۰
شنبه ۹ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۴
مروری بر کارنامه حقوق بشر آمریکایی

قرن بیستم عرصه تجاوزات ایالات متحده

قرن بیستم عرصه تجاوزات ایالات متحده
با تبدیل آمریکا به کشوری قدرتمند و صاحب ثروت، خوی استعمارگری اروپایی‌ها به ساکنان این سرزمین نیز منتقل شد و به همین خاطر با آغاز قرن بیستم به تدریج این کشور به بزرگ‌ترین متجاوز جهانی مُبدّل شد و بسیاری از ملّت‌ها طعم تلخ زیاده خواهی‌ها و تجاوزات را چشیدند.

آمریکا با مداخلة آشکار از طریق سلطه و استثمار اقتصادی، تهاجم فرهنگی، حمله نظامی، پیاده کردن نظامیان، تهدید و یا توسّل به کودتای نظامی و سرنگون کردن دولت‌های ملّی و مردمی اقدام می‌کرد. در واقع دولت‌هایی که حاضر نبودند به برنامه‌ها و خواسته‌های یک‌جانبه گرایانه تن در دهند، حذف شده و دولت‌های مجری منافع سرمایه‌داری را به جای آن‌ها برسر کار می‌آورد. آمریکا طی یک قرن اخیر، به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، با این روش منافع خود را در جهان سوم تثبیت کرده است.

البته تلاش آمریکایی‌ها برای نفوذ به دیگر سرزمین‌ها به قرون گذشته باز می‌گردد. آمریکایی‌ها از سده هفدهم در فعّالیّت کمپانی هند شرقی انگلیس مشارکت جدّی داشتند و از دزدان دریایی صاحب نام منطقه نیز به شمار می‌رفتند و این نخستین پیشینه حضور آمریکایی‌ها در منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس است. از نخستین آمریکایی‌های صاحب نام که در کمپانی به منصب و مقام عالی رسیدند، باید از برادران ییل نام برد. در دهه‌های 1670 و1680، الیهوییل رئیس مرکز کمپانی در «قلعه سن جرج» (مدرس) بود و توماس ییل ، برادرش، ریاست مرکز کمپانی را در سیام بر عهده داشت. برادران ییل، نقش مهمّی در توسعه تجارت کمپانی هند شرقی در هند و سیام ایفا کردند و از این طریق به ثروت انبوه رسیدند. الیهوییل، پس از بازنشستگی مبالغ هنگفتی به کالج آمریکایی که در آن تحصیل کرده بود، اهدا کرد و این کار او باعث تأسیس دانشگاهی به نام « دانشگاه ییل» نام گرفته است.

آفریقا نیز که پس از کنفرانس برلین بین قدرت‎های اروپایی تقسیم شده بود، مورد توجه آمریکایی‌ها بود. ایالات متحده آمریکا که نخست خود را به عنوان یک حکومت طالب آزادی و تسلّط مردم بر سرنوشت خود جا زده بود؛ پس از مدتی پنجه خونین و ضدمردمیش از درون دستکش سفید آشکار ‌شد و به دلیل طمع و حرص بیش از حد سرمایه‌داری بین‌المللی، به غارت هرچه بیش‌تر منابع طبیعی و نیروی انسانی این قاره پرداخت. سازمان‌های به ظاهر خوش‌نام که جهت ترقّی مردم آفریقا تشکیل شده بود، نیّتی جز استحکام رشته‌های استعماری بر مردم این سرزمین نداشتند. شرکت‌های آمریکایی و یا چند ملیّتی در غارت ثروت این قارّه کورس رقابت گذاشته و با توسعه ایدئولوژی‌های مختلف و تاثیرات آنها وضعیت خاصی را بر این قارّه تحمیل می‌کردند. جنگ‌های داخلی آنگولا، بیافرا، زئیر و یا هیجان و انقلاب مردمی و یورش ضد تبعیض نژادی در وردزیا و ... سلسله اقداماتی بود که از طرف سرمایه‌داری بین المللی اجرا می‌شد، این اقدامات برای نابودی مبانی حکومت‌ها و حقوق مردم طرح‌ریزی شده بود.

«روژه گاردی» بر این باور است که اراده سیاسی ایالات متّحده برای سلطه جهانی نوعی همگونی است که از طریق مداخله مستقیم یا از طریق دست نشاندگان حائل، شدیدترین تلفات انسانی در سراسر تاریخ را به بار آورده و با بزرگ‌ترین قتل عام‌ها، یعنی کشتار سرخپوستان شروع شده است، با بردگی و تبعیض نژادی سیاهان، با حمایت از خونین‌ترین دیکتاتوری‌ها در آمریکای لاتین ادامه یافته و بعد در سایر نقاط جهان، نظیر حکومت موبوتو در افریقا و مارکوس در فیلیپین و سرانجام با بمباران اتمی هیروشیما و کشتارهای عراق نمایان شده است، کافی است فقط به چند واقعه در سال‌های اخیر اشاره کنیم که عبارتند از: چهار میلیون نفر در ویتنام، دویست هزار نفر در تیمور شرقی با حمایت ایالات متّحده، دویست هزار نفر در آمریکای لاتین از طریق «مشتریان» ایالات متّحده، بیست هزار نفر در لبنان بدون کم‌ترین مجازات در سایه «وتو» ی ایالات متّحده، صدها هزار نفر در فیلیپین، دویست هزار نفر در آمریکای مرکزی و ... و این‌ها چند نمونة کوچک از فجایع بزرگ و بی‌شمار آمریکاست!

در سال ۱۹۴۹، هری ترومن، رئیس‌جمهور آمریکا، هنگامِ یکی از سخنرانی‌هایش تأکید کرد که مناطقِ عقب‌افتادۀ امروز یکی از اولویت‌های غرب است. وی مدعی شد: «بیش از نیمی از مردم جهان در شرایطی زندگی می‌کنند که شانه به شانه فاجعه می‌زند؛ غذایشان ناکافی است، قربانی انواع بیماری‌هایند، اقتصادشان بَدوی و راکد است. فقرِ آنها نه‌تنها برای خودشان مایه آسیب و تهدید است، بلکه برای مناطقِ ثروتمندتر نیز مضر است. برای اولین بار در طول تاریخِ بشر، ما به دانش و مهارتی رسیده‌ایم که بتوانیم آلام این مردمان را تسکین دهیم.» ترومن گفت باید برای مردمِ صلح‌طلبِ دنیا، زندگی بهتری فراهم کرد. رمزِ آن هم تولیدِ بیشتر است. تولیدِ بیشتر صلح و فراوانی به ارمغان می‌آورد، اما مستلزمِ به کار بستنِ دانش و تکنولوژی‌های مدرن است. دنیایی آباد، بدونِ فقر و بی‌سوادی و خشونت! اما حقیقت آن است که در پس این صورت بندی‌های کلامی خوش طمطراق، چیزی جز آتش جنگ و جنایت و استعمار نبود.

تنها در نیمه دوم قرن بیستم، ایالات متّحده آمریکا حدود 100 کودتای نظامی و براندازی حکومت‌ها را طرّاحی و رهبری کرده است و ده‌ها بار به طور مستقیم دست به اشغال نظامی کشورها زده و یا آن‌ها را تهدید به مداخله نظامی کرده است. از جنگ جهانی دوم، کشورهای زیرسلطه، صحنه اصلی دخالت‌ها و کودتاهای نظامی یا شبه کودتا و ضد کودتا و استقرار دیکتاتوری‌های نظامی بوده‌اند. به سادگی می‌توان برآورد کرد که کاربرد گسترده شیوه‌هایی چون: تهدید، کودتا، اشغال نظامی و غیره، تا چه اندازه به استقلال کشورها و به فرایند تصمیم‌گیری دولت‌ها صدمه و زیان می‎زند.

بدون تردید، دستگاه‌ها و آژانس‌های مختلف جاسوسی آمریکا، فعّالانه در طرح و اجرای کودتاها و توطئه‌ها، برای سرنگونی حکومت‌های مردمی، فعّالانه مشغول‌اند و مسئول کودتاهای بی‌شمار در جهان هستند؛ البته در این راستا و برای دست‌یابی موفّقیّت‌آمیز به اهداف، آمریکا از کمک و پشتیبانی سیاستمداران طرفدار سیاست غرب، استفاده‌های زیادی می‌کند.
مداخلات آمریکا در عرصه جهانی، در دوران ریاست جمهوری دموکرات‌ها و جمهوری‌خواه‌ها همواره وجود دارد؛ امّا نوع آن از دخالت سیاسی در زمان تصدّی دموکرات‌ها بهدخالت نظامی در دوران جمهوری‌خواه‌ها متغیّر می‌باشد.

1. کودتاهای طرّاحی شده

از جمله تجاوزهای آشکار ایالات متّحده در قرن بیستم میلادی، طرح‌ریزی کودتاهایی است که توسّط این کشور انجام گرفت و به مرحله عمل در‌آمد. آن‌ها توانستند مخالفین خود را در کشورهای جهان سوم، سرنگون کرده و ایادی دست نشانده خود را به قدرت برسانند تا منافع سیاسی و اقتصادی خود را تأمین کنند. برخی از مهم‌ترین کودتاهای انجام شده را می‌توان چنین برشمرد:

1. دومینیکن (آوریل 1916): پیاده نظام نیروی دریایی آمریکا، قیام مردم دومینیکن را که در دریای کارائیب واقع شده بود، سرکوب کرد و پس از تصرّف کامل این کشور، در ابتدای سال 1916، به مدت 8 سال این کشور را به اشغال خود در‍‌‌آورد.

2. یونان (1949): در سال 1949، آمریکا با فتنه‌انگیزی در یونان جنگ داخلی به راه انداخت که 154 هزار نفر کشته، 40 هزار نفر بازداشت و زندانی و 6 هزار نفر به موجب احکام نظامی صادره توسط دادگاه نظامی یونان، اعدام شدند. «ماکویگ»، سفیر وقت آمریکا در آتن اعتراف کرد که تمام اقدامات تأدیبی و تکنیکی اتّخاذ شده و به اجرا گذاشته شده توسط حکومت نظامی یونان، طی سال‌های 1949 – 1947 توسّط نظارت مستقیم و برنامه‌‌ریزی دقیق کاخ سفید صورت گرفته بود.

3. سوریه (1949): در 3 مارس 1949، آژانس اطلاعات و جاسوسی آمریکا (سیا) کودتایی نظامی را در سوریه با فرماندهی «حسنی الزعیم» به اجرا گذاشت که این کودتا تمام و کامل در سفارت آمریکا در دمشق برنامه ریزی شده بود. در 14 اگوست 1949، شماری از افسران سوریه به دستور و هدایت سفارت آمریکا در دمشق، اقدام به محاصره خانه «حسنی الزعیم» کردند که خود کودتای آمریکا را رهبری کرده بود؛ امّا پس از این‌که الزعیم حاضر نشد به دستورات آن‌ها تن دهد، او را به قتل رساندند.

4. کوبا (1952): در 10 مارس 1952، آمریکا اقدام به حمایت از ژنرال «باتیستا» کرده و او را به کودتا در کوبا تشویق کرد و پس از این‌که باتیستا قدرت را در کشور به دست گرفت، دیکتاتوری وابسته به آمریکای خود را در این کشور اجرا کرد.

5. ایران (1953): در 19 اگوست 1953، سازمان سیا کودتایی را علیه دولت «مصدق» به راه انداخت که در ایران به کودتای 28 مرداد معروف است. طراح و برنامه‌ریز این کودتای آمریکایی، کسی نبود جز «کیم روزولت»، نوه «تئودور روزولت» که طی سال‌های 1901 تا 1909 میلادی ریاست جمهوری آمریکا را برعهده داشت.

6. گواتمالا (1954): بعد از آن‌که حکومت گواتمالا زمین‌های متعلّق به شرکت آمریکایی را ملّی اعلام کرد، سیا اقدام به هدایت حملة مخالفان در تبعید کرد. آن‌ها توانستند در 27 ژوئن 1954، پس از این‌که جنگنده بمب افکن‌های نیروی هوایی آمریکا اقدام به بمباران پایتخت گواتمالا و مناطق اطراف آن کردند،‌ کودتایی نظامی را در این کشور به ثمر برسانند.

7. اندونزی (1968): در سال 1968، سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا، سیا، کودتایی نظامی به رهبری «سوهارتو» علیه «سوکارنو»، رئیس جمهور وقت اندونزی تدارک دیده و به اجرا گذارد؛ سوکارنو اندونزی را ابتدا از چنگ ژاپنی‌ها و سپس هلندی‌ها رهانیده و آزاد کرده بود. به دنبال اجرای این کودتا، بیش از یک میلیون شهروند اندونزیایی قربانی شدند.

8. شیلی (1973): در 11 سپتامبر 1973، سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا کودتایی علیه «سالوادور آلنده»، رئیس جمهور وقت شیلی انجام می‌دهد که در نتیجه آن آلنده کشته شده، 30 هزار نفر اعدام و 100 هزار نفر نیز بازداشت و زندانی می‌شوند در 8 سپتامبر 1974، «ویلیام کولب»، مدیر وقت سازمان اطلاعات و جاسوسی آمریکا، از نقش اساسی این سازمان جاسوسی، جهت از پیش‌رو برداشتن سالوادور آلنده رئیس جمهور وقت شیلی، پرده برداشت و یادآوری کرد که دولت نیکسون طی سال‌های 1970 تا 1973، بیش از 8 میلیون دلار را به فعّالیّت‌های سازمان سیا در شیلی اختصاص داده بود تا مانع فعّالیت دولت آلنده در این کشور شود.

9. چاد (1982): در 7 ژوئن 1982، دولت آمریکا موفّق می‌شود، دست نشانده خود «حسین حبری» را پس از هزینه کردن بیش از 10 میلیارد دلار و دست زدن به قتل‌عام‌ها و کشتارهای گسترده در چاد، به قدرت برساند.

2. تهاجمات نظامی

در کنار کودتاهای سیاسی، تهاجمات نظامی نیز وجود دارد. ارتش آمریکا با لشکرکشی و پیاده کردن سربازان و یا بمباران هوایی و تهاجم موشکی، در کشورهای هدف، سیاست‌های استعمارگرانه ایالات متحده در طول قرن بیستم را دنبال کرد. حاصل این حضور نظامی چیزی جز قتل، کشتار، جنایت، ویرانی، خسارت و نابودی منابع طبیعی و فقر و بدبختی نبوده است. نمونه‌هایی از این قبیل اقدامات بدین شرح‌اند:

1. آلمان (ماه می 1945): نیروی هوایی آمریکا شهر «درسدن» آلمان را با وجود پیش‌روی روس‌ها به آن و در حالی‌که هیچ هدف یا پایگاه نظامی در این شهر نبود بمباران کرد. شدّت این بمباران به حدّی بود که 150 هزار شهروند غیرنظامی آلمانی کشته و 60 درصد شهر به طور کامل تخریب شد.

2. ژاپن (1945): در 6 اگوست 1945، «هری ترومن» رئیس جمهور وقت آمریکا، دستور بمباران اتمی شهر «هیروشیما»ی ژاپن را داد تا 78150 نفر در عرض چند دقیقه جان خود را از دست بدهند و این جدای از صد‌ها هزار شهروند هیروشیمایی بود که در اثر این بمب، به انواع و اقسام عقب‌ماندگی‌ها دچار شدند. در 9 اگوست 1945، «هری ترومن» بار دیگر دستور بمباران اتمی را صادر کرد و این بار شهر «ناکازاکی» در ژاپن بود که قربانی بمب‌های اتمی آمریکا شد. در اثر بمباران اتمی شهر ناکازاکی 73884 نفر کشته و بیش از 60 هزار نفر از ساکنان این شهر مجروح شدند و تمام موجودات زنده این شهر حیوانات، جانوران و گیاهان به طور کامل از بین رفته و نابود شدند.

3. دومینیکن(1965): در 28 آوریل 1965، آمریکا بار دیگر و به دنبال قیام مردم دومنیکن، در این کشور دخالت نظامی کرد. در یکم می 1965، ناوها و جنگنده‌های آمریکا 1700 پیاده نظام ناوگان نیروی دریایی و 2500 نظامی ارتش آمریکا را به کشور دومنیکن منتقل کردند.

4. گرانادا (1983): در 25 اکتبر 1983، نظامیان آمریکایی به «گرانادا» کوچک‌ترین کشور جهان حمله کردند. نظامیان آمریکایی با وحشی‌گری تمام به این کشور کوچک حمله و ساکنان آن را که به دفاع از کشورشان برخاسته بودند، قتل عام کردند. بهانة آمریکا برای این حمله و قتل و کشتار، در معرض خطر قرار گرفتن دانشجویان آمریکایی مقیم این کشور بود! اکتبر 1983، بعد از کودتای نظامی و قتل «موریس میشاپ» نخست‌وزیر دولت انقلابی گرانادا، دولت آمریکا با تجاوز نظامی به این کشور کوچک واقع در منطقه کارائیب، آن را به تصرف خود درآورد.

آمریکا حضور نیروهای کوبایی در گرانادا را که مشغول فعّالیّت‌های صلح‌آمیز و احداث زیرساخت‌های این کشور بودند خطری برای جان 800 دانشجوی آمریکایی مشغول تحصیل علوم پزشکی در آن‌جا دانست.

5. پاناما (1989): در 20 سپتامبر 1989، نظامیان آمریکایی کشور پاناما را به دستور «جرج بوش»، رئیس جمهور وقت آمریکا به اشغال خود در آوردند تا ژنرال «مانوئل نوریگا»، رهبر وقت پاناما را بازداشت و در آمریکا محاکمه کنند.در این اشغال، بیش از دو هزار نفر کشته شدند.

3. ترور سیاستمداران

یکی دیگر از اقدامات جنایت‌کارانه آمریکایی‌ها که می‌توان فهرستی طولانی برای آن تهیه کرد، اقدامات تروریستی است که با هدف حذف مخالفین سیاسی در کشورهای مختلف دنیا، توسّط دستگاه‌ جاسوسی و امنیّتی ایالات متّحده طرح‌ریزی و اجرا می‎شود. «ویلیام بلوم» نویسنده کتاب «دولت خودسر»، در لیستی به نام تعدادی از افراد مشهوری که آمریکایی‌ها در ترور آنان دست داشته‌اند چنین اشاره می‌کند:

«کیم کو» رهبر مخالفان کره (1949)، تلاش چند باره برای ترور نخست وزیر چین «جو انلای»(دهه 1950)، رئیس‌جمهور اندونزی (1962)، «محمد مصدق» نخست وزیر ایران(1951)، رهبر مخالفان فیلیپین (دهه 1950)، «جواهر لعل‌نهرو» نخست وزیر هند(1955)، «جمال عبدالناصر» رئیس‌جمهور مصر (1957)، رهبر کامبوج(1959)، سرتیپ «عبدالکریم قاسم» رهبر عراق(1960)، فرانسوا پاپاداک رهبر هائیتی(1961)، «پاتریس لومومبا"» نخست وزیر کنگو(1961)، «انگو دین دیم» رئیس‌جمهور ویتنام جنوبی(1963)، تلاش‌های چندباره یرای ترور فیدل کاسترو رئیس جمهور کوبا (دهه 1960)، «فرانسیسکو کامانو» رهبر مخالفان جمهوری دومنیکن (1965)، «چگوارا» (1967)، «موبوته سه.سه.کو» رئیس جمهور زئیر(1976)، «مایکل مانلی» نخست‌وزیر جامائیکا (1976)، «محمدحسین فضل‌الله» رهبر شیعیان لبنان (1985).
هم‌چنین قتل «مارتین لوتر کینگ» رهبر مبارزان سیاه پوست آمریکایی (4 آوریل 1968)، قتل «پاک جان وی»، رئیس جمهور وقت کره جنوبی(اکتبر 1979).

4. کشتار و کنترل جمعیت

یکی دیگر از سناریوهای آمریکایی در مواجهه با دیگر ملت‌ها و با هدف بسط هژمونی و مدیریت و کنترل جهان، مساله کنترل جمعیت بوده است. مطابق برخی گزارش‌ها از 1968 تا اوایل قرن جدید آمریکا 17 میلیارد دلار صرف کنترل جمعیت جهان کرده است که نصف آن در آفریقا صرف کشتار مردم شده است. جمعیت و تعداد افراد ملت ها و کشورها در طول تاریخ جنبه های سیاسی و امنیتی خاص خود را داشته است. به خصوص در نیمه دوم قرن بیستم نگاه سیاسی و امنیتی به موضوع افزایش جمعیت ملت ها برای قدرت های استعماری ترس آور بوده و آنها را به تکاپو واداشته است. تکاپویی که تا به امروز نیز ادامه داشته و موجب مرگ میلیون‌ها انسان شده است.
نظام آمریکا که خود را بعد از جنگ جهانی دوم صاحب اختیار جهان و ملت ها می‌دانست افزایش جمعیت جهان به خصوص در آفریقا را در تضاد با منافع خود می‌دید. طبق این نگاه با حمایت مالی سرمایه داران آمریکایی از جمله بنیاد راکفلر، مطالعات و پژوهش‌هایی برای جلوگیری از افزایش جمعیت و کنترل هدفمند آن در سراسر جهان انجام گرفت. در سال 1948، طی یک قرارداد پژوهشی میان ارتش آمریکا و دانشگاه "جان هاپکینز" مطالعات برای ارائه‌ یک برنامه‌ هماهنگ جهانی جهت کاهش جمعیت کشورهای کمتر توسعه یافته شروع شد. به باور برنامه‌ریزان امنیتی وقت آمریکا از جمله "هنری کیسینجر"، پس از پایان جنگ جهانی دوم و به خصوص پس از پایان جنگ سرد، آنچه که امنیت ملی و سیطره جهانی آمریکا را تهدید می‌کرد رشد جمعیت بومی کشورهای کمتر توسعه ‌یافته‌ا‌ی بود که دارای منابع غنی بودند. افزایش جمعیت جوان این کشورها خطر بالقوه ای برای سیاست های چپاولگرانه آمریکا محسوب می‌شد. سیاست‌مداران آمریکایی یک جنگ جمعیت‌زدایانه را شروع کردند که با نژادپرستی همراه بود و شدیدترین جبهه آن در آفریقا فعالت کرد.

تاثیرگذارترین دستورالعمل و طرح این جنگ جمعیتی به NSSM 200 معروف است که مخفف (National Security Study Memorandum No. 200) بوده و در اوایل دهه هفتاد میلادی توسط هنری کیسینجر و دستیاران او تنظیم شد. این پروژه روند فزاینده‌ رشد جمعیت جهانی را برخلاف امنیت ملی آمریکا می‌دانست و استراتژی‌ها و سیاست‌هایی برای مدیریت جمعین جهان و ترغیب رهبران کشورهای در حال توسعه برای کاهش روند رشد جمعیت را تبیین می کرد.

در جولای 1974 دستور اجرا شدن پروژه های مربوط به مصوبه NSSM200 توسط نیکسون صادر شد. نیکسون قبل از صدور دستور اجرای تمام عیار برنامه‌های انسان زدایی در آفریقا تجربه کشتار و نسل کشی در کامبوج را داشت. در سند NSSM 200 آمده است در صورتی که جمعیت کشورهای در حال توسعه دارای منابع غنی با ضریب رشد فعلی افزایش یابد موجب بالا رفتن شدید انتظارات عمومی در میان مردم در مورد آموزش، اشتغال، بهداشت و مسکن خواهد شد که به دنبال آن ناپایداری‌های اجتماعی و سیاسی در این کشورها به وجود خواهد آمد و این ناپایداری‌ها در کشورهای دارای منابع غنی به منافع آمریکا ضربه خواهد زد. پس باید به انحای مختلف از رشد جمعیت کاست. تشویق به کاهش بارداری و سقط جنین، اشاعه همجنس بازی، آلوده کردن مردم با عوامل بیماری زایی که به مرگ تدریجی منجر شده و افراد را از دایره تداوم نسل خارج می‌سازد همچون ایدز، ایجاد جنگ‌های داخلی و حمایت تسلیحاتی از کشتار مردم به خصوص در آفریقا، ایجاد مراکز عقیم سازی مردان و زنان در سراسر جهان و ارائه مشوق‌هایی برای این کار، همگی از جمله استراتژی‌های تعیین شده توسط کیسینجر برای مقابله با رشد جمعیت کشورهای در حال توسعه بوده است. لیبریا، غنا، اوگاندا، آنگولا و کنگو بیشترین صدمات را از سیاست‌های آمریکا در آفریقا به خود دیده اند. این سیاست‌ها موجب شد که در عرض چند دهه بیش از 20 میلیون آفریقایی در اثر جنگ های داخلی، بیماری و گرسنگی بمیرند.

پس از دستور اجرای کامل برنامه NSSM200 تبعیض نژادی اقتصادی شروع شد. کمک های بین‌المللی در مورد غذا و دارو به کشورهای فقیر منوط به اجرای برنامه های کنترل جمعیتی در کشورهای آفریقایی شد.

سقط جنین که یکی از بخش‌های مصوبه NSSM200 بود به شدت در آفریقا تبلیغ شد. نیکسون از مدافعان سقط جنین بود که جنین‌های سیاه پوست را "کوچولوهای سیاه حرام زاده" اعلام کرد که باید سقط می‌شدند. انسان‌زدایی در آفریقا از سقط جنین شروع شد. عقیم‌سازی پروژه دیگری بود که در پیش گرفته شد. تا اواسط دهه 80 کلینیک های عقیم سازی در سراسر جهان با کمک دولت آمریکا و بنیاد راکفلر چند برابر شد.

مصوبه NSSM200 در ادامه به افزایش فروش سلاح به آفریقا می پردازد که بر اساس آن حتی پسربچه‌های آفریقایی نیز مسلح شدند. اراذل و اوباش با در دست داشتن سلاح های گرانقیمت آمریکایی در حالی که علائم سوء تغذیه در اندام آنها کاملا نمودار بود به جنگ دیگر هم وطنان خود که آنها نیز مسلح به سلاح‌های آمریکایی بودند رفتند. از 1998 تا 2001 درآمد حاصل از فروش سلاح به کشورهای جهان سوم توسط آمریکا، فرانسه و انگلیس بسیار بیشتر از کمک‌های بلاعوضی بود که این کشورها به کشورهای در حال توسعه انجام دادند.
اکبر ادراکی
کد مطلب : ۷۳۴۶۰۶
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما