در رویکردهای گوناگون بررسی تاریخ تمدن، عناصر متفاوتی بهعنوان بازیگران پیشران تاریخ معرفی شدهاند. دستهای اهتمام خود را صرف مسائل حاکمیتی و زندگی پادشاهان کردهاند و دستهای دیگر علم و عالمان را بهعنوان جلودار قافله تمدن معرفی کردهاند. اما مسلم این است که در مطالعات تاریخی از پرداختن به نقش انبیا و تاثیر آنان در جلو بردن تاریخ غفلت شده؛ این در حالی است که با مراجعه به قرآن در مییابیم این کتاب آسمانی، عنصر موثر در پیشبرد تمدن را انبیا معرفی کرده است. در نگاه تاریخ تمدن کنونی، انبیا دارای نقش عارضی در قبال تمدن هستند و در صورت نبود آنان هم باز کاروان تمدن راه خود را میپیمود.
در این سبک نگاه در نهایت برای انبیا نه نقش تمدنساز؛ بلکه نقش رشد و تربیت فردی لحاظ میشود. در نگاه کنونی آغاز زندگی بشر با جهل و کفر همراه بوده و همین امر موجب ایجاد دین شده است. درواقع با این نگاه، به هر میزان که علم بشر افزایش یابد نیاز او به دین کاهش پیدا میکند. اما در مقابل قرآن کریم اولین بشر را اولین پیامبر معرفی کرده و آغاز زندگی بشر را با هدایت و نبوت میداند. بنابراین دین نه دارای نقش عارضی؛ بلکه محور ساماندهی جوامع بوده است.
در نگاه تاریخ تمدن کنونی رنسانس نقطه طلایی تاریخ و تمدن کنونی غرب اوج هر آن چیزی است که بشر میتواند به آن دست یابد. در مقابل این نوع نگاه تفکر دیگری منتسب به اخباریون وجود دارد که قائلند بر اینکه تمام علوم، ابزارها و تکنیکها تا قبل از عصر رنسانس تحت تعلیم انبیا بوده است و تحولات علم و تکنولوژی جدید ثمره سرکشی نفس انسان از این تعالیم و محور قرار گرفتن آن است. درواقع اخباریگری و رویکرد تاریخ تمدن غربی دو سر طیفی هستند که یکی بیشترین جایگاه را برای انبیا و دیگری کمترین جایگاه را برای آنان از نظر تحولات تمدنی قائل است.
مهمترین راه برای شناخت صحیح جایگاه انبیا در طول تاریخ، بررسی تاریخ بهعنوان تجلیگاه حق و باطل است. در صورت بررسی تاریخ با این نگاه، باید به دنبال بازیگران محوری دو جبهه که حکم رهبری آن را داشتهاند، گشت. در بررسی بازیگران اساسی جبهه حق با سه رویکرد مواجه میشویم؛ دستهای رهبری جبهه حق را با خداوند دانستهاند. مشکل این سبک از نگاه ایجاد ثنویت اهریمن-یزدان است؛ چراکه فرض درگیری خداوند با مخلوقات خود که چیزی جز عین نیاز به درگاه او نیستند غیرعقلانی است. رویکرد دوم فرشتگان را بهعنوان بازیگر اصلی این جبهه معرفی کرده اما با نگاهی به قرآن در مییابیم که فرشتگان تنها دارای نقش فرعی و تبعی بودهاند.
بنابراین در میان جبهه حق تنها انبیا بهعنوان تجلی جریان حق در زمین باقی میمانند. در بررسی تجلی جبهه باطل در زمین هم با دو مفهوم طواغیت و شیطان مواجه میشویم. در ظاهر امر ممکن است به نظر برسد که جبهه اصلی مقابله با پیامبران طواغیت باشد؛ اما قرآن در آیه 52 سوره حج این رویارویی را مستقیم به شیطان نسبت میدهد و میفرماید: «و ما هیچ پیامبری را قبل از تو نفرستادیم مگر اینکه هر تصمیمی میگرفت شیطان در آن وسوسه میکرد.» درباره شیطان توجه به دو نکته ضروری است؛ نخست اینکه شیطان بهعنوان جن، موجودی عینی و دارای ماده است و دوم اینکه در قرآن کریم شیطان اسم عامی است که علاوهبر ابلیس به هر کسی که در برابر جبهه حق شیطنت کند، اطلاق میشود. برای مثال قرآن در آیه 13 سوره انعام میفرماید: «بدینگونه برای هر پیغمبری شیاطین جن و انس را دشمن قرار دادهایم.» مجاری گوناگونی برای اعمال قدرت شیطان ذکر شده است.
برای مثال یک عقیده رایج در مسیحیت حلول روح جن در انسان یا همان جنزدگی است. اما در عقاید اسلامی نظرهای گوناگونی مطرح است. برای مثال دستهای با اشاره به داستان قوم لوط و جنگ احد در قرآن تجسم شیطان را ممکن میدانند. همچنین با اشاره به داستان حضرت ابراهیم(ع) و تعلیم ساخت منجنیق و داستان تعلیم ترور پیامبر اسلام (ص) در شب لیله المبیت در مکه قائل به این هستند که شیطان علاوهبر قدرت وسوسه، دارای قدرت تعلیم و یاد دادن هم هست. با این وصف مجاری گوناگونی از تجسم، تعلیم، وسوسه و... برای شیطان وجود دارد؛ اما در نگاه قرآنی اصالت برای جریان حق است و باطل چیزی جز کف روی آب نیست و پیروزی نهایی برای جریان حق مسلم است.
به بیان شهید مطهری در کتاب حق و باطل، آن چیزی که استمرار داشته و زندگی و تمدن را ادامه داده حق است و باطل نمایشی بوده که جرقه زده و بعد خاموش میشود. نکته دیگر در بررسی این دو جریان، پیوستگی تاریخی آنهاست. دو کاری که هر پیامبری بعد از مبعوث شدن انجام میداد؛ نخست تایید پیامبر پیشین و بعد اخبار از آمدن پیامبر بعدی بود. آیات متعددی در قرآن بر ارسال پشت سر هم و این پیوستگی دلالت دارد. اما در مقابل، قرآن کریم جبهه باطل را بیریشه و پراکنده معرفی میکند.
برای مثال در آیه 19 سوره سبا میفرماید: «پس آنان را داستانی در تاریخ قرار دادیم و به کلی متفرق کردیم. اکنون ممکن است سوال شود که با وجود اینکه در احادیث و زیارتهای گوناگون، مانند زیارت عاشورا برای جبهه باطل پیوستگی در نظر گرفته شده و از طرف دیگر خصومت شیطان هم مقطعی نبوده بلکه دائمی و همیشگی است هدف قرآن از پراکنده خواندن جبهه باطل چیست؟ در پاسخ باید گفت غرض قرآن آن است که بیان کند بین موجودات پیوند علی و معلولی برقرار است و همه از یکجا هستند و به سوی یکجا میروند اما نقص و باطل به تبع این زنجیره به هم متصلند.
درواقع قرآن میخواهد اصالت را از باطل گرفته و آنها را تبعی جبهه حق بداند. به همین دلیل در مثالی دیگر برای بیان نسبت حق و باطل از آب و کف روی آب که به تبع آن ایجاد شده است، استفاده میکند. در پایان درباره ماموریت این دو جبهه در طول تاریخ باید گفت هدف اصلی جبهه حق توسعه عبودیت و هدف اصلی جبهه باطل هم توسعه عصیان خداوند است.
علی عسگری