۰
چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۱۰:۳۲

نقش اعلامیه بالفور در تولد رژیم صهیونیستی

نقش اعلامیه بالفور در تولد رژیم صهیونیستی
سؤال: اعلامیه بالفور چیست و چه نقشی در تشکیل رژیم جعلی صهیونیستی در فلسطین داشت؟

در ماه های دشوار جنگ جهانی اول، حکومت انگلیس پس از پیروزی های صهیونیست های آلمان، از اینکه وعده های ملکه انگلیس منجر به تغییر موضع یهودیان به سمت دول محور (متحدین) و از دست رفتن فرصت برای این کشور شود، دچار وحشت شد. کسانی همچون مارک سایکس (sykes.m) (نماینده انگلیس) معتقد بودند که تخصیص فلسطین به یهود، باید تحت حمایت انگلیس صورت گیرد.

این جریان برای فرانسه که فلسطین را جزئی از سوریه می دانست، محدودیت ایجاد می کرد. علاوه بر این، جریانات ضدسامی نیز خواستار اجرای اصلاحاتی در جهت رهایی از مسئله یهودیان بودند. یهودیان لیبرالی نیز که در مجتمع های مسکونی ویژه ای زندگی می کردند، پیمان سایکس ـ پیکو(1) را قبول نداشتند و معتقد بودند که پیمان مذکور بر غربت یهود و یا وابستگی آن به موطن خویش دلالت دارد. برخی نیز طرفدار حقوق ساکنان اصلی فلسطین بودند.

این دوگانگی مواضع در اجلاس یهودیان انگلیس و اتحاد انگلیسی ـ یهودی به رهبری، «لوسیان ولف» و «کلود مونته فیوره» (Monte fiore; C.G) منعکس شد. مخالفت های داخل شورای وزرای انگلیس را وزیر یهودی، «ادوین مونتاگو» (Montagu.e) رهبری می کرد. به این ترتیب گفت و گوها و مناقشه های حادی درباره ملیت و نژاد یهود و ارتباط آنها با فلسطین جریان داشت. نمایندگان طرف یهودی در این گفت و گوها حیم وایزمن و ناهوم سوکولو بودند و درنهایت، اختلافات چنان شدید شدند که هم پیمانان در مظان تهمت یهود غیرانگلیسی بودن قرار گرفتند.

در 17 ژوئن 1917 نتیجه مذاکرات اجلاس نمایندگان یهودی انگلیسی منجر به تحدید حق رأی طرف یهودی شد و حتی در میان یهودیان انگلیسی نیز چند دستگی ایجاد گردید. علاوه بر این، سیاستمداران انگلیس معتقد بودند اعلامیه بالفور در عین حال که پیامدهای مالی، اداری و نظامی برای انگلیس دارد، باعث بی نیازی صهیونیسم از انگلیس شده و اعتبارات گوناگون سیاسی و نظامی برای صهیونیست ها موجب برتری صهیونیسم در همه صحنه ها خواهد شد. وایزمن، رئیس جنبش صهیونیسم فعالیت خستگی ناپذیری را برای همسو کردن مواضع انگلیس با دیدگاه های صهیونیستی دنبال کرد.

پس از ارائه این دیدگاه، حکومت انگلیس پیش نویس مستندی را در ژوئن 1917 م آماده کرد و در آن دیدگاه های وزیر خارجه، «لرد بالفور» (balfor; A.J) و تجربیات قدیمی او را درباره مسائل گذشته و نیز مهاجرین یهودی منعکس و بر مفهوم احداث پناهگاه برای ستمدیدگان صهیونیست تأکید کرد، اما طرف صهیونیستی با این دیدگاه موافق نبود. اندیشه طرفین براساس تفکر وطن ملی یهود که اولین بار در برنامه های کنفرانس صهیونیست ها در شهر بازل سوئیس آمده بود، شکل گرفت و درنهایت در جلسه مورخ 31 اکتبر 1917 م کابینه انگلیس، اعلامیه ای به شرح زیر از جانب لرد بالفور صادر شد:

«... دولت اعلیحضرت پادشاه (انگلستان) به موضوع تأسیس وطن ملی یهودیان در فلسطین با نظر موافق می نگرد و تمامی مساعی خود را به کار خواهد برد تا راه نیل به این هدف را هموار سازد، مشروط بر اینکه هیچ نوع اقدامی صورت نگیرد که به حقوق ملی و مذهبی جماعات غیریهودی در فلسطین و پایه حقوق و موقعیت سیاسی یهودیان در کشورهای دیگر لطمه بزند.... »(2)

سپس لرد بالفور در روز دوم نوامبر 1917 م. این اعلامیه را همراه با نامه ای بدین مضمون برای لرد روچیلد (سرمایه دار و بانکدار معروف یهودی ـ Rokchild; L.W) ارسال داشت:
«دوست عزیزم لرد روچیلد

بسیار خوشحال شدم از اینکه اطلاع پیدا کردم که به شما نشان حکومت سلطنتی (لرد) اعطاء شده است و اظهارات ذیل را که خواسته صهیونیست ها و مورد تأیید شورای وزیران است، تقدیم می کنم».

انتشار این اعلامیه در زمان خود توجه زیادی را جلب نکرد و بسیاری گمان کردند پس از مدتی به فراموشی سپرده خواهد شد. صهیونیسم در آن هنگام یکی از رؤیاهایش را آشکار کرده بود، لکن تاریخ غیر از این را نشان داد و شاید بتوان گفت که هیچ سند دیگری در تاریخ، از اهمیت این سند برخوردار نیست.

«قبلاً گمان می رفت که این اعلامیه یک اقدام محض انگلیسی است، ولی بعدها مدارک رسمی ثابت کردند که اعلامیه بالفور قبلاً به «ویلسون» رئیس جمهور آمریکا عرضه شده و او موافقت خود را با آن اعلام کرده بود».(3)

سپس در تاریخ چهاردهم فوریه 1918 م فرانسه و در تاریخ نهم می 1918 م، ایتالیا موافقت خود را با اعلامیه مزبور اعلام کردند.

در یک جمله می توان گفت که اعلامیه بالفور یکی از عجیب ترین اسناد بین المللی تاریخ است، زیرا به موجب آن یک دولت استعمارگر، سرزمین (فلسطین) را که مالک آن نبود، به نیابت از کسانی که مالکش بودند (فلسطینیان) به کسانی بخشید که اصلاً استحقاق آن را نداشتند (صهیونیست ها)، فاجعه ای که به نحو بی سابقه ای در تاریخ به اشغال یک سرزمین و آواره شدن یک ملت منجر گردید.

نکته مهم اینکه انگلیس زمانی به این جنایت دست یازید که ارتش آن تحت فرماندهی ژنرال « آلن بی» (ALLeNby; E.H) در جنگ جهانی اول هنوز به بیت المقدس نرسیده بود و به یمن همراهی متحدان عرب خود که تحت لوای جانبداری از ملت فلسطین ـ که برای آزادی وطن و استقلال خویش مبارزه می کرد ـ در واقع هم پیمان انگلیس بودند، به سوی اهدافش پیشروی کرد.

سیاست های از پیش تعیین شده و استعماری انگلیس و همدستی با صهیونیست ها برای نابودی فلسطین و ممانعت از شکل گیری سرزمین فلسطین، از زمان جنگ جهانی اول (1918-1914م) آشکار شد. پس از آنکه حکومت انگلیس توسط «مک ماهون» (Mc MahoN) نماینده انگلیس در مصر به «شریف حسین»(4) تعهد سپرد که اعراب را در آزادسازی کشور خود و تحقق وحدت آن کشورها یاری خواهد داد، در مذاکرات و نامه نگاری ها با شریف حسین سعی کرد فلسطین را از محدوده کشورهای عربی که وعده آزادی آنها را داده بود، خارج کند و به آن جنبه جغرافیایی و سیاسی خاصی بدهد تا زمینه را برای تسلط انگلیس بر فلسطین فراهم سازد.

هنگامی که اعراب از اعلامیه بالفور اطلاع یافتند، تهدید کردند که با دولت عثمانی پیمان صلح جداگانه ای را منعقد خواهند کرد. انگلیسی ها بی درنگ به اعراب قول مساعد دادند و از نو وعده های خود را تکرار کردند، اما باز هم اعلامیه بالفور را پایه اصلی اقدامات خود درباره یهودی سازی فلسطین قرار دادند.
پی نوشت ها:

[1]ـ راجع به این پیمان در شماره های بعدی توضیح داده خواهد شد. (مارک سایکس ـ sykes.m نماینده انگلستان و جورج پیکو picot.G نماینده فرانسه)

2ـ بذرهای توطئه، گزیده اسناد محرمانه وزارت خارجه انگلیس، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، (تهران: انتشارات اطلاعات، 1366).

3ـ الموسوعة الفلسطینیة، ج 1، دمشق، 1984م، ص 393.

4- ملک حسین معروف به شریف حسین یا شریف مکه و یا سلطان حجاز که رهبری اعراب را علیه سلطه عثمانی به دست داشت و می خواست خود را «پادشاه سرزمین های عربی» بنامد، با اینکه انگلیسی ها پس از تصرف سرزمین های عربی در جنگ اول، از اجرای قول و قرارهایی که با او داشتند طفره رفتند شریف حسین را صرفاً به عنوان «سلطان حجاز» به رسمیت شناختند، ولی دو پسر او یکی «عبدالله» و دیگری «فیصل» را به ترتیب در سمت پادشاه اردن و سوریه گماردند.
سوتیتر

اعلامیه بالفور یکی از عجیب ترین اسناد بین المللی تاریخ است، زیرا به موجب آن یک دولت استعمارگر، سرزمین (فلسطین) را که مالک آن نبود، به نیابت از کسانی که مالکش بودند (فلسطینیان) و استحقاقش را داشتند، به کسانی بخشید که اصلاً استحقاق آن را نداشتند (صهیونیست ها)، فاجعه ای که به نحو بی سابقه ای در تاریخ به اشغال یک سرزمین و آواره شدن یک ملت منجر شد.
مرجع : حوزه
کد مطلب : ۶۸۰۶۲۰
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما