروهاي شورشي توانستند تمام مناطق افغانستان را به خود آلوده كنند و قدرت بر هم زدن امنيت در برخي مناطق از جمله شرق و جنوب شرقي افغاستان را دارند.از سويي آمريكا شريك مهمي در افغانستان ندارد. پيام محرمانه سفير آمريكا به دولتش درسال گذشته برهمين اساس است كه ساختار فعلي افغانستان نمي تواند بر مبناي تمايلات آمريكا حركت كند.

آمريكايي ها در موضوعات بودجه، فساد، فقر، موادمخدر چالش هاي بسياري درافغانستان دارند و نتوانسته اند از عهده آنها برآيند. سياست هاي دولت افغانستان چندان با سياست هاي دولت آمريكا همخواني ندارد.

همچنين ما شاهد افزايش مخالفت افكار عمومي در افغانستان نسبت به عملكرد آمريكايي ها هستيم. نظرسنجي ها نشان مي دهد كه محبوبيت آمريكايي ها از سال 2005 كه درحدود 83 درصد بوده است، درسال 2010 به زير 30 درصد كاهش يافته است.

ارتش و پليس افغانستان توان لازم را براي به عهده گرفتن مسئوليت ها حداقل در شرايط فعلي ندارد. معتقدم در 2010 و 2011 نيز ارتش و پليس افغانستان نخواهد توانست مسئوليتي را به عهده بگيرد. بي سوادي، فساد و فرار از ارتش از مسائلي هستند كه نيروهاي امنيتي افغانستان با آن روبه رو هستند. همچنين در محيط داخلي افغانستان سياست آمريكا و دولتش كرزاي نتوانسته براي جدايي پشتون ها از طالبان موفق باشد و متاسفانه طالبان در حوزه هاي شرقي بسيار نفوذ كرده است.

سطح بعدي چالش هاي آمريكا در افغانستان در ناتو است. تعداد معدودي از كشورهاي عضو ناتو و هم پيمانان آمريكا حاضر شدند در جنوب و شرق افغانستان با آمريكا همراه شوند و اين اولين چالش در درون خود ناتو بود. درهمين زمينه كشورهاي حاضر در افغانستان هرجا كه توانسته اند براساس منافع و امنيت ملي خودشان عمل كرده اند؛ به جاي آن كه سياست هاي ناتو را در پيش بگيرند. معتقدم ناتو به عنوان يك ساختار منسجم فاقد ظرفيت لازم براي جمع كردن كشورها حول يك محور بوده است.

يكي از مشكلات آمريكا در منطقه نداشتن متحد تاثيرگذار در منطقه است. آمريكايي ها بحران افغانستان را طوري مديريت مي كنند كه نمي توانند بر روي هيچ كشوري حساب باز كنند. البته دربين تمام كشورها هند جايگاه خاص خود را دارد اما هيچ كشوري در منطقه علاقه مند نيست آمريكا در افغانستان پيروز شود. حتي كشورهاي عربي و پاكستان علاقه اي به پيروزي آمريكا ندارند.

يكي از چالش هاي ديگر آمريكا بازي دوگانه پاكستان بر سر افغانستان است. هرچند پاكستان در دولت بوش متحد استراتژيك غيرناتويي آمريكا لقب گرفت اما بازي جديد آنها چالش جدي براي آمريكا به وجود آورده است. گفتمان راديكال در پاكستان تاثيرگذار بوده است. ضمن اين كه از حمايت ارتش هم برخوردار است.

پاكستاني ها از اين بازي عقب نمي نشينند؛ چرا كه معتقدند موج تحولات در افغانستان ممكن است به پاكستان بازگردد و بخش هاي زيادي از اين كشور را دچار بحران كند.

آمريكايي ها تروريسم را در كنار تسليحات كشتار جمعي قرار دادند. بنابراين بعيد است به رغم مشكلات آمريكا در افغانستان، اين كشور تمايلي به خروج از افغانستان داشته باشد. آنها بايد تكليف خود را در افغانستان مشخص كنند و سپس از آن خارج شوند، وگرنه به قول كارشناسان بايد در خيابان هايشان با طالبان مقابله كنند. همچنين سياستمداران، نظاميان و كارشناسان آمريكايي هنوز باوري به شكست در افغانستان ندارند و معتقدند مي توانند به نقطه مطلوب برسند.

از نظر ناتو تكليف موضوع افغانستان به شدت با ماموريت جهاني ناتو گره خورده است. اگر از عهده بحران افغانستان برنيايند مجبورند به محدوده مرزهاي سنتي خود بازگردند.
    
کد مطلب : ۵۲۴۱۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما