۰
شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۳:۵۸

انقلابي‌گري ؛ مولود تفکر شيعي

انقلابي‌گري ؛ مولود تفکر شيعي
ظهور اسلام در عربستان نخست جامعة شبه‌الجزيره را از جاهليت خارج کرد و ضمن ايجاد همدلي بين طوائف مختلف، زير پرچم اسلام، به مرور قدرت‌هاي منطقه‌اي و پيراموني را تحت تأثير آموزه‌هاي خويش قرار داد و در نهايت غرب ـ يعني آخرين پايگاه حکومتي و اجتماعي ـ را نه با شمشير بلكه با انديشة انسان‌ساز ، هدف قرارداد و خود را به دروازه‌هاي آن رساند؛ گسترش اسلام با هرتحليلي نشانگر نوعي انقلاب‌گري است که اين مكتب الهي در ذات خود نهفته دارد، چنان‌که انديشمندان انديشه سياسي معاصر در ايران1 و جهان به آن اذعان ‌مي‌کنند.

مباحث تئوريک و بحث رابطه ی انقلابي‌گري با ذات اسلام ، مستلزم نگاه منظومه‌اي است ، و حلقه‌هاي به هم پيوسته‌اي دارد كه هر لايه ی آن در عصری شكل گرفته است. با نگاهي كوتاه و گذرا به تاريخ تشيع و پرداختن حوزه‌هاي علميه به مباحث تئوريک مي‌توان گفت گرچه در طول تاريخ ، فقهاي بزرگوار به صورت جزئي به آن توجه کرده‌اند ؛ اما ظهور انقلاب اسلامي ذيل انديشه شيعي نياز مبرمي براي ما به ارمغان مي آورد که کبرَيات و صغرَويات مباحث حکومت تحت مباحث اجتهاد شيعي و به صورت مدرسه‌اي ارائه و ساختار حکومت از حيث تئوريک تبين شود تا بر پايه مباحث تئوريك، ساختار قانون اساسي جمهوري اسلامي تعريف و تبيين شود؛ در غير اين صورت نظام در نبرد نابرابر جنگ نرم نظام سلطه با او گرفتار روزمرگي شده، توان تطبيق و پويايي خود را در عرصه شبهه‌آفريني‌ها و شبهه‌افكني‌ها از دست خواهد داد؛ چنان‌که فرجام نهضت مشروطه با وجود علماي بزرگ در رأس آن، به تجربه تلخي تبديل شد كه امام راحل بارها به آن اشاره کردند و در نامه‌اي به شوراي نگهبان فرمودند:

«من حالا هيچ نگراني ندارم چون اکثر افراد را مي‏شناسم و مي‏دانم که اکثراً متعهد و متدين هستند ، بلکه نگراني من از اين است که نکند سستي کنيم و در پياده کردن اسلام دقت لازم را ننماييم بعداً اشکال پيش بيايد. نکند مثل مشروطه شود که آقايان تلاش کردند و مشروطه را بنا گذاشتند، آن وقت چند نفر از سياسيون مستبد، مشروطه‌خواه شدند و حکومت را گرفتند و هر دوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشکيل دادند. امروز من هيچ ترسي ندارم ، ولي ترسم از آن است که مبادا ما مسائل را به صورتي محکم تحويل دسته بعد ندهيم ، ترسم از آن است که مبادا از حرف‌هاي خارجي‌ها بترسيم و در پياده کردن احکام خدا سستي کنيم. ما بايد همه چيز را به همان قوّتي که امروز دارد ، تحويل دسته بعد دهيم ، و آن‌ها هم کوشش کنند که به همان قوّت تحويل دستة بعد دهند. ما بايد بنيان را محکم کنيم و به دستة بعد دهيم تا پيش خدا مقصر نباشيم. بايد هيچ سستي نکنيم و از اين ترس نداشته باشيم که فلان راديو يا دولت خارجي چه مي‏گويد، راديوها بايد به‏ ما فحش بدهند. آن روزي را که امريکا از ما تعريف کند بايد عزا گرفت. آن روز که کارتر و ريگان از ما تعريف کنند معلوم ‏مي‏شود در ما اشکالي پيدا شده است، آن‌ها بايد فحش دهند و ما هم بايد محکم کارمان را انجام دهيم. شوراي نگهبان بدون ملاحظه از هيچ کس فقط و فقط خدا را در نظر بگيرند. احکام اوليه بايد جاري شود و آن روز هم که اضطراري پيش آمد، احکام ثانويه که آن هم حکم خداست را بايد جاري نمايند. بايد بنيان از امروز محکم شود.»

 تكرار واژة «بنيان‌ها» در اين فرمايشات امام و ضرورت محكم‌كردن در كنار يادآوري‌ تجربة تلخ مشروطيت، نشان از ضرورت تبيين اُمهات مباحث تئوريك از قبيل اصل «ولايت فقيه» و رابطة آن با اصل انقلاب و باقي‌ماندن روحية انقلابي نظام اسلامي دارد كه در ادبيات امروز از آن به مباحث تئوريك ياد مي‌شود.
 
اجتناب ناپذير بودن ماندگاري انقلاب با انقلابي‌گري در حوزه هاي علميه

حفظ انقلاب و نظام اسلامي و تحقق آرمان‌ها و اهداف آن در گام نخست به تبيين مباحث تئوريک است و در گام دوم ساختار سازي متناسب با نهادينه‌كردن مباحث تئوريك در بين جامعه نخبگاني و در پي آن عامه ی مردم و متوقف نشدن و تلاش براي رشد تئوريك به موازات ساختارسازي.

در طول تاريخ ، بخش تئوري‌سازي در حوزه‌هاي علميه محقق شده است. مباحث تئوريک شيعه در قالب اجتهاد به اشاره ائمه (عليهم‌السلام) انجام شده و مبادي و منابع آن نيز از امامان عليهم‌السلام به ما رسيده و گزاره‌هاي حاصل از اين شيوه ی تفکر در قالب  احکام دين مبين اسلام بيان شده است.

با نگاهي به سير تَطَوُر تاريخي فقه شيعه مي‌توان گفت آن‌چه از منابع و مبادي فقه شيعه به دست ما رسيده ، نقل احاديث است. ابتدا محدثان که اقوال ائمه (عليهم‌السلام) را دريافته بودند ، با دقت و وسواس به اين مهم پرداخته و حتي اسناد روايات را کامل بيان مي‌کردند ؛ دوره‌اي كه فقه روايي نام دارد ، دوره جمع‌آوري حديث و کنکاش و بررسي اسناد حديث و تقسيم‌هاي حديث؛ و دوره امركردن معصومين(عليهم‌السلام) به شاگردان برجسته ی خود براي تكيه زدن بر مستند إفتا، كمااين‌كه ابوسعيد ابان بن تغلب بن رباح جريري، فقيه، اديب، قاري، مفسر، اصولي، لغوي و از محدثان مشهور شيعه اماميه در قرن دوم هجري قمري است. ابان بن تغلب، محضر سه امام معصوم شيعه (حضرت علي بن الحسين، حضرت محمدباقر و حضرت صادق عليهم‌السلام) را درک کرد و از حوزه درس آنان استفاده فراواني برد. امام محمدباقر عليه‌السلام به او فرمودند: در مسجد مدينه بنشين و مردمان را فتوا ده ، كه دوست مى‌دارم در ميان شيعه من مانند تو را ببينند.

 شايد بتوان طرح مباحث تعادل و تراجيح در مقدمه اصول کافي توسط مرحوم کليني را اولين نگاه جمع‌بندي شده در گرايش فقها به اجتهاد مصطلح به شمار آورد و آن را نخستين تحول در حوزه فکر شيعي دانست؛ گرچه تا اين زمان تحولي در اصول استنباط صورت نپذيرفته است بدين معنا که همواره بحث و گفت‌وگو بين علماي تشيع حول محور رجال احاديث صورت مي‌گرفت و مباحث تقسيم احاديث به صحيح و غيرصحيح و تنوّع و تدوين اين مباحث به طور مباحثي بسيار ساده مطرح شده است. پس از نوآوري و تحول شيخ كليني، نوبت به شيخ طوسي مي‌رسد كه بايد  او را طرّاح نظام فکري شيعه به شمار آورد. شيخ با نوشتن  کتاب «مبسوط» پاسخ مناسبي به فقهاي اهل سنّت داد. هرچند مي‌توان آن را فراتر از پاسخگويي ساده به اشکالات وارده دانست اما اين کتاب سرآمد تحولي شد که براساس آن حوزه‌هاي علميه شيعه شکل گرفت و بيش از هزار سال است که مدارس شيعي بر متد شيخ سير مي کنند و ميراث‌خوار او به شمار مي‌آيند. کار بزرگي که شيخ انجام داد جايگزين‌کردن متن فتواي مجتهد به جاي متن حديث بود و اين در واقع تبين کلام معصومين عليهم‌السلام است که  تحول يعني طرح مباحث اجتهاد و استنباط احکام شرعي.

اما آن‌چه درباره امام خميني(ره) مي‌توان گفت اين است كه: قرن بيستم و بيست و يکم به انديشه امام خميني(ره) تعلق دارد. تاثير تفکر امام خميني(ره) در تحول تفکر شيعي است ، به طوري که مي‌توان گفت نيمه دوم تفکر شيخ طوسي را امام ‌خميني احيا کرده است؛ امري كه از زمان ائمه (عليهم‌السلام) تاکنون مغفول‌ٌعنه از تفکر شيعه بوده است. بنابراين براي تبيين تفکر امام(ره) به مدرسه خاصي نياز است كه در ابتدا بايد  تفکر اجتهادي شيخ طوسي، دقيق منقح شود و تطورات اجتهاد شيعه بعد از مرحوم شيخ طوسي تا کنون مورد بررسي قرار گيرد.

بي‌سبب نيست که امام(ره) به فقه جواهري تاکيد بسيار دارد ؛ فقهي که نتيجه هزارساله نقد و بررسي فقه شيخ طوسي به شمار مي‌آيد و برآيند اين تفکر در فقه صاحب جواهر تجلي يافته است. ولي اين تفکر ريشه در صُغرَويات گذشته دارد که تفکر شيعه در حاشيه قدرت حاکمان اهل سنت بوده و بروز و ظهوري در حوزه سياست نداشته است؛ گرچه فقهاي شيعه در جنگ ايران و روس بخشي از بحث ولايت فقيه را مطرح کرده‌اند و اذن‌دادن به شاهان قاجار در هدايت نيروهاي مسلح را مي‌توان حضور تفکر شيعه و علما در رأس تصميم‌گيري نظام سياسي دانست. حضور فقهاي شيعه در حکومت صفويه را مي‌توان نشان‌دهنده نقش‌آفريني آنان در تأسيس نظام سياسي در ايران خواند. البته اين حضور فقها را بايستي پتانسيل انديشه شيعه خواند كه مورد اقبال عامة مردم قرار گرفت و باعث شد که حکومت صفويه، نوعي مشروعيت ديني از حضور فقها را کسب کند؛ هرچند حاكمان صفويه پس از کسب مشروعيت به کارآمدي ديگر فقها توجه نكردند و صفويه حيات خود را به صورت حکومت سکولار جدا از فقها ادامه داد. سقوط صفويه موجب نشد که تفکر شيعي خانه‌نشين شود بلکه با کسب تجربه از اين دوره راه خود را ادامه داد و علما و فقها کوشيدند مستقل از قدرت‌هاي سياسي، تفکر و قدرت خود را در صحنه سياست نشان دهند. اين حضور پرقدرت را که جغرافياي مرزهاي سياسي را هم درنورديد، مي‌توان در ديدگاه ميرزاي شيرازي در تحريم تنباکو نظاره كرد. سيره ميرزاي شيرازي در نهضت عدالتخانه در دوران قاجار ادامه يافت. مشروطه اوج کسب قدرت شيعه و نقش‌آفريني علما در شکل‌دهي يک نظام سياسي بود كه به تجربه‌اي تلخ تبديل شد؛ تجربه‌اي كه علما ، حضور روشنفکران لائيك و سكولار را تجربه کردند
و پتانسيل آنان را در شکل‌دهي نظام سياسي از نزديك ديدند؛ تجربه‌اي كه تا پيش از اين مقطع تاريخي با آن روبه‌رو نبودند. از اين رو مي‌توان مشروطه را رزمگاه تقابل تفکر ديني و سکولار و لائيك دانست و نتيجه اين زورآزمايي را پيروزي اين جبهه بر تفکر ديني و نقش راهبري فقها به شمار آورد. حضور علما در حكومت صفويه، فتواي ميرزاي شيرازي، ورود علما به نهضت مشروطه و حتي نهضت ملي نفت نشان داد كه انقلابي‌گري در ذات فقه و فقاهت شيعه است.
 
تئوري امام خميني(ره)؛  برآيند تفکر شيعي

امام خميني(ره) با بررسي چند مقوله توانستند نهضت انقلابي‌گري را در تفکر شيعه نهادينه کنند. توجه خاص به مباحث فقه و اصول كه در زمان خود سرآمد اين فنون شد، گام نخست وي در تحول‌آفريني بود. امام(ره) كه محضر فقهايي مثل مرحوم شاه‌آبادي و مرحوم حائري يزدي مؤسس حوزه علميه قم را درک کرده بود، توانست بعد از مرحوم حائري يزدي، حوزه علميه قم را  اصلي‌ترين حوزه شيعه در تاريخ معاصر مطرح کند؛ به طوري كه با طرح حكومت به‌عنوان تئوري عملي فقه و برپايي انقلاب، نظام‌سازي و ساختار‌سازي فقه را وارد مرحله‌اي ساخت كه هيچ فقيهي به آن دست نيافته است؛ با اين تفاوت كه اين حوزه  امروزه پناه فکري جهان تلقي مي‌شود. اگر مرحوم شيخ طوسي توانست مدرسه تئوري‌سازي فکر خود را در طول هزار سال شکل ببخشد ، اين زمان در اختيار جمهوري اسلامي نيست كه بتواند بدون ميانبر و دفاع عالمانه در عرصه تئوريك ـ و به عبارت ديگر همان نكته‌اي که امام از آن به «بنيان‌هاي محكم» ياد كردند ـ نبض جهان را در دست گيرد و به مقابله با تمدن‌ها و فرهنگ‌هاي رقيب بپردازد.

همان‌گونه كه اين اتفاق بزرگ تاريخي و تحول عظيم در فقه و فقاهت شيعه با همراهي بزرگان حوزه و بدنه فعال حوزه صورت گرفت، استمرار و به فرجام رساندن آن نيز نيازمند همراهي است.

مسؤوليت اصلي حوزه هاي علميه امروزه در درجه اول ، نهادينه‌کردن آموزش تفکر شيعي است بدين‌گونه که اجتهاد، برآيند توليد علم در حوزه‌هاي علميه به شمار مي‌آيد. بدون اجتهاد، قانون اساسي جمهوري اسلامي عقيم است؛ بنابراين اجتهاد، جوهره قانون اساسي جمهوري اسلامي محسوب مي‌شود. و ساختار قانون اساسي ناشي از ولايت‌پذيري است و ساير نهادهاي در قانون اساسي را تعريف مي کند. با توجه به اين نگاه، حوزه عهده‌دار چند رکن از انقلاب است كه سرلوحة آن تئوريزه‌کردن اصل ولايت و انحصار آن در فقيه جامع‌الشرائط است.
 
نهادينه کردن انقلابي‌گري در تمام حوزه هاي علميه

حوزه‌هاي علميه بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه انقلابي‌گري چتر و سپهر اصلي حوزه‌هاي علميه است؛ ماهيت انقلابي‌گري هرچه باشد مولود تفکر شيعي است و بدون آن تفکر شيعي ماهيت خود را از دست خواهد داد. بايد بدانيم كه با نگرش‌هاي محافظه‌کارانه در حوزه‌هاي تئوري‌سازي و تطبيق آن در مقايسه با ديگر نظام‌هاي سياسي و کارکرد ساختار قانون اساسي توسط تکنوکرات‌ها ماهيتي بي‌محتوا خواهد شد و انقلاب و نظام اسلامي را از صحنه رقابت خارج خواهد كرد. اين مؤلفه‌هاست كه باعث شده خواست اوليه رهبري از حوزه‌هاي علميه، انقلابي‌گري باشد. امروز حوزه‌هاي علميه بيش از هر دوره‌اي به مطالعة صحيفه امام(ره) و مرور دوباره مواضع آن فقيه و كلام رهبري انقلاب  نياز دارد. مطالبة رهبري از حوزه‌ها امري حق است. ايشان از توان اجتهاد و جامعه‌شناسي برخوردار و از طرفي تجربه‌اي کامل در مديريت کشور و مديريت جهاني دارند اما متأسفانه سيره ايشان به صورتي منظم و قابل آموزش در حوزه‌هاي علميه مورد مطالعه قرار نگرفته است؛ سيره‌اي که همة مديران كشور نيازمند درس‌آموزي از آن هستند.

آن‌چه امام خميني را از ساير فقهاي شيعه جدا مي‌کند ، جنبه اجرايي ولايت فقيه و شکل دهي ولايت فقيه در ساختار قانون اساسي است. امام(ره) پس از حوادث خرداد 42 به جمع بندي و آلترناتيوسازي در بخش تئوريک پرداختند و حدود 15 سال بحث ولايت فقيه را به صورت اجتهادي در حوزه طرح كردند. ايشان بر خلاف فقهاي ديگر، افزون بر اعلان فتوا، اجراي حکم شرعي را نيز وظيفه فقيه مي‌دانند.

تفاوت ديگر امام خميني(ره) با ساير فقها، ارائة ولايت فقيه در قالب نظام سياسي است. ايشان در مسير طرح مساله ولايت فقيه، چند مرحله را كه مبتني بر پايه‌هاي علمي، شرعي، عقلي و تاريخي بود طي کردند. امام خميني(ره) پس از تئوري‌سازي، حركت اجتماعي و سرنگوني حکومت طاغوت را آغاز كردند که شيوه ايشان در اين مرحله بسيار بديع بود. امام(ره) توان اصلي خود و مردم را در راه مبارزه با «نظام سلطه» هزينه مي‌کنند و استبداد داخلي و استعمار خارجي را با همين ادبيات مورد هجمه قرار مي‌دهند و اين روش برخلاف تفکر روشنفکري بعد از مشروطه بوده که هنوز هم در بيانات آنان جاري است و بسياري از نخبگان ديني هم به واگويي آن مي‌پردازند. ايشان زير شعار مبارزه با ديکتاتوري داخلي و مبارزه با سلطه بيگانه ؛ چالش اصلي را تفکر مبارزه با ديکتاتوري داخلي آن هم با برخوردي تسامحي مي‌خوانند و مبارزه با استعمار خارجي را كنار نهاده ،  حتي گاهي حاشيه‌هايي را نيز ضد ولايت فقيه مي‌آفرينند.

درباره ضرورت طرح مباحث تئوريك در حوزه‌هاي علميه و ديگر مراكز علمي و فرهنگي ، سخنان آيت‌الله مصباح يزدي پيش از نماز جمعه تهران كه در دوجلد نظريه‌هاي سياسي ارائه و چاپ شده است ، در زمره اصلي‌ترين مباحثي است كه در رابطه با کتاب ولايت فقيه امام خميني(ره) و به صورت ايجابي طرح شده است. ضرورت پرداختن به بحث سرنگوني حکومت شاه و چگونگي مبارزه و تحريک مردم ضد نظام سياسي حاکم که امام خميني(ره) آن را طاغوت و سرنگوني‌اش را واجب مي‌داند، از مباحث تئوريكي است كه بايستي عالمانه و با ذكر مصاديق عيني در اين انقلاب مورد بحث قرار گيرد. پرداختن به مباحثي که در شکل‌دهي نظام سياسي در قالب جمهوري اسلامي مطرح بوده و مي‌باشد، از ديگر موضوعاتي است كه به جلسات علمي و تدوين جزوات تئوريك نياز دارد؛ موضوعاتي چون پاسخ به شبهاتي مانند تعارض جمهوريت و نظام ولايي، و يا مباحثي چون اطلاق ولايت‌فقيه و يا محدود‌بودن قدرت فقيه حاکم و... که نياز به فهم نظام سياسي و نياز هاي مستمر چنين حکومتي به تطبيق صغرويات نظام با کبريات سياسي اسلام است.

بايد بپذيريم كه از يك سو انقلابي‌گري حوزه‌هاي علميه براي ثبات و استمرار نظام ولايت‌فقيه اجتناب‌ناپذير است و از سوي ديگر، هرگونه صدمه‌اي به اصل ولايت فقيه، مساوي با صدمه‌ديدن نه‌تنها حوزه علميه قم و ايران بلكه همه ی حوزه‌هاي علميه شيعه است.

با توجه به مسائل مطرح‌شده، آيا مي‌توان با يک حوزه محافظه‌کار كه دغدغه‌اي درباره «بنيان‌هاي فكري» نظام سياسي در عصر کنوني نداشته است، پلي به سوي فردا زد و مدعي شد که ما براساس سير تطور فقه شيعي زندگي مي‌کنيم؟! آيا مي‌توان در حوزه‌اي به تحصيل پرداخت كه پيشينة انقلابي‌گري بزرگان شيعه در آن ناديده گرفته شود؟ هشدار امام خميني(ره) و رهبر معظم انقلاب را بايست جدي گرفت و حوزه‌ها بايد با کمک نخبگان هم‌سو صيانت از نظام سياسي جمهوري اسلامي را در قالب يک متد انقلابي در دستورکار قرار دهند و پاسخگوي مطالبات جامعه و نظام سياسي باشند.
 

محمدعلی جعفری

پي‌نوشت‌:

1 . دكتر حميد عنايت در كتاب انديشه سياسي اسلام معاصر مي‌گويد:
انديشه سياسي فعال‌ترين حوزه از حيات فکري مسلمانان در دو قرن اخير بوده است؛ ... و لذا سياسي‌شدن مدام اذهان مسلمانان را در آينده نيز ايجاب مي‌کند... يک مساله اساسي کافي نيست و آن همانا پيوند ذاتي بين اسلام به‌عنوان يک برنامه جامع براي تنظيم زندگي انساني است و سياست به‌عنوان يک برنامه جامع براي تنظيم زندگي انساني است و سياست به عنوان ابزار لازمي که در خدمت همه‌جانبه اين برنامه باشد.

 آن‌چه مهم است اين که بعد از رحلت نبيّ مکرم اسلام(ص) مباحث تئوريک و حکومتي مورد نزاع اصحاب قرار گرفت؛ عده‌اي که به‌عنوان اهل سنت معروفند،  قطع ولايي از پيامبر را دنبال کردند و مبادي و منابع فقه حکومتي و فردي را بريده از پيامبر گرامي طرح کردند و به نوعي به فقه سکولار روي آوردند؛  مقابل آنان عده اي از اصحاب به‌نوعي تفکر ارتدوکسي را مطرح کردند؛ و ولايت پيامبر را زائل‌نشدني دانسته و آن را امري مستمر و حضرت امير و فرزندانش عليهم‌السلام  را مصداق کبري ولايت پيامبر گرامي مي‌دانستند و اين امر را مستند به حديث غدير خم دانسته که پيامبر گرامي اسلام به دستور الاهي، حضرت امير را به‌عنوان جانشين خود معرفي کردند؛ صاحبان اين تفکر تشيع ناميده شده‌اند. در اين تفکر کليه حوزه‌هاي فردي و اجتماعي در اختيار ائمه عليهم‌السلام  قرار دارد و حجج شرعي به امامان عليهم السلام واگذار شده است.

اين تقابل  بعد از رحلت پيامبر صلوات الله عليه تا کنون استمرار يافته، گرچه همواره با فراز و نشيب همراه بوده ولي اصلاحي دراصل نزاع صورت نپذيرفته است.
مرجع : لبیک
کد مطلب : ۶۰۵۸۱۰
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما