۰
چهارشنبه ۲۳ فروردين ۱۳۹۶ ساعت ۰۹:۴۴

بازشناسی حوثی های یمن

بازشناسی حوثی های یمن
1ـ افراد شاخص

علامه بدرالدین بن امیرالدین الحوثی (1)
علامه بدرالدین از سادات حسنی و دومین عالم بزرگ زیدی پس از علامه مجدالدین المؤیدی متولد سال 1927 م. از مراجع بزرگ و علمای شامخ حوزه ی علمیه «صعده» بوده که به علم، تقوا، زهد، صبر و جهاد در میان زیدیه معروف شد و تعداد تألیفاتش به 34 کتاب ارزشمند رسید.
ایشان از علاقه مندان به انقلاب اسلامی، امام خمینی (ره) و نظام جمهوری اسلامی «ایران» بوده و در سال 1994 م. سفری به ایران داشت و مدت یک سال جهت تحقیق و آشنایی با علما در «حوزه ی علمیه ی قم» اقامت نمود. از جمله فرزندان ذکور علامه بدرالدین عبارتند از: حسین، یحیی (عضو سابق مجلس نمایندگان)، محمد (فعال در امور فرهنگی)، عبدالسلام (که در درگیری های «یمن» توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد) و علی (نوجوانی که در درگیری های مبارزان سمن کشته شد).

حسین بدرالدین الحوثی (2)
حسین، از علمای جوان حوزه ی علمیه شیعیان زیدی در «صعده» بود که پس از وحدت «یمن» در سال 1990 م. (در سن 31 سالگی) به همراه عده ای از علمای زیدی، حزب الحق را تأسیس نمود. او در سال های 1993 تا 1997 م. به عنوان تنها نماینده ی حزب الحق در مجلس نمایندگان یمن حضور یافت؛ سپس به دلیل برخی اختلافات درون حزبی، از این حزب کناره گیری کرد و به موازات فعالیت های سیاسی، در سال 1991 م. تشکیلات شباب المؤمن را به همراه دیگر علمای جوان زیدی با هدف فعالیت های فرهنگی در استان صعده تأسیس نمود. حسین، تحصیلات تکمیلی خود را در «دانشگاه خارطوم» گذراند. وی در مراکز فرهنگی تحت اشراف خود، به امر تدریس علوم و معارف اسلامی اشتغال داشت، بسیاری از سخنرانی های وی به صورت جزوه منتشر شده است. او در یکی از جزواتش به نام «الثقافه القرآنیه» (سخنرانی در 2002/8/4 م.) پس از بیان اهمیت فراگیری زبان عربی برای فهم صحیح «قرآن»، به علن اصول فقه زیدیه انتقاد کرد؛ زیرا معتقد بود این علم مانع فهم درست قرآن است. او سپس می گوید:

ما به دلیل دوری از قرآن به خود بدی کرده ایم، به قرآن که بزرگ ترین نعمت خداست بدی کرده ایم و الآن به امتی مرده تبدیل شده ایم.
وی در ادامه، جمله ی امام خمینی (ره) را در اهمیت «قرآن کریم» ذکر می کند و می گوید:

این افتخار بسیار بزرگی برای ماست که به قرآن توجه کنیم. خصوصاً در این مرحله که دشمنان خدا به دنبال دور کردن ما از این کتاب آسمانی هستند تا جایی که می خواهند قرآن را از ما بگیرند و در اعتقاد ما به قرآن تشکیک کنند.
او در یکی از جزواتش به نام «خطر دخول آمریکا للیمن» (سخنرانی در 2002/2/3 م.) کلامی از امام خمینی (ره) را این گونه نقل می کند:

امام خمینی (ره)، آمریکا را شیطان بزرگ نام نهاد و آن را بالاتر از هر شرّی دانست؛ زیرا یهود بر آمریکا حکم می راند و بر آن حاکم است.
در همین جزوه پس از ذکر اینکه دعوت امام خمینی (ره) به عنوان امام عادل و متقی رد کردنی نیست، می افزاید:

به حق، دیدم هر که مقابل انقلاب اسلامی ایران، در عصر امام خمینی، ایستاد و مقابله کرد، شومی فرجام خود را دید؛ [مثلاً] دولت هایی که همراه عراق (صدام) ضد جمهوری اسلامی که تا به حال بزرگ ترین دشمن آمریکا و اسرائیل بوده، ایستادند؛ زیرا امام خمینی (ره) جداً در پی آن بود که اعراب و مسلمانان را از سلطه ی اسرائیل آزاد کند؛ اما همگی مقابل او ایستادند.
در جای دیگر از همین سخنرانی، ضمن نقل حوادث جنگ صفین و فتنه ای که در صفوف سپاه امام علی (علیه السلام) ایجاد شد، کلامی از امام خمینی (ره) را در این باره ذکر می کند، سپس با ذکر تبعات منفی همینه ی «آمریکا» بر کشورهای منطقه و خطرات ورود آمریکا به «یمن»، می گوید:

بر یمنی ها واجب است که به این مسئله راضی نشوند و بر آنان خشم گیرند و از یمن خارجشان کنند.
او در یکی دیگر از جزوات به نام «الإرهاب و السلام» (سخنرانی در 2002/3/8 م.) درباره ی معنای دو اصطلاح إرهاب (ترور) و جهاد در فرهنگ اسلامی و تفاوت معنای آن در فرهنگ آمریکایی مطالبی را مطرح می کند. سپس درباره ی حزب الله می گوید:
آیا سکوت در برابر [شهادت جوانان] حزب الله لبنان، جایز است؟ یا اینکه آنها از روح قرآن کریم که عبارت از عمل و جهاد، وحدت و برادری، انفاق و ایثار است، ملهم شده اند. آنها با سرافرازی زندگی می کنند و ضدّ خواست اسرائیل سخن می گویند و شبکه ی ماهواره ای علیه اسرائیل ایجاد کرده اند.
سپس با انتقاد از ورود «آمریکا» به «یمن»، سؤال می کند:

آیا برای مبارزه با سه تروریست، نیازی به آمدن آمریکایی ها جهت آموزش ارتش یمن بود؟ آمدن آمریکایی ها به یمن ابتدای شر است. آمده اند که پایگاه های نظامی راه بیندازند. پس از آن آمریکا بر یمن مسلط خواهد شد و همه ی امور ما را فاسد خواهد کرد.
او در جزوه ای دیگر با عنوان «لاعذر للجمیع أمام الله» (سخنرانی در 2002/3/6 م.) می گوید:

امام خمینی حج را به معنای قرآنی کامل آن عرضه نمود و برای ایرانیان روشن ساخت که شعار برائت از آمریکا و مشرکان و اسرائیل را سر دهند.
جنبش الحوثی، نخستین بار در سال 1990 م. به عنوان جنبش یا سازمانی فکری سیاسی و مسلح ابراز وجود کرد. تا پیش از این، فعالیت اولیه ی این جنبش، محدود به ارائه ی آموزش های دینی به جوانان و تربیت و کادرسازی می شد، طبعاً فعالیت های این جنبش مطابق مذهب زیدی بود که مذهب اکثریت مردم یمن است.
سازمان جوانان مؤمن (الشاب المؤمن) دو مرحله را پشت سر نهاد. مرحله ی تأسیس و شکل گیری که از سال 1990 م. و کمی پس از اعلام وحدت دو یمن در برخی از مناطق استان «صعده» در شمال پایتخت (صنعا) آغاز شد. مراکز حوثی ها کعبه ی آمال بسیاری از جوانان شد که از نقاط مختلف و استان های مشهور به گرایش زیدی هادوی به صعده می رفتند. رفته رفته دامنه ی فعالیت حوثی ها از استان صعده به استان ها و شهرستان های دیگری کشیده شد که صبغه ی زیدی بودنشان قوی بود. تا اینکه شمار دانشجویان این مرکز در استان صعده به پانزده هزار تن و بنا به اعلام بیانیه ای به نام شیعیان اثناعشری یمنی به هجده هزار تن رسید.
مرحله ی دوم، که مرحله ی رویارویی مسلحانه یا سازمان دهی مسلحانه ی علنی معروف به جامعه الحوثی است، از سال 2004 م. آغاز شد. از این مقطع زمانی به بعد، جماعت حوثی به گروه ها یا میلیشیاهای نظامی ای تبدیل شدند که دارای بُعد ایدئولوژیک بودند. این گروه های نظامی طیّ 4 سال، پنج جنگ مسلحانه را با ارتش «یمن» سامان دادند. آغاز این دوره ی چهار ساله 2004/6/18 م. و پایان آن 2008/7/17 م. بود. البته میان هر جنگ و جنگ بعدی، دوره ی استراحتی فاصله می انداخت.
دامنه ی عملیات جنگ پنجم، البته گسترده تر بود و به مناطق «صعده» محدود نشده و به مناطقی کشیده شد که به طور سنتی، گرایش زیدی هادوی داشتند. یکی از این مناطق، شهرستان «بنی حشیش» یکی از نزدیک ترین شهرها به «صنعاء» است. این جنگ به شدت ارتش یمن را به خود مشغول کرد.
با اینکه ارتش یمن در این زمان اعلام کرده که وضعیت را در کنترل خود دارد؛ اما بعید به نظر می رسد که این درگیری ها در آینده تکرار نشود، چنان که در درگیری های پیشین نیز هر بار بیانیه های ارتش، حکایت از خواباندن نزاع داشت. ریشه ی این درگیری ها را باید به ریشه های ایدئولوژیک این جماعت و در هم تنیدگی عوامل ایدئولوژیک و مذهبی با عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دانست.

2ـ بستر تاریخی
برای درک پدیده ی جماعت حوثی باید به این دو حقیقت اشاره کرد:
نخست اینکه دو مذهب اصلی مردم یمن، شافعی و زیدی است که مردم یمن در سایه ی این دو مذهب تاکنون برادرانه زیسته اند.
اگرچه امام زید، نخستین مؤسس زیدیه در یمن است؛ اما وی شرط نسبی یا خانوادگی و حتی افضل بودن را برای انحصار خلافت در خاندان علوی مطرح نکرد و در امر خلافت، مصلحت مسلمانان و عدالت والی را شرط کرد؛ هر چند چنین چیزی را امامت فضیلت داده شده با مراعات شرط کفایت و عدالت نامید و از فرض های اتوپیایی (آرمانی) دوری جست. اما این شیوه ی نظری، خلاف نظری است که پس از آمدن امام هادی در سال 284 ه‍.ق. به یمن برای بار دوم شایع و رایج شده است. از آن زمان تاکنون، وی مؤسس نخستین دولت زیدیه در «یمن» شد و در ایام حکومت امام هادی، در پاره ای مناطق یمن، ایده ی انتساب به امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) شکل گرفت و به عنوان پیش شرط برای هر کسی که در خود شایستگی حکومت را می دید، مطرح شد.
دوم اینکه امام زید نسبت به بزرگان صحابه، اهانت روا نمی داشت؛ بلکه خلافت شیخین را پذیرفته بود و از کسانی که به آنان اهانت می کردند، دوری می جست و همین رفتارش سبب شد تا غالب سپاهیانش از او روی گردان شوند و در جنگ با ارتش هشام بن عبدالملک تنها 218 تن با او ماندند.

3ـ عوامل ظهور
عوامل ظهور جنبش حوثی را می توان به عوامل درونی و خارجی تقسیم نمود. با این حال باید اذعان داشت که نمی توان این دو دسته عوامل را کاملاً از هم تفکیک کرد؛ زیرا نوعی تداخل میان این دو دسته وجود دارد که به آن خواهیم پرداخت:
عامل نخست، عامل داخلی و ریشه های سیاسی تشیع است. فرقه ی زیدیه یکی از فرقه های تشیع به شمار می آید که میان دیگر فرق شیعه به تشیع نزدیک تر است. اگر از اختلافات مذهبی میان شیعه ی اثناعشری و شیعه ی زیدی و از جمله هادوی چشم بپوشیم و نگاه ها را به سمت واقعیت سیاسی موجود توجه دهیم، نزدیکی آشکاری میان فرقه ی زیدیه هادویه و زیدیه جارودیه از سویی و میان فرقه ی مشهورتر شیعه، یعنی شیعه ی امامیه ی اثناعشریه از سوی دیگر، مشاهده خواهیم کرد. زمینه ی این تقریبع بستر تشیع است.
می خواهیم نتیجه بگیریم که بستر تشیع که میان مذهب اثناعشری و زیدی هادوی مشترک است، به نزدیکی دیدگاه های دو مذهب در ابعاد سیاسی کمک کرده است.
با اینکه از شروط مقرر شده برای حاکم در اندیشه ی سیاسی زیدیه، منتسب بودن به امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) است؛ اما برخی از شخصیت های جریان حوثی معتقدند که این مسئله، مسئله ای تاریخی است و اکنون، تنها قانون اساسی می تواند مرجع رابطه ی میان حاکم و مردم باشد. این امر قابل توجه است؛ اما با سخنان صریح بالاترین مسئولان جنبش حوثی که مرجع اعلای شیعه ی زیدی می باشند، هماهنگ نیست. بدرالدین امیر الحوثی، پدر حسین در پاسخ به روزنامه نگاری که از وی پرسیده بود: بنا به فتوای شما حکومت هر کس هر چند از اهل بیت نباشد، جایز است؟ چنین گفته بود:

ما دو نوع حکومت داریم که یک نوع آن، امامت است و این ویژه ی اهل بیت است، نوع دیگر احتساب (حسبه) نامیده می شود که هر مؤمن عادلی از این باب می تواند، حاکم شود، در صورتی که حساب دین خدا را بکند (حسبه) و از اسلام حمایت و به نیکی امر و از بدی نهی کند، اگرچه از سلاله ی امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) نباشد.
روزنامه نگار پرسید: چگونه این دو الگو را با هم آشتی می دهید؟ حوثی پاسخ داد:

تعارضی وجود ندارد؛ هرگاه امامت ممکن نباشد، احتساب (حسبه) خواهد بود.
این موضع، گویای آن است که در حقیقت، همان گونه که شیعه ی اثناعشری امامت را منحصر به دوازده امام می داند، شیعه ی زیدی هادوی، امامت را منحصر به نسل امامین الحسنین (علیه السلام) که از آن تعبیر به بطنین می کنند، می داند و این مطلب از این سخن بدرالدین حوثی بر می آید که: انتخاب و دمکراسی یک راه است؛ اما امامت راه دیگری است.

4ـ تکوین علمی، فکری و ایدئولوژیک
با توجه به اینکه در اندیشه ی سیاسی حوثی تعریف خاصی از مشروعیت سیاسی شده است، وی کوشیده تا پیروان خود را براساس مبانی نظری ای تغذیه ی فکری کند که بر بخشی از مفهوم سنتی مشروعیت متکی است. حسین و پدرش، بدرالدین حوثی، در برابر پاره ای اندیشه های افراطی که در بخش هایی از سنت بر آن تصریح شده، هم داستان بودند؛ اما این موضعشان مورد نقد و تحفظ (3) مرجع اعلای شیعیان زیدی، مجدالدین المؤیدی قرار گرفت و آن دو کوشیدند تا وی را اقناع کنند که این نقد و تحفظ را پس از تأیید بدرالدین حوثی به کناری نهد.
اما چیزی نگذشت که اختلافی دیگر میان دو جناح پدیدار گشت. سردسته ی یک جناح حسین الحوثی و سردسته ی جناح دیگر محمد یحیی سالم عزان بود. یک دسته خواهان تعامل فکری و گفت گو با دیگران و نو اندیشی بوده و دسته ی دیگر متمایل به تکرار دوباره ی موضوع فرهنگی و فکری و تمرکز بر قضایای سنتی قدیمی بودند. حسین الحوثی از این گروه بود.

5ـ ریشه یابی روح انقلابی گفتمان حوثی
روح سرکش و انقلابی گفتمان حوثی به دو عامل اصلی برمی گردد:
نخست: این روح و روحیه، خروجی یا برون داد طبیعی ترتیب زیدی هادوی است. این تربیت، ارزش نظر و تفکر را بسیار بالا می برد و به شخصی که به مرتبه ی اجتهاد دست یافته، حق اعمال نظر اجتهادی اش را می دهد. گویا حسین الحوثی در خود اهلیت اجتهاد را دیده که از برخی آرای حاکم و رایج در مذهب زیدی شانه خالی کرده است. این کار او، خشم بعضی از برجسته ترین علمای زیدی مذهب را برانگیختغ
عامل دوم به این نکته بر می گردد که بخشی از تکوین فکری و سیاسی حسین الحوثی، ریشه در مبانی اندیشه ی سیاسی زیدی دارد که اصل پنجم را امر به معروف و نهی از منکر بر شمرده و لازمه ی ایمان به این اصل را رد، سرکشی، سرپیچی، شورش، محاربه و خون خواهی از هر حاکمی می داند که به فسق و فساد او باور حاصل می شود.
اختلافات درونی، سبب شد تا سازمان شباب المؤمن خیلی زود اعلام موجودیت کند و تحولاتی نمایشی رخ دهد که یکی از دو طرف را به سطح رسانده و سپس به گزینه ی فعالیت مسلحانه بکشاند. اوج این اختلافات شدید درونی، جدایی و انفصال دو طرف بود که در پایان کار، جناح حسین الحوثی بر این جریان مسلط شد. آغاز اختلاف، اجمالاً ابراز تحفظ و نقد برخی مراجع بزرگ تقلید، مانند مجدالدین مؤیدی بود که اعلام کرد:

پاره ای از آنچه در جلسات و تجمعات حوثی بیان می شود، خلاف عرف و اندیشه ی مذهب زیدی است.
این موضع گیری سبب شد تا دروس حسین الحوثی یک دوره متوقف شود؛ اما پس از وارد شدن بدرالدین حوثی و بازنگری وی در مواد و محتوای این دروس و قانع کردن المؤیدی به درستی این دروس، بار دیگر این کلاس ها از سر گرفته شد. با این حال اختلاف آنها آشکار شد و به گوش رئیس جمهور هم رسید.
عزان که یار غار قدیمی حسین الحوثی بود و سپس از وی برید، سال 1999 م. را نقطه ی آغاز ظهور اختلاف درونی این مؤسسه می داند. گروه تحت تأثیر عزان اولویت را به توسعه ی ابعاد علمی و مطالعه ی جسورانه ی میراث فکری و پاسخ به پرسش های دانشجویان درباره ی مسائل اختلاقی، در فضایی آزادانه می دادند؛ در حالی که گروه دیگر که محمد بدرالدین در رأسشان بود، به بُعد روابط میان دانشجویان و تربیت معنوی و تقید آنان به میراث فکری و تأکید بر نقاط جدایی و تمایز میان مذاهب، اهمیت بیشتری می دادند.
اما در اواخر سال 2000 م. حسین بدرالدین حوثی به نفع برادرش، محمد وارد ماجرا شد و از ترجیح ایده ی تقدیس سنت و خودداری از نوسازی و گشودگی فکری دفاع کرد. او نوسازی فکری را خطری برای مذاهب و تباه کننده ی آنها شمرد.
اما از عوامل خارجی ای که به ظهور پدیده ی حوثی تا این حد کمک کرده است، عبارتند از:
بزرگداشت روز غدیر؛ شیعیان اثناعشری روز هجدهم ذی حجه ی هر سال را که به روز غدیر شناخته شده، جشن می گیرند. ریشه ی این مناسبت به حدیثی برمی گردد که هم شیعه و هم اهل سنت آن را اساساً صحیح می دانند و تنها بر سر کمی و زیادی برخی الفاظش اختلاف دارند. نسایی هم حدیث «من کنت مولاه فهذا علیٌّ مولاه» را نقل کرده است.
اما بحث بر سر این است که جشن روز غدیر در «یمن» از چه زمانی آغاز شده است؟ آیا این جنبش، پدیده ی جدیدی است که حوثی ها در سال های اخیر باب کرده اند یا از شعائر قدیمی است که زیدی های یمن در گذشته آن را بزرگ می داشته اند؟ یکی از کارشناسان در این زمینه معتقد است که این شعائر در قرون گذشته با توجه به حضور زیدیه در «یمن» گرامی داشته می شده است.
اما مسئله ی بزرگداشت روز غدیر به یکی از نشانه ها و شعارهای اساسی حوثی ها تبدیل شده و به شکلی در آمده که آنان هیچ انعطاف یا کوتاه آمدنی را در برابر آن از خود نشان نمی دهند و جالب توجه این است که در ضمن هر گونه توافق نامه یا مذاکره ای با دولت، بندی را به آزادی بزرگداشت روز غدیر اختصاص می دهند.

شعارهای جدید؛ داستان شعار جدید حوثی ها شایسته ی درنگ و تأمل است: الله اکبر، الموت لآمریکا، الموت لاسرائیل، اللعنه علی الیهود، النصر للاسلام.
ریشه ی این شعارها به آغاز انقلاب اسلامی ایران برمی گردد؛ به زمانی که امام خمینی (ره)، چنین شعارهایی را در برابر محمدرضا شاه پهلوی سر داد و تأثیر شگرفی بر دل های مردم نهاد. این شعارها در «ایران»، هم سنّ و سال خود انقلاب است و هنوز هم در مساجد سر داده می شود و به «لبنان» هم به تناسب حضور پر رنگ شیعیان انتقال یافته است.
در سال 2002 م. حسین الحوثی از سالن «مدرسه ی امام الهادی» در «مرّان صعده» این شعارها را سر داد و در فضایی عاطفی و آمیخته با درخواست اقدام به عمل در مقابل استکبار آمریکایی، از حاضران خواست این شعارها را تکرار کنند.
در زمانی که حسین الحوثی از پیروان خود می خواست تا به فلسفه و برآیند و تأثیر این شعارها بیندیشند، تأکید می کرد که آمریکایی ها از طرح چنین شعارهایی خشمگین شده و اقدام به پاک کردن شعارها از در و دیوار «صعده» و «صنعا» کرده اند و از سر دادن آن جلوگیری می کنند؛ زیرا با برنامه هایشان تناقض دارد و توطئه هایشان را برملا می کند؛ هر چند سفیر «آمریکا» در صنعا این اقدام را چنین توجیه کرد که آمریکا نمی خواهد نزاعی دینی میان این کشور و جهان اسلام، پدید آید.
از آن زمان تاکنون، این شعارها به بخشی از مراسم اساسی حوثی ها در همه ی فعالیت های فرهنگی شان تبدیل شده است؛ زیرا در میانه ی سخنرانی ها و درس ها و گاه در پایان آنها و همچنین نماز جمعه این شعارها را سر می دهند.

این شعارها برای حوثی ها شعارهایی مقدس است. پس از گذشت بیش از یک ماه از درگیری میان ارتش و حوثی ها، حسین الحوثی به یکی از رادیوهای عرب زبان درباره ی عوامل و اسباب جنگ چنین گفت:
این شعارها برجسته ترین دلیل شعله ور شدن این جنگ است.
وی اشاره کرد که علی عبدالله صالح، رئیس جمهور «یمن»، حدود دو ماه پیش از شروع این جنگ به وی پیغام داده که این شعارها را متوقف کنند؛ اما وی به دلیل وعده و وعیدهایی که همراه این هشدار مطرح شده، آن را نپذیرفته است.
اگر منطق دولت یمن که به شعاری که شکل و درون مایه ی آن وارداتی است و از سوی جماعت حوثی شیوع یافته، حساسیت نشان می دهد، قابل درک باشد، ادله ی حوثی هم که بر تداوم و تکرار شعار خود اصرار می ورزد، قابل بحث و تأمل است. حوثی هم برای کار خود ادله ای دارد؛ از جمله اینکه این روش، ساده ترین و بی زیان ترین روش و ابزار برای رویارویی با طغیان گری «آمریکا» و صهیونیسم است.
حوثی ها می گویند:

همین آزردگی آمریکا از این شعار و درخواستش از مقامات یمن برای متوقف کردن این شعار و دستگیری سردهندگان آن، دلیل تأثیر و نشانه ی قدرت این شعارهاست؛ در حالی که حرف های دیگران تنها مصرف داخلی دارد.
اما مخالفان حوثی ها معتقدند که این شعارها، حقیقتاً ایالات متحده را آزار نداده است و استناد می کنند به سخنان یحیی، برادر حسین الحوثی، که به یکی از پایگاه های عربی گفته است:

حکومت یمن در آغاز کار، برادرش حسین را به سر دادن شعارهایی ضدّ آمریکایی تحریک کرد و کوشید فضای مناسبی را در این زمینه فراهم آورد تا توجه آمریکا را به دشمنی فرضی در یمن جلب کند.
به هر روی حوثی تأکید می کند که، زیدی های یمن با هیچ کس سر عداوت ندارند و در طول تاریخ خود در یمن میان مسیحیان و یهودیان زیسته اند، بی آنکه کوچک ترین آزاری به آنان برسانند.

6ـ شهادت حسین بدرالدین الحوثی
در این میان علی عبدالله صالح به خیال اینکه می تواند با یک حمله ی نظامی کار حسین الحوثی و جمعیت محدودی را که همراه او هستند، یک سره کند؛ در سال 2004 م. به مناطق کوهستانی شمال «یمن» و به صورت مشخص کوهستان «مرّان» حمله کرد و بعد از درگیری ها و بمباران های هوایی سنگین، حسین الحوثی و تعدادی از هوادارانش را به شهادت رساند و بقیه ی یارانش از لحاظ ظاهری پراکنده شدند؛ اما این پایان کار نبود؛ بلکه آغاز تحولی جدی در منطقه بود و به تعبیر «قرآن مجید» «وَمَکَرُواْ وَمَکَرَ الله و الله خَیْرُ المَاکِرِینَ؛ (4) و [دشمنان] مکر ورزیدند و خدا [در پاسخشان] مکر در میان آورد و خداوند بهترین مکر انگیزان است.»
گرچه در سال 2004 م. که اولین جنگ حکومت یمن و حوثی ها در گرفت، کل جمعیت آنها حدود 200 نفر بیشتر نبود؛ ولی در سال 2010 م. در جنگ ششم و پس از گذشت 4 ماه از جریان گفته شده، عبدالمالک الحوثی، جانشین حسین الحوثی و برادر وی، چند صد هزار نفر را در این منطقه به صورت نیروهای بسیجی مسلح و پارتیزان سازماندهی کرد. در این زمان دیگر حوزه ی درگیری و نفوذ حوثی ها محدود به «مرّان» و استان «صعده» نیست؛ بلکه چندین استان استراتژیک شمال و شمال غربی یمن تا نزدیکی «صنعا»، حوزه ی نفوذ و اغلب در تصرف آنهاست. این در حالی است که دولت یمن به صورت قساوت آمیزی با هواپیما، حوثی ها و مردم بی گناه منطقه را بمباران کرده و حکومت «عربستان» هم در یک مقطع یک ماهه بیش از 600 سُرتی پرواز با هواپیماهای مدرن از قبیل اف 15 بر روی بعضی از مناطق حوثی ها انجام داده و آنجا را بمباران کرد. چنان که می دانید «عربستان» دارای یکی از مجهزترین ارتش های منطقه بوده و در طول این سال ها مقادیر زیادی سلاح خریداری کرده و این اولین باری است که سلاح های خود را در یک جنگ جدی امتحان می کند، ولی حوثی ها با قوت و قدرت تمام در منطقه حضور دارند.
در تحلیل جریان های «یمن» در سال 2010 م. می توان گفت: بدون تردید این وقایع تولد دوباره ی یک جریان مبارز و انقلابی ایستاده در برابر ظلم و ظالمان و مستکبران در سطح جهانی و در عین حال یک جریان شیعی قوی و دارای ریشه است. این جریان در یمن متولد شده و خیلی هم قوی است. دقت در آمار نیروهای بسیج و ارتش حسین الحوثی که از 2000 نفر در آغاز، به صدها هزار نفر رسیده است، آینده ای امید بخش را برای این جنبش پیش بینی می کند. علاوه بر این، جنبش الحوثی یک جریان مخلص، فداکار و با ایمان راسخ است که با قاعده و زمینه ی کاملاً مردمی در منطقه شکل گرفته است؛ یعنی آن 200 نفری که تبدیل به حدود یک میلیون نفر شده اند، از خود مردم یارگیری کرده اند، بدون اینکه محور آن پول و امکانات خاصی باشد.
مردم یمن، مردم بسیار ساده زیستی هستند و کافی است آن روحیه ی سلحشوری تاریخی احیا شود. اگر غیرت یک یمنی تحریک شود، اسلحه در دست می گیرد و وارد میدان نبرد می شود؛ بنابراین آنها چیز زیادی برای از دست دادن ندارند؛ حتی اگر شهر «صعده» 10 بار در روز بمباران شود، آنها در این شرایط به بیرون از شهر می روند و دوباره به شهر برمی گردند.
بعد از شهادت جسین الحوثی رهبری جمعیت الحوثی به عهده ی عبدالمالک الحوثی، برادر کوچک تر او گذاشته شد، البته آنها برادر بزرگ تری به نام یحیی الحوثی دارند که در «آلمان» است و قبلاً نماینده ی مجلس بود، ولی مصونیت پارلمانی اش لغو شده و محکوم به اعدام گشت. او در سال های اخیر مجبور به ترک یمن شد و هم اکنون در آلمان مستقر است و به نوعی سخن گوی جریان الحوثی به شمار می رود.

پی نوشت ها :

1. برگرفته از: سایت هفت اقلیم.
2. وی در تابستان 2004 م. با نیرنگ دولت یمن و به بهانه مذاکره با حسین بدرالدین الحوثی و وساطت علما، در هلیکوپتر گروه اعزامی دولت به جای مذاکره کنندگان نیروهای نظامی به محل قرار به جبل مرّان رفتند و حسین بدرالدین الحوثی را به شهادت رساندند.
3. تحفظ: اصطلاحی فقهی به معنای پرهیز کردن.
4. سوره ی آل عمران (3)، آیه ی 54.
منبع مقاله :
شفیعی سروستانی، اسماعیل؛ (1391)، دانشستان سرزمین های درگیر در واقعه ی شریف ظهور، جلد دوم (عراق، عربستان و یمن)، تهران: موعود عصر (عج)، چاپ دوم
مرجع : راسخون
کد مطلب : ۶۲۶۹۷۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما