۰
پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۰:۲۳

غایت اصلى حکومت از دیدگاه امام خمینى (س)

غایت اصلى حکومت از دیدگاه امام خمینى (س)
همان گونه که در غایت خلقت انسان اهداف متعددى را مى توان لحاظ نمود و آنها را در مراتب متعدد به ابتدایى، متوسط و نهایى و یا فرعى و اصلى درجه بندى نمود، براى حکومت اسلامى نیز مى توان همین دسته بندى را انجام داد. امام خمینى (س) با توجه به تفکر فلسفى و نگاه عمیق عقلى که داشتند، کاملاً بر این امر اشراف داشته و در آثار متعدد خود آن را متذکر شده اند.

ایشان هرچند در باب رسالت اصلى حکومت، که سعادت باشد، به طور مستقیم کمتر سخن به میان آورده اند، لیکن از غایت خلقت و قرب الهى و هدف بعثت و کمال و سعادت بسیار سخن گفته اند که این دیدگاه ایشان را نمى توان از بعد اجتماعى جدا انگاشت و به جنبه فردى منحصر کرد و از یکدیگر تفکیک نمود. امام (س) غایت افعال انسان ها را رسیدن به قرب الهى و بارگاه قدس ربوبى دانسته و مى فرماید: «عشّاق جمال حق و مقربین و مجذوبین، غایت افعالشان وصول به باب اللّه و رسیدن به لقاءاللّه و ساحت قدس الهى است... چون ذات مقدسش کامل مطلق و جمیل على الاطلاق است، کعبه آمال همه موجودات و غایت مقصد جمیع سلسله کاینات است. ... پس غایت همه حرکات و افعال، ذات مقدس است» (امام خمینى، 1384، ص 601ـ602).

و یا در جاى دیگر مى فرماید: «سالک در هر مقامى غایت حقیقى او حصول کمال و سعادت است، پس در حقیقت غایت استعاذه براى سالک، حصول آن کمال مترقّب و سعادت مطلوبه است و غایه الغایات و منتهى الطّلبات، حق تعالى ـ جلّت عظمته ـ است و در این مقام پایین از آن همه چیز محو شود» (امام خمینى، 1370، ص 233ـ234).

سالک حقیقى کسى است که طریق سعادت را طى نموده و به مقامات اکمل انسانى بار یافته است. قطعا مى توان گفت که در اندیشه امام راحل، سیاستمدار واقعى کسى است که کمالاتى را در این مسیر تحصیل نموده و در حد قدرت و توان خود، مراحلى از غایت انسانى اش را درک کرده و به مراتبى از سعادت حقیقى دست یافته است. و اگر قرب الهى و سعادت از نگاه ایشان به عنوان غایت اصلى یا غایت الغایات تعبیر شده، به جهت همین است که انسان براى نیل و وصول به آن خلق شده و هر امر دیگرى غیر از آن، سعادت واقعى براى او به شمار نمى آید؛ زیرا هر غایتى لازم است با مبادى خود تناسب داشته باشد.

امام (س) معتقدند که غایت اصلى انسان در نظام هستى سعادت است و این سعادت، با توجه به تناسب مبدأ خالقیت او در اتصال به ماوراءالطبیعه که وصال به حق باشد نهفته است: «تناسب غایات با مبادى غایات معتبر است؛ زیرا هر غایتى از مبدأ غایت نشئت مى گیرد؛ اگر مبدأ الهى و فوق الطبیعه باشد، غایت الهى و فوق الطبیعه است. ... و بالجمله، مبدأ هرچه باشد، غایت متناسب با اوست» (اردبیلى، 1381، ج 1، ص 305ـ306). بنابراین، انکار مسئله (مغایرت مبدأ با غایت) امرى غیرعقلانى ومحال خواهد بود. «محال است که غایت با مبدأ مناسب خود،ملایمت نداشته باشد»(همان،ص306).

همه این بیانات امام راحل در راستاى غایت اصلى به جنبه فردى و حیات اجتماعى انسانى مرتبط است. ایشان تصریح دارد بر اینکه انسان ابتدا باید خود را بسازد و شخصیت خود را ثبات بخشد تا بتواند وارد عرصه جامعه شده و در رأس نظام سیاسى، تدبیر امور را به دست بگیرد و جامعه را بر آن مرتبه اى که خود رسیده نایل سازد؛ یعنى مدیر جامعه باید به مرتبه اى از کمال و سعادت دست یافته باشد تا اینکه قادر به ضمانت سعادت جامعه شود. «ما تا اصلاح نکنیم خودمان را، نمى توانیم کشور خودمان را اصلاح کنیم» (امام خمینى، 1374، ص 65ـ66).

بخش زیادى از آثار امام (س) معطوف به جنبه فردى شخصیت انسان است. ایشان با نگاه عمیق عرفانى و فلسفى به موضوع نگریسته و شکل گیرى شخصیت فرد در جامعه را مهم تر از ثبات شخصیت اجتماعى قلمداد نموده است: «مکتب اسلام یک مکتب مادى نیست، یک مکتب مادى ـ معنوى است. مادیت را در پناه معنویت، اسلام قبول دارد. معنویات، اخلاق، تهذیب نفس، اسلام براى تهذیب انسان آمده است، براى انسان سازى آمده است.

همه مکتب هاى توحیدى براى انسان سازى آمده اند. ما مکلفیم انسان بسازیم. انسان آگاه مهذب، همه ابعاد سعادت را براى کشور تأمین مى کند... انسان یک موجودى است که در طرف سعادت به بالاترین مقام مى رسد، در طرف کمال به بالاترین مقام موجودات مى رسد... آمدن انبیا براى این است که آن راه هایى که بشر نمى داند، آن حقایقى را که انسان نمى داند، به آنها تعلیم بفرمایند...» (امام خمینى، 1385، ج 7، ص 532ـ533؛ ج 12، ص 425).

حضرت امام معتقدند که این کلام وحیانى و ادعیه معصومان علیهم السلام براى فرد و اجتماع عامل مهمى براى رسیدن به سعادت به شمار مى آید؛ هم براى کمال انسانى و هم براى تدبیر امور اجتماعى مؤثرند: «ما اگر هم قطع نظر از این بکنیم که براى رسیدن انسان به کمال مطلق؛ این ادعیه کمک مى کند، براى اداره یک کشور هم اینها کمک مى کنند» (امام خمینى، 1378 الف، ص 150ـ180).

لازمه رسیدن به این غایت، برون رفت از مرحله تحیر و سرگردانى است که از نگاه امام (س) انبیاى الهى در رسالت اجتماعى خود بدان توجه وافرى داشتند؛ زیرا انسان تا از مرحله تردید خارج نگردد، به مقام توحید بار نمى یابد: «همه دعوت انبیا این بوده است که مردم را از این سرگردانى که دارند ـ هر که یک طرف مى رود و هر که یک مقصدى دارد ـ این مردم را از اینجا دعوت کنند و راه را نشانشان بدهد که این راه است...» (همان، ص 244؛ امام خمینى، 1385، ج 12، ص 506).

اگر گفته مى شود که انبیاى الهى و ائمه اطهار علیهم السلام و علماى دینى باید در رأس حکومت قرار گیرند به این دلیل است که ایشان، جزءسعادتمندترین افرادجامعه اند؛ ازاین رو، راه سعادت را یافته و رفته و در نتیجه، بهترین هادى شناخته شده و افراد را به آن سمت راهنمایى مى کنند: «تمام انبیا موضوع بحثشان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان، انسان است؛ آمده اند انسان را تربیت کنند، آمده اند این موجود طبیعى را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالى مافوق طبیعه، مافوق الجبروت برسانند...» (امام خمینى، 1385، ج 8، ص 345؛ اردبیلى، 1381، ج 3، ص 338).

امام راحل تشکیل دولت اسلامى را ادامه کار انبیا و ائمه اطهار علیهم السلاممى داند. ایشان معتقد بود که برنامه چنین حکومتى باید در راستاى رساندن جامعه بشرى به قرب الهى و سعادت تنظیم گردد. ایشان با دو دلیل، اندیشه اش را در اثر گران سنگ ولایت فقیه به اثبات مى رساند: یکى، تشبیه و تداوم بخشى مسیر انبیا و ائمه به واسطه علماى دینى؛ به این معنا که آنان، همانند او یا ورثه انبیایند:

«علماء امتى کأنبیاء قبلى و علماءُ امتى کأنبیاء بنى اسرائیل... العلماء ورثة الانبیاء» (امام خمینى، 1377، ص 87) و دلیل مهم تر اینکه حاکمیت براى انبیا و ائمه یک مقام نیست، بلکه وظیفه و مسئولیت است که این مسئولیت از جانب معصوم علیه السلام به علما تسرّى پیدا مى کند و آنان باید این رسالت و مسئولیت خطیر را بر عهده گیرند و مردم را به چنین غایتى رهنمون سازند.

پس بر مبناى منطق امام راحل، غایت الغایات در حکومت اسلامى، رساندن جامعه به سعادت واقعى و حقیقى است که آن، قرب الى اللّه و هدایت گرى انسان ها به سوى معرفت اللّه و به فعلیت رساندن قواى کمال جوى آنهاست.

مفهوم شناسى سعادت

امام خمینى (س) با نگاه عمیق فلسفى و عرفانى خویش، مفهوم سعادت را فراتر از بعد مادى دانسته و در تعریف آن مى گوید: «سعادت حقیقت وجودیه اى است که عبارت از یافتن لذات و ادراک مایلایم خود باشد» (اردبیلى، 1381، ج 3، ص 450) و «حقیقت سعادت، کمال مطلق و راحت مطلق است» (امام خمینى، 1370، ص 115).

ماهیت سعادت در جنبه معنوى و روحانى انسان نهفته است؛ زیرا جاودانگى و بقاى انسانى در نفس و روح است نه در جسم آدمى: «انسان به روح، انسان است؛ انسان به بصیرت، بصیرت قلبى، انسان است، آن که باقى مى ماند روح انسان است و آنچه در انسان سعادت ایجاد مى کند بصیرت است» (امام خمینى، 1385، ج 10، ص 303). «البته سعادت، معنایش بیش از این نیست که گفتیم و فارسى اش خوشبختى است» (امام خمینى، 1381، ج 3، ص 460).

اگر انسان بخواهد سعادت را در امور مادى و لذایذ دنیوى محدود و محصور نماید و تصور کند، که بهره مندى هرچه بیشتر و دلبستگى به متاع دنیا سعادت آفرین است، به طور قطع در تلقى حقیقت سعادت به خطا رفته است. پس محدود کردن مفهوم سعادت به امور دنیوى، تلقى و برداشت نادرستى از حقیقت آن است؛ چراکه غایت کمال انسان، آخرت است نه دنیا. امام خمینى(س) به شدت با این اندیشه مخالف است که تصور شود مفهوم سعادت و شقاوت، منحصر به حیات دنیوى انسان گردد. باید حیات و عمر کامل او لحاظ شود نه بخشى از زندگى اش که در دنیا سپرى مى شود. انسان در دنیا بخشى از زندگى را طى مى کند که ادامه آن در حیات دیگر (آخرت) است و سعادت مفهوم اعمى مى باشد که هر دو نشئه را شامل مى شود.

ازاین رو، حقیقت سعادت به دنیا و یا آخرت محدود نبوده، بلکه اعم از آن دوست. ایشان مى فرماید: «جهت دیگرى که در سعادت و شقاوت انسان باید ملاحظه شود این است که انسان یک موجود موقت مثل کرم خراطین نیست که خوش بختى او را فقط با ملاحظه این چند روز عمر که در خاک نرم و متوسط بوده ملاحظه کنیم، بلکه باید مجموع مدت حیات و زندگى انسان را ملاحظه کرد که چند سالى در این دنیاست و بعد از این نشئه، در نشئه آخرت خواهد ماند» (همان، ص 455).

سعادت و کمال

به نظر مى رسد که امام (س) بین دو واژه سعادت و کمال تفکیک قایل نشده؛ چراکه ایشان کمال را عشق ذاتى آدمیان به «جمال بارى تعالى» و «هویت مطلقه» مى داند (امام خمینى، 1362، ص 153) و در توأمان بودن مفهوم آن دو مى فرماید: «حقیقت سعادت، کمال مطلق است» (امام خمینى، 1370، ص 115). ایشان معتقد است که تحقق کمال و سعادت انسان، وصول به حق تعالى و نایل شدن به مقام قدس اله است (همان). «تمام افعال و رفتار انسانى، توجه و عنایت به ذات ربوبى است» (امام خمینى، 1384، ص 602).

انسان تا بدین مقام نرسد و شخصیت خود را متجلى به جمال و زیبایى حق نسازد، به کمال و سعادت واقعى نمى رسد؛ چراکه کمال مطلق در توحید و ذات حق نهفته است. امام (س) که اندیشمندى حکیم و عارف بودند، بى تردید، هر دو معناى کمال را مدنظر قرار داده و با توجه به مفهوم اول آن (تمامیت شى ء در ذات و صفات...)، این دو واژه را به صورت توأمان در بسیارى از آثارشان به کار برده اند. شایان ذکر است که مراد نویسنده در این پژوهش، معناى اول و عدم انفکاک بین آنها مى باشد (ر.ک: امام خمینى، 1370، ص 5،15،21،59و233؛ امام خمینى، 1382، ص 77،168و307؛امام خمینى،1378ب،ص15).

اقسام سعادت

از آن رو که انسان ترکیبى از جسم و روح بوده که جنبه مادى او از خاک و دنیاى مادى، و جنبه روحانى اش از عالم مجرد است، روح و جسم وى با هم در حال تکاملند و هیچ چیزى حالت توقف و ایستایى ندارد. با این نگاه به انسان، اندیشمندان دینى معتقدند که انسان داراى دو نوع سعادت است که بخشى از سعادت او مربوط به دنیاى اوست و قسمى دیگر به آخرتش بستگى دارد.

امام (س) با تأیید همین نکته (تقسیم سعادت به دنیوى و اخروى)، بر این اعتقاد است که انبیاى الهى براى تکمیل هر دو نوع سعادت بشرى مبعوث شده اند که مفهوم واقعى سعادت همین است. سعادت و کمالى که مفهوم آن محدود به دنیا باشد مقصود انبیا نبوده و آنها نیامده اند تا بشر را فقط در دنیا به آمال و آرزوهایشان برسانند، بلکه اسلام آمده است تا سعادت دنیا و آخرت را تضمین نماید. «اسلام ضامن سعادت بشر است در دنیا و آخرت» (امام خمینى، 1385، ج 7، ص 16و33).

تقسیم دیگرى که مى توان براى سعادت قایل شد، فردى و اجتماعى است. برخلاف غربى ها که به سعادت ظاهرى اجتماعى و یا فردى مى اندیشند و حقوق دانان و قانون مداران آنان تلاش مى کنند تا سعادت را در ظاهر، که همان مادى و دنیوى است، تأمین نمایند، متفکران مسلمان بر مبناى تعالیم دینى به سعادت واقعى فردى و اجتماعى اعتقاد دارند. اسلام دینى است که تعالیم آن، هم جنبه فردى دارد و هم جنبه اجتماعى. اسلام به همان میزان که به فرد توجه دارد، نسبت به ساختن جامعه نیز اهتمام ویژه اى را مبذول داشته است و هیچ گونه نقصى در تعالیم آن نمى توان مشاهده نمود. امام (س) با نگاه تیزبینانه خویش نسبت به تمایز قانون اسلام و سایر قوانین دنیا مى فرماید:

قانون دانان دنیا، هدفى که از قانون هاى نوعى دارند این است که عالم منظم باشد و سلطنتشان دچار هرج و مرج نباشد، ولى براى زندگى شخصى اشخاص و انسانیتشان دلسوزى ندارند که شخصیت هر فردى چطور استقامت و صفا و کمال داشته باشد، ولى انبیا طالب سعادت ذاتى بشر ـ اعم از سعادت فردى و اجتماعى و سعادت دنیایى و آخرتى ـ مى باشند و در هر فعلى از افعال، پا و دست و زبان تا حدى که ممکن باشد که به اینها خدایى بودن را تلقین کنند، تلقین کرده و مى کنند. بلکه جلوتر از انعقاد نطفه، سعادت بشر را در نظر داشته اند» (اردبیلى، 1381، ج 3، ص 346).

تعالیم اسلام، تعالى حیات واقعى انسان را دربر دارد، تحقق حیات طیبه در پرتو تبعیت از مقرّرات فردى و جمعى اسلام در بستر جامعه است؛ زیرا اسلام هم به کمال فرد و هم به سعادت جامعه توجه دارد: «فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً» (نحل: 97). تعدیل در تعالیم و احکام اسلامى موجب تعالى و تکامل آن شده است. تصور اینکه اسلام به جنبه فردى نگریسته و از حیات اجتماعى غافل مانده و دستوراتى در این زمینه ندارد، پندار ناصوابى است که اندیشه اندیشمندان را برنمى تابد. این فریاد بزرگ ترین منادى اسلام در قرن معاصر است که «نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادى آن، از نسبت صد به یک هم بیشتر است» (امام خمینى، 1377، ص 5؛ امام خمینى،1385،ج5،ص 390).

ترجمان امام خمینى (س) این است که اسلام به فرد و جامعه، هر دو با هم نظر دارد. تعالیم آن، هم به سازندگى فرد و هم اجتماع، عنایت ویژه اى را مبذول داشته است و غایت آن، جامع تأمین سعادت فرد و جامعه مى باشد و سعادت به معناى اعم کلمه (فردى و اجتماعى، دنیوى و اخروى) مورد توجه اوست و به همین جهت، بدون شکل گیرى یک نظام سیاسى دینى که تدبیر امور را در تحقق این امر مهم به عهده گیرد، تأمین سعادت که غایت اصلى اوست، ممکن نخواهد بود.

البته تدبیر روزافزون و موفقیت آمیز این حکیم فرزانه که در عصر روشنگرى بهترین نوع نظام را رهبرى نمود و در کمترین زمان ممکن، بیشترین رشد و تعالى را در زمینه هاى مادى و معنوى، علمى، سیاسى و سایر عرصه هاى اجتماعى به ارمغان آورد، خود بهترین شاهد بر مدعاست. بنابراین، باید همت را مضاعف و متعالى نمود و در پیاده کردن تعالیم حیات بخش اسلام، با پیوند مستحکم میان مردم و کارگزاران نظام، تلاش مضاعف به خرج داد تا شرافت و عزت، سعادت و کرامت، نماد این ملت گردد.

عوامل و زمینه هاى نیل به سعادت از دیدگاه امام خمینى (س)

شاید بتوان گفت: راه کارهایى را که امام راحل در این زمینه ارائه کرده اند، با توجه به ابتناى اندیشه ایشان به آیات و روایات بوده؛ به این معنا که نمى توان آنها را از منشأ وحیانى جدا دانست؛ بنابراین، هماهنگى و پیوند نزدیک اندیشه شان با تعالیم قرآنى بر حقیقت و استحکام آن افزوده و به واقعیت نزدیک تر ساخته است.

الف. تمسک به حبل اللّه و یاد حق تعالى (توحید)

در اندیشه دینى، چون نظام هستى محدود به عالم ماده نمى باشد، سعادت و کمال انسانى نیز در قلمرو مادى خلاصه نشده، بلکه گستره آن از دنیا تا قیامت را دربر مى گیرد. فرد و جامعه براى نیل به آن، لازم است به عوامل مهمش تمسک جویند که یکى از ابزارهاى محکم و مفید آن، واقعیتى به نام «قرآن» است؛ چراکه خداوند با ارسال آن، تمام تعالیم و دستورات لازم براى نیل به مقامات والاى انسانى را در آن تدوین و تنظیم نموده است.

خداوند متعال قرآن را نازل فرمود تا افراد با چنگ زدن بدان، به عالم بالا سوق داده شوند و به مقام والا برسند؛ بنابراین، مى فرمایند: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعا وَلاَ تَفَرَّقُواْ» (آل عمران: 103). مفسران در معناى «حبل اللّه» گفته اند که مراد، قرآن کریم است و در مفهوم وسیع تر آن، «ارتباط با خدا» مى باشد. امام (س) با توجه به آیه مزبور مى فرماید: «ملت ها و دولت ها اگر بخواهند به پیروزى و هدف هاى اسلامى به تمام ابعادش که سعادت بشر است برسند باید اعتصام به حبل اللّه کنند، از اختلاف و تفرقه بپرهیزند...» (امام خمینى، 1385، ج 7، ص 170).

ایشان که در رأس حکومت قرار داشت، جایگاه خویش را مرهون همین امر دانسته و با روح بلند توحیدى و گسستن از همه امور غیرالهى مى فرمود: «خودمان هیچیم... خمینى هیچ کاره است. کار دست یک بزرگى است که او انجام داد... همه با هم باید توجه کنیم به خداى تبارک و تعالى و با اتکال به خداى تبارک و تعالى، ان شاءاللّه پیروز مى شویم» (همان، ج 11، ص 422).

پس، سعادت فرد و جامعه مرهون توجه به ذات بارى تعالى، و رابطه با آن از طریق کتاب آسمانى و حبل المتین الهى است. بنابراین، تردیدى نیست که توحید و یکتاپرستى مهم ترین عامل براى نیل به سعادت فرد و جامعه است و اگر سعادت از جمله غایت اصلى حکومت اسلامى به شمار مى آید، بر مبناى اصالت همین اصل (توحید) مى باشد؛ زیرا از نگاه ایشان، توحید روح تعالى انسان بوده و هیچ اصلى جایگزین آن نخواهد شد.

ب. ایمان و تقواى الهى

شناخت قلبى، اعتراف زبانى و عمل با اعضا و جوارح ظاهرى را به معناى ایمان گرفته اند، که با این معنا، اگر انسان تمام کارها و اعمال خود را با تکیه به خالق خویش انجام دهد یکى از عوامل مهم امنیت و حفظ شخصیت است. انسان و به تبع آن، جامعه اگر با این تکیه گاه، به حیات خود ادامه بدهد از هرگونه اضطراب و انحراف دور خواهد شد. ایمان و عمل صالح موجب فلاح و رستگارى و سعادت دنیوى و اخروى خواهد بود. سعادت واقعى براى فرد و جامعه تحصیل نخواهد شد مگر در پرتو ایمان و تقواى الهى؛ زیرا ثبات فردى و اجتماعى تجلى ایمان به خداست.

از دیدگاه امام راحل، کلید و رمز خوش بختى فرد و جامعه منوط به ایمان است: «آنچه میزان سعادت است، همین است که انسان مؤمن باشد و صبر داشته باشد... وقتى ایمان دارید و صبر دارید... شما سعادتمندید» (همان، ج 7، ص 301). اگر جامعه به این سمت سوق داده شود هدایت خواهد گشت و جهت دهى جامعه به سمت هدایت الهى موجب نیل سعادت واقعى در جهت قرب الى اللّه است؛ پس ایمان، پایه و اساس سعادت در حکومت اسلامى است. «اسلام در کنار مقرّرات اجتماعى، اقتصادى و غیره به تربیت انسان براساس ایمان به خدا تکیه مى کند و به هدایت جامعه از این بعد، بیشتر براى هدایت انسان به طرف تعالى و سعادت عمل مى کند» (همان، ج 5، ص 410).

خداوند نسبت به انسان مؤمن توجه ویژه اى را مبذول مى نماید و ضمن اینکه نورانیتى را در وجودش پدید مى آورد، موجب به سعادت رسیدن و هدایت افراد دیگر جامعه نیز مى شود: «بشر نورانى آن است که تمام قواى ملکیه و ملکوتیه اش نوربخش باشد و علاوه بر آنکه خود او را هدایت به سعادت و طریق مستقیم کند، به دیگران نیز نورافشانى کند و آنها را به راه انسانیت هدایت کند» (امام خمینى، 1370، ص 208).

بنابراین، هرچه ایمان قوى تر گردد و به مراتب عالى ترى برسد و با تقوا توأم شود، کمال و سعادت بیشترى نصیب فرد و جامعه خواهد شد. رشد و تعالى، سعادت و رستگارى مرهون تقواى الهى و مستلزم مسئولیت پذیرى و وظیفه گرایى است. ایمان و تقوا مى تواند رافع بسیارى از مشکلات باشد و در کارگزاران نظام سیاسى چنان قدرت و بصیرتى را ایجاد کند که بتوانند بسیارى از معضلات طبیعى را مرتفع سازند.

بنابراین، یکى از اهداف اصلى حاکمان دینى، که جانشینان واقعى خداوند در زمین مى باشند، تلاش براى تحقق امور معنوى است که سعادت در پرتو آن نهفته مى باشد. پس کمترین تردید در این امر روا نیست که ایمان به خدا و داشتن تکیه گاه الهى، مهم ترین عامل براى ثبات فردى و جمعى و بى اعتقادى و نداشتن تکیه گاه واقعى، عامل اصلى لغزش ها و انحراف ها خواهد بود. با ایمان و تقواى الهى مى توان حکومتى اسلامى بنا کرد و جامعه اى سالم و سعادتمندانه را تحقق بخشید تا مردم آن در سایه چنین حکومتى از سعادت نسبى برخوردار شوند و رستگارى اخروى را براى خود نزد پروردگار متعال رقم زنند.

ج. تهذیب نفس

در نهاد و نهان انسان دو قوه عاقله و شهویه دایم در کشمکش اند. هر قوه اى که غلبه یابد، فرمان روایى براى اوست. قوه عاقله، انسان را به سمت کمال و سعادت سوق مى دهد و قوه شهویه، آن را به جنبه انحطاط و شقاوت رهنمون مى سازد. کمال قوه عاقله، انسانیت و فرشته خویى بوده و کمال قوه شهویه حیوانیت و درنده خویى است. در تعالیم اسلامى، بر این امر تأکید شده که براى تعالى و رشد، باید جنبه عقلانیت در انسان تقویت گردد؛ بنابراین، پیروى از عقل، موجب تعالى انسان و تبعیت از نفس، گمراهى وى را به ارمغان مى آورد: «رسیدن به رشد و کمال انسانیت مرهون جلوگیرى نفس است از شهوات و لذات، و کسانى که متابعت شهوت کنند، از رشد و هدایت باز مانند و چشمان آنها از دیدن طریق حق کور گردد» (امام خمینى، 1382، ص 290).

تهذیب نفس و تطهیر قلب، سعادت را براى فرد به ارمغان مى آورد. «رضایت بخش ترین قول تشریعى... علم تهذیب نفس است که سعادت انسان به آن بستگى دارد» (امام خمینى، 1386، ص 173). چنین فردى قطعا به عزت و سربلندى و سعادت خواهد رسید؛ زیرا وقتى که خود را ساخته باشد تمام همت خویش را براى ساختن جامعه به کار مى گیرد؛ چراکه وى لذت سعادت را چشیده، علاقه مند است که جامعه نیز طعم آن را بچشد، ازاین رو، در پى این است تا آنها را به سمت صلاح و سعادت سوق دهد. بنابراین، امام (س) معتقد است: «انسان آگاه مهذب، همه ابعاد سعادت را براى کشور تأمین مى کند» (امام خمینى، 1385، ج 7، ص 532).

با ابتناى به همین اعتقاد از نگاه امام راحل و مطابق تعالیم قرآن، پیروى از هواى نفس، فرد را نابینا ساخته و حقیقت بصیرت را از او سلب مى کند؛ محیط زندگى را براى او تاریک نموده و نور و روشنایى را از او مى گیرد. اگرچه اصل وجود قوه شهویه بالذات مایه سعادت است؛ زیرا موجب تداوم نسل بنى آدم مى گردد و خداوند آن را براى حفظ نظام و ابقاى شرافت و سعادت دنیا و آخرت مرحمت فرموده است، اما اگر برخلاف این اصل، آن را از حالت تعدیل خارج کند و به افراط بکشاند بدبختى او را به ارمغان خواهد آورد (ر.ک: امام خمینى، 1382، ص 280).

مقوله تهذیب، در امور اجتماعى و سیاسى آثار خود را چنین آشکار مى سازد که اگر انسان مهذب در رأس امور جامعه قرار گیرد محیط جامعه و اطرافیان خود را تهذیب خواهد نمود و تهذیب شخص، تهذیب جامعه را دربر دارد. اگر یک انسان، یک شاه، یک رئیس مملکت، مهذب و صحیح باشد، آنهایى که اطرافش هستند همه صحیح خواهند شد... اینکه ما فریاد مى زنیم که جمهورى اسلامى، براى این است که اسلام، فرد مهذب درست مى کند، قرآن کتاب آدم سازى است.

پیغمبرها آمدند آدم ها را درست کنند... دنبال این بودند که تربیت کنند مردم را. خداى تبارک و تعالى انبیا را فرستاده براى تهذیب مردم. براى اصلاح مردم. اگر چنانچه اصلاح بشود یک فردى که در رأس جامعه است... مردم چون توجه به او دارند آنها هم صحیح مى شوند» (امام خمینى، 1385، ج 7، ص 286).

ثبات و تغییر، صلاح و فساد، سعادت و شقاوت جامعه از فرد شروع مى شود؛ ازاین رو، امام راحل در جمع کارگزاران نظام، بر اصلاح نفس فرد قبل از اصلاح دیگران تأکید مى کند و مى فرماید: «مبدأ اصلاح هم از خود آدم باید شروع شود و نمى شود که یک واعظى که خودش اصلاح نشد، بتواند دیگران را اصلاح کند» (همان، ج 17، ص 194).

در تعبیر نورانى حضرت على علیه السلام آمده است: «اذا تغیر نیةُ السلطان تغیر الزمان» (تمیمى آمدى، 1366، ص 311). امام خمینى (س) با الهام از این بیان گوهربار، که به عنوان بنیانگذار حکومت دینى در جهان معاصر مشهور گشته، از همان آغاز فعالیتش، به فاسق ترین حاکم زمان، کارتر، چنین مى فرماید: «آقا خودتان را اصلاح کنید، دنبال این باشید که تهذیب کنید خودتان را، اعمالتان را موافق با دستور خدا کنید، اختلافتان را موافق با دستور اسلام کنید...» (امام خمینى، 1385، ج 5، ص 330).

خلاصه کلام اینکه از نگاه امام (س)، سعادت جامعه مرهون دو اصل اساسى در این زمینه است: خودسازى و جامعه سازى. ابتدا شخص باید بکوشد خود را تهذیب نموده و با تقواى الهى و خداترسى به مقام والاى معنوى دست یابد و دیگر اینکه در ساختن جامعه خویش همت گمارد. اسلام نیز روى هر دو اصل تأکید دارد. بزرگان دین بر همین اساس، توصیه دارند که یک مجاهد با نفس مى تواند بر یک امت حکومت کند و آنها را به کمال و مقام مجاهدان در راه خدا برساند که همه اهتمام خود را در مسیر تعالى و رشد جامعه بردارند. ازاین رو، بر امر تهذیب و اصلاح نفس تأکید مى کنند (ر.ک: همان، ج 6، ص 279ـ285).

د. اهتمام به نماز

یکى دیگر از عوامل مهم براى رسیدن به سعادت، توجه به نماز است. اقامه نماز براى فرد مایه آرامش و براى جامعه موجب استحکام آن خواهد بود؛ ازاین رو، خداوند، یکى از اهداف مهم حاکمیت مؤمنان و صالحان را اقامه نماز بیان فرمود: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ...»(حج: 41). زمانى که مؤمنان به حاکمیت برسند تمام همت و تلاش خود را براى اقامه نماز و تحقق بخشیدن به سایر احکام الهى به کار مى گیرند تا جامعه را به خیر و سعادت رهنمون سازند.

در اندیشه امام راحل، نماز سرچشمه تمامى کمالات و متکفل همه سعادات است و هیچ طاعتى به اهمیت آن نمى رسد: «راه وصول به سعادت، اطاعت رب العزه است و در بین اطاعات و عبادات هیچ یک به مرتبه این نماز که معجونى است جامع الهى که متکفل سعادت بشر است و قبولى آن موجب قبولى جمیع اعمال است نمى باشد؛ پس باید در طلب آن جدیت تام نمایید» (امام خمینى، 1370، ص 16).

نماز مسلک سالکان است که همه ادیان الهى براى بشریت قرار داده اند تا از این طریق، بتوانند خود را به غایت حیات خویش، که کمال مطلق و سعادت و فلاح است، منسلک سازند: «پس کمال مطلق که وصول به فناءاللّه و اتصال به بحر غیرمتناهى وجوبى است و شهود جمال ازل و استغراق در دریاى نور مطلق است، در نماز حاصل شود و راحتى مطلق و استراحت تام و طمأنینه کامله نیز در آن پیدا شود، و دو رکن سعادت حاصل آید. پس نماز فلاح مطلق است» (همان، ص 144).

اما «قلب ما باور نکرده که سرمایه سعادت عالم آخرت و وسیله زندگانى روزگارهاى غیرمتناهى نماز است» (همان، ص 45). منظومه فکرى امام راحل این است که در جامعه اسلامى باید فضاى یاد خداوند که نماز نماد آن مى باشد ظاهر گردد. باید در مجامع علمى و فرهنگى و نهادها و سازمان ها به این امر اهتمام شود. ازاین رو، خطاب به مسئولان ذى ربط مى فرماید: «آقایان سعى کنید در دانشگاه پرچم اسلام را بالا ببرید. تبلیغات مذهبى بکنید، مسجد بسازید، اجتماعا نماز بخوانید، تظاهر به نماز خواندن بکنید. وحدت مذهبى لازم است» (امام خمینى، 1385، ج 1، ص 268).

و در جاى دیگر، نماز را پشتوانه قوام و دوام یک ملت دانسته و مى گوید: «شما انقلاب اسلامى را ترویج کنید، که اسلام و احکام اسلام را بیان کنید، در اسلام، از نماز هیچ فریضه اى بالاتر نیست... از نماز همه این مسائل پیدا مى شود... نماز پشتوانه ملت است» (همان،ج 12، ص 393). همه این تأکیدات در امر مقدس نماز به دلیل منشأ برکات بودن آن مى باشد.

ه . بصیرت و شجاعت

تداوم در مسیر حق و صراط مستقیم، لازمه اش داشتن آگاهى و بصیرت است و وصول به سعادت بدون آن، مصداق سعادت واقعى نخواهد بود. امام خمینى (س) که خود فردى بصیر بود، با علم به این مباحث معتقد است که انسان به بصیرت، انسان بوده و مراحل سعادت و انسانیت او به میزان آگاهى و معرفتش وابسته است: «انسان به روح انسان است. انسان به بصیرت قلبى انسان است... و آنچه در انسان سعادت را ایجاد مى کند، بصیرت انسان است» (امام خمینى، 1385، ج 10، ص 302).

پس کلید در سعادت و شقاوت به این امر وابسته مى باشد؛ یعنى این خود انسان است که مى تواند درهاى بهشت را به روى خود مفتوح گرداند و یا آن را بر روى خود ببندد. با معرفت و بصیرت قادر خواهد بود که درِ سعادت و درهاى بهشت را براى خود باز نماید و با جهالت و عدم بصیرت، درِ شقاوت و درهاى جهنم را براى خود مى گشاید (ر.ک: امام خمینى، 1370، ص 41).

پس بصیرت و هوشیارى معناى عامى داشته که شخص بصیر را نسبت به خویش و محیط جامعه آگاه مى نماید. امام (س) با توجه به این معنا از هوشیارى و آگاهى، مى فرماید: «باید هوشیار باشیم و توجه داشته باشیم به اینکه آن توطئه هایى که از داخل و خارج دارد مى شود، نگذارید که اینها رشد پیدا بکند» (امام خمینى، 1385، ج 8، ص 124).

پس مى توان گفت: معرفت و بصیرت و هوشیارى لازم در وصول به سعادت نقش مؤثر و مهمى را ایفا کرده و بى تردید، بدون آن نمى توان به کمال و سعادت دست یافت؛ و منشأ سعادت معرفت است و فرد یا ملت جاهل و غیر بصیر به کمال و سعادت نخواهد رسید. براى داشتن یک جامعه مطلوب در اسلام، دارا بودن ملت و دولت و کارگزاران هوشیار و آگاه نسبت به مسائل و حوادث جامعه در امور داخلى و خارجى و بصیرت لازم نسبت به شخصیت خویش امرى لازم و ضرورى به شمار مى آید و هرگز جامعه فاقد بصیرت به کمال و سعادت که غایت اصلى خلقت است نمى رسد.

و. اطاعت از قوانین

در تشکیل نظام اجتماعى، وجود قوانین و مقرّرات براى اداره امور امرى بدیهى و ضرورى است. بدون تدوین قانون، تدبیر امور جامعه محال خواهد بود. میزان امنیت و پیشرفت و سعادت جامعه مرهون دو چیز است: یکى، حسن قوانین و دیگر، اطاعت و تبعیت از آن. اگر یکى از این دو در جامعه ضعیف باشد قطعا آن جامعه به تکامل و تعالى نخواهد رسید. بنابراین، وجود قوانین قوى و جامع و اطاعت از آن، عوامل مهمى براى حیات متعالى انسان هاست که در نظام سیاسى اسلام به این دو امر توجه شایانى شده است.

عمل به قانون در اسلام جزء واجبات به شمار آمده و تأکید بر آن است که همه مردم، حتى رهبران و حاکمان باید مطیع محض قانون باشند و هیچ مدیر یا مسئولى نمى تواند به بهانه مسئولیت و منصبى که دارد خود را از عمل به قانون استثنا نماید. ازاین رو، همه افراد در مقابل قانون برابرند و اطاعت از آن براى همه فرض و واجب است. امام راحل حکومت اسلام را حکومت قانون دانسته که همه باید از آن تبعیت نمایند و هیچ کس، استثنا نیست (ر.ک: امام خمینى، 1377، ص 34ـ35).

نکته دقیق و ظریف در نظام سیاسى اسلام این است که رهبران و عاملان حکومتى باید تقید بیشترى نسبت به قانون داشته باشند و با ترک پیروى از قوانین و یا هرگونه تخلفى از آن، شایستگى خود را از دست خواهند داد. امام خمینى (س) معتقد است: «در اسلام، همه کس حتى پیامبر عظیم الشأن صلى الله علیه و آله در مقابل قانون، بى امتیاز در یک صف هستند و احکام قرآن و اسلام بر همه جارى است و شرف و ارزش انسان ها در تبعیت از قانون است که همان تقواست و متخلف از قانون مجرم و قابل تعقیب است» (امام خمینى، بى تا، ص 312).

سخت گیرى هایى که در نظام سیاسى اسلام وجود دارد شاید در حکومت هاى دنیا کمتر مشهود باشد؛ زیرا تخلف از قانون در اسلام نه تنها مجازات دنیوى دربردارد، بلکه عقاب اخروى را نیز به دنبال دارد؛ یعنى علاوه بر مضرات دنیوى، زیان هاى سخت آخرتى را در پى دارد. قانون هاى بشرى انسان را به همان زندگانى مادى دنیایى دعوت مى کند و از زندگانى همیشگى ابدى غافل مى کند و چنین قانونى براى انسان که داراى دو زندگانى است و ساز و برگ هر دو را نیازمند است زیان هاى ناگفتنى دارد. تمام قوانین بزرگ اسلام داراى این دو جنبه است که هم نظر به حیات مادى و فراهم ساختن ساز و برگ آن دارد و هم نظر به حیات معنوى و ساز و برگ آن...» (همان).

بر مبناى همین عقیده، رهبران دینى سعادت و کمال فرد و جامعه را مرهون عمل به قوانین دانسته و بر آن تأکید ورزیده اند: «سعادت و کمال انسان و جوامع تنها در گرو اطاعت از قوانین الهى است که توسط انبیا به بشر ابلاغ شده است» (امام خمینى، 1385، ج 5، ص 387ـ388). قانون الهى با قوانین تقنینى تفاوتى ندارد. «مگر سنخ قانون الهى غیر از سنخ قوانین تقنینى است؟ البته قانون گذارى به نحو اتم و اکمل همین است» (اردبیلى، 1381، ج 2، ص 330).

امتیاز قانون اسلام بر سایر قوانین دنیا در این است که هیچ قانونى به جامعیت قوانین اسلام نمى رسد؛ زیرا منشأ قانون در اسلام، وحى است که از جانب خداوند بر پیامبر صلى الله علیه و آله ارسال شده و حتى شخص پیامبر اسلام قدرت قانون گذارى را ندارد، مگر به اذن الهى. شأن اصلى او این بود که قانون الهى را بر مردم ابلاغ نماید، اما سایر قوانین غیرالهى از این امتیاز برخوردار نمى باشند؛ زیرا منشأ عقلانى داشته و جمعى از قانون گزاران آنها را وضع نموده اند.

به همین دلیل، اندیشمندان اسلامى سعى دارند چنین قانونى را در جامعه تحقق بخشند و عمل به آن را مایه سعادت بدانند. امام راحل، به این نکته تصریح مى کند: «ماهیت و کیفیت این قوانین (اسلام) مى رساند که براى تکوین یک دولت وبراى اداره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشریع گشته است»(امام خمینى، 1377، ص 20). بشریت به چنین قوانینى براى نیل به سعادت نیازمند است. «قرآن مجید و سنت شامل همه دستورات و احکامى است که بشر براى سعادت و کمال خود احتیاج دارد» (همان، ص 21).

قانون محورى نیز باید جزء اصول ثابت در جامعه قرار گیرد. حاکمان نظام باید عاملان اصلى قانون باشند، تا مردم در اطاعت از آن، آنها را سرمشق خود قرار دهند. اگر عامه مردم مشاهده کنند که نخبگان و خواص به قانون عمل مى کنند، انگیزه در آنان ایجاد شده و این عمل در جامعه به صورت یک فرهنگ متجلى خواهد شد.

ازاین رو، اطاعت از قوانین در جامعه اسلامى که در حقیقت، برگرفته از احکام و تعالیم الهى است، یکى از مهم ترین راه کارها براى وصول به سعادت است و چون حاکم چنین حکومتى از حیث علمى و معنوى در جایگاه نیابت معصوم علیه السلام تکیه زده، عمل به دستورات ایشان که همان تأکید بر اجراى قوانین و مقرّرات اجتماعى است، براى همه افراد امرى واجب خواهد بود.

پس هرگونه تخطى از قانون که امنیت، رفاه و آسایش، سعادت و پیشرفت مردم را در جامعه به مخاطره مى اندازد، بزرگ ترین معصیت به شمار خواهد آمد. ازاین رو، همگان باید مطیع محض قوانین باشند تا طعم سعادت حقیقى را چشیده و به فلاح واقعى دست یابند. بنابراین، سعادت در مقوله قانون، مرهون چند عنصر اساسى مى باشد: یکى، جامعیت قانون و دیگرى، حسن اجرا و اطاعت آن.

ز. حفظ استقلال

اسلام بر این امر تأکید دارد که مسلمانان باید استقلال خویش را حفظ نموده و از بند وابستگى خود را برهند و قید بندگى هیچ کس بجز خداوند را بر گردن نگیرند. از دیدگاه امام راحل براى رسیدن به غایت اصلى حکومت، داشتن استقلال و فراهم نمودن زمینه آن و رها شدن از وابستگى قدرت هاى بزرگ امرى لازم و ضرورى است: «اساس کار یک جمهورى اسلامى، تأمین استقلال مملکت و آزادى ملت ها و مبارزه با فساد و فحشا و تنظیم و تدوین قوانین است» (امام خمینى، 1385، ج 5، ص 155).

مادامى که در یک جامعه اى، استقلال حاصل نشود و از بردگى قدرت ها، خودشان را رها نسازند، بدون تردید، به قلّه سعادت نخواهند رسید. ازاین رو، امام (س) جنگ براى حفظ استقلال کشور را به هیچ وجه مشروط به وجود امام یا نایبش ندانسته و به حکم اسلام واجب مى داند (ر.ک: امام خمینى، بى تا، ص 230).

البته این نکته هم قابل توجه است که استقلال داراى مفهوم گسترده اى بوده که مهم ترین آن استقلال فکرى و فرهنگى افراد است. مادامى که افراد جامعه اى از لحاظ فکرى و فرهنگى داراى استقلال نباشند، بعید به نظر مى رسد که این توانایى را پیدا کنند تا جامعه اى مستقل به دست آورند؛ یعنى استقلال سیاسى در نظام حکومتى و نیز استقلال اقتصادى، نظامى و اجتماعى، منوط به استقلال فرهنگى است.

بنابراین، امام راحل مى فرمایند: «همان طور که کرارا تذکر داده ام، بزرگ ترین وابستگى ملت هاى مستضعف به ابرقدرت ها و مستکبرین، وابستگى فکرى و درونى است که سایر وابستگى ها از آن سرچشمه مى گیرد و تا استقلال فکرى براى ملتى حاصل نشود، استقلال در ابعاد دیگر حاصل نخواهد شد» (امام خمینى، 1385، ج 10، ص 79).پس یکى دیگر از عواملى که زمینه سعادت در جامعه را فراهم مى سازد، استقلال است؛ ازاین رو، باید در حفظ آن کوشید.

نتیجه گیرى

غایت اصلى حکومت اسلامى در اندیشه امام خمینى (س) وصول به سعادت، کمال و رستگارى در زندگى دنیوى و حیات اخروى است، اما براى نیل به این هدف، علل و عوامل متعددى مى توانند مؤثر باشند؛ چراکه سعادت گوهر گرانبها و ارزشمندى است که با تحمل رنج ها به دست مى آید نه اینکه به صورت دفعى و ناگهانى حاصل شود. عوامل متعددى در این رابطه تأثیرگذارند که مى توان آنها را به عنوان راه کارهاى نیل به سعادت به شمار آورد، اما مهم ترین آنها براساس دیدگاه امام (س) عبارتند از:توحید و خداشناسى که در حقیقت، منشأ آغازین و نقطه شروع حرکت تکاملى انسان است. عامل دیگر، پس از شناخت خالق نظام هستى، ایمان و اعتقاد به اوست که همه هستى به آن قدرت مطلقه وابسته است و بدون اراده او نظام هستى معنایى نخواهد داشت.

وابستگى و مرتبط ساختن خویش به آن ذات ربوبى که مهم ترین نماد آن در اقامه نماز متجلى شده و تهذیب و تطهیر نفس خویش در همین زمینه، تکمیل بینش، بصیرت و هوشیارى نسبت به زمان و مسائل اطراف خود، اطاعت و پیروى از تعالیم و قوانین که منشأ آن الهى است و فرهنگ سازى آن، حفظ استقلال و مقاومت در مقابل زورگویان و ظالمان، و... مى توانند در نیل به غایت اصلى و تام، که سعادت جامعه مى باشد، براى حاکمیت نظام سیاسى اسلام بسیار مهم باشند و در صورتى که در جوار هم قرار گیرند زمینه لازم براى رسیدن به غایت اصلى را تأمین مى کنند.

منابع

اردبیلى، سیدعبدالغنى (1381)، تقریرات فلسفه امام خمینى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

امام خمینى (1370)، آداب الصلوة، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

ـــــ (1378الف)، تفسیر سوره حمد، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

ـــــ (1378ب)، سرالصلوة معراج السالکین و صلوه العارفین، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

ـــــ (بى تا)، کشف الاسرار، بى جا، بى نا.

ـــــ (1384)، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

ـــــ (1382)، شرح حدیث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

ـــــ (1386)، شرح دعاى سحر، ترجمه سیداحمد فهرى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

ـــــ (1385)، صحیفه امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

ـــــ (1362)، طلب و اراده، ترجمه و شرح سیداحمد فهرى، بى جا، علمى.

ـــــ (1374)، کلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

ـــــ (1377)، ولایت فقیه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى.

تمیمى آمدى، عبدالواحدبن محمد (1366)، غررالحکم و دررالکلم، قم، دفتر تبلیغات اسلامى.

ـــــ (1388)، نقش نماز در شخصیت جوانان، چ هشتم، قم، زائر.

قمى، شیخ عباس (1379)، مفاتیح الجنان، تهران، اسوه.

ـــــ (1374)، مجموعه آثار، تهران، صدرا.

منبع: ماهنامه معرفت شماره 184

. انتهای پیام /*
مرجع : نشر آثار امام خمینی ره
کد مطلب : ۶۰۹۹۸۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما