۰
چهارشنبه ۲ تير ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۱۳

شیوه جدید کنترل فکر. «انگیزش پنهانی»، کنترل مردم بدون آگاهی آنها

شیوه جدید کنترل فکر. «انگیزش پنهانی»، کنترل مردم بدون آگاهی آنها
در طول یک قرن گذشته، کم بوده ­اند نویسندگان بزرگی که نگرانی خود را نسبت به آینده بشریت ابراز کرده‌اند. در کتاب «پاشنة آهنی»[1] (1908)، جک لندن[2]، نویسندة آمریکایی، دنیایی را به تصویر می‌کشد که در آن توده‌های مردم، توسط یک مشت شرکت غول‌آسای ثروتمند ـ الیگارشی‌ها ـ از طریق ترکیب ددمنشانه‌ای از شیوه‌های تشویق و تنبیه، عقب نگه داشته شده‌اند. دنیایی که در آن بسیاری از مردم در حقیقت همانند برده‌ها زندگی می‌کنند، در حالی‌که به آدم‌های خوش‌شانس، با دستمزدهای قابل قبول که به آنها اجازه می‌دهد زندگی راحتی داشته باشند ـ اما هیچ کنترل واقعی بر زندگی خود ندارند ـ حق‌السکوت داده می‌شود.

در کتاب «ما»[3] (1924)، یوگنی زامیاتین[4]، نویسنده برجسته روس،‌ با پیش‌بینی زیاده‌روی‌های اتحاد شوروی در حال ظهور، دنیایی را مجسم می‌کند که در آن مردم، از طریق نظارت و مراقبت فراگیر، مهار شده‌اند. دیوارهای خانه‌هایشان از شیشه‌های شفاف ساخته شده، به طوری که می‌توان هر کاری را که می‌کنند، تحت نظارت قرار داد. به آنها اجازه داده می‌شود یک ساعت در روز پرده‌ها را برای برقراری روابط جنسی پایین بکشند، اما هم جایی که قرار است در آن چنین رابطه‌ای برقرار شود و هم دو طرف رابطه، باید در دوایر دولتی به ثبت برسند.

در کتاب «دنیای بی‌باک جدید»[5] (1932)، نویسنده انگلیسی، آلدوس هاکسلی[6]، یک جامعة تقریباً کاملی را تشریح می‌کند که در آن، از طریق ترکیبی از مهندسی ژنتیکی و آموزش‌های روانشناختی، بی‌باکی و نارضایتی از میان مردم رخت برمی‌بندد و، هم‌وطن هاکسلی، جورج اورول[7]، در یک رمان تیره و تاریک‌تر 1984 (1949)، جامعه‌ای را توصیف می‌کند که در آن فکر کنترل می‌شود: در دنیای اورول، استفاده از شکل ساده شده‌ای از زبان انگلیسی به بچه‌ها آموزش داده می‌شود تا اطمینان حاصل شود که آنها هرگز سخنی را بر زبان نیاورند که برای جامعه خطرناک باشد.

بی‌شک، اینها همه داستان‌های تخیلی هستند، و در هر کدام رهبرانی که قدرت را در دست دارند، شکل‌های آشکاری از کنترل را به کار می‌گیرند که حداقل تعداد کمی از مردم در برابر آن مقاومت می‌کنند و گهگاه بر آن غالب می‌شوند. اما در کتاب پرفروش غیرتخیلی، «اقناع‌گران پنهان»[8] (1957) ـ که اخیراً در پنجاهمین سالگرد نشر آن، منتشر شده است ـ روزنامه‌نگار آمریکایی، ونس پاکارد[9]، نوعی نفوذ «غیر معمول و نسبتاً نامتعارف» را تعریف می‌کند که در ایالات متحده به سرعت در حال ظهور است و اینکه، از جهتی، از انواع تخیلی کنترل به تصویر کشده شده در این رمان‌ها، تهدیدآمیزتر است. طبق نوشته پاکارد، مدیران اجرایی شرکت‌ها و سیاستمداران ایالات متحده شروع کرده‌اند به استفاده از شیوه‌های نامحسوس، هوشمندانه و در بسیاری از موارد، کاملاً غیرقابل ردیابی، در جهت تغییر طرز تفکر، احساسات و رفتار مردم بر مبنای یافته‌های روانپزشکی و علوم اجتماعی.

یکی از این شیوه‌ها، که بسیاری از ماها شنیده‌ایم، شیوه «انگیزش پنهانی» است، یا آنچه که پاکارد آن را «تأثیرات آستانه‌ای فرعی»[10] می‌خواند ـ نمایش پیام‌های کوتاه که به ما می‌گویند چه کار کنیم، اما به قدری کوتاه تابانده می­شوند که ما آگاه نیستیم به اینکه آنها را دیده‌ایم. در سال 1958، انجمن ملی سخن‌پراکنی ـ انجمنی که استانداردهای تلویزیون ایالت متحده را تنظیم می‌کند ـ تحت تأثیر نگرانی‌های مردم دربارة تئاتری در نیوجرسی، که گمان می‌رفت در فیلمی پیام‌های پنهانی برای افزایش فروش بستنی القا می‌کند، مجموعه مقررات خود را با هدف ممنوع کردن پیام‌های پنهان در پخش برنامه­های تلویزیونی، اصلاح کرد.

در سال 1974، کمیسیون ملی ارتباطات بر این عقیده بود که استفاده از چنین پیام‌هایی خلاف منافع عمومی است. قوانینی هم به منظور ممنوع کردن پیام‌رسانی پنهان به کنگره ایالات متحده برده شد، اما هرگز مورد تصویب قرار نگرفتند. هم انگلیس و هم استرالیا قوانین سخت‌گیرانه‌ای دارند که اینگونه پیام‌ها را ممنوع می‌کند.

انگیزش پنهانی احتمالاً هنوز به طور گسترده در ایالات متحده مورد استفاده قرار می‌گیرد ـ بهرحال، ردیابی آن آسان نیست، و کسی دنبال آن را نمی‌گیرد ـ شاید هم ارزش آن را ندارد که نگرانش باشند. تحقیقات نشان می‌دهند که این انگیزش تأثیر صرفاً اندکی دارد، و اینکه اینگونه انگیزش بیشتر بر کسانی تأثیر دارد که از پیش انگیزه‌ای برای تبعیت از دستورات آن در آنها ایجاد شده باشد: دستورالعملهای پنهانی برای نوشیدن تنها زمانی بر آدم‌ها تأثیر می‌گذارد که از پیش تشنه باشند.

اما، پاکارد از یک مسئله به مراتب بزرگتری پرده برداشته است و آن اینکه شرکت‌های قدرتمند همواره در جست‌وجوی، و در بسیاری موارد، در حال به کارگیری طیف گسترده‌ای از تکنیک‌ها برای کنترل مردم بدون آگاهی آنها بوده‌اند. وی یک نوع تبانی را تشریح می‌کند که در آن بازاریابها از نزدیک با دانشمندان علوم اجتماعی کار می‌کردند تا تعیین کنند چگونه مردم را ترغیب کنند تا چیزهایی را خریداری نمایند که نیاز ندارد و اینکه چگونه این عادت را در نوجوانان ایجاد کنند که مصرف‌کنندگان خوبی باشند ـ عاداتی که در «دنیای بی‌باک جدید» هاکسلی به وضوح پرورش یافته و تعلیم داده شده بودند. بازاریابها، تحت هدایت علوم اجتماعی، خیلی سریع یاد گرفتند چگونه از نگرانی‌ها، ضعف‌ها، ترس‌های ناخودآگاه، احساسات پرخاشگرانه و تمایلات جنسی مردم به نفع خود بهره‌برداری کنند تا طرز تفکر، احساسات و رفتار آنها را تغییر دهند به گونه‌ای که هرگز آگاه نشوند که دارند مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرند.

پاکارد می‌گوید، در اوایل دهه 1950، سیاستمداران پیام را دریافت کرده بودند و با استفاده از همان نیروهای نامحسوسی که برای فروش صابون مورد استفاده قرار می‌گیرند، شروع کرده بودند به اینکه خودشان تجارت کنند. پاکارد پیش گفتار فصل در مورد سیاست را با این نقل‌قول نگران‌کننده از اقتصاددان انگلیسی، کنت بالدینک[11] آغاز می‌کند: «دنیای دیکتاتوری نامریی، حتی با استفاده از شکل‌های حکومت دموکراتیک، قابل تصور است». آیا این واقعاً می‌تواند اتفاق بیفتد، و اگر این طور است، کارکردش چگونه خواهد بود؟

نیروهایی که پاکارد توصیف می‌کند طی دهه‌های گذشته فراگیرتر شده‌اند. موسیقی ملایم بالای سر ما در سوپر مارکت‌ها باعث می‌شوند آهسته‌تر قدم بزنیم و مواد غذایی بیشتری خریداری کنیم، چه به آن نیاز داشته باشیم و چه نداشته باشیم. اغلب افکار پوچ و احساسات تندی که نوجوانان ما از صبح تا شب تجربه می‌کنند، توسط بازاریابهای حرفه‌ای دارای مهارت بالا که در صنایع مد و سرگرمی ما کار می‌کنند، به دقت برنامه‌ریزی و طراحی می‌شوند. سیاستمداران با طیف وسیعی از مشاوران کار می‌کنند که همة جنبه‌هایی را که سیاستمداران برای تحت تأثیر قرار دادن رأی‌دهندگان انجام می‌دهند، محک می‌زنند: نحوة پوشش،‌لحن صدا، حالات چهره، آرایش، مدل مو و سخنرانی‌ها، همه، بهینه‌سازی می‌شوند، درست مانند بسته‌بندی برشتوک صبحانه.

خوشبختانه، همة این منابع نفوذ به طور رقابت‌آمیز عمل می‌کنند. برخی از اقناع‌گران از ما می‌خواهند یک چیز را بخریم یا به آن باور داشته باشم، برخی دیگر چیز دیگری را، این طبیعت رقابت‌آمیز جامعه ماست که، روی هم رفته، به طور نسبی به ما حق انتخاب می‌دهد.

اما اگر منابع جدید کنترل پیدا شوند که با رقابت جدی مواجه نباشند و یا، اساساً رقیبی نداشته باشند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و اگر ابزار‌های جدیدی از کنترل شکل بگیرند که به مراتب قدرتمند ـ و به مراتب نامرئی‌تر ـ از آنچه در گذشته وجود داشته‌اند باشند، چی؟ و اگر انواع جدیدی از ابزارهای کنترل به یک مشت آدم اجازه بدهد نفوذ بسیار زیاد و شدیدی را نه فقط بر شهروندان ایالات متحده، بلکه بر اغلب مردم بر روی زمین اعمال نمایند، چی؟

ممکن است شنیدن این حرف موجب تعجب شما شود، اما این چیزها پیشاپیش اتفاق افتاده‌اند.

برای درک چگونگی تأثیرگذاری شیوه‌های جدید کنترل فکر، نیاز است ما با نگاهی به موتور جستجو ـ به طور خاص، یکی از بزرگ‌ترین و بهترین همه آنها، یعنی گوگل ـ آغاز کنیم. موتور جستجوی گوگل به قدری معتبر و به قدری معروف است که نام کمپانی اینک در اطراف عالم به طور عام مورد استفاده است. «گوگل» کردن چیزی یعنی پیدا کردن آن در موتور جستجوی گوگل، و این، در حقیقت، یعنی اینکه امروز چگونه اغلب کاربران رایانه در سطح جهان غالب اطلاعات خود را راجع به هر چیزی به دست می‌آورند. آنها آن را «گوگل» می‌کنند. گوگل به دروازه اصلی درحقیقت همه علوم و معارف تبدیل شده است، اساساً به خاطر اینکه این موتور جستجو در دادن دقیقاً همان اطلاعاتی که ما به دنبال آن هستیم، تقریباً بلافاصله و تقریباً به طور دائم در اولین بارگذاری فهرستی که این موتور پس از آغاز جستجو به ما نشان می‌دهد ـ فهرست «نتایج جستجو ـ بسیار خوب عمل می‌کند.

این فهرست تنظیم شده، درحقیقت، به قدری معتبر است که حدود 50 درصد کلیک‌های ما روی دو مورد اول فهرست است، و بیش از 90 درصد کلیک‌های ما روی 10 مورد فهرست شده در صفحه اول نتایج جستجو؛ افراد کمی به صفحات دیگر نتایج نگاه می‌کنند، هر چند تعداد صفحات آنها به هزاران می‌رسد، و این بدین معناست که احتمالاً حاوی اطلاعات مفید زیادی هستند. گوگل تصمیم می‌گیرد کدام یک از میلیاردها صفحة شبکه در نتایج جستجوی ما گنجانده شود، و باز این گوگل است که تصمیم می‌گیرد چگونه آنها را رتبه‌بندی کند. اینکه چگونه به این تصمیمات می‌رسد، یک راز عمیق و اسرارآمیز است، یکی از اسرارآمیزترین رازها در جهان، مانند فرمول کوکاکولا.

به دلیل اینکه احتمال به مراتب بیشتری وجود دارد که افراد موارد با رتبه‌های بالاتر را بخوانند و روی آن کلیک کنند، اکنون شرکت‌ها هر ساله با صرف میلیاردها دلار سعی می‌کنند به الگوریتم جست‌وجوی گوگل ـ برنامة رایانه‌ای که کار گزینش و رتبه‌بندی را انجام می‌دهد ـ در جهت بالا بردن رتبه‌بندی خود حقٌه بزنند. یک پله بالا آمدن می‌تواند به معنای تفاوت بین موفقیت و شکست برای شرکت باشد، و آمدن به مکان بالاتر در فهرست نتایج می‌تواند برای چرب‌تر کردن درآمدها تعیین‌کننده باشد.

در اواخر سال 2012، این سؤال به ذهنم رسید که آیا نتایج جستجوی با رتبه بالاتر می‌تواند بیش از حق انتخاب‌های مصرف‌کننده تأثیرگذار باشد. من گمان می‌کردم، شاید، نتایج جستجویی که در صدر فهرست قرار دارند، تأثیر اندکی بر عقاید افراد دربارة مسائل و موضوعات داشته باشد. در اوایل سال 2013، همراه با همکارم رونالد ای رابرتسون[12] از مؤسسه آمریکایی پژوهش‌های رفتاری و فناوری[13]، در ویستا[14]، کالیفرنیا، با اجرای یک آزمایش که در آن 102 نفر از ناحیة سان دیه‌گو[15] به طور تصادفی به یکی از سه گروه اختصاص‌یافته بودند، این ایده را به محک تجربه گذاشتم. در یک گروه، افراد نتایج جستجویی را مشاهده می‌کردند که طرفدار یک نامزد سیاسی بودند ـ یعنی، نتایجی که مرتبط بودند با صفحاتی از شبکه که این نامزد را بهتر از مخالفش نشان می‌دادند. در گروه دوم، افراد رتبه‌بندی‌هایی را می‌دیدند که طرفدار نامزد مخالف بودند، و در گروه سوم ـ گروه کنترل ـ افراد شاهد رتبه‌بندی‌هایی بودند که طرفدار هیچ یک از نامزدها نبودند. در هر گروه نتایج جستجو و صفحات شبکه یکسان مورد استفاده قرار گرفتند؛ تنها چیزی که برای هر سه گروه تفاوت داشت، نظم و ترتیب نتایج جستجو بود.

برای واقع‌گرایانه کردن این آزمایش، ما از نتایج جستجوی واقعی که با صفحات شبکه واقعی مرتبط بودند، استفاده کردیم. ما همچنین یک انتخابات واقعی ـ انتخابات 2010 نخست‌وزیری استرالیا ـ را مورد استفاده قرار دادیم. ما از یک انتخابات خارجی استفاده کردیم تا اطمینان حاصل کنیم که شرکت‌کنندگان در این آزمایش «نامعین» هستند. عدم آشنایی آنها با نامزدها این هدف را تأمین می‌کرد. ما همچنین، از طریق آگهی‌ها، یک گروه قومی متنوع را از طیف گسترده‌ای از رأی‌دهندگان ثبت‌نام شده گزینش کردیم تا مختصات مهم جمعیت شناختی جامعه رأی‌دهندگان ایالات متحده با هم سنخیت داشته باشند.

در ابتدا، شرح مختصری راجع به نامزدها به همه شرکت‌کنندگان داده شد و سپس از آنها خواسته شد به روش‌های متفاوت نامزدها را ارزیابی کنند، و نیز بگویند به کدام یک از اینها رأی می‌دهند؛ همان‌طور که احتمالاً انتظار دارید، شرکت‌کنندگان در ابتدا، در هیچ یک از پنج معیاری که ما مورد استفاده قرار داده بودیم، ‌از هیچ یک از نامزدها طرفداری نکردند، و رأی‌ها به طور مساوی بین هر سه گروه تقسیم شد. سپس به شرکت‌کنندگان 15 دقیقه زمان داده شد تا، با استفاده از موتور جستجوی آزمایشی ما (kadoodle)، که امکان دسترسی به پنج صفحه نتایج جستجو که با صفحات شبکه مرتبط بودند، به آنها می‌داد، یک جستجوی روی خط به اجرا بگذارند. افراد می‌توانستند آزادانه بین نتایج جستجو صفات شبکه حرکت کنند، درست همان‌طور که ما در استفاده از گوگل می‌کنیم. وقتی شرکت‌کنندگان جستجوی خود را به انجام رساندند، ما از آنها خواستیم بار دیگر نامزدها را مورد ارزیابی قرار دهند، و نیز از آنها خواستیم یک بار دیگر بگویند به چه کسی رأی می‌دهند.

ما پیش‌بینی می‌کردیم که عقاید و اولویت رأی‌دهی 2 یا 3 درصد از افراد در دو گروه جهت‌دار ـ گروه‌هایی که در آن افراد رتبه‌بندی‌های جانبدارانه از یک نامزد را مشاهده می‌کردند ـ به سمت آن نامزد جابجا شود. آنچه ما در عمل به آن دست یافتیم، حیرت‌انگیز بود. نسبت افراد طرفدار نامزد صدر رتبه‌بندی تا 4 /48درصد بالا رفت، و هر پنج معیار ما به سمت آن نامزد جابجا شد. از این مهم‌تر، به نظر رسید 75 درصد افراد گروه‌های جهت‌دار کاملاً بی‌خبر بودند که دارند به رتبه‌بندی‌های جستجوی جهت‌دار نگاه می‌کنند. در گروه کنترل، عقاید به طور معنی‌داری جابجا نشده بودند.

به نظر رسید این یک کشف مهم و اساسی باشد. به نظر رسید تغییری که ما ایجاد کردیم، که ما آن را «تأثیر دستکاری در موتور جستجو» (سیم)[16] نام نهادیم، یکی از بزرگترین تاثیرات رفتاری باشد که تا به حال کشف شده است. با این وجود، ما فوری برای خودمان نوشابه باز نکردیم. یک دلیلش این بود که ما تنها شمار اندکی از افراد را امتحان کرده بودیم، و همه آنها از ناحیة سالن دیه‌گو بودند.

در طول تقریباً یک سال بعد، ما یافته‌های خود را سه بار دیگر عیناً بازسازی کردیم، و بار سوم با یک جامعه آماری بیش از 2000 نفر از همة 50 ایالتِ ایالات متحده. در این تجربه، جابجایی در اولویت‌های رأی‌دهی 37/1 درصد بود و در برخی گروه‌های جمعیت‌شناختی حتی بیشتر ـ درواقع، تا 80 درصد بالا رفت.

ما در این سلسله از آزمایش‌ها همچنین آموختیم که تنها با اندکی کاهش در جانبداری در اولین صفحه نتایج جستجو ـ علی‌الخصوص، با گنجاندن یک مورد جستجو، که طرفدار نامزد دیگر بود، در مرتبه سوم و یا چهارم نتایج.

ما می‌توانستیم دستکاری خود پنهان کنیم به گونه‌ای که افراد اندکی مطلع شوند، یا حتی هیچ فردی مطلع نشود، که دارند به یک رتبه‌بندی جانبدارانه را نگاه می‌کنند. ما باز هم می‌توانستیم تغییرات و جابجایی‌های تعیین‌کننده‌ای در اولویت‌های رأی‌دهی ایجاد کنیم، اما می‌توانستیم «به طور نامرئی» چنین کاری را انجام دهیم.

هرچند، هنوز برای نوشابه باز کردن زود بود. نتایج ما متقن و محکم بود، اما آزمایش‌های ما همگی روی یک انتخابات خارجی صورت گرفته بود ـ یعنی انتخابات 2010 در استرالیا. آیا در میانة یک مبارزه انتخابات واقعی می‌توان اولویت‌های رأی‌دهی رأی‌دهندگان را تغییر داد؟

ما تردید داشتیم. در انتخابات واقعی، مردم زیر بمباران منابع اطلاعاتی چند جانبه هستند، و نیز درباره نامزدها یک عالمه اطلاعات دارند. به نظر نمی­رسید که یک تجربه مجرد در یک موتور جستجو، تأثیر بسیار زیادی روی اولویت‌های رأی‌دهی آنها داشته باشد.

برای پیدا کردن پاسخ، در اوایل 2014، ما، درست قبل از شروع رأی‌گیری در بزرگترین انتخابات دموکراتیک دنیا ـ انتخابات لاک سابها (Loc Sabha) برای انتخاب نخست‌وزیر ـ به هند رفتیم. رائول گاندی[17]، آرویند کجریوال[18] و نارندرا مودی[19]، سه نامزد اصلی بودند.

ما، با استفاده از گروه‌های مردمی روی خط و آگهی‌های هم روی خط و هم چاپی، 2150 نفر را از 35 ایالت و حوزة هند برای شرکت در آزمایش خود به کار گرفتیم.

آنها، برای شرکت در این آزمایش، می‌بایست رأی‌دهندگان ثبت‌نام کرده‌ای باشند که هنوز رأی نداده بودند و هنوز در مورد اینکه به چه کسی رأی خواهند، تصمیم نگرفه بودند.

شرکت‌کنندگان، به طور تصادفی، در سه گروه موتور جستجوی طرفدار، به ترتیب، گاندی، کجریوال و مودی گمارده شدند. همان‌طور که می‌شد انتظار داشت، سطوح آشنایی با نامزدها بالا بود ـ بین 7/7 و 8/5 در مقیاس 10.

ما پیش‌بینی می‌کردیم که دستکاری ما، اگر هم تأثیر داشته باشد، بسیار اندک باشد، اما این چیزی نبود که به آن دست یافتیم. به طور متوسط، ما توانستیم نسبت افرادی که طرفدار هر کدام از این نامزدها بودند در مجموع بیش از 20 درصد و در برخی گروه‌های جمعیت‌شناختی بیش از 60 درصد جابجایی ایجاد کنیم. حتی نگران‌کنند‌ه‌تر اینکه 99/5 درصد شرکت‌کنندگان ما هیچ‌گونه آگاهی از اینکه دارند به رتبه‌بندی‌های جستجوی جهت‌دار نگاه می‌کنند ـ به عبارت دیگر، دارند به بازی گرفته می‌شوند ـ از خود بروز ندادند.

ناپیدایی تقریبی سیم، حقیقتاً شگفت‌انگیز و عجیب و غریب است. این بدین معنی است که آدم‌ها ـ از جمله تو و من ـ هنگامی ‌که به رتبه‌بندی‌های جستجوی جهت‌دار نگاه می‌کنند، خیلی خوب به نظر می‌رسند. بنابراین اگر همین حالا نامزدهای ریاست جمهوری، را گوگل کنید، نتایج جستجویی که مشاهده می‌کنید، کاملاً تصادفی به نظر می‌رسند، حتی اگر اتفاقاً از یک نامزد جانبداری کنند.

من حتی در شناسایی کردن جانبداری در رتبه‌بندی جستجو، که می‌دانستم جانبدارانه هستند (زیرا توسط کارکنان خودم تهیه شده بودند)‌، مشکل داشتم. با این حال، آزمایش‌های اتفاقی و کنترل شدة ما، به کرّات به ما گفتند که هنگامی موارد رتبه‌های بالاتر با صفحاتی از شبکه که طرفدار یک نامزد هستند، وصل می‌شوند، این تأثیر تعیین‌کننده‌ای بر افکار رأی‌دهندگان مردّد دارد، عمدتاٌ به این دلیل ساده که افراد مایلند روی موارد با رتبه بالاتر کلیک کنند.

این حقیقتاً وحشتناک است: نظیر انگیزش پنهانی، سیم نیرویی است که شما می‌توانید آن را مشاهده نمایید؛ اما برخلاف انگیزش پنهانی، تأثیر بسیار زیادی دارد.

ما دربارة پنج آزمایش اول ما روی سیم یک گزارش مفصل در مجله معتبر «گزارش آکادمی ملی علوم»[20]، در اوت 2015 منتشر کردیم.

ما در حقیقت به یافتة مهمی دست پیدا کرده بودیم، علی‌الخصوص با توجه به سلطة گوگل بر کاوش و جستجو. با توجه به این که، بنا به گفته مرکز پژوهشی پیو[21]، 83 درصد آمریکایی‌ها به صراحت از گوگل به عنوان موتور جستجویی که آنها غالب اوقات مورد استفاده قرار می‌دهند، نام برده‌اند، گوگل در ایالات متحده تقریباً از امتیاز انحصاری برخودار است. بنابراین چنانچه گوگل در یک انتخابات از یک نامزد طرفداری نماید، تأثیر آن بر رأی‌دهندگان مردّد می‌تواند به آسانی نتیجه انتخابات را تعیین کند.

به یاد داشته باشید که ما فقط یک بار این آزمایش را روی شرکت‌کنندگان پیاده کردیم. طرفداری از یک نامزد در جستجوهایی که مردم در طول هفته‌ها یا ماه‌ها قبل از یک انتخابات انجام می‌دهند، چه تأثیری خواهد داشت؟

قطع به یقین این تأثیر به مراتب بیشتر از آنچه که ما در آزمایش‌های خود مشاهده کردیم خواهد بود.

انواع دیگر تأثیرگذاری در خلال یک مبارزه انتخاباتی از طریق منابع رقیب ـ به عنوان مثال،‌ طیف وسیعی از روزنامه‌ها، برنامه‌های رادیویی و شبکه‌های تلویزیونی ـ به حالت تعادل می‌رسند، اما گوگل، از هر لحاظ، بی‌رقیب است، و مردم، با فرض اینکه الگوریتم جستجوی اسرارآمیز این شرکت کاملاً منصفانه و بی‌طرفانه است، بی‌چون و چرا به نتایج جستجوی آن اعتماد می‌کنند.

این سطح بالای از اعتماد، همراه با فقدان رقابت، گوگل را برای تأثیرگذاری بر انتخابات در جایگاه منحصربه فردی قرار می‌دهد. از این هم نگران‌کننده‌تر اینکه کار جستجو ـ رتبه‌بندی به طور کامل فاقد نظم و قاعده‌مندی است، بنابراین گوگل می‌تواند بدون نقض قوانین از هر نامزدی که دوست دارد، جانبداری کند. حتی برخی دادگاه‌ها حکم صادر کرده‌اند که حق گوگل برای رتبه‌بندی و تنظیم نتایج جستجو، آنگونه که خود مایل است، به عنوان یک نوع آزادی بیان، محفوظ است.

آیا این شرکت هیچگاه از نامزدهای خاصی جانبداری می‌کند؟ در انتخابات ریاست جمهوری 2012 ایالات متحده، گوگل و مدیران عالی اجرایی آن بیش از 800/000 دلار به رئیس جمهور باراک اوباما و فقط 37/000 دلار به رقیب او، میت رامنی، اهدا کردند و در سال 2015، گروهی از محققان دانشگاه مریلند و جاهای دیگر ثابت کردند نتایج جستجوی گوگل همواره از نامزدهای دموکرات جانبداری کرده‌اند. آیا رتبه‌بندی‌های جستجوی گوگل واقعاً جانبدارانه هستند؟ یک گزارش داخلی که توسط کمیسیون تجارت فدرال[22] ایالات متحده در 2012 منتشر شد، به این نتیجه رسیده بود که رتبه‌بندی‌ها جستجوی گوگل منافع مالی گوگل را همواره در صدر منافع مالی رقیبان آنها قرار می‌دهد و اقدامات ضد تراست که در حال حاضر هم در اتحادیه اروپا و هم هند علیه گوگل در جریان است، بر پایة همین یافته‌ها هستند.

در اغلب کشورها، 90 درصد جستجوی روی خط در گوگل صورت می‌گیرد، که این قدرت حتی بیشتری را نسبت به ایالات متحده جهت دستکاری در انتخابات در اختیار این شرکت قرار می‌دهد، و با افزایش پرشتاب نفوذ اینترنت در سراسر جهان، این قدرت روبه رشد است. من و رابرتسون، در مقاله‌مان در مجل «گزارش آکادمی ملی علوم» حساب کردیم که گوگل اکنون این قدرت را دارد تا در انتخابات ملی در جهان را تا 25 درصد جابه‌جایی ایجاد نمایند، در حالی‌که هیچ‌کس متوجه نشود این اتفاق در حال وقوع است. درواقع، برآورد ما این است که رتبه‌بندی‌های جستجوی گوگل، با یا بدون برنامه‌ریزی عامدانه از سوی مدیران اجرایی شرکت، سال‌هاست که در حال تأثیرگذاری بر انتخابات­ها بوده و این تأثیرگذاری هر سال در حال افزایش بوده است.

و از آنجا که رتبه‌بندی‌های جستجو زودگذر و ناپایدار هستند، هیچ‌گونه اثری روی کاغذ از خود بر جای نمی‌گذارند و این قابلیت انکار تمام و تمامی را در اختیار این شرکت قرار می‌دهد.

قدرتی در این مقیاس و در این سطح از ناپیدایی در تاریخ بشر بی‌سابقه است. اما معلوم شد که کشفیات ما درباره سیم فقط نوک یک کوه یخ بسیار بزرگ بودند.

گزارش‌های اخیر حاکی از این است که هیلاری کلینتون، نامزد دموکرات ریاست جمهوری، در تلاش به منظور افزایش حمایت، به شدت در حال بهره‌برداری از رسانه‌های اجتماعی ـ در درجه اول، توئیتر، اینستاگرام، پینترست[23]، اسنپچت[24] و فیس‌بوک ـ می‌باشد. در زمانی‌که این گزارش در دست تحریر بود، وی 5/4 میلیون حامی در توئیتر داشت، و کارکنانش در طول ساعات بیداری چندین بار در حال توئیت کردن هستند. پیشتاز جمهوریخواهان، دونالد ترامپ، 5/9 میلیون حامی در توئیتر دارد و با همان تواتر در حال توئیت کردن می‌باشد.

آیا تهدید رسانه‌های اجتماعی نسبت به دموکراسی به بزرگی تهدید رتبه‌بندی‌های جستجو است؟ لزوماً خیر.

وقتی فناوری‌های جدید به طور رقابت‌آمیز مورد استفاده قرار می‌گیرند، هیچ تهدیدی ایجاد نمی‌کنند. هر چند تریبون‌ها جدیدند، اما عموماً به همان شیوه‌ای که تابلوهای آگهی یا آگهی‌های تلویزیونی برای ده‌ها سال مورد استفاده بوده‌اند، به کار گرفته می‌شوند:

«شما یک تابلوی آگهی در طرف خیابان نصب می‌کنید؛ من در طرف دیگر نصب می‌کنم. من ممکن است نسبت به شما پول بیشتری برای برافراشتن تابلوهای بیشتر داشته باشم، اما این روش هنوز رقابتی است».

با این همه، چنانچه چنین فناوری‌هایی توسط شرکت‌هایی که مالک آنها هستند مورد سوءاستفاده قرار بگیرند، چه اتفاق می‌افتد؟

یک بررسی که توسط رابرت ام‌بوند[25]، اینک استاد علوم سیاسی دانشگاه دولتی اوهایو، و دیگران در سال 2012 در مجله نیچر[26] منتشر شد، یک تجربة از منظر اخلاقی سؤال‌برانگیز را تشریح می‌کند که، در روز انتخابات در 2010، فیس‌بوک یادداشت‌های «بیرون بروید رأی بدهید» را برای بیش از 60 میلیون نفر از کاربران خود ارسال کرد. این یادآوری‌ها موجب شد حدود 340/000 نفر، که در غیر این صورت ممکن بود رأی ندهند، به سوی صندوق‌های رأی روانه شوند. جاناتان زیتارین[27] استاد حقوق بین‌الملل در دانشگاه هاروارد، در مقاله‌ای در مجله نیوریپابلیک[28] در 2014، خاطرنشان می‌کند که، فیس‌بوک، با توجه به حجم عظیمی از اطلاعاتی که از کاربران خود جمع‌آوری می‌کند، می‌تواند این یادداشت‌ها را فقط برای آدم‌هایی که از یک حزب یا نامزد خاص حمایت می‌کنند ارسال کند، و اینکه با انجام این کار می‌تواند به انتخابات با رقابت نزدیک تلنگر بزند و جابه‌جایی به وجود بیاورد ـ بدون اینکه هیچ‌کس بفهمد که این امر اتفاق افتاده است. و از آنجا که آگهی‌های تبلیغاتی، نظیر رتبه‌بندی‌های جستجو، ناپایدار و زودگذر هستند، دستکاری در یک انتخابات از این طریق هیچ ردی از خود روی کاغذ به جای نخواهد گذاشت.

آیا قانونی وجود دارد که فیس‌بوک را از ارسال آگهی‌های گزینشی به برخی کاربران منع کند؟ اصلا و ابدا؛ درواقع، تبلیغات هدفمند راه کسب درآمد فیس‌بوک است.

آیا فیس‌بوک در حال حاضر از این طریق در حال دستکاری در انتخابات‌هاست؟ هیچ‌کس خبر ندارد، اما به عقیده بنده این احمقانه و شاید هم بی‌معناست که فیس‌بوک چنین کاری نکند. برخی نامزدها برای یک شرکت بهتر از دیگران هستند، و مدیران اجرایی فیس‌بوک در برابر سهامداران شرکت یک مسئولیت توکیلی دارند که منافع شرکت را افزایش دهند.

مطالعات بوند تا حد زیادی مورد بی‌اعتنایی قرار گرفت، اما تجربه دیگری در ارتباط با فیس‌بوک، که در 2014 در مجلة «گزارش آکادمی ملی علوم» منتشر شد، اعتراض‌هایی را در اطراف جهان برانگیخت.

در این بررسی، برای یک دورة یک هفته‌ای، برای 689/000 کاربر فیس‌بوک، خوراک‌های جزیی مخابره شد که حاوی واژه‌های بیش از حد مثبت، واژه‌های بیش از حد منفی، یا هیچ یک از این دونوع بودند. متعاقباً، آنها که در گروه اول بودند، در ارتباطات خود از واژه‌های کمی مثبت‌تر استفاده می‌کردند، در حالی‌که آنها که در گروه دوم بودند، در ارتباطات خود از واژه‌های کمی منفی‌تر استفاده می‌کردند. این را گفتم تا نشان بدهم که «حالات احساسی» آدم‌ها می‌تواند توسط یک شرکت رسانه اجتماعی به مقیاس وسیعی تعمداً مورد دستکاری قرار گیرد، موضوعی که بسیاری از مردم آن را نگران کننده می‌دانستند. مردم همچنین ناراحت بودند از اینکه یک آزمایش در مقیاس وسیع بر روی احساسات بدون رضایت آشکار هیچ یک از شرکت‌کننده­ها به اجرا گذاشته شده بود.

بی‌شک شرح حال‌های مختصر مصرف‌کنندگان در فیس‌بوک، فراگیر هستند، اما در مقایسه با شرح‌حال‌های مختصری که توسط گوگل نگهداری می‌شود، که هفت روز هفته بیست و چهار ساعته، با استفاده از بیش از 60 نرم‌افزار مختلف مشاهده ـ البته، موتور جستجو، و نیز گوگل والت[29]، گوگل مپز[30]، گوگل اَدورذر[31]، گوگل آنالیتیکز[32]، کروم[33]، گوگل داکز[34]، اندروید[35]، یوتپوپ[36]، و پشت سر هم ـ دربارة افراد جمع‌آوری می‌شوند، رنگ می‌بازند.

کاربران جی‌میل عموماً از این واقعیت که گوگل همة ایمیل‌هایی که آنها می‌نویسند، حتی پیش‌نویس‌هایی را که هرگز ارسال نمی‌کنند ـ و نیز ایمیل‌های جدیدی را که آنها از کاربران هم جی‌میل و هم غیرجی‌میل دریافت می‌کنند ـ ذخیره و تجزیه و تحلیل می‌کند، بی‌خبر هستند.

براساس خط‌مشی خصوصی گوگل ـ که هر زمان شخص از یک محصول گوگل استفاده می‌کند، حتی زمانی که شخص مطلع نشده است که دارد از یک محصول گوگل استفاده می‌کند، به آن رضایت می‌دهد ـ گوگل می‌تواند اطلاعاتی را که از شما جمع‌آوری می‌کند با تقریباً همه، از جمله ادارات و عوامل حکومتی، در میان بگذارد. اما با شما هرگز. حریم گوگل مقدس است: حریم شما که وجود خارجی ندارد.

آیا گوگل و «آنهایی که» گوگل «با آنها کار می‌کند» (عین متن خط‌مشی خصوصی) می‌توانند اطلاعاتی را که آنها دربارة شما انباشته کرده‌اند، در جهت اغراض و اهداف خلاف قانون و غیراخلاقی ـ به عنوان مثال، دستکاری یا زورگویی ـ مورد بهره‌برداری قرار دهند؟ آیا اطلاعات نادرست در شرح حال مختصر افراد (که افراد هیچ راهی برای تصحیح آن ندارند)، می‌تواند فرصت‌های آنها را محدود یا شهرت و اعتبار آنان را مخدوش کند؟

قطعاً، اگر گوگل شروع کند به تقلب در یک انتخابات، می‌تواند ابتدا دست ببرد به پایگاه عظیم اطلاعات شخصی تا صرفاً آن رأی‌دهندگانی را که مردّد هستند، شناسایی کند. آن وقت می‌تواند‌،هر روز، رتبه‌بندی‌های سفارشی طرفدار یک نامزد را فقط برای این افراد ارسال کند. یک امتیاز این رویکرد این است که کشف و شناسایی دستکاری گوگل را برای مأموران تحقیق به شدت دشوار می‌سازد.

شکل‌های افراط‌آمیز نظارت و مراقبت، چه توسط کاگ‌ب در اتحاد شوروی، سرویس امنیت کشور در آلمان شرقی، چه برادر بزرگ[37] 1984 در داستان اورول، عناصر اساسی همة حکومت‌های استبدادی هستند، و فناوری، هم مراقبت و هم تحکیم نظارت بر اطلاعات را آسان‌تر از همیشه کرده است.

چین، تا سال 2020، بلندپروازانه‌ترین سامانه مراقبت حکومتی که تاکنون خلق شده است را مستقر خواهد کرد ـ یک پایگاه اطلاعاتی بی‌نظیر به نام سامانه اعتبار اجتماعی[38]، که در آن رتبه‌بندی‌های چندجانبه و سوابقی برای همة یک میلیارد و سیصد میلیون شهروند جهت دسترسی آسان مقامات رسمی و کارمندان دولت نگهداری می‌شوند.

آنها با یک نگاه خواهند دانست که آیا کسی در تکلیف درسی رونویسی کرده، در پرداخت صورت حساب‌ها تأخیر داشته، در ملأ عام ادرار کرده، یا از اینترنت استفاده نامناسب و ناشایست کرده است.

همان‌طور که افشاگری‌های ادوار اسنودن آشکار ساخت، ما به سرعت در حال حرکت به سوی دنیایی هستیم که در آن هم حکومت‌ها و هم شرکت‌ها ـ گاهی اوقات با همکاری با همدیگر ـ هر روز در حال جمع‌آوری مقادیر عظیمی از اطلاعات درباره هر یک از ما هستند، در حالی‌که قوانین مناسب اندکی در جهت محدود کردن نحوة استفاده از آنها وجود دارد یا اساساً قانونی وجود ندارد.

وقتی شما این مجموعه اطلاعاتی را با میل به کنترل یا دستکاری ترکیب کنید، احتمالات بی‌انتهاست، اما شاید ترسناک‌ترین احتمال همان باشد که در اعتقادات کنت بالدینگ بیان شده مبنی بر اینکه یک «دیکتاتوری نامرئی با بهره‌گیری از شکل‌های حکومت دموکراتیک امکان‌پذیر است».

از وقتی که رابرتسون ومن گزارش اولیه خود را دربارة سیم به مجله «گزارش آکادمی ملی علوم» در 2015 ارائه دادیم، یک سلسله آزمایش‌های پیچیده‌ای را کامل کرده‌ایم که درک ما را از این پدیده به میزان زیادی بالا برده است، و آزمایش‌های دیگر، در ماه‌های آینده کامل خواهد شد. اکنون ما درک به مراتب بهتری از اینکه چرا سیم این چنین تأثیرگذار است و چگونه، تا اندازه‌ای، می‌تواند پنهان بماند، داریم.

ما همچنین از یک چیز بسیار نگران‌کننده اطلاع یافته‌ایم ـ اینکه موتورهای جستجو به مراتب بیشتر از آن که مردم چی بخرند و به چه کسی رأی بدهند، تأثیرگذار هستند.

ما اکنون شواهدی در دست داریم مبنی بر اینکه، درحقیقت، در همه موضوعاتی که مردم در ابتدا در آن مردّد هستند، رتبه‌بندی‌های جستجو بر تقریباً همه تصمیماتی که مردم می‌گیرند در حال تأثیرگذاری هستند.

آنها بر افکار، اعتقادات، نگرش‌ها و رفتار کاربران اینترنت در سرتاسر جهان تأثیر می‌گذارند ـ کاملاً بدون اطلاع مردم از اینکه چنین چیزی در حال رخ دادن است. این تأثیرگذاری با یا بدون دخالت تعمدی مقامات شرکت، در حال وقوع است؛ حتی فرایندهای جستجوی به اصطلاح «سازمان‌یافته» معمولاً نتایج جستجویی تولید می‌کنند که از یک نقطه‌نظر جانب‌داری می‌کنند، و این به نوبه خود از این نیروی بالقوه برخوردار است که عقاید و افکار میلیون‌ها نفر از افرادی را که در مورد موضوعی مردّد هستند، وارونه کند. در یکی از آزمایش‌های اخیر ما، نتایج جستجوی جانبدارانه، عقاید مردم را دربارة فایدة فرکینگ(iv) تا 33/9 درصد تغییر داد.

شاید حتی نگران‌کننده‌تر اینکه یک مشت از افرادی که آگاهی خود را از اینکه دارند به رتبه‌بندی‌های جستجوی جانبدارانه نگاه می‌کنند، نشان می‌دهند، حتی بیشتر در جهت پیش‌بینی شده تغییر می‌کنند؛ صرف علم به جهت‌دار بودن یک فهرست لزوماً از شما در برابر قدرت سیم محافظت نمی‌کند.

کاری را که الگوریتم جستجو می‌کند به خاطر بسپارید:

در پاسخ به پرسش شما، مشتی از صفحات شبکه را از میان میلیاردها صفحة در دسترس، گزینش و این صفحات شبکه را با استفاده از معیارهای محرمانه رتبه‌بندی می‌کند. چند ثانیه بعد، تصمیمی که شما اتخاذ می‌کنید یا عقایدی که پیدا می‌کنید ـ دربارة بهترین خمیردندان برای مصرف، اینکه آیا فرکینگ امن هست یا خیر، اینکه آیا از مرخصی بعدی استفاده کنی یا نه، بهترین رئیس جمهور چه کسی خواهد بود، یا اینکه آیا گرم شدن زمین حقیقت دارد یا خیر ـ از طریق یک فهرست کوتاهی که به شما نشان داده می‌شود، تعیین می‌گردد، به رغم اینکه شما اصلاً نمی‌دانید این فهرست چگونه تولید شده است.

در این اثناء، در پشت صحنه، تقویت و تحکیم موتورهای جستجو مخفیانه در حال رخ دادن است، به طوری که افراد بیشتری در حال استفاده از موتور جستجوی غالب هستند، حتی زمانی‌که فکر می‌کنند نیستند. به این دلیل که گوگل بهترین موتور جستجوست، و به این دلیل که حرکت لاک‌پشتی در عصر توسعه سریع اینترنت به طور سرسام‌آوری پرهزینه شده است و موتورهای جستجو بیش از پیش اطلاعات خود را از پیشتاز در این عرصه استخراج می‌کنند، به جای اینکه خودشان آن را تولید کنند.

جدیدترین معامله، که در پرونده کمیسیون اوراق بهادار و ارز[39] در اکتبر 2015 آشکار شد، بین گوگل و شرکت یاهو بود.

با نگاهی به آینده انتخابات نوامبر 2016 ریاست جمهوری، من نشانه‌های روشنی از حمایت گوگل از هیلاری کلینتون را مشاهده می‌کنم.

در آوریل 2015، کلینتون، استفانی هانن[40] از گوگل را به عنوان مقام عالی فناوری به کار گرفت و، چند ماه قبل، اریک اشمیت[41]، رئیس هیأت مدیره شرکت صاحب سهم، که گوگل را اداره می‌کند، یک شرکت نیمه محرمانه ـ گراندورک[42] ـ را، با هدف مشخص رساندن کلینتون به قدرت، تأسیس کرد.

تشکیل این گراندورک موجب شد جولیان آسانژ، بنیان‌گذار ویکیلیکز، عنوان «سلاح محرمانه» گوگل کلینتون در تلاش برای رسیدن وی به ریاست جمهوری ایالات متحده را روی آن بگذارد.

ما اکنون برآورد می‌کنیم که دوستان دیرین هانن این قدرت را دارند که بین 2/6 تا 10/4 میلیون رأی‌دهنده را در روز انتخابات به سوی کلینتون سوق بدهند، در حالی‌که هیچ‌کس نداند که این امر در حال وقوع است و بدون بر جای گذاشتن آثاری بر روی کاغذ. آنها همچنین می‌توانند به او کمک کنند نامزدی ریاست جمهوری از حزب دموکرات را کسب کند، البته، با تأثیرگذاری بر رأی‌دهندگان مردّد در انتخابات مقدماتی.

رأی‌دهندگان غیرحزبی همواره کلید پیروزی در انتخابات بوده‌اند، و شیوه‌ای قدرتمندتر، مؤثرتر و کم‌هزینه‌تر از سیم برای زدن رأی آنها هرگز وجود نداشته است.

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که در آن یک مشت شرکت‌های با فناوری بالا، گاهی اوقات دست در دست حکومت‌ها، نه تنها بسیاری از فعالیت‌های ما را تحت نظارت و مراقبت دارند، بلکه همچنین به طور مخفیانه در حال کنترل روزافزون افکار، احساسات، کردار و گفتار ما هستند.

فناوریی که اکنون ما را محاصره کرده است، فقط یک اسباب بازی بی‌زیان نیست؛ این فناوری، دستکاری غیرقابل شناسایی و غیرقابل ردیابی همة مردم را امکان‌پذیر کرده است ـ دستکاری‌هایی که در تاریخ بشر بی‌سابقه و در حال حاضر بسیار فراتر از مقررات و قوانین موجود هستند. اقناع‌گران پنهان جدید، بزرگتر، گستاخ‌تر و بدتر از هر چیزی هستند که ونس پاکارد هرگز تصور می‌کرد. اگر بخواهیم این را نادیده بگیریم، مسئولیتش با خودمان است.

پی نوشت ها:

[1] - The Iron Heel

[2]- Jack London

[3] - We

[4] - Yergey Zamyatin

[5] - Brare New World

[6] - Aldous Huxley

[7] - Geroge Orwell

[8] - The Hidden Persuaders

[9] - Vance Pakard

[10] - subthreshold effects

[11] - Kenneth Boulding

[12] - Ronald E Robertson

[13] - America Institute for Behavioral Research and Technology

[14] - Vista

[15] - San Diego

[16] - Search Engine Manipulation Effect (SEME)

[17] - Rahul Gandhi

[18] - Arvind Kejriwal

[19] - Narendra Modi

[20] - Proceedings of the National Academy of Sciences

[21] - Pew Reseach Center

[22] - Federal Trade Commission

[23] - Pinterest

[24] - Snapchat

[25] - Robert M Bond

[26] - Nature

[27] - Jonathan Zittarin

[28] - New Republic

[29] - Google Wallet

[30] - Google Maps

[31] - Google Adwords

[32] - Google Anolytics

[33] - Chrome

[34] - Google Docs

[35] - Android

[36] - You Tube

[37] - Big Brother

[38] - Social Credit System

[39] - Securities and Exchange Commission

[40] - Stephanie Hannon

[41] - Eric Schmidt

[42] - The Groundwork

یادداشت‌های مترجم:

(i) برای دریافت متن اصلی مقاله، ر.ک.ب:

The New Mind Control. "Subliminal Stimulation", Cotrolling People Without their Knowledge, By Rabert Epstein, Global Research. March 3, 216.

(ii) رابرت اپستاین، روانشناس، استاد، نویسنده و روزنامه‌نگار آمریکایی و پژوهشگر ارشد روانشناسی در «مؤسسه آمریکایی پژوهش‌های رفتاری و فناوری (American Institute for Beharioral Research and Technology) در کالیفرنیا است. وی دکترای تخصصی خود را در روانشناسی در سال 1981 از دانشگاه هاروارد دریافت کرد. وی همچنین محقق مدعو دانشگاه کالیفرنیا در سان‌دیه‌گو، بنیان‌گذار، مدیر و استاد ممتاز بازنشسته مرکز مطالعات رفتاری کمبریج در ماساچوست است. نویسندگی 15 جلد کتاب و سردبیری سابق مجله روانشناسی امروز (Psychology Today) نیز در سوابق علمی و پژوهشی ایشان مشاهده می‌شود. این مقاله گزارشی است از کتاب در دست انتشار وی، تحت عنوان شیوه جدید کنترل فکر (New Mind Control). برای آشنایی بیشتر با این محقق ممتاز و پرکار آمریکایی، ر.ک.ب: drrobertepstein.com

(iii) دانشیار گروه مطالعات منطقه‌ای دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.

Email: a.doostm@yahoo.com

(iv) فرکینگ (fracking) به فرآیند تزریق مایع با فشار بالا در صخره‌ها و چاه‌ به منظور باز کردن شکاف‌ها جهت آزادسازی منابع نفت خام و استخراج نفت و گاز گفته می‌شود.
کد مطلب : ۵۴۷۷۵۹
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما