۰
يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۰۶
چطور دونالد ترامپ با سیاست‌های دوگانه رئیس جمهوری آمریکا شد؟

آیا مردم آمریکا آماده پذیرش نابرابری بیشتر هستند؟

آیا مردم آمریکا آماده پذیرش نابرابری بیشتر هستند؟
اکنون که ترامپ به کاخ سفید راه یافته، ممکن است شما همچنان شگفت‌زده باشید که چطور جمهوری‌خواه میلیاردری که به صورت همزمان وعده کاهش مالیات ثروتمندان را داده بود و ادعای طرفداری از کارگران را داشت، انتخابات را مدیریت کرد تا در آن پیروز شود. در واقع دونالد ترامپ، در عین طرفداری از مردمی که از نابرابری رنج میبرند، با شعار کاهش مالیات ثروتمندان برنده انتخابات ریاست جمهوری آمریکا شد.

جامعه آکادمیک در کشورهای اسکاندیناوی بر این باوراند که ممکن است آن‌ها توضیحی برای این اتفاق داشته باشند. مسئله کلیدی که در این اتفاق نقش دارد این است که مردم آمریکا چقدر تحمل پذیرش نابرابری را دارند. تحقیقات اقتصاددانان رفتارگرا در دانشکده اقتصاد نروژ و دانشگاه استکهلم نشان می‌دهد که مردم آمریکا نسبت به مردم نروژ، بیشتر آماده‌ی پذیرش نابرابری بودند و کمتر از آن‌ها تمایل به تلاش برای رفع آن دارند.

در یک آزمایش از هزار نفر آمریکایی و هزار نفر نروژی، به عنوان جامعه هدف یا «مشارکت کننده»، در مورد ملاک مناسب پرداخت دستمزد کارگران برای انجام یک کار مشخص سئوال شده است؛ محققان برای این کار تعدادی کاربر آنلاین را برای انجام کارهای آنلاین مورد نظر استخدام کرده‌اند و سپس آن‌ها را به دو دسته کارگران گروه A و کارگران گروه B تقسیم کردند.

دستمزد طبیعی هرکدام از کارگران در این آزمایش 2 دلار بوده ولی به منظور ارزیابی نسبت پذیرش نابرابری مردم در آمریکا و نروژ، از مشارکت‌کنندگان خواسته شد تا در مورد چگونگی تقسیم یک پرداخت اضافی بین دو گروه کارگران، تحت سه سناریو متفاوت، تصمیم گیری کنند.

در سناریو اول، محققان می‌خواستند دریابند که مردم نسبت به نابرابری که از شانس ناشی می‌شود، چگونه واکنش نشان می‌دهند. به مشارکت کنندگان گفته شد که عملکرد کارگر A و کارگر B از کیفیت یکسانی برخوردار بوده اما در یک بخت آزمایی که به صورت اتفاقی انجام شده، تصمیم گرفته شد که 6 دلار درآمد اضافه به کارگر A داده شود. از مشارکت‌کنندگان پرسیده شد که اگر شما تصمیم گیرنده بودید شرایط را به همین صورت رها می‌کردید و یا درآمد اضافی را مجددا توزیع می‌کردید؟

یافته‌های محققان قابل توجه بود. در میان مشارکت‌کنندگان نروژی، 80 درصد این انتخاب را داشتند که درآمد اضافی را مجددا توزیع می‌کنند و آن را به صورت مساوی بین کارگران تقسیم می‌کنند. اما در میان مشارکت‌کنندگان آمریکایی تنها 50 درصد این نظر را داشتند.

در سناریو اول نابرابری بر پایه «شانس» بوده و در واقع هدف این بوده که مشخص شود اگر مردم از منشأ اولیه نابرابری اطلاع داشته باشند، آیا همچنان بی تفاوت خواهند بود، یا توزیع درآمد را منصفانه خواهند کرد. نتیجه این بود که در این موقعیت مردم آمریکا در مقایسه با مردم نروژ، با نسبت بسیار بیشتری سیاست عدم تغییر و عدم دخالت در نابرابری موجود را برمی‌گزینند.

در مورد ارتباط این یافته‌ها با پیروزی ترامپ میتوان گفت مردم آمریکا به نامزدی رأی دادند که قول مالیات کمتر برای ثروتمندان را داده در حالیکه کشور با یک نابرابری عمیق و تاریخی روبرو است. از دیدگاه اروپایی، این همزمانی یک شگفتی است، اما یافته‌های تحقیق انجام شده نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها بسیار بیشتر از مردم اسکاندیناوی نابرابری را منصفانه می‌پندارند، حتی در مواری که نابرابری صرفا ناشی از شانس باشد.

در سناریو دوم محققان می‌خواستند دریابند که مردم به درآمد متفاوت اما بر اساس شایستگی، چگونه واکنش نشان می‌دهند. در این قسمت به مشارکت کنندگان گفته شد که یک کارگر به دلیل کیفیت کاری مناسب‌تر پرداخت اضافی را دریافت می‌کند. اما با اینحال آن‌ها خواسته شد بین انجام همین روال و یا توزیع مجدد پراخت اضافی بین کارگران، یکی را انتخاب کنند. در این مورد 35 درصد نروژی‌ها توزیع مجدد را مناسب‌تر دانستند درحالیکه فقط 15 درصد از آمریکایی‌ها خواهان توزیع مجدد بودند.

از این سناریو نیز میتوان نتیجه گرفت که منشأ نابرابری اهمیت فوق‌العاده‌ای دارد. به محض اینکه نابرابری به عملکرد مربوط شد، مردم بسیار بیشتری آماده پذیرش نابرابری شدند و این موضوع در هر دو کشور اتفاق افتاد. اما در این شرایط نیز بخش قابل توجهی از مردم نروژ حاضر به پذیرش نابرابری نبودند و این حقیقت توضیح قابل قبولی درخصوص عدم پذیرش نابرابری توسط مردم کشورهای اسکاندیناوی بدست میدهد. در واقع این مسئله در بین مردم این کشورها به یک عقیده تبدیل شده که افراد مختلف تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند.

در نهایت در سناریو سوم، محققان می‌خواستند دریابند در زمانی که توزیع مجدد ثروت هزینه‌ای اضافی در پی دارد، مردم چگونه واکنش نشان می‌دهند. در این سناریو به مانند سناریو اول به مشارکت‌کنندگان گفته شد که کارگر A و کارگر B کار را با کیفیت مشابه انجام داده‌اند اما یکی از آن‌ها به صورت شانسی 6 دلار اضافه‌تر دریافت می‌کند. به آن‌ها گفته شد می‌توانید اوضاع را به همین روال واگذارید یا دریافت اضافی را تقسیم کنید، با این تفاوت که در صورت توزیع مجدد درآمد بین کارگران مجموع دریافتی‌های آن‌ها کاهش می‌یابد. به طور مثال در صورت تقسیم 6 دلار اضافه بین کارگران، به هرکدام به جای 3 دلار، تنها 2 دلار اضافه‌تر پرداخت میشود.

در این مورد نتایج مثل نتایج سناریو اول بود و تقریبا 80 رصد نروژی‌ها و 50 درصد آمریکایی‌ها همچنان خواهان توزیع برابر بودند. به عبارت دیگر با وجود اینکه مجموع پرداختی در توزیع مجدد کاهش می‌یافت بخش زیادی از نروژی‌ها هنوز خواهان توزیع برابر درآمد بین دو کارگر بودند. درنتیجه میتوان گفت اغلب مردم به هزینه بر بودن توزیع مجدد اهمیتی نمی‌دهد.

این تحقیق میتواند آموزه‌هایی برای سیاستمداران بریتانیایی درخصوص جدایی از اتحادیه اروپا در پی داشته باشد. در این مورد یکی از مسائلی که سیاستمداران طرفدار ماندن در اتحادیه اروپا بر آن تأکید داشته و دارند، هزینه‌های بالقوه خروج از اتحادیه اروپا بوده است. اما این تحقیق نشان داد برای مردم توزیع مجدد ثروت اهمیت ویژه‌ای دارد، حتی اگر مجبور باشند برای این کار هزینه‌ای بپردازند.

در واقع گرچه موافقان اینگونه استدلال می‌کردند که نماندن در اتحادیه هزینه بسیاری برای بریتانیا دارد اما انگیزه بسیاری از مردم برای رأی به خروج از اتحادیه اروپا، از بین بردن بی‌عدالتی و نابرابری بوده است.
کد مطلب : ۶۰۴۵۲۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما