۰
شنبه ۲ تير ۱۳۹۷ ساعت ۰۰:۵۸

منافع آمریکا، قربانی لابی قدرتمند یهود

منافع آمریکا، قربانی لابی قدرتمند یهود
اخیرا از من خواسته شد تا در کنفرانسی با عنوان «شناخت یهودیت: بازسازی پارادایم قدرت» سخنانی ایراد کنم که عنوان سخنرانی من «چگونه قدرت یهودی روایت اسرائیل را حفظ می کند» بود. هنگام کار روی سخنرانی ام مجبور شدم شاهد تطور دیدگاه های خودم هم در مورد فساد دولتی در آمریکا و هم توانایی لابی های داخلی قدرتمند برای ایجاد انحراف عامدانه  از برداشت موجود از منافع ملی به نفع کشورهای خارجی، حتی زمانی که این فرایند لطمات سنگینی به آمریکا وارد می آورد، باشم.

سفر شخصی من نیم قرن پیش آغاز شد. من به دنبال فارغ التحصیلی از کالج در سال 1968 و بعد از ثبت نام برای شرکت در جنگ ویتنام، جزئی از  دولت امنیت ملی آمریکا شدم. در آن زمان شدیدا طرفدار جنگ و  خریدار این استدلال رسانه ها بودم که کمونیسم بین الملل  تهدید بزرگی را متوجه جنوب شرق آسیا کرده است. همچنین جنبش دانشجویی ضد جنگ به چشمم مقبولیتی نداشت، چون با بسیاری از سخنگویان آن آشنا بودم و می دانستم که انگیزه آنها دروهله اول میلی به پرهیز از ثبت نام در ارتش است و هیچ گونه  برداشتی از اینکه خود جنگ غلط یا ناموجه است ندارند. اطلاعات زیادی از جنگ های بین روم و کارتاژ داشتم، ولی  درباره هندوچین پیشین فرانسه درک بسیار کمی داشتم و ظنین بودم  کسانی که شعارهای «هو-هو-هوشی مین» را سر می دهند، احتمالا حتی کمتراز من آگاهی داشته باشند.

چون کمی روسی بلد بودم  به مدت سه سال در یک واحد گردآوری اطلاعات نظامی در برلین غربی مشغول به کار شدم. در آنجا من و 50 نفر یا بیشتر از به اصطلاح رفقایم مطلقا هیچ کاری جز مشروب نوشیدن و مهمانی گرفتن انجام نمی دادیم. این مقدمه آشنایی من با نحوه عملکرد واقعی دولت بود، در صورتی که اصلا کارآیی نداشت و پول مزایای پس از جنگ مرا تامین می کرد تا به دانشگاه بروم و تحصیلاتم را ادامه دهم. بعد از گرفتن دکترا انتقال به سیا برایم نسبتا ساده بود، با توجه به این واقعیت که مدرک من چنان مبهم و غامض بود که هیچ کس جز دولت مرا استخدام نمی کرد.

سفر از یک واحد ارتشی بدون فعالیت به سیا که گرفتار حال و هوای کوچک سازی گسترده پس از ویتنام بود، برایم کاری آموزشی بود. درحالی  که ارتش حتی به شکل تقلبی متکبر و خودخواه بود، سیا در خلق بحران و سپس عمل کردن در قامت مدافع منافع آمریکایی ـ گویی که او بوده که مشکلات مختلفی که خود به وجود آورده بوده حل کرده ـ  کاملا توانا بود. جنگ علیه  کمونیسم اروپایی که من درگیر آن بودم، به عنوان تهدید بزرگ بعدی علیه شیوه زندگی آمریکایی بعد از گاف بزرگ ویتنام در بوق و کرنا شد و بی فایده منابع را می بلعید، چرا که نه فرانسه، نه اسپانیا و نه ایتالیا تا آن زمان به ورود به مدار سرخ نزدیک هم نشده بودند.

همینطور که از پله های نردبان سیا بالا می رفتم متوجه چیز دیگری شدم. چیزی هم سنگ یک توطئه جهانی برای تبلیغ تهدیدات وجود داشت تا  دولت بزرگ مبتنی بر امنیت ملی با بودجه های کلان سرجای خود باقی بماند. درترکیه که بودم شروع کردم به یادداشت کردن گزارش های ارتباط اطلاعاتی قابل توجهی  که از طرف اسرائیلی ها و دیگران برای پیش بردن دستور کارهای خودشان می رسید. این اطلاعات در ماهیت خود همواره خیالی بودند، اما خطری که وجود داشت این بود که با گزارش های معتبرتر موجود حتی با وجود  اصطکاک بین آنها، ترکیب شوند. مصرف کنندگان این گزارش ها در دولت آمریکا، به ناگزیر جذب کننده دیدگاهی مردد بودند که عرب ها و ایرانی ها تبلیغ می کردند و به طور اساسی غیرقابل اعتماد بودند و با شوروی ها در یک بستر قرار داشتند.

گزارش های منفی قابل توجهی درباره صدام حسین نیز از طرف اسرائیل می رسید و از حمایت او از فلسطینی ها انگیزه می گرفت. برخی از این  گزارش ها درنهایت در ارزیابی های  پل ولفویتز- دوگ فیت از «اطلاعاتی که از قلم انداخته شد» و نهایتا بهانه های لازم را برای جنگ فاجعه بار عراق فراهم کردند، به سطح آمدند. من بعدها دریافتم که هم فیت و هم ولفویتز  یک در چرخان واقعی با مقامات اطلاعاتی و دیپلمات های اسرائیلی دارند که از طریق آن دفاتر پنتاگون را به سمت آن جنگ هدایت می کردند.

لازم نبود زیاد نقطه ها را به هم وصل کنم تا متوجه شوم که اسرائیل از یک دوست و متحد فراتر می رود و کاتالیزور اصلی بسیاری از گام های اشتباهی بوده که ایالات متحده در خاورمیانه برداشته است. سیاست های آمریکا در این منطقه  تعمدا حول دغدغه های یهودیان آمریکایی در پنتاگون و کاخ سفید شکل می گرفت که قطعا می دانستند آنها چه می کنند. هیچ کس را نباید سرزنش کرد که اسرائیلی ها درجهت منافع ملی خودشان عمل می کنند، اما تک تک آمریکاییان وفادار باید  لیبیز، فیت و ولفویتز را به خاطر تمایلشان به مقدم دانستن منافع اسرائیل بر منافع کشور خودشان سرزنش کنند.

بعد از ترک دولت که بخشی از آن به دلیل مخالفتم با جنگ عراق بود، این تمایل به قرار دادن ایالات متحده در معرض خطر در نتیجه خدمت کردن به منافع یک کشور بیگانه، کم کم مرا ناراحت کرد و دریافتم که هیچ کشوری وجود ندارد که بهتر و مستمرتر از اسرائیل بتواند دولت آمریکا را مورد دستکاری قرار دهد. من در نهایت با کسانی به همکاری پرداختم که که علیه لابی اسرائیل کار می کردند، هر چند که تا قبل از انتشار کتاب تعیین کننده استفن والت و جان مرشایمر «لابی اسرائیل و سیاست خارجی آمریکا» در سال 2006 عمدتا از این کارها با این اصطلاحات یاد نمی شد.

انسان لازم نیست یک نابغه باشد تا بفهمد که آمریکا عمیقا در یک رشته از جنگ های ظاهرا بی پایانی گرفتار شده که آن را در مقابل کشورهای عمدتا مسلمان قرار می دهد، با اینکه واشنگتن هیچ منافع حیاتی در مکان هایی نظیر سوریه، لیبی و عراق ندارد که به مخاطره افتاده باشد. چه کسی این روند ها را به پیش می برد و از آنها منتفع می شود؟ اسرائیل به وضوح قصد دارد طرف ذینفع  یک تلاش هماهنگ شده باشد که از جمع بیش از 600 سازمان یهودی در آمریکا تشکیل شده که دست کم بخشی از برنامه های آنها را تبلیغ و حفاظت از اسرائیل شکل می دهد. کنایه آمیز آنکه سازمان هایی که منافع خارجی دولت را تبلیغ می کنند، قرار است علی الظاهر تحت قانون ثبت سازمان های خارجی مصوب سال 1938  ثبت نام شوند، اما حتی یک سازمان طرفدار اسرائیلی تاکنون این کار را نکرده یا حتی به طور جدی از این نظر به چالش کشیده نشده، و این یکی از مشخصه های قدرت آنها در برخورد با دولت فدرال محسوب می شود.

کسانی که سکان هدایت روند تبلیغ اسرائیل را در دست دارند، چیزی هستند که تحت عنوان لابی اسرائیل توصیف می شوند و من ترجیح می دهم آنها را یک زیر طبقه از لابی یهودی بنامم که  خود مورد حمایت چیزی قرار دارد که من آن را قدرت یهود می نامم؛ آمیزه ای از پول یهودی، کنترل بر جنبه های کلیدی رسانه ها و صنایع سرگرمی ساز بعلاوه دسترسی آسان به سیاستمداران فاسد و آرزومند اعطای کمک های مالی رسانه ای و انتخاباتی. این نفوذ و کنترل بر گفتمان عمومی، به خلق چیزی انجامیده که من از آن تحت عنوان «روایت اسرائیل» رسمی یاد می کنم. در قالب این روایت، اسرائیل که مدعی قربانی بودن همیشگی است، به طور واکنشی به عنوان «تنها دمکراسی در خاورمیانه» و «نزدیک ترین متحد و دوست واشنگتن» از آن یاد می شود، تاکیداتی که به کلی نادرست هستند اما به شکلی تهاجمی و موفقیت آمیز برای شکل دهی نحوه دیدگاه آمریکایی ها از کشمکش اعراب - اسرائیل تبلیغ شده است. فلسطینی هایی که دربرابر اشغال اسرائیلی مقاومت می کنند،  هم در آمریکا و هم اسرائیل، بدون استثنا به عنوان «تروریست ها» توصیف می شوند.

قدرت یهود چیز مضحکی است. اگر رسانه های یهودی یا مطبوعات اسرائیلی از جمله فوروراد، آژانس تلگرافی یهود، ها آرتص و جروزالم پست را بخوانید، در می یابید که اشارات مکرری به آن وجود دارد و تقریبا همیشه به کلی قابل ستایش است. پروفسور آلن درشویتز از هاروارد و یکی از خوراک دهندگان این سیاست، اخیرا لاف زده که: «یهودیان نباید به خاطر اینکه چنین ثروتمندند، بر رسانه ها کنترل  دارند یا بر مباحث عمومی اثرگذاری دارند پوزش خواهی کنند...آنها این چیزها را به دست آورده اند... هرگز برای استفاده  از توانشان عذرخواهی نمی کنند.»

برای یهودیان بسیار چون درشویتز، قدرت یهود چیزی است که باید به آن افتخار کرد، ولی آنها همچنین معتقدند که غیریهودیان نباید متوجه آن شوند یا آن را بررسی کنند. انتقادات ملایم از رفتار جمعی یهودیان چیزی است که باید همچنان ممنوع باشد، درست همانطور که قبل از والت و میرشیمر عمدتا سخن گفتن از «لابی اسرائیلی»  تابو بود. طرفداران اسرائیل  مرتبا در افترا زدن و بدگویی کردن از افرادی - از جمله خود من شرکت دارند - که به تابوهایی چون یهودستیزی یا منکران هولوکاست اعتنایی ندارند؛ برچسب هایی که هر جا که لازم است، عامدانه به عنوان سلاح هایی برای خاتمه دادن به بحث و گفتگو و ساکت کردن منتقدان به کار می روند.

پس چرا من معتقدم که ما باید شروع به گفتگو درباره قدرت یهود کنیم که با تعبیر لابی اسرائیل مخالفت دارد؟ به این دلیل که جنگ های جاری در خاورمیانه که  چنین لطمات سنگینی بر ایالات متحده وارد آورده، دست کم به شکلی برای تامین منافع اسرائیل بوده اند و عمدتا یهودیان ثروتمند و قدرتمند آن را به پیش برده اند. اگر آمریکا با ایران وارد جنگ شود، همانطور که هر چه می گذرد احتمال آن بیشتر می شود، همه چیز به اسرائیل مربوط می شود و چنین جنگی از طرف سرویس های سیاسی و مالی محور واشنگتن- وال استریت ترتیب داده می شود، مبادا اشتباه کنید.

از نظر من اسرائیل معضل سیاست خارجی شماره یک آمریکا محسوب می شود و قادر و مشتاق به آغاز کردن جنگ های بالقوه فاجعه بار با کشورهایی است که چهره ترسناکی از آنها را به نمایش گذاشته، اما این کشورها هیچ تهدیدی برای ایالات متحده به شمار نمی آیند. و کسانی که  این دستکاری ها را انجام می دهند الیگارش های یهودی از هر دو حزب هستند، با جیب های گل و گشاد که از  سازمان ها، اندیشکده  ها و رسانه های پرشمار طرفدار اسرائیل  حمایت می کنند که برای فاسد کردن روندهای سیاسی آمریکا کارهای زیادی انجام داده اند.

حییم سابان تولیدکننده هالیوودی یکی از طرفداران اصلی حزب دمکرات گفته است که برای او فقط و فقط یک مسئله مطرح است و آن مسئله اسرائیل است. کمک کننده مالی اصلی جناح محافظه کار و فعال کازینویی شلدون آدلسون که در جنگ جهانی دوم در ارتش آمریکا خدمت کرده، گفته است که او از این خدمت خود پشیمان است و ترجیح می داد که در نیروهای دفاعی اسرائیل خدمت می کرد. آنها در کنار دیگران از جمله مدیر مالی پل سینگر و برنارد مارکوس از هوم دیپات یهودیانی هستند که به نفع دولت خودخوانده یهود کار می کنند، در حالی که نومحافظه کارانی که به شدت  حافظان اسرائیل هستند نیز تقریبا همگی یهودی اند. اصرار بر این واقعیت که آنها یهودیانی هستند که برای یک دولت یهودی کار می کنند، می تواند  امری نامربوط باشد، چرا که آنها کاری را که برای آمریکا خوب است نیز انجام می دهند. همانطور که مسیحی- صهیونیست های کمربند انجیلی حامی اسرائیل مکررا گفته اند، آنها قطعا  پر شمار هستند، اما همچون یهودیان به قدرت واقعی درآمریکا دسترسی ندارند.

بعلاوه قدرت یهود چیزی است که آمریکا را به سمت یک مزبله اخلاقی هم سوق داده است. تک تیراندازان اسرائیلی  تعداد زیادی از تظاهرات کنندگان غیرمسلح  غزه ای را از پای درآوردند و به سختی کسی در واشنگتن چیزی در این باره گفته است. سفیر آمریکا در اسرائیل که یک وکیل یهودی ارتدوکس به نام دیوید فریدمن است و پیوندهای چندگانه ای با یهودی نشین های غیرقانونی اسرائیل دارد، از سمت خود برای دفاع از اسرائیل استفاده می کند و منافع آمریکا را نادیده می گیرد. هفته گذشته او کنفرانسی مطبوعاتی برگزار کرد که در آن به خبرنگارانی که از سلاخی غزه ای ها به دست اسرائیل انتقاد داشتند گفت که «دهانشان را ببندند.»

وقتی یک پرستار فلسطینی جوان هنگام مداوای یک مرد زخمی تعمدا هدف قرار گرفت و کشته شده، این خبر بازتاب چندانی در رسانه های آمریکایی نداشت. نوجوانان عربی که از دست سربازان اسرائیلی می گریزند تا دور شوند، از پشت مورد اصابت گلوله آنها قرار می گیرند، در حالی که یک زن جوان به خاطر سیلی زدن به یک سرباز اسرائیلی که پسرعمویش را مورد شلیک گلوله قرار داده و به خانه خود آن زن یورش آورده، به زندان محکوم شده است. یهودی نشینان اسرائیل تا بن دندان مسلح عنان گسیخته ترکتازی می کنند، اعراب را مورد ضرب و شتم قرار می دهند و می کشند و زندگی شان را از بین می برند. این چیزی است که برای اسرائیل و بنیامین نتانیاهو نخست وزیرش موضوعیت دارد و دقیقا همان نوع کشوری است که آمریکا نباید بخواهد به آن تبدیل شود، ولی متاسفانه نقش واشنگتن به عنوان سگ دست آموز و فرمانبردار اسرائیل، در حال سوق دادن  کشور روزگاری بزرگ ما به سمت مسیری نادرست است. تمام این ها با قدرت یهود صورت گرفته و زمان آن است که چشم به روی این واقعیت بگشاییم و صادقانه به آن بپردازیم.

نویسنده: فیلیپ جیرالدی[1] Philip Giraldiمدیر شورای منافع ملی و از مدیران سابق سیا
منبع: yon.ir/poq1f

انتهای پیام. 
کد مطلب : ۷۳۳۰۱۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما