۰
شنبه ۲۱ بهمن ۱۳۹۶ ساعت ۱۲:۲۹

چالش هاي گفتمان انقلاب اسلامي

چالش هاي گفتمان انقلاب اسلامي
جهاني سازي طرحي مديريت شده

در جهاني شدن به اين نکته توجه داده مي شود که انسان بايد در گستره بشريت فکر و عمل کند؛ و حتي اگر در چارچوب منطقه اي يا جغرافيايي با مرزهاي زماني و مکاني عمل مي کند، ولي بايد جهاني فکر کند. به سخن ديگر، جهاني شدن بر اساس اين فکر پديد مي آيد که انسان موجودي از نظر فيزيکي و جسمي محدود به زمان و مکان و از نظر فکري فراتر از آن است؛ اين بدان معنا خواهد بود که يک فرآيندي را انسان بايد بپيمايد تا به چنين بلوغي برسد. جهاني شدن در هر حال يک فرآيند طبيعي براي بشري است که در حال رشد و بلوغ است؛ اما جهان سازي يک طرح و برنامه اي مشخص است که هر فرد يا جامعه اي آن را به عنوان راهبرد در نظر گرفته و براي دستيابي به آن سياست ها و برنامه هايي را به مورد اجرا مي گذارد. از همين رو گفتمان اسلامي بر اساس طرح راهبردي جهاني شدن فرآيندي و جهان سازي برنامه اي سامان يافته است و برنامه جهاني سازي افکار و عقايد خود را در قالب سه گانه عدالت و احسان و اکرام دارد.(انبياء، آيه 107؛ سباء، آيه 28)

گفتمان اسلامي، تنها رقيب واقعي انسان گرايي غربي

گفتمان انقلاب اسلامي با چنين طرح واره اي از درک جهاني بودن و جهاني شدن و جهان سازي حرکت توفنده خود را آغاز کرد. از آنجا که گفتمان انقلاب اسلامي تنها گفتمان رقيب انديشه اومانيستي و انسان گرايي غربي است، به طور طبيعي از همان آغاز با موانع عديده فرهنگي و نظامي و اقتصادي مواجه شده است.

از نظر گفتمان انقلاب اسلامي، چين و هند و ديگر قدرت هاي نوظهور اقتصادي و يا روسيه و اروپاي بيمار و گرفتار، رقيب جدي و خطرساز براي نظام انسان گرايانه اي به رهبري شيطان بزرگ يعني آمريکا نيست؛ زيرا آنها نيز به نوعي گرفتار همان اومانيست و انسان گرايي هستند که آمريکا آن را مديريت مي کند؛ پس تنش ها ميان آمريکا و چين و هند و مانند آنها يک تنش بنيادين گفتماني در سطح مباني و اصول نيست، بلکه تنش ها و رقابت ها تنها در حوزه رهبري نظام گفتماني است؛ چرا که هر يک از آنها تلاش مي کنند تا ديگري را به عنوان رقيب کنار بگذارند. از اين رو، چين کنفوسيوسي با انسان گرايي و اخلاق گرايي طبيعي مبتني بر بنيادهاي لذت محوري و سودگرايي دنيوي، هيچ فرقي با آمريکاي به ظاهر مسيحي يا هند تکثرگرا ندارد؛ زيرا در همه اين گفتمان هاي به ظاهر رقيب و مخالف با گفتمان آمريکايي، يا خدا در آن مرده يا کنار کشيده و کارها را به انسان تفويض کرده است. پس هيچ تفاوت ماهوي ميان آنها نيست، بلکه جدال و نزاع آنان در کسب جايگاه نخستين در مديريت گفتمان انسان گرايي و به تعبير دقيق تر رقابت بر سر قرار گرفتن در مقام و منزلت «شيطان بزرگ» بودن است.

شيوه هاي تقابل دشمن با گفتمان اسلامي و مقابله با آن

با ظهور گفتمان انقلاب اسلامي، زنگ هاي خطر به صدا در آمد و دشمن با گفتماني مواجه شد که گفتمان پايان تاريخ آنان را به چالش کشيده و اجازه نمي دهد تا نظام انسان گرايي آنان بر همه جهان سلطه يابد. در اينجا تلاش هايي شد تا با استفاده از رقيب سازي دروني، گفتمان انقلاب اسلامي را به چالش کشيده و از ميدان به در کنند. پديده طالبان و سپس القاعده براي به ميدان کشيدن رقيبان دروني مورد تاکيد قرار گرفت. از آنجا که شعار گفتمان انقلاب اسلامي بر اساس اصول اسلامي و قرآني، در وهله اول اتحاد مسلمانان(انفال، آيه 46؛ آل عمران، آيات 103 و 105) و سپس اتحاد موحدان جهان از مسيحيان و يهوديان واقعي بود (آل عمران، آيه 64)، و در اين ميان آمريکا به عنوان سردمدار نظام اومانيستي و شيطان بزرگ معرفي شده و جهانيان را به خود مجذوب کرده بود، دشمنان از همين نقطه ضعف ابتدايي آغاز کردند و طالبان و القاعده اي را به راه انداختند که در ظاهر به جنگ آمريکا رفته و عليه صليبيون و يهوديان اشغالگر فعاليت مي کرد؛ اما با شکست ها و موفقيت هايي که اين جريان به هم زد، پس از اندکي هدف اصلي روشن شد؛ زيرا نوک حملات به جاي آنکه به سوي آمريکا و اسرائيل اشغالگر باشد، عليه شيعيان برگشت و به صراحت القاعده در جست وجوي جذب حداکثري سني ها ، حملات عليه شيعه را آغاز کرد. الزرقاوي به طور رسمي نفرت شديدي را نسبت به شيعيان ابراز داشت و با وهابي گري و تکفيرگري خود ضرباتي را به شيعيان و مواضع انقلاب اسلامي وارد ساخت و بذر کينه و دشمني را برانگيخت تا گروهي از افراطيون شيعي و مخالفان وحدت جهان اسلام، با بهره گيري از منابع انگليسي در دام افتاده و جنگ ميان اسلامي را تشديد و تشويق کرده و بر دامنه و گستره مرزهاي آن افزودند.

البته دشمنان سوگند خورده گفتمان انقلاب اسلامي افزون بر ضربات بر شيعيان و ايجاد شکاف ميان سني و شيعي بر آن شدند تا تفاوت هاي جغرافيايي و نژادي و فرهنگي را برجسته سازند و جنگ فارس و عرب و ترک و کرد و مانند آن را به راه اندازند که تا جايي نيز موفق شدند و درگيري هايي را در جهان اسلام ايجاد و هزينه هاي را براي جريان گفتمان انقلاب اسلامي افزايش دادند.

دستور کهن شيطاني تفرقه اندازي و سلطه گرايي به دنبال شکست (انفال، آيه 46) موجب شد تا دشمنان جريان هايي را در قالب تندروها و ميانه روها و مانند آن در جهان اسلام شکل داده و جريان اسلامي را به جان هم اندازند. تنوع و تعدد قوميتي و فرهنگي و زباني که اسلام آنها را امري طبيعي و پذيرفتني دانسته و بستري براي ايجاد امت سازي از همه آنها فراهم آورده بود، امروز خود به تهديدي دروني تبديل شده است. همين تنوع در نهايت چالشي براي قدرت گفتماني انقلاب اسلامي شد و تهديد را به فرصتي براي دشمنان تبديل کرد. در حقيقت تنوع هاي موجود در امت اسلام به جاي آنکه يک فرصت براي رشد و شکوفايي باشد و با بده و بستان هاي فرهنگي و اقتصادي و مانند آنها موجب شکوفايي علمي و عملي و تمدني جهان اسلام شود، خود به قابليتي براي شکست از درون تبديل شده است.

دشمن بر آن است تا چهره اي خشن و وحشي از اسلام و مسلمانان به نمايش گذارد و در اين راه با بهره گيري از اصل مقدس جهاد و تفسير ناروا و نادرست از آن بر آن است چهره اي از اسلام نشان دهد که همراه با وحشي گري و هرج و مرج گرايي و پوچ گرايي است. هر يک از اين گروه ها و دسته جات کوچک و ناهمگن محلي، مدعي نمايندگي از اسلام ناب و سلف صالح بوده و با تکفير ديگران حجم عظيم مسلمانان را رودر رو هم قرار مي دهند. سياست فرعوني است که با دسته بندي هاي دروغين همراه است و قدرت را از مسلمانان سلب مي کند.(قصص، آيه 4) اين در حالي است که اسلام به مسلمانان هشدار مي دهد که از تکفير يکديگر دست بردارند و با تمسک به اصول اساسي اسلام از يکي بودن پيامبر، قرآن و قبله و مانند آن سود برند و در مسير کتاب الهي حرکت کرده و سبک زندگي خويش را بازسازي کنند.

از نظر قرآن کساني که با تفرقه و تکفير ديگران دنبال منافع زودگذر دنيوي هستند به جايي نمي رسند.(نساء، آيه 94) از همين رو خدا به صراحت نسبت به اين امور هشدار مي دهد و مي فرمايد:كساني كه دين خود را پراكنده ساختند و فرقه فرقه شدند، تو مسئول ايشان نيستي؛ كارشان فقط با خداست. آنگاه به آنچه انجام مي دادند، آگاهشان خواهد كرد. (انعام، آيه ۱۵۹) در جايي ديگر نيز مي فرمايد:از كساني كه دين خود را قطعه قطعه كردند و فرقه فرقه شدند؛ هر حزبي بدانچه پيش آنهاست، دلخوش شدند و بدمستي کردند.(روم، آيه۳۲)

دشمن با اين شيوه بر آن است تا گفتمان اسلامي را در گردابي فرو برد که در پيرامون خودش ايجاد مي شود. بنابراين، بيش از آنکه اهداف جهاني سازي را مدنظر قرار دهد و آرمان هاي جهاني را پيگيري کند، گرفتار شرايط و احوال خاص محلي خود باشد و سرمايه هاي خويش را در اين باتلاق و گرداب بريزد و هدر دهد. اين گونه است که جهت گيري نوک حمله جنبش هاي اسلامي در جهان اسلام به جاي آنکه به سوي مستکبران غربي و عبري و مزدوران آنها باشد و جهان استکباري به سرکردگي آمريکا را نشانه برود، به سوي اهداف کوچک دروني متمرکز مي شود. اين پراکندگي و تنوع در اهداف موجب مي شود تا هيچ تاثيري بر کليت جهان استکباري نگذارد و آنان همچنان رهبري جهان را به عهده داشته و جهاني سازي را بر اساس برنامه هاي استکباري خويش پيش ببرند.

مهم ترين کارکرد اين رقيب سازي در جهان اسلام، پاشيدن بذر نوميدي در ميان مردمان بويژه جوانان است به طوري که خسته از هر گونه تاثير و تغيير مثبت، از اسلام سياسي و سياست هاي اسلام نوميد شده و گفتمان استکباري انسان گرا را به عنوان پايان تاريخ بپذيرند و خود را با آن همسان سازند. با نگاهي به وضعيت جهان اسلام در غرب آسيا به خوبي آثار اين نوميدي را مي توان در جوامع ديد؛ جوامعي که از جنگ هاي داخلي و حملات تکفيري ها و تروريست هاي سلفي وهابي خسته شده اند و براي ايجاد امنيت ولو در سايه مستکبران چشم به حمايت هاي آنان دوخته اند.

دشمنان گفتمان انقلاب اسلامي امروز وضعيت را به گونه اي در مي آورند يا آورده اند که ديگر هيچ جامعه اي به مدل اسلامي و نظام اسلامي دلبستگي نداشته و غبطه آن را نمي خورد و آن را تمجيد و تحسين نمي کنند. اين گونه است که ديگر سطح گفتماني و عقيدتي به هيچ وجه رقيبي در برابر مدل اومانيستي - آمريکايي نشات گرفته از غرب به حساب نمي آيد و جهاني که ديروز احتمال آن را داشت که به سوي گفتمان انقلاب اسلامي به عنوان جايگزين گرايش پيدا کند، امروز ديگر هيچ گرايشي به آن ندارد و در سراسر جهان کشورها و ملت ها به سوي آمريکايي شدن ترغيب و تشويق شوند؛ چنانکه امروز اين عطش ديروز به انقلاب اسلامي و گفتمان نجات بخش آن به نوعي ياس و نوميدي تبديل شده است و اکثريت جهاني از هند و چين و آمريکاي لاتين و آفريقا و آسياي ميانه به سمت و سوي جريان آمريکايي گرايش يافته اند. ديگر ترس از «اورابيا» شدن اروپا از ميان رفته است و اسلام هراسي چنان تاثير مثبت گذاشته است که ديگر هيچ اروپايي خواهان اسلام نيست؛ چه برسد که به اسلام سياسي به عنوان يک گفتمان نگاه کند و آن را روزنه اميدي براي خود بداند. تندروهاي مهاجر از کشورهاي اروپايي به سوي سوريه و غرب آسيا رانده و در آنجا به هلاکت افتاده يا نوميد و سرخورده به خانه هايشان بازگشتند؛ زيرا تصويري که از اسلام و دولت اسلامي و اسلام سياسي در عمل از سوي داعش به نمايش گذاشته شده جز جنايات و خشونت کور و بي هدف چيزي نبوده است.

امروز تلاش مي شود تا جوانان به جاي گرايش به اسلام به مدل آمريکايي گرايش يابند. با تشويق به جدايي هاي فرهنگي و تشتت و تفرقه، امروز يک ميليارد مسلمان در برابر دولت صهيونيستي، خوار و زبون به تغيير ماهيت و هويت قدس مي نگرند و به جاي اکثريتي تاثيرگذار به اقليت هاي کوچک غيرموثر در جهان امروز بدل شده اند. تاثيرات تهاجم فرهنگي از طريق رسانه هاي گوناگون چنان فزاينده است که ديگر به جاي عطش همگاني براي جاودانگي از راه فنا و شهادت، شاهد سرخوردگي مردم هستيم و شوق دستيابي به مدل آمريکايي در آنان تشديد شده است و ميليون ها مسلمان با سفر به خارج از منطقه به تماشاي جوامع باز و آزاد مي نگرند که همه خوشي هاي بهشت را در خودش فراهم آورده است.

جنگ ها و ترورها نه تنها زيرساخت ها را از ميان برده و نخبگان را کشته يا فراري داده است، بلکه حتي منابع اقتصادي را به طور کامل از ميان برده و توانايي برتري اقتصادي و به تبع نظامي را از اين کشورها گرفته است. ديگر دشمنان رقيبي جدي براي خود در منطقه نمي يابند و تحريم هاي اقتصادي موجب شده تا اقتصاد به ورطه نابودي افتاده و نارضايتي عمومي را فراهم آورد. تلاش شده تا ام القراي اين گفتمان اسلامي ناب به کشوري ورشکسته و نابسامان از لحاظ اقتصادي تبديل شود و هرگونه تهديد جدي از برون به تهديد جدي در درون براي خود گفتمان اسلامي تبديل شود. از اين رو رهبري انقلاب اسلامي با درک عميق و تدبر خويش به اين نتيجه رسيده است که جنگ آينده اقتصادي است. لذا بر اقتصاد مقاومتي تاکيد کرد و طبل آن را بارها و سالها به صدا درآورد؛ اما دريغ از گوش شنوا!!

براي درک دشمني واقعي و رهايي از توهم توطئه بايد همواره به تحليل واقع بينانه اي دست يابيم که شامل تحليل ديگران از خود و تحليل نقادانه از خود است. بايد توجه داشت که ديگران بر اساس مباني و اصول انديشه اي و عقيدتي خود، جهان را از منظري متفاوت از ما مي نگرند. بنابراين، استدلال ها و فرضياتي متفاوت از ما ارائه مي دهند. پس لازم است که گاه از منظر ديگران به خودمان بنگريم و به نقد و انتقاد از اين منظر توجه يابيم و مثبت ها و منفي هاي آن را درک کنيم و بر اساس همان منظر عقيدتي خودمان تحليل درست وراستي را ارائه دهيم و راهبردها و سياست ها و برنامه هاي خود را بازنگري کنيم.

راه سوم نجات بخش

بي گمان از منظر ما رويکرد آمريکا با ادعاي دمکراسي خواهي در جهان يک رويکرد مبتني بر نفاق و دورويي است؛ زيرا از پادشاهي قرون وسطايي عربستان حمايت تمام و کمالي را به عمل مي آورد، در حالي که به دمکراسي ايران اسلامي حمله مي کند و آن را ديکتاتوري مي داند، اين پرسش مطرح است که از نظر ديگران، ما آيا دنبال دمکراسي بر اساس مدل غربي آن هستيم يا اصلا هيچ اعتقادي به آن نداريم. آيا اين دورويي و نفاق در رويکردهاي ما نيز وجود دارد؟ اگر ما همواره خواهان شفافيت در اصول و مباني هستيم و هيچ ابايي نداريم که از مباني و اصول گفتمان انقلاب اسلامي به صراحت سخن بگوييم و مثلا مبارزه با ظالمان و مستکبران جهان و حمايت از مظلومان و مستضعفان را به عنوان بنيادين ترين اصول قرآني (نساء، آيه 75) پذيرفته و بدان وفادار هستيم، پس نمي توانيم برخلاف آن عمل کنيم و راهي ديگر برگزنيم؛ زيرا بر اين باور هستيم که نظام اسلامي يک نظام ولايي مبتني بر اصول ولايت الهي است، به سبب مصلحت يا عمل گرايي يا امور ديگر چون اصالت لذت و مانند آن نمي توانيم در جايي موافق و در جايي ديگر مخالف آن عمل کنيم و دورويي و نفاق ورزيم. پس هرگز از اصل مثلا توحيدي خود کوتاه نمي آييم و به صراحت آيات سوره کافرون را مي خوانيم و در آيين هاي اساسي و اصلي و سبک زندگي نيز از اصول و آيين خود گامي کوتاه نمي آييم هرچند که به ظاهر شکست بخوريم و دشمن پيروز شود؛ زيرا خدا مي فرمايد: و هرگز يهوديان و مسيحيان از تو راضي نمي شوند مگر آنكه از كيش آنان پيروي كني، بگو در حقيقت تنها هدايت خداست كه هدايت واقعي است و چنانچه پس از آن علمي كه تو را حاصل شد، باز از هوس هاي آنان پيروي كني در برابر خدا سرور و ياوري نخواهي داشت. (بقره، آيه ۱۲۰)

بنابراين، همگرايي با غرب و گفتمان غربي، از سوي گفتمان اسلامي معنا و مفهومي نخواهد داشت؛ پس نبايد در شرايطي قرار بگيريم که ميان دو گزينه ناگزير به انتخاب باشيم: 1. ادغام در نظم جهاني غربي به سرکردگي آمريکا يا هر شيطان بزرگ ديگر؛ 2. بيرون افتادن از آن و تبديل به کشوري درگير با همه آنچه گفتمان غربي ناميده مي شود؛ چرا که بسياري از کشورها و مردمان جهان بر اساس فطرت، پذيراي ادغام با نظم غربي نشده اند و اگر فرصتي دست يابد از آن فرار مي کنند. تشکيل نوعي همگرايي با اين کشورها و ملت ها خود راه سوم نجات بخش است.

هم اينک در جهان کنوني قدرت هايي هستند که راه سوم را برگزيده اند و تلاش دارند تا بر اساس معيارها و ملاحظات خود ديگران را متحد و همگرا سازند و اين دور از انتظار و امري نشدني نيست. پس اگر ديگران در انديشه جهان چند قطبي هستند، مي توان از اين ظرفيت براي رهايي از فشارهاي شيطان بزرگ استفاده کرد و به جاي گرايش به غرب و اروپا به اين قدرت هاي مرکزگريز توجه يافت.

مدعي بايد شجاعت را براي رسيدن به اهداف خويش همواره به کار گيرد. با ترس نمي توان به مقاصد بالا رسيد. نبايد از سر ترس فشارهاي استکباري سردر گربيان برد. بايد به ساماندهي تغييرات و اصلاحاتي پرداخت که جامعه را به سمت و سوي همت عالي براي انجام کارهاي بزرگ چون جهاني سازي سوق مي دهد. بايد از ترس موهوم بگريزيم و خطرپذيري را افزايش دهيم؛ اگر به جنگ مستکبران رفتيم بايد بدانيم که هزينه آن بس بالا است؛ زيرا دشمن با بهره گيري از نفوذي ها و ستون پنجم خود در ام القراي اسلام و گفتمان انقلاب اسلامي آشوب برپا مي سازد و خشونت مي آفريند. (مائده، آيه 41؛ توبه، آيه 47) ما هنوز نيرومند هستيم به شرطي که تحت ولايت الهي کار کنيم که دست خدا فوق دست ها است و از نصرت و ياري او برخوردار بوده و هستيم؛ زيرا همواره در جايي که نوميدي سر بر مي آورد، اميدي از دريچه معجزات و امدادهاي الهي مي رسد؛ چنانکه بارها اين را در جبهات مختلف داخلي و خارجي تجربه کرده ايم.(محمد، آيه 7؛ توبه، آيه 25؛ آل عمران، آيه 154)

ضرورت توجه دولتمردان به اصول گفتمان انقلاب

دولتمردان بايد همواره به اين نکته توجه داشته باشند که مشروعيت نظام ولايي در گفتمان انقلاب اسلامي مبتني بر اصولي اساسي چون عدالت(حديد، آيه 25؛ مائده، آيه 8)، رهايي از ربا که اعلان رسمي جنگ با خدا است(بقره، آيه 279)، توزيع ثروت و قدرت ميان مردم(حشر، آيه 7)، تکيه بر خدا و مظاهر آن يعني مومنان معتقد و مجاهد، و مانند آنها است.(فتح، آيه 29) اين امور است که مشروعيت را در کنار مقبوليت مي آورد. بنابراين، هر گونه رفتار مخالف با عدالت و افزايش ربا در قالب معاملات بانکي و غير بانکي و اختلاس و چپاول بيت المال و تکيه بر بيگانگان به جاي مومنان مهم ترين عامل مشروعيت زدا از آن خواهد بود.

دولتمردان بايد از منافع کوته بينانه و خودخواهانه خود که بيشتر جناحي و بلکه حتي بدتر شخصي است دست بردارند و به جاي آن قواعد نگر باشند و بر اساس قواعد به امور بپردازند. هر گونه گرايش هاي حزبي چنانکه گفته شد مي تواند دولت را با مشکل مواجه کرده و نظام سياسي اسلام را ناتوان نشان دهد. بايد توجه داشت که در جهان بسياري هستند که قواعد اسلامي را به سبب آنکه انساني و فطري و ملهم به الهامات ذاتي بشري از سوي خدا است(روم، آيه30؛ شمس، آيه 8) مي پذيرند و دست کم بر اساس اصل عقلي و فطري عدالت عمل مي کنند و خواهان اجراي آن هستند. تاکيد بر اين اصول و مانند آن مي تواند موجب تقويت گفتمان انقلاب اسلامي شود.

خليل منصوري
کد مطلب : ۷۰۳۶۸۲
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما