۰
شنبه ۱۳ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۰۰

علل تداوم اتحاد ایران و سوریه

علل تداوم اتحاد ایران و سوریه
چکیده

اتحاد استراتژیک ایران و سوریه در خاورمیانه از جمله اتحادهایی است که طی چند دهه گذشته از تداوم قابل توجهی برخوردار بوده است. از طرف دیگر شکل گیری محیط جدید، فلسفه وجودی اتحادها را با  چالش مواجهه می کند که در نتیجه باعث افزایش احتمال گسست در اتحادها می شود، اما علی رغم تغییرات قابل توجه در محیط سیاست خارجی ایران و سوریه در اوایل دهه اول قرن بیست و یکم، اتحاد استراتژیک این دو بازیگر منطقه ای در مقطع زمانی 2000 تا 2011 تداوم  یافته است. در این راستا سوال محوری این پژوهش بر این مبنا است که در تداوم اتحاد استراتژیک ایران و سوریه در خاورمیانه در مقطع زمانی 2000 تا 2011، چه عواملی ﺗﺄثیر گذار بوده اند؟

یافته های این پژوهش بر این مبنا است که با توجه به نظریه رئالیسم تدافعی استفان والت به ترتیب اهمیت، وجود همبستگی ایدئولوژیک، نهادینه شدن همکاری ها و حفظ اعتبار از عوامل اصلی تداوم اتحاد ایران و سوریه بوده است، اما رهبری هژمونیک و شکل گیری جامعه امنیتی نقشی در تداوم این اتحاد نداشته اند.
 
مقدمه
 
انگیزش بقا در آنارشی مهمترین محرک رفتاری دولت ها در صحنه نظام بین الملل است. در واقع پایه و محرک اصلی رفتار دولت ها در صحنه روابط بین الملل، آنارشی بین المللی یا به عبارتی، نبود یک قدرت فائقه در صحنه نظام بین الملل است؛ در همین راستا، دولتها برای افزایش و ﺗﺄمین امنیت خویش، راهکارهایی همچون افزایش توان تسلیحاتی- نظامی، گسترش سرزمینی، استراتژی اتحاد و ائتلاف و غیره را انتخاب می نمایند. در این میان استراتژی اتحاد و ائتلاف از جایگاه ویژه ای برخوردار است. در واقع دولت ها برای مقابله با قدرت ثالث به اتحاد و ائتلاف با هم روی می آورند، اما فلسفه وجودی یک اتحاد و ائتلاف با تغییر وضعیت در صحنه روابط بین الملل و شکل گیری معادلات جدید با چالش مواجهه و در نتیجه اتحاد و ائتلافها با امکان فروپاشی مواجه خواهند شد.

به عبارتی می توان بیان کرد که عمر یک اتحاد و ائتلاف به صورت موقت و نه به صورت دائمی خواهد بود؛ از جمله این نمونه ها می توان به فروپاشی ائتلاف ایالات متحده، فرانسه و انگلیس با شوروی در مقابل آلمان بعد از جنگ جهانی دوم اشاره کرد، اما در بعضی از مواقع، اتحاد و ائتلاف ها در صحنه نظام بین الملل علی رغم تغییر محیط استراتژیک به مدت طولانی تداوم پیدا خواهد کرد. از جمله می توان به اتحاد استراتژیک جمهوری اسلامی ایران و سوریه علی رغم تغییر محیط استراتژیک اشاره کرد.

با پیروزی انقلاب اسلامی در 11 فوریه 1979، روابط سوریه و ایران که قبل از انقلاب به دلیل قرار داشتن دو کشور در دو اردوگاه شرق و غرب سرد بود، با اتخاذ موضع ضد امریکایی و ضد صهیونیستی حاکمان جدید در تهران، به سرعت بهبود یافت  ( Gelbart, 2010 :40) و با حمله عراق به ایران در 22 سپتامبر 1980 این روابط به منزلت استراتژیک رسید و دو کشور اتحادی غیر رسمی در مقابل تهدیدات مشترک (عراق ، اسرائیل و امریکا ) تشکیل دادند (سیمبر و اسمعیلی ، 1392: 7).

در آغاز دهه 90 با توجه به تحولات جدید در منطقه از جمله پیامدهای حمله عراق به کویت در اگوست 1990 ایران و سوریه روابط خود را با تشکیل کمیته عالی همکاری بین خود ارتقاء بخشیدند، اما اختلاف نظرهای دو متحد بر سر شرکت سوریه در فرایند صلح خاورمیانه، اعلامیه دمشق (2+6) و حمایت سوریه از ادعای سرزمینی امارات علیه ایران از گرمی روابط دو متحد کاست، ولی با انعقاد پیمان نظامی ترکیه و اسرائیل در سال 1996 که با هدف اعمال فشار بر ایران و سوریه پدید آمده بود، موقتاً  بر اهمیت اتحاد ایران و سوریه در سال های 1998-1996 افزود (Maltzhan, 2013:39-43).

 با تحولات مهم داخلی (در ایران و سوریه)، منطقه ای (خاورمیانه) و بین المللی در پایان قرن، یک بار دیگر از اهمیت این اتحاد کاست که می توان به موارد زیر اشاره کرد:

وضعیت داخلی، منطقه ای و بین المللی سوریه در ابتدای به قدرت رسیدن بشار در سال 2000 به گونه ای است که حکایت از کاهش تهدیدات داخلی، منطقه ای و بین المللی برای سوریه می کرد.

 در عرصه  داخلی با روی کار آمدن بشار اسد در 17 جولای 2000 ، اقدامات اصلاحی بشار در شش ماه اول به قدرت رسیدنش، همچون آزادی600 تن از زندانیان سیاسی، اجازه ﺗﺄسیس روزنامه به بخش خصوصی و غیره باعث شادمانی شهروندان سوری شد؛ هرچند روشنفکران و نیروهای مخالف نظام سوریه خواهان آزادی های بیشتری بودند (Ghadbian, 2001: 637)، اما این اقدامات اصلاحی محدود نیز باعث تصویر مثبتی از نظام سوریه در داخل و خارج و افزایش مشروعیت آن شد.

در عرصه منطقه ای با بهبود قابل توجه روابط سیاسی و اقتصادی با ترکیه بعد از موافقتنامه آدانا در20 اکتبر 1998، مخاطرات شدید ائتلاف نظامی ترکیه و اسراییل برای امنیت سوریه به حداقل خود رسید (Tur, 2010: 164) و با ایجاد و گسترش روابط اقتصادی با عراق از سال 1997 که ﻣﺘﺄثر از ائتلاف نظامی ترکیه و اسراییل بود به سمت ایجاد روابط سیاسی با این کشور که از سال 1980 قطع شده بود، گام برداشت (Lawson, 2007: 35-37). و با خروج نیروهای اسراییلی پس از هجده سال اشغال جنوب لبنان در مه 2000، خطر حمله اسراییل از مرزهای لبنان به سمت سوریه از بین رفت (Wallsh , 2013: 115).

در عرصه بین المللی نیز مشارکت سوریه در ائتلاف به رهبری امریکا در آزاد سازی کویت در سال 1991؛ همچنین شرکت سوریه در فرایند صلح مادرید در دهه نود باعث بهبود قابل توجه روابط سوریه با غرب به ویژه امریکا شد تا آنجا که در مراسم تشییع حافظ اسد، برخی مقامات غربی همچون خانم مادلین آلبرایت، وزیر امور خارجه امریکا و ژاک شیراک، رئیس جمهور فرانسه حضور داشتند که از دید ناظران بین المللی این حرکت، موافقت ضمنی غرب با انتقال مسالمت آمیز قدرت به بشار اسد تلقی شد (Ghadbian, 2001: 640).

تحولات فوق باعث شد که تهدیدات داخلی، منطقه ای و بین المللی برای سوریه در آغاز به قدرت رسیدن بشار به حداقل رسیده و علت تشکیل اتحاد ایران و سوریه که در دهه 80 و 90 برقراری موازنه تهدید در مقابل دشمنان مشترک امریکا، عراق، اسراییل و ترکیه بود در سال 2000 با وضعیت کاملاً جدیدی روبرو شود که اتحاد ایران و سوریه را تحت الشعاع خود قرار داده و به نظر می رسید که ایران از جایگاهی همانند دو دهه پیش در دستگاه سیاست گذاری خارجی سوریه برخوردار نباشد.

 از طرف دیگر در ایران نیز در عرصه داخلی  با انتخاب سید محمد خاتمی به ریاست جمهوری اسلامی ایران، دوره نوینی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی آغاز گردید. در پرتو این سیاست خارجی، فرایند عادی سازی روابط خارجی مبتنی بر همزیستی مسالمت آمیز و تنش زدایی که در اواخر دوران سازندگی با چالش مواجه شده بود، دوباره با شدت و شتاب بیشتری پیگیری گردید.

در عرصه منطقه ای و بین المللی، علاوه بر گسترش روابط و اقدامات اعتماد ساز با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و ادامه گفتگو های ایران و اروپا ، گفتگوی غیر مستقیم با امریکا نیز آغاز شد. در واقع نماد تمایز این دوره با دوره های قبلی اصل گفتگوی تمدن ها بود که می توانست صلح گرایی مثبت را به عنوان یک اصل اساسی و راهنمای سیاست خارجی در این دوره تبدیل نماید؛ زیرا این رویکرد به جای رویارویی و جنگ تمدن ها و کشورها برگفتگوی تمدن ها به عنوان یک سرمشق بین المللی صلح و تفاهم فرهنگی و سیاسی تاکید می کرد (دهقانی فیروزآبادی، 1392: 453-447) و به نظر می رسید که ایران نیز در سال 2000 با افزایش تعاملات خویش با کشورهای عربی منطقه و  نظام جهانی از اهمیت اتحاد خویش با سوریه بکاهد.

پرسش اصلی این مقاله آن است که با توجه به وضعیت جدید پدید آمده در عرصه منطقه ای و بین المللی در سال 2000 که باعث کاهش شدید تهدیدات منطقه ای و بین المللی برای اتحاد ایران و سوریه در مقایسه با افزایش تهدیدات منطقه ای وبین المللی در ابتدای دهه 80 که منجر به تشکیل اتحاد ایران و سوریه شد، چرا باز هم این اتحاد در سال های 2011- 2000 تداوم داشته است؟ به عبارت دیگر، علل تداوم اتحاد ایران و سوریه در مقطع زمانی 2000 تا 2011 یعنی شروع نا آرامی اخیر را در چه عواملی می توان جستجو کرد؟

از شاخص های تداوم اتحاد ایران و سوریه در سال های 2011 - 2000 در حوزه سیاسی –  دیپلماتیک ، می توان  به  پانزده بار دیدار سران دو کشور از کشورهای یکدیگر اشاره کرد  (نیاکویی و همکاران ، 93: 138). و در حوزه نظامی – امنیتی می توان به انعقاد سه موافقتنامه نظامی – امنیتی مهم در سال های 2004، 2006 و 2007 اشاره کرد (Sun, 2009: 9). در حوزه مالی – اقتصادی نیز تعاملات اقتصادی دو کشور افزایش یافت و حجم سرمایه گذاری ایران در سوریه تا سال 2008  به 3 میلیارد دلار رسید (Hunter, 2010: 207).

همچنین انتخاب سال 2011 به عنوان سال پایانی بررسی این پژوهش به معنای فروپاشی این اتحاد نمی باشد، بلکه به این خاطر بوده که با آغاز نا آرامی داخلی سوریه از مارس 2011 و تبدیل آن به جنگ داخلی، بررسی اتحاد ایران و سوریه با مراحل قبل از آن تفاوت اساسی داشته و وارد مرحله جدیدی می شود که بررسی جداگانه ای می طلبد.

1. چهارچوب نظری

رئالیسم تدافعی[2]: رئالیسم تدافعی شاخه ای از رئالیسم نو کلاسیک، ولی متمایز با آن بوده که افرادی نظیر کنت والتز[3]، جک اسنایدر، استفن والت، استفن ون اورا[4]،  باری پوزن و چارلز گلیسر از مهم ترین نظریه پردازان آن می باشند.. واقع گرایی تدافعی مبتنی بر چهار مفروضه معضله امنیت، ساختار ظریف قدرت، برداشتهای ذهنی رهبران و عرصه سیاست داخلی است (مشیرزاده، 1384: 134-133)، اما آنچه که در این پژوهش از اهمیت برخوردار است، چرایی تداوم اتحاد ها و به خصوص اتحاد استراتژیک میان ایران و سوریه است که در این میان دیدگاه والت به عنوان یک رئالیست نو کلاسیک و تدافعی از اهمیت برخوردار است.

1. 1. علل تداوم اتحادها

استفان والت، درباره تداوم اتحادها این پرسش را مطرح می سازد که، حتی زمانی که انگیزه اولیه تشکیل اتحاد از بین رفته است چرا و چگونه یک اتحاد که محیط استراتژیک آن به طور بنیادینی تغییر یافته تداوم می یابد؟ والت در پاسخ، عوامل زیر را به عنوان تداوم اتحادها بر می شمرد: رهبری هژمونیک، حفظ اعتبار، سیاست داخلی و دست کاری نخبگان، ﺗﺄثیر نهادینه شدن وهمبستگی ایدئولوژیک، هویت مشترک و جوامع امنیتی (Walt, 1997: 164-9).

1.1.1.رهبری هژمونیک[5]

یک منبع آشکار تداوم اتحاد، اعمال قدرت هژمونیک به  وسیله یک رهبر قوی اتحاد می باشد. رهبران اتحاد می توانند با تقبل سهم بسیار زیادی از هزینه ها با ارائه مشوق های مادی برای این که اتحاد جذاب تر به  نظر رسد یا با تهدید به تنبیه رژیم های پیمان شکن مانع فروپاشی اتحاد شوند (Walt, 1997: 164).

1.1.2.حفظ اعتبار

 اتحادها به احتمال زیاد تداوم می یابند اگر آنها به نهادهای اعتبار یا اراده تبدیل شده باشند. اتحاد به احتمال زیاد منحل خواهد شد، اگر اعضایش شروع به تردید درباره اعتبار شرکای شان کنند. برای جلوگیری از این تردید، یک دولت با متحدان بسیار ممکن است برای رها کردن هر یک از آنان بی میل باشد؛ زیرا در صورت رها کردن هریک این اقدام به وسیله رقبا (یا به وسیله متحدان دیگر) به عنوان نشانه ای از تنزل اراده اش تفسیر خواهد شد.؛ در نتیجه حتی وقتی یک اتحاد مشخص، دارای ارزش واقعی کمی باشد، اعضایش ممکن است به منظور پرهیز از به هم خوردن تعهدات دیگر که آنها را مهمتر تلقی می کند آن را حفظ کنند. (Walt, 1997: 165).

1.1.3. سیاست داخلی و دستکاری نخبگان

اتحادها ممکن است به دلیل گروه های منفعت طلب در کشور باقی بمانند، علیرغم اینکه ممکن است منفعت جوامع بزرگتری که این گروه ها در آن عضو هستند را در بر نگیرد. برای مثال: یک اتحاد ممکن است به خاطر فشار از سوی یک گروه نژادی یا دلبستگی شدید به یک قدرت خارجی یا به وسیله نخبگانی که دارای منافع عظیم اقتصادی در دولت متحد هستند، تشکیل و تداوم پیدا کند (Walt, 1997: 165-6).

1.1.4. ﺗﺄثیر نهادینه شدن

در اینجا نهادینه شدن هم به معنای حضور سازمان های رسمی عهده دار انجام وظایف ویژه درون اتحاد (همچون برنامه ریزی نظامی، تهیه تسلیحات و مدیریت بحران) و هم توسعه قواعد رسمی یا غیر رسمی حاکم بر چگونگی اعضای اتحاد به تصمیمات جمعی می رسند. از دید والت بیشتر شدن سطح نهادینگی در درون یک اتحاد به رغم تغییر گسترده در مجموعه ای از تهدیدات خارجی به احتمال زیاد باعث تداوم اتحاد می شود.

سطح نهادینه شدن می تواند در چندین طریق مشخص بر چسپندگی اتحاد اثر گذارد: نخست، اگر اتحاد یک بوروکراسی رسمی بزرگی را ایجاد کند، این خود یک کادری از افراد ایجاد خواهد کرد که چشم انداز حرفه ای و آینده شغلی آنها به طور تنگاتنگی به حفظ این مناسبات گره خواهد خورد. دوم، سطح بالای نهادینه شدن ممکن است قابلیت هایی ایجاد کند، حتی بعد از این که هدف اولیه شان از بین می رود، ارزش حفظ کردن دارد. به ویژه اگر هزینه های حفظ آنها در مقایسه با ایجاد آنها در مرحله نخست کمتر باشد (Walt, 1997: 166).

1.1.5. همبستگی ایدئولوژیک، هویت های مشترک و جوامع امنیتی

همبستگی ایدئولوژیک از دید استفان والت، زمانی وجود دارد که دو دولت مستقل ارزش ها و اهداف سیاسی مشترکی دارند، در همان حال که خودشان را به عنوان واحدهای سیاسی مجزا در نظر می گیرند. دولت ها در شرایط مساوی، معمولاً اتحاد با دولتهایی ترجیح می دهند که دیدگاه سیاسی مشابه با خودشان باشد و رژیم های مشابه ممکن است تمایل به حمایت از یکدیگر داشته باشند. صرفاً به این دلیل که آنها باور دارند که چنین کاری به حمایت از نوعی کالاهای واقعی همچون دموکراسی، سوسیالیسم یا بنیادگرایی اسلامی کمک می کند.

همبستگی ایدئولوژیک می تواند منازعات درون اتحاد را کاهش دهد و تعهد به اهداف اساسی مشابه می تواند به اتحاد، مدت ها بعد از اینکه دلیل اصلی تشکیل اش از بین رفت کمک کند. فرد همچنین می تواند یک اتحادی را تجسم کند که به این دلیل تداوم می یابد که اعضایش، خودشان را به عنوان بخش های لاینفک از یک جامعه سیاسی بزرگتر می بینند. در اینجا کشورهای عضو، خودشان را به عنوان واحدهای مجزا نمی پندارند و در نتیجه برایشان دشوار است که انحلال مشارکت شان را تصور کنند. این نوع از اتحاد در تضاد آشکار با مفهوم سنتی یک اتحاد به عنوان یک قرارداد بین کشورهای مستقل- کشور در مفهوم رئالیستی - می باشد (Walt, 1997: 168).

استفان والت این تفاوت را این گونه توضیح می دهد: وقتی کشورهای مستقل یک اتحاد را برای پیشبرد منافع ملی جداگانه شان تشکیل دهند، یک تغییر عمده در موازنه تهدید به این مسئله منجر خواهد شد که هر دولتی در گزینه هایش بازنگری می کند، اما وقتی یک اتحاد، یک مفهومی از هویت مشترک منعکس یا ایجاد می کند، پس مفهوم کلی منافع ملی مستقل مناسبت کمتری دارد (Walt, 1997: 168).

والت اتحاد مبتنی بر جامعه امنیتی را احتمالاً شبیه مفهوم جامعه امنیتی کثرت گرایی کارل دوچ می داند که آن را به عنوان یک گروهی از کشورهای حاکم و مستقل تعریف می کرد که از یک حس اجتماعی برخوردارند، که حل و فصل مشکلات اجتماعی بدون توسل به زور را برای مدتی طولانی تضمین خواهد کرد. از دید والت، کار دوچ، عمدتاً متمرکز بر حذف درگیری خشونت آمیز بین کشورهای عضو است، اما منطق اصلی اش، نیز می تواند برای اتحادهایی بکار رود که عمدتاً در مخالفت با دیگران تشکیل می شوند.

 اگر دو یا جوامع بیشتر یک مفهوم قدرتمندی از هویت مشترک توسعه دهند، آنگاه تهدید فراروی یکی از آنها به یک مشکل برای همه آنها تبدیل می شود و حتی وقتی که هیچ چالش فوری برای رویارویی وجود ندارد احتمالاً تعهد متقابل استمرار می یابد. والت در جمع بندی علل تداوم اتحادها فقط به عواملی همچون عدم تقارن قدرت در درون اتحاد (رهبری هژمونیک)، وجود ارزشهای سیاسی مشابه مشترک بین متحدین و نهادینه شدن مناسبات بین آنها معتقد است و از دید وی چنین اتحادهایی آسان تر با شرایط جدید تطبیق می یابند و بهتر مهیای مدیریت تضاد منافعی خواهند بود  که مسلماً رخ می دهد (Walt, 1997: 169-170).

2.علل تداوم اتحاد ایران و سوریه (2011-2000)

2.1. همبستگی ایدئولوژیک

تشابهات ایدئولوژیک پان اسلامیسم و پان عربیسیم در ضدیت با امپریالیسم و صهیونیسم یکی از متغیرهای مهم ﺗﺄثیر گذار در تداوم اتحاد ایران و سوریه بوده که می توان در دو محور، نوع نگاه به حضور منطقه ای آمریکا و رویکرد به منازعه فلسطین - اسرائیل در قالب محور مقاومت بررسی نمود.

2.1.1.رویکرد به حضور منطقه ای ایالات متحده   

از نگاه تهران و دمشق، امریکا برای دهه ها  تلاش کرده است که نظم منطقه ای در خاورمیانه که برای منافع خودش و اسرائیل به شکل مساعدتری باشد ایجاد کند؛ این تلاش ها، شکل دخالت مستقیم، حمایت شدید از اسرائیل و تحمیل تحریم ها به خود گرفته است. روی هم رفته رهبری ایران و سوریه، امریکا را به عنوان تهدیدی برای بقاء رژیم هایشان می بینند  (Malici & Buckner, (2008: 792-794.

در سرتاسر دهه اول قرن بیست و یکم، قاطع ترین عامل منجر به نزول روابط آمریکا - سوریه، به وضوح، روی کار آمدن دولت بوش و محافل نومحافظه کاری بود که از استفاده از گزینه های قدرت سخت علیه دولت یاغی و حامی تروریسم دفاع می کردند؛ همچنین تمایل امریکا به تضمین امنیت اسرائیل و در نتیجه اصرارش برای فرایند صلح، محوریت اسرائیل را در سیاست منطقه ای امریکا منعکس می کند. این موضع مسلماً رهبران سوریه را از امریکا بیزار یا حداقل باعث نشد که آنان در فرایند های ﻧﺸﺄت گرفته از امریکا با احتیاط برخورد نکنند (Tigrak, 2012: 143).

در ارتباط با جمهوری اسلامی ایران نیز باید عنوان کرد که، نگاه ایران به ایالات متحده به عنوان جانشین حکومت امپریالیسم بریتانیا به وسیله کودتای انگلیسی – امریکایی 1953 که نخست وزیر محمد مصدق را خلع و محمدرضا پهلوی را به قدرت بازگرداند، شکل گرفت. این برداشت هنوز یک عامل مهم در اذهان کسانی است که به جهان بینی و فرهنگ استراتژیک ایران شکل وحرکت می بخشند (Thaler et al, 2010: 5).

 این دیدگاه در ادامه با روی کار آمدن احمدی نژاد و اضافه شدن مسائلی همچون مسئله هسته ای تقویت شد و در حقیقت مخالفت امریکا با برنامه هسته ای ایران به چالش کشیدن حقوق مشروع و منابع قدرت نسبی جمهوری اسلامی ایران و نقش ایران در منطقه است (Barzeger, 2010: 90).

 یک عامل مهم کلیدی که به روشن تر شدن و تداوم مشارکت سوریه - ایران کمک می کند، نقش ایدئولوژی است. عجیب این است که عنصر مهم در موفقیت نسبی و تداوم اتحاد، دو ایدئولوژی متفاوتی است که نخبگان سیاسی دو نظام به نمایش گذاشته اند و تناقض در همین جا قرار دارد، یعنی پان عربیسم و پان اسلامیسم، اما ایران و سوریه که دو ایدئولوژی فوق را نمایندگی می کردند برای هم رقیبی نبودند، بلکه کشورهایی که در یک ایدئولوژی مشابه همچون پان عربیسم و یا  پان اسلامیسم مشترک باشند برای هم رقیب می باشند نه سوریه و ایران. در واقع ایدئولوژی های  سکولار و اسلامی سوریه و ایران در جنبه های معینی همانند ضدیت با امپریالیسم و صهیونیسم با همدیگر همپوشانی داشت (Goodarzi, 2013: 36-37).

 نقش ایدئولوژی نیز در سخنرانی های رهبر جمهوری اسلامی ایران نمود پیدا کرده است؛ از جمله آیت الله خامنه ای، رهبر انقلاب اسلامی ایران که بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مهم ترین فرد تصمیم گیرنده در  سیاست خارجی ایران می باشد، در زمینه مخالفت با امریکا اظهار داشتند: عراق، فلسطین، لبنان، گوانتانامو، ابوغریب ودیگرسیاهچال های مخفی و مخصوصاً شهرها در باریکه غزه و کرانه باختری به ما مفهوم واقعی لیبرالیسم و حقوق بشر غربی را نشان داده که بی شرم ترین و وقیح ترین مروج آن رژیم امریکا می باشد (Alexander & Hoenig, 2008: 29). گرایش های نظام مند دولتی ضد آمریکایی در سوریه بشار اسد نیز یک پدیده حاشیه ای نبود، بلکه کاملاً از ایده های مهم و محوری به شمار می رفت (Rubin, 2007: 67).

2.1.2.رویکرد به منازعه فلسطین- اسرائیل و شکلگیری محور مقاومت

 یکی از محورهای اساسی دیگر که منجر به همبستگی ایدئولوژیک میان ایران و سوریه شده است، رویکرد مشابه این دو بازیگر به منازعه فلسطین و اسرائیل و در نتیجه همکاری در قالب محور مقاومت بوده است. از آغاز انتفاضه دوم در سپتامبر2000، حملات لفظی ایران علیه اسرائیل سوزنده تر و تندتر شده است. در واقع آیت الله خامنه ای بیان سلف خود یعنی آیت الله خمینی را با چاشنی تندتر تکرار کرد و بیان نمود : «اکنون وضعیت وخیم شده است و اسرائیل به عنوان یک غده سرطانی می بایست با جراحی از منطقه دور انداخته شود» (Naji, 2008: 144).

در این مقطع زمانی مسئله صهیونیزم جایگاه ویژه ای در گفتمان سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران داشته است. سخنان احمدی نژاد در کنفرانسی در تهران تحت عنوان «جهان بدون صهیونیسم» در 26 اکتبر 2005 درجهان سر و صدای زیادی کرد و بر سیاست خارجی ایران ﺗﺄثیر زیادی داشت (Naji, (2008: 145-146.

با بررسی سخنان سوریها نیز می توان دریافت که از هر نظر، اسرائیل نگرانی اصلی استراتژیک رژیم سوریه است؛ در حالی که اشغال بلندی های جولان، دلیل منطقی دشمنی سوریه نسبت به اسرائیل است، دشمنی سوریها نسبت به اسرائیل باز هم فراتر از این مسئله است (Bar, 2006: 405)  .

از دید سوری ها، اسرائیل به عنوان موجود شریر خارجی متجاوز و مکار در قلب جهان عرب کاشته شده که در حال توطئه برای کنترل کل سرزمینهای عربی از  نیل تا فرات از جمله سوریه است(Hinebush, 2009: 24). به طور کلی می توان گفت که تلاقی ایدئولوژیک ضدیت با امپریالیسم امریکا و صهیونیسم به سوریه و ایران در تشکیل یک اتحاد استوار کمک کرد ، همان طور که این زمینه مشترک به آنها اجازه داد که مشارکت شان را در چهارچوب این ارزشها بیان کنند. 
 


نویسندگان:
 
احمد جانسیز: استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه گیلان
علی اسمعیلی: دانشجوی دکتری روابط بین الملل دانشگاه گیلان
فصلنامه مطالعات روابط بین الملل شماره 36
 
کد مطلب : ۶۴۲۸۱۰
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما