۰
شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵ ساعت ۱۱:۲۹

پوتین، ترامپ و استراتژی دیو و دلبر

پوتین، ترامپ و استراتژی دیو و دلبر
به گزارش اسلام تایمز، ترامپ از همان روزهای آغازین مبارزات انتخاباتی به صراحت اعلام کرده بود که رویه اش در حوزه سیاست خارجی با دیگران متفاوت خواهد بود. او وعده داده است که عظمت را به آمریکا باز خواهد گرداند و همین شعار را هم سرلوحه دیپلماسی آمریکا قرار خواهد داد. اما آنچه این روزها بیش از همه در رفتار سیاسی او توجه ها را به خود جلب کرده است، علائم و پیام های دلبرانه ای است که از اتاق بیضی کاخ سفید به تالار طلایی کرملین مخابره می شود. ترامپ می گوید هرکس منافع برقراری ارتباط دوستانه با روسیه را درک نمی کند احمق است. در مقابل منتقدانش معتقدند او دچار یک خطای محاسباتی شده است و منافعی که از رابطه با مسکو عاید آمریکا می شود ارزش چندانی ندارد. با این حال علی رغم تمام انتقادهایی که حتی هم حزبی های ترامپ به وی دارند او همچنان سرسختانه حامی بهبود روابط با مسکو است. به گونه ای که حتی وقتی سفیر آمریکا در سازمان ملل متحد «به‌وضوح و قویا اقدامات تهاجمی روسیه در اوکراین را محکوم» می‌کرد، ترامپ از آشکار ساختن علایق پنهانش نسبت به پوتین ابایی نداشت. او همزمان در مصاحبه با شبکه فاکس نیوز هنگامی که مصاحبه‌کننده پوتین را یک قاتل خواند، واکنش تند نشان داد و گفت:‌ «قاتل‌های زیادی وجود دارند. که چه؟ فکر می‌کنید کشور ما بیگناه است؟» حالا پوتین اظهار علاقه کرده است تا با رئیس جمهور جدید آمریکا در محل تولد همسرش در اسلوانی دیدار کند.

نگرانی ها در آمریکا از فرجام دلربایی های پوتین

از آنجا که ترامپ برنامه مشخصی برای تعامل با مسکو ارائه نکرده است، خیلی ها نگران فرجام دلربایی های ترامپ از پوتین هستند. آنها معتقدند در بهترین حالت هم ترامپ بی تجربه در مقابل این "دیو روسی" بازنده خواهد بود. بعضی ها هم که مثل نانسی پلوسی رئیس اقلیت دموکرات در مجلس سنا، کلا نسبت به ماهیت رابطه ترامپ و پوتین شک داشته و خواهان بازبینی مجدد اف بی آی در این مورد هستند، آنها ترامپ را بازیچه دست پوتین می دانند.

واقعیت این است که جنس مخالفت ها با روسیه چه در حزب دموکرات و چه در حزب جمهوری خواه بیشتر ایدئولوژیک و میراثی بازمانده از دوران جنگ سرد است. این در حالی است که مقتضیات دوران پساایدئولوژیک بسیار متمایز است.بی جهت نیست که سلف های ترامپ هر کدام خود داستان عاشقانه جدایی با پوتین داشتند.

نشریه اکونومیست در شماره اخیر خود در این رابطه می نویسد" جورج دبلیو بوش به چشم‌های ولادیمیر پوتین نگاه می‌کرد و باور داشت که توانسته است روح او را مشاهده کند. او اشتباه می‌کرد. باراک اوباما تلاش کرد تا روابط با روسیه را «راه‌اندازی مجدد» کند، اما تا پایان دوره ریاست‌جمهوری او روسیه، کریمه را به خاک خود ملحق کرد، درگیری‌هایی را در سایر نقاط اوکراین رقم زد و خلأ قدرتی را که اوباما در سوریه بر جا گذاشت، پر کرد. به‌نظر می‌رسد دونالد ترامپ می‌خواهد بیشتر جلو برود و یک صف‌بندی جدید استراتژیک را با روسیه شکل دهد"اما دلیل چنین "دلبری های" از دیو روسی چیست؟

بازدارندگی از طریق وابستگی

در پاسخ باید گفت که سیاست نزدیک شدن به کرملین به ویژه بعد از فروپاشی دیوار برلین یکی از اهداف فرا استراتژیک حاکمیت آمریکا محسوب می شده است. آمریکایی ها در یک نگاه کلان معتقدند که بهترین و موثرترین الگوی بازدارندگی برای کنترل و محدود سازی روسیه تعامل هرچه بیشتر با این کشور است. زیرساخت های صنعتی روس ها به شدت نیازمند مدرن شدن هستند، آمریکایی ها می توانند با حضور گسترده در این زیر ساخت ها نوعی وابستگی را برای کرملین ایجاد کنند. وابستگی که هزینه اقدامات تهاجمی روسیه را بالاخواهد برد.

اما دوری از مسکو باعث می شود روس ها تلاش کنند مسیر توسعه را به صورت مستقل بپیمایند و شبکه، نظم و ساختاری موازی با آنچه آمریکایی ها برای سلطه بر جهان طراحی کرده اند، ایجاد کنند. معتقدان به این دیدگاه بر این باورند که در حدود دو دهه گذشته به دلیل عدم توانایی در مدیریت روابط دو جانبه، روس ها سنگ بنای تغییر نظم لیبرال دموکراسی که بعد از جنگ جهانی دوم پایه های آن ریخته شده بود را نهاده اند، حالا ترامپ تلاش دارد تا مانع از تداوم چنین مسیری بشود.

شاگردان پر وپا قرص تئوری جنگ تمدن های هانتینگتون

اما این همه ماجرا نیست، دولت ترامپ و به ویژه ایدئولوگ پشت پرده آن یعنی استیو بنون نگاهی به شدت تمدنی هم به تحولات بین المللی دارند.به گونه ای که آنها را می توان شاگردان پر وپا قرص تئوری جنگ تمدن های هانتینگتون دانست.ساموئل هانتینگتون معتقد بود که در دوره پساایدئولوژی، باید منتظر جنگ تمدن‌ها ماند. تمدن‌هایی هفتگانه که او یکی از آنها را تمدن اسلاو - ‌‌‌‌ارتدوکس روسی می‌دانست، دیگری تمدن کنفسیوس چینی و مهم‌ترین آنها، تمدن اسلامی. هانتینگتون در اثر مشهور خود با عنوان «برخورد تمدن‌ها و تغییر جهان» از سربرآوردن تمدن اسلامی و چینی سخن گفته و به غربی‌ها هشدار می‌داد که باید منتظر برخوردهای میان تمدنی باشند.

هشدار او را البته کمی بعد «زبیگنیو برژینسکی» تکمیل کرد، آنگاه که از احتمال اتحاد چین و روسیه و ایران سخن گفت: «چنین‌ ائتلافی‌ گرداب‌ عظیمی‌ از خشونت‌ به‌ بار می‌آورد که‌ به‌ طور طولی‌ و در عرض‌ نقطه‌ شرق‌ آسیا امتداد دارد. گستره‌ آن‌ از شرق‌ به‌ غرب، از دریای‌ آدریاتیک به‌ بالکان‌ و تا مرز چین‌ در منطقه‌ سین‌کیانگ‌ تداوم‌ می‌یابد و از جنوب‌ به‌ شمال‌ نیز اطراف‌ خلیج‌فارس‌ دور می‌زند و بخشی‌ از خاورمیانه‌ سپس‌ ایران، پاکستان‌ و افغانستان‌ را دربر می‌گیرد و در جنوب‌ نیز در امتداد مرز روسیه‌ ـ قزاقستان‌ و در شمال‌ تا مرزهای‌ روسیه‌ ـ اوکراین‌ امتداد می‌یابد. "

نسخه هانتینگتون برای مقابله با چنین رویدادی نزدیکی با روسیه (حوزه تمدنی مسیحیت ارتدوکس) و مخالفت همه‌جانبه با چین ( تمدن چینی کنفسیوس) و تمدن اسلامی بود. حالا شاید بهتر بتوان سخنان استیو بنون، مشاور ترامپ را فهمید، او سال گذشته در اظهاراتی هشدار دهنده گفته بود «هیچ شکی» ندارد که «طی پنج تا 10 سال آینده در دریای جنوبی چین وارد یک جنگ خواهیم شد.» اگر چنین باشد، آمریکا به متحد نیاز خواهد داشت و روسیه یک قدرت هسته‌ای است که 4200 کیلومتر مرز مشترک با چین دارد.به هر حال چه از منظر بازدارندگی و ایجاد وابستگی و چه از منظر تمدنی به تحولات اخیر در رابطه مسکو - واشنگتن نگاه کنیم؛ استراتژی بازی کاخ سفید یکسان است. استراتژی این روزهای ترامپ، استراتژی دیو و دلبر است، الگویی که در آن آمریکا تلاش می کند از طریق نزدیک شدن به مسکو او را شیفته خود ساخته و کم کم آن را رام سازد. اما روس ها تجربه چنین بازی را با آمریکایی ها در دوران پسا شوروی دارند، حالا باید دید که در عمل آیا مسکو از کوله بار تجربیاتش بهره خواهد برد یا نه؟

دکترعلیرضارضاخواه
کد مطلب : ۶۱۰۶۲۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما