این سومین بخش از بررسی روند انتخابات آمریکا است. بخش اول و دوم تحت عناوین "شورش پایگاههای اجتماعی احزاب دوقلوی آمریکا" و "ابراز برائت از امریکا ترفند جدید انتخابات ریاست جمهوری آمریکا" قبلا منتشر شده است.
بالاخره پال رایان، سخنگو (رئیس) مجلس نمایندگان امریکا که در حال حاضر عالیرتبهترین مقام حزب جمهوریخواه میباشد همین چند روز پیش حمایت خود را از دونالد ترامپ به عنوان نامزد حزب جمهوریخواه در انتخابات نهایی ریاست جمهوری امریکا اعلام داشت. ترامپ قبلاً ـ اوایل ماه مه ـ با دریافت پشتیبانی حزب جمهوریخواه در ایالت داکوتای شمالی توانسته بود به تعداد نمایندگان لازم برای دریافت نامزدی حزب در کنگره ملی حزب مذکور که در ماه جولای در کلیولند ایالت اوهایو برگزار میشود دست یابد. علیرغم حمایت پال رایان، هنوز تشکیلات و رهبری ملی حزب جمهوریخواه از اعلام پشتیبانی تمام قد از ترامپ خودداری میکند. شکاف در حزب مذکور بسیار عمیق است و باید منتظر ماند تا ببینیم در کنگره حزب چه پیش خواهد آمد.
از گزارشات رسانههای بزرگ امریکا چنین برمیآید که بخش بزرگی از اعضاء حزب جمهوریخواه - بهخصوص آن بخش از حزب که به طبقه سرمایهدار و متمول و اقشار بالایی و مرفَه طبقه متوسط تعلق دارد - قصد دارند به هیلاری کلینتون، نامزد حزب دموکرات، روی بیاورند و به ایشان رأی بدهند. لذا، در نهایت، حدود 30 درصد اعضاء حزب مذکور، یعنی اقشار فرودست طبقه متوسط سفیدپوست که مخالف سیاستهای اقتصادی حزب دموکرات و خانم کلینتون میباشند مطمئنا از دونالد ترامپ پشتیبانی خواهند کرد. فعلاً شکاف و انشعاب در حزب جمهوریخواه تا این اندازه روشن شده است.
ولی این چرخش بخشی بزرگ از اعضاء حزب جمهوریخواه به سوی خانم کلینتون میتواند باعث فعال شدن مکانیسم انشعاب در حزب دموکرات گردد. به این ترتیب که خانم کلینتون برای جذب حامیان بالقوه خود در حزب جمهوریخواه از لحاظ سیاسی به طرف آنان خواهد چرخید و سیاستهای راستگرایانه و نژادپرستانه اتخاذ خواهد کرد و در نتیجه، هرچه بیشتر از اعضاء حزب دموکرات، بهخصوص جوانان طرفدار ساندرز و اعضاء سیاهپوست و کارگر حزب دموکرات، فاصله خواهد گرفت و عملاً باعث جدا شدن رنگینپوستان و بخش کارگری حزب دموکرات از این حزب خواهد شد. در بخشهای زیرین به این موضوع بیشتر خواهیم پرداخت.
ترامپ و سیاست خارجی امریکا:
مهمترین اختلاف نظری که دونالد ترامپ با تشکیلات و رهبری حزب جمهوریخواه ـ و نهایتاً با طبقه حاکمه امریکا ـ دارد مربوط به سیاست خارجی امریکاست.
ترامپ قبلاً در مصاحبههای مختلف با رسانهها و همچنین در مناظرههایی که با رقبای خود داشته مخالفت و انتقادات خود را نسبت به سیاست خارجی امریکا اعلام کرده است. این نقطه نظرات درست به علت اینکه با سیاست تهاجمی جاری امریکا منافات دارد از سوی مقامات دولتی و رسانهها با بیاعتنایی روبرو شده و مسکوت گذارده شده است . ترامپ، حدود یک ماه پیش، با برگزاری کنفرانس مطبوعاتی در واشنگتن انتقادات و نقطهنظرات خود در رابطه با سیاست خارجی امریکا را بدون هیچ ابهامی مطرح کرد ولی باز هم نتوانست در سدّ بی اعتنائی و ریاکاری مقامات دولتی و صاحبنظرات رسانهها رخنه کند.
اوایل ماه آوریل استفان اف. کوهن (Stephan F. Cohen)، استاد عالیرتبه تاریخ روسیه در دانشگاه پرینستون، دانشگاه نیویورک معروف به "دانشگاه شهر نیویورک" (City University) و عضو هیئت سردبیری مجله نیشن (Nation) به کمک او شتافت. پروفسور کوهن، در صحبتی که در برنامه جان باچلر (John Batchelor Show) داشت، جوهره مطالب گفته شده توسط ترامپ در موارد مختلف را مطرح نمود و اعلام داشت که تنها ترامپ، در میان کلیه نامزدهای انتخاباتی، مطالب معنیدار و انتقادی قابل توجه در رابطه با سیاست خارجی امریکا مطرح کرده است.
دکتر کوهن گفت "سؤالاتی که ترامپ مطرح مینماید سوالاتی اساسی و ضروری میباشند و مخالفان او، منجمله رئیس جمهور اوباما ـ و همچنین رسانهها ـ برای اینکه به آن سؤالات پاسخ ندهند، آنها را به عنوان سؤالاتی خطرناک برای امریکا که از جهل و نادانی سرچشمه میگیرند کنار گذاردهاند."
دکتر کوهن، در مصاحبه 6 آوریل خود در برنامه جان باچلر میگوید ترامپ نقطهنظرات خود را در قالب پنج سؤال مطرح کرده است. نظر به اهمیت مطلب، آنها را عیناً ترجمه میکنیم:
"[اولاً]، چرا امریکا باید جهان را همه جا در تمام نقاط کره زمین رهبری کند و نقش پلیس جهان را، به عنوان مثال، در اوکراین ایفا کند؟ این یک سؤال است و ارزش آن را دارد که مورد بحث قرار گیرد.
"ثانیا ]ترامپ[ میگوید، ناتو 67 سال پیش با هدف بازدارندگی اتحاد شوروی تأسیس شد. اتحاد شوروی 25 سال پیش عمرش به پایان رسید . ]اکنون[ مأموریت ناتو چیست؟ آیا ناتو دیگر متروک شده است ؟ آیا با تروریسم میجنگد؟ نه، پاسخ آخرین سؤال منفی است. ناتو با تروریسم نمیجنگد. آیا میتوان در باره ماموریت ناتو بحث کرد؟
"ثالثاً، [ترامپ] میپرسد، چرا امریکا همواره سیاست تغییر رژیم [کشورها] را دنبال میکند- [رژیم کشورهای] عراق، لیبی، اوکراین؟ و اکنون نیز در پی آن است که رژیم سوریه، در دمشق، را تغییر دهد. در حالی که نتیجه اجرای این سیاستها ـ با استفاده از واژه مورد علاقه دونالد ترامپ ـ همیشه "فاجعهبار" است. ولی این سؤال [به هر حال] یک سؤال منطقی است.
"رابعاً، چرا ما با روسیه و پوتین همچون دشمن برخورد میکنیم، در حالی که او باید شریک و همکار ما باشد؟
"خامساً، ترامپ در رابطه با تسلیحات هستهای سؤال میکند ـ و این سؤال جالبی است. آیا به خاطر میآورید که از او سؤال شد: آیا استفاده از تسلیحات هستهای را مردود میداند ـ که سؤالی حیاتی است. او برای لحظهای فکر کرد و سپس گفت: "نه، من هیچ گزینهای را از روی میز برنمیدارم." و همه گفتند او میخواهد از تسلیحات هستهای استفاده کند! در واقع، این دکترین رسمی سیاست هستهای امریکاست دایر بر اینکه ما این گزینه را از روی میز حذف نمیکنیم. دکترین ما این نیست که نخستین به کار برنده تسلیحات هستهای نباشیم. بنابراین، آنچه که ترامپ گفت در واقع بیان سیاست هستهای امریکا به شیوه خودش، در عرض 40 الی 50 سال گذشته بوده است..."
سپس دکتر کوهن اعلام کرد، "این پنج سؤال که توسط هیچ یک از نامزدهای دیگر مورد بحث قرار نگرفته، سؤالاتی ضروری میباشند."
سپس جان باچلر موضوع مورد بحث را به ناتو میکشاند و درباره این سازمان از دکتر کوهن سؤال میکند. او چنین پاسخ میدهد: "وقتی که ما میگوییم ناتو، ما از چه چیزی صحبت میکنیم؟ ما درباره تسلیحات و سربازهایی صحبت نمیکنیم که روی زمین و در دریا حضور دارند. ما از یک بوروکراسی سیاسی گسترده با صدها هزار کارمند، مأمور و منصوب صحبت میکنیم که در بروکسل واقع است. ناتو یک امپراطوری سیاسی است، یک نهاد است. تقریباً همسطح و همارز وزارت دفاع ماست. گرچه پول (بودجه) خود را، همانگونه که ترامپ خاطرنشان میسازد، اساساً از وزارت دفاع (امریکا) دریافت میکند."
دکتر کوهن به سخنان خود ادامه داده میگوید ناتو ارگانهای تبلیغاتی بسیاری دارد. و اشاره میکند به اینکه اگر به معرفینامه بسیاری از نویسندگان مقالات صفحات شاخص مطبوعات امریکا (صفحه مقابل سرمقاله) توجه کنید متوجه میشوید که آنها یا کارمندان بخش روابط عمومی ناتو هستند یا اینکه قبلاً عضو آن بودهاند. او میگوید: "به نظر من ناتو در کنار کرملین و یا واشنگتن احتمالاً سومین مرکز پخش اطلاعات در این جنگ اطلاعات در جهان ما میباشد."
او به سخنان خود چنین پایان میدهد که پس از فروپاشی اتحاد شوروی و پیمان ورشو در اواخر دهه 80 و اوایل دهه 90 قرن گذشته، در دولت بیل کلینتون در سالهای دهه 90 بحث درباره توسعه و گسترش ناتو مطرح شد و دولت امریکا، برخلاف نظر کارشناسان کارکشته سیاست خارجی امریکا که نسبت به تجدید حیات جنگ سرد هشدار میدادند، سیاست گسترش و توسعه ناتو را در پیش گرفت. وقایع بعدی مانند آنچه که در اوکراین اتفاق افتاد، دخالت ناتو در لیبی و بالاخره دخالت امریکا در عراق و افغانستان این سؤال را برای مردم امریکا مطرح میسازد که آیا پس از اجرای این برنامهها در وضع اقتصادی بهتر و امنیت سیاسی بیشتری به سر میبریم؟ آیا جهان امنتر شده است؟ آیا این هزینههای اقتصادی و تلفات جانی در ماجراجوییهای فوقالذکر برای مردم امریکا قابل توجیه است؟ آیا امریکا در میان مردم جهان محبوبتر شده است؟
تاکنون نه هیچ یک از مقامات دولت اوباما و نه هیچ یک از نامزدها ـ منجمله سناتور ساندرز ـ هیچ پاسخی به این سؤالات ندادهاند. رسانهها نیز کاملاً آنها را مسکوت گذاردهاند. ولی نکته مهمتر این است که مردم امریکا این سؤالات را منطقی و ضروری میدانند.
شاید به خاطر مطرح شدن همین مسائل و سؤالات منتج از آن است که سیاستهای داخلی و خارجی خانم کلینتون ـ و اوباما ـ مورد سؤال مردم امریکا قرار گرفته است.
سوال اساسی این است : ایا مردم امریکا حق دارند راجع به این مسایل اظهار نظر کنند- بخصوص در حالیکه هزینههای سنگین آن را می پردازند؟
در نظرخواهیهایی که اخیراً انجام گرفته مشخص شده است که چنانچه در انتخابات نهایی ریاست جمهوری خانم کلینتون مقابل دونالد ترامپ قرار بگیرد در بهترین حالت یکی دو درصد از او بیشتر رأی میآورد و در بدترین حالت ترامپ خانم کلینتون را پشت سر میگذارد.
این درست است که دونالد ترامپ با اتخاذ مواضع نژادپرستانه، ضد لاتینتباران، زنان، مسلمانان و غیره میتواند باعث شکل گرفتن یک حزب دست راستی افراطی شود. ولی آنچه مسلم است این است که فعلاً این خانم کلینتون است که با سیاست اقتصادی نوـ لیبرال باعث نابودی اقتصادی طبقه متوسط و طبقه کارگر امریکا میشود و با اجرای سیاست خارجی نوـ محافظهکار جنگ را برای مردم امریکا و جهان به ارمغان میآورد.
پال کریک رابرتز، وزیر اسبق خزانهداری امریکا، طی مقالهای که اخیراً انتشار داده اعلام نموده که حجم نیروی نظامی انتقال یافته توسط امریکا و ناتو به پشت مرزهای روسیه در اروپا، از زمان انتقال ارتشهای آلمان هیتلری به پشت مرزهای روسیه در سال 1941 بیسابقه است. اگر این را کنار سیاست مورد علاقه خانم کلینتون قرار دهیم متوجه میشویم که طبقه حاکمه امریکا با پشتیبانی از ریاست جمهوری خانم کلینتون چه برنامه خطرناکی برای امریکا و جهان تدارک دیده است.
حزب دموکرات
قبلاً گفتیم که حزب دموکرات توسط دو نیروی متضاد به دو سوی مخالف کشیده میشود. اعضاء دست راستی حامی خانم کلینتون همراه با اعضاء حزب جمهوریخواه که به خاطر مخالفت با ترامپ به سوی خانم کلینتون روی آوردهاند از یک سو، و جوانانی که به شعارهای مردمی سناتور ساندرز جلب شده و به اردوی او روی آوردهاند از سوی دیگر، حزب را به دو سوی متضاد میکشانند. این دو نیرو چنان از هم دور شدهاند که یک خط متمایز سنی هواداران حزب دموکرات را به دو قسمت تقسیم کرده است. اکثریت عظیم افرادی که به هیلاری کلینتون رأی میدهند به گروه سنی بالای 50 سال تعلق دارند. در حالی که هواداران ساندرز عموماً افرادی هستند که کمتر از 45 سال سن دارند. در واقع عنصر شاخص در میان هواداران برنی ساندرز حضور خیل عظیم جوانان میباشد. خود انتخابات و بهخصوص روند پیشروی غیرمعمول انتخابات این دوره، به خیل جوانان حاضر در اردوی ساندرز یاد داده که وجود خود آنها، به عنوان یک گروه اپوزیسیون سیاسی، یک پیروزی قابل ملاحظه در مقابل وآل استریت میباشد. این جوانان هیچ علاقهای به حضور در حزب دموکرات در کنار اعضاء دست راستی آن ندارند. از طرف دیگر هیلاری کلینتون و هواداران او در حزب دموکرات نیز جوانان مذکور را مزاحم خود میدانند. این گروه جوانان که حدوداً 40 درصد رأیدهندگان حزب دموکرات را تشکیل میدهند متوجه شدهاند که دیگر نمیتوانند با حزب دموکرات، که رسماً متمایل به طبقه حاکمه امریکا میباشد، همزیستی کنند.
حضور این جوانان فعال سیاسی در انتخابات این دوره و استقبال آنها از شعارها و مواضع متمایز از سیاستهای دولت امریکا مسبوق به سابقهای است که لازم است برای شناخت بهتر انها توضیح داده شود.
اینها در واقع جوانان رادیکالی هستند که در جنبشهای مختلف سالهای اخیر در امریکا حضور فعال داشتهاند. در واقع وجود این جنبشهای اجتماعی است که کمپین تبلیغاتی ساندرز را ممکن ساخته است. جنبش اشغال وآل استریت ـ حامیان جنبش 99 درصد معروف ـ که یکباره به صورتی انفجاری ظاهر شد و به یکباره نیز فروکش کرد در واقع شورش جوانان علیه شکاف طبقاتی موجود در جامعه امریکا و نابرابریهای عظیم ملازم با آن بود. این جنبش، برخلاف تصور رایج توسط پلیس سرکوب و متلاشی نشد ـ گرچه پلیس تلاش کمی در سرکوب آنها به خرج نداد ـ بلکه این جنبش به علت عدم برخورداری از یک رهبری قابل و شایسته، به سادگی وارفت. ولی آثار و سوابق آن در جامعه امریکا باقی ماند.
"جنبش جان سیاهان مهم است" و یا "ائتلاف سیاهان برای سیاهان" که برای مقابله با کشتار سیاهپوستان تشکیل گردیدهاند، تلاش کردهاند صدای مظلومیت سیاهپوستان را به کل جامعه برسانند و از آنها طلب کمک نمایند. جنبش اعضاء اتحادیههای کارگری، مانند اتحادیه معلمهای مدارس و استادان دانشگاهها و همچنین اتحادیه نرسها و بهیاران بیمارستانها که به مقابله با رهبران سازشکار اتحادیهها برخاستند و همچنین جنبش مبارزه برای افزایش حداقل دستمزد به سطح 15 دلار در ساعت و جنبش مهاجران برای قانونی کردن حضور مهاجران غیرقانونی در امریکا - که برخی از گزارشها تعداد آنها را تا 20 میلیون نفر ذکر کردهاند - اینها و بسیاری از جنبشهای مبارزاتی دیگر جنبشهایی هستند که ارکان اساسی موفقیت تبلیغات و مبارزات انتخاباتی ساندرز را تشکیل میدهند. در واقع اعضاء و جوانان رادیکال این جنبشها هستند که به اردوی انتخاباتی ساندرز روی آوردهاند.
فعالیت این جوانان رادیکال و پافشاری آنها بر تقاضاهای خویش است که نهتنها باعث شده ساندرز مواضع چپ اتخاذ کند بلکه او را وادار نموده نامزدی خویش و همچنین تبلیغات و مبارزات انتخاباتی خود را عملاً در اختیار تقاضاهای جنبشهای اعتراضی قرار دهد ـ تقاضایی مانند افزایش حداقل دستمزد به سطح 15 دلار در ساعت، پایان دادن به اسارت و زندانی بودن تعداد عظیمی از طبقات فرودست و اقلیتهای قومی – که نیمی از جمعیت دو میلیونی زندانیهای امریکا را تشکیل میدهند - و همچنین شعار مراقبت پزشکی همگانی و رایگان، تحصیلات دانشگاهی رایگان، قانونی نمودن حضور تعداد عظیم مهاجران غیرقانونی در امریکا، رعایت موازین حفظ محیط زیست در فعالیت صنعتی و معدنی بهخصوص استخراج نفت و گاز از سنگهای رُسی. واین فشارها در نهایت ساندرز را به نقطهای کشاند که مواضعی را رسماً در مقابل دوربین تلویزیونها اتخاذ کند که در امریکا بیسابقه است ـ مانند حمایت از حقوق مردم فلسطین و یا نام بردن از نظام سرمایهداری به عنوان علت اصلی مسشکلات اقتصادی و نابرابریهای طبقاتی در جامعه امریکا.
درست است که ساندرز در اعلام این مواضع صداقت چندانی ندارد، ولی مطرح شدن این مطالب آن هم در رسانهها و در سطح ملی، تأثیر غیرقابل انکاری بر میلیونها امریکایی، بهخصوص جوانان، گذارده است.
نظرسنجی که اخیراً توسط جان دلا ولپه (John Della Volpe) در دانشگاه هاروارد انجام شده نشان میدهد که رفتار سیاسی جوانان در عرض سال گذشته به کلی تغییر یافته است و علت آن را کمپین ساندرز دانستهاند. جان دلا ولپه به این نتیجه رسیده است که ساندرز "نهتنها حزب دموکرات را به جانب چپ رانده، بلکه یک نسل را دارد به جانب چپ میراند". (نشریه ویوپوینت ViewPoint)
ساندرز تحت فشار این گروه جوانان رادیکال، علناً نظام سرمایهداری را مشکل اساسی جامعه امریکا دانسته و سرمایهداران را دشمن طبقاتی نامیده است. او در مقابل میلیونها مردم اعلام داشته که مسائل این جامعه نه شخصی است نه مسائلی منفرد و ایزوله، بلکه مسائلی است که اساساً ناشی از نظام امریکا میباشند. به گفته او، تنها راه به جلو این است که نظام امریکا بهطور ریشهای مرمت و اصلاح گردد. همان نظرسنجی پیش گفته دانشگاه هاروارد نشان میدهد که، به عنوان مثال، 51 درصد امریکاییهای مابین سنین 18 تا 19 از نظام سرمایهداری حمایت نمیکنند. این درست است که پاسخدهندگان در این نظرسنجی معلوم نیست چه فهمی از نظام سرمایهداری دارند، ولی آنچه روشن است این است که آنها نظام حاکم بر امریکا را عاری از خلل نمیدانند.
جوانانی که در اردوی ساندرز قرار دارند مرکب از گروههای متفاوتی هستند. به گزارش نشریه ویوپوینت (viewpoint)، از جمله این گروهها، زنان جوان هستند. به عنوان مثال، در ایات ایووا 84درصد زنان زیر 30 سال به ساندرز رأی دادند. ساندرز در میان اقوام مختلف ـ از بومیان (سرخپوستان) گرفته تا عربها و آسیاییتبارها نیز بیشتر از هر نامزد دیگری محبوبیت دارد.
این مطلب بسیار روشن است که طرفداران اصلی ساندرز را جوانان، بهخصوص جوانان کارگر تشکیل میدهند. ترکیب این جوانان کارگر بسیار متنوع است، از کارگران تحصیلکرده، شهری و روستایی گرفته تا اعضاء اتحادیههای کارگری، کارگران جوان از کلیه اقوام، از کارگران صنعتی و معدنی گرفته تا متخصصان آی تی ] [IT، و غیره در اردوی او جمع شدهاند. ولی آنچه مسلم است این است که کارگران جوانی که زیر 35 سال سن دارند آنچنان جلب شعارها و مواضع او شدهاند که برای او در شهرها و محلات مختلف تبلیغ میکنند.
روی آوردن جوانان به اردوی ساندرز و فعالیتهای تبلیغاتی او بسیار چشمگیر است. در تعدادی از ایالتها، به عنوان مثال، 80 درصد رأیدهندگان که زیر 30 سال سن دارند به ساندرز رأی دادهاند. اینکه چرا رأیدهندگان مسن امریکایی ـ اکثر حامیان کلینتون بیش از 50 سال سن دارند ـ چه سیاه و چه سفید در اردوی خانم کلینتون جمع شدهاند احتمالاً این است که آنان کمتر به دنیای مجازی مراجعه میکنند و برای دریافت اطلاعات بیشتر متکی به رسانههای گروهی هستند که بی وقفه از کلینتون حمایت میکنند.
این تحرک و جنب و جوشی که در میان جوانان به چشم می خورد از سالهای دهه 1960 و 1970 تاکنون بیسابقه بوده است. در حالی که علت بسیج جوانان در دو دهه فوقالذکر ـ و به طور کلی پس از جنگ دوم ـ مدیون پدیدهای جهانی به نام "جنبش جهانی رادیکالیزاسیون جوانان" بود که انگیزههای مشخص خودش را داشت و مانند موجی سرتاسر گیتی را درمینوردید. علت فعالیت سیاسی کنونی جوانان امریکا این است که بهیکباره با بحران اقتصادی شدیدی مواجه شدند که آینده تاریکی را به آنها نوید میداد. الگوی اقتصادی نوـ لیبرالی که از دهه 1980 به بعد به اجرا گذارده شد چنان وضعی را در دو دهه اخیر پدید آورد که جوانان کشور به یکباره با آیندهای مواجه شدند که چیزی جز بیکاری، بدهی کلان به بانکها بابت دریافت وام تحصیلی، فقر و نداری و در یک کلام تنزّل فاحش وضع زندگی چیز دیگری به آنها عرضه نمیداشت .
جنبش جوانان رادیکال و مواضع سازمانهای چپ و راست:
افراد، نهادها، سازمانهای سنتی دستراستی امریکا با حمله به ساندرز دراین جریان دخالت میکنند. رسانههای گروهی و مطبوعات "وزین" و "معتبر" امریکا که متعلق به هیئت حاکمه امریکا میباشند نیز دست به حملات سنگینی بر ضد مواضع و شعارهای برنی ساندرز زدهاند. در واقع جوهره حرف آنها اینست که جوانان هوادار او را باید سرکوب کرد. ولی حملات رسانههای همگانی و مطبوعات به آنها باعث گردیده ریاکاری آنها هرچه بیشتر در مقابل مردم امریکا افشاء شود. ولی این حملات واکنش مناسبی را از جانب مردم امریکا دریافت کرده است. به موجب نظرسنجی که اخیراً انجام شده فقط 6 درصد مردم امریکا به رسانهها و مطبوعات این کشور اعتماد دارند. طرفگیری ریاکارانه مطبوعات امریکا بر ضد مواضع اردوی انتخاباتی برنی ساندرز باعث گردیده مشت مطبوعات "محترم" و "معتبر" امریکا مانند روزنامه واشنگتنپست و روزنامه نیویورک تایمز و ادعای بیطرفی آنها ـ که در واقع چیزی جز صدای هیئت حاکمه امریکا نیستند و به عنوان بازوی تبلیغاتی طبقه حاکمه عمل میکنند ـ در مقابل مردم بهخصوص جوانان باز شود.
از طرف دیگر، راه ورود حزب سوم و یا کاندیدای سوم و چهارم عملاً به انتخابات نهایی ریاست جمهوری ـ بهخصوص برای احزابی غیر از احزاب دوگانه دموکرات و جمهوریخواه ـ تقریباً مسدود است. قضیه این است که نژادپرستان جنوب در حزب دموکرات در سالهای دهه 1940 برای آنکه از فعالیت مستقل سیاهپوستان و رسیدن آنها به آزادی و حقوق دموکراتیک جلوگیری کنند قوانینی در ایالتهای جنوبی وضع کردند و طی آن قوانین شرایطی را برای ورود به انتخابات ایجاد کردند که عملاً از ورود آنها به انتخابات جلوگیری میکرد. مثلاً در ایالت جورجیا کاندیدای مستقل و یا کاندیدای یک حزب سوم ـ غیر از حزب دموکرات و جمهوریخواه ـ باید طوماری را در تأیید خود به امضاء 1 تا 5 درصد رأیدهندگان در انتخابات قبلی برسانند. این کار در فرصت زمانی مشخص و با بهانهها و ایرادهای بوروکراتیکی که در مقابل کاندیداهای مستقل قرار میگیرد تقریباً ورود به انتخابات را برای آنها غیرممکن میکند. در برخی از ایالتها علناً ورود کاندیدا یا حزب سوم به انتخابات ممنوع است. تقریباً در کلیه ایالتهای جنوبی ـ جورجیا، لوئیزیانا، آلاباما، آرکانزاس، تنسی و بهخصوص کارولینای شمالی این وضع حاکم است. لذا، چنانچه سناتور ساندرز، یا هواداران او بخواهند به عنوان کاندیدای سوم یا حزب سوم در انتخابات شرکت کنند راه آنها مسدود است.
لذا چنانچه جوانان رادیکال در اردوی ساندرز بخواهند از حزب دموکرات جدا شوند و در انتخابات شرکت کنند ناچار هستند از طریق حزبی در انتخابات شرکت کنند که رسماً اجازه فعالیت قانونی را به دست آورده است.
با این مقدمه به دعوت دو سازمان سیاسی از سناتور ساندرز و هواداران او میپردازیم. خانم دکتر جیل استین Jill Stein رهبر حزب سبز در مصاحبهای که با نشریه سوشالیست ورکر (Socialist Worker) انجام داده اظهار داشته که رسماً از سناتور ساندرز دعوت کرده تا تحت نام حزب سبزها در انتخابات نهایی ریاست جمهوری شرکت کند. دکتر جیل استین میگوید، "ما از سال 2011 در پی یافتن راههایی برای همکاری احتمالی با ساندرز بودهایم ـ و ساندرز همواره از پاسخ به ما خودداری کرده است". او به گفته خود اضافه میکند "او (ساندرز) حزب سوم را کفر و خطری برای نظم سیاسی میداند".
حزب سبز توسط رالف نیدر (Ralph Nader) یک حقوقدان لبنانیالاصل بنیانگذاری شد. او پیش از آنکه این حزب را تأسیس کند سالها به فعالیت برای دفاع از حقوق مصرفکنندگان اشتغال داشت.
حزب سوشالیست آلرناتیو (Socialist Alternative Party) به رهبری خانم کشاما سوانت Kshama Sawant چند سالی است که در شهر سیاتل واقع در ایالت واشنگتن فعالیت میکند و تاکنون توانسته در انتخابات شورای شهر پیروزیهایی به دست آورد. این حزب با به گردش درآوردن طوماری با امضاء گرفتن از مردم از برنی ساندرز دعوت میکند تحت نام حزب سبز در رقابتهای نهایی ریاست جمهوری امریکا شرکت کند و یا اینکه "زمینه لازم را برای ایجاد حزب جدیدی برای 99٪" هموار کند. حزب سبز هماکنون نیز حزب 99٪هاست و در اغلب ایالتها در برگه رأی حضور خواهد داشت. به این ترتیب راه برای جداشدن و فعالیت مستقل این جوانان باز است.
کلام آخر:
هر دو حزب دوقلوی امریکا مورد بیمهری مردم قرار گرفتهاند. درصد بیسابقهای از اعضاء هر دو حزب به سازمانهای خود پشت کردهاند. نظرسنجیها نشان میدهد 43٪ مردم امریکا اکنون خود را مستقل میدانند، در حالی که 30 درصد آنان خود را دموکرات و فقط 26 درصد آنها خود را جمهوریخواه میدانند. به طور کلی، میلیونها امریکایی در حال پشت کردن به سیاست حاکمه هستند و به نامزدهای مخالف هر دو حزب ـ ترامپ و ساندرز ـ روی آوردهاند.
به موجب نظرسنجی که توسط سازمان گالوپ (Gallup) انجام شده در میان کسانی که به حزب دموکرات متمایل هستند اعتماد به نظام انتخاباتی امریکا از 71 درصد در ژانویه 2008 به 31 درصد در دسامبر 2011 و بالاخره به 28 درصد در ماه مه 2016 سقوط کرده است.
به موجب همین نظرسنجی، مابین کسانی که به حزب جمهوریخواه تمایل دارند اعتماد به نظام انتخاباتی امریکا از 46 درصد در ژانویه 2016 و به 30 درصد در 17ـ16 مارس و بالاخره به 29 درصد در 15ـ13 ماه مه 2016 سقوط کرده است.
به گزارش همین سازمان گالوپ:
ـ در میان هواداران هیلاری کلینتون اکنون فقط 39 درصد به روند انتخابات اعتماد دارند.
ـ در میان هواداران دونالد ترامپ اکنون فقط 35 درصد به روند انتخابات اعتماد دارند.
ـ جمهوریخواهانی که خواهان یک نامزد دیگر غیر از ترامپ هستند اکنون فقط 33 درصد به روند انتخابات اعتماد دارند.
ـ کسانی که هوادار ساندرز هستند فقط 17 درصد آنها به روند انتخابات اعتماد دارند.
(“Gallup: American Trust of Elections has Plunged”, by Eric Zuesse, Global Research)
در این اوضاع و احوال کار رقابت هیلاری کلینتون با دونالد ترامپ به جایی رسیده که به حملات شخصی به یکدیگر پرداختهاند. از سوی دیگر، پرونده مفاسد اقتصادی و اخلاقی آنها به رسانهها و مطبوعات کشیده شده است. مطابق مقالاتی که تاکنون منتشر شده دونالد ترامپ با دنیای زیرزمینی مافیا نیز ارتباط و سر و سرّی داشته است. از جمله اینکه سالها پیش موقعی که برج ترامپ را در نیویورک میساخته برای اجتناب از هرگونه مسئله و مزاحمت از جانب عوامل مافیا با رؤسای آنها ملاقات کرده و وارد معامله شده است. چراکه مافیا سالهاست جمعآوری زباله و حمل و نقل مصالح ساختمانی را در شهر نیویورک تحت کنترل خود دارد و از این طریق باج گیری میکند.
از سوی دیگر، مطابق مقالهای که در هافینگتون پست انتشار یافت و در تاریخ 30 ماه مه در وبگاه گلوبال ریسرچ تجدید چاپ شد، بیل و هیلاری کلینتون متهم به فساد مالی میباشند. به موجب این مقاله، جیمز کومِی (James Comey) و افبیآی (FBI) پلیس فدرال به زودی به خانم لورتا لینچ دادستان ایالات متحده پیشنهاد خواهند داد بنیاد کلینتون را رسماً به فعالیت و ارتکاب به اعمال جنایی متهم نماید ـ فعالیتهایی مانند پولشویی و دریافت رشوه در مقابل انجام خدمات سیاسی و عبور از موانع قانونی در حق افراد، شرکتها و حتی دولتهای خارجی.
پرونده دیگر خانم کلینتون که تحت بررسی افبیآی و مقامات وزارت خارجه و وزارت دادگستری میباشد مربوط به استفاده خانم کلینتون از امکانات وزارت خارجه برای ارسال و دریافت ایمیلهای طبقهبندی شده به مدت دو سال پس از ترک وزارت خارجه میباشد. اتهام مربوط به این خطای سیاسی اتهام دسترسی غیرقانونی به اطلاعات طبقهبندی شده سیاسی میباشد که میتواند به دریافت اتهام رسمی جاسوسی منجر شود.
در هر صورت این مشکلاتی که خانم کلینتون با قانون دارد و میتواند هر لحظه به متهم ساختن رسمی او منجر شود، رهبری حزب دموکرات را بر آن داشته به فکر چاره و انتخاب نامزد دیگری به جای او باشد. مطبوعات و رسانههای گروهی از جو بایدن ـ معاون رئیسجمهور اوباما ـ و جان کری ـ وزیر خارجه دولت اوباما ـ به عنوان گزینههای احتمالی به جای خانم کلینتون نام میبرند. با توجه به اینکه از تعداد نمایندگان لازم برای کسب نامزدی در کنگره حزب 3/1 به عنوان سوپرنماینده (Super Delegate) در اختیار رهبری حزب میباشند، لذا رهبری حزب میتواند پشتیبانی سوپرنمایندهها را از خانم کلینتون دریغ کند و نماینده دلخواه خود را به عنوان نامزد حزب در دور نهایی انتخابات ریاست جمهوری معرفی نماید. در هر حال باید منتظر باشیم تا ببینیم روند تحولات چگونه پیش خواهد رفت.
واما در رابطه به جوانان رادیکال در اردوی ساندرز، با دعوتی که حزب سبز و جزب سوشالیست آلترناتیو از ساندرز و هواداران او به عمل آورده راه برای فعالیت مستقل این جوانان باز است. و اما چنانچه در حال حاضر این جوانان بخواهند سازمان و حزبی تشکیل بدهند به احتمال زیاد حزبی ضد دستگاه حاکمه شبیه حزب سیریزا در یونان و حزب پودماس در اسپانیا میباشد. ولی با توجه به سابقه طولانی و تجربیات وسیعی که احزاب و کوران های چپ در امریکا دارند دخالت آنها در میان این جوانان نقشی تعیین کننده در شکل گرفتن سرنوشت آنها خواهد داشت.