۰
شنبه ۴ شهريور ۱۳۹۶ ساعت ۱۳:۴۸

شرق آسیا؛ بستر اختلاف افکنی آمریکا

شرق آسیا؛ بستر اختلاف افکنی آمریکا
به طور کلی راهبرد آمریکا در شرق آسیا، مبتنی بر دو اصل تقویت حضور اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک خود در این منطقه از یک سو و حمایت از متحدان منطقه ای خود در برابر چین از سوی دیگر است.

رشد و توسعه بسیاری از کشورهای شرق آسیا طی سه دهه گذشته در زمینه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نظامی، همه جانبه و مثال زدنی بوده است. میانگین رشد سرانه تولید ناخالص داخلی در چین و دیگر اقتصادهای بزرگ شرق آسیا (اندونزی، کره جنوبی، مالزی، فیلیپین، هنگ کنگ، تایلند و سنگاپور) در سه دهه گذشته در مقایسه با کشورهای صنعتی که حدود 2.6 و کشورهای درحال توسعه نیز 2 درصد برآورد شده است، چهار درصد بوده است. شرق آسیا تنها منطقه ای در جهان است، که استانداردهای زندگی آن بر حسب شاخص های نهادهای معتبر بین المللی در حال نزدیک شدن به شرایط زندگی در کشورهای صنعتی و توسعه یافته غربی است، در حالی که دیگر مناطق جهان در حال فاصله گرفتن از این استانداردها هستند.

البته منطقه شرق آسیا عاری از نزاع ها و اختلافات نیست و باتوجه به رویدادهای آن می توان اختلافات کشورهای منطقه را در چهار محور تاریخی، اقتصادی، سرزمینی و ژئوپلیتیک دسته بندی کرد. از لحاظ تاریخی، اختلافات ریشه داری که پس از اشغال کشورهای منطقه توسط نیروهای ارتش سلطنتی ژاپن ایجاد شدند و ادعاهایی مانند ارتکاب جنایت جنگی به وسیله ژاپن در کره جنوبی و چین که هنوز نیز علیه این کشور مطرح می شوند و هر از چندگاهی باعث افزایش حساسیت ها در روابط کشورهای منطقه می شوند، مهم ترین وجوه نزاع هستند.

از جنبه اقتصادی رشد سرسام آور اقتصادی چین باعث شد، تا به خاطر افزایش پیوسته حجم و ارزش صادرات این کشور، موازنه تجاری منطقه ای به سود پکن تغییر کند. شرکت های چینی فعال در زمینه های مختلف از خودروسازی تا ساختمان و راه آهن جای شرکت های ژاپنی را در منطقه بگیرند و شرایط رقابت را برای آنها بسیار سخت کنند. مازاد تجاری چین با دیگر کشورهای منطقه نیز سبب نگرانی آنها شده است.

از لحاظ سرزمینی، کشورهای منطقه اختلافات ریشه داری دارند و مجموعه جزایری در دریای چین جنوبی و اخیراً نیز جزایری در دریای چین شرقی مورد ادعای کشورهای مختلف منطقه مانند چین، ویتنام، اندونزی، فیلیپین و ژاپن هستند. وجود ذخایر عظیم هیدروکربنی، اهمیت منطقه از نظر کشتیرانی و عبور حجم عظیم تجارت بین المللی، موقعیت استراتژیک نظامی و توان کنترل آبراه های مهم بین المللی از جمله مزایای در اختیار داشتن کنترل این جزایر پراکنده به شمار می روند.

از جنبه ژئوپلتیک و معادلات وسیع منطقه ای و فرامنطقه ای نیز در سال های اخیر شاهد تلاش قدرت های مختلف برای ائتلاف سازی و جناح بندی در برابر کشورهای رقیب بوده ایم. نزدیکی فزاینده چین و پاکستان و ایجاد خط ترانزیت شمال جنوب این کشور به همراه توسعه بنادر و سرمایه گذاری در پاکستان و تقویت همکاری های نظامی و برگزاری رزمایش های نظامی از یک سو و نزدیکی هند و ژاپن از سوی دیگر و تلاش این دو کشور برای تقویت همکاری ها در سطوح مختلف نشان دهنده افزایش رقابت های منطقه ای و فرامنطقه ای است.

بحران کره شمالی و توسعه فزاینده توانایی های موشکی و هسته ای این کشور نیز خود به تنهایی یکی از اصلی ترین مسائل این منطقه به شمار می رود، که البته به شکلی جالب می تواند به عنوان چکیده اختلافات منطقه شرق آسیا قلمداد شود. کره شمالی در چارچوب راهبرد آمریکا در این منطقه اصلی ترین عامل توحیه کننده حضور و در درجه بعدی اقدامات تحریک آمیز آمریکا در شرق آسیا به شمار می رود و واشنگتن به بهانه توسعه توانمندی های موشکی و هسته ای کره شمالی (که در درجه اول در واکنش به تهدیدات فزاینده آمریکا و حضور گسترده نظامیان این کشور در مرزهای پیونگ یانگ ایجاد شدند) تلاش داشته است، چین و نفوذ فزاینده آن را مهار کند.

یکی از اصلی ترین ستون های سیاست های منطقه ای آمریکا در سراسر جهان جلوگیری از ظهور قدرت های منطقه ای و در نتیجه برهم خوردن موازنه قوا در مناطق مختلف جهان است. براساس این سیاست که با نام سیاست مهار دوجانبه نیز شناخته می شود، آمریکا تلاش می کند، یک کشور را در مقابل قدرت منطقه ای در حال ظهور قرار دهد و با پشتیبانی از آن در زمینه های گوناگون به نوعی میان آنها موازنه برقرار می کند.

در حال حاضر قدرت در حال ظهور منطقه شرق آسیا، که در حال کسب ابزارها و الزامات تبدیل شدن به یک ابرقدرت است، چین می باشد. این کشور اکنون به گفته بانک جهانی، پس از سه دهه رشد اقتصادی سریع و شتابان برحسب شاخص سرانه قدرت خرید به بزرگ ترین اقتصاد جهان تبدیل شده و در بسیاری از زمینه های صنعتی و فناوری در حال نزدیک شدن به آمریکا است. نیروی دریایی چین دیگر نماد ظهور این قدرت باستانی و سنتی است، که در طول تاریخ تا پیش از شروع دوره استعمار اروپاییان در شرق آسیا همواره برادر بزرگ تر کشورهای این منطقه بود و آنها برای حکمیت سیاسی همواره رو به پکن داشتند و به شکلی جالب تا پیش از سلطه اروپایی ها بر تجارت جهانی، چین بالاترین تولید ناخالص داخلی جهان را داشت و اکنون باز شاهد تکرار این الگوی تاریخی هستیم.

پس چین بار دیگر در حال قدرت گیری است و این موضوع واشنگتن را، که در دو دهه اخیر به شدت حواس خود را متوجه خاورمیانه و اروپای شرقی کرده بود، به ناگاه متوجه خود ساخت و این کشور در اقدامی آشکار با در پیش گرفتن سیاست «محور آسیا» از زمان دولت پیشین به رهبری باراک اوباما، سعی در مهار و تحدید چین کرد. افزایش قدرت همسایگان چین از جمله ژاپن و تسلیح و حمایت از دیگر کشورهای منطقه مانند ویتنام و دولت تایوان و تحریک برخی کشورهای دیگر در برابر چین از جمله اقدامات آمریکا در شرق آسیا هستند.

به طور کلی راهبرد آمریکا در شرق آسیا مبتنی بر دو اصل تقویت حضور اقتصادی، نظامی و دیپلماتیک خود در این منطقه از یک سو و حمایت از متحدان منطقه ای خود در برابر چین از سوی دیگر است. در نتیجه دست گذاشتن بر اختلافات سنتی میان کشورهای منطقه به یکی از راهبردهای واشنگتن تبدیل شده است و این اختلافات در مرحله بعد به بهانه ای برای توجیح حضور بیشتر آمریکا تبدیل می شوند، که نمونه آن را می توانیم به خوبی در حضور کشتی ها و زیردریایی های آمریکایی و پرواز هواپیماهای آن در نزدیکی جزایر مورد اختلاف چین با همسایگانش و همچنین استقرار سامانه موشکی تاد به بهانه دفاع در برابر توانایی موشکی کره شمالی ولی در واقع با هدف بازدارندگی در برابر چین مشاهده کنیم.
مرجع : ایوم پرس
کد مطلب : ۶۶۴۳۶۷
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما