۰
سه شنبه ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۴۴

مبانی و اهداف قرآنی "استکبارستیزی" و شعار "مرگ بر آمریکا"

مبانی و اهداف قرآنی "استکبارستیزی" و شعار "مرگ بر آمریکا"
«مگر مبارزه‌ی با استکبار، تعطیل‌پذیر است؟ مبارزه‌ی با استکبار، مبارزه‌ی با نظام سلطه تعطیل‌پذیر نیست. این هم جزو همین حرفهایی است که اتّفاقاً امروز من یادداشت کرده‌ام که به شما بگویم. این جزو کارهای ما است، جزو کارهای اساسی است، جزو مبانی انقلاب است. یعنی اگر مبارزه‌ی با استکبار نباشد، ما اصلاً تابع قرآن نیستیم. مبارزه‌ی با استکبار که تمام نمیشود. در مورد مصادیق استکبار، آمریکا اتمّ مصادیق استکبار است. ما به این مسئولین محترمی که در قضیّه‌ی هسته‌ای مذاکره میکنند -که حالا اینها اجازه پیدا کرده‌اند که مسئولین روبه‌رو با هم حرف بزنند؛ البتّه سابقه داشت، در این سطح نه، در سطوح پایین‌تر سابقه داشت؛ در این سطح، اوّلین‌بار بود- گفته‌ایم که فقط در مسئله‌ی هسته‌ای شما حق دارید مذاکره کنید؛ در هیچ مسئله‌ی دیگری حق ندارید مذاکره کنید، و نمیکنند. آن طرف مقابل، گاهی مسائل منطقه و سوریه و یمن و مانند اینها را پیش میکشد، اینها میگویند ما در این زمینه‌ها با شما صحبتی نداریم و صحبت نمیکنند. مذاکره فقط در زمینه‌ی مسئله‌ی هسته‌ای است، آن هم به همان دلایلی که من گفتم و چندبار تکرار کردم که چرا در قضیّه‌ی هسته‌ای ما این گرایش را، این رویکرد را انتخاب کردیم؛ من این را مفصّل تشریح کردم. مبارزه‌ی با استکبار تعطیل‌پذیر نیست، تکلیفش کاملاً روشن است و خودتان را آماده کنید برای ادامه‌ی مبارزه‌ی با استکبار.»

رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای در دیدار دانشجویان در ماه مبارک رمضان سال 94





واکاوي قرآني دلايل و ضرورتهاي استکبارستيزي و مقاومت آگاهانه در برابر شيطان



از شعار «مرگ بر آمریکا» تا جشن «مرگ آمریکا»

مسأله عدم رابطه ايران با آمريکا بيش از آنکه يک مسأله سياسي صرف باشد، يک اصل ايدئولوژيک راهبردي در نظام جمهوري اسلامي است. اصلي که برگرفته از محکمات قرآني و بينات سيره نبوي و علوي است. استعلا و علوطلبي فرعون گونه آمريکا در مواجهه با ديگر ملت ها و تجاوزات پي در پي جنگ طلبان آمريکايي به نقاط مختلف دنيا نمونه اي امروزي از همان نظام مستکبر فرعوني- قاروني است که يک سلطه گر در آرزوي تسلط بر همه دنياست. در برابر اين نظام ظالمانه، حرف ما اين است که نه ظلم مي کنيم و نه زير بار ظلم مي رويم. تأکيد بر عدم رابطه با شيطاني به نام آمريکا بيش و پيش از آنکه حول محور منفعت طلبي مادي بچرخد، بر مبناي آرمان ديني استوار است. مروري تاريخي بر رابطه ما و آمريکا نيز مؤيد همين نگاه قرآني است. آنها همواره گرگ صفتانه به فکر دريدن ملت ها بوده اند. رابطه با آمريکا به قول حضرت امام و رهبر معظم انقلاب زماني مي تواند برقرار شود که آمريکايي ها دست از شيطنت بردارند و آدم شوند! يعني ذات گرگ صفت خود را رها کنند. اما تا زماني که آمريکا تجلي شيطان است، رابطه با او ميوه ممنوعه اي است که گرچه آمريکايي ها بر نافع بودنش قسم مي خورند اما خوردنش ما را به زمين ذلت مي زند.



مفهوم شناسی و واژه شناسي «استکبار»

استكبار از ماده كبر است. استكبار مصدر باب استفعال است و آن را هم معني با كبر و تكبر و به معناي تعظم و بزرگي دانسته اند و گاه آن را با مفهوم تعظم و تجبر نزديك دانسته، مخالف و مقابل با تواضع معني كرده اند كه عبارت است از نفس را بالاتر ازحد خود بردن و به عبارت ديگر خود را بزرگ ديدن و دچار پديده مذموم خودبرتربيني و خودبزرگ‌بيني شدن. مرحوم علامه طباطبايي تصريح مي كند كه استكبار هميشه نارواست و قيد «به غير حق» در آيه «فاستكبروا في الارض بغير حق» توضيحي است، نه آنكه استكبار بحق نيز وجود داشته باشد. ايشان در تعريف استكبار، فرق بين متكبر و مستكبر را نيز بيان مي دارند:

‌«مستكبر كسي است كه مي خواهد به بزرگي دست يابد و در صدد است كه بزرگي خود را به فعليت برساند و به رخ ديگران بكشد و متكبر كسي است كه بزرگي را به عنوان يك حالت نفساني در خود سراغ دارد و براي خود پذيرفته است.»



منشأ استکبار ورزي از منظر قرآن چيست؟

‌استكبار و انواع آن در فرهنگ قرآن:

پديده و عارضه قبيح و ناپسند استکبارورزي به 4 معنا و شکل در قرآن کريم مورد اشاره و بحث قرار گرفته است، 4 قالب و مدلي که ارتباط و سنخيت بالايي نيز با هم دارند و گاهي به‌عنوان «علت، معلول» يکديگر عمل مي‌کنند.

‌1-استكبار عبادي (استكبار در برابر عبادت خداوند):

‌در آيه شريفه مي‌خوانيم: «و من يستنكف عن عبادته و يستكبر فسيحشر هم اليه جميعاً… و اما الذين استنكفوا و استكبر وافيعذ بهم عذاباً اليماً و لايجدون لهم من دون الله ولياً و لانصيراً» و هركس از پرستش خدا خودداري كند و بر خدا بزرگي فروشد، بزودي همه آنان را به پيشگاه خود گردآورد و… و اما كساني را كه (از اطاعت خدا) خودداري كرده، (در مقابل خداوند) بزرگي كنند، به عذابي دردناك دچار ميكند و آنان در برابر خدا براي خود يار و ياوري نخواهند يافت. اين نوع استکبارورزي دو جلوه دارد:

الف- استكبار از عبادت و پرستش و خودداري از اظهار ذلت و خضوع در برابر خدا؛ به تعبير ديگر، كساني كه حاضر نيستند در برابر ربوبيت خدا پيشاني بندگي به خاك بسايند و اظهار ذلت و بندگي كنند، عاقبت اين گونه افراد، ذلت و خواري و دوزخ است؛ «و پروردگارتان فرمود مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. در حقيقت، كساني كه از پرستش من كبر مي ورزند، بزودي خوار و ذيل به دوزخ وارد مي شوند.»

ب-استكبار از اطاعت خدا؛ كساني هم هستند كه به ربوبيت و الوهيت خداوند معتقدند و در ظاهر اهل عبادت و اطاعت اند. ولي اين اطاعت تا زماني است كه با شأن ذهني آنان سازگار باشد، اما هرگاه امر خدا را خلاف شأن و مرتبه (ساختگي و دروغين) خود ديدند، از اطاعت سرباز مي زنند و اظهار استکبار مي‌كنند.

استكبار شيطان از اين نوع بود و معمولاً استکبار شياطين انس نيز از اين نوع است. او سالياني دراز عبادت كرده بود ولي امر خدا مبني بر سجده بر آدم بر او سنگين آمد و آن را دون شأن، مقام و مرتبه خود دانست و لذا استكبار ورزيد. همين استكبار او را از مقام قرب پائين كشيد و به پست ترين درجه ذلت و خواري سوق داد.

‌2-استكبار سياسي: حكمراني به ناحق بر مردم و تحميل ديدگاه خود بر ديگران؛

‌«ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعاً يستضعف طائفه منهم يذبح ابناء هم و يستحيي نساء هم انه كان من المفسدين»

‌(فرعون در سرزمين (مصر) سربرافراشت، و مردم آن را طبقه طبقه و دچار اختلاف كرد؛ طبقه اي از آنان را زبون مي داشت، پسرانشان را سر مي بريد و زنانشان را (براي بهره كشي) زنده بر جاي مي گذاشت؛ كه وي از فساد كاران بود.) مستكبران سياسي، كساني اند كه حاكميت و اداره جامعه را به دست مي گيرند و بندگان خدا را كوچك، پست، نادان و صغير و خود را قيم آنان مي‌شمرند و بر گردن آنان سوار مي شوند و آنان را به بردگي مي‌گيرند و به ناحق و بر خلاف اصول فطري، عقلي و ديني بر مردم حكم مي رانند. استكبار فرعون، نمرود و همه حاكمان ستمگر در طول تاريخ از اين نوع بوده است. اين آيه يکي از روش هاي مرسوم مستکبرين که همان ايجاد اختلاف در مردم است را بيان مي‌دارد.

‌حضرت موسي(ع) به دليل همين استضعاف بني اسرائيل و به بندگي گرفتن آنان، بر فرعون اعتراض كرد، اما فرعون، نافرماني موسي(ع) از خود را بهانه كرد و موسي(ع) صفت استكباري فرعون را يادآور شد:

‌«فرعون (به حضرت موسي(ع)) گفت: «آيا تو را از كودكي در ميان خود نپرورديم و سالياني چند از عمرت را در ميان ما نگذراندي و آيا تو نبودي كه آن كار زشت را مرتكب شدي و به ربوبيت من كفر ورزيدي؟!» ‌موسي(ع) گفت: «آيا اين كه فرزندان اسرائيل را به بندگي گرفته اي، نعمتي است كه منتش را بر من مي نهي؟!» ‌در ديدگاه فرعون آنروز و فرعونيان امروز بندگان خدا و توده‌هاي مردم و ساير ملل، بندگان آنان هستند و آنان حق دارند هر كدام را كه بخواهند بكشند و هر كدام را كه مي خواهند به بردگي بگيرند و اين، همان استكبار سياسي است كه امروزه نيز از سوي قدرت‌هاي جهاني- بويژه آمريكا و صهيونيزم- بر ملل مستضعف تحميل مي شود. اين نگاهي است که به جريان استکبار اجازه مي‌دهد که براي ساير ملل تصميم بگيرند و تصميم خود را تحميل نمايند.



‌3-استكبار اقتصادي (برتري جويي اقتصادي در سايه توانمندي مالي)

«ان قارون كان من قوم موسي فبغي عليهم و آتيناه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنوأ بالعصبه اولي القوه إذقال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين. و ابتغ فيما اتاك الله الدار الاخره ولاتنس نصيبك من الدنيا و أحسن كما أحسن الله اليك و لاتبغ الفساد في الارض ان الله لا يحب المفسدين» ‌«قارون از قوم موسي(ع) بود و بر آنان ستم كرد و از گنجينه ها آنقدر به او داده بوديم كه كليد آنها بر گروه نيرومندي سنگيني مي كرد. آنگاه كه قوم وي به او گفتند: شادي مغرورانه مكن كه خدا شادي كنندگان مغرور را دوست ندارد و با آنچه خدايت داده، سراي آخرت را بجوي و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همچنان كه خدا به تو نيكي كرده، نيكي كن و در زمين فساد مجوي كه خدا فساد گران را دوست نمي دارد.»

با توجه به اين آيه قرآن کريم، آنان كه با گردآوري ثروت حرام، به آقايي و سيادت دنيوي مي رسند و قطب اقتصادي مي شوند و آنگاه بر توده مردم تفاخر مي كنند و به بغي و فساد، روي مي آورند، مستكبران اقتصادي اند. قارون نمونه اعلاي اين گروه است. قرآن كريم در آيات گفته شده، خود برتر بيني و تحقير توده مردم را از سوي قارون بيان مي كند و در ادامه همان آيات كريم متذكر مي شود كه قارون در برابر تذكرات قوم، به‌غلط چنين پنداشت كه اين اموال، در سايه علم و انديشه خودش گرد آمده است؛ در صورتي كه خداوند مي فرمايد ما بسيار از كساني را كه پيش از او و قوي تر بودند، نابود كرديم. اما قارون نيز متذكر نشد و خود واموالش به زمين فرو رفت و هيچ كس نتوانست به كمك او بيايد. به‌نظر مي‌رسد دوگانه توليد قدرت سياسي از ثروت اقتصادي و بالعکس که مدل مرسوم مستکبرين امروز است همان مشي فرعون-قاروني باشد که در آيات قرآن کريم تذکرات و تنبيهات آن‌را اشاره کرديم. بسياري از شركت هاي اقتصادي و غول هاي تجاري در سراسر جهان وجود دارند كه در سايه قدرت نظامي و سياسي دول مستکبر، به ملل محروم ظلم مي كنند، اينان همان مستكبران اقتصادي‌اند.



‌4-استكبار علمي: خود برتر بيني در سايه داشتن دانش و توانمندي تکنولوژيک

«واتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فأتبعه الشيطان فكان من الغاوين» ‌و بخوان بر آنان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم، ولي او از لباس آيات ما به درآمد و آنها را بکار نگرفت و از شيطان تبعيت كرد و از گمراهان شد. كساني كه به مراتب و درجات علمي مي رسند و آن مرتبه علمي در آنان غرور ايجاد مي كند و آنان را به استكبار مي كشاند، داراي اين گونه از استكبارند. داستان نمونه هايي از اين مستكبران نيز در قرآن كريم آمده است. از جمله آنها بلعم بن باعورا است كه آيه مورد بحث، به او اشاره مي كند. خداوند، آيات توحيد خود را به بلعم نمايانده بود، به گونه اي كه حقيقت برايش آشكار ومتجلي شده و هيچ شك و شبهه اي برايش نمانده بود، ولي او از روي استكبار و هواپرستي به جبهه كفر فرعوني پيوست و در برابر موسي (ع) قرار گرفت و از لباس حق به درآمد.

نمونه ديگر مستكبر علمي، وليد بن مغيره است. او از بزرگان قريش و عالمان آنان بود كه خود در مسجدالحرام سخن پيامبر اسلام(ص) را شنيده و تحت تأثير قرار گرفته بود و حتي ميان مردم شايع شده بود كه اسلام آورده است. بزرگان قريش نزد او رفتند و نظرش را درباره قرآن كريم جويا شدند، قرآن كريم عكس العمل او را در برابر اين پرسش قريشيان چنين زيبا بيان مي كند:

«او (براي مبارزه با قرآن كريم) انديشه و مطلب را آماده كرد، مرگ بر او باد! چگونه مطلب را آماده كرد، باز هم مرگ بر او باد! چگونه مطلب (و نقشه شيطاني خود) را آماده كرد! سپس نگاهي افكند و بعد چهره در هم كشيد و عجولانه دست به كار شد آنگاه پشت (به حق) كرد و تكبر ورزيد و سرانجام گفت: اين (قرآن كريم) جز افسون و سحري همانند سحرهاي پيشينيان نيست. اين تنها سخن انسان است (نه گفتار خدا).

‌سامري نيز نمونه ديگري از اين گروه بود كه در اثر استکبار علمي با بدعت هاي خود، دين ساختگي به بشر ارائه و پس از تلاش هاي حضرت موسي(ع)، پيروان وي را به تفرقه و گمراهي دچار كرد.

بازهم تأکيد مي نماييم که اين 4 جلوه استکبار در ترابط و تأثيرات متقابل بر هم هستند و گاهي تفوّق و غلبه علمي منشأ استکبار سياسي مي‌شود و گاهي استکبار اقتصادي به استکبار سياسي منجر مي‌شود و قس‌علي‌هذا.



‌ويژگي هاي فرهنگ استكباري در مکتب قرآن

‌بهترين راه شناخت فرهنگ استكباري از ديدگاه قرآن كريم شناخت چهره هاي شاخص مستكبران و روش و منش آنان از طريق خود قرآن كريم است و «ابليس» سردمدار بزرگ جبهه استكبار است كه براي نخستين بار اين علم را برداشت و پيشوايي مستكبران را بر عهده گرفت. مهمترين ويژگي هاي مستكبران، از نظر قرآن كريم، چنين است:

‌1-خودبرتر بيني و تحقير عملي ديگران:

«قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدي استكبرت ام كنت من العالين. قال أنا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين.»

‌(خداوند) فرمود: «اي ابليس، چه چيز تو را مانع شد كه براي چيزي كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آوري؟ آيا تكبر كردي يا از برترين ها بودي؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريده اي و او را از گل!»

از پاسخ شيطان برمي آيد كه استكبار، از توجه به خويش و خود را محور پنداشتن، ناشي مي شود. علامه طباطبايي با استفاده از اين آيات مي نويسند:

‌«همه گناهان در تحليل نهايي به ادعاي انانيت و ستيز با كبريايي حق تعالي برمي گردد، در حالي كه بنده مخلوق حق ندارد كه در برابر آفريدگار خويش، به خود اعتماد كرده بگويد:«من». با اين كه عظمت حق سراپرده هستي را فراگرفته و همه در پيشگاه او خاضع و ذليل اند. اگر شيطان مجذوب خود نشده بود و فقط به خويش توجه نداشت و سايه خداوند قيوم را بر خويش مشاهده مي كرد، انانيت و خودبيني اش شكسته و در برابر فرمان الهي خاضع مي شد.

‌امام صادق (ع) مي فرمايد: «هر كس بر آن است تا براي خود، برتري بر ديگران ببيند، از مستكبران است.»

‌2- فخر و مباهات بر امتيازات مادي

«و قالوا نحن اكثر أموالاً و أولاداً و ما نحن بمعذبين» (متوفين به پيامبران«ص») گفتند: ما بيش از شما مال و فرزند داريم و در آخرت نيز عذاب نخواهيم شد.

‌مستكبران به داشتن اموال و فرزندان بيشتر مباهات مي كنند و آن را نشانه كرامت ذاتي خود مي پندارند و حتي معتقدند كه چون خداوند آنان را در اين دنيا گرامي داشته، در قيامت نيز جايگاهي والا خواهند داشت:

‌«و هرگاه پس از ناراحتي اي كه به او رسيد رحمتي بدو بچشانيم، مي گويد: «اين به دليل شايستگي و استحقاق من بوده است و گمان نمي كنم قيامت برپا شود و (به فرض كه قيامتي باشد) هرگاه به سوي پروردگارم بازگردانده شوم، براي من نزد او پاداش هاي نيكوتر است.» (فصلت - 50) ‌در بينش مستكبران ، همه ارزش ها با محك ماديات سنجيده مي شود و يگانه معيار قضاوت، ثروت است كه آمدنش نشان حقانيت است و نبودنش از هيچ ارزشي خبر نمي دهد. از اين رو، اعتراض اين گروه به فرماندهي حضرت طالوت آن بود كه از او براي رياست رهبري شايسته تريم و او لياقت اين مقام را ندارد، زيرا از ثروت بي بهره است: «از كجا او سزاوار بزرگي و رياست برماست، در صورتي كه ما شايسته تر از اوييم و او مال فراوان ندارد؟!» (بقره - 247)

‌و اعتراض آنان به پيامبران اين بود كه چرا دستبندهاي طلايي ندارد! از نظر آنان والاترين انسان ها، با محكم ترين براهين نيز چون گنجينه طلا ندارند، نمي توانند در منصب رهبري و هدايت قرار گيرند.

‌3- تحقير توده هاي مستضعف و فرودست

‌«...ولا أقول للذين تزدري أعينكم لن يؤتيهم الله خيراً اله اعلم بما في أنفسهم اني اذاً لمن الظالمين»

هرگز به مؤمناني كه در نظر شما خوار مي آيند، نمي گويم كه خداوند خيري به آنان نخواهد داد. خدا به نهان آنان آگاه تر است و (اگر آنان را برانم يا مأيوس كنم)، از ستمكاران خواهم بود. (هود - 31)

اين آيه بيان پاسخ حضرت نوح (ع) به مستكبران قومش است. بينش و قضاوت مستكبران درباره مؤمناني كه از قشرهاي مستضعف جامعه اند، اين است كه آنان اراذل و اوباش و از طبقات پايين‌دست هستند. و نيز گمان مي كنند كه خداوند به محرومان و مستضعفان، خير و سعادت نداده است. از اين رو بايد تحقير شوند و انتظار چنين برخوردي را از سوي پيامبران نيز دارند.

در واقع تهيدستان و مستضعفان جامعه، در نظر ظاهربين اشراف و مستکبرين، مردمي پست و حقير و شايسته تحقير و تخفيف تلقي مي‌شوند.

چون مبناي فكري و عقيدتي مستكبران را ماده پرستي تشكيل مي دهد و بر معيار خودپرستي عمل مي كنند، در منجلاب شهوت غوطه ور مي شوند و بي بندوباري را به اوج مي رسانند. آنان خود فاسدند و ريشه هر فساد اجتماعي هم هستند و از اين قشر، بي بند و باري به قشرهاي پائين جامعه سرايت مي كند و آلودگي در سطحي گسترده، پخش مي شود. (انعام- 49)

رهبر کبير انقلاب حضرت امام خميني(ره) چه زيبا مي فرمودند که:

‌«وقتي خوي زمين خواري و باغ داري و كاخ نشيني در بين مردم باشد، اسباب آن مي شود كه انحطاط اخلاقي پيدا بشود، اكثر اين خوي هاي فاسد از طبقه مرفه به مردم ديگر صادر شده است.»

در کنار اشاره مختصر به اين 3 خصوصيت اصلي رفتاري مستکبرين و شياطين، لازم است از منظر آيات قرآن، شيوه‌هاي اعمالِ استکبار از سوي مستکبرين نيز بازخواني و واکاوي شود:

‌شيوه هاي مستکبرين در به استضعاف‌‌کشاندن مستضعفين:

‌مستكبران براي دستيابي به قدرت سياسي و حفظ آن، از روش ها و شيوه هاي گوناگوني بهره مي جويند كه مهم ترين آنها، براساس رهنمودهاي قرآن كريم عبارت است از:

‌1- به بندگي گرفتن انسانها و اطاعت تحميلي:

‌«فقالو أنؤمن لبشرين مثلنا و قومهما لنا عابدون»

‌پس گفتند: آيا به دو انسان مانند خود ما، كه طايفه آنها (نيز) بندگان ما هستند، ايمان بياوريم؟ (مؤمنون- 47)

قرآن كريم از شيوه فرمانروايي فرعون به «تعبيد» تعبير مي كند. تعبيد به معناي بنده گرفتن و مردم را به زور نيزه به اطاعت واداشتن و از حقوق انساني محروم كردن است. در آيه مورد بحث نيز فرعون و مستكبران قومش مي گفتند كه بني اسرائيل، بندگان ما هستند. روشن است كه بني اسرائيل، فرعون را پرستش نمي كردند و در ظاهر برده او نبودند، ولي سيطره طاغوتي و ظالمانه فرعون، چنان بر مردم سايه افكنده بود كه از خود، اراده و شخصيتي نداشتند و به اجبار و قهر، از فرمان او بدون چون وچرا پيروي مي كردند. خداوند بزرگ در سوره اي ديگر، اين سيطره ظالمانه را از زبان فرعون چنين نقل مي فرمايد: «و ما بر آنان مسلطيم». (اعراف- 127)

‌حضرت علي(ع) هم در خطبه قاصعه، محكوميت بني اسرائيل در چنگال فرعون و تسلط ستمگرانه فرعون را «بنده گرفتن» مي خواند و مي فرمايد: «فراعنه، آنان را به بندگي گرفته بودند.» شيوه مستكبران پيوسته چنين است كه همه مردم را «عبد» خود قلمداد مي كنند. چنان‌كه حضرت علي(ع) در مورد بني اميه نيز خبر داده كه آنان بندگان خدا را به بندگي خود مي گيرند. توقع امروز مستکبرين از ساير اقوام، گروه‌ها و ملل نيز اظهار عبادت و اطاعت مطلق از فرامين و خواسته‌هاي آنهاست.

‌2- جنگ رواني گسترده و سنگين به قصد استحمار مردم:

‌«قال ألقو فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبو هم و جاءوا بسحر عظيم»

‌(موسي«ع») گفت: «شما بيفكنيد» و چون افكندند، ديدگان مردم را افسون كردند و آنان را به ترس انداختند و سحري بزرگ در ميان آوردند. (اعراف- 116)

مستكبران براي اين كه بتوانند بر مستضعفان جامعه سلطه يابند، توان تفكر و تجزيه و تحليل مسائل را از آنان مي گيرند و در برابر تعميق، به تحميق مي‌پردازند. در جامعه استكبار زده، عموم مردم عوام هستند وقدرت تحليل و فهم مسائل را ندارند و عقلشان به چشمشان است. چون حضرت موسي (ع) در جامعه استكبار زده فرعوني براي دعوت به توحيد قيام مي كند، مستكبران او را به مبارزه فرا مي خوانند و ساحران ورزيده را براي مبارزه با او بسيج مي كنند. در اين جامعه، چنان حاكمان مستكبر از قيام توده مردم خيالشان راحت است كه حاضر مي شوند اين مبارزه در حضور آنان باشد:

هم اكنون موعدي ميان ما و خود قرارده كه نه ما و نه تو، از آن تخلف نكنيم. آن هم در مكاني هموار. (فرعون) گفت: «موعد من و شما روز زينت، به شرط اين كه در نيمروز و هنگام اجتماع همه مردم باشد.» (طه 58 و 59)

‌حتي درباريان فرعون، مردم را جمع مي كنند تا با هياهو و شعار، موجب تقويت روحيه ساحران شوند و در صورت پيروزي، آنان را تشويق كنند و مطمئن بودند كه مردم تحت تأثير موسي (ع) قرار نمي گيرند سپس ساحران با كارهاي عجيب و غريب، مردم را مسحور كردند و چنان بر ذهن و فكر آنان غالب آمدند كه ديگر توان فكر و تجزيه و تحليل نداشتند. آيه ابتداي بحث بر همين مطلب اشاره دارد و اين همان استحماري است كه همه مستكبران و ظالمان براي بسط حاكميت خود از آن بهره گرفته اند. در مقابل حضرت موسي(ع) نيز با اعتقاد و اعتماد به خداوند بزرگ، از شكوه ظاهري و جوسازي و جنگ رواني درباريان نهراسيد و شروع مبارزه را به ساحران واگذاشت و در مقابل آنها منطق برتر خود را و توانايي الهي خود را ارائه و آنان را مغلوب کرد.

مستكبران، حتي از تردستان و ساحران براي تحميق مردم و ادامه سلطه مستكبرانه خويش سود مي جويند؛ چنان كه مستكبران امروز جهان و در رأس آنان، آمريكا و صهيونيسم ، نيز براي تحميق مخاطبان خود از رسانه هاي جمعي و بين المللي سود مي برند و به هر روشي متوسل مي شوند. درک اين مشابهت‌هاي رفتاري راهگشاي رفتاري خوبي براي امروز ماست.

‌3- فريب و خدعه

‌«كذلك ما أتي الذين من قبلهم من رسول إلا قالو ساحر أو مجنون»

‌همچنين هيچ پيامبري پيش از آنان نيامد، مگر آنكه گفتند: «جادوگر يا ديوانه است.» (ذاريات 52)

تبليغات شيطنت آميز و همراه با مكر و حيله، از ديگر روش هاي مستكبران است. آنان براي خاموش كردن فرياد حق‌طلبانه انسان‌هاي الهي، فضاي جامعه را از دروغ و تهمت پرمي كنند تا تشخيص واقعيت براي توده مردم سخت شود. از اين رو، در تاريخ، پيوسته پيامبران الهي را ساحر و مجنون معرفي كرده اند. فرعون در برابر دعوت موسي(ع) مي گفت: «مي ترسم كه او دين شما را عوض كند يا در زمين فساد بيفكند.» او بدين وسيله به مردم القا مي كرد كه شما، خود داراي دين و آيين هستيد و با بودن موسي (ع) از دو جهت نگران شما هستم، يكي آنكه عقيده شما را بگيرد و ديگر آنكه اختلاف افكني كند و فساد به پا نمايد.‌اين آيات نشان مي‌دهد که مستكبران براي مقابله با رسولان الهي، گاه از راه تظاهر به دلسوزي براي دين و آئين مردم وارد شده، پيام آوران الهي را گمراه و گمراه كننده خوانده اند و مي خوانند. طرفداري از حقوق بشر، مبارزه با تروريسم و مانند آن مصداق هاي كاملي بر اين روش خدعه‌آميز مستكبران جهاني است كه از فرعون و قبل او شروع شده و تا امروز ادامه دارد.



4- رواج آداب و رسوم قومي و قبيله‌اي:

«وكذلك ما أرسلنا من قبلك في قريه من نذير إلا قال مترفوها إنا وجدنا آباءنا علي أمه و إنا علي آثارهم مقتدون». هيچ رسولي را پيش از اين به هيچ شهر و دياري نفرستاديم مگر آنكه مترفين آن ديار به رسولان گفتند: «ما پدران خود را بر آئين و عقايدي يافتيم و از آنان پيروي مي كنيم.» (زخرف- 23)

مستكبران براي ايجاد الفت و اعتقاد ميان زيردستان خود و به وجود آوردن اتحاد قومي و تاريخي، به آداب و رسوم قومي و قبيلگي توسل مي جويند و با ساختن نمادهاي قومي و رواج آنها، همگي را پيرامون اين نمادها گرد مي آورند. عشق و اعتقاد به اين نمادها، هيچ دليل عقلاني ندارد و تنها ازعلاقه قوميت، مليت وپايبندي به رسوم و اعتقادات آبا و اجدادي نشأت مي‌گيرد. سلاح فرعونيان نيز در برابر حضرت موسي(ع) همين بود كه مي گفتند: «آيا آمده اي تا ما را از مرام پدرانمان برگرداني؟!»

‌دشمنان حضرت صالح (ع) نيز مي گفتند: «آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مي پرستيدند، بازمي داري؟»

‌آنان با اين استفهام اظهارمي كردند: تو ما را از مراسم ملي و سنت هاي تاريخي مان نهي مي كني و مي خواهي برترين مظاهر فرهنگ ملي و قومي ما را كه بت پرستي است، ازميان جامعه برداري؟! مستکبرين معمولاً با اين روش مانع شکل‌گيري وحدت راهبردي و حتي وحدت تاکتيکي در مستضعفين عالم مي‌شوند.

‌5- ايجاد جامعه طبقاتي

«ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعاً يستضعف طائفه منهم». فرعون در زمين بلندپروازي كرد و اهل آن را دسته دسته ساخت و گروهي را به استضعاف گرفت.

مستكبران ستمگر، براي اين كه پايه هاي حاكميت خود را محكم كنند و از خشم توده هاي مردم در امان باشند، از روش ايجاد اختلاف و درگيري هاي قومي و قبيله اي بهره مي گيرند. آنان گروه ها را برضد يكديگر تهييج مي كنند و به جان هم مي اندازند و خود آتش بيار معركه مي شوند تا نيروي آنان در اين درگيري ها مصرف شود و ديگر فرصت تفكر درباره حاكميت و ظلم هاي او را نيابند. روش فرعون نيز همين گونه بود و قبطيان را بر بني اسرائيل چيره كرده و آتش جنگ را ميان اين دو گروه شعله ور كرده بود.

اتفاقات دهه‌هاي اخير خاورميانه به‌خوبي اين روش مستکبرين را تداعي مي‌کند.



اصول برخورد با مستکبران از منظر قرآن حکيم

اکنون مسئله و سؤال اصلي اينجاست که در برابر اين هجمه پيچيده و روشهاي متکثر چه بايد کرد و استراتژي ما چه بايد باشد، پيشنهادات قرآن کريم راهگشا و مبيّن نقشه راه تقابل با مستکبرين است.

1ـ خود باوري و اعتماد به نفس و اعتقاد به توان دروني

«ولاتهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون ان كنتم مؤمنين» و اگر مؤمن ايد سستي مكنيد و غمگين مشويد كه شما برتريد. بيان شد كه يكي از روش هاي غلبه مستكبران بر توده مردم و به استضعاف كشيدن آنان، تلقين اين مطلب است كه توده مردم بدون تكيه بر ثروتمندان، صاحب منصبان و قدرتمندان قادر به ادامه حيات نيستند. تا آنجا كه فراعنه، خود را خداي مردم روي زمين و رب مردم و صاحب و مالک آنان معرفي مي كردند. پيامبران الهي، در برابر اين سيره مستكبران، همواره در پي زدودن جهل و ناداني از مستضعفان و القاي روحيه و اعتماد به نفس و توكل بر خدا بوده اند و همواره به قدرت دروني و توان درونزاي مردم اذکار و يادآوري دارند.

شايد اصليترين متد امام راحل نيز همين بود؛ امام خميني(ره) با زدودن انديشه وابستگي از ملت ايران، ثابت كرد كه يك ملت ميتواند بر خود تكيه كند و به پيروزي برسد و اين پيروزي وامدار خودباوري و اتكاي به نفس است.

2ـ برخورد تهاجمي و طلبکارانه با استكبار

در قرآن کريم ميخوانيم: «الذين آمنوا يقاتلون في سبيل الله والذين كفروا يقاتلون في سبيل الطاغوت فقاتلو أوليا الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعيفاً» كساني كه ايمان آورده اند در راه خدا كارزار مي كنند و كساني كه كافر شده اند، در راه طاغوت مي جنگند. پس با ياران شيطان بجنگيد كه نيرنگ شيطان (درنهايت) ضعيف است.

مستكبران همانند آن گرگ و حيواني هستند كه هر گاه به او حمله كني عقب مي نشيند و هرگاه بگريزي در پي تو مي دود. وجود اين روحيه در مستكبران اقتضا مي كند كه مردم مستضعف، همواره در برابر آنان، موضعي تهاجمي اختيار كنند تا آنان زمينه پيشروي نيابند. افزون بر آن مستكبران، اهل شفقت و دلسوزي نيستند تا چنانچه ملتي را در ضعف و ناتواني مشاهده كنند، به رحم آيند و از استثمارش دست بردارند، بلكه آنان همچنان به ظلم خود ادامه مي دهند. سيره پيامبران در برخورد با مستكبران، سيره اي تهاجمي بوده است. پيامبر اكرم (ص) در نامه هايي كه به سران ايران و روم و برخي كشورهاي ديگر فرستاد، با آنان از موضعي برتر سخن گفت. در نامه آن حضرت به كسري، پادشاه ايران، آمده است: مسلمان شو تا در سلامت باشي و اگر اباكني، گناه مجوس برعهده توست. جمله مسلمان شويد تا در سلامت باشيد، در نامه هاي آن حضرت به قيصر روم، پادشاه مصر و نجاشي دوم و پادشاه يمامه نيز به چشم مي خورد.

3ـ شكيبايي و پايداري در مبارزه و اعتماد به وعدههاي الهي

«يا ايها النبي حرض المؤمنين علي القتال ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن منكم مائه يغلبوا ألفاً من الذين كفروا بأنهم قوم لايفقهون. الان خفف الله عنكم و علم أن فيكم ضعفاً فإن يكن منكم مائه صابره يغلبوا مائتين و إن يكن منكم ألف يغلبوا ألفين بإذن الله و الله مع الصابرين» هر گاه بيست نفر با پايداري از شما باشند، بر دويست نفر غلبه مي كنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كافران؛ زيرا آنان گروهي هستند كه نمي فهمند. هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست كه در شما ناتواني است. بنابراين، هر گاه صدنفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مي شوند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد و خدا با صابران است. سومين اصل اساسي كه بايد در مبارزه مورد توجه باشد، شكيبايي و بردباري در برابر مشكلات و گرفتاري هاست. روشن است كه ابعاد پيروزي در مبارزه با قدرتمندان و مستكبران به تناسب توان قدرت مستضعفان با مستكبران، متفاوت است و بسا كه مبارزه ملتي دهها سال طول بكشد. در چنين شرايطي، نيل به پيروزي و استقلال كامل، نياز به شكيبايي و پايداري دارد. خداوند سبحان در قرآن كريم پيروزي بني اسرائيل بر فرعونيان را محصول صبر و شكيبايي آنان در مبارزه معرفي كرده است. خداوند در آيات گرانقدر مورد بحث نيز به همين موضوع اشاره دارد و مي فرمايد كه هر نفر از مؤمنان مستضعف توان غلبه بر 10 نفر از كافران مستكبر را دارد، زيرا آنان بينش صحيح ندارند و عاملي آنان را در صحنه هاي خوف و خطر به مقاومت نمي خواند، ولي شما از بينش عميق بهره منديد و مي توانيد با نيروي صبر و مقاومت، آنان را از ميان ببريد. البته در آيه بعد يادآور شده كه چون در گذر زمان شما ناتوان شده ايد و از صبر و قدرتتان كاسته شده، بنابراين توان داريد كه دو برابر خودتان را از ميان برداريد و به پيروزي برسيد. رمز پيروزي ديگر پيامبران الهي نيز شكيبايي و پايداري معرفي شده است. قرآن كريم مي فرمايد: «و پيش از تو نيز پيامبراني تكذيب شدند، ولي بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند شكيبايي كردند تا ياري ما به آنان رسيد».

شيوه هاي مبارزه صحيح با استكبار در قاموس قرآن کريم:

آنچه که تاکنون و در اين بستر زماني بيشتر به آن نياز داريم متدها، اسلوبها و شيوههاي کارآمد مبارزه همهجانبه و دقيق با دشمن مکّار است.

1ـ در ابعاد سياسي ـ نظامي

الف) تحقير مستكبران و شكستن شكوه دروغين آنان

آيه شريفه ميفرمايد: «يا قوم إن كان كبر عليكم مقامي و تذكيري بآيات الله فعلي الله توكلت فأجمعوا أمركم و شركاء كم ثم لايكن أمركم عليكم غمه ثم اقضوا إلي و لاتنظرون»

«اي قوم من اگر مقام و يادآوري من به آيات الهي بر شما سنگين و تحمل ناپذير است (هر كار از دستتان ساخته است بكنيد) من بر خدا توكل كرده ام، فكر و قوه و قدرت خود و خدايانتان را يك جا گرد آوريد تا هيچ چيز بر شما پوشيده نماند، پس اگر مي توانيد به حيات من پايان دهيد و هيچ مهلتم ندهيد.»

اين آيه، سخن حضرت نوح(ع) به قومش است و لحن آن شامل تحقيرآميزترين گونه برخورد با آنان است. آن حضرت مي فرمايد كه همگي شما با خدايانتان متحد شويد و بر من هيچ ترحم نكنيد و اگر مي توانيد جان مرا بگيريد وخود را راحت كنيد، ولي بدانيد كه من به پشتيبان قادر و توانايم تكيه كرده ام و از شما خوف و هراسي ندارم.

برخورد ساحران فرعون نيز پس از ايمان آوردن به موسي(ع)، برخوردي كوبنده و تحقيرآميز با فرعون بود. آنان، پس از تهديدهاي فرعون مبني بر قطع دست و پايشان، با استواري تمام پاسخ دادند:

گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتي كه به ما رسيده و بر خدايي كه ما را آفريده است ترجيح نمي دهيم و اختيار نمي كنيم. هر كار كه مي خواهي و مي تواني بكن كه قدرت تو تنها در پايان دادن به حيات دنيايي ما كارآيي دارد.

اين پاسخ بسيار تحقيركننده و شكننده بود و آنان به طاغوتي جبار چون فرعون اعلام كردند كه ما هرگز تو را بر خدا ترجيح نميدهيم و جايزه و پاداش تو براي ما ارزشي ندارد. اين گونه پاسخ ها و برخوردها، شكوه و شوكت مستكبران ر ا خرد و تباه مي كند و آن هيمنه ظاهري که باعث خوف تودههاي مردم ميشود را به سخره ميگيرد.

ب – حمايت همه جانبه از مستضعفان

«قالوا أنو من لك و اتبعك الأرذولون. قال و ما علمي بما كانوا يعملون. إن حسابهم إلا علي ربي لو تشعرون. و ما أنا بطارد المؤمنين»

گفتند: «آيا به تو ايمان آوريم و حال آن كه پابرهنگان بي نام و نشان از تو پيروي كرده اند». (نوح«ع») فرمود: «من مي دانم آنها چه كاري داشته اند! حسابشان جز با خدا نيست؛ اگر مي فهميد و من طردكننده مؤمنان نيستم».

حمايت از فقيران و محرومان در واقع ايجاد يك جبهه قوي و سازماندهي نيروهاي متفرق در برابر مستكبران است. مطالعه تاريخ پيامبران الهي و پيروان واقعي مكتب توحيد نشان مي دهد كه پايگاه طبقاتي بيشتر آنان، فقيران و محرومان بوده اند و هيچ يك از پيامبران الهي و از جمله حضرت نوح(ع) با ثروتمندان و زورمداران همفكر و در برابر محرومان و مستضعفان نبوده اند.

حضرت علي(ع) درباره سيره حضرت سليمان(ع) كه داراي ملك و سلطنت بوده است، مي فرمايد: حضرت سليمان(ع) بامدادان با ثروتمندان و اشراف احوالپرسي مي كرد تا اين كه نزد تنگدستان مي آمد و با آنان مي نشست و اظهار مي داشت كه مسكيني هستم با مسكينان. پيامبر اكرم(ص) نيز تا پايان عمر شريفش با فقيران و محرومان به سر برد و پيشنهاد مترفان را مبني بر كناره گيري از فقيران، نپذيرفت.

ج) وحدت و انسجام ايماني برادران ديني

«انما المؤمنون إخوه فأصلحوا بين إخويكم و اتقواالله لعلكم ترحمون»

بدرستي كه مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادران تان را سازش دهيد و از خدا پروا داريد، اميد است كه مورد رحمت قرار گيريد.

بيان شد كه يكي از راه هاي سلطه مستكبران بر مردم و به استضعاف كشيدن آنان، ايجاد تفرقه و تشتت ميان آنان است. براي مبارزه با مستكبران، بايد درجهت مخالف اين راه گام برداشت و با وحدت و انسجام ضربه هاي مهمي بر آنان وارد كرد. پيامبر اكرم(ص) در قيام خود بر ضد استكبار و حاكميت ظلم و جهل، به وحدت افراد جبهه حق اهميتي بسيار مي داد. در دوران مكه، مسلمانان احساس يكرنگي و برادري مي كردند و مشكلي در اين باره در ميان نبود، ولي با هجرت به مدينه، ياران پيامبر(ص) را دو گروه تشكيل مي دادند؛ انصار و مهاجران. افزون بر تفاوت شرايط اقتصادي ومادي، اين دو گروه در دو محيط فرهنگي رشد كرده بودند و ناهمخواني هايي با هم داشتند. پيامبر اكرم(ص) براي استحكام بيشتر اين جبهه چاره انديشي كرد و طرح «مؤاخاه» و برادري را مطرح كرد.

اسلام، وحدت را از جمع مسلمانان نيز فراتر برده و از اهل كتاب خواسته تا به همراه مسلمانان، حول اصل مشترك توحيد و نفي شرك گرد آيند.

2ـ در ابعاد فرهنگي ـ اجتماعي

الف ـ ارائه فرهنگ توحيدي و حياتبخش

«و لقد بعثنا في كل أمه رسولاً أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت».

و در واقع در ميان هر امتي فرستاده اي برانگيختيم (تا بگويد) خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد.

بي گمان، مستكبران از جهل و ناآگاهي محرومان بسيار سود مي جويند و در بسياري از موارد، همين ناآگاهي ها موجب مي شود مردم تن به استضعاف دهند و استكبار را بپذيرند و در مسير خواسته هاي مستكبران گام بردارند. دعوت پيامبران الهي، دعوت به آگاهي و بيداري است و آنان پيش از آغاز جهاد، دعوت به توحيد را با حكمت، موعظه حسنه و مجادله كلامي آغاز مي كنند سپس با آن عده از مشركان كه دعوت حق را نپذيرفتند و به توطئه هاي خود ادامه دادند، قتال مي كنند. اين بدان سبب است كه انبيا پيش از توجه به نيروي سلاح و قدرت آهن، به نيروي آگاهي و كاربرد شگرف استدلال و موعظه توجه دارند و آن را مقدم مي دارند و در جهت افزايش بصيرت و معرفت مردم اقدام ميکنند.

اصول دعوت فرهنگي جبهه حق بر چند محور قرار دارد:

1ـ آگاهي به مبدأ و معاد و توجه به توحيد و يکتاپرستي و قيامت

2ـ معرفت به كرامت و مقام انساني و يادآوري شأن و جايگاه والاي او

3ـ توجه دادن مستمر به مسئوليتهاي انساني و ايماني

4- دشمنشناسي افشاء چهره حقيقي و شيوههاي دشمن

پيامبران ابتدا با روشنگري هاي خود و با استدلال هاي منطقي مخاطبان را به راه هدايت و افزايش معرفت دعوت مي كنند و سپس از آنها مي خواهند كه در برابر طاغوت ها و مستكبران بايستند و از چيزي نهراسند.

ب) شناسايي روشهاي دشمن و ابطال فرهنگ استكباري

«و لقد أرسلنا موسي بآياتنا و سلطان مبين. ألي فرعون و ملائه فاتبعوا أمر فرعون و ما أمر فرعون برشيد»

و به راستي، موسي را به آيات خود و حجتي آشكار به سوي فرعون و سران (قوم) وي فرستاديم، ولي (سران) از فرمان فرعون پيروي كردند، و فرمان فرعون صواب نبود.

از مهم ترين راه هاي مبارزه با استكبار و جلوگيري از گسترش فرهنگ فرومايه اش، شناسايي و ابطال آن فرهنگ است. از همين رو، در آيه ياد شده نيز خاطرنشان شده كه موسي(ع) با آيات روشن به سراغ فرعون رفت و نشان داد كه «امر» فرعون، يعني كلام و عملش، كه از فرهنگ استكباري اش نشأت مي گرفت، راه به صواب نمي برد. حضرت ابراهيم(ع) نيز با بيان دلايل واضح، پوشالي بودن فرهنگ نمروديان را اثبات كرد و راه گمراه كردن مستضعفان را بر آنان بست.

يكي از مصادق فرهنگ استكباري مستكبران كه همواره مي خواهند بدان وسيله مردم را تحت استعمار خود نگهدارند، ترويج فرهنگ جبرگرايي است. مستكبران با اين تلقين كه فرمانبرداري شما و تسلط ما بر شما خواست خداست و نيز نمي توان با مشيت الهي مخالفت كرد، قدرت هرگونه تفكر درباره قيام و انقلاب را از مستضعفان مي گيرند، اما از سوي ديگر پيامبران الهي و مصلحان واقعي به روشنگري پرداخته و به مردم تفهيم مي كنند كه خواست خداوند، پيروزي حق بر باطل و شكست فرهنگ استكباري است و بدين طريق مردم را به تلاش در راه برپايي حكومت هاي الهي تشويق مي كنند. آنان، آزاد بودن و داشتن مسئوليت را به انسان ها گوشزد مي كنند و مردم را از تسليم شدن در برابر طاغوت ها برحذر مي دارند و اين از نخستين گام ها در راه مبارزه با مستكبران است. امروز نيز، غربگرايان با القاي هژموني مسلط غرب بر جهان از لزوم همراهي اجباري با اراده آنان ميگويند. پيامبران و مصلحان همچنين به مقابله با مفاسد فرهنگ استكباري پرداخته و با فساد اخلاقي و بي بند و باري قشر مرفه و مستكبر ـ كه به مردم فقير نيز سرايت مي كند ـ مبارزه كرده اند.

3ـ در بُعد اقتصادي

«و لاتمدن عينيك إلي ما متعنا به أزواجاً منهم زهره الحياة الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خير و ابقي»

و هرگز چشمان خود را به نعمت هاي مادي، كه به گروه هايي از آنان داده ايم، ميفكن! اين زيورها و شكوفه هاي زندگي دنياست، تا آنان را در آن بيازماييم؛ و روزي پروردگار تو بهتر و پايدارتر است.

براي پرورش و شکوفايي روحيه استكبارستيزي در بعد اقتصادي، دو راهكار مهم وجود دارد؛ يكي از آن دو، دميدن روح قناعت و بي اعتنايي نسبت به ثروتمندان در ميان مؤمنان است. اين آيه به پيامبر (ص) خاطرنشان مي كند كه چشم به اموال و دارايي هاي ديگران نداشته باشد كه همين قانع بودن و به ثروت ديگران طمع نداشتن، خود يك ارزش است. رسول اكرم(ص) در اين باره مي فرمايد: «كسي كه اهل دنيا را بزرگ دارد و به طمع دنياي او، او را دوست بدارد، خداوند بر او خشم مي گيرد».

حضرت علي(ع) نيز مي فرمايد: «چه زيباست تواضع ثروتمندان در برابر فقيران براي پاداشي كه نزد خدا دارند و زيباتر از آن بي اعتنايي فقيران به ثروتمندان است براي اعتماد و تكيه اي كه بر خدا دارند». كساني كه در اين مكتب تربيت يافته اند، گاه عمري را در فقر و تنگدستي زندگي كرده اند، ولي هيچ گاه حاضر نشده اند كه دستي به سوي مستكبران دراز كرده و از آنان درخواستي كنند، و دوم، كوشش براي يافتن استقلال اقتصادي است. اگر ملتي قانع باشد و به آنچه خود دارد، اكتفا كند و در جهت پيشرفت اقتصادي و استقلال اقتصادي گام بردارد، هيچ گاه مستكبران نمي توانند آنان را به خضوع در پيشگاه خود وادارند. دعوت اسلام به فقر و تحمل آن نيست بلکه به تلاش در جهت توليد ثروت حلال است.

مراحل پنج گانه مبارزه پيامبران با مستكبران

پيامبران الهي پس از ابلاغ رسالت خويش، به طور معمول با مقاومتهايي از ناحيه برخي از عوام و مستكبران عوام فريب روبه رو شده اند. بررسي آيات قرآن كريم، نشان مي دهد كه دعوت و مبارزه با مستكبران، شامل پنج مرحله بوده است. مرحله اول، ابلاغ رسالت و اصل پيام است، در اين مرحله، هر پيامبر الهي به تناسب مأموريت خود پس از دعوت به توحيد، پيام هايي را براي مردم مطرح كرده است. در پي اين مرحله، واكنش اوليه قوم آغاز مي شود، در مرحله دوم، جهل مخالفان و معاندان، دعوت پيامبران الهي را رد و يا در نهايت درخواست بينه و دليل مي كند. در مرحله سوم، پيامبران الهي به آوردن دليل و برهان مي پردازند و معجزات خويش را ارائه ميكنند. مرحله چهارم واكنش نهايي قوم است كه مردم دو دسته مي شوند: بيشتر انسان هاي پاك نهاد و منصف كه دل به دنيا نبسته اند، ايمان مي آورند و متأسفانه عده اي مغرور و متكبر و مستكبر، به مخالفت مي پردازند. در بيشتر اقوام گذشته، مانند قوم نوح(ع)، هود(ع)، صالح(ع)، شعيب(ع) و قوم موسي(ع) چنين بوده است. مرحله آخر نيز، مرحله فرود آمدن عذاب و بيان عاقبت مستكبران است. اين سرنوشت مشترک مستکبرين در طول تاريخ است که نهايتاً به کاميابي دنيوي نيز نائل نميشوند و حسرت زده و بدبخت آنهايي که تکيه گاه خود را، خانه سست عنکبوت قرار مي دهند.

آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند

قرآن نیز بر سست بودن این خانه عنکبوت تاکید دارد. در شرایطی که برخی ذلیلانه آنچنان از دشمن و مصداق اتم آن در دنیای امروز یعنی آمریکا واهمه و ترس دارند که تنها راه پیشرفت و موفقیت را در رابطه با آمریکا و ترک مخاصمه با شیطان بزرگ معرفی می کنند، قرآن کریم به صراحت می فرماید آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و این جمله معروف حضرت امام ریشه و مبنای قرآنی دارد.

قرآن کریم می‌فرماید: «الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»(محمد/۱) کسانی که کافر شدند و با دین مبارزه می‌کنند، خدا اثر اعمال آنها را تباه می‌کند، یعنی آنها هر چه علیه دین زحمت بکِشند، خدا زحمات آنها را از بین می‌برد. و قرآن کریم راست می‌گوید.

مستندات قرآني شعار انقلابي "مرگ بر آمريکا"

علاوه بر این برخی امروزه ذلیل بودن را تا جایی رسانده اند که سخن از حذف شعار مرگ بر آمریکا می گویند و برای آن خاطره سازی هم می کنند. در حالیکه این شعار راهبردی انقلاب اسلامی نیز ریشه و مبنای قرآنی دارد.

متأسفانه این افراد خواسته یا ناخواسته با شروع به زمزمه ترک مرگ بر آمریکا در جهت یاری رساندن به دشمن تلاش می کنند. در شرایطی که ریشۀ قرآنی صریح این شعار بسیار کوبنده و مؤثر که ناشی از قدرت ما است، آیه‌ای در سورۀ محمد(ص) است. در این آیه خداوند متعال می‌فرماید: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»(محمد/۸) یعنی کسانی که کافر شدند و با دین مقابله می‌کنند؛ مرگ بر آنان باد. معنای فارسی دقیق «فَتَعْساً لَهُمْ» این است: «مرگ بر آنان باد» و یعنی «نابود باشند». در اینجا «مرگ» حتی معنای ظاهری را نمی‌دهد، بلکه مرگ به معنای «نابودی» است.

در آیۀ فوق، کلمۀ بعد از «فَتَعْساً لَهُمْ» این است: «وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم» یعنی مرگ بر آنان باد و آنان بی‌اثر باشند. همچنان که در آیۀ اول این سوره نیز می‌فرماید: «...أَضَلَّ أَعْمالَهُم»

و در پایان پیشنهاد می شود برای اینکه کسی نتواند تردیدی در شعار مرگ بر آمریکا ایجاد کند، لازم است در مدرسه‌ها و در دانشگاه‌ها، این آیۀ مبارکه نصب شود: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»(محمد/۸) و لازم است برای اینکه کسی از آمریکا حساب نبرد بر این کلمه «أَضَلَّ أَعْمالَهُم» تأکید شود. خداوند متعال بارها در قرآن فرموده‌ است که آن کافرانی که بر سر دین مانع می‌شوند، هیچ‌ اثری ندارند! عمر تفکر ترس از آمریکا به سر آمده است. ما اکثرالعبر و ا قل الاعتبار؛ فاعتبروا يا اولي الابصار .

تفاوت بنيادين «سب کفار» و شعار «مرگ بر آمريکا»

اين روزها برخی تلاش می کنند بحث رابطه و يا عدم رابطه با آمريکا را دوباره به يکي از داغ ترين مباحث سياسي و فرهنگي کشور تبدیل کنند و زمزمه هایی برای حذف شعار راهبردی و قرآنی مرگ بر آمریکا را شروع کرده اند. جریانی که با تلاش برای بزک کردن چهره کریه شیطان بزرگ در رسانه ها به دنبال تغییر نگاه مردم ایران اسلامی به آمریکای جنایتکار بوده و در پی برقراری رابطه با او هستند. شايد يکي از مهم ترين مسائل في ما بين ايران و آمريکا نفرت عميق مردم مومن و انقلابي ايران اسلامي از سياست هاي دولت استکباري امريکاست نفرتي که نه شامل ملت آمريکا بلکه معطوف به روش هاي سلطه جويانه نظام ظلم بين المللي است يکي از جلوه هاي اين نفرت شعار سي و پنج ساله مردم ايران يعني مرگ برآمريکاست . چندی قبل هاشمی رفسنجانی که از رئوس جریان برقراری رابطه با آمریکا در کشور است در مخالفت با شعار مرگ بر آمریکا به آیاتی از قرآن کریم استناد کرد و مدعي شد که قرآن کريم چنين درسي را مطرح نموده است و به قول خودش يک اصل قرآني چنين روحيه‌اي را در وی ايجاد کرده است. به عبارت ديگر اگر ايشان چنين بيان مي‌کردند که به خاطر شرايط سياسي و اجتماعي کنوني دلشان مي‌خواهد که جزو کساني قرار بگيرند که شعار مرگ بر آمريکا را نمي‌پسندند و با آن مخالفت مي‌کنند مشکل به اين شکل و تعجب ما به اين ميزان نبود ولي وقتي ايشان مدعي مي‌شوند که کلا شعار مرگ دادن مخالف با تعاليم قرآن کريم است و يک اصل قرآني چنين درسي را ايجاد مي‌کند مشکل دوچندان و تعجب بسيار بيشتر است.

در سايت وي مي خوانيم : آيت الله هاشمي رفسنجاني همچنين با يادآوري حذف شعار «مرگ بر آمريکا» و اينکه امام با حذف اين شعار موافق بودند و واکنش‌هاي تند بعدي و جوسازي‌هاي بعمل آمده در اين خصوص تاکيد مي‌کند: «تمام مطلب همان بود که نوشته بودم. الان هم دقيقاً يادم نيست که چه نوشتم. به هرحال موافق نبوديم که در مجامع عمومي مرگ کسي را شعار دهيم. مثلاً در اجتماعات ما «مرگ بر بني صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگويند. «مرگ بر بازرگان» بود که خواهش کردم نگويند. «مرگ بر شوروي» بود که گفتم الان با شوروي مشکل آنچناني نداريم. درباره آمريکا هم گفته بودم. من ذاتاً با حرف‌هاي تند و فحاشي‌ها مخالفم و آن‏ها را مفيد نمي‌دانم.» وي در پاسخ به اينکه چرا شعار مرگ بر اين و آن را نمي‌پسنديد، گفت: مرا يک اصل قرآني به اين روحيه رسانده است. قرآن از زبان خداوند به مسلمانان صدر اسلام که به بت‌ها فحش مي‌‌دادند – بت که مهم نيست - مي‌‌گويد: «حق نداريد به بت‌هاي آنها فحش بدهيد؛ و لا تسّب الذين يدعون من دون الله» مي‌‌فرمايد: «بت‌ها را سب نکنيد، چون آنها هم متقابلاً به خدا بد مي‌‌گويند و باعث گمراهي بيشتر آنها مي‌‌شويد. شعار مرگ بر فلاني را نمي‌پسندم.



آيا قرآن کريم با شعار مرگ و مرگ خواستن براي برخي افراد مخالفت دارد؟

برخلاف نظر آقاي هاشمي رفسنجاني بايد بيان داشت که قرآن کريم در مواضع متعددي نه تنها لعن و طرد و نفرين بر دشمنان حق و حقيقت را ذکر کرده است بلکه صراحتا فرياد مرگ را نيز روا داشته و ذکر نموده است. به عبارت بهتر آنچه آقاي هاشمي به عنوان يک اصل قرآني ذکر مي‌کنند نهي از سب است و سب در کلام به معني فحش و ناسزاست و شامل مرگ خواستن براي کساني که شايسته آن هستند نمي‌شود. آنچه آقاي هاشمي به آن استناد کرده‌اند آيه زير است:

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَيَسُبُّوا اللَّـهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَيَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿108﴾ (سوره انعام)

اين آيه در واقع از سب و ناسزا نهي مي‌فرمايد ولي از لعن در مواردي که شايسته است و نيز از (مرگ گفتن) در جاي خود نهي نکرده و نمي‌کند. چرا که قرآن کريم خود در مواضع متعددي به لعن و (مرگ گفتن) بر مستکبرين و دشمنان حق اقدام کرده است که مواردي از آن را در آيات زير مشاهده مي‌کنيد:

1. وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّـهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَّا يُؤْمِنُونَ ﴿البقرة: 88﴾

2. وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّـهِ عَلَى الْکَافِرِينَ ﴿البقرة: 89﴾

3. إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولَـئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللَّـهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ﴿البقرة: 159﴾

4. إِنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَـئِکَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّـهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ﴿البقرة: 161﴾

5. فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَى الْکَاذِبِينَ ﴿آل عمران: 61﴾

6. أُولَـئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّـهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ﴿آل عمران: 87﴾

مِّنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانظُرْنَا لَکَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَـکِن لَّعَنَهُمُ اللَّـهُ بِکُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا ﴿النساء: 46﴾

9. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿النساء: 47﴾

10. أُولَـئِکَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّـهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا ﴿النساء: 52﴾

11. وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا ﴿النساء: 93﴾

12. لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا ﴿النساء: 118﴾

13. فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿المائدة: 13﴾

14. قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّـهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَـئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ ﴿المائدة:60﴾

15. وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّـهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ کَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ کَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْيَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّـهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّـهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (المائدة: 64﴾

16. لُعِنَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُوا يَعْتَدُونَ (المائدة:78﴾

آنچه ذکر شد فقط موارد اندکي از آياتي است که در قرآن کريم به لعن دشمنان حق و حقيقت دست زده است.



تفاوت نهي از سب با "مرگ گفتن"

آنچه از مطالب بالا قابل استفاده است اين است که کسي که اندک آشنايي با قرآن کريم داشته باشد متوجه مي‌شود که در آموزه‌هاي قرآني ميان سب و لعن و ميان سب و (مرگ گفتن) فرق است. فرق بين سب و مرگ گفتن به حدي واضح و مشخص است که بعيد مي‌نمايد کسي که خود را نويسنده چندين جلد تفسير قرآن معرفي مي‌کند از آن بي اطلاع باشد و از آقاي هاشمي نيز بعيد است که توجه يا اطلاع ندارند و چنين چيزي را به قرآن کريم نسبت مي‌دهند.



قرآن "مرگ بر" را عليه مستکبرين بيان مي‌کند

براي آنکه مطلب به صراحت کامل براي همه خوانندگان روشن شود شايان ذکر است که قرآن کريم در 4 موضع به صراحت نداي (مرگ بر) را بلند کرده است که اين چهار مورد عبارتند از:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ * وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ * قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ (سوره بروج آيات اول الي هفتم)

قتل الخراصون 10 الذين هم في غمرة ساهون 11 يسألون أيان يوم الدين 12 يوم هم على النار يفتنون 13 (سوره الذاريات)

إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ(18) فَقُتِلَ کَيْف قَدَّرَ(19) ثمَّ قُتِلَ کَيْف قَدَّرَ(20) ثمَّ نَظرَ(21) ثمَّ عَبَس وَ بَسرَ(22) ثمَّ أَدْبَرَ وَ استَکْبرَ(23) (سوره مدثر)

قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ﴿17﴾ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ﴿18﴾ مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿19﴾ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ ﴿20﴾ (سوره عبس)

بر خوانندگان گرامي پوشيده نيست که عبارت قُتِلَ در عربي معادل فارسي (کشته باد) (مرگ بر) مي‌باشد و قرآن کريم نه تنها از اين عبارت به طور مطلق نهي نکرده است بلکه خود در چهار مورد افراد و گروه‌هايي را شايسته اين سخن دانسته و عليه آنها چنين مطلبي را آورده است.

مجال ضيق کنوني جاي بحث تفسيري جدي در باب اين آيات نيست اما شايسته است خوانندگان گرامي توجه داشته باشند که در هر 4 آيه مذکور در قرآن کريم که «کشته باد» و «مرگ بر» آمده است، طرف خطاب آيه و کساني که مورد اين خطاب قرار گرفته‌اند داراي خوي استکباري بوده‌اند و به عبارت ديگر همه موارد مرگ خواستن در قرآن به استکبار ربط دارد و براي مقابله با مستکبرين است و اين خود از آموزه‌هاي جالب توجه قرآني است و براي ما درس آموز است. البته قرآن مرگ را نثار یهودیان معاند و منافقین فتنه گر نیز می کند.

خداوند خطاب به هر سه دسته «کفار معاند»، «یهودیان معاند» (صیونیست ها) و «منافقین فتنه گر» از ادبیات لعنت فرستادن و آرزوی مرگ کردن استفاده کرده است.



الف. خطاب به کفار معاند

«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ؛ و كسانى كه كافر شدند، «مرگ بر آنها» و اعمالشان نابود باد.»(محمد/8)

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ. خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ؛ كسانى كه كافر شدند، و در حالِ كفر از دنيا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود! هميشه در آن (لعن و دورى از رحمت پروردگار) باقى مى‏مانند نه در عذاب آنان تخفيف داده مى‏شود، و نه مهلتى خواهند داشت!»(بقره/161)

«إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً؛ خدا كافران را لعنت كرده و براى آنها آتش فروزانى آماده كرده است.»(احزاب/64)



ب. خطاب به یهودیان معاند

«وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا...؛ و يهود گفتند دست خدا به زنجير بسته است!، دستهايشان بسته باد و بخاطر اين سخن از رحمت (الهى) دور شوند!»(مائده/64)

«وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً ما يُؤْمِنُونَ؛(و آنها از روى استهزاء) گفتند دلهاى ما در غلاف است! (و ما از گفته تو چيزى نمى‏فهميم، آرى همين طور است) خداوند آنها را بخاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته (بهمين دليل چيزى درك نمى‏كنند) و كمتر ايمان مى‏آورند.»(بقره/88)

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ؛كسانى كه دلايل روشن، و وسيله هدايتى را كه نازل كرده‏ايم، بعد از آنكه در كتاب براى مردم بيان نموديم، كتمان كنند، خدا آنها را لعنت مى‏كند و همه لعن‏كنندگان نيز، آنها را لعن مى‏كنند.»(بقره/159)

«وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ؛ يهود گفتند: عزير پسر خدا است! و نصارى گفتند مسيح پسر خدا است! اين سخنى است كه با زبان خود مى‏گويند كه همانند گفتار كافران پيشين است، لعنت خدا بر آنها باد، چگونه دروغ مى‏گويند؟!»(توبه/30)



ج. خطاب به منافقان

«وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ؛ هنگامى كه آنها را مى‏بينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى‏برد، و اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مى‏دهى، اما گويى چوبهاى خشكى هستند كه بر ديوار تكيه داده شده، هر فريادى از هر جا بلند شود بر ضد خود مى‏پندارند، آنها دشمنان واقعى تو هستند از آنان بر حذر باش، خداوند آنها را بكشد چگونه از حق منحرف مى‏شوند؟!»(منافقون/4)

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ؛خداوند به مردان و زنان منافق و كفار وعده آتش دوزخ داده، جاودانه در آن خواهند ماند، همان براى آنها كافى است، و خدا آنها را از رحمتش دور ساخته، و عذاب هميشگى براى آنها است.»(توبه/68)

«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً؛ بى‏گمان، كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است.»(احزاب/57)

«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ؛و چون سوره‏اى نازل شود، بعضى از آنان به بعضى ديگر نگاه مى‏كنند [و مى‏گويند:] «آيا كسى شما را مى‏بيند؟» سپس [مخفيانه از حضور پيامبر] بازمى‏گردند. خدا دلهايشان را [از حقّ‏] برگرداند، زيرا آنان گروهى هستند كه نمى‏فهمند.»(توبه/127)

«لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً. مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ اگر منافقان و كسانى كه در دلهايشان مرضى هست و شايعه‏افكنان در مدينه، [از كارشان‏] باز نايستند، تو را سخت بر آنان مسلط مى‏كنيم تا جز [مدّتى‏] اندك در همسايگى تو نپايند. آنها مورد لعن خداوندند و هر كجا يافته شوند گرفته و سخت كشته خواهند شد.»(احزاب/61-60)

«أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُم؛ اينان(منافقین) همان كسانند كه خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ايشان را ناشنوا و چشمهايشان را نابينا كرده است.»(محمد/23)



سخن امام خمینی ریشه قرآنی دارد

در برابر اين افرادي که شعار «مرگ بر» را مخالف آموزه‌هاي قرآن کريم مي‌دانند البته بزرگان ديگري نيز هستند که اين شعار را عين دستور قرآن مي‌دانند و امر پيامبر اکرم مي‌دانند. به عنوان مثال امام راحل عظيم الشان ملت ايران که خود مفسر قرآن بود و برخي از کساني که امروز مدعي هستند که مرگ بر آمريکا گفتن خلاف اصل قرآني است ادعاي شاگردي او را هم دارند. امام راحل در باب شعار مرگ بر آمريکا در مواضع متعددي ابراز نظر کرده‌اند و از جمله بيان داشته‌اند: «...فرياد برائت از مشرکان در مراسم حج و اين يک فرياد سياسي‌عبادي است که رسول‌الله (صلي الله عليه و آله و سلم) به آن امر فرمود. حال بايد به آن آخوند مزدور، که فرياد مرگ بر آمريکا و اسرائيل و شوروي را خلاف اسلام مي‌داند، گفت تأسي به رسول خدا و متابعت از امر خداوند تعالي خلاف مراسم حج است؟» (صحيفه‌ي امام، جلد 18، ص 91.)
مبانی و اهداف قرآنی "استکبارستیزی" و شعار "مرگ بر آمریکا"

مگر مبارزه‌ی با استکبار، تعطیل‌پذیر است؟ مبارزه‌ی با استکبار، مبارزه‌ی با نظام سلطه تعطیل‌پذیر نیست. این هم جزو همین حرفهایی است که اتّفاقاً امروز من یادداشت کرده‌ام که به شما بگویم. این جزو کارهای ما است، جزو کارهای اساسی است، جزو مبانی انقلاب است. یعنی اگر مبارزه‌ی با استکبار نباشد، ما اصلاً تابع قرآن نیستیم. مبارزه‌ی با استکبار که تمام نمیشود. در مورد مصادیق استکبار، آمریکا اتمّ مصادیق استکبار است. ما به این مسئولین محترمی که در قضیّه‌ی هسته‌ای مذاکره میکنند -که حالا اینها اجازه پیدا کرده‌اند که مسئولین روبه‌رو با هم حرف بزنند؛ البتّه سابقه داشت، در این سطح نه، در سطوح پایین‌تر سابقه داشت؛ در این سطح، اوّلین‌بار بود- گفته‌ایم که فقط در مسئله‌ی هسته‌ای شما حق دارید مذاکره کنید؛ در هیچ مسئله‌ی دیگری حق ندارید مذاکره کنید، و نمیکنند. آن طرف مقابل، گاهی مسائل منطقه و سوریه و یمن و مانند اینها را پیش میکشد، اینها میگویند ما در این زمینه‌ها با شما صحبتی نداریم و صحبت نمیکنند. مذاکره فقط در زمینه‌ی مسئله‌ی هسته‌ای است، آن هم به همان دلایلی که من گفتم و چندبار تکرار کردم که چرا در قضیّه‌ی هسته‌ای ما این گرایش را، این رویکرد را انتخاب کردیم؛ من این را مفصّل تشریح کردم. مبارزه‌ی با استکبار تعطیل‌پذیر نیست، تکلیفش کاملاً روشن است و خودتان را آماده کنید برای ادامه‌ی مبارزه‌ی با استکبار.

رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای در دیدار دانشجویان در ماه مبارک رمضان سال 94





واکاوي قرآني دلايل و ضرورتهاي استکبارستيزي و مقاومت آگاهانه در برابر شيطان



از شعار «مرگ بر آمریکا» تا جشن «مرگ آمریکا»



مسأله عدم رابطه ايران با آمريکا بيش از آنکه يک مسأله سياسي صرف باشد، يک اصل ايدئولوژيک راهبردي در نظام جمهوري اسلامي است. اصلي که برگرفته از محکمات قرآني و بينات سيره نبوي و علوي است. استعلا و علوطلبي فرعون گونه آمريکا در مواجهه با ديگر ملت ها و تجاوزات پي در پي جنگ طلبان آمريکايي به نقاط مختلف دنيا نمونه اي امروزي از همان نظام مستکبر فرعوني- قاروني است که يک سلطه گر در آرزوي تسلط بر همه دنياست. در برابر اين نظام ظالمانه، حرف ما اين است که نه ظلم مي کنيم و نه زير بار ظلم مي رويم. تأکيد بر عدم رابطه با شيطاني به نام آمريکا بيش و پيش از آنکه حول محور منفعت طلبي مادي بچرخد، بر مبناي آرمان ديني استوار است. مروري تاريخي بر رابطه ما و آمريکا نيز مؤيد همين نگاه قرآني است. آنها همواره گرگ صفتانه به فکر دريدن ملت ها بوده اند. رابطه با آمريکا به قول حضرت امام و رهبر معظم انقلاب زماني مي تواند برقرار شود که آمريکايي ها دست از شيطنت بردارند و آدم شوند! يعني ذات گرگ صفت خود را رها کنند. اما تا زماني که آمريکا تجلي شيطان است، رابطه با او ميوه ممنوعه اي است که گرچه آمريکايي ها بر نافع بودنش قسم مي خورند اما خوردنش ما را به زمين ذلت مي زند.



مفهوم شناسی و واژه شناسي «استکبار»

استكبار از ماده كبر است. استكبار مصدر باب استفعال است و آن را هم معني با كبر و تكبر و به معناي تعظم و بزرگي دانسته اند و گاه آن را با مفهوم تعظم و تجبر نزديك دانسته، مخالف و مقابل با تواضع معني كرده اند كه عبارت است از نفس را بالاتر ازحد خود بردن و به عبارت ديگر خود را بزرگ ديدن و دچار پديده مذموم خودبرتربيني و خودبزرگ‌بيني شدن. مرحوم علامه طباطبايي تصريح مي كند كه استكبار هميشه نارواست و قيد «به غير حق» در آيه «فاستكبروا في الارض بغير حق» توضيحي است، نه آنكه استكبار بحق نيز وجود داشته باشد. ايشان در تعريف استكبار، فرق بين متكبر و مستكبر را نيز بيان مي دارند:

‌«مستكبر كسي است كه مي خواهد به بزرگي دست يابد و در صدد است كه بزرگي خود را به فعليت برساند و به رخ ديگران بكشد و متكبر كسي است كه بزرگي را به عنوان يك حالت نفساني در خود سراغ دارد و براي خود پذيرفته است.»



منشأ استکبار ورزي از منظر قرآن چيست؟

‌استكبار و انواع آن در فرهنگ قرآن:

پديده و عارضه قبيح و ناپسند استکبارورزي به 4 معنا و شکل در قرآن کريم مورد اشاره و بحث قرار گرفته است، 4 قالب و مدلي که ارتباط و سنخيت بالايي نيز با هم دارند و گاهي به‌عنوان «علت، معلول» يکديگر عمل مي‌کنند.

‌1-استكبار عبادي (استكبار در برابر عبادت خداوند):

‌در آيه شريفه مي‌خوانيم: «و من يستنكف عن عبادته و يستكبر فسيحشر هم اليه جميعاً… و اما الذين استنكفوا و استكبر وافيعذ بهم عذاباً اليماً و لايجدون لهم من دون الله ولياً و لانصيراً» و هركس از پرستش خدا خودداري كند و بر خدا بزرگي فروشد، بزودي همه آنان را به پيشگاه خود گردآورد و… و اما كساني را كه (از اطاعت خدا) خودداري كرده، (در مقابل خداوند) بزرگي كنند، به عذابي دردناك دچار ميكند و آنان در برابر خدا براي خود يار و ياوري نخواهند يافت. اين نوع استکبارورزي دو جلوه دارد:

الف- استكبار از عبادت و پرستش و خودداري از اظهار ذلت و خضوع در برابر خدا؛ به تعبير ديگر، كساني كه حاضر نيستند در برابر ربوبيت خدا پيشاني بندگي به خاك بسايند و اظهار ذلت و بندگي كنند، عاقبت اين گونه افراد، ذلت و خواري و دوزخ است؛ «و پروردگارتان فرمود مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. در حقيقت، كساني كه از پرستش من كبر مي ورزند، بزودي خوار و ذيل به دوزخ وارد مي شوند.»

ب-استكبار از اطاعت خدا؛ كساني هم هستند كه به ربوبيت و الوهيت خداوند معتقدند و در ظاهر اهل عبادت و اطاعت اند. ولي اين اطاعت تا زماني است كه با شأن ذهني آنان سازگار باشد، اما هرگاه امر خدا را خلاف شأن و مرتبه (ساختگي و دروغين) خود ديدند، از اطاعت سرباز مي زنند و اظهار استکبار مي‌كنند.

استكبار شيطان از اين نوع بود و معمولاً استکبار شياطين انس نيز از اين نوع است. او سالياني دراز عبادت كرده بود ولي امر خدا مبني بر سجده بر آدم بر او سنگين آمد و آن را دون شأن، مقام و مرتبه خود دانست و لذا استكبار ورزيد. همين استكبار او را از مقام قرب پائين كشيد و به پست ترين درجه ذلت و خواري سوق داد.

‌2-استكبار سياسي: حكمراني به ناحق بر مردم و تحميل ديدگاه خود بر ديگران؛

‌«ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعاً يستضعف طائفه منهم يذبح ابناء هم و يستحيي نساء هم انه كان من المفسدين»

‌(فرعون در سرزمين (مصر) سربرافراشت، و مردم آن را طبقه طبقه و دچار اختلاف كرد؛ طبقه اي از آنان را زبون مي داشت، پسرانشان را سر مي بريد و زنانشان را (براي بهره كشي) زنده بر جاي مي گذاشت؛ كه وي از فساد كاران بود.) مستكبران سياسي، كساني اند كه حاكميت و اداره جامعه را به دست مي گيرند و بندگان خدا را كوچك، پست، نادان و صغير و خود را قيم آنان مي‌شمرند و بر گردن آنان سوار مي شوند و آنان را به بردگي مي‌گيرند و به ناحق و بر خلاف اصول فطري، عقلي و ديني بر مردم حكم مي رانند. استكبار فرعون، نمرود و همه حاكمان ستمگر در طول تاريخ از اين نوع بوده است. اين آيه يکي از روش هاي مرسوم مستکبرين که همان ايجاد اختلاف در مردم است را بيان مي‌دارد.

‌حضرت موسي(ع) به دليل همين استضعاف بني اسرائيل و به بندگي گرفتن آنان، بر فرعون اعتراض كرد، اما فرعون، نافرماني موسي(ع) از خود را بهانه كرد و موسي(ع) صفت استكباري فرعون را يادآور شد:

‌«فرعون (به حضرت موسي(ع)) گفت: «آيا تو را از كودكي در ميان خود نپرورديم و سالياني چند از عمرت را در ميان ما نگذراندي و آيا تو نبودي كه آن كار زشت را مرتكب شدي و به ربوبيت من كفر ورزيدي؟!» ‌موسي(ع) گفت: «آيا اين كه فرزندان اسرائيل را به بندگي گرفته اي، نعمتي است كه منتش را بر من مي نهي؟!» ‌در ديدگاه فرعون آنروز و فرعونيان امروز بندگان خدا و توده‌هاي مردم و ساير ملل، بندگان آنان هستند و آنان حق دارند هر كدام را كه بخواهند بكشند و هر كدام را كه مي خواهند به بردگي بگيرند و اين، همان استكبار سياسي است كه امروزه نيز از سوي قدرت‌هاي جهاني- بويژه آمريكا و صهيونيزم- بر ملل مستضعف تحميل مي شود. اين نگاهي است که به جريان استکبار اجازه مي‌دهد که براي ساير ملل تصميم بگيرند و تصميم خود را تحميل نمايند.



‌3-استكبار اقتصادي (برتري جويي اقتصادي در سايه توانمندي مالي)

«ان قارون كان من قوم موسي فبغي عليهم و آتيناه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنوأ بالعصبه اولي القوه إذقال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين. و ابتغ فيما اتاك الله الدار الاخره ولاتنس نصيبك من الدنيا و أحسن كما أحسن الله اليك و لاتبغ الفساد في الارض ان الله لا يحب المفسدين» ‌«قارون از قوم موسي(ع) بود و بر آنان ستم كرد و از گنجينه ها آنقدر به او داده بوديم كه كليد آنها بر گروه نيرومندي سنگيني مي كرد. آنگاه كه قوم وي به او گفتند: شادي مغرورانه مكن كه خدا شادي كنندگان مغرور را دوست ندارد و با آنچه خدايت داده، سراي آخرت را بجوي و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همچنان كه خدا به تو نيكي كرده، نيكي كن و در زمين فساد مجوي كه خدا فساد گران را دوست نمي دارد.»

با توجه به اين آيه قرآن کريم، آنان كه با گردآوري ثروت حرام، به آقايي و سيادت دنيوي مي رسند و قطب اقتصادي مي شوند و آنگاه بر توده مردم تفاخر مي كنند و به بغي و فساد، روي مي آورند، مستكبران اقتصادي اند. قارون نمونه اعلاي اين گروه است. قرآن كريم در آيات گفته شده، خود برتر بيني و تحقير توده مردم را از سوي قارون بيان مي كند و در ادامه همان آيات كريم متذكر مي شود كه قارون در برابر تذكرات قوم، به‌غلط چنين پنداشت كه اين اموال، در سايه علم و انديشه خودش گرد آمده است؛ در صورتي كه خداوند مي فرمايد ما بسيار از كساني را كه پيش از او و قوي تر بودند، نابود كرديم. اما قارون نيز متذكر نشد و خود واموالش به زمين فرو رفت و هيچ كس نتوانست به كمك او بيايد. به‌نظر مي‌رسد دوگانه توليد قدرت سياسي از ثروت اقتصادي و بالعکس که مدل مرسوم مستکبرين امروز است همان مشي فرعون-قاروني باشد که در آيات قرآن کريم تذکرات و تنبيهات آن‌را اشاره کرديم. بسياري از شركت هاي اقتصادي و غول هاي تجاري در سراسر جهان وجود دارند كه در سايه قدرت نظامي و سياسي دول مستکبر، به ملل محروم ظلم مي كنند، اينان همان مستكبران اقتصادي‌اند.



‌4-استكبار علمي: خود برتر بيني در سايه داشتن دانش و توانمندي تکنولوژيک

«واتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فأتبعه الشيطان فكان من الغاوين» ‌و بخوان بر آنان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم، ولي او از لباس آيات ما به درآمد و آنها را بکار نگرفت و از شيطان تبعيت كرد و از گمراهان شد. كساني كه به مراتب و درجات علمي مي رسند و آن مرتبه علمي در آنان غرور ايجاد مي كند و آنان را به استكبار مي كشاند، داراي اين گونه از استكبارند. داستان نمونه هايي از اين مستكبران نيز در قرآن كريم آمده است. از جمله آنها بلعم بن باعورا است كه آيه مورد بحث، به او اشاره مي كند. خداوند، آيات توحيد خود را به بلعم نمايانده بود، به گونه اي كه حقيقت برايش آشكار ومتجلي شده و هيچ شك و شبهه اي برايش نمانده بود، ولي او از روي استكبار و هواپرستي به جبهه كفر فرعوني پيوست و در برابر موسي (ع) قرار گرفت و از لباس حق به درآمد.

نمونه ديگر مستكبر علمي، وليد بن مغيره است. او از بزرگان قريش و عالمان آنان بود كه خود در مسجدالحرام سخن پيامبر اسلام(ص) را شنيده و تحت تأثير قرار گرفته بود و حتي ميان مردم شايع شده بود كه اسلام آورده است. بزرگان قريش نزد او رفتند و نظرش را درباره قرآن كريم جويا شدند، قرآن كريم عكس العمل او را در برابر اين پرسش قريشيان چنين زيبا بيان مي كند:

«او (براي مبارزه با قرآن كريم) انديشه و مطلب را آماده كرد، مرگ بر او باد! چگونه مطلب را آماده كرد، باز هم مرگ بر او باد! چگونه مطلب (و نقشه شيطاني خود) را آماده كرد! سپس نگاهي افكند و بعد چهره در هم كشيد و عجولانه دست به كار شد آنگاه پشت (به حق) كرد و تكبر ورزيد و سرانجام گفت: اين (قرآن كريم) جز افسون و سحري همانند سحرهاي پيشينيان نيست. اين تنها سخن انسان است (نه گفتار خدا).

‌سامري نيز نمونه ديگري از اين گروه بود كه در اثر استکبار علمي با بدعت هاي خود، دين ساختگي به بشر ارائه و پس از تلاش هاي حضرت موسي(ع)، پيروان وي را به تفرقه و گمراهي دچار كرد.

بازهم تأکيد مي نماييم که اين 4 جلوه استکبار در ترابط و تأثيرات متقابل بر هم هستند و گاهي تفوّق و غلبه علمي منشأ استکبار سياسي مي‌شود و گاهي استکبار اقتصادي به استکبار سياسي منجر مي‌شود و قس‌علي‌هذا.



‌ويژگي هاي فرهنگ استكباري در مکتب قرآن

‌بهترين راه شناخت فرهنگ استكباري از ديدگاه قرآن كريم شناخت چهره هاي شاخص مستكبران و روش و منش آنان از طريق خود قرآن كريم است و «ابليس» سردمدار بزرگ جبهه استكبار است كه براي نخستين بار اين علم را برداشت و پيشوايي مستكبران را بر عهده گرفت. مهمترين ويژگي هاي مستكبران، از نظر قرآن كريم، چنين است:

‌1-خودبرتر بيني و تحقير عملي ديگران:

«قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدي استكبرت ام كنت من العالين. قال أنا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين.»

‌(خداوند) فرمود: «اي ابليس، چه چيز تو را مانع شد كه براي چيزي كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آوري؟ آيا تكبر كردي يا از برترين ها بودي؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريده اي و او را از گل!»

از پاسخ شيطان برمي آيد كه استكبار، از توجه به خويش و خود را محور پنداشتن، ناشي مي شود. علامه طباطبايي با استفاده از اين آيات مي نويسند:

‌«همه گناهان در تحليل نهايي به ادعاي انانيت و ستيز با كبريايي حق تعالي برمي گردد، در حالي كه بنده مخلوق حق ندارد كه در برابر آفريدگار خويش، به خود اعتماد كرده بگويد:«من». با اين كه عظمت حق سراپرده هستي را فراگرفته و همه در پيشگاه او خاضع و ذليل اند. اگر شيطان مجذوب خود نشده بود و فقط به خويش توجه نداشت و سايه خداوند قيوم را بر خويش مشاهده مي كرد، انانيت و خودبيني اش شكسته و در برابر فرمان الهي خاضع مي شد.

‌امام صادق (ع) مي فرمايد: «هر كس بر آن است تا براي خود، برتري بر ديگران ببيند، از مستكبران است.»

‌2- فخر و مباهات بر امتيازات مادي

«و قالوا نحن اكثر أموالاً و أولاداً و ما نحن بمعذبين» (متوفين به پيامبران«ص») گفتند: ما بيش از شما مال و فرزند داريم و در آخرت نيز عذاب نخواهيم شد.

‌مستكبران به داشتن اموال و فرزندان بيشتر مباهات مي كنند و آن را نشانه كرامت ذاتي خود مي پندارند و حتي معتقدند كه چون خداوند آنان را در اين دنيا گرامي داشته، در قيامت نيز جايگاهي والا خواهند داشت:

‌«و هرگاه پس از ناراحتي اي كه به او رسيد رحمتي بدو بچشانيم، مي گويد: «اين به دليل شايستگي و استحقاق من بوده است و گمان نمي كنم قيامت برپا شود و (به فرض كه قيامتي باشد) هرگاه به سوي پروردگارم بازگردانده شوم، براي من نزد او پاداش هاي نيكوتر است.» (فصلت - 50) ‌در بينش مستكبران ، همه ارزش ها با محك ماديات سنجيده مي شود و يگانه معيار قضاوت، ثروت است كه آمدنش نشان حقانيت است و نبودنش از هيچ ارزشي خبر نمي دهد. از اين رو، اعتراض اين گروه به فرماندهي حضرت طالوت آن بود كه از او براي رياست رهبري شايسته تريم و او لياقت اين مقام را ندارد، زيرا از ثروت بي بهره است: «از كجا او سزاوار بزرگي و رياست برماست، در صورتي كه ما شايسته تر از اوييم و او مال فراوان ندارد؟!» (بقره - 247)

‌و اعتراض آنان به پيامبران اين بود كه چرا دستبندهاي طلايي ندارد! از نظر آنان والاترين انسان ها، با محكم ترين براهين نيز چون گنجينه طلا ندارند، نمي توانند در منصب رهبري و هدايت قرار گيرند.

‌3- تحقير توده هاي مستضعف و فرودست

‌«...ولا أقول للذين تزدري أعينكم لن يؤتيهم الله خيراً اله اعلم بما في أنفسهم اني اذاً لمن الظالمين»

هرگز به مؤمناني كه در نظر شما خوار مي آيند، نمي گويم كه خداوند خيري به آنان نخواهد داد. خدا به نهان آنان آگاه تر است و (اگر آنان را برانم يا مأيوس كنم)، از ستمكاران خواهم بود. (هود - 31)

اين آيه بيان پاسخ حضرت نوح (ع) به مستكبران قومش است. بينش و قضاوت مستكبران درباره مؤمناني كه از قشرهاي مستضعف جامعه اند، اين است كه آنان اراذل و اوباش و از طبقات پايين‌دست هستند. و نيز گمان مي كنند كه خداوند به محرومان و مستضعفان، خير و سعادت نداده است. از اين رو بايد تحقير شوند و انتظار چنين برخوردي را از سوي پيامبران نيز دارند.

در واقع تهيدستان و مستضعفان جامعه، در نظر ظاهربين اشراف و مستکبرين، مردمي پست و حقير و شايسته تحقير و تخفيف تلقي مي‌شوند.

چون مبناي فكري و عقيدتي مستكبران را ماده پرستي تشكيل مي دهد و بر معيار خودپرستي عمل مي كنند، در منجلاب شهوت غوطه ور مي شوند و بي بندوباري را به اوج مي رسانند. آنان خود فاسدند و ريشه هر فساد اجتماعي هم هستند و از اين قشر، بي بند و باري به قشرهاي پائين جامعه سرايت مي كند و آلودگي در سطحي گسترده، پخش مي شود. (انعام- 49)

رهبر کبير انقلاب حضرت امام خميني(ره) چه زيبا مي فرمودند که:

‌«وقتي خوي زمين خواري و باغ داري و كاخ نشيني در بين مردم باشد، اسباب آن مي شود كه انحطاط اخلاقي پيدا بشود، اكثر اين خوي هاي فاسد از طبقه مرفه به مردم ديگر صادر شده است.»

در کنار اشاره مختصر به اين 3 خصوصيت اصلي رفتاري مستکبرين و شياطين، لازم است از منظر آيات قرآن، شيوه‌هاي اعمالِ استکبار از سوي مستکبرين نيز بازخواني و واکاوي شود:

‌شيوه هاي مستکبرين در به استضعاف‌‌کشاندن مستضعفين:

‌مستكبران براي دستيابي به قدرت سياسي و حفظ آن، از روش ها و شيوه هاي گوناگوني بهره مي جويند كه مهم ترين آنها، براساس رهنمودهاي قرآن كريم عبارت است از:

‌1- به بندگي گرفتن انسانها و اطاعت تحميلي:

‌«فقالو أنؤمن لبشرين مثلنا و قومهما لنا عابدون»

‌پس گفتند: آيا به دو انسان مانند خود ما، كه طايفه آنها (نيز) بندگان ما هستند، ايمان بياوريم؟ (مؤمنون- 47)

قرآن كريم از شيوه فرمانروايي فرعون به «تعبيد» تعبير مي كند. تعبيد به معناي بنده گرفتن و مردم را به زور نيزه به اطاعت واداشتن و از حقوق انساني محروم كردن است. در آيه مورد بحث نيز فرعون و مستكبران قومش مي گفتند كه بني اسرائيل، بندگان ما هستند. روشن است كه بني اسرائيل، فرعون را پرستش نمي كردند و در ظاهر برده او نبودند، ولي سيطره طاغوتي و ظالمانه فرعون، چنان بر مردم سايه افكنده بود كه از خود، اراده و شخصيتي نداشتند و به اجبار و قهر، از فرمان او بدون چون وچرا پيروي مي كردند. خداوند بزرگ در سوره اي ديگر، اين سيطره ظالمانه را از زبان فرعون چنين نقل مي فرمايد: «و ما بر آنان مسلطيم». (اعراف- 127)

‌حضرت علي(ع) هم در خطبه قاصعه، محكوميت بني اسرائيل در چنگال فرعون و تسلط ستمگرانه فرعون را «بنده گرفتن» مي خواند و مي فرمايد: «فراعنه، آنان را به بندگي گرفته بودند.» شيوه مستكبران پيوسته چنين است كه همه مردم را «عبد» خود قلمداد مي كنند. چنان‌كه حضرت علي(ع) در مورد بني اميه نيز خبر داده كه آنان بندگان خدا را به بندگي خود مي گيرند. توقع امروز مستکبرين از ساير اقوام، گروه‌ها و ملل نيز اظهار عبادت و اطاعت مطلق از فرامين و خواسته‌هاي آنهاست.

‌2- جنگ رواني گسترده و سنگين به قصد استحمار مردم:

‌«قال ألقو فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبو هم و جاءوا بسحر عظيم»

‌(موسي«ع») گفت: «شما بيفكنيد» و چون افكندند، ديدگان مردم را افسون كردند و آنان را به ترس انداختند و سحري بزرگ در ميان آوردند. (اعراف- 116)

مستكبران براي اين كه بتوانند بر مستضعفان جامعه سلطه يابند، توان تفكر و تجزيه و تحليل مسائل را از آنان مي گيرند و در برابر تعميق، به تحميق مي‌پردازند. در جامعه استكبار زده، عموم مردم عوام هستند وقدرت تحليل و فهم مسائل را ندارند و عقلشان به چشمشان است. چون حضرت موسي (ع) در جامعه استكبار زده فرعوني براي دعوت به توحيد قيام مي كند، مستكبران او را به مبارزه فرا مي خوانند و ساحران ورزيده را براي مبارزه با او بسيج مي كنند. در اين جامعه، چنان حاكمان مستكبر از قيام توده مردم خيالشان راحت است كه حاضر مي شوند اين مبارزه در حضور آنان باشد:

هم اكنون موعدي ميان ما و خود قرارده كه نه ما و نه تو، از آن تخلف نكنيم. آن هم در مكاني هموار. (فرعون) گفت: «موعد من و شما روز زينت، به شرط اين كه در نيمروز و هنگام اجتماع همه مردم باشد.» (طه 58 و 59)

‌حتي درباريان فرعون، مردم را جمع مي كنند تا با هياهو و شعار، موجب تقويت روحيه ساحران شوند و در صورت پيروزي، آنان را تشويق كنند و مطمئن بودند كه مردم تحت تأثير موسي (ع) قرار نمي گيرند سپس ساحران با كارهاي عجيب و غريب، مردم را مسحور كردند و چنان بر ذهن و فكر آنان غالب آمدند كه ديگر توان فكر و تجزيه و تحليل نداشتند. آيه ابتداي بحث بر همين مطلب اشاره دارد و اين همان استحماري است كه همه مستكبران و ظالمان براي بسط حاكميت خود از آن بهره گرفته اند. در مقابل حضرت موسي(ع) نيز با اعتقاد و اعتماد به خداوند بزرگ، از شكوه ظاهري و جوسازي و جنگ رواني درباريان نهراسيد و شروع مبارزه را به ساحران واگذاشت و در مقابل آنها منطق برتر خود را و توانايي الهي خود را ارائه و آنان را مغلوب کرد.

مستكبران، حتي از تردستان و ساحران براي تحميق مردم و ادامه سلطه مستكبرانه خويش سود مي جويند؛ چنان كه مستكبران امروز جهان و در رأس آنان، آمريكا و صهيونيسم ، نيز براي تحميق مخاطبان خود از رسانه هاي جمعي و بين المللي سود مي برند و به هر روشي متوسل مي شوند. درک اين مشابهت‌هاي رفتاري راهگشاي رفتاري خوبي براي امروز ماست.

‌3- فريب و خدعه

‌«كذلك ما أتي الذين من قبلهم من رسول إلا قالو ساحر أو مجنون»

‌همچنين هيچ پيامبري پيش از آنان نيامد، مگر آنكه گفتند: «جادوگر يا ديوانه است.» (ذاريات 52)

تبليغات شيطنت آميز و همراه با مكر و حيله، از ديگر روش هاي مستكبران است. آنان براي خاموش كردن فرياد حق‌طلبانه انسان‌هاي الهي، فضاي جامعه را از دروغ و تهمت پرمي كنند تا تشخيص واقعيت براي توده مردم سخت شود. از اين رو، در تاريخ، پيوسته پيامبران الهي را ساحر و مجنون معرفي كرده اند. فرعون در برابر دعوت موسي(ع) مي گفت: «مي ترسم كه او دين شما را عوض كند يا در زمين فساد بيفكند.» او بدين وسيله به مردم القا مي كرد كه شما، خود داراي دين و آيين هستيد و با بودن موسي (ع) از دو جهت نگران شما هستم، يكي آنكه عقيده شما را بگيرد و ديگر آنكه اختلاف افكني كند و فساد به پا نمايد.‌اين آيات نشان مي‌دهد که مستكبران براي مقابله با رسولان الهي، گاه از راه تظاهر به دلسوزي براي دين و آئين مردم وارد شده، پيام آوران الهي را گمراه و گمراه كننده خوانده اند و مي خوانند. طرفداري از حقوق بشر، مبارزه با تروريسم و مانند آن مصداق هاي كاملي بر اين روش خدعه‌آميز مستكبران جهاني است كه از فرعون و قبل او شروع شده و تا امروز ادامه دارد.



4- رواج آداب و رسوم قومي و قبيله‌اي:

«وكذلك ما أرسلنا من قبلك في قريه من نذير إلا قال مترفوها إنا وجدنا آباءنا علي أمه و إنا علي آثارهم مقتدون». هيچ رسولي را پيش از اين به هيچ شهر و دياري نفرستاديم مگر آنكه مترفين آن ديار به رسولان گفتند: «ما پدران خود را بر آئين و عقايدي يافتيم و از آنان پيروي مي كنيم.» (زخرف- 23)

مستكبران براي ايجاد الفت و اعتقاد ميان زيردستان خود و به وجود آوردن اتحاد قومي و تاريخي، به آداب و رسوم قومي و قبيلگي توسل مي جويند و با ساختن نمادهاي قومي و رواج آنها، همگي را پيرامون اين نمادها گرد مي آورند. عشق و اعتقاد به اين نمادها، هيچ دليل عقلاني ندارد و تنها ازعلاقه قوميت، مليت وپايبندي به رسوم و اعتقادات آبا و اجدادي نشأت مي‌گيرد. سلاح فرعونيان نيز در برابر حضرت موسي(ع) همين بود كه مي گفتند: «آيا آمده اي تا ما را از مرام پدرانمان برگرداني؟!»

‌دشمنان حضرت صالح (ع) نيز مي گفتند: «آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مي پرستيدند، بازمي داري؟»

‌آنان با اين استفهام اظهارمي كردند: تو ما را از مراسم ملي و سنت هاي تاريخي مان نهي مي كني و مي خواهي برترين مظاهر فرهنگ ملي و قومي ما را كه بت پرستي است، ازميان جامعه برداري؟! مستکبرين معمولاً با اين روش مانع شکل‌گيري وحدت راهبردي و حتي وحدت تاکتيکي در مستضعفين عالم مي‌شوند.

‌5- ايجاد جامعه طبقاتي

«ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعاً يستضعف طائفه منهم». فرعون در زمين بلندپروازي كرد و اهل آن را دسته دسته ساخت و گروهي را به استضعاف گرفت.

مستكبران ستمگر، براي اين كه پايه هاي حاكميت خود را محكم كنند و از خشم توده هاي مردم در امان باشند، از روش ايجاد اختلاف و درگيري هاي قومي و قبيله اي بهره مي گيرند. آنان گروه ها را برضد يكديگر تهييج مي كنند و به جان هم مي اندازند و خود آتش بيار معركه مي شوند تا نيروي آنان در اين درگيري ها مصرف شود و ديگر فرصت تفكر درباره حاكميت و ظلم هاي او را نيابند. روش فرعون نيز همين گونه بود و قبطيان را بر بني اسرائيل چيره كرده و آتش جنگ را ميان اين دو گروه شعله ور كرده بود.

اتفاقات دهه‌هاي اخير خاورميانه به‌خوبي اين روش مستکبرين را تداعي مي‌کند.



اصول برخورد با مستکبران از منظر قرآن حکيم

اکنون مسئله و سؤال اصلي اينجاست که در برابر اين هجمه پيچيده و روشهاي متکثر چه بايد کرد و استراتژي ما چه بايد باشد، پيشنهادات قرآن کريم راهگشا و مبيّن نقشه راه تقابل با مستکبرين است.

1ـ خود باوري و اعتماد به نفس و اعتقاد به توان دروني

«ولاتهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون ان كنتم مؤمنين» و اگر مؤمن ايد سستي مكنيد و غمگين مشويد كه شما برتريد. بيان شد كه يكي از روش هاي غلبه مستكبران بر توده مردم و به استضعاف كشيدن آنان، تلقين اين مطلب است كه توده مردم بدون تكيه بر ثروتمندان، صاحب منصبان و قدرتمندان قادر به ادامه حيات نيستند. تا آنجا كه فراعنه، خود را خداي مردم روي زمين و رب مردم و صاحب و مالک آنان معرفي مي كردند. پيامبران الهي، در برابر اين سيره مستكبران، همواره در پي زدودن جهل و ناداني از مستضعفان و القاي روحيه و اعتماد به نفس و توكل بر خدا بوده اند و همواره به قدرت دروني و توان درونزاي مردم اذکار و يادآوري دارند.

شايد اصليترين متد امام راحل نيز همين بود؛ امام خميني(ره) با زدودن انديشه وابستگي از ملت ايران، ثابت كرد كه يك ملت ميتواند بر خود تكيه كند و به پيروزي برسد و اين پيروزي وامدار خودباوري و اتكاي به نفس است.

2ـ برخورد تهاجمي و طلبکارانه با استكبار

در قرآن کريم ميخوانيم: «الذين آمنوا يقاتلون في سبيل الله والذين كفروا يقاتلون في سبيل الطاغوت فقاتلو أوليا الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعيفاً» كساني كه ايمان آورده اند در راه خدا كارزار مي كنند و كساني كه كافر شده اند، در راه طاغوت مي جنگند. پس با ياران شيطان بجنگيد كه نيرنگ شيطان (درنهايت) ضعيف است.

مستكبران همانند آن گرگ و حيواني هستند كه هر گاه به او حمله كني عقب مي نشيند و هرگاه بگريزي در پي تو مي دود. وجود اين روحيه در مستكبران اقتضا مي كند كه مردم مستضعف، همواره در برابر آنان، موضعي تهاجمي اختيار كنند تا آنان زمينه پيشروي نيابند. افزون بر آن مستكبران، اهل شفقت و دلسوزي نيستند تا چنانچه ملتي را در ضعف و ناتواني مشاهده كنند، به رحم آيند و از استثمارش دست بردارند، بلكه آنان همچنان به ظلم خود ادامه مي دهند. سيره پيامبران در برخورد با مستكبران، سيره اي تهاجمي بوده است. پيامبر اكرم (ص) در نامه هايي كه به سران ايران و روم و برخي كشورهاي ديگر فرستاد، با آنان از موضعي برتر سخن گفت. در نامه آن حضرت به كسري، پادشاه ايران، آمده است: مسلمان شو تا در سلامت باشي و اگر اباكني، گناه مجوس برعهده توست. جمله مسلمان شويد تا در سلامت باشيد، در نامه هاي آن حضرت به قيصر روم، پادشاه مصر و نجاشي دوم و پادشاه يمامه نيز به چشم مي خورد.

3ـ شكيبايي و پايداري در مبارزه و اعتماد به وعدههاي الهي

«يا ايها النبي حرض المؤمنين علي القتال ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن منكم مائه يغلبوا ألفاً من الذين كفروا بأنهم قوم لايفقهون. الان خفف الله عنكم و علم أن فيكم ضعفاً فإن يكن منكم مائه صابره يغلبوا مائتين و إن يكن منكم ألف يغلبوا ألفين بإذن الله و الله مع الصابرين» هر گاه بيست نفر با پايداري از شما باشند، بر دويست نفر غلبه مي كنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كافران؛ زيرا آنان گروهي هستند كه نمي فهمند. هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست كه در شما ناتواني است. بنابراين، هر گاه صدنفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مي شوند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد و خدا با صابران است. سومين اصل اساسي كه بايد در مبارزه مورد توجه باشد، شكيبايي و بردباري در برابر مشكلات و گرفتاري هاست. روشن است كه ابعاد پيروزي در مبارزه با قدرتمندان و مستكبران به تناسب توان قدرت مستضعفان با مستكبران، متفاوت است و بسا كه مبارزه ملتي دهها سال طول بكشد. در چنين شرايطي، نيل به پيروزي و استقلال كامل، نياز به شكيبايي و پايداري دارد. خداوند سبحان در قرآن كريم پيروزي بني اسرائيل بر فرعونيان را محصول صبر و شكيبايي آنان در مبارزه معرفي كرده است. خداوند در آيات گرانقدر مورد بحث نيز به همين موضوع اشاره دارد و مي فرمايد كه هر نفر از مؤمنان مستضعف توان غلبه بر 10 نفر از كافران مستكبر را دارد، زيرا آنان بينش صحيح ندارند و عاملي آنان را در صحنه هاي خوف و خطر به مقاومت نمي خواند، ولي شما از بينش عميق بهره منديد و مي توانيد با نيروي صبر و مقاومت، آنان را از ميان ببريد. البته در آيه بعد يادآور شده كه چون در گذر زمان شما ناتوان شده ايد و از صبر و قدرتتان كاسته شده، بنابراين توان داريد كه دو برابر خودتان را از ميان برداريد و به پيروزي برسيد. رمز پيروزي ديگر پيامبران الهي نيز شكيبايي و پايداري معرفي شده است. قرآن كريم مي فرمايد: «و پيش از تو نيز پيامبراني تكذيب شدند، ولي بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند شكيبايي كردند تا ياري ما به آنان رسيد».

شيوه هاي مبارزه صحيح با استكبار در قاموس قرآن کريم:

آنچه که تاکنون و در اين بستر زماني بيشتر به آن نياز داريم متدها، اسلوبها و شيوههاي کارآمد مبارزه همهجانبه و دقيق با دشمن مکّار است.

1ـ در ابعاد سياسي ـ نظامي

الف) تحقير مستكبران و شكستن شكوه دروغين آنان

آيه شريفه ميفرمايد: «يا قوم إن كان كبر عليكم مقامي و تذكيري بآيات الله فعلي الله توكلت فأجمعوا أمركم و شركاء كم ثم لايكن أمركم عليكم غمه ثم اقضوا إلي و لاتنظرون»

«اي قوم من اگر مقام و يادآوري من به آيات الهي بر شما سنگين و تحمل ناپذير است (هر كار از دستتان ساخته است بكنيد) من بر خدا توكل كرده ام، فكر و قوه و قدرت خود و خدايانتان را يك جا گرد آوريد تا هيچ چيز بر شما پوشيده نماند، پس اگر مي توانيد به حيات من پايان دهيد و هيچ مهلتم ندهيد.»

اين آيه، سخن حضرت نوح(ع) به قومش است و لحن آن شامل تحقيرآميزترين گونه برخورد با آنان است. آن حضرت مي فرمايد كه همگي شما با خدايانتان متحد شويد و بر من هيچ ترحم نكنيد و اگر مي توانيد جان مرا بگيريد وخود را راحت كنيد، ولي بدانيد كه من به پشتيبان قادر و توانايم تكيه كرده ام و از شما خوف و هراسي ندارم.

برخورد ساحران فرعون نيز پس از ايمان آوردن به موسي(ع)، برخوردي كوبنده و تحقيرآميز با فرعون بود. آنان، پس از تهديدهاي فرعون مبني بر قطع دست و پايشان، با استواري تمام پاسخ دادند:

گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتي كه به ما رسيده و بر خدايي كه ما را آفريده است ترجيح نمي دهيم و اختيار نمي كنيم. هر كار كه مي خواهي و مي تواني بكن كه قدرت تو تنها در پايان دادن به حيات دنيايي ما كارآيي دارد.

اين پاسخ بسيار تحقيركننده و شكننده بود و آنان به طاغوتي جبار چون فرعون اعلام كردند كه ما هرگز تو را بر خدا ترجيح نميدهيم و جايزه و پاداش تو براي ما ارزشي ندارد. اين گونه پاسخ ها و برخوردها، شكوه و شوكت مستكبران ر ا خرد و تباه مي كند و آن هيمنه ظاهري که باعث خوف تودههاي مردم ميشود را به سخره ميگيرد.

ب – حمايت همه جانبه از مستضعفان

«قالوا أنو من لك و اتبعك الأرذولون. قال و ما علمي بما كانوا يعملون. إن حسابهم إلا علي ربي لو تشعرون. و ما أنا بطارد المؤمنين»

گفتند: «آيا به تو ايمان آوريم و حال آن كه پابرهنگان بي نام و نشان از تو پيروي كرده اند». (نوح«ع») فرمود: «من مي دانم آنها چه كاري داشته اند! حسابشان جز با خدا نيست؛ اگر مي فهميد و من طردكننده مؤمنان نيستم».

حمايت از فقيران و محرومان در واقع ايجاد يك جبهه قوي و سازماندهي نيروهاي متفرق در برابر مستكبران است. مطالعه تاريخ پيامبران الهي و پيروان واقعي مكتب توحيد نشان مي دهد كه پايگاه طبقاتي بيشتر آنان، فقيران و محرومان بوده اند و هيچ يك از پيامبران الهي و از جمله حضرت نوح(ع) با ثروتمندان و زورمداران همفكر و در برابر محرومان و مستضعفان نبوده اند.

حضرت علي(ع) درباره سيره حضرت سليمان(ع) كه داراي ملك و سلطنت بوده است، مي فرمايد: حضرت سليمان(ع) بامدادان با ثروتمندان و اشراف احوالپرسي مي كرد تا اين كه نزد تنگدستان مي آمد و با آنان مي نشست و اظهار مي داشت كه مسكيني هستم با مسكينان. پيامبر اكرم(ص) نيز تا پايان عمر شريفش با فقيران و محرومان به سر برد و پيشنهاد مترفان را مبني بر كناره گيري از فقيران، نپذيرفت.

ج) وحدت و انسجام ايماني برادران ديني

«انما المؤمنون إخوه فأصلحوا بين إخويكم و اتقواالله لعلكم ترحمون»

بدرستي كه مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادران تان را سازش دهيد و از خدا پروا داريد، اميد است كه مورد رحمت قرار گيريد.

بيان شد كه يكي از راه هاي سلطه مستكبران بر مردم و به استضعاف كشيدن آنان، ايجاد تفرقه و تشتت ميان آنان است. براي مبارزه با مستكبران، بايد درجهت مخالف اين راه گام برداشت و با وحدت و انسجام ضربه هاي مهمي بر آنان وارد كرد. پيامبر اكرم(ص) در قيام خود بر ضد استكبار و حاكميت ظلم و جهل، به وحدت افراد جبهه حق اهميتي بسيار مي داد. در دوران مكه، مسلمانان احساس يكرنگي و برادري مي كردند و مشكلي در اين باره در ميان نبود، ولي با هجرت به مدينه، ياران پيامبر(ص) را دو گروه تشكيل مي دادند؛ انصار و مهاجران. افزون بر تفاوت شرايط اقتصادي ومادي، اين دو گروه در دو محيط فرهنگي رشد كرده بودند و ناهمخواني هايي با هم داشتند. پيامبر اكرم(ص) براي استحكام بيشتر اين جبهه چاره انديشي كرد و طرح «مؤاخاه» و برادري را مطرح كرد.

اسلام، وحدت را از جمع مسلمانان نيز فراتر برده و از اهل كتاب خواسته تا به همراه مسلمانان، حول اصل مشترك توحيد و نفي شرك گرد آيند.

2ـ در ابعاد فرهنگي ـ اجتماعي

الف ـ ارائه فرهنگ توحيدي و حياتبخش

«و لقد بعثنا في كل أمه رسولاً أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت».

و در واقع در ميان هر امتي فرستاده اي برانگيختيم (تا بگويد) خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد.

بي گمان، مستكبران از جهل و ناآگاهي محرومان بسيار سود مي جويند و در بسياري از موارد، همين ناآگاهي ها موجب مي شود مردم تن به استضعاف دهند و استكبار را بپذيرند و در مسير خواسته هاي مستكبران گام بردارند. دعوت پيامبران الهي، دعوت به آگاهي و بيداري است و آنان پيش از آغاز جهاد، دعوت به توحيد را با حكمت، موعظه حسنه و مجادله كلامي آغاز مي كنند سپس با آن عده از مشركان كه دعوت حق را نپذيرفتند و به توطئه هاي خود ادامه دادند، قتال مي كنند. اين بدان سبب است كه انبيا پيش از توجه به نيروي سلاح و قدرت آهن، به نيروي آگاهي و كاربرد شگرف استدلال و موعظه توجه دارند و آن را مقدم مي دارند و در جهت افزايش بصيرت و معرفت مردم اقدام ميکنند.

اصول دعوت فرهنگي جبهه حق بر چند محور قرار دارد:

1ـ آگاهي به مبدأ و معاد و توجه به توحيد و يکتاپرستي و قيامت

2ـ معرفت به كرامت و مقام انساني و يادآوري شأن و جايگاه والاي او

3ـ توجه دادن مستمر به مسئوليتهاي انساني و ايماني

4- دشمنشناسي افشاء چهره حقيقي و شيوههاي دشمن

پيامبران ابتدا با روشنگري هاي خود و با استدلال هاي منطقي مخاطبان را به راه هدايت و افزايش معرفت دعوت مي كنند و سپس از آنها مي خواهند كه در برابر طاغوت ها و مستكبران بايستند و از چيزي نهراسند.

ب) شناسايي روشهاي دشمن و ابطال فرهنگ استكباري

«و لقد أرسلنا موسي بآياتنا و سلطان مبين. ألي فرعون و ملائه فاتبعوا أمر فرعون و ما أمر فرعون برشيد»

و به راستي، موسي را به آيات خود و حجتي آشكار به سوي فرعون و سران (قوم) وي فرستاديم، ولي (سران) از فرمان فرعون پيروي كردند، و فرمان فرعون صواب نبود.

از مهم ترين راه هاي مبارزه با استكبار و جلوگيري از گسترش فرهنگ فرومايه اش، شناسايي و ابطال آن فرهنگ است. از همين رو، در آيه ياد شده نيز خاطرنشان شده كه موسي(ع) با آيات روشن به سراغ فرعون رفت و نشان داد كه «امر» فرعون، يعني كلام و عملش، كه از فرهنگ استكباري اش نشأت مي گرفت، راه به صواب نمي برد. حضرت ابراهيم(ع) نيز با بيان دلايل واضح، پوشالي بودن فرهنگ نمروديان را اثبات كرد و راه گمراه كردن مستضعفان را بر آنان بست.

يكي از مصادق فرهنگ استكباري مستكبران كه همواره مي خواهند بدان وسيله مردم را تحت استعمار خود نگهدارند، ترويج فرهنگ جبرگرايي است. مستكبران با اين تلقين كه فرمانبرداري شما و تسلط ما بر شما خواست خداست و نيز نمي توان با مشيت الهي مخالفت كرد، قدرت هرگونه تفكر درباره قيام و انقلاب را از مستضعفان مي گيرند، اما از سوي ديگر پيامبران الهي و مصلحان واقعي به روشنگري پرداخته و به مردم تفهيم مي كنند كه خواست خداوند، پيروزي حق بر باطل و شكست فرهنگ استكباري است و بدين طريق مردم را به تلاش در راه برپايي حكومت هاي الهي تشويق مي كنند. آنان، آزاد بودن و داشتن مسئوليت را به انسان ها گوشزد مي كنند و مردم را از تسليم شدن در برابر طاغوت ها برحذر مي دارند و اين از نخستين گام ها در راه مبارزه با مستكبران است. امروز نيز، غربگرايان با القاي هژموني مسلط غرب بر جهان از لزوم همراهي اجباري با اراده آنان ميگويند. پيامبران و مصلحان همچنين به مقابله با مفاسد فرهنگ استكباري پرداخته و با فساد اخلاقي و بي بند و باري قشر مرفه و مستكبر ـ كه به مردم فقير نيز سرايت مي كند ـ مبارزه كرده اند.

3ـ در بُعد اقتصادي

«و لاتمدن عينيك إلي ما متعنا به أزواجاً منهم زهره الحياة الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خير و ابقي»

و هرگز چشمان خود را به نعمت هاي مادي، كه به گروه هايي از آنان داده ايم، ميفكن! اين زيورها و شكوفه هاي زندگي دنياست، تا آنان را در آن بيازماييم؛ و روزي پروردگار تو بهتر و پايدارتر است.

براي پرورش و شکوفايي روحيه استكبارستيزي در بعد اقتصادي، دو راهكار مهم وجود دارد؛ يكي از آن دو، دميدن روح قناعت و بي اعتنايي نسبت به ثروتمندان در ميان مؤمنان است. اين آيه به پيامبر (ص) خاطرنشان مي كند كه چشم به اموال و دارايي هاي ديگران نداشته باشد كه همين قانع بودن و به ثروت ديگران طمع نداشتن، خود يك ارزش است. رسول اكرم(ص) در اين باره مي فرمايد: «كسي كه اهل دنيا را بزرگ دارد و به طمع دنياي او، او را دوست بدارد، خداوند بر او خشم مي گيرد».

حضرت علي(ع) نيز مي فرمايد: «چه زيباست تواضع ثروتمندان در برابر فقيران براي پاداشي كه نزد خدا دارند و زيباتر از آن بي اعتنايي فقيران به ثروتمندان است براي اعتماد و تكيه اي كه بر خدا دارند». كساني كه در اين مكتب تربيت يافته اند، گاه عمري را در فقر و تنگدستي زندگي كرده اند، ولي هيچ گاه حاضر نشده اند كه دستي به سوي مستكبران دراز كرده و از آنان درخواستي كنند، و دوم، كوشش براي يافتن استقلال اقتصادي است. اگر ملتي قانع باشد و به آنچه خود دارد، اكتفا كند و در جهت پيشرفت اقتصادي و استقلال اقتصادي گام بردارد، هيچ گاه مستكبران نمي توانند آنان را به خضوع در پيشگاه خود وادارند. دعوت اسلام به فقر و تحمل آن نيست بلکه به تلاش در جهت توليد ثروت حلال است.

مراحل پنج گانه مبارزه پيامبران با مستكبران

پيامبران الهي پس از ابلاغ رسالت خويش، به طور معمول با مقاومتهايي از ناحيه برخي از عوام و مستكبران عوام فريب روبه رو شده اند. بررسي آيات قرآن كريم، نشان مي دهد كه دعوت و مبارزه با مستكبران، شامل پنج مرحله بوده است. مرحله اول، ابلاغ رسالت و اصل پيام است، در اين مرحله، هر پيامبر الهي به تناسب مأموريت خود پس از دعوت به توحيد، پيام هايي را براي مردم مطرح كرده است. در پي اين مرحله، واكنش اوليه قوم آغاز مي شود، در مرحله دوم، جهل مخالفان و معاندان، دعوت پيامبران الهي را رد و يا در نهايت درخواست بينه و دليل مي كند. در مرحله سوم، پيامبران الهي به آوردن دليل و برهان مي پردازند و معجزات خويش را ارائه ميكنند. مرحله چهارم واكنش نهايي قوم است كه مردم دو دسته مي شوند: بيشتر انسان هاي پاك نهاد و منصف كه دل به دنيا نبسته اند، ايمان مي آورند و متأسفانه عده اي مغرور و متكبر و مستكبر، به مخالفت مي پردازند. در بيشتر اقوام گذشته، مانند قوم نوح(ع)، هود(ع)، صالح(ع)، شعيب(ع) و قوم موسي(ع) چنين بوده است. مرحله آخر نيز، مرحله فرود آمدن عذاب و بيان عاقبت مستكبران است. اين سرنوشت مشترک مستکبرين در طول تاريخ است که نهايتاً به کاميابي دنيوي نيز نائل نميشوند و حسرت زده و بدبخت آنهايي که تکيه گاه خود را، خانه سست عنکبوت قرار مي دهند.

آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند

قرآن نیز بر سست بودن این خانه عنکبوت تاکید دارد. در شرایطی که برخی ذلیلانه آنچنان از دشمن و مصداق اتم آن در دنیای امروز یعنی آمریکا واهمه و ترس دارند که تنها راه پیشرفت و موفقیت را در رابطه با آمریکا و ترک مخاصمه با شیطان بزرگ معرفی می کنند، قرآن کریم به صراحت می فرماید آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و این جمله معروف حضرت امام ریشه و مبنای قرآنی دارد.

قرآن کریم می‌فرماید: «الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»(محمد/۱) کسانی که کافر شدند و با دین مبارزه می‌کنند، خدا اثر اعمال آنها را تباه می‌کند، یعنی آنها هر چه علیه دین زحمت بکِشند، خدا زحمات آنها را از بین می‌برد. و قرآن کریم راست می‌گوید.

مستندات قرآني شعار انقلابي "مرگ بر آمريکا"

علاوه بر این برخی امروزه ذلیل بودن را تا جایی رسانده اند که سخن از حذف شعار مرگ بر آمریکا می گویند و برای آن خاطره سازی هم می کنند. در حالیکه این شعار راهبردی انقلاب اسلامی نیز ریشه و مبنای قرآنی دارد.

متأسفانه این افراد خواسته یا ناخواسته با شروع به زمزمه ترک مرگ بر آمریکا در جهت یاری رساندن به دشمن تلاش می کنند. در شرایطی که ریشۀ قرآنی صریح این شعار بسیار کوبنده و مؤثر که ناشی از قدرت ما است، آیه‌ای در سورۀ محمد(ص) است. در این آیه خداوند متعال می‌فرماید: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»(محمد/۸) یعنی کسانی که کافر شدند و با دین مقابله می‌کنند؛ مرگ بر آنان باد. معنای فارسی دقیق «فَتَعْساً لَهُمْ» این است: «مرگ بر آنان باد» و یعنی «نابود باشند». در اینجا «مرگ» حتی معنای ظاهری را نمی‌دهد، بلکه مرگ به معنای «نابودی» است.

در آیۀ فوق، کلمۀ بعد از «فَتَعْساً لَهُمْ» این است: «وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم» یعنی مرگ بر آنان باد و آنان بی‌اثر باشند. همچنان که در آیۀ اول این سوره نیز می‌فرماید: «...أَضَلَّ أَعْمالَهُم»

و در پایان پیشنهاد می شود برای اینکه کسی نتواند تردیدی در شعار مرگ بر آمریکا ایجاد کند، لازم است در مدرسه‌ها و در دانشگاه‌ها، این آیۀ مبارکه نصب شود: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»(محمد/۸) و لازم است برای اینکه کسی از آمریکا حساب نبرد بر این کلمه «أَضَلَّ أَعْمالَهُم» تأکید شود. خداوند متعال بارها در قرآن فرموده‌ است که آن کافرانی که بر سر دین مانع می‌شوند، هیچ‌ اثری ندارند! عمر تفکر ترس از آمریکا به سر آمده است. ما اکثرالعبر و ا قل الاعتبار؛ فاعتبروا يا اولي الابصار .

تفاوت بنيادين «سب کفار» و شعار «مرگ بر آمريکا»

اين روزها برخی تلاش می کنند بحث رابطه و يا عدم رابطه با آمريکا را دوباره به يکي از داغ ترين مباحث سياسي و فرهنگي کشور تبدیل کنند و زمزمه هایی برای حذف شعار راهبردی و قرآنی مرگ بر آمریکا را شروع کرده اند. جریانی که با تلاش برای بزک کردن چهره کریه شیطان بزرگ در رسانه ها به دنبال تغییر نگاه مردم ایران اسلامی به آمریکای جنایتکار بوده و در پی برقراری رابطه با او هستند. شايد يکي از مهم ترين مسائل في ما بين ايران و آمريکا نفرت عميق مردم مومن و انقلابي ايران اسلامي از سياست هاي دولت استکباري امريکاست نفرتي که نه شامل ملت آمريکا بلکه معطوف به روش هاي سلطه جويانه نظام ظلم بين المللي است يکي از جلوه هاي اين نفرت شعار سي و پنج ساله مردم ايران يعني مرگ برآمريکاست . چندی قبل هاشمی رفسنجانی که از رئوس جریان برقراری رابطه با آمریکا در کشور است در مخالفت با شعار مرگ بر آمریکا به آیاتی از قرآن کریم استناد کرد و مدعي شد که قرآن کريم چنين درسي را مطرح نموده است و به قول خودش يک اصل قرآني چنين روحيه‌اي را در وی ايجاد کرده است. به عبارت ديگر اگر ايشان چنين بيان مي‌کردند که به خاطر شرايط سياسي و اجتماعي کنوني دلشان مي‌خواهد که جزو کساني قرار بگيرند که شعار مرگ بر آمريکا را نمي‌پسندند و با آن مخالفت مي‌کنند مشکل به اين شکل و تعجب ما به اين ميزان نبود ولي وقتي ايشان مدعي مي‌شوند که کلا شعار مرگ دادن مخالف با تعاليم قرآن کريم است و يک اصل قرآني چنين درسي را ايجاد مي‌کند مشکل دوچندان و تعجب بسيار بيشتر است.

در سايت وي مي خوانيم : آيت الله هاشمي رفسنجاني همچنين با يادآوري حذف شعار «مرگ بر آمريکا» و اينکه امام با حذف اين شعار موافق بودند و واکنش‌هاي تند بعدي و جوسازي‌هاي بعمل آمده در اين خصوص تاکيد مي‌کند: «تمام مطلب همان بود که نوشته بودم. الان هم دقيقاً يادم نيست که چه نوشتم. به هرحال موافق نبوديم که در مجامع عمومي مرگ کسي را شعار دهيم. مثلاً در اجتماعات ما «مرگ بر بني صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگويند. «مرگ بر بازرگان» بود که خواهش کردم نگويند. «مرگ بر شوروي» بود که گفتم الان با شوروي مشکل آنچناني نداريم. درباره آمريکا هم گفته بودم. من ذاتاً با حرف‌هاي تند و فحاشي‌ها مخالفم و آن‏ها را مفيد نمي‌دانم.» وي در پاسخ به اينکه چرا شعار مرگ بر اين و آن را نمي‌پسنديد، گفت: مرا يک اصل قرآني به اين روحيه رسانده است. قرآن از زبان خداوند به مسلمانان صدر اسلام که به بت‌ها فحش مي‌‌دادند – بت که مهم نيست - مي‌‌گويد: «حق نداريد به بت‌هاي آنها فحش بدهيد؛ و لا تسّب الذين يدعون من دون الله» مي‌‌فرمايد: «بت‌ها را سب نکنيد، چون آنها هم متقابلاً به خدا بد مي‌‌گويند و باعث گمراهي بيشتر آنها مي‌‌شويد. شعار مرگ بر فلاني را نمي‌پسندم.



آيا قرآن کريم با شعار مرگ و مرگ خواستن براي برخي افراد مخالفت دارد؟

برخلاف نظر آقاي هاشمي رفسنجاني بايد بيان داشت که قرآن کريم در مواضع متعددي نه تنها لعن و طرد و نفرين بر دشمنان حق و حقيقت را ذکر کرده است بلکه صراحتا فرياد مرگ را نيز روا داشته و ذکر نموده است. به عبارت بهتر آنچه آقاي هاشمي به عنوان يک اصل قرآني ذکر مي‌کنند نهي از سب است و سب در کلام به معني فحش و ناسزاست و شامل مرگ خواستن براي کساني که شايسته آن هستند نمي‌شود. آنچه آقاي هاشمي به آن استناد کرده‌اند آيه زير است:

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَيَسُبُّوا اللَّـهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَيَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿108﴾ (سوره انعام)

اين آيه در واقع از سب و ناسزا نهي مي‌فرمايد ولي از لعن در مواردي که شايسته است و نيز از (مرگ گفتن) در جاي خود نهي نکرده و نمي‌کند. چرا که قرآن کريم خود در مواضع متعددي به لعن و (مرگ گفتن) بر مستکبرين و دشمنان حق اقدام کرده است که مواردي از آن را در آيات زير مشاهده مي‌کنيد:

1. وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّـهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَّا يُؤْمِنُونَ ﴿البقرة: 88﴾

2. وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّـهِ عَلَى الْکَافِرِينَ ﴿البقرة: 89﴾

3. إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولَـئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللَّـهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ﴿البقرة: 159﴾

4. إِنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَـئِکَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّـهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ﴿البقرة: 161﴾

5. فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَى الْکَاذِبِينَ ﴿آل عمران: 61﴾

6. أُولَـئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّـهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ﴿آل عمران: 87﴾

مِّنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانظُرْنَا لَکَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَـکِن لَّعَنَهُمُ اللَّـهُ بِکُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا ﴿النساء: 46﴾

9. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿النساء: 47﴾

10. أُولَـئِکَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّـهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا ﴿النساء: 52﴾

11. وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا ﴿النساء: 93﴾

12. لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا ﴿النساء: 118﴾

13. فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿المائدة: 13﴾

14. قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّـهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَـئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ ﴿المائدة:60﴾

15. وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّـهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ کَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ کَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْيَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّـهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّـهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (المائدة: 64﴾

16. لُعِنَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُوا يَعْتَدُونَ (المائدة:78﴾

آنچه ذکر شد فقط موارد اندکي از آياتي است که در قرآن کريم به لعن دشمنان حق و حقيقت دست زده است.



تفاوت نهي از سب با "مرگ گفتن"

آنچه از مطالب بالا قابل استفاده است اين است که کسي که اندک آشنايي با قرآن کريم داشته باشد متوجه مي‌شود که در آموزه‌هاي قرآني ميان سب و لعن و ميان سب و (مرگ گفتن) فرق است. فرق بين سب و مرگ گفتن به حدي واضح و مشخص است که بعيد مي‌نمايد کسي که خود را نويسنده چندين جلد تفسير قرآن معرفي مي‌کند از آن بي اطلاع باشد و از آقاي هاشمي نيز بعيد است که توجه يا اطلاع ندارند و چنين چيزي را به قرآن کريم نسبت مي‌دهند.



قرآن "مرگ بر" را عليه مستکبرين بيان مي‌کند

براي آنکه مطلب به صراحت کامل براي همه خوانندگان روشن شود شايان ذکر است که قرآن کريم در 4 موضع به صراحت نداي (مرگ بر) را بلند کرده است که اين چهار مورد عبارتند از:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ * وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ * قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ (سوره بروج آيات اول الي هفتم)

قتل الخراصون 10 الذين هم في غمرة ساهون 11 يسألون أيان يوم الدين 12 يوم هم على النار يفتنون 13 (سوره الذاريات)

إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ(18) فَقُتِلَ کَيْف قَدَّرَ(19) ثمَّ قُتِلَ کَيْف قَدَّرَ(20) ثمَّ نَظرَ(21) ثمَّ عَبَس وَ بَسرَ(22) ثمَّ أَدْبَرَ وَ استَکْبرَ(23) (سوره مدثر)

قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ﴿17﴾ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ﴿18﴾ مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿19﴾ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ ﴿20﴾ (سوره عبس)

بر خوانندگان گرامي پوشيده نيست که عبارت قُتِلَ در عربي معادل فارسي (کشته باد) (مرگ بر) مي‌باشد و قرآن کريم نه تنها از اين عبارت به طور مطلق نهي نکرده است بلکه خود در چهار مورد افراد و گروه‌هايي را شايسته اين سخن دانسته و عليه آنها چنين مطلبي را آورده است.

مجال ضيق کنوني جاي بحث تفسيري جدي در باب اين آيات نيست اما شايسته است خوانندگان گرامي توجه داشته باشند که در هر 4 آيه مذکور در قرآن کريم که «کشته باد» و «مرگ بر» آمده است، طرف خطاب آيه و کساني که مورد اين خطاب قرار گرفته‌اند داراي خوي استکباري بوده‌اند و به عبارت ديگر همه موارد مرگ خواستن در قرآن به استکبار ربط دارد و براي مقابله با مستکبرين است و اين خود از آموزه‌هاي جالب توجه قرآني است و براي ما درس آموز است. البته قرآن مرگ را نثار یهودیان معاند و منافقین فتنه گر نیز می کند.

خداوند خطاب به هر سه دسته «کفار معاند»، «یهودیان معاند» (صیونیست ها) و «منافقین فتنه گر» از ادبیات لعنت فرستادن و آرزوی مرگ کردن استفاده کرده است.



الف. خطاب به کفار معاند

«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ؛ و كسانى كه كافر شدند، «مرگ بر آنها» و اعمالشان نابود باد.»(محمد/8)

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ. خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ؛ كسانى كه كافر شدند، و در حالِ كفر از دنيا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود! هميشه در آن (لعن و دورى از رحمت پروردگار) باقى مى‏مانند نه در عذاب آنان تخفيف داده مى‏شود، و نه مهلتى خواهند داشت!»(بقره/161)

«إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً؛ خدا كافران را لعنت كرده و براى آنها آتش فروزانى آماده كرده است.»(احزاب/64)



ب. خطاب به یهودیان معاند

«وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا...؛ و يهود گفتند دست خدا به زنجير بسته است!، دستهايشان بسته باد و بخاطر اين سخن از رحمت (الهى) دور شوند!»(مائده/64)

«وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً ما يُؤْمِنُونَ؛(و آنها از روى استهزاء) گفتند دلهاى ما در غلاف است! (و ما از گفته تو چيزى نمى‏فهميم، آرى همين طور است) خداوند آنها را بخاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته (بهمين دليل چيزى درك نمى‏كنند) و كمتر ايمان مى‏آورند.»(بقره/88)

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ؛كسانى كه دلايل روشن، و وسيله هدايتى را كه نازل كرده‏ايم، بعد از آنكه در كتاب براى مردم بيان نموديم، كتمان كنند، خدا آنها را لعنت مى‏كند و همه لعن‏كنندگان نيز، آنها را لعن مى‏كنند.»(بقره/159)

«وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ؛ يهود گفتند: عزير پسر خدا است! و نصارى گفتند مسيح پسر خدا است! اين سخنى است كه با زبان خود مى‏گويند كه همانند گفتار كافران پيشين است، لعنت خدا بر آنها باد، چگونه دروغ مى‏گويند؟!»(توبه/30)



ج. خطاب به منافقان

«وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ؛ هنگامى كه آنها را مى‏بينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى‏برد، و اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مى‏دهى، اما گويى چوبهاى خشكى هستند كه بر ديوار تكيه داده شده، هر فريادى از هر جا بلند شود بر ضد خود مى‏پندارند، آنها دشمنان واقعى تو هستند از آنان بر حذر باش، خداوند آنها را بكشد چگونه از حق منحرف مى‏شوند؟!»(منافقون/4)

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ؛خداوند به مردان و زنان منافق و كفار وعده آتش دوزخ داده، جاودانه در آن خواهند ماند، همان براى آنها كافى است، و خدا آنها را از رحمتش دور ساخته، و عذاب هميشگى براى آنها است.»(توبه/68)

«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً؛ بى‏گمان، كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است.»(احزاب/57)

«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ؛و چون سوره‏اى نازل شود، بعضى از آنان به بعضى ديگر نگاه مى‏كنند [و مى‏گويند:] «آيا كسى شما را مى‏بيند؟» سپس [مخفيانه از حضور پيامبر] بازمى‏گردند. خدا دلهايشان را [از حقّ‏] برگرداند، زيرا آنان گروهى هستند كه نمى‏فهمند.»(توبه/127)

«لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً. مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ اگر منافقان و كسانى كه در دلهايشان مرضى هست و شايعه‏افكنان در مدينه، [از كارشان‏] باز نايستند، تو را سخت بر آنان مسلط مى‏كنيم تا جز [مدّتى‏] اندك در همسايگى تو نپايند. آنها مورد لعن خداوندند و هر كجا يافته شوند گرفته و سخت كشته خواهند شد.»(احزاب/61-60)

«أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُم؛ اينان(منافقین) همان كسانند كه خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ايشان را ناشنوا و چشمهايشان را نابينا كرده است.»(محمد/23)



سخن امام خمینی ریشه قرآنی دارد

در برابر اين افرادي که شعار «مرگ بر» را مخالف آموزه‌هاي قرآن کريم مي‌دانند البته بزرگان ديگري نيز هستند که اين شعار را عين دستور قرآن مي‌دانند و امر پيامبر اکرم مي‌دانند. به عنوان مثال امام راحل عظيم الشان ملت ايران که خود مفسر قرآن بود و برخي از کساني که امروز مدعي هستند که مرگ بر آمريکا گفتن خلاف اصل قرآني است ادعاي شاگردي او را هم دارند. امام راحل در باب شعار مرگ بر آمريکا در مواضع متعددي ابراز نظر کرده‌اند و از جمله بيان داشته‌اند: «...فرياد برائت از مشرکان در مراسم حج و اين يک فرياد سياسي‌عبادي است که رسول‌الله (صلي الله عليه و آله و سلم) به آن امر فرمود. حال بايد به آن آخوند مزدور، که فرياد مرگ بر آمريکا و اسرائيل و شوروي را خلاف اسلام مي‌داند، گفت تأسي به رسول خدا و متابعت از امر خداوند تعالي خلاف مراسم حج است؟» (صحيفه‌ي امام، جلد 18، ص 91.)
دکتر علیرضا معاف
مبانی و اهداف قرآنی "استکبارستیزی" و شعار "مرگ بر آمریکا"

مگر مبارزه‌ی با استکبار، تعطیل‌پذیر است؟ مبارزه‌ی با استکبار، مبارزه‌ی با نظام سلطه تعطیل‌پذیر نیست. این هم جزو همین حرفهایی است که اتّفاقاً امروز من یادداشت کرده‌ام که به شما بگویم. این جزو کارهای ما است، جزو کارهای اساسی است، جزو مبانی انقلاب است. یعنی اگر مبارزه‌ی با استکبار نباشد، ما اصلاً تابع قرآن نیستیم. مبارزه‌ی با استکبار که تمام نمیشود. در مورد مصادیق استکبار، آمریکا اتمّ مصادیق استکبار است. ما به این مسئولین محترمی که در قضیّه‌ی هسته‌ای مذاکره میکنند -که حالا اینها اجازه پیدا کرده‌اند که مسئولین روبه‌رو با هم حرف بزنند؛ البتّه سابقه داشت، در این سطح نه، در سطوح پایین‌تر سابقه داشت؛ در این سطح، اوّلین‌بار بود- گفته‌ایم که فقط در مسئله‌ی هسته‌ای شما حق دارید مذاکره کنید؛ در هیچ مسئله‌ی دیگری حق ندارید مذاکره کنید، و نمیکنند. آن طرف مقابل، گاهی مسائل منطقه و سوریه و یمن و مانند اینها را پیش میکشد، اینها میگویند ما در این زمینه‌ها با شما صحبتی نداریم و صحبت نمیکنند. مذاکره فقط در زمینه‌ی مسئله‌ی هسته‌ای است، آن هم به همان دلایلی که من گفتم و چندبار تکرار کردم که چرا در قضیّه‌ی هسته‌ای ما این گرایش را، این رویکرد را انتخاب کردیم؛ من این را مفصّل تشریح کردم. مبارزه‌ی با استکبار تعطیل‌پذیر نیست، تکلیفش کاملاً روشن است و خودتان را آماده کنید برای ادامه‌ی مبارزه‌ی با استکبار.

رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای در دیدار دانشجویان در ماه مبارک رمضان سال 94





واکاوي قرآني دلايل و ضرورتهاي استکبارستيزي و مقاومت آگاهانه در برابر شيطان



از شعار «مرگ بر آمریکا» تا جشن «مرگ آمریکا»



مسأله عدم رابطه ايران با آمريکا بيش از آنکه يک مسأله سياسي صرف باشد، يک اصل ايدئولوژيک راهبردي در نظام جمهوري اسلامي است. اصلي که برگرفته از محکمات قرآني و بينات سيره نبوي و علوي است. استعلا و علوطلبي فرعون گونه آمريکا در مواجهه با ديگر ملت ها و تجاوزات پي در پي جنگ طلبان آمريکايي به نقاط مختلف دنيا نمونه اي امروزي از همان نظام مستکبر فرعوني- قاروني است که يک سلطه گر در آرزوي تسلط بر همه دنياست. در برابر اين نظام ظالمانه، حرف ما اين است که نه ظلم مي کنيم و نه زير بار ظلم مي رويم. تأکيد بر عدم رابطه با شيطاني به نام آمريکا بيش و پيش از آنکه حول محور منفعت طلبي مادي بچرخد، بر مبناي آرمان ديني استوار است. مروري تاريخي بر رابطه ما و آمريکا نيز مؤيد همين نگاه قرآني است. آنها همواره گرگ صفتانه به فکر دريدن ملت ها بوده اند. رابطه با آمريکا به قول حضرت امام و رهبر معظم انقلاب زماني مي تواند برقرار شود که آمريکايي ها دست از شيطنت بردارند و آدم شوند! يعني ذات گرگ صفت خود را رها کنند. اما تا زماني که آمريکا تجلي شيطان است، رابطه با او ميوه ممنوعه اي است که گرچه آمريکايي ها بر نافع بودنش قسم مي خورند اما خوردنش ما را به زمين ذلت مي زند.



مفهوم شناسی و واژه شناسي «استکبار»

استكبار از ماده كبر است. استكبار مصدر باب استفعال است و آن را هم معني با كبر و تكبر و به معناي تعظم و بزرگي دانسته اند و گاه آن را با مفهوم تعظم و تجبر نزديك دانسته، مخالف و مقابل با تواضع معني كرده اند كه عبارت است از نفس را بالاتر ازحد خود بردن و به عبارت ديگر خود را بزرگ ديدن و دچار پديده مذموم خودبرتربيني و خودبزرگ‌بيني شدن. مرحوم علامه طباطبايي تصريح مي كند كه استكبار هميشه نارواست و قيد «به غير حق» در آيه «فاستكبروا في الارض بغير حق» توضيحي است، نه آنكه استكبار بحق نيز وجود داشته باشد. ايشان در تعريف استكبار، فرق بين متكبر و مستكبر را نيز بيان مي دارند:

‌«مستكبر كسي است كه مي خواهد به بزرگي دست يابد و در صدد است كه بزرگي خود را به فعليت برساند و به رخ ديگران بكشد و متكبر كسي است كه بزرگي را به عنوان يك حالت نفساني در خود سراغ دارد و براي خود پذيرفته است.»



منشأ استکبار ورزي از منظر قرآن چيست؟

‌استكبار و انواع آن در فرهنگ قرآن:

پديده و عارضه قبيح و ناپسند استکبارورزي به 4 معنا و شکل در قرآن کريم مورد اشاره و بحث قرار گرفته است، 4 قالب و مدلي که ارتباط و سنخيت بالايي نيز با هم دارند و گاهي به‌عنوان «علت، معلول» يکديگر عمل مي‌کنند.

‌1-استكبار عبادي (استكبار در برابر عبادت خداوند):

‌در آيه شريفه مي‌خوانيم: «و من يستنكف عن عبادته و يستكبر فسيحشر هم اليه جميعاً… و اما الذين استنكفوا و استكبر وافيعذ بهم عذاباً اليماً و لايجدون لهم من دون الله ولياً و لانصيراً» و هركس از پرستش خدا خودداري كند و بر خدا بزرگي فروشد، بزودي همه آنان را به پيشگاه خود گردآورد و… و اما كساني را كه (از اطاعت خدا) خودداري كرده، (در مقابل خداوند) بزرگي كنند، به عذابي دردناك دچار ميكند و آنان در برابر خدا براي خود يار و ياوري نخواهند يافت. اين نوع استکبارورزي دو جلوه دارد:

الف- استكبار از عبادت و پرستش و خودداري از اظهار ذلت و خضوع در برابر خدا؛ به تعبير ديگر، كساني كه حاضر نيستند در برابر ربوبيت خدا پيشاني بندگي به خاك بسايند و اظهار ذلت و بندگي كنند، عاقبت اين گونه افراد، ذلت و خواري و دوزخ است؛ «و پروردگارتان فرمود مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم. در حقيقت، كساني كه از پرستش من كبر مي ورزند، بزودي خوار و ذيل به دوزخ وارد مي شوند.»

ب-استكبار از اطاعت خدا؛ كساني هم هستند كه به ربوبيت و الوهيت خداوند معتقدند و در ظاهر اهل عبادت و اطاعت اند. ولي اين اطاعت تا زماني است كه با شأن ذهني آنان سازگار باشد، اما هرگاه امر خدا را خلاف شأن و مرتبه (ساختگي و دروغين) خود ديدند، از اطاعت سرباز مي زنند و اظهار استکبار مي‌كنند.

استكبار شيطان از اين نوع بود و معمولاً استکبار شياطين انس نيز از اين نوع است. او سالياني دراز عبادت كرده بود ولي امر خدا مبني بر سجده بر آدم بر او سنگين آمد و آن را دون شأن، مقام و مرتبه خود دانست و لذا استكبار ورزيد. همين استكبار او را از مقام قرب پائين كشيد و به پست ترين درجه ذلت و خواري سوق داد.

‌2-استكبار سياسي: حكمراني به ناحق بر مردم و تحميل ديدگاه خود بر ديگران؛

‌«ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعاً يستضعف طائفه منهم يذبح ابناء هم و يستحيي نساء هم انه كان من المفسدين»

‌(فرعون در سرزمين (مصر) سربرافراشت، و مردم آن را طبقه طبقه و دچار اختلاف كرد؛ طبقه اي از آنان را زبون مي داشت، پسرانشان را سر مي بريد و زنانشان را (براي بهره كشي) زنده بر جاي مي گذاشت؛ كه وي از فساد كاران بود.) مستكبران سياسي، كساني اند كه حاكميت و اداره جامعه را به دست مي گيرند و بندگان خدا را كوچك، پست، نادان و صغير و خود را قيم آنان مي‌شمرند و بر گردن آنان سوار مي شوند و آنان را به بردگي مي‌گيرند و به ناحق و بر خلاف اصول فطري، عقلي و ديني بر مردم حكم مي رانند. استكبار فرعون، نمرود و همه حاكمان ستمگر در طول تاريخ از اين نوع بوده است. اين آيه يکي از روش هاي مرسوم مستکبرين که همان ايجاد اختلاف در مردم است را بيان مي‌دارد.

‌حضرت موسي(ع) به دليل همين استضعاف بني اسرائيل و به بندگي گرفتن آنان، بر فرعون اعتراض كرد، اما فرعون، نافرماني موسي(ع) از خود را بهانه كرد و موسي(ع) صفت استكباري فرعون را يادآور شد:

‌«فرعون (به حضرت موسي(ع)) گفت: «آيا تو را از كودكي در ميان خود نپرورديم و سالياني چند از عمرت را در ميان ما نگذراندي و آيا تو نبودي كه آن كار زشت را مرتكب شدي و به ربوبيت من كفر ورزيدي؟!» ‌موسي(ع) گفت: «آيا اين كه فرزندان اسرائيل را به بندگي گرفته اي، نعمتي است كه منتش را بر من مي نهي؟!» ‌در ديدگاه فرعون آنروز و فرعونيان امروز بندگان خدا و توده‌هاي مردم و ساير ملل، بندگان آنان هستند و آنان حق دارند هر كدام را كه بخواهند بكشند و هر كدام را كه مي خواهند به بردگي بگيرند و اين، همان استكبار سياسي است كه امروزه نيز از سوي قدرت‌هاي جهاني- بويژه آمريكا و صهيونيزم- بر ملل مستضعف تحميل مي شود. اين نگاهي است که به جريان استکبار اجازه مي‌دهد که براي ساير ملل تصميم بگيرند و تصميم خود را تحميل نمايند.



‌3-استكبار اقتصادي (برتري جويي اقتصادي در سايه توانمندي مالي)

«ان قارون كان من قوم موسي فبغي عليهم و آتيناه من الكنوز ما ان مفاتحه لتنوأ بالعصبه اولي القوه إذقال له قومه لا تفرح ان الله لا يحب الفرحين. و ابتغ فيما اتاك الله الدار الاخره ولاتنس نصيبك من الدنيا و أحسن كما أحسن الله اليك و لاتبغ الفساد في الارض ان الله لا يحب المفسدين» ‌«قارون از قوم موسي(ع) بود و بر آنان ستم كرد و از گنجينه ها آنقدر به او داده بوديم كه كليد آنها بر گروه نيرومندي سنگيني مي كرد. آنگاه كه قوم وي به او گفتند: شادي مغرورانه مكن كه خدا شادي كنندگان مغرور را دوست ندارد و با آنچه خدايت داده، سراي آخرت را بجوي و سهم خود را از دنيا فراموش مكن و همچنان كه خدا به تو نيكي كرده، نيكي كن و در زمين فساد مجوي كه خدا فساد گران را دوست نمي دارد.»

با توجه به اين آيه قرآن کريم، آنان كه با گردآوري ثروت حرام، به آقايي و سيادت دنيوي مي رسند و قطب اقتصادي مي شوند و آنگاه بر توده مردم تفاخر مي كنند و به بغي و فساد، روي مي آورند، مستكبران اقتصادي اند. قارون نمونه اعلاي اين گروه است. قرآن كريم در آيات گفته شده، خود برتر بيني و تحقير توده مردم را از سوي قارون بيان مي كند و در ادامه همان آيات كريم متذكر مي شود كه قارون در برابر تذكرات قوم، به‌غلط چنين پنداشت كه اين اموال، در سايه علم و انديشه خودش گرد آمده است؛ در صورتي كه خداوند مي فرمايد ما بسيار از كساني را كه پيش از او و قوي تر بودند، نابود كرديم. اما قارون نيز متذكر نشد و خود واموالش به زمين فرو رفت و هيچ كس نتوانست به كمك او بيايد. به‌نظر مي‌رسد دوگانه توليد قدرت سياسي از ثروت اقتصادي و بالعکس که مدل مرسوم مستکبرين امروز است همان مشي فرعون-قاروني باشد که در آيات قرآن کريم تذکرات و تنبيهات آن‌را اشاره کرديم. بسياري از شركت هاي اقتصادي و غول هاي تجاري در سراسر جهان وجود دارند كه در سايه قدرت نظامي و سياسي دول مستکبر، به ملل محروم ظلم مي كنند، اينان همان مستكبران اقتصادي‌اند.



‌4-استكبار علمي: خود برتر بيني در سايه داشتن دانش و توانمندي تکنولوژيک

«واتل عليهم نبأ الذي آتيناه آياتنا فانسلخ منها فأتبعه الشيطان فكان من الغاوين» ‌و بخوان بر آنان سرگذشت آن كس را كه آيات خود را به او داديم، ولي او از لباس آيات ما به درآمد و آنها را بکار نگرفت و از شيطان تبعيت كرد و از گمراهان شد. كساني كه به مراتب و درجات علمي مي رسند و آن مرتبه علمي در آنان غرور ايجاد مي كند و آنان را به استكبار مي كشاند، داراي اين گونه از استكبارند. داستان نمونه هايي از اين مستكبران نيز در قرآن كريم آمده است. از جمله آنها بلعم بن باعورا است كه آيه مورد بحث، به او اشاره مي كند. خداوند، آيات توحيد خود را به بلعم نمايانده بود، به گونه اي كه حقيقت برايش آشكار ومتجلي شده و هيچ شك و شبهه اي برايش نمانده بود، ولي او از روي استكبار و هواپرستي به جبهه كفر فرعوني پيوست و در برابر موسي (ع) قرار گرفت و از لباس حق به درآمد.

نمونه ديگر مستكبر علمي، وليد بن مغيره است. او از بزرگان قريش و عالمان آنان بود كه خود در مسجدالحرام سخن پيامبر اسلام(ص) را شنيده و تحت تأثير قرار گرفته بود و حتي ميان مردم شايع شده بود كه اسلام آورده است. بزرگان قريش نزد او رفتند و نظرش را درباره قرآن كريم جويا شدند، قرآن كريم عكس العمل او را در برابر اين پرسش قريشيان چنين زيبا بيان مي كند:

«او (براي مبارزه با قرآن كريم) انديشه و مطلب را آماده كرد، مرگ بر او باد! چگونه مطلب را آماده كرد، باز هم مرگ بر او باد! چگونه مطلب (و نقشه شيطاني خود) را آماده كرد! سپس نگاهي افكند و بعد چهره در هم كشيد و عجولانه دست به كار شد آنگاه پشت (به حق) كرد و تكبر ورزيد و سرانجام گفت: اين (قرآن كريم) جز افسون و سحري همانند سحرهاي پيشينيان نيست. اين تنها سخن انسان است (نه گفتار خدا).

‌سامري نيز نمونه ديگري از اين گروه بود كه در اثر استکبار علمي با بدعت هاي خود، دين ساختگي به بشر ارائه و پس از تلاش هاي حضرت موسي(ع)، پيروان وي را به تفرقه و گمراهي دچار كرد.

بازهم تأکيد مي نماييم که اين 4 جلوه استکبار در ترابط و تأثيرات متقابل بر هم هستند و گاهي تفوّق و غلبه علمي منشأ استکبار سياسي مي‌شود و گاهي استکبار اقتصادي به استکبار سياسي منجر مي‌شود و قس‌علي‌هذا.



‌ويژگي هاي فرهنگ استكباري در مکتب قرآن

‌بهترين راه شناخت فرهنگ استكباري از ديدگاه قرآن كريم شناخت چهره هاي شاخص مستكبران و روش و منش آنان از طريق خود قرآن كريم است و «ابليس» سردمدار بزرگ جبهه استكبار است كه براي نخستين بار اين علم را برداشت و پيشوايي مستكبران را بر عهده گرفت. مهمترين ويژگي هاي مستكبران، از نظر قرآن كريم، چنين است:

‌1-خودبرتر بيني و تحقير عملي ديگران:

«قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدي استكبرت ام كنت من العالين. قال أنا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين.»

‌(خداوند) فرمود: «اي ابليس، چه چيز تو را مانع شد كه براي چيزي كه به دستان قدرت خويش خلق كردم سجده آوري؟ آيا تكبر كردي يا از برترين ها بودي؟» گفت: «من از او بهترم؛ مرا از آتش آفريده اي و او را از گل!»

از پاسخ شيطان برمي آيد كه استكبار، از توجه به خويش و خود را محور پنداشتن، ناشي مي شود. علامه طباطبايي با استفاده از اين آيات مي نويسند:

‌«همه گناهان در تحليل نهايي به ادعاي انانيت و ستيز با كبريايي حق تعالي برمي گردد، در حالي كه بنده مخلوق حق ندارد كه در برابر آفريدگار خويش، به خود اعتماد كرده بگويد:«من». با اين كه عظمت حق سراپرده هستي را فراگرفته و همه در پيشگاه او خاضع و ذليل اند. اگر شيطان مجذوب خود نشده بود و فقط به خويش توجه نداشت و سايه خداوند قيوم را بر خويش مشاهده مي كرد، انانيت و خودبيني اش شكسته و در برابر فرمان الهي خاضع مي شد.

‌امام صادق (ع) مي فرمايد: «هر كس بر آن است تا براي خود، برتري بر ديگران ببيند، از مستكبران است.»

‌2- فخر و مباهات بر امتيازات مادي

«و قالوا نحن اكثر أموالاً و أولاداً و ما نحن بمعذبين» (متوفين به پيامبران«ص») گفتند: ما بيش از شما مال و فرزند داريم و در آخرت نيز عذاب نخواهيم شد.

‌مستكبران به داشتن اموال و فرزندان بيشتر مباهات مي كنند و آن را نشانه كرامت ذاتي خود مي پندارند و حتي معتقدند كه چون خداوند آنان را در اين دنيا گرامي داشته، در قيامت نيز جايگاهي والا خواهند داشت:

‌«و هرگاه پس از ناراحتي اي كه به او رسيد رحمتي بدو بچشانيم، مي گويد: «اين به دليل شايستگي و استحقاق من بوده است و گمان نمي كنم قيامت برپا شود و (به فرض كه قيامتي باشد) هرگاه به سوي پروردگارم بازگردانده شوم، براي من نزد او پاداش هاي نيكوتر است.» (فصلت - 50) ‌در بينش مستكبران ، همه ارزش ها با محك ماديات سنجيده مي شود و يگانه معيار قضاوت، ثروت است كه آمدنش نشان حقانيت است و نبودنش از هيچ ارزشي خبر نمي دهد. از اين رو، اعتراض اين گروه به فرماندهي حضرت طالوت آن بود كه از او براي رياست رهبري شايسته تريم و او لياقت اين مقام را ندارد، زيرا از ثروت بي بهره است: «از كجا او سزاوار بزرگي و رياست برماست، در صورتي كه ما شايسته تر از اوييم و او مال فراوان ندارد؟!» (بقره - 247)

‌و اعتراض آنان به پيامبران اين بود كه چرا دستبندهاي طلايي ندارد! از نظر آنان والاترين انسان ها، با محكم ترين براهين نيز چون گنجينه طلا ندارند، نمي توانند در منصب رهبري و هدايت قرار گيرند.

‌3- تحقير توده هاي مستضعف و فرودست

‌«...ولا أقول للذين تزدري أعينكم لن يؤتيهم الله خيراً اله اعلم بما في أنفسهم اني اذاً لمن الظالمين»

هرگز به مؤمناني كه در نظر شما خوار مي آيند، نمي گويم كه خداوند خيري به آنان نخواهد داد. خدا به نهان آنان آگاه تر است و (اگر آنان را برانم يا مأيوس كنم)، از ستمكاران خواهم بود. (هود - 31)

اين آيه بيان پاسخ حضرت نوح (ع) به مستكبران قومش است. بينش و قضاوت مستكبران درباره مؤمناني كه از قشرهاي مستضعف جامعه اند، اين است كه آنان اراذل و اوباش و از طبقات پايين‌دست هستند. و نيز گمان مي كنند كه خداوند به محرومان و مستضعفان، خير و سعادت نداده است. از اين رو بايد تحقير شوند و انتظار چنين برخوردي را از سوي پيامبران نيز دارند.

در واقع تهيدستان و مستضعفان جامعه، در نظر ظاهربين اشراف و مستکبرين، مردمي پست و حقير و شايسته تحقير و تخفيف تلقي مي‌شوند.

چون مبناي فكري و عقيدتي مستكبران را ماده پرستي تشكيل مي دهد و بر معيار خودپرستي عمل مي كنند، در منجلاب شهوت غوطه ور مي شوند و بي بندوباري را به اوج مي رسانند. آنان خود فاسدند و ريشه هر فساد اجتماعي هم هستند و از اين قشر، بي بند و باري به قشرهاي پائين جامعه سرايت مي كند و آلودگي در سطحي گسترده، پخش مي شود. (انعام- 49)

رهبر کبير انقلاب حضرت امام خميني(ره) چه زيبا مي فرمودند که:

‌«وقتي خوي زمين خواري و باغ داري و كاخ نشيني در بين مردم باشد، اسباب آن مي شود كه انحطاط اخلاقي پيدا بشود، اكثر اين خوي هاي فاسد از طبقه مرفه به مردم ديگر صادر شده است.»

در کنار اشاره مختصر به اين 3 خصوصيت اصلي رفتاري مستکبرين و شياطين، لازم است از منظر آيات قرآن، شيوه‌هاي اعمالِ استکبار از سوي مستکبرين نيز بازخواني و واکاوي شود:

‌شيوه هاي مستکبرين در به استضعاف‌‌کشاندن مستضعفين:

‌مستكبران براي دستيابي به قدرت سياسي و حفظ آن، از روش ها و شيوه هاي گوناگوني بهره مي جويند كه مهم ترين آنها، براساس رهنمودهاي قرآن كريم عبارت است از:

‌1- به بندگي گرفتن انسانها و اطاعت تحميلي:

‌«فقالو أنؤمن لبشرين مثلنا و قومهما لنا عابدون»

‌پس گفتند: آيا به دو انسان مانند خود ما، كه طايفه آنها (نيز) بندگان ما هستند، ايمان بياوريم؟ (مؤمنون- 47)

قرآن كريم از شيوه فرمانروايي فرعون به «تعبيد» تعبير مي كند. تعبيد به معناي بنده گرفتن و مردم را به زور نيزه به اطاعت واداشتن و از حقوق انساني محروم كردن است. در آيه مورد بحث نيز فرعون و مستكبران قومش مي گفتند كه بني اسرائيل، بندگان ما هستند. روشن است كه بني اسرائيل، فرعون را پرستش نمي كردند و در ظاهر برده او نبودند، ولي سيطره طاغوتي و ظالمانه فرعون، چنان بر مردم سايه افكنده بود كه از خود، اراده و شخصيتي نداشتند و به اجبار و قهر، از فرمان او بدون چون وچرا پيروي مي كردند. خداوند بزرگ در سوره اي ديگر، اين سيطره ظالمانه را از زبان فرعون چنين نقل مي فرمايد: «و ما بر آنان مسلطيم». (اعراف- 127)

‌حضرت علي(ع) هم در خطبه قاصعه، محكوميت بني اسرائيل در چنگال فرعون و تسلط ستمگرانه فرعون را «بنده گرفتن» مي خواند و مي فرمايد: «فراعنه، آنان را به بندگي گرفته بودند.» شيوه مستكبران پيوسته چنين است كه همه مردم را «عبد» خود قلمداد مي كنند. چنان‌كه حضرت علي(ع) در مورد بني اميه نيز خبر داده كه آنان بندگان خدا را به بندگي خود مي گيرند. توقع امروز مستکبرين از ساير اقوام، گروه‌ها و ملل نيز اظهار عبادت و اطاعت مطلق از فرامين و خواسته‌هاي آنهاست.

‌2- جنگ رواني گسترده و سنگين به قصد استحمار مردم:

‌«قال ألقو فلما القوا سحروا اعين الناس و استرهبو هم و جاءوا بسحر عظيم»

‌(موسي«ع») گفت: «شما بيفكنيد» و چون افكندند، ديدگان مردم را افسون كردند و آنان را به ترس انداختند و سحري بزرگ در ميان آوردند. (اعراف- 116)

مستكبران براي اين كه بتوانند بر مستضعفان جامعه سلطه يابند، توان تفكر و تجزيه و تحليل مسائل را از آنان مي گيرند و در برابر تعميق، به تحميق مي‌پردازند. در جامعه استكبار زده، عموم مردم عوام هستند وقدرت تحليل و فهم مسائل را ندارند و عقلشان به چشمشان است. چون حضرت موسي (ع) در جامعه استكبار زده فرعوني براي دعوت به توحيد قيام مي كند، مستكبران او را به مبارزه فرا مي خوانند و ساحران ورزيده را براي مبارزه با او بسيج مي كنند. در اين جامعه، چنان حاكمان مستكبر از قيام توده مردم خيالشان راحت است كه حاضر مي شوند اين مبارزه در حضور آنان باشد:

هم اكنون موعدي ميان ما و خود قرارده كه نه ما و نه تو، از آن تخلف نكنيم. آن هم در مكاني هموار. (فرعون) گفت: «موعد من و شما روز زينت، به شرط اين كه در نيمروز و هنگام اجتماع همه مردم باشد.» (طه 58 و 59)

‌حتي درباريان فرعون، مردم را جمع مي كنند تا با هياهو و شعار، موجب تقويت روحيه ساحران شوند و در صورت پيروزي، آنان را تشويق كنند و مطمئن بودند كه مردم تحت تأثير موسي (ع) قرار نمي گيرند سپس ساحران با كارهاي عجيب و غريب، مردم را مسحور كردند و چنان بر ذهن و فكر آنان غالب آمدند كه ديگر توان فكر و تجزيه و تحليل نداشتند. آيه ابتداي بحث بر همين مطلب اشاره دارد و اين همان استحماري است كه همه مستكبران و ظالمان براي بسط حاكميت خود از آن بهره گرفته اند. در مقابل حضرت موسي(ع) نيز با اعتقاد و اعتماد به خداوند بزرگ، از شكوه ظاهري و جوسازي و جنگ رواني درباريان نهراسيد و شروع مبارزه را به ساحران واگذاشت و در مقابل آنها منطق برتر خود را و توانايي الهي خود را ارائه و آنان را مغلوب کرد.

مستكبران، حتي از تردستان و ساحران براي تحميق مردم و ادامه سلطه مستكبرانه خويش سود مي جويند؛ چنان كه مستكبران امروز جهان و در رأس آنان، آمريكا و صهيونيسم ، نيز براي تحميق مخاطبان خود از رسانه هاي جمعي و بين المللي سود مي برند و به هر روشي متوسل مي شوند. درک اين مشابهت‌هاي رفتاري راهگشاي رفتاري خوبي براي امروز ماست.

‌3- فريب و خدعه

‌«كذلك ما أتي الذين من قبلهم من رسول إلا قالو ساحر أو مجنون»

‌همچنين هيچ پيامبري پيش از آنان نيامد، مگر آنكه گفتند: «جادوگر يا ديوانه است.» (ذاريات 52)

تبليغات شيطنت آميز و همراه با مكر و حيله، از ديگر روش هاي مستكبران است. آنان براي خاموش كردن فرياد حق‌طلبانه انسان‌هاي الهي، فضاي جامعه را از دروغ و تهمت پرمي كنند تا تشخيص واقعيت براي توده مردم سخت شود. از اين رو، در تاريخ، پيوسته پيامبران الهي را ساحر و مجنون معرفي كرده اند. فرعون در برابر دعوت موسي(ع) مي گفت: «مي ترسم كه او دين شما را عوض كند يا در زمين فساد بيفكند.» او بدين وسيله به مردم القا مي كرد كه شما، خود داراي دين و آيين هستيد و با بودن موسي (ع) از دو جهت نگران شما هستم، يكي آنكه عقيده شما را بگيرد و ديگر آنكه اختلاف افكني كند و فساد به پا نمايد.‌اين آيات نشان مي‌دهد که مستكبران براي مقابله با رسولان الهي، گاه از راه تظاهر به دلسوزي براي دين و آئين مردم وارد شده، پيام آوران الهي را گمراه و گمراه كننده خوانده اند و مي خوانند. طرفداري از حقوق بشر، مبارزه با تروريسم و مانند آن مصداق هاي كاملي بر اين روش خدعه‌آميز مستكبران جهاني است كه از فرعون و قبل او شروع شده و تا امروز ادامه دارد.



4- رواج آداب و رسوم قومي و قبيله‌اي:

«وكذلك ما أرسلنا من قبلك في قريه من نذير إلا قال مترفوها إنا وجدنا آباءنا علي أمه و إنا علي آثارهم مقتدون». هيچ رسولي را پيش از اين به هيچ شهر و دياري نفرستاديم مگر آنكه مترفين آن ديار به رسولان گفتند: «ما پدران خود را بر آئين و عقايدي يافتيم و از آنان پيروي مي كنيم.» (زخرف- 23)

مستكبران براي ايجاد الفت و اعتقاد ميان زيردستان خود و به وجود آوردن اتحاد قومي و تاريخي، به آداب و رسوم قومي و قبيلگي توسل مي جويند و با ساختن نمادهاي قومي و رواج آنها، همگي را پيرامون اين نمادها گرد مي آورند. عشق و اعتقاد به اين نمادها، هيچ دليل عقلاني ندارد و تنها ازعلاقه قوميت، مليت وپايبندي به رسوم و اعتقادات آبا و اجدادي نشأت مي‌گيرد. سلاح فرعونيان نيز در برابر حضرت موسي(ع) همين بود كه مي گفتند: «آيا آمده اي تا ما را از مرام پدرانمان برگرداني؟!»

‌دشمنان حضرت صالح (ع) نيز مي گفتند: «آيا ما را از پرستش آنچه پدرانمان مي پرستيدند، بازمي داري؟»

‌آنان با اين استفهام اظهارمي كردند: تو ما را از مراسم ملي و سنت هاي تاريخي مان نهي مي كني و مي خواهي برترين مظاهر فرهنگ ملي و قومي ما را كه بت پرستي است، ازميان جامعه برداري؟! مستکبرين معمولاً با اين روش مانع شکل‌گيري وحدت راهبردي و حتي وحدت تاکتيکي در مستضعفين عالم مي‌شوند.

‌5- ايجاد جامعه طبقاتي

«ان فرعون علا في الارض و جعل اهلها شيعاً يستضعف طائفه منهم». فرعون در زمين بلندپروازي كرد و اهل آن را دسته دسته ساخت و گروهي را به استضعاف گرفت.

مستكبران ستمگر، براي اين كه پايه هاي حاكميت خود را محكم كنند و از خشم توده هاي مردم در امان باشند، از روش ايجاد اختلاف و درگيري هاي قومي و قبيله اي بهره مي گيرند. آنان گروه ها را برضد يكديگر تهييج مي كنند و به جان هم مي اندازند و خود آتش بيار معركه مي شوند تا نيروي آنان در اين درگيري ها مصرف شود و ديگر فرصت تفكر درباره حاكميت و ظلم هاي او را نيابند. روش فرعون نيز همين گونه بود و قبطيان را بر بني اسرائيل چيره كرده و آتش جنگ را ميان اين دو گروه شعله ور كرده بود.

اتفاقات دهه‌هاي اخير خاورميانه به‌خوبي اين روش مستکبرين را تداعي مي‌کند.



اصول برخورد با مستکبران از منظر قرآن حکيم

اکنون مسئله و سؤال اصلي اينجاست که در برابر اين هجمه پيچيده و روشهاي متکثر چه بايد کرد و استراتژي ما چه بايد باشد، پيشنهادات قرآن کريم راهگشا و مبيّن نقشه راه تقابل با مستکبرين است.

1ـ خود باوري و اعتماد به نفس و اعتقاد به توان دروني

«ولاتهنوا و لا تحزنوا و أنتم الأعلون ان كنتم مؤمنين» و اگر مؤمن ايد سستي مكنيد و غمگين مشويد كه شما برتريد. بيان شد كه يكي از روش هاي غلبه مستكبران بر توده مردم و به استضعاف كشيدن آنان، تلقين اين مطلب است كه توده مردم بدون تكيه بر ثروتمندان، صاحب منصبان و قدرتمندان قادر به ادامه حيات نيستند. تا آنجا كه فراعنه، خود را خداي مردم روي زمين و رب مردم و صاحب و مالک آنان معرفي مي كردند. پيامبران الهي، در برابر اين سيره مستكبران، همواره در پي زدودن جهل و ناداني از مستضعفان و القاي روحيه و اعتماد به نفس و توكل بر خدا بوده اند و همواره به قدرت دروني و توان درونزاي مردم اذکار و يادآوري دارند.

شايد اصليترين متد امام راحل نيز همين بود؛ امام خميني(ره) با زدودن انديشه وابستگي از ملت ايران، ثابت كرد كه يك ملت ميتواند بر خود تكيه كند و به پيروزي برسد و اين پيروزي وامدار خودباوري و اتكاي به نفس است.

2ـ برخورد تهاجمي و طلبکارانه با استكبار

در قرآن کريم ميخوانيم: «الذين آمنوا يقاتلون في سبيل الله والذين كفروا يقاتلون في سبيل الطاغوت فقاتلو أوليا الشيطان ان كيد الشيطان كان ضعيفاً» كساني كه ايمان آورده اند در راه خدا كارزار مي كنند و كساني كه كافر شده اند، در راه طاغوت مي جنگند. پس با ياران شيطان بجنگيد كه نيرنگ شيطان (درنهايت) ضعيف است.

مستكبران همانند آن گرگ و حيواني هستند كه هر گاه به او حمله كني عقب مي نشيند و هرگاه بگريزي در پي تو مي دود. وجود اين روحيه در مستكبران اقتضا مي كند كه مردم مستضعف، همواره در برابر آنان، موضعي تهاجمي اختيار كنند تا آنان زمينه پيشروي نيابند. افزون بر آن مستكبران، اهل شفقت و دلسوزي نيستند تا چنانچه ملتي را در ضعف و ناتواني مشاهده كنند، به رحم آيند و از استثمارش دست بردارند، بلكه آنان همچنان به ظلم خود ادامه مي دهند. سيره پيامبران در برخورد با مستكبران، سيره اي تهاجمي بوده است. پيامبر اكرم (ص) در نامه هايي كه به سران ايران و روم و برخي كشورهاي ديگر فرستاد، با آنان از موضعي برتر سخن گفت. در نامه آن حضرت به كسري، پادشاه ايران، آمده است: مسلمان شو تا در سلامت باشي و اگر اباكني، گناه مجوس برعهده توست. جمله مسلمان شويد تا در سلامت باشيد، در نامه هاي آن حضرت به قيصر روم، پادشاه مصر و نجاشي دوم و پادشاه يمامه نيز به چشم مي خورد.

3ـ شكيبايي و پايداري در مبارزه و اعتماد به وعدههاي الهي

«يا ايها النبي حرض المؤمنين علي القتال ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مائتين و ان يكن منكم مائه يغلبوا ألفاً من الذين كفروا بأنهم قوم لايفقهون. الان خفف الله عنكم و علم أن فيكم ضعفاً فإن يكن منكم مائه صابره يغلبوا مائتين و إن يكن منكم ألف يغلبوا ألفين بإذن الله و الله مع الصابرين» هر گاه بيست نفر با پايداري از شما باشند، بر دويست نفر غلبه مي كنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كافران؛ زيرا آنان گروهي هستند كه نمي فهمند. هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست كه در شما ناتواني است. بنابراين، هر گاه صدنفر با استقامت از شما باشند، بر دويست نفر پيروز مي شوند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد و خدا با صابران است. سومين اصل اساسي كه بايد در مبارزه مورد توجه باشد، شكيبايي و بردباري در برابر مشكلات و گرفتاري هاست. روشن است كه ابعاد پيروزي در مبارزه با قدرتمندان و مستكبران به تناسب توان قدرت مستضعفان با مستكبران، متفاوت است و بسا كه مبارزه ملتي دهها سال طول بكشد. در چنين شرايطي، نيل به پيروزي و استقلال كامل، نياز به شكيبايي و پايداري دارد. خداوند سبحان در قرآن كريم پيروزي بني اسرائيل بر فرعونيان را محصول صبر و شكيبايي آنان در مبارزه معرفي كرده است. خداوند در آيات گرانقدر مورد بحث نيز به همين موضوع اشاره دارد و مي فرمايد كه هر نفر از مؤمنان مستضعف توان غلبه بر 10 نفر از كافران مستكبر را دارد، زيرا آنان بينش صحيح ندارند و عاملي آنان را در صحنه هاي خوف و خطر به مقاومت نمي خواند، ولي شما از بينش عميق بهره منديد و مي توانيد با نيروي صبر و مقاومت، آنان را از ميان ببريد. البته در آيه بعد يادآور شده كه چون در گذر زمان شما ناتوان شده ايد و از صبر و قدرتتان كاسته شده، بنابراين توان داريد كه دو برابر خودتان را از ميان برداريد و به پيروزي برسيد. رمز پيروزي ديگر پيامبران الهي نيز شكيبايي و پايداري معرفي شده است. قرآن كريم مي فرمايد: «و پيش از تو نيز پيامبراني تكذيب شدند، ولي بر آنچه تكذيب شدند و آزار ديدند شكيبايي كردند تا ياري ما به آنان رسيد».

شيوه هاي مبارزه صحيح با استكبار در قاموس قرآن کريم:

آنچه که تاکنون و در اين بستر زماني بيشتر به آن نياز داريم متدها، اسلوبها و شيوههاي کارآمد مبارزه همهجانبه و دقيق با دشمن مکّار است.

1ـ در ابعاد سياسي ـ نظامي

الف) تحقير مستكبران و شكستن شكوه دروغين آنان

آيه شريفه ميفرمايد: «يا قوم إن كان كبر عليكم مقامي و تذكيري بآيات الله فعلي الله توكلت فأجمعوا أمركم و شركاء كم ثم لايكن أمركم عليكم غمه ثم اقضوا إلي و لاتنظرون»

«اي قوم من اگر مقام و يادآوري من به آيات الهي بر شما سنگين و تحمل ناپذير است (هر كار از دستتان ساخته است بكنيد) من بر خدا توكل كرده ام، فكر و قوه و قدرت خود و خدايانتان را يك جا گرد آوريد تا هيچ چيز بر شما پوشيده نماند، پس اگر مي توانيد به حيات من پايان دهيد و هيچ مهلتم ندهيد.»

اين آيه، سخن حضرت نوح(ع) به قومش است و لحن آن شامل تحقيرآميزترين گونه برخورد با آنان است. آن حضرت مي فرمايد كه همگي شما با خدايانتان متحد شويد و بر من هيچ ترحم نكنيد و اگر مي توانيد جان مرا بگيريد وخود را راحت كنيد، ولي بدانيد كه من به پشتيبان قادر و توانايم تكيه كرده ام و از شما خوف و هراسي ندارم.

برخورد ساحران فرعون نيز پس از ايمان آوردن به موسي(ع)، برخوردي كوبنده و تحقيرآميز با فرعون بود. آنان، پس از تهديدهاي فرعون مبني بر قطع دست و پايشان، با استواري تمام پاسخ دادند:

گفتند: ما هرگز تو را بر معجزاتي كه به ما رسيده و بر خدايي كه ما را آفريده است ترجيح نمي دهيم و اختيار نمي كنيم. هر كار كه مي خواهي و مي تواني بكن كه قدرت تو تنها در پايان دادن به حيات دنيايي ما كارآيي دارد.

اين پاسخ بسيار تحقيركننده و شكننده بود و آنان به طاغوتي جبار چون فرعون اعلام كردند كه ما هرگز تو را بر خدا ترجيح نميدهيم و جايزه و پاداش تو براي ما ارزشي ندارد. اين گونه پاسخ ها و برخوردها، شكوه و شوكت مستكبران ر ا خرد و تباه مي كند و آن هيمنه ظاهري که باعث خوف تودههاي مردم ميشود را به سخره ميگيرد.

ب – حمايت همه جانبه از مستضعفان

«قالوا أنو من لك و اتبعك الأرذولون. قال و ما علمي بما كانوا يعملون. إن حسابهم إلا علي ربي لو تشعرون. و ما أنا بطارد المؤمنين»

گفتند: «آيا به تو ايمان آوريم و حال آن كه پابرهنگان بي نام و نشان از تو پيروي كرده اند». (نوح«ع») فرمود: «من مي دانم آنها چه كاري داشته اند! حسابشان جز با خدا نيست؛ اگر مي فهميد و من طردكننده مؤمنان نيستم».

حمايت از فقيران و محرومان در واقع ايجاد يك جبهه قوي و سازماندهي نيروهاي متفرق در برابر مستكبران است. مطالعه تاريخ پيامبران الهي و پيروان واقعي مكتب توحيد نشان مي دهد كه پايگاه طبقاتي بيشتر آنان، فقيران و محرومان بوده اند و هيچ يك از پيامبران الهي و از جمله حضرت نوح(ع) با ثروتمندان و زورمداران همفكر و در برابر محرومان و مستضعفان نبوده اند.

حضرت علي(ع) درباره سيره حضرت سليمان(ع) كه داراي ملك و سلطنت بوده است، مي فرمايد: حضرت سليمان(ع) بامدادان با ثروتمندان و اشراف احوالپرسي مي كرد تا اين كه نزد تنگدستان مي آمد و با آنان مي نشست و اظهار مي داشت كه مسكيني هستم با مسكينان. پيامبر اكرم(ص) نيز تا پايان عمر شريفش با فقيران و محرومان به سر برد و پيشنهاد مترفان را مبني بر كناره گيري از فقيران، نپذيرفت.

ج) وحدت و انسجام ايماني برادران ديني

«انما المؤمنون إخوه فأصلحوا بين إخويكم و اتقواالله لعلكم ترحمون»

بدرستي كه مؤمنان با هم برادرند، پس ميان برادران تان را سازش دهيد و از خدا پروا داريد، اميد است كه مورد رحمت قرار گيريد.

بيان شد كه يكي از راه هاي سلطه مستكبران بر مردم و به استضعاف كشيدن آنان، ايجاد تفرقه و تشتت ميان آنان است. براي مبارزه با مستكبران، بايد درجهت مخالف اين راه گام برداشت و با وحدت و انسجام ضربه هاي مهمي بر آنان وارد كرد. پيامبر اكرم(ص) در قيام خود بر ضد استكبار و حاكميت ظلم و جهل، به وحدت افراد جبهه حق اهميتي بسيار مي داد. در دوران مكه، مسلمانان احساس يكرنگي و برادري مي كردند و مشكلي در اين باره در ميان نبود، ولي با هجرت به مدينه، ياران پيامبر(ص) را دو گروه تشكيل مي دادند؛ انصار و مهاجران. افزون بر تفاوت شرايط اقتصادي ومادي، اين دو گروه در دو محيط فرهنگي رشد كرده بودند و ناهمخواني هايي با هم داشتند. پيامبر اكرم(ص) براي استحكام بيشتر اين جبهه چاره انديشي كرد و طرح «مؤاخاه» و برادري را مطرح كرد.

اسلام، وحدت را از جمع مسلمانان نيز فراتر برده و از اهل كتاب خواسته تا به همراه مسلمانان، حول اصل مشترك توحيد و نفي شرك گرد آيند.

2ـ در ابعاد فرهنگي ـ اجتماعي

الف ـ ارائه فرهنگ توحيدي و حياتبخش

«و لقد بعثنا في كل أمه رسولاً أن اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت».

و در واقع در ميان هر امتي فرستاده اي برانگيختيم (تا بگويد) خدا را بپرستيد و از طاغوت بپرهيزيد.

بي گمان، مستكبران از جهل و ناآگاهي محرومان بسيار سود مي جويند و در بسياري از موارد، همين ناآگاهي ها موجب مي شود مردم تن به استضعاف دهند و استكبار را بپذيرند و در مسير خواسته هاي مستكبران گام بردارند. دعوت پيامبران الهي، دعوت به آگاهي و بيداري است و آنان پيش از آغاز جهاد، دعوت به توحيد را با حكمت، موعظه حسنه و مجادله كلامي آغاز مي كنند سپس با آن عده از مشركان كه دعوت حق را نپذيرفتند و به توطئه هاي خود ادامه دادند، قتال مي كنند. اين بدان سبب است كه انبيا پيش از توجه به نيروي سلاح و قدرت آهن، به نيروي آگاهي و كاربرد شگرف استدلال و موعظه توجه دارند و آن را مقدم مي دارند و در جهت افزايش بصيرت و معرفت مردم اقدام ميکنند.

اصول دعوت فرهنگي جبهه حق بر چند محور قرار دارد:

1ـ آگاهي به مبدأ و معاد و توجه به توحيد و يکتاپرستي و قيامت

2ـ معرفت به كرامت و مقام انساني و يادآوري شأن و جايگاه والاي او

3ـ توجه دادن مستمر به مسئوليتهاي انساني و ايماني

4- دشمنشناسي افشاء چهره حقيقي و شيوههاي دشمن

پيامبران ابتدا با روشنگري هاي خود و با استدلال هاي منطقي مخاطبان را به راه هدايت و افزايش معرفت دعوت مي كنند و سپس از آنها مي خواهند كه در برابر طاغوت ها و مستكبران بايستند و از چيزي نهراسند.

ب) شناسايي روشهاي دشمن و ابطال فرهنگ استكباري

«و لقد أرسلنا موسي بآياتنا و سلطان مبين. ألي فرعون و ملائه فاتبعوا أمر فرعون و ما أمر فرعون برشيد»

و به راستي، موسي را به آيات خود و حجتي آشكار به سوي فرعون و سران (قوم) وي فرستاديم، ولي (سران) از فرمان فرعون پيروي كردند، و فرمان فرعون صواب نبود.

از مهم ترين راه هاي مبارزه با استكبار و جلوگيري از گسترش فرهنگ فرومايه اش، شناسايي و ابطال آن فرهنگ است. از همين رو، در آيه ياد شده نيز خاطرنشان شده كه موسي(ع) با آيات روشن به سراغ فرعون رفت و نشان داد كه «امر» فرعون، يعني كلام و عملش، كه از فرهنگ استكباري اش نشأت مي گرفت، راه به صواب نمي برد. حضرت ابراهيم(ع) نيز با بيان دلايل واضح، پوشالي بودن فرهنگ نمروديان را اثبات كرد و راه گمراه كردن مستضعفان را بر آنان بست.

يكي از مصادق فرهنگ استكباري مستكبران كه همواره مي خواهند بدان وسيله مردم را تحت استعمار خود نگهدارند، ترويج فرهنگ جبرگرايي است. مستكبران با اين تلقين كه فرمانبرداري شما و تسلط ما بر شما خواست خداست و نيز نمي توان با مشيت الهي مخالفت كرد، قدرت هرگونه تفكر درباره قيام و انقلاب را از مستضعفان مي گيرند، اما از سوي ديگر پيامبران الهي و مصلحان واقعي به روشنگري پرداخته و به مردم تفهيم مي كنند كه خواست خداوند، پيروزي حق بر باطل و شكست فرهنگ استكباري است و بدين طريق مردم را به تلاش در راه برپايي حكومت هاي الهي تشويق مي كنند. آنان، آزاد بودن و داشتن مسئوليت را به انسان ها گوشزد مي كنند و مردم را از تسليم شدن در برابر طاغوت ها برحذر مي دارند و اين از نخستين گام ها در راه مبارزه با مستكبران است. امروز نيز، غربگرايان با القاي هژموني مسلط غرب بر جهان از لزوم همراهي اجباري با اراده آنان ميگويند. پيامبران و مصلحان همچنين به مقابله با مفاسد فرهنگ استكباري پرداخته و با فساد اخلاقي و بي بند و باري قشر مرفه و مستكبر ـ كه به مردم فقير نيز سرايت مي كند ـ مبارزه كرده اند.

3ـ در بُعد اقتصادي

«و لاتمدن عينيك إلي ما متعنا به أزواجاً منهم زهره الحياة الدنيا لنفتنهم فيه و رزق ربك خير و ابقي»

و هرگز چشمان خود را به نعمت هاي مادي، كه به گروه هايي از آنان داده ايم، ميفكن! اين زيورها و شكوفه هاي زندگي دنياست، تا آنان را در آن بيازماييم؛ و روزي پروردگار تو بهتر و پايدارتر است.

براي پرورش و شکوفايي روحيه استكبارستيزي در بعد اقتصادي، دو راهكار مهم وجود دارد؛ يكي از آن دو، دميدن روح قناعت و بي اعتنايي نسبت به ثروتمندان در ميان مؤمنان است. اين آيه به پيامبر (ص) خاطرنشان مي كند كه چشم به اموال و دارايي هاي ديگران نداشته باشد كه همين قانع بودن و به ثروت ديگران طمع نداشتن، خود يك ارزش است. رسول اكرم(ص) در اين باره مي فرمايد: «كسي كه اهل دنيا را بزرگ دارد و به طمع دنياي او، او را دوست بدارد، خداوند بر او خشم مي گيرد».

حضرت علي(ع) نيز مي فرمايد: «چه زيباست تواضع ثروتمندان در برابر فقيران براي پاداشي كه نزد خدا دارند و زيباتر از آن بي اعتنايي فقيران به ثروتمندان است براي اعتماد و تكيه اي كه بر خدا دارند». كساني كه در اين مكتب تربيت يافته اند، گاه عمري را در فقر و تنگدستي زندگي كرده اند، ولي هيچ گاه حاضر نشده اند كه دستي به سوي مستكبران دراز كرده و از آنان درخواستي كنند، و دوم، كوشش براي يافتن استقلال اقتصادي است. اگر ملتي قانع باشد و به آنچه خود دارد، اكتفا كند و در جهت پيشرفت اقتصادي و استقلال اقتصادي گام بردارد، هيچ گاه مستكبران نمي توانند آنان را به خضوع در پيشگاه خود وادارند. دعوت اسلام به فقر و تحمل آن نيست بلکه به تلاش در جهت توليد ثروت حلال است.

مراحل پنج گانه مبارزه پيامبران با مستكبران

پيامبران الهي پس از ابلاغ رسالت خويش، به طور معمول با مقاومتهايي از ناحيه برخي از عوام و مستكبران عوام فريب روبه رو شده اند. بررسي آيات قرآن كريم، نشان مي دهد كه دعوت و مبارزه با مستكبران، شامل پنج مرحله بوده است. مرحله اول، ابلاغ رسالت و اصل پيام است، در اين مرحله، هر پيامبر الهي به تناسب مأموريت خود پس از دعوت به توحيد، پيام هايي را براي مردم مطرح كرده است. در پي اين مرحله، واكنش اوليه قوم آغاز مي شود، در مرحله دوم، جهل مخالفان و معاندان، دعوت پيامبران الهي را رد و يا در نهايت درخواست بينه و دليل مي كند. در مرحله سوم، پيامبران الهي به آوردن دليل و برهان مي پردازند و معجزات خويش را ارائه ميكنند. مرحله چهارم واكنش نهايي قوم است كه مردم دو دسته مي شوند: بيشتر انسان هاي پاك نهاد و منصف كه دل به دنيا نبسته اند، ايمان مي آورند و متأسفانه عده اي مغرور و متكبر و مستكبر، به مخالفت مي پردازند. در بيشتر اقوام گذشته، مانند قوم نوح(ع)، هود(ع)، صالح(ع)، شعيب(ع) و قوم موسي(ع) چنين بوده است. مرحله آخر نيز، مرحله فرود آمدن عذاب و بيان عاقبت مستكبران است. اين سرنوشت مشترک مستکبرين در طول تاريخ است که نهايتاً به کاميابي دنيوي نيز نائل نميشوند و حسرت زده و بدبخت آنهايي که تکيه گاه خود را، خانه سست عنکبوت قرار مي دهند.

آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند

قرآن نیز بر سست بودن این خانه عنکبوت تاکید دارد. در شرایطی که برخی ذلیلانه آنچنان از دشمن و مصداق اتم آن در دنیای امروز یعنی آمریکا واهمه و ترس دارند که تنها راه پیشرفت و موفقیت را در رابطه با آمریکا و ترک مخاصمه با شیطان بزرگ معرفی می کنند، قرآن کریم به صراحت می فرماید آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و این جمله معروف حضرت امام ریشه و مبنای قرآنی دارد.

قرآن کریم می‌فرماید: «الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»(محمد/۱) کسانی که کافر شدند و با دین مبارزه می‌کنند، خدا اثر اعمال آنها را تباه می‌کند، یعنی آنها هر چه علیه دین زحمت بکِشند، خدا زحمات آنها را از بین می‌برد. و قرآن کریم راست می‌گوید.

مستندات قرآني شعار انقلابي "مرگ بر آمريکا"

علاوه بر این برخی امروزه ذلیل بودن را تا جایی رسانده اند که سخن از حذف شعار مرگ بر آمریکا می گویند و برای آن خاطره سازی هم می کنند. در حالیکه این شعار راهبردی انقلاب اسلامی نیز ریشه و مبنای قرآنی دارد.

متأسفانه این افراد خواسته یا ناخواسته با شروع به زمزمه ترک مرگ بر آمریکا در جهت یاری رساندن به دشمن تلاش می کنند. در شرایطی که ریشۀ قرآنی صریح این شعار بسیار کوبنده و مؤثر که ناشی از قدرت ما است، آیه‌ای در سورۀ محمد(ص) است. در این آیه خداوند متعال می‌فرماید: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»(محمد/۸) یعنی کسانی که کافر شدند و با دین مقابله می‌کنند؛ مرگ بر آنان باد. معنای فارسی دقیق «فَتَعْساً لَهُمْ» این است: «مرگ بر آنان باد» و یعنی «نابود باشند». در اینجا «مرگ» حتی معنای ظاهری را نمی‌دهد، بلکه مرگ به معنای «نابودی» است.

در آیۀ فوق، کلمۀ بعد از «فَتَعْساً لَهُمْ» این است: «وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم» یعنی مرگ بر آنان باد و آنان بی‌اثر باشند. همچنان که در آیۀ اول این سوره نیز می‌فرماید: «...أَضَلَّ أَعْمالَهُم»

و در پایان پیشنهاد می شود برای اینکه کسی نتواند تردیدی در شعار مرگ بر آمریکا ایجاد کند، لازم است در مدرسه‌ها و در دانشگاه‌ها، این آیۀ مبارکه نصب شود: «وَ الَّذینَ کَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم»(محمد/۸) و لازم است برای اینکه کسی از آمریکا حساب نبرد بر این کلمه «أَضَلَّ أَعْمالَهُم» تأکید شود. خداوند متعال بارها در قرآن فرموده‌ است که آن کافرانی که بر سر دین مانع می‌شوند، هیچ‌ اثری ندارند! عمر تفکر ترس از آمریکا به سر آمده است. ما اکثرالعبر و ا قل الاعتبار؛ فاعتبروا يا اولي الابصار .

تفاوت بنيادين «سب کفار» و شعار «مرگ بر آمريکا»

اين روزها برخی تلاش می کنند بحث رابطه و يا عدم رابطه با آمريکا را دوباره به يکي از داغ ترين مباحث سياسي و فرهنگي کشور تبدیل کنند و زمزمه هایی برای حذف شعار راهبردی و قرآنی مرگ بر آمریکا را شروع کرده اند. جریانی که با تلاش برای بزک کردن چهره کریه شیطان بزرگ در رسانه ها به دنبال تغییر نگاه مردم ایران اسلامی به آمریکای جنایتکار بوده و در پی برقراری رابطه با او هستند. شايد يکي از مهم ترين مسائل في ما بين ايران و آمريکا نفرت عميق مردم مومن و انقلابي ايران اسلامي از سياست هاي دولت استکباري امريکاست نفرتي که نه شامل ملت آمريکا بلکه معطوف به روش هاي سلطه جويانه نظام ظلم بين المللي است يکي از جلوه هاي اين نفرت شعار سي و پنج ساله مردم ايران يعني مرگ برآمريکاست . چندی قبل هاشمی رفسنجانی که از رئوس جریان برقراری رابطه با آمریکا در کشور است در مخالفت با شعار مرگ بر آمریکا به آیاتی از قرآن کریم استناد کرد و مدعي شد که قرآن کريم چنين درسي را مطرح نموده است و به قول خودش يک اصل قرآني چنين روحيه‌اي را در وی ايجاد کرده است. به عبارت ديگر اگر ايشان چنين بيان مي‌کردند که به خاطر شرايط سياسي و اجتماعي کنوني دلشان مي‌خواهد که جزو کساني قرار بگيرند که شعار مرگ بر آمريکا را نمي‌پسندند و با آن مخالفت مي‌کنند مشکل به اين شکل و تعجب ما به اين ميزان نبود ولي وقتي ايشان مدعي مي‌شوند که کلا شعار مرگ دادن مخالف با تعاليم قرآن کريم است و يک اصل قرآني چنين درسي را ايجاد مي‌کند مشکل دوچندان و تعجب بسيار بيشتر است.

در سايت وي مي خوانيم : آيت الله هاشمي رفسنجاني همچنين با يادآوري حذف شعار «مرگ بر آمريکا» و اينکه امام با حذف اين شعار موافق بودند و واکنش‌هاي تند بعدي و جوسازي‌هاي بعمل آمده در اين خصوص تاکيد مي‌کند: «تمام مطلب همان بود که نوشته بودم. الان هم دقيقاً يادم نيست که چه نوشتم. به هرحال موافق نبوديم که در مجامع عمومي مرگ کسي را شعار دهيم. مثلاً در اجتماعات ما «مرگ بر بني صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگويند. «مرگ بر بازرگان» بود که خواهش کردم نگويند. «مرگ بر شوروي» بود که گفتم الان با شوروي مشکل آنچناني نداريم. درباره آمريکا هم گفته بودم. من ذاتاً با حرف‌هاي تند و فحاشي‌ها مخالفم و آن‏ها را مفيد نمي‌دانم.» وي در پاسخ به اينکه چرا شعار مرگ بر اين و آن را نمي‌پسنديد، گفت: مرا يک اصل قرآني به اين روحيه رسانده است. قرآن از زبان خداوند به مسلمانان صدر اسلام که به بت‌ها فحش مي‌‌دادند – بت که مهم نيست - مي‌‌گويد: «حق نداريد به بت‌هاي آنها فحش بدهيد؛ و لا تسّب الذين يدعون من دون الله» مي‌‌فرمايد: «بت‌ها را سب نکنيد، چون آنها هم متقابلاً به خدا بد مي‌‌گويند و باعث گمراهي بيشتر آنها مي‌‌شويد. شعار مرگ بر فلاني را نمي‌پسندم.



آيا قرآن کريم با شعار مرگ و مرگ خواستن براي برخي افراد مخالفت دارد؟

برخلاف نظر آقاي هاشمي رفسنجاني بايد بيان داشت که قرآن کريم در مواضع متعددي نه تنها لعن و طرد و نفرين بر دشمنان حق و حقيقت را ذکر کرده است بلکه صراحتا فرياد مرگ را نيز روا داشته و ذکر نموده است. به عبارت بهتر آنچه آقاي هاشمي به عنوان يک اصل قرآني ذکر مي‌کنند نهي از سب است و سب در کلام به معني فحش و ناسزاست و شامل مرگ خواستن براي کساني که شايسته آن هستند نمي‌شود. آنچه آقاي هاشمي به آن استناد کرده‌اند آيه زير است:

وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّـهِ فَيَسُبُّوا اللَّـهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَيَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُوا يَعْمَلُونَ ﴿108﴾ (سوره انعام)

اين آيه در واقع از سب و ناسزا نهي مي‌فرمايد ولي از لعن در مواردي که شايسته است و نيز از (مرگ گفتن) در جاي خود نهي نکرده و نمي‌کند. چرا که قرآن کريم خود در مواضع متعددي به لعن و (مرگ گفتن) بر مستکبرين و دشمنان حق اقدام کرده است که مواردي از آن را در آيات زير مشاهده مي‌کنيد:

1. وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَل لَّعَنَهُمُ اللَّـهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِيلًا مَّا يُؤْمِنُونَ ﴿البقرة: 88﴾

2. وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّـهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّـهِ عَلَى الْکَافِرِينَ ﴿البقرة: 89﴾

3. إِنَّ الَّذِينَ يَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْکِتَابِ أُولَـئِکَ يَلْعَنُهُمُ اللَّـهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ﴿البقرة: 159﴾

4. إِنَّ الَّذِينَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَـئِکَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّـهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ﴿البقرة: 161﴾

5. فَمَنْ حَاجَّکَ فِيهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَتَ اللَّـهِ عَلَى الْکَاذِبِينَ ﴿آل عمران: 61﴾

6. أُولَـئِکَ جَزَاؤُهُمْ أَنَّ عَلَيْهِمْ لَعْنَةَ اللَّـهِ وَالْمَلَائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ﴿آل عمران: 87﴾

مِّنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانظُرْنَا لَکَانَ خَيْرًا لَّهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَـکِن لَّعَنَهُمُ اللَّـهُ بِکُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا ﴿النساء: 46﴾

9. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْکِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَکُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَى أَدْبَارِهَا أَوْ نَلْعَنَهُمْ کَمَا لَعَنَّا أَصْحَابَ السَّبْتِ وَکَانَ أَمْرُ اللَّـهِ مَفْعُولًا ﴿النساء: 47﴾

10. أُولَـئِکَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّـهُ وَمَن يَلْعَنِ اللَّـهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ نَصِيرًا ﴿النساء: 52﴾

11. وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِيهَا وَغَضِبَ اللَّـهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِيمًا ﴿النساء: 93﴾

12. لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَقَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبَادِکَ نَصِيبًا مَّفْرُوضًا ﴿النساء: 118﴾

13. فَبِمَا نَقْضِهِم مِّيثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِّمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِّنْهُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿المائدة: 13﴾

14. قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُم بِشَرٍّ مِّن ذَلِکَ مَثُوبَةً عِندَ اللَّـهِ مَن لَّعَنَهُ اللَّـهُ وَغَضِبَ عَلَيْهِ وَجَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ وَعَبَدَ الطَّاغُوتَ أُولَـئِکَ شَرٌّ مَّکَانًا وَأَضَلُّ عَن سَوَاءِ السَّبِيلِ ﴿المائدة:60﴾

15. وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّـهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنفِقُ کَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ کَثِيرًا مِّنْهُم مَّا أُنزِلَ إِلَيْکَ مِن رَّبِّکَ طُغْيَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّـهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّـهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (المائدة: 64﴾

16. لُعِنَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُوا يَعْتَدُونَ (المائدة:78﴾

آنچه ذکر شد فقط موارد اندکي از آياتي است که در قرآن کريم به لعن دشمنان حق و حقيقت دست زده است.



تفاوت نهي از سب با "مرگ گفتن"

آنچه از مطالب بالا قابل استفاده است اين است که کسي که اندک آشنايي با قرآن کريم داشته باشد متوجه مي‌شود که در آموزه‌هاي قرآني ميان سب و لعن و ميان سب و (مرگ گفتن) فرق است. فرق بين سب و مرگ گفتن به حدي واضح و مشخص است که بعيد مي‌نمايد کسي که خود را نويسنده چندين جلد تفسير قرآن معرفي مي‌کند از آن بي اطلاع باشد و از آقاي هاشمي نيز بعيد است که توجه يا اطلاع ندارند و چنين چيزي را به قرآن کريم نسبت مي‌دهند.



قرآن "مرگ بر" را عليه مستکبرين بيان مي‌کند

براي آنکه مطلب به صراحت کامل براي همه خوانندگان روشن شود شايان ذکر است که قرآن کريم در 4 موضع به صراحت نداي (مرگ بر) را بلند کرده است که اين چهار مورد عبارتند از:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ * وَالْيَوْمِ الْمَوْعُودِ * وَشَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ * قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ * وَهُمْ عَلَى مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ (سوره بروج آيات اول الي هفتم)

قتل الخراصون 10 الذين هم في غمرة ساهون 11 يسألون أيان يوم الدين 12 يوم هم على النار يفتنون 13 (سوره الذاريات)

إِنَّهُ فَکَّرَ وَ قَدَّرَ(18) فَقُتِلَ کَيْف قَدَّرَ(19) ثمَّ قُتِلَ کَيْف قَدَّرَ(20) ثمَّ نَظرَ(21) ثمَّ عَبَس وَ بَسرَ(22) ثمَّ أَدْبَرَ وَ استَکْبرَ(23) (سوره مدثر)

قُتِلَ الْإِنسَانُ مَا أَکْفَرَهُ ﴿17﴾ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ﴿18﴾ مِن نُّطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ ﴿19﴾ ثُمَّ السَّبِيلَ يَسَّرَهُ ﴿20﴾ (سوره عبس)

بر خوانندگان گرامي پوشيده نيست که عبارت قُتِلَ در عربي معادل فارسي (کشته باد) (مرگ بر) مي‌باشد و قرآن کريم نه تنها از اين عبارت به طور مطلق نهي نکرده است بلکه خود در چهار مورد افراد و گروه‌هايي را شايسته اين سخن دانسته و عليه آنها چنين مطلبي را آورده است.

مجال ضيق کنوني جاي بحث تفسيري جدي در باب اين آيات نيست اما شايسته است خوانندگان گرامي توجه داشته باشند که در هر 4 آيه مذکور در قرآن کريم که «کشته باد» و «مرگ بر» آمده است، طرف خطاب آيه و کساني که مورد اين خطاب قرار گرفته‌اند داراي خوي استکباري بوده‌اند و به عبارت ديگر همه موارد مرگ خواستن در قرآن به استکبار ربط دارد و براي مقابله با مستکبرين است و اين خود از آموزه‌هاي جالب توجه قرآني است و براي ما درس آموز است. البته قرآن مرگ را نثار یهودیان معاند و منافقین فتنه گر نیز می کند.

خداوند خطاب به هر سه دسته «کفار معاند»، «یهودیان معاند» (صیونیست ها) و «منافقین فتنه گر» از ادبیات لعنت فرستادن و آرزوی مرگ کردن استفاده کرده است.



الف. خطاب به کفار معاند

«وَ الَّذِينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ؛ و كسانى كه كافر شدند، «مرگ بر آنها» و اعمالشان نابود باد.»(محمد/8)

«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفَّارٌ أُولئِكَ عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ. خالِدِينَ فِيها لا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ يُنْظَرُونَ؛ كسانى كه كافر شدند، و در حالِ كفر از دنيا رفتند، لعنت خداوند و فرشتگان و همه مردم بر آنها خواهد بود! هميشه در آن (لعن و دورى از رحمت پروردگار) باقى مى‏مانند نه در عذاب آنان تخفيف داده مى‏شود، و نه مهلتى خواهند داشت!»(بقره/161)

«إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكافِرِينَ وَ أَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً؛ خدا كافران را لعنت كرده و براى آنها آتش فروزانى آماده كرده است.»(احزاب/64)



ب. خطاب به یهودیان معاند

«وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا...؛ و يهود گفتند دست خدا به زنجير بسته است!، دستهايشان بسته باد و بخاطر اين سخن از رحمت (الهى) دور شوند!»(مائده/64)

«وَ قالُوا قُلُوبُنا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَقَلِيلاً ما يُؤْمِنُونَ؛(و آنها از روى استهزاء) گفتند دلهاى ما در غلاف است! (و ما از گفته تو چيزى نمى‏فهميم، آرى همين طور است) خداوند آنها را بخاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته (بهمين دليل چيزى درك نمى‏كنند) و كمتر ايمان مى‏آورند.»(بقره/88)

«إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ؛كسانى كه دلايل روشن، و وسيله هدايتى را كه نازل كرده‏ايم، بعد از آنكه در كتاب براى مردم بيان نموديم، كتمان كنند، خدا آنها را لعنت مى‏كند و همه لعن‏كنندگان نيز، آنها را لعن مى‏كنند.»(بقره/159)

«وَ قالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصارى‏ الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ يُضاهِؤُنَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ؛ يهود گفتند: عزير پسر خدا است! و نصارى گفتند مسيح پسر خدا است! اين سخنى است كه با زبان خود مى‏گويند كه همانند گفتار كافران پيشين است، لعنت خدا بر آنها باد، چگونه دروغ مى‏گويند؟!»(توبه/30)



ج. خطاب به منافقان

«وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ؛ هنگامى كه آنها را مى‏بينى جسم و قيافه آنان تو را در شگفتى فرو مى‏برد، و اگر سخن بگويند به سخنانشان گوش فرا مى‏دهى، اما گويى چوبهاى خشكى هستند كه بر ديوار تكيه داده شده، هر فريادى از هر جا بلند شود بر ضد خود مى‏پندارند، آنها دشمنان واقعى تو هستند از آنان بر حذر باش، خداوند آنها را بكشد چگونه از حق منحرف مى‏شوند؟!»(منافقون/4)

«وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ؛خداوند به مردان و زنان منافق و كفار وعده آتش دوزخ داده، جاودانه در آن خواهند ماند، همان براى آنها كافى است، و خدا آنها را از رحمتش دور ساخته، و عذاب هميشگى براى آنها است.»(توبه/68)

«إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً؛ بى‏گمان، كسانى كه خدا و پيامبر او را آزار مى‏رسانند، خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و برايشان عذابى خفّت‏آور آماده ساخته است.»(احزاب/57)

«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ هَلْ يَراكُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ؛و چون سوره‏اى نازل شود، بعضى از آنان به بعضى ديگر نگاه مى‏كنند [و مى‏گويند:] «آيا كسى شما را مى‏بيند؟» سپس [مخفيانه از حضور پيامبر] بازمى‏گردند. خدا دلهايشان را [از حقّ‏] برگرداند، زيرا آنان گروهى هستند كه نمى‏فهمند.»(توبه/127)

«لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلاَّ قَلِيلاً. مَلْعُونِينَ أَيْنَما ثُقِفُوا أُخِذُوا وَ قُتِّلُوا تَقْتِيلاً؛ اگر منافقان و كسانى كه در دلهايشان مرضى هست و شايعه‏افكنان در مدينه، [از كارشان‏] باز نايستند، تو را سخت بر آنان مسلط مى‏كنيم تا جز [مدّتى‏] اندك در همسايگى تو نپايند. آنها مورد لعن خداوندند و هر كجا يافته شوند گرفته و سخت كشته خواهند شد.»(احزاب/61-60)

«أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى‏ أَبْصارَهُم؛ اينان(منافقین) همان كسانند كه خدا آنان را لعنت نموده و [گوش دل‏] ايشان را ناشنوا و چشمهايشان را نابينا كرده است.»(محمد/23)



سخن امام خمینی ریشه قرآنی دارد

در برابر اين افرادي که شعار «مرگ بر» را مخالف آموزه‌هاي قرآن کريم مي‌دانند البته بزرگان ديگري نيز هستند که اين شعار را عين دستور قرآن مي‌دانند و امر پيامبر اکرم مي‌دانند. به عنوان مثال امام راحل عظيم الشان ملت ايران که خود مفسر قرآن بود و برخي از کساني که امروز مدعي هستند که مرگ بر آمريکا گفتن خلاف اصل قرآني است ادعاي شاگردي او را هم دارند. امام راحل در باب شعار مرگ بر آمريکا در مواضع متعددي ابراز نظر کرده‌اند و از جمله بيان داشته‌اند: «...فرياد برائت از مشرکان در مراسم حج و اين يک فرياد سياسي‌عبادي است که رسول‌الله (صلي الله عليه و آله و سلم) به آن امر فرمود. حال بايد به آن آخوند مزدور، که فرياد مرگ بر آمريکا و اسرائيل و شوروي را خلاف اسلام مي‌داند، گفت تأسي به رسول خدا و متابعت از امر خداوند تعالي خلاف مراسم حج است؟» (صحيفه‌ي امام، جلد 18، ص 91.)
کد مطلب : ۵۳۷۶۸۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما