اخیراً وزارت امور خارجهی جمهوری اسلامی، در اقدامی پانزده شرکت آمریکایی را که مستقیماً یا بهصورت غیرمستقیم با مسئلهی جنگ رژیم صهیونیستی علیه مردم غزه در رابطه بودند، در لیست تحریمهای خویش قرار داده است که در اینخصوص بایستی به چند نکته اشاره کرد:
1. جنگ با آمریکا، جنگ ارزی است و نه جنگ نظامی
پی بردن به این مهم که نبرد فعلی با آمریکا را اعداد و ارقام اقتصادی تعیین میکنند و تشکیل میدهند، مسئلهای بسیار مهم و برای شرایط فعلی ایران که دولت حاکم، اعتقاد عملی به آن ندارد، بسیار ضروری است. پیشتر و در سخنان مکرر، رهبر انقلاب بیان داشته بودند که ایران در یک جنگ اقتصادی با آمریکاست و آمریکاییها برای از پای درآوردن ایران، ناگزیر به اتخاذ این رویکرد برای مقابله با ایران شدهاند. در این فضا، توجه آمریکاییها به مسئلهی جنگ اقتصادی بهمعنی عدم آزمون گزینههای دیگر نسبتبه ایران نبوده است، بلکه بدین معنی است که گزینههای دیگر آمریکاییها علیه ایران کارگر نیفتاده و بهاینترتیب سراغ گزینهی اقتصادی رفتهاند و تلاش میکنند در این زمینه نبرد با ایران را دنبال کنند و این کشور را دچار شکست کنند. بی تردید در این فضای نبرد اقتصادی، تنها گزینهی آمریکاییها نیز اقتصادی خواهد بود. از تحریم و تهدید اقتصادی گرفته تا از بین بردن هرگونه اعتماد شرکتهای بینالمللی و بانکهای خارجی برای داشتن ارتباط اقتصادی با ایران یا باز کردن فاینانس و مبادلات تجاری و مالی با تهران، همهوهمه یک گزینه را تداعی میکند و آن نیز گزینهی اقتصادی است.
البته آمریکاییها نبرد اقتصادی و جنگ ارزی با ایران را از سالها پیشتر آغاز کرده بودند، اما نسبتبه این موضوع که این یک ابزار برای مهار ایران است، در ایران و بهخصوص در وزارت خارجه اجماعنظری وجود نداشت. بهطور کلی از اوایل انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، این ابزار مورد پیگیری آمریکاییها قرار گرفته است تا اینکه بعد از پروندهسازی در قضیهی هستهای و بهطور خاص در سالهای 2010 و 2012، این موضوع را به اوج خود رساندند. بنابراین استفاده از این ابزار سابقهی تاریخی دارد و به عمر نظام برمیگردد. رهبر انقلاب نیز بارها هشدار دادهاند که بهدلیل ناتوانی آمریکاییها، میدان نبرد همین میدان اقتصادی است.
جنگ ارزی آمریکاییها علیه ایران مصادیق و شواهدی نیز داشته است. آمریکاییها از نظام جنگ اقتصادی خود علیه ایران، اهدافی شبیه تغییر رفتار و شاید تغییر نظام را نیز پیگیری میکنند. برای مثال، جیمز ریکاردز، مشاور کاخ سفید در امور جنگ ارزی، در سال 2012 گفته بود «جنگ ارزی علیه ایران گروه دیگری را به قدرت میرساند تا مسئلهی هستهای ایران را از طریق دیگری حل کنیم.» وی که نویسندهی کتاب پرفروش «جنگهای ارزی» است، در سال 2012 در اندیشکدهی کارنگی آمریکا بیان داشت: «هماکنون که صحبت میکنیم، جنگ ارزی علیه ایران در حال صورت گرفتن است. آمریکا تحریمها علیه ایران را افزایش داده است و این روند ادامه دارد. اخیراً رئیسجمهور آمریکا دسترسی بانک مرکزی ایران را به سیستم مالی دنیا قطع کرده است.»
این موضوع برمیگردد به اوج تحریمهای اقتصادی که آمریکاییها علیه صنایع پتروشیمی و نفتی در سال 2010 و تحریمهای بانک مرکزی (که بهزعم خود آمریکاییها تحریمهای «فلجکننده» نام گرفتند) در سال 2012 علیه ایران وضع کردند؛ تحریمهایی که هدفش این بود که «به بانکهای دیگر میگوییم که اگر با بانک مرکزی ایران مراودات مالی داشته باشید، همکاری با آمریکا را از دست میدهید. بانکهای بزرگی همچون بانک دویچه، یو بی اس و... نیازی نیست که به آنها دو بار گفته شود. آمریکا در این مورد جدی است.»
هدف دیگری که در پی این انقطاع روابط بانکهای دیگر با بانک مرکزی ایران توسط آمریکاییها پیگیری میشد، از بین بردن پایهها و زیربنای اقتصاد ایران توسط آمریکاییها بهعنوان آخرین ابزار در دست آمریکا برای تغییر اعتماد مردم به جمهوری اسلامی بود تا به این واسطه، تغییر رفتار و نهایتاً تغییر رژیم را به منصهی ظهور برساند. «این اقدام آمریکا باعث شد که 40 درصد ارزش ریال در یک روز کاهش یابد. حقیقت این است که انتخابات ایران نزدیک است و جالب است که آمریکا این اقدام را در نزدیکی انتخابات ایران انجام میدهد. اهداف این اقدام میتواند تأثیرگذاری بر انتخابات ایران، تحریک دوبارهی جنبش سبز و ایجاد نارضایتی گسترده باشد.»
این جملات مشاور کاخ سفید در امور جنگ ارزی و نویسندهی کتاب «جنگ ارزی» است که با علم به این موضوع که این اقدامات آمریکاییها سبب تغییر در رفتار ایران میشود، هدفگذاری خود را مسئلهی انتخابات و تغییر رفتار ایران قلمداد میکند. پایهی جنگ اقتصادی و ارزی آمریکاییها علیه ایران، همین نداشتن ثبات در امور اقتصادی و بالا رفتن نرخ آمارهایی شبیه تورم، بیکاری، رکود و... است که این موضوع نیز توسط مشاور کاخ سفید اینگونه بیان شده است: «بهترین راه بیثباتسازی استفاده از افزایش تورم است. تغییر رژیم اسم همین بازی است که در ایران در حال اجراست. هیچکس جنگ را دوست ندارد، اما میتوانیم کاری کنیم که گروه دیگری در ایران به قدرت برسند و مسئلهی هستهای را از طریق دیگری حل کنیم. این جنگ مالی است که از 2009 علیه ایران شروع کردیم و نتیجهی آن را بهزودی میبینیم.»
[1] بنابراین آمریکاییها برای طرح خود برنامههایی نیز داشتهاند و این برنامهها را نیز عملی کردهاند که نمود آن را در بیاعتمادی و در درجهی بعدی وحشت و هراس بانکهای بینالمللی برای داشتن روابط تجاری و مالی با ایران میتوان مشاهده کرد. موضوعی که وزیر خزانهداری آمریکا با مأموریت ویژهای که باراک اوباما، رئیسجمهور وقت آمریکا، به وی داده بود، بهدنبال آن بود.
مأموریتی که وی بایستی به کشورها سفر میکرد و آنها را نسبتبه عدم تغییر شرایط برای داشتن روابط مالی و تجاری با ایران، آگاه میساخت. بنابراین موضوع جنگ اقتصادی و ارزی آمریکاییها علیه ایران، مسئلهی دمدستی و زودگذری نبود که آمریکاییها بهراحتی از آن عبور کنند. آنها به عملی شدن این ابزار خود بهغایت باور داشتند و نتیجهی آن را نیز میتوان در شرایط فعلی مشاهده کرد. حتی با روی کار آمدن رئیسجمهور تندرویی مثل دونالد ترامپ و کابینهی جنگ طلب او، اولویت آمریکا در رابطه با ایران مسئلهی اقتصادی قرار گرفته است؛ بهگونهای که مشاهده میشود در همان هفتهی اول رسیدن به کاخ سفید که هنوز دولت آمریکا رأی اعتماد خود را از سنا نگرفته بود، تحریمهایی علیه 25 شخص و نهاد حقیقی و حقوقی وضع شد. این موضوع بیتردید نشاندهندهی این است که از نظر آمریکا در دوران ترامپ نیز مسئلهی جنگ اقتصادی با ایران در اولویت قرار داشته و دارد.
در این فضا تحریم شرکتهای آمریکایی توسط وزارت امور خارجهی ایران هرچند اقدام متقابل متناسب نیست، اما نشان میدهد در بالاترین سطح اجرایی در روابط خارجی ایران، برداشتی نسبتبه مسئلهی «جنگ اقتصادی آمریکاییها علیه ایران» شکل گرفته است. عمق و سطح این برداشت مقولهای نیست که در چارچوب این نوشته قرار گیرد، اما مسئلهی بنیادین همین توجه به «برداشت نسبتبه جنگ اقتصادیای است که آمریکاییها به راه انداختهاند» و تلاش میکنند ایران را در نبرد این جنگ اقتصادی زمینگیر کرده و توان ایران را مسلوب کنند.
اینکه برای هر تحریم آمریکاییها، برخی از افراد توجیهی دستوپا نکنند و در عوض تلاش کنند راهحلهای متناسب و رفتارهای درخور شأن ملت ایران در قبال آمریکاییها روی میز قرار دهند، موضوعی است که پیشتر بایستی صورت میگرفت، هرچند شروع آن در این برههی زمانی نیز اگر متناسب بود، مهم تلقی میشد. صرف صدور بیانیه علیه آمریکاییهایی که تلاش دارند سیستم اقتصادی ایران را متزلزل کرده و بهواسطهی آن تغییر رفتار و متعاقباً تغییر نظام را پیگیری کنند، امری متناسب نیست. برای مواجهه با آمریکاییها بایستی همهی گزینهها را روی میز قرار داد؛ از گزینههای نرم تا سخت. تحریم شرکتهای آمریکایی شبیه به همان ضربهی دومی است که در عملیات نظامی وارد میشود. برای هر ضربهی آمریکاییها، ایران بایستی ضربهی محکمی را در نظر بگیرد. دستوپای ایران در سطح بینالمللی بسته نیست و دولتها نبایستی طوری تداعی کنند که دستوپای ایران بسته است.
2. اعتمادبهنفس و عزت ملی
یکی دیگر از دلایلی که برای مهم بودن مسئلهی اقدام متقابل علیه آمریکاییها میتوان برشمرد و این اقدام وزارت خارجه (هرچند نامتناسب) درخصوص تحریم شرکتهای آمریکایی که بایستی خیلی پیشتر صورت میگرفت، ممکن است در این فضا گنجانده شود، مسئلهی بازگشت اعتمادبهنفس ملی و عزت ملی است که در این دولت کمتر مورد پیگیری قرار گرفته است و حتی در برخی از امور، مورد خدشه نیز قرار گرفته بود که از آن جمله میتوان به تعدی به حجاج ایرانی، عدم ورود ایرانیان به آمریکا به بهانهی تروریستی بودن احتمالی اقدامات شهروندان ایرانی برای آمریکاییها و سایر مسائلی که عزت ایرانی و حتی «عزت پاسپورت» ایرانی را مورد خدشه قرار داده بود اشاره کرد.
دولت در این چند سالی که قدرت را در دست داشته، هرچند با ادعای بازگرداندن عزت ملی تلاش کرد رضایت مردم را نگه دارد، ولی بهطور کلی کارنامهی قابل قبولی در اینخصوص ندارد. این اقدام اخیر وزارت خارجه اگر برای بازیابی عزت ازدسترفته توسط این دولت انجام شده باشد، یک گام هرچند حداقلی در فهم این موضوع است که عزت ملی در این دولت مورد بیمهری قرار گرفته است، هرچند بسیار دیر.
اگر هم با این نیت صورت نگرفته باشد، که مبحثی جداگانه دارد. مسئلهی عزت ملی و اعتمادبهنفس ملی، مسائلی نیستند که دولتها بهصورت سلیقهای با آنها رفتار کنند. مسائلی مربوط به گفتمان دوام و قوام یک نظام اجتماعی و سیاسی میشوند. اعتمادبهنفس و عزت ملی در حوزهی سرمایهی اجتماعی یک نظام سیاسی است که درصورتیکه به خطر بیفتد، از هدررفت سرمایههای اقتصادی نیز بدتر است. سرمایهی اقتصادی را به طرق مختلف میتوان بازگرداند، اما آنچه تحصیل آن دشوار است، همین سرمایهی اجتماعی است. دولتها برپایهی همین سرمایهی اجتماعی گفتمانهای ملی را شکل میدهند و تقویت میکنند. مسئلهی گفتمان ملی یکی از حیاتیترین مسائلی است که یک ملت در جریان ملتسازی آن را تجربه میکند. ملتی که به نظام اجتماعی و سیاسی خود باور و اعتماد نداشته باشد، نهتنها حاضر به پرداخت هزینه برای اقدامات متهورانهی کشورش نخواهد شد، بلکه به طریق اولی مشروعیت آن را نیز به رسمیت نخواهد شناخت. اینجاست که خواسته یا ناخواسته مسئلهی اعتمادبهنفس ملی حلقهی محکم اتصال بین مردم و سیاست تلقی شده و مشروعیت یک نظام سیاسی را تداوم میبخشد.
3. آموزش سیاستهای تنبیهی برای تحدید رژیم صهیونیستی
یکی دیگر از رویکردهایی که اقدامات متقابل شبیه به تحریمها ایران علیه شرکت آمریکایی باید پیگیری کند، تنبیه شرکتهایی است که مستقیم یا غیرمستقیم در جنگ علیه مردم غزه یا تهدید مردم غزه بهوسیلهی رژیم صهیونیستی نقش داشتهاند. این موضوع حائز اهمیت فراوانی است؛ چراکه نهتنها نشاندهندهی رویکرد سیاست خارجی کشور است، بلکه از دیگر سو، نشاندهندهی رویکرد آموزشی برای افکار عمومی بینالمللی بهمنظور تحریم و تحدید رژیم اشغالگر قدس است. پیشتر گفته شده بود که یکی از سیاستهای تحدیدکنندهی رژیم صهیونیستی، تحریم کالاها و یا شرکتهایی است که در ارتباط مستقیم و حتی غیرمستقیم با این رژیم قرار دارند.
البته بهدلیل ملاحظات سیاسی و ترس دولتها در عرصهی بینالمللی از تنبیه آمریکاییها و متحدان غربی رژیم صهیونیستی، اشاره شده بود که اگر دولتها یاری نکردند، این وجه از قدرت بایستی توسط مردم بهعنوان شهروندان جامعهی بینالمللی انجام شود و مردم کالاهای تولید سرزمینهای اشغالی در اقصی نقاط دنیا را تحریم کنند. البته برخی اقدامات نیز در اینخصوص پیشتر انجام شده است، اما بهقدری نبوده که تأثیری بر رفتار این رژیم داشته باشد.
ایران با تحریم شرکتهای آمریکایی توسط وزارت امور خارجه، باید این پیام را نیز بهعنوان پیوست فرهنگی این تحریمها به دنیا مخابره کند که تنبیه رژیم صهیونیستی میتواند رویهی ملتها و متعاقباً دولتها قرار گیرد. موضوعی که با توجه و مورد تمرکز قرار دادن رسانهها باید انجام شود و دولت نباید بهصرف تحریمها بسنده کند. این پیام باید مخابره شود که دولتها در عرصهی بینالمللی بدون ترس از مجازات اقتصادی توسط آمریکاییها و متحدان غربی رژیم صهیونیستی، میتوانند دست به تحریم شرکتهای مرتبط با این رژیم بزنند. بنا نهادن این امر بهعنوان یک رویه، باید شروع یک برگ آموزشدهنده در دفتر سیاستهای تنبیهی جمهوری اسلامی علیه رژیم اشغالگر قدس در صحنهی بینالمللی باشد که به کشورهایی که با این سیاست با واهمه و وحشت مینگرند، پیامهایی را ارسال کند و این پیام بایستی با رویکردهای رسانهای همراه شود.
فرجام سخن
اخیراً و در پاسخ به تحریمهای ایالاتمتحده علیه برنامهی موشکی ایران و تحریمهای شرکتهای مرتبط با صنایع دفاعی و نظامی ایران، وزارت امور خارجه اقدام به تهیهی لیستی متشکل از پانزده شرکت آمریکایی کرده که توجه به این موضوع بهدلیل اهمیت آن ضروری بود. اشاره شد که جنگ اقتصادی بین ایران و آمریکاییها چند صباحی است که وارد فاز جدی شده است.
چه ایران و دولتها در ایران بخواهند و چه نخواهند، آمریکاییها از گزینهی اقتصادی بهعنوان بهترین گزینهی موجود خود علیه ایران بهرهبرداری میکنند. در این فضای بهوجودآمده، نکتهی مهم این است که چنتهی ایران در مواجهه با آمریکاییها خالی نباشد و ایران نیز بتواند گزینههای خود را بر روی میز قرار داده و اقدام متقابل و البته متناسب در مقابل اقدامات خصمانهی آمریکاییها انجام دهد. بدینترتیب گنجاندن نام این پانزده شرکت آمریکایی برای به رخ کشیدن گزینههای ایران برای تنبیه آمریکا باید تلقی شود. هرچند این اقدام، اقدام متقابل در برابر سیاستهای خصمانهی آمریکا تلقی نمیشود و از شدت لازم برای بازدارندگی نیز برخوردار نیست، اما شاید اگر برای بازیابی عزت ملی توسط این دولت صورت گرفته باشد، که با توجه به سیاستهایی که دولت فعلی در برخی از مسائل، خصوصاً در مسئلهی حج ترتیب داده است، عزت ایرانیان دچار خدشه شده، باید دقیقتر مورد توجه قرار گیرد.
نهایتاً با ارتباط رسانهای بهعنوان پیوست فرهنگی این اقدام تنبیهی بایستی وجه آموزش تحریم رژیم صهیونیستی و شرکتهایی که مرتبط با رژیم اشغالگر قدس هستند، بهعنوان پیام این تحریمها، به افکار عمومی و در سطح بعدی به دولتها مخابره شود. مسئلهای که میتواند راهنمای عمل کشورها در مواجهه با تجاوزطلبیهای روزانهی رژیم اشغالگر قدس تلقی شده و خوی تجاوزی او را کم کند.*
پی نوشت:
[1]. http://tabyincenter.ir/18338