۰
شنبه ۶ مرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۵۴
رئیس‌جمهور کنونی تنها تسریع‌کننده روند‌هایی است که از قبل آغاز شده است

امریکای ترامپ تداوم استراتژیک، تغییر در تاکتیک

امریکای ترامپ تداوم استراتژیک، تغییر در تاکتیک
بررسی سیاست خارجی امریکا در دوره‌های مختلف از جمله در دوره کنونی تحت ریاست جمهوری ترامپ، نشان از وجود نوعی راهبرد‌های کلی مستمر و در عین حال تاکتیک‌های متفاوت دارد. بدین لحاظ سیاست خارجی امریکا همراه نهادها، دستگاه‌های اجرایی و نیز الگو‌های آن طی سال‌های اخیر روند‌های متنوعی را تجربه کرده است. این تغییر و تحولات در سیاست و روابط خارجی این کشور در قالب رویکرد آن نسبت به کشور‌های مختلف و همچنین سازمان‌ها و نهاد‌های بین‌المللی بیش از پیش لمس می‌شود. رویکرد‌های سیاست خارجی واشنگتن از یکجانبه‌گرایی تهاجمی و نظامی در دوره بوش، به تلاش برای نهادینه‌سازی روند‌های اجماعی در دوره اوباما انتقال یافت و اکنون در دوره ترامپ، رویکرد‌های سیاست خارجی این کشور بیش از پیش به سمت یکجانبه‌گرایی پیش می‌رود. در عین حال، رویکرد یکجانبه ترامپ با بوش متفاوت است. بوش در عین توجه به سیاست‌های یکجانبه به ویژه ورود امریکا به بحران‌های منطقه‌ای عراق و افغانستان، گوشه چشمی نیز به اجماع‌سازی در سیاست‌های نظامی داشت که نمونه آن تلاش برای همراه‌سازی جهان در نبرد خودخوانده علیه تروریسم بود. به علاوه بوش به راهبرد‌های دموکراسی‌سازی و حقوق بشر که اصطلاحاً به سیاست‌های حفظ پرستیژ امریکا در جهان نیز معروف هستند، توجه خاصی داشت. در طرف دیگر، راهبرد‌های اجماعی باراک اوباما در سیاست خارجی، مورد توجه بیشتر متحدان امریکا به ویژه اتحادیه اروپا بود. نکته بارز این موضوع حضور فعال اتحادیه اروپا در رویکرد اجماعی امریکا در مورد تحت فشار قرار دادن ایران و در نهایت امضای برجام بود. الگوی مورد توجه اوباما با در دستور کار قرار دادن نبرد‌های اقتصادی به جای نبرد‌های نظامی در سیاست‌های امنیتی خود برای اروپا بسیار جذاب‌تر از سیاست‌های نظامی عریان بوش در مناطق مختلف بود.
 
این در حالی است که دونالد ترامپ رئیس‌جمهور کنونی امریکا کمترین توجه را به سیاست‌های حفظ پرستیژ امریکا داشته است. وی نه بر اساس الگو‌های نظم و نسق لیبرالیستی دولت‌های گذشته سیاست خارجی امریکا را هدایت می‌کند و نه کوچک‌ترین توجهی به مسائل حفظ پرستیژ برای کاخ سفید دارد. برای وی جهان نه بر اساس الگو‌هایی همچون دموکراسی‌سازی و گسترش حقوق بشر، بلکه بر اساس معیار‌ها و نفع صرفاً مادی برای امریکا شکل یافته است و به همین ترتیب وی مناطق جغرافیایی را نیز بر اساس اهمیت و منافع آن‌ها برای امریکا طبقه‌بندی می‌کند. با این وجود موارد خاصی همچون خروج ترامپ از نهادها، پیمان‌ها و معاهدات بین‌المللی مانند برجام، توافق اقلیمی پاریس، خروج از سازمان علمی، آموزشی و فرهنگی سازمان ملل (یونسکو)، خروج از شورای حقوق بشر این سازمان و... همراه تلاش برای خلع سلاح اتمی کره شمالی نیز وجود دارد که وی در آن‌ها فقط به دنبال موفقیت‌های اسمی برای خویش است. این موضوع همانگونه که متفکران و تحلیلگران غربی اذعان دارند، از ویژگی‌های شخصیتی وی نشئت می‌گیرد. ترامپ علاقه وافری به کاهش و محدودسازی تعهدات امریکا در مناطق مختلف حتی متحدان اروپایی امریکا دارد. رویکرد‌های سیاست خارجی و سیاست امنیت ملی وی در قالب شعار «امریکا؛ نخست» که در سند راهبرد امنیت ملی جدید امریکا خود را نشان داد، علاوه بر اینکه در ابعاد متنی منافع عریان امریکا و امریکایی‌ها را به عنوان هدف اصلی خود در نظر دارد، در ابعاد فرامتنی نیز به این معناست که امریکای ترامپ نه حاضر است به تأمین منابع برای سازمان‌ها و نهاد‌های بین‌المللی برای تحقق اهداف جهانی موجود در منشور ملل متحد بپردازد و نه حتی حاضر است به منظور حفظ متحدان خود گام‌های بلندی با هزینه امریکا بردارد. نمونه بارز این امر نیز رویکرد‌های یکجانبه و حق به جانب و حتی ژست‌های متفاوتش در جلسات مختلف با سران اروپاست. وی حتی آل سعود در عربستان را نیز به عنوان متحد کلیدی خود در خاورمیانه چنین توصیف کرد که «همچون گاو شیرده‌ای است که هر وقت نتواند به ما شیر دهد، دستور ذبح آن را صادر می‌کنیم.»

به رغم این مسائل نکته اصلی این است که ترامپ دریافته است در صورتی که ایالات متحده توافق‌های بین‌المللی را یکی پس از دیگری ترک کند، کشور‌های دیگر نیز بدون حضور واشنگتن به عنوان بازیگر اصلی در این توافق‌ها آن را ترک خواهند کرد یا در بهترین حالت ادامه این توافق‌ها بدون حضور امریکا تلاشی عبث خواهد بود که بیشتر از تأمین حقوق متعاهدین، تکالیف بسیار بیشتری را بر آن‌ها حمل می‌کند و امریکا نیز با خیالی راحت به ادامه سیاست‌های تحریمی خود می‌پردازد. در عین حال، باید گفت: رویکرد سیاست خارجی ترامپ دارای تناقضاتی است که لاجرم باید به آن‌ها توجه کرد. تناقضات سیاست خارجی امریکا در واقع با بررسی اهدافی نمایان می‌شود که ترامپ نشان داده است دست‌کم به دنبال تحقق آنهاست. از جمله این اهداف شعار امریکا نخست است که وی در شعار‌های انتخاباتی و پس از آن در راهبرد امنیت ملی خود عنوان کرد. تناقض اصلی اینجاست که ترامپ سیاست خارجی را بیشتر معطوف به داخل کرده است و اقدامات وی در عرصه‌های مختلف با شعار فوق تباین دارد. ترامپ از آغاز ریاست جمهوری خود، هیچ سند و توافق بین‌المللی را امضا نکرده است. تنها توافق مهم امضا شده در دوره او، توافق فروش سلاح چند میلیارد دلاری با سلمان پادشاه سعودی بود که نمی‌توان آن را سندی چندجانبه و بین‌المللی برشمرد. به علاوه به نظر نمی‌رسد خروج امریکا از توافق آب و هوایی پاریس، درخواست پایان عضویت در یونسکو به دلیل اعتراض به این سازمان در برخورد با رژیم صهیونیستی و در نهایت خروج از آن از برجام و حتی سخن گفتن در مورد احتمال خروج از توافق تجارت آزاد امریکا، کانادا و مکزیک (نفتا) در راستای برآوردن شعار فوق باشد؛ چراکه این تصمیمات ترامپ حتی واکنش‌های داخلی مردم امریکا را نیز در بسیاری از ایالت‌ها از جمله نیویورک، واشنگتن و... در پی داشت. این واکنش‌ها به حدی بود که ریچارد هاس رئیس شورای روابط خارجی امریکا در نطقی مبنای سیاست خارجی امریکا در دوره ترامپ را دکترین خروج توصیف کرد و گفت: اثر فوری خروج ترامپ از توافق‌های بین‌المللی که امریکا در آن‌ها عضو است، فرسایش اعتبار امریکا در صحنه بین‌الملل است. وی این خروج‌های پی در پی را باعث فاصله گرفتن امریکا از شیوه حکومتداری می‌داند که واشنگتن در طول قرن گذشته، نفع فراوانی از آن برده بود.

به رغم این تغییرات در سیاست خارجی ترامپ چنانچه ابتدا گفته شد، تدقیق در سیاست خارجی امریکا از وجود نوعی راهبرد‌های کلی مستمر حکایت دارد. اینجاست که بسیاری معتقدند سیاست خارجی امریکا در دوره‌های مختلف تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته است. رابرت اسمیت استاد دانشگاه سانفرانسیسکوی امریکا با تأیید این مطلب معتقد است کلیت سیاست خارجی دولت ترامپ جز در حرف و شعار با دولت اوباما تفاوت چندانی نکرده است. مسئله‌ای که نشان دهنده استمرار و تداوم برخی راهبرد‌های کلی در این زمینه است. بر این اساس باید گفت: روند‌های کنونی دولت امریکا در سیاست خارجی از مدت‌ها قبل آغاز شده است. چنانچه جفری گلدبرگ در مقاله‌ای به بررسی شباهت‌ها و تفاوت‌های سیاست‌ها و رویکرد‌های ترامپ و اوباما پرداخته و معتقد است هر دو رئیس‌جمهور امریکا در مورد موضوعی که وی «سواری دادن‌های مجانی» می‌نامد، اتفاق نظر داشته‌اند. شاهد مثال آن نیز سخنان اوباماست که گفته بود دوستان ما در خاورمیانه خواستار کمک‌های امریکا در حمایت از برنامه‌های فرقه‌گرایانه خود هستند. این موضوع در ارتباط با ژاپن و سایر موضوعات نیز مصداق دارد. در همین رابطه جرج فریدمن رئیس اندیشکده استراتفور در سال ۲۰۱۲ در مطلبی با عنوان «دکترین در حال ظهور ایالات متحده» نوشت از منظر امریکا، اعراب پس از سال‌ها خریداری جنگ‌افزار و سلاح‌های پیشرفته، اکنون قادرند تا برخی عملیات نسبتاً پیچیده را حداقل در یمن به‌انجام برسانند. از نظر وی، اینگونه رویکرد‌ها همواره پیچیده است؛ چراکه هدف نه پشتیبانی از یک قدرت منطقه‌ای خاص، بلکه حفظ نوعی توازن میان چند قدرت است، بنابراین اینجا مشخص است که در رویکرد رئالیستی هزینه – فایده‌ای که بر سیاست خارجی امریکا حاکم بوده است، هر دو رئیس‌جمهور خواهان این بودند که شرکا و متحدان آن‌ها نسبت به امریکا سهم بیشتری از هزینه‌ها و مخارج را بدهند. بر این اساس، رویکرد‌های سیاست خارجی امریکا در دوره کنونی چندان نیز خلق‌الساعه نبوده و در روندی طولانی شکل گرفته است.

سجاد مرادی كلارده
مرجع : جوان انلاین
کد مطلب : ۷۴۰۷۴۷
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما