سخنرانی اخیر ترامپ، واکنشهای مختلفی را در پیداشت که با نگاهی اجمالی به آنها درمییابیم، دست کم موضعگیریهای داخلی متوجه بخشهای مختلف این سخنرانی هستند. از آنجا که همه قسمتهای سخنرانی صورتپذیرفته دارای اهمیت یکسانی نیست، به نظر میرسد برای اصلی و فرعی نمودن موضوعات مطرح شده در آن باید سعی نمود با یک نگاه تحلیلی «متن» و «حاشیه» سخنان وی را از هم تفکیک نمود. از این منظر که فهم این تفکیک سبب خواهد شد نخبگان و فعالان سیاسی و اقتصادی با تمرکز روی «متن» مورد نظر ترامپ، نسبت به آن واکنش مناسب را اتخاذ نموده و موضعگیری داشته باشند، یادداشت پیش رو به بررسی «متن» و «حاشیه»های این سخنرانی و استراتژی جدید آمریکا خواهد پرداخت.
سخنرانی ترامپ در واقع بستهای بود که ضمن وارد نمودن اتهاماتی نظیر «حمایت از تروریستهای 11 سپتامبر»، «دستداشتن در انفجارهای مختلف در کشورهای منطقه که منجر به کشته شدن صدها آمریکایی شده است»، «به گلوله بستن معترضان در سال 88»، «راهاندازی جنگ در یمن و سوریه»، «ایجاد اختلافات قومی و مذهبی در عراق» و... به حکومت ایران، سعی نمود با بهرهمندی از چاشنی بیادبی و دستگذاشتن روی موضوعاتی که خوب میداند ایرانیها نسبت به آن حساس هستند نظیر «استفاده از تعبیر خلیج عربی برای خلیج فارس»، ضمن اینکه با صراحت و به طور رسمی موضع خود را نسبت به برجام بیان مینماید، از استراتژی جدید آمریکا در رویارویی اقتصادی با ایران که هدف از آن را محدود کردن حوزه اثرگذاری انقلاب اسلامی بر میشمارد، رونمایی کند.
از منظر نگارنده نه تنها اتهامزنیها و موضوعاتی نظیر خلیج عربی، متن سخنرانی ترامپ را تشکیل نمیدهند، حتی اینکه آمریکا به برجام پایبند خواهد ماند یا با صراحت از آن خارج خواهد شد نیز «متن» اصلی سخنان ترامپ نیست. چرا که هم بارها و بارها با عمل نمودن خلاف مفاد این توافقنامه چند جانبه، آن را به صورت ضمنی نقض نمودهاند و هم با مطرح نمودن موضوعاتی نظیر ضرورت مذاکره مجدد، اضافه نمودن یک بند جدید و... بستر برای خروج از برجام کاملاً فراهم است و از آنجا که آمریکا در دورانهای مختلف نشان داده است، بی آبروتر از آن است که در قید و بند چنین معاهداتی باشد، اساساً ترامپ در این زمینه دغدغهای ندارد.
اما آنچه به نظر میرسد رئیسجمهور آمریکا به تصریح خودش در سخنرانی اخیر از آن پردهبرداری نمود و به صورت همزمان کلید فعال نمودن این سناریو را نیز به فشار درآورد، عبارتست از «قرار دادن سپاه ذیل دستور اجرایی 13244».
ترامپ در سخنرانی اخیرش با تصریح بر اینکه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک نهاد تروریستی است، خطاب به وزارت خزانهداری آمریکا از آنها خواست تا تمام بخشهای سپاه و همچنین ماموران و وابستگان به این نهاد را مورد تحریم قرار دهد. بلافاصله بعد هم وزارت خزانهداری آمریکا با انتشار بیانیهای در پاسخ به درخواست رئیسجمهور اعلام نمود که: وزارت خزانهداری آمریکا براساس اختیاری که در زمینه تروریسم به این وزارتخانه داده شده است سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را در فهرست (تحریم) قرار میدهد. در این بیانیه با صراحت آمده است: «امروز دفتر کنترل دارایی های خارجی وزارت خزانهداری آمریکا، مطابق با فرمان اجرایی شماره 13224 در زمینه تروریسم جهانی و مطابق با قانون مقابله با دشمنان آمریکا از طریق تحریمها، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران را در فهرست تحریم قرار میدهد».
آنچه باید مورد توجه قرار بگیرد این است که بر اساس دستور اجرایی 13244 که در سال 2009 توسط جرج بوش صادر شده است، تحریمهای مهمی علیه سازمانهایی که از نظر آمریکا تروریستی محسوب میشوند وضع گردیده است. اما این موضوع اهمیت چندانی ندارد، چرا که در حال حاضر هم (حتی بعد از برجام که ادعا شده تحریمها برداشته شده است!) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در لیست تحریمهای ثانویه بانکی و غیربانکی آمریکا قرار دارد. یعنی هم اکنون نیز سپاه در لیست SDN آمریکا قرار دارد. بدین معنی که در حال حاضر اگر کسی با سپاه پاسداران همکاری کند مشمول برخی تنبیهات از سوی آمریکا میشود که موقتی هستند.
اما آنچه سبب گردیده است صاحبنظران به این قانون لقب «سیاهچاله تحریم» بدهند این است که طبق دستور اجرایی 13224 هر آنکس که به یک سازمان شناسایی شده ذیل این دستور اجرایی، خدماتی ارائه دهد (هر نوع خدمتی اعم از خدمت بانکی یا غیر بانکی) مشمول تحریمهای ثانویه بانکی آمریکا میشود. به این صورت که آن فرد یا نهاد ارائه دهنده خدمت خودش نیز در لیست تحریمی آمریکا یا همان SDN قرار میگیرد. یعنی دیگر خبری از یک تنبیه موقتی نیست، بلکه آن شخص یا نهاد به طور کامل در لیست تحریمی قرار میگیرد.
برای روشن شدن بیشتر این موضوع به چند عدد و رقم در این زمینه توجه کنید:
قبل از برجام حدود 600 مجموعه تحت تحریم قرار داشتند؛ با اجرای برجام حدود 400 مجموعه از تحریم خارج شدند. حالا با اجرای این دستور اجرایی دیگر هیچ تصوری از تعداد مجموعههایی که مورد تحریم آمریکا قرار میگیرند چه در داخل ایران و چه در خارج ایران وجود نخواهد داشت. و دقیقاً به همین دلیل است که
استیون منوچین وزیر خزانهداری آمریکا به منظور تبیین ابعاد استراتژی جدید آمریکا به فعالان بخش خصوصی ایران تذکر میدهد که: «ما از بخش خصوصی میخواهیم متوجه باشد که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در بخش زیادی از اقتصاد ایران نفوذ کرده است و کسانی که با شرکتهای سپاه تعامل داشته باشند در خطر بزرگی هستند».
نهایتاً گرچه مطابق آنچه گذشت باید توجه داشت که «متن» اصلی سخنرانی ترامپ عبارتست از رونمایی و اعلام آغاز استراتژی جدید آمریکا در نبرد اقتصادی با ایران که خصومت مالی و غیر مالی علیه ایران را وارد سطح جدیدی مینماید و سایر موضوعاتی که در قالب این سخنرانی مطرح گردیده است، نظیر «لحن بیادبانهی وی»، «وارد نمودن اتهامات بدون پشتوانه علیه حکومت ایران»، «اعلام عدم پایبندی به برجام»، «استفاده از تعبیر خلیج عربی» و... همه موضوعات «حاشیه»ای هستند که باید مراقب بود در موضعگیریها پر رنگتر از متن نگردند. توجه به دو نکته زیر نیز به عنوان نتایج یادداشت فوق خالی از لطف نیست:
(1) بر اساس استراتژی جدید آمریکا در مقابله اقتصادی با ایران نه تنها وجود تحریمها به عنوان جزء لاینفک اقتصاد ایران تثبیت خواهد شد، بلکه بستر لازم برای خود تحریمیهای داخلی نیز به راحتی فراهم میگردد. و این ضرورت حرکت به سمت تحقق سیاستهای کلی اقتصاد مقاومتی به عنوان تنها گزینه باقی مانده برای ایران را بیشازپیش روشن میسازد.
(2) از آنجا که اروپاییها اهداف بلند مدت زیادی که به صورت مشترک با آمریکا برای خود تعریف نمودهاند، دارند و با اجرای این قانون اقتصاد ایران شبیه به یک کابل متصل به جریان برق خواهد شد که هر مجموعهی خارج از آن بخواهد نزدیک شود، وصل به جریان تحریم خواهد شد، اینکه اروپاییها حاضر بشوند با نادیده گرفتن منافع خود کلان، به مراودات اقتصادی با جمهوری اسلامی ایران در قالب برجام بپردازند، نیز خیال خامی است که حتی به عنوان یک رویای شیرین هم نمیتوان آن را قابل اعتنا دانست.
ساجد صمدی قربانی: دانشجوی دکتری علوم اقتصادی