۰
پنجشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۰۵

ابراز برائت از امریکا ترفند جدید انتخابات ریاست جمهوری آمریکا

ابراز برائت از امریکا ترفند جدید انتخابات ریاست جمهوری آمریکا
انتخابات درون حزبی (مرحله مقدماتی) انتخابات ریاست‌جمهوری امریکا در ایالت نیویورک، که در روز سه‌شنبه 19 آوریل 2012 (31 فروردین 95) برگزار شد، با پیروزی قاطع هیلاری کلینتون (کسب بیش از 50 درصد آراء) به انجام رسید. و به این ترتیب خانم کلینتون چنان به کسب پیروزی نهایی نزدیک شد که رسانه‌های جمعی رسماً او را "نامزد مفروض" حزب دموکرات اعلام کردند. در مورد حزب جمهوریخواه نیز، دونالد ترامپ با پیروزی قاطع بر رقبای خود (کسب بیش از 50 درصد آراء) در همین ایالت نیویورک، حرکت به سوی کسب نامزدی حزب جمهوریخواه در مرحله نهایی را آغاز کرد. او،‌ با بهره‌برداری از پیروزی قاطع در ایالت نیویورک، در عرض هفته بعد در پنج ایالت شمال شرقی امریکا پیروزی نیویورک را تکرار کرد و سه‌شنبه هفته بعد با شکست قاطع رقبای خود در انتخابات درون حزبی ایالت ایندیانا رسماً "نامزد مفروض" حزب جمهوریخواه اعلام شد . گرچه انتخابات مقدماتی هنوز در تعدادی از ایالت‌ها ــ مانند ایالت کالیفرنیا و اورگان و غیره ــ انجام نشده،‌ ولی نتیجه انتخابات آن‌ها هرچه باشد دیگر تأثیری در نامزدی دونالد ترامپ از حزب جمهوریخواه نخواهد داشت. ولی نتیجه انتخابات در ایالت‌های باقی مانده ممکن است در تعیین نامزدهای حزب دموکرات تأثیرگذار باشد.

خانم کلینتون تاکنون با پیروزی‌هایی که در ایالت‌های مختلف به دست آورده توانسته 1716 نماینده عادی برای خود کسب نماید (تعداد نماینده لازم برای کسب نامزدی 2383 نماینده است ). ولی همان‌گونه که در مقاله قبلی توضیح دادیم، با نظر مساعدی که تشکیلات رهبری حزب دموکرات نسبت به ایشان دارد از 794 نماینده‌ای که به نام سوپرنماینده (Super Delegato) در اختیار خود دارد و می‌تواند به تصمیم خویش به نامزد دلخواه خود واگذار نمایند، تاکنون 526 نماینده سوپر به خانم کلینتون و فقط 40 نماینده سوپر به برنی ساندرز اختصاص داده است. بنابراین جمع نمایندگان خانم کلینتون (1716 نماینده عادی + 526 نماینده سوپر) 2242 نماینده است و جمع نمایندگان سناتور ساندرز (1433 نماینده عادی + 40 نماینده سوپر) معادل 1473 نماینده است. برنی ساندرز می‌تواند با پیروزی در انتخابات ایالت‌های باقی مانده در کسب نماینده عادی از خانم کلینتون پیشی بگیرد . ولی اختصاص سوپرنماینده‌ها از جانب رهبری حزب به خانم کلینتون است که کفّه ترازو را به نفع ایشان تغییر می‌دهد.

اتفاقاً در انتخابات سه‌شنبه 10 مه 2016 (21 اردیبهشت 95) برنی ساندرز توانست در انتخابات درون حزبی ایالت ویرجینیای غربی خانم کلینتون را به نحو قاطع (با کسب بیش از 50 درصد آراء) شکست دهد. به این ترتیب تصمیم تشکیلات حزب در مورد انتخاب نامزد نهایی نقش اساسی بازی می‌کند.

در مورد حزب جمهوریخواه وضع کمی فرق می‌کند. دونالد ترامپ تاکنون کلیه رقبای خود را شکست داده و وادار به ترک میدان کرده است. ولی تشکیلات حزب نظر مساعدی نسبت به او ندارد و تاکنون از اعلام حمایت از او خودداری کرده است. چنانچه تشکیلات حزب فرد دیگری را ــ احیاناً در کنگره حزب به عنوان نامزد نهایی حزب انتخاب و معرفی نماید - حزب رسماً دچار انشعاب می‌شود.

ساندرز و حزب دموکرات

همان‌گونه که در مقاله قبلی تحت عنوان "شورش در پایگاه‌های اجتماعی احزاب دوقلوی امریکا"، توضیح داده شد، قرار بود برنی ساندرز نقش "سگ چوپان" را در انتخابات درون حزبی بازی کند و به این وسیله با طرح برنامه و شعارهایی کاملاً در موضع چپ حزب دموکرات و خانم کلینتون، کسانی که ازسیاست‌های احزاب حاکم و دولت و نظام انتخاباتی امریکا سرخورده شده و به حزب دموکرات پشت کرده و یا به طور کلی از سیاست بریده‌اند را به دور خود جمع کند و مانند سگ چوپان آن‌ها را از نو به صفوف حزب بازگرداند. او با طرح سه شعار و برنامه اصلی ــ عدم دریافت کمک مالی از شرکت‌های غول‌پیکر و کلان سرمایه‌داران، بیمه درمانی و دارویی همگانی برای مردم امریکا و بالاخره تحصیلات رایگان در دانشگاه‌های دولتی برای جوانان ــ و همچنین با ابراز مخالفت با برخی از سیاست‌های خارجی امریکا به مبارزه انتخاباتی پرداخت. این شعارهای او چنان محبوب واقع شد که او مجبور شد ابتدا خود را کاندیدای "مستقل" سپس "سوسیالیست" و بالاخره "سوسیال دموکرات" اعلام کند. و به این ترتیب موفق شد هزاران ــ چند صدهزار ــ جوان ناراضی امریکایی را از کلیه اقوام و گروه‌ها و مذاهب به دور خود جمع کند. محبوبیت شعارهای تبلیغاتی او چنان مؤثر افتاد که در تعداد زیادی از ایالت‌ها به پیروزی رسید و حتی موقعیت خانم کلینتون را به خطر انداخت.

معهذا، اکنون که انتخابات درون حزبی به نتایج نهایی خود نزدیک می‌شود و به یمن نظر مساعد تشکیلات حزب خانم کلینتون "نامزد مفروض" نامیده شده است، برنی ساندرز باید ، مطابق تکلیف محوله، آخرین وظیفه لازم را انجام دهد و لژیون جوانان ناراضی را که به دور خود جمع کرده به حزب دموکرات تحویل دهد. ولی این کار به سادگی قابل انجام نیست. چراکه هواداران او مخالف سیاست‌های دولت اوباما و برنامه سیاسی و اقتصادی خانم کلینتون ــ که تفاوتی با برنامه‌های اوباما ندارد ــ می‌باشند و از او انتظار دارند به مبارزه ادامه دهد.

ولی سناتور ساندرز ابتدا پشتیبانی خود از هیلاری کلینتون را مشروط به این نمود که خانم کلینتون متن سخنرانی (یا سخنرانی‌های) خود برای غول‌های بانکی را که در سال‌های بحران بزرگ اقتصادی در ازاء دریافت "حق‌الزحمه" کلان ایراد کرده بود علنی نموده و انتشار دهد. چرا که در آن سال‌ها بانک‌ها عملاً ورشکسته شده بودند و از دولت انتظار داشتند از جیب مردم کمک‌های میلیاردی به آن‌ها بکند. ولی تقاضای ساندرز برای علنی شدن این سخنرانی‌ها با مخالفت خانم کلینتون مواجه شد و وی امتناع خود از انجام این کار را اعلام کرد. مضافا اینکه حتی تشکیلات حزب به ساندرز تذکر داد از تبلیغ منفی درباره دریافت کمک مالی از شرکت‌های بزرگ و کلان سرمایه‌داران خودداری کند. این در حالی است که دریافت کمک‌های مالی انتخاباتی از شرکت‌ها و سرمایه‌داران بزرگ در واقع چیزی جز دریافت رشوه قانونی از آن‌ها نیست و این حرکت، به‌خصوص در انتخابات سال جاری، بسیار مذموم و ناپسند خوانده شده است.

باری ، از سوی دیگر مطابق نظرپرسی‌هایی که انجام گرفته مردم امریکا نظر مساعدی نسبت به خانم کلینتون و دونالد ترامپ ندارند. این بررسی‌ها نشان می‌دهد که بیش از 50 درصد رأی‌دهندگان امریکایی اعلام داشته‌اند که به هیچ یک از آن‌ها رأی نخواهند داد.

در نظرپرسی دیگری که در ایالت‌های اوهایو، پنسیلوانیا و فلوریدا برگزار شده معلوم گردیده که چنانچه کلینتون و ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری مقابل هم قرار بگیرند خانم کلینتون فقط با اختلاف یک‌درصد از ترامپ پیشی می‌گیرد. در مقابل، چنانچه ساندرز در مقابل ترامپ قرار گیرد،‌ ساندرز با اختلاف بیش از بیست درصد در انتخابات ریاست جمهوری پیروز خواهد شد.

بی‌دلیل نبود که ساندرز پس از پیروزی قاطع در انتخابات ایالت ویرجینیای غربی، اعلام کرد چنانچه رهبر حزب دموکرات علاقه دارد در انتخابات آتی پیروز شود بهتر است در رابطه با پشتیبانی از هیلاری کلینتون تأمل بیشتری بکند. ولی رهبری حزب دموکرات اعلام کرده اهداف و برنامه‌های ساندرز ناکجاآباد است و در نهایت منجر به افزایش مالیات بر طبقه متوسط می‌شود.

سناتور ساندرز اعلام کرده مبارزه انتخاباتی خود را تا برگزاری کنگره حزب دموکرات ــ که قرار است در تابستان امسال در فیلادلفیا در ایالت پنسیلوانیا تشکیل شود ــ ادامه خواهد داد . لذا برای این‌که نظر مساعد تشکیلات حزب را به سوی خود جلب کند و از سوی دیگر آب پاکی را بر دست بخشی از هواداران خود که در مخالفت با سیاست‌های دولت و مواضع خود او بسیار سرسختی می‌کنند بریزد، اخیراً تلاش نموده مواضع خود را در حوزه سیاسی به مواضع دولت اوباما نزدیک کند.

ساندرز اخیراً پشتیبانی خود را از سیاست‌ اوباما مبنی بر اعزام 250 نظامی امریکایی دیگر به سوریه اعلام داشت . او همچنین از جنگ غیرقانونی پهپادهای امریکایی در افغانستان، یمن، پاکستان و سایر کشورها، همچنین اشغال 15 ساله افغانستان حمایت نمود. او اعلام کرد، مانند اوباما، معتقد است "باید سربازان امریکایی را برای آموزش نظامیان مسلمان به منطقه اعزام کرد و برای آن‌ها تجهیزات نظامی لازم را ارسال داشت." او، در واقع، به زبان دیگری، اعلام می‌دارد که با سیاست تغییر رژیم کشورهای مختلف توسط اوباما موافق است و چنانچه وارد کاخ سفید شود، درست مانند اوباما، روزهای سه‌شنبه هر هفته لیست اهداف و افرادی که باید توسط پهپادها مورد حمله قرار گیرند و به "لیست کشتن" معروف است را تعیین و تصویب خواهد کرد. این کشتاری است که به اقرار خود مقامات امریکایی، درصد بزرگی از آن را افراد غیرنظامی و بی‌گناه تشکیل می‌دهند. ساندرز هم، درست مانند اسرائیل که فلسطینیان را قتل‌عام می‌کند، به همان دستاویز متوسل می‌شود و خواهد گفت "در آن‌جا کسانی هستند که می‌خواهند امریکایی‌ها را بکشند،‌ به امریکا حمله کنند و ما حق داریم از خودمان دفاع کنیم." (مصاحبه ساندرز با کریس هایز MSNBC) و این در حالی است که قبلاً در مناظره با خانم کلینتون در ایالت نیوهمپشایر اعلام کرده بود سرنگونی صدام "تمام منطقه را بی‌ثبات کرد" و سرنگونی قذافی "در لیبی باعث خلاء قدرت و در نتیجه به نفع داعش تمام شد." او در ماه فوریه در رابطه با سرنگونی بشاراسد گفته بود "بله ما می‌توانیم او را سرنگون کنیم ولی این باعث بروز خلاء قدرت در سوریه خواهد شد که به نفع داعش خواهد بود."

از سوی دیگر ساندرز برای این‌که لژیون جوانانی که به دور خود جمع کرده را وارد حزب دموکرات کند به آن‌ها اعلام کرده چنانچه در نهایت از هیلاری کلینتون شکست هم بخورند و از کسب نامزدی حزب در انتخابات نهایی باز بماند، باز هم می‌تواند با حضور یافتن در کنگره برنامه مترقی و تقاضاهای به حق خود را در برنامه دولت کلینتون بگنجاند. از طرف دیگر آنها نباید به هیچ وجه اجازه دهند دونالد ترامپ پیروز شود. وبرای این کار لازم است به خانم کلینتون رای بدهند.

ساندرز، از سر ریاکاری، به هواداران خود اعلام می‌کند که حزب دموکرات را می‌توان از داخل اصلاح کرد. ولی واقعیت این است که این حزب ــ و همچنین حزب جمهوریخواه ــ ابزار سلطه و حکومت الیگارشی (حکومت خاندان ثروتمند) در امریکا می‌باشند.

اکنون سؤال اصلی این است: چنانچه بالاخره ساندرز نتواند در رقابت با هیلاری کلینتون برای کسب نامزدی حزب دموکرات پیروز شود، آیا خواهد توانست لژیون‌ جوانان ناراضی هوادار خود را تحویل حزب دموکرات دهد؟ (ناگفته نمایند اکثر کسانی که تاکنون به ساندرز رأی داده‌اند کمتر از 45 سال سن دارند) سؤال این است که آیا آن‌ها با مواجه شدن با ریاکاری ساندرز دچار سرخوردگی می‌شوند و سربه‌راه و کار شخصی خود می‌گذارند یا این‌که تصمیم می‌گیرند با این دیو خونخوار امپریالیسم ــ که حاصل تکامل نظام سرمایه‌داری است ــ در بیا‌فتند؟ سؤال اصلی برای جوانان سیاهپوست این است که آیا درست است به حزبی بپیوندند که افرادی مانند رئیس‌جمهور سابق ــ بیل کلینتون- در آن عضویت دارند که در دوران حکومت‌اش بیشترین تعداد افراد سیاهپوست سر از زندان درآوردند؟ آیا این حزب می‌تواند از اعضاء اتحادیه‌های کارگری بخواهد از باند سرمایه‌داران عضو آن که مشاغل آن‌ها را به خارج صادر کرده دفاع کنند؟ به قول ملکم ایکس مسئله بر سر این است که بالاخره مرغ و خروس‌ها در حزبی که روباه‌ها و شغال‌ها و گرگ‌ها در آن خانه کرده‌اند باقی خواهند ‌ماند؟

شواهد موجود حاکی از این است که لژیون جوانان ناراضی، در مقابل این ریاکاری، دست به مقاومت خواهند زد و به تظاهرات اعتراضی در مقابل کنگره دموکرات‌ها توسل خواهند جست . آخرین باری که دموکرات‌ها سعی کرده‌اند، در زمان وجود اعتراضات اجتماعی این تاکتیک را به اجرا بگذارند در انتخابات سال 1968 بود. در آن سال نامزد رسمی حزب دموکرات سناتور جورج مک گاورن از ایالت داکوتای جنوبی بود که در مقابل ریچارد نیکسون از حزب جمهوریخواه قرار داشت. سناتور یوجین مک‌کارتی از ایالت مینه‌سوتا در آن دوره ، درست مانند سناتور ساندرز، وظیفه بازی در نقش "سگ چوپان" را برعهده داشت و درست در اوج جنبش اعتراضی ضد جنگ ویتنام وظیفه داشت با مخالفت با جنگ ویتنام این جوانان را به دور خود جمع کند و سپس آنها را وارد حزب دموکرات نماید. ولی آنان به مقاومت برخاستند و در مقابل کنگره حزب دموکرات که در شیکاگو برگزار می‌شد دست به تظاهرات و اعتراضات سنگین زدند. در مقابل مقامات دولتی با فراخواندن پلیس ضدشورش و نیروهای سرکوبگر دست به مقابله با جمعیت کثیر معترضان و سرکوب شدید تظاهرات و مردم زدند. مشاهده آن صحنه‌ها توسط مردم امریکا ابداً به نفع دولت امریکا نبود. در نهایت حزب دموکرات در اجرای پروژه خود شکست خورد، انتخابات را هم با شکستی سنگین به نیکسون واگذار کرد.

آنچه این دوره انتخاباتی را از انتخابات دوران‌های گذشته متمایز می‌سازد وجود بحران در هر دو این احزاب دوگانه و همچنین نظام دوحزبی است که به هیئت حاکمه و کلان‌سرمایه‌داران تعلق دارد. موضوع بر سر این است که آیا امکان دارد این نظام دوحزبی به نحوی متلاشی شود که دیگر قابل ترمیم نباشد و به این ترتیب این امکان برای فعالیت وسیع سیاست‌های چپ اصیل و انقلابی فراهم آید؟

واقعیت این است که حزب دموکرات نیز ــ مانند حزب جمهوریخواه ــ دچار شکاف شده و با چشم‌انداز انشعاب روبروست. اختلاف‌نظر مابین تشکیلات حزب و اعضاء آن، به‌خصوص جوانان معترض مخالف سیاست‌های جاری حزب چنان شدید است که بعید است رهبری حزب بتواند بر آن اختلاف‌ها فائق آید.

ترامپ و حزب جمهوریخواه

اکنون دیگر واضح شده که دونالد ترامپ منتخب صفوف اعضاء حزب جمهوریخواه برای رقابت در مرحله نهایی انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 می‌باشد. ولی تشکیلات و نخبگان حزب مذکور از پذیرفتن او به عنوان نامزد حزب امتناع می‌کنند. به عنوان مثال، جورج اچ دبلیو بوش پدر رئیس‌جمهور اسبق و جورج دبلیو بوش پسر، رئیس‌جمهور سابق از حمایت از ترامپ خودداری کرده‌اند. بوش پدر اعلام داشته که او دیگر بازنشسته شده است. در صورتی که دوسه ماه پیش در حمایت از نامزدی پسر کوچک‌تر خود جب بوش (Jeb Bush) همراه همسر پیرش رسماً وارد گود انتخابات شده بود. جورج دبلیو بوش پسر نیز اعلام نموده آمادگی ندارد از ترامپ حمایت کند و اضافه کرده "هرکس صدایش در اتاق بلندتر است لزوماً قوی‌ترین فرد نیست". نخبگان و رهبران دیگر حزب نیز هریک به طریقی عدم موافقت خود را با ترامپ ابراز داشته‌اند. برخی از آن‌ها حتی اعلام کرده ‌اند به کاندید دموکرات‌ها ــ خانم کلینتون ــ رأی خواهند داد.

مروری اجمالی بر شیوه سخن گفتن و مبارزات انتخاباتی ترامپ روشن می‌سازد که او از همان آغاز فعالیت‌اش تمام تلاش خود را به کار برد تا خود را از سیاستمداران واشنگتن و همچنین از تشکیلات حزب حمهوریخواه جدا کند و متمایز نشان دهد. بنابراین، از همان ابتدای کار که از جمله 17 کاندیدای حزب جمهوریخواه بود سیاست‌های واشنگتن و سیاستمداران و حتی رسانه‌های بزرگ را به شدت به باد انتقاد گرفت. او، همچنین، به شدت به سیاست‌های اقتصادی، قراردادهای تجاری امریکا با دیگر کشورها و همچنین سیاست خارجی امریکا حمله برد. او به تشکیلات و رهبران حزب جمهوریخواه به شدت حمله کرد و آن‌ها را فاسد و تابع سرمایه‌داران نامید. او حتی در همان مناظره‌های اولیه با اشاره به سایر نامزدها ــ سناتورها و فرمانداران حاضر در مناظره ــ رسماً اعلام کرد که به آن‌ها کمک مالی می‌کرده و حتی رسانه‌های گروهی را که متعلق به شرکت‌های بزرگ وآل استریت می‌باشند، دروغگو خواند.

او حتی پا را از این هم فراتر گذارد و هر دو حزب دموکرات و جمهوریخواه و حتی نظام دو حزبی را مسئول بیکاری وسیع و وضع بد اقتصادی مردم معرفی کرد. او احزاب و نظام دوحزبی را نظامی فاسد خواند که رسماً دنبال منافع خود و اجرای برنامه‌هایی می‌باشند که منافعی برای مردم امریکا ندارد. او اعلام کرد که نظام دوحزبی هیچ نگرانی در مورد وضع بد طبقه متوسط و طبقه کارگر امریکا ندارد. و لذا، نظام مذکور‌، نزد مردم عادی، هم از نظر سیاسی و هم از نظر اقتصادی ناکارامد بوده و توجهی به تأمین نیازهای اکثریت طبقه متوسط و طبقات کم‌درآمد و کارگر ندارد. او اعلام کرد احزاب دوگانه امریکا برخلاف ادعای خود به ‌هیچ وجه دموکراتیک نمی‌باشند و در واقع فقط طرفدار منافع بانکداران، شرکت‌های غول‌پیکر و همان قشر ا% ثروتمند کشور می‌باشند.

این واقعیت ده‌ها سال است نزد اهل نظر جاافتاده که احزاب دوگانه امریکا در واقع دو بال یک حزب واحد متعلق به بانکداران و شرکت‌های غول‌پیکر در نظام امریکا می‌باشند . هر دو بال این حزب واحد ــ هم حزب دموکرات و هم حزب جمهوریخواه ــ از سال 1980 به بعد الگوی نولیبرالی اقتصادی را اتخاذ کردند و با به اجرا گذاردن آن سطح زندگی مردم عادی امریکا را به شدت کاهش داده و نابود کردند و در عین حال ثروتمندترین خانواده‌ها (همان ا% معروف) و شرکت‌های متعلق به آنان را به حد غیرقابل تصوری ثروتمند کردند.

اخیراً امانوئل سائز (Emmanuel Saez)استاد دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، با استفاده از آمار مربوط به "اداره خدمات مالیاتی" (Internal Revenue Services-IRS) تحقیقاتی انجام داده که طی آن، از جمله، به این نتیجه رسیده که دست‌کم 97 درصد کل افزایش خالص درآمد ملی از سال 2008 تاکنون (2016) توسط ثروتمندترین خانواده‌ها تصاحب شده است. این رقم برای سال‌های 2008ـ2000 مقدار 65 درصد می‌باشد ولی در دوره سال‌های 93 تا 99 این رقم 48 درصد بوده است. لذا ابداً تعجبی ندارد که مطابق نظرپرسی انجام شده نزدیک به نیمی از کارگران جوان امریکا نسبت به سوسیالیسم ابراز همبستگی کنند و یا اعلام دارند که بطور کلی پیرو آن می‌باشند . درست است که آن‌ها،‌ ممکن است،‌ اطلاع و فهم درستی از تاریخ و چند و چون سوسیالیسم نداشته باشند ولی به نظر آن‌ها سوسیالیسم "هرچه باشد از آن‌چه که اکنون داریم بهتر است"(Jack Rasmus , “Is Trump At War With Republican Party?” , Telesur, May7,2016وGlobal Research May 8 )

علی‌رغم تنفر مردم عادی امریکا از سیاست‌های اقتصادی و سیاسی دولت امریکا، تشکیلات و نخبگان حزب جمهوریخواه اصرار دارند که نامزد حزب برنامه زیر را اجرا کند:

ــ برنامه اقتصادی نولیبرالیستی تجارت آزاد

ــ کاهش سطح مستمری‌های پرداختی بیمه اجتماعی به بازنشستگان

ــ کاهش بیشتر مالیات دریافتی از کلان سرمایه‌داران و شرکت‌های بزرگ جهت تشویق آنان به سرمایه‌گذاری

ــ تداوم برنامه بیمه خدمات درمانی مصوب دولت اوباما به نام Obamacare (مراقبت‌های پزشکی اوباما) که بسیار ناکافی و ناکارآمد می‌باشد .

ــ تداوم و حفظ قراردادهای تجاری با سایر کشورها مانند نفتا NAFTA (مابین امریکا و کشورهای امریکا لاتین) و

ــ ادامه مذاکره با اتحادیه اروپا برای نهایی کردن قرارداد تجاری و سرمایه‌گذاری متقابل مابین امریکا و اتحادیه اروپا به نامTrans-Atlantic Trade & Investment Partnership –TTIP) )و (Trans- Pacific Trade & Investment Partnership- TPTIP) با کشورهای(آسه‌آن)ASEAN

ــ و در نهایت حمایت از برنامه‌های نظامی و سیاست خارجی استیلاگرانه امریکا در سرتاسر جهان

این به هیچ وجه به این معنی نیست که تشکیلات حزب و نخبگان آن از عدم رضایت مردم امریکا از سیاست‌های اقتصادی و سیاسی دولت در واشنگتن بی‌اطلاع می‌باشند، بلکه هدف آن‌ها اجرای سیاست‌های اقتصادی، نظامی و سیاسی به نفع طبقه حاکمه امریکاست و در این راه از این‌که مردم امریکا را تحمیق و یا سرکوب کنند هیچ باکی ندارد.

از طرف دیگر، ترامپ نیز به هیچ وجه در نظر ندارد برنامه‌ای سیاسی خلاف منافع طبقه حاکمه به اجرا بگذارد. واقعیت این است که حتی اگر او بخواهد سیاستی اقتصادی غیر از سیاست اقتصادی حاکم را به اجرا بگذارد در چارچوب نظام حاکم سرمایه‌داری گزینه چندانی در اختیار ندارد. او چنانچه بخواهد از تولیدات امریکایی در مقابل کالاهای خارجی حمایت کند باید به افزایش حقوق و سود بازرگانی و بالاخره ایجاد دیوار تعرفه روی بیاورد. و این به سرعت منجر به وضع حقوق و سود بازرگانی و ایجاد تعرفه متقابل از جانب کشورهای دیگر خواهد شد که نهایتاً منجر به بروز جنگی تجاری مابین امریکا و رقبای آن خواهد شد. و این به هیچ وجه به نفع امریکا نیست. در رابطه با سیاست خارجی و برنامه‌های سلطه‌گری امریکا هم بسیار روشن است که عقب‌نشینی از این سیاست‌ها حتی مطرح‌ هم نمی‌تواند بشود.

در واقع هدف نهایی ترامپ و تشکیلات حزب جمهوریخواه ــ و همچنین حزب دموکرات ــ در نهایت یکی است و آن حفظ منافع طبقه حاکمه سرمایه‌دار در داخل کشور و سطح جهان است . اختلاف آن‌ها در واقع فقط بر سر اینست که چگونه آن را به مردم امریکا حقنه کنند.

کلام آخر:

از همان زمانی که دونالد ترامپ نامزدی خود را برای انتخابات ریاست جمهوری رسماً اعلام کرد و فعالیت و تبلیغات انتخاباتی خود را آغاز نمود رسانه‌های گروهی امریکا شروع به معرفی او و برنامه‌های اقتصادی و سیاسی و نقطه نظرات او کردند. با توجه به این‌که برنامه‌ها، مواضع و نقطه نظرات او به شدت نژادپرستانه، ضدلاتینی‌تباران، ضد مسلمانان و ملیت‌های مختلف و مخالفت با حقوق زنان و به طور کلی مواضع شدیداً دست راستی بود، معرفی او در رسانه‌های گروهی در واقع تبدیل به تبلیغ برنامه‌های ماوراء راست و نژادپرستانه شد. اگر به این نکته توجه کنیم که دامنه و وسعت این برنامه‌ها به اعتراف خود دونالد ترامپ، چنان وسیع و گسترده بود که او را از صرف هزینه‌ای معادل بیش از 2 میلیارد دلار برای تبلیغات انتخاباتی در رسانه‌ها معاف کرد، آن‌وقت متوجه عظمت و دامنه تأثیر این تبلیغات خواهیم شد. حال چنانچه این تبلیغات را در کنار سرکوب شدید و در واقع کشتار سیاهپوستان، استراق سمع گسترده از مردم آمریکا، و مجازات و اخراج لاتینی‌تباران و تبلیغات و اقدامات ضدمسلمانان و غیره بگذاریم آن‌وقت متوجه خواهیم شد که تبلیغات نژادپرستانه و سیاست تبلیغاتی ترامپ حرکتی منحصر‌ و محدود به او نمی‌باشد بلکه در واقع کسانی در امریکا در پی سازماندهی یک جنبش ماوراء راست می‌باشند تا به کمک آن بتوان در آینده با گسترش احتمالی جنبش‌های اعتراضی مقابله کرد.

اکنون ترامپ از چند روز گذشته مذاکره خود با پال رایان (Paul Ryan) سخنگوی کنگره ( رئیس مجلس) از حزب جمهوریخواه را آغاز کرده است. پال رایان، پس از پایان جلسه از تأیید او خودداری کرد ولی اظهار داشت با ترامپ مذاکرات مفیدی داشته‌ و اظهار امیدواری کرد با ترامپ بر سر برنامه‌ای برای حزب جمهوریخواه که وحدت آن را حفظ کند به توافق برسند.

ترامپ در نطق سیاست خارجی خود ــ که حدوداً یکی دو هفته پیش ایراد شد ــ به کلی دستگاه سیاست خارجی امریکا را محکوم کرد. او مخالفت خود با تمرکز سیاست خارجی امریکا بر سیاست سیطره بر جهان، استثناء و یکه‌تاز بودن امریکا ( تافته جدابافته بودن امریکا) و ترویج دموکراسی یا در واقع دخالت در کشورهای مختلف و نغییر رزیم آن‌ها را اعلام نمود و قول داد سیاست خارجی امریکا را بر پایه منافع مردم امریکا استوار خواهد کرد. به این معنی که خواست مردم امریکا را بر سیاست خارجی دولت‌های متوالی گذشته ترجیح خواهد داد. به عبارت دیگر او مخالف رویارویی با روسیه و چین و مذاکره و تعامل با آنان است. او مخالف همکاری با تروریست‌های جهادیست و خواهان سرکوب شدید آن‌ها می‌باشد. خلاصه کلام آن‌که مواضع اعلام شده او ارکان ایدئولوژیک سیاست خارجی امریکا را تغییر می‌دهد. او در نظر دارد بر حل مسائل داخلی امریکا تمرکز کند و مهم این است که مردم امریکا عموماً موافق این سیاست می‌باشند. و این چیزی است که تشکیلات و دستگاه سیاسی امریکا نسبت به آن به شدت احساس خطر می‌کند.

ترامپ محبوبیت خود را مدیون ابراز برائت از واشنگتن و احزاب دوگانه می‌داند. بنابراین در مذاکره با پال رایان و رهبران حزب جمهوریخواه هرچه بیشتر به مواضع حزب حمهوریخواه و دستگاه سیاسی واشنگتن نزدیک شود به همان اندازه از هواداران خودرا از دست میدهد . بنابراین باید منتظر باشیم و ببینیم مذاکرات چگونه پیش خواهد رفت.

و اما در مورد حزب دموکرات، خانم کلینتون دارای برنامه‌ای بسیار سرراست و روشن است. در امور داخلی پیرو سیاست نولیبرالی اقتصاد و تجارت آزاد می‌باشد و در امور خارجی تابع مکتب نومحافظه‌کاران است. سیاست اقتصاد نولیبرالی باعث نابودی طبقات متوسط و کارگر شده و سیاست‌های نومحافظه‌کاران باعث مداخله امریکا در کشورهای دیگر و لشگرکشی امریکا به کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا و مقابله طولانی و دیرپا با ایران ،کودتا در اوکراین و رویارویی با روسیه و بالاخره سیاست تحریک و مقابله با چین در دریای جنوبی چین شده است. این ماجراجویی‌ها نیز منجر به بسیج فرزندان طبقات متوسط و کارگر و اعزام آنان به جنگ و نهایتاً کشته و مجروخ شدن فرزندان آن‌ها شده است.

هیئت حاکمه و سرمایه‌داران حامی او می‌دانند که کلینتون نزد مردم امریکا بسیار منفور است . ولی- به نظر می‌رسد - امیدوار هستند به کمک رسانه‌های جمعی چنان از دونالد ترامپ دیونمایی بکنند و او را چنان جانور هولناکی تصویر کنند که مردم از این‌که مبادا ترامپ به ریاست جمهوری برسد به خانم کلینتون رأی بدهند.

سناتور برنی ساندرز، از طرف دیگر، که خود را سوسیال دموکرات خوانده و با انتقاد از سیاست‌های اقتصادی حاکم جوانان ناراضی را به دور خود جمع نموده ، می‌داند که هیلاری کلینتون با مشکلی که با قانون دارد هر لحظه ممکن است مشکل‌اش با قانون وخیم‌تر شود و بالاخره محبوبیت بیشتر او در مقایسه با خانم کلینتون هر لحظه ممکن است رهبری حزب دموکرات را بر آن دارد که او را بر خانم کلینتون ترجیح دهد.

واقعیت این است که او نیز در انتقادات خود از نظام سرمایه‌داری ابدا صداقت ندارد. انتقادات او اساساً متوجه عوارض نظام سرمایه‌داری است نه خود آن نظام. او با تکیه به معیارهای اخلاقی وآل‌استریت را محکوم می‌نماید. با این‌که حمله به نابرابری و بی‌عدالتی اقتصادی نظر مساعد میلیون‌ها نفر را جلب می‌کند ولی توضیح مسئله و ارائه راه‌حل برای مقابله با آن را ناگفته باقی می‌گذارد. اساساً مسئله این است که مقصر اصلی نظام سرمایه‌داری است که موتور محرکه اصلی آن تلاش برای کسب سود بیشتر می‌باشد. به‌خصوص که الگوی اقتصاد لیبرالیستی - که از 1980 به بعد به اجرا گذارده شده - این خصلت سودجویی نظام سرمایه‌داری را به شدت تشدید کرده است.

الگوی اقتصاد لیبرالی تجارت آزاد مکانیسم بازار را همچون کلام خدا تقدیس میکند و واگذاری صنایع و فعالیت‌های بخش دولتی به بخش خصوصی را در اقتصاد کشور همچون آیات کتاب مقدس عزیز می‌شمارد. همین ساز و کار و سیاست اقتصادی است که باعث به وجود آمدن غول‌های مالی و صنعتی و بازرگانی شده است. در اثر عملکرد این الگوی اقتصادی و ساز و کار است که منابع و ثروت اقتصادی طبقات متوسط و کارگر به جیب سرمایه‌داران واریز می‌شود و به این ترتیب ثروتمندان غنی‌تر و فقرا فقیرتر می‌شوند. سودهای کلان بخش خصوصی و دریافت چک‌های حقوقی چاق وچله به مدیران دولتی اجازه نمی‌دهد به انتقاد از این الگوی اقتصادی به پردازند.

همانگونه که شرح‌اش رفت، دروغ و فریب افکار عمومی خصلت لاینفک دستگاه و تشکیلات دولت و نظام امریکا را تشکیل میدهد. و به صراحت می‌توان گفت در نظام حاکم بر امریکا روسای جمهور جز عروسکی در دست اربابان وال استریت نمی‌باشند. این امریکای راکفلر ها ، سورس ها ، سابان ها ، دوپانت ها یا همان 1% معروف است. اما امریکای دیگری هم هست و آن امریکای طبقات مستضعف و زحمتکش وکارگر، سیاهپوستان، سرخپوستان، لاتین تباران است. این برهوت سیاسی که فعلا بر امریکا حاکم است محصول امریکای اول است که حاصل آن همین سیاستمداران فاسد و فریبکار است و هدفی جز استثمار طبقات زحمتکش در امریکا و غارت و چپاول دیگر کشورها ندارد. امریکای دوم فعلا ستم‌زده و مظلوم است- که چنانچه به خود بیاید و بحران رهبری خود را حل کند می‌تواند با یک تلنگر ساده امریکای اول را همچون پشه‌ای بی مقدار از آستین کت خود بتکاند.
کد مطلب : ۵۵۶۰۰۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما