۰
شنبه ۷ مهر ۱۳۹۷ ساعت ۱۰:۲۹

سیاست‌های شوم کیسینجر چگونه به باتلاق امروز غرب آسیا ختم شد؟

سیاست‌های شوم کیسینجر چگونه به باتلاق امروز غرب آسیا ختم شد؟
«گرگ گرندین» استاد تاریخ در دانشگاه نیویورک است که کتاب اخیرش با عنوان «سایه کیسینجر» توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده است. او در یادداشت مفصلی که وبسایت انتقادی «تام دیسپچ» منتشر کرده است به شرح ناگفته های سیاست های کیسینجر در قبال خاورمیانه و پیامدهای این اقدامات در وضعیت کنونی منطقه پرداخته است.
سرویس ترجمه شفقنا بخش اول این یادداشت را به حضور مخاطبان محترم تقدیم می کند:
 
«هنری کیسینجر» فقط برای یک نفر بیش از «ریچارد نیکسون» تملق می گفت و آن شخص کسی نبود جز «محمدرضا پهلوی» شاه ایران. در اوایل دهه ۱۹۷۰ که قیمت نفت به شکلی فزاینده در حال گران شدن بود، شاه بر ذخایر عظیمی از نفت تسلط داشت و چهره ای اصلی در برنامه‌ های نیکسون و کیسینجر برای خاورمیانه بود. شاه می خواست او را همچون شخصیتی جدی تحویل بگیرند. توقعش این بود که در تعامل با واشنگتن از همان احترامی برخوردار باشد که دیگر متحدان دوره جنگ سرد همچون آلمان غربی و بریتانیای کبیر برخوردار بودند. «کیسینجر» به عنوان مشاور امنیت ملی و پس از سال ۱۹۷۳ به عنوان وزیر امور خارجه، کارش این بود که باد به آستین شاه بیاندازد و کاری کند او احساس کند واقعا «شاه شاهان» است.

با مطالعه ی اسناد دیپلماتیک، به آسانی می‌ توان خستگی و بیزاری «کیسینجر» را هنگام آمادگی برای دیدارهایش با شاه تصور کرد، با توجه به اینکه چقدر به ادا و اطوار نیاز داشته است تا به اعلی حضرت تفهیم کند که حضرتشان واقعا برای واشنگتن اهمیت دارند، و ارزششان فراتر از این حرفهاست. یکبار یکی از دستیارانی که او را برای یکی از چنین جلساتی آماده می کرد به او می گوید: «بگذار ببینم، شاه می خواهد درباره پاکستان، افغانستان، عربستان سعودی، خلیج [فارس]، کردها، و برژنف صحبت کند».

در یکی دیگر از چنین تمرین هایی، به کیسینجر گفتند: «شاه می خواهد سوار بر F-14 [به آمریکا] سفر کند». کیسینجر هم بلند بلند به این فکر می کرد که چطور می شود شاه را با چرب زبانی بی خیال همچین فکری کند. اینطور شروع می کند: «می توانیم بگوییم اگر شاه واقعا مایل به چنین چیزی است، عیبی ندارد، ولی رییس جمور آمریکا بسی خیالش راحت تر خواهد بود اگر این نگرانی [سقوط احتمالی هواپیما] هم به ۱۰هزار نگرانی دیگرش اضافه نشود. شاه خوشش خواهد آمد». یکبار دیگر هم «نیکسون» از «کیسینجر» خواست که «دنی کی» کمدین آمریکایی را برای اجرای یک برنامه اختصاصی در حضور شاه و همسرش دعوت کند.

درگیری کیسینجر ۹۲ ساله با مسائل ایران سابقه ای طولانی مدت دارد و مخالفت اخیر او با توافق هسته ای ایران، اگرچه نسبتا مقهور استانداردهای فعلی واشنتگن شد، حائز اهمیت است. در مخالفت او طنزی نهفته است که با توجه به پیشینه ی عمدتا رسیدگی نشده ی خودش در منطقه آشکار می شود. انتقادات کیسینجر عمدتا بر این هشدار متمرکز بوده است که چه بسا چنین توافقی منجر به یک مسابقه تسلیحاتی هسته ای در منطقه بشود و حکومت های سنی به پیشتازی عربستان سعودی علیه ایران شیعی صف بکشند. او در جلسه ای در مجلس سنای آمریکا اظهار داشت: «[در این صورت] ما در جهانی مملو از تسلیحات هسته ای زندگی خواهیم کرد». او در یادداشتی مشترک با «جورج شولتز» (وزیر امور خارجه اسبق آمریکا) در روزنامه «وال استریت ژورنال» اظهار نگرانی کرد که، حالا که منطقه «به سمت تحولات فرقه گرایانه» و «ورشکستگی حکومت ها» پیش می رود، احتمال می رود «عدم توازن قدرت» به سمت تهران نوسان کند.

یعنی هیچ کس دیگر نمی داند اما کیسینجر خوب می داند بهترین نقشه ها چقدر آسان ممکن است به بیراه برود و به سوی فاجعه متمایل شود. این دیپلمات سابق را ابدا نمی توان به تنهایی مسئول افتضاحی دانست که امروز خاورمیانه دچار آن است. بی شک، تجاوز «جورج و. بوش» به عراق در سال ۲۰۰۳ (که کیسینجر حامی اش بود) در این آشفتگی نقش دارد. اما مسئولیت او در عدم توازن قدرت این جهان مملو از تسلیحات بسی فراتر از تصور است.

برخی از سیاستهای او در قبال خاورمیانه مشهور است. مثلا، در اوایل سال ۱۹۷۴، دیپلماسی اصطلاحا نقل و انتقالی او در کاهش تنش هایی که منجر به جنگ پیشین عربها و اسراییلی ها شده بود نقش داشت. با این حال،‌ در همان زمان، جای پای اسراییل در سیاستگذاری خارجی آمریکا را برای ده ها سال محکم کرد. و در دسامبر ۱۹۷۵، کیسینجر که به غلط می پنداشت توازن قدرت بین ایران و عراق را برای همیشه به نفع آمریکا تنظیم کرده است، از حمایت پیشین خود از کردها (که سابقا ابزاری در دست او برای بی ثبات سازی رژیم بعثی بغداد بودند) دست کشید. عراق سریعا برای حمله به کردها دست به کار شد و هزاران نفر را به خاک و خون کشید و سپس برنامه ای برای پاکسازی قومیتی اجرا کرد که بازماندگان کرد را به زور از خانه می راند و عرب ها را به خانه های کردها منتقل می کرد. در گزارشی که کنگره برای رسیدگی به قربانی سازی کردها تهیه کرد آمده است که «حتی در چارچوب عملیات های مخفی هم اقدام ما اقدامی مشکوک بود».

آنچه کمتر مشهور است، این است که چگونه سیاست های کیسینجر درباره ایران و عربستان سعودی به رادیکال سازی در منطقه سرعت بخشید، و چگونه او پله به پله بنای فاجعه باری را چید که مارپیچ بحران های فعلی خاورمیانه حاصل آن است.
 

نگهبان خلیج [فارس]

اغلب تاریخ نگاری های انتقادی، دخالت آمریکا در امور ایران را به درستی با کودتای مشترک بریتانیایی-آمریکایی در سال ۱۹۵۳ آغاز می کنند که «محمد مصدق» نخست وزیر منتخب را برکنار کرد و «پهلوی» را بر تخت طاووس نشاند. اما این کیسینجر بود که در سال ۱۹۷۲ روابط بین واشنگتن و تهران را شدیدا تحکیم کرد. او کسی بود که سیاست حمایت بی قید و شرط از شاه را به عنوان راهی برای ثبات قدرت آمریکا در خلیج فارس پایه گذاشت. همانطور که «جیمز شلزینگر» رییس سازمان سی آی ای و وزیر دفاع در دوران «نیکسون» خاطرنشان می کند، اگر «قرار بود شاه را نگهبان خلیج [فارس] کنیم، باید هرچه نیاز داشت در اختیارش می گذاشتیم». که، به تعبیر «شلزینگر»، در عمل به معنای این بود که «هرچه می خواهد در اختیارش بگذاریم».

آنچه شاه می خواست بیش از هر چیز تسلیحات جورواجور بود؛ و مربیان نظامی آمریکایی، و یک ناوگان دریایی، و یک نیروی هوایی. این کیسینجر بود که اعتراضات وزارت امور خارجه و پنتاگون را به هیچ انگاشت و به شاه چیزی داد که هیچ کشور دیگری نداشت: اینکه هر چیزی دلش می خواهد از تولیدکنندگان تسلیحات آمریکایی بخرد.

شاه در سال ۱۹۶۳ به کیسینجر می گوید: «ما به دنبال یک ناوگان دریایی هستیم. فهرست خریدمان طولانی است». و کیسینجر هم به او اجازه داد یک ناوگان دریایی بخرد.

با فرا رسیدن سال ۱۹۷۶، که آخرین سال حضور کامل کیسینجر در منصبش بود، ایران به بزرگترین خریدار تسلیحات آمریکایی و منزلگاه بزرگترین گروه مشاوران نظامیان آمریکایی در کره زمین تبدیل شده بود. «یرواند آبراهامیان» مورخ خاطرنشان می کند که با فرا رسیدن سال ۱۹۷۷، «شاه دارای بزرگترین ناوگان دریایی در خلیج فارس، بزرگترین نیروی هوایی در غرب آسیا، و پنجمین ارتش بزرگ در کل جهان بود». فقط برای اینکه یک حساب سردستی کرده باشیم، اینها معادل است با هزاران تانک پیشرفته، صدها هلی کوپتر، جتهای جنگندده ی F-4 و F-5، ده ها هاورکرافت، تسلیحات توپخانه ای دور برد، و موشک های «ماوریک». سال بعد، شاه ۱۲ میلیارد دلار دیگر هم تجهیزات نظامی خریداری کرد.

پس از اینکه کیسینجر از منصب خود کناره گیری کرد، روابط ویژه ای که او برای برقراری اش چنان تلاش جانکاهی کرده بود با انقلاب ایران در سال ۱۹۷۹، فرار شاه، به قدرت رسیدن آیت الله خمینی، و تسخیر سفارت آمریکا در تهران (و به گروگان گرفتن اعضایش) به دست دانشجویان معترض، به فنا رفت. طبقه ی سیاسی واشنگتن هنوز در تلاش است خود را از زیر این ویرانه بیرون بکشد. تعدادی از سیاستگذاران و متخصصان ارشد در امور خاورمیانه کیسینجر را مستقیما مسئول این فاجعه دانستند، خصوصا «جورج بال» دیپلمات حرفه ای که سیاست کیسینجر در قبال ایران را «اقدامی سخیف» خواند.

کیسینجر استاد پرت کردن حواس دیگران از این حوادث تاریخی است. یکبار پس از سخنرانی در آکادمی نیروی دریایی آمریکا در سال ۲۰۰۷، یک دانشجو می خواست بداند چرا با وجود اینکه کیسینجر «از ذات رژیم شاه باخبر بود» به شاه ایران تسلیحات فروخته بود؟

کیسینجر پاسخ می دهد: «تمام دولت های آمریکا از دهه ۱۹۵۰ بدین سو با شاه ایران همکاری کرده اند. ایران قطعه زمینی استراتژیک و حیاتی است، و این واقعیت که هم اکنون در دست دشمن است نشان می دهد چرا ما با شاه ایران همکاری کردیم. چرا به او تسلیحات فروختیم؟ چون می خواست از خودش دفاع کند و چون دفاع او از خودش در راستای منافع ما بود. و حالا هم، واقعا نمی فهمم چرا ما باید به خاطر دفاع از منافع ملی آمریکا، که در راستای منافع ملی آن منطقه هم بود، عذرخواهی کنیم».

این اظهارات خیلی حساب شده نقش او را در افزایش سطح پشتیبانی های ارائه شده به شاه از قلم می اندازد، از جمله در مورد شکنجه گران «ساواک»، یعنی ماموران پلیس مخفی آدمکش شاه که آمریکا تعلیمشان داده بود و رژیم او را سرپا نگه داشته بودند. هر بدنی که دچار نقص عضو می شد یا هر عضوی از خانواده های ایرانی که ناپدید می شد، راه را به سوی انقلاب هموارتر می کرد. همانطور که «جیمز بیل» زندگی نامه نویس «جورج بال» می نویسد: نظر به «ورشکستگی آشکار» سیاست کیسینجر در قبال ایران، «قابل ملاحظه است که کیسینجر در دو جلد حجیم خاطرات سیاسی اش که بالغ بر ۲۸۰۰ صفحه می شود، کمتر از ۲۰ صفحه را به انقلاب ایران و روابط آمریکا و ایران اختصاص داده است».

پس از سقوط شاه، خاصه خرجی های تسلیحاتی کیسینجر نصیب حکومت روحانیون ایران شد، و میلیاردها دلار ناوگان جنگی، تانک، جت جنگنده، سلاح، و دیگر تجهیزات به دست حکومت جدید افتاد. ضمنا این کیسینجر بود که دولت «کارتر» را با موفقیت متقاعد کرد که به شاه در ایالات متحده پناهندگی بدهد، که زوال روابط بین تهران و واشنگتن را تسریع کرد و منجر به بحران گروگانگیری شد.

پس از آن، در سال ۱۹۸۰، عراق به ایران تجاوز کرد و جنگی را به راه انداخت که جان صدها هزار نفر را ستاند. دولت «رانلد ریگان» به سمت بغداد «متمایل شد»، و اطلاعاتی از میادین جنگی را در اختیار او قرار داد تا با گازهای مرگبار «سارین» به نظامیان ایرانی حمله کند. در همان زمان، کاخ سفید به شکل غیر قانونی و مفتضحانه ای تسلیحات پیشرفته به دست انقلابیون ایران رساند که بخشی از «معامله ایران-کنترا» شد.

نقل است کیسینجر درباره ایران و عراق گفته بود: «دردناک است که نمی توان اجازه داد هیچ کدامشان بازنده شوند». اگرچه تایید این نقل قول دشوار است، «ریموند تانتر» که در شورای وقت امنیت ملی آمریکا فعالیت می کرد گزارش می دهد که در یکی از جلسات توجیهی «رانلد ریگان» برای کاندیداتوری از سوی حزب جمهوری خواه در اکتبر ۱۹۸۰، کیسینجر اظهار داشت «ادامه جنگ بین ایران و عراق به نفع آمریکا است». کیسینجر که روی شاه شرط بسته بود (و باخته بود)، حالا امید داشت از یک جنگ بد بهترین نتیجه را کسب کند. او به «ریگان» توصیه کرد که ایالات متحده «باید روی ادامه ی مخاصمات سرمایه گذاری کند».
 
عربستان سعودی و افیون دلارهای نفتی

با این وجود، عربستان سعودی که «نگهبان» دیگر کیسینجر بر سر خلیج [فارس] بود، سقوط نکرد و کیسینجر هرکار از دستش برآمد انجام داد تا آن رابطه را که پیش از آن هم نزدیک بود به اتحادی آهنین تبدیل کند. در سال ۱۹۷۵ و در راستای این هدف مقدمات یک قرارداد تسلیحاتی برای رژیم سعودی را ترتیب داد که مشابه آن را زمانی برای تهران فراهم ساخته بود، از جمله یک قرار داد ۷۵۰ میلیون دلاری برای فروش ۶۰ جنگنده ی F-5E/F به شیوخ سعودی. تا پیش از این قرارداد، ایالات متحده بیش از یک تریلیون دلار معاهدات نظامی با ریاض داشت. در بین کشورها فقط ایران بود که بیشتر از سعودی بهره مند شده بود.

ریاض هم مثل تهران، هزینه های این سیل سرازیر تسلیحات را از محل عواید قیمت های صعودی نفت پرداخت. طبق گزارش «لس آنجلس تایمز»، در اواخر سال ۱۹۷۳ ‌سرمایه گذاران بانکی نیویورک که به دنبال جلب توجه کشورهای نفتی خاورمیانه بودند، واژه «دلار نفتی» (پترو دالر) را وضع کردند و در زبان انگلیسی رواج دادند. آنطور که این روزنامه می نویسد، اندکی بعد «دلار نفتی» به بخشی از «وجه مشترک اقتصاد کلان جهانی» و عنصری حیاتی در سیاست های نوپای کیسینجر در قبال خاورمیانه تبدیل شده بود.

با فرا رسیدن ژوئن ۱۹۷۴، «جورج شولتز» وزیر خزانه داری وقت آمریکا پیشاپیش این مسئله را مطرح می کرد که قیمت های رو به رشد نفتی می تواند ختم به «دادوستدی شدیدا پر سود برای هر دو طرف» بین ایالات متحده و کشورهای نفت خیز خاورمیانه بشود. چنین «دادوستد»ی، همانطور که دیگران هم به دفاع از آن برخاستند، چه بسا باعث حل برخی مشکلات می شد، از جمله ایجاد بازار تقاضا برای دلار آمریکا، تزریق پول مورد نیاز به صنایع تحلیل رفته ی نظامی که به خاطر پایان جنگ ویتنام شدیدا آسیب دیده بود، و استفاده از دلارهای نفتی برای جبران کسری های تجاری که سر به فلک گذاشته بود.

از قضا، دلارهای نفتی چیزی جز یک راه حل موقت و افیون مانند از آب در نیامد. قیمت های بالای انرژی مانعی بر سر اقتصاد آمریکا بود، که در نتیجه ی آن تا نزدیک به یک دهه مشکل تورم و نرخ بهره بالا حل نشده باقی ماند. وابستگی به دلار نفتی بخشی از چیزی که بتوان اسمش را یک نوع «نقشه» ی از پیش تنظیم شده ی کیسینجری گذاشت هم نبود. در این حرکت هم مثل بسی دیگر از تحرکات کیسینجر، او کم و بیش ناخواسته به این نتایج دچار شد. به همین دلیل بود که او، بر اثر ناامیدی های دوره ای اش، گاه و بیگاه خیال باطل تسخیر میادین نفتی شبه جزیره عربستان و حل همه مشکلات اقتصادی را در سر می پروراند.

در نوامبر ۱۹۷۳ به این فکر می کرد که کدام کشور نفت خیز را می تواند از دور خارج کند و می گفت: «نمی شود یکی از این شیوخ را سرنگون کنیم که نشان داده باشیم قادر به چنین کاری هستیم؟» بعدتر پرسید: «ابو ظبی چطور است؟» (تصور کنید دنیا امروز چه وضعی داشت اگر کیسینجر، در پاییز ۱۹۷۳، به جای سرنگونی «سالوادور آلنده» رییس جمهور منتخب و دموکراتیک شیلی، برای سرنگونی رژیم سعودی اقدام کرده بود). کیسینجر می گفت: «بگذارید نقشه ای بریزیم که اگر لازم شد بخشی از نفت خاورمیانه را در دست بگیریم».

حال آنکه، این قدرت نمایی چیزی جز ادا و اطوار محض نبود. کیسینجر نه تنها دلال معاملات فراوانی شد که آمریکا را آویزان دلارهای نفتی کرد، بلکه در ضمن به تدریج مفهوم «کف قیمت نفت» را بر سر زبان ها انداخت که یعنی قیمت هر بشکه نفت به زیر این قیمت سقوط نخواهد کرد. یکی از اهداف چندگانه ی این تمهید این بود که سعودی ها را (و ایران را تا پیش از سال ۱۹۷۹) از سقوط ناگهانی تقاضا محافظت کند و حاشیه سود شرکت های نفتی آمریکایی را تضمین کند.

«استفن والت» استاد روابط بین الملل می نویسد: «تا پایان سال ۱۹۷۵، بیش از ۶هزار آمریکایی در فعالیت های مرتبط با امور نظامی در عربستان سعودی حضور داشتند. خرید تسلیحات از سوی سعودی طی دوره ۱۹۷۴-۱۹۷۵ بالغ بر بیش از ۳.۸ میلیارد دلار شد، و مجموعه ای درهم و برهم از ماموریت های آموزشی و پروژه های عمرانی به ارزش بیش از ۱۰ میلیارد دلار در جریان بود».

از دهه ۱۹۷۰ بدین سو، دولت های آمریکا یکی پس از دیگری دریافته اند این اتحاد آهنین بین «میانه روها»ی قرون وسطایی آل سعود از یک سو و واشنگتن از سوی دیگر که کیسینجر مایه تحکیم آن شد، نه فقط برای ابقای جریان نفت بلکه به عنوان وزنه ای در مقابل هر نوع رادیکالیسم شیعی و ناسیونالیسم سکولار، ضروری و اجتناب ناپذیر است. با این وجود، اخیرا سلسله ای از رخدادهای تاریخ ساز باعث برهم خوردن زمینه ای شده است که آن اتحاد را ظاهرا معنادار می کرد. این رخدادها عبارتند از: جنگ فاجعه انگیز علیه عراق و اشغال آن، بهار عربی، خیزش سوریه و جنگ داخلی متعاقب آن، پیدایش داعش، چرخش شدید اسراییل به جناح راست، درگیری در یمن، سقوط قیمت نفت، و هم اکنون، توافق «اوباما» با ایران.

اما آن مسیری که کیسینجر برای فروش تسلیحات [به عربستان سعودی] باز کرد همچنان باز باز است. به گزارش نیویورک تایمز، «عربستان سعودی سال گذشته بیش از ۸۰ میلیارد دلار صرف خرید تسلیحات کرده است (که بیش از هر زمان دیگر بوده است و از هزینه های فرانسه و بریتانیا هم بیشتر بوده است)، و حالا به چهارمین خریدار بزرگ تجهیزات دفاعی جهان تبدیل شده است». تولیدکنندگان تسلیحات آمریکایی، درست مثل کاری که پس از عقب نشینی از ویتنام صورت دادند، از طریق فروش تسلیحات به حکومت های حاشیه خلیج [فارس] در حال جبران محدودیت های بودجه دفاعی آمریکا هستند. «مارک مازتی» و «هلن کوپر» در نیویورک تایمز می نویسند: «جنگ های نیابتی در خاورمیانه ممکن است سالها به طول انجامد، که کشورهای این منطقه را حتی بیش از پیش مشتاق به خرید جت جنگنده F-35 می کند. این جت که جواهر زرادخانه تسلیحاتی آینده آمریکا است، گران قیمت ترین پروژه تسلیحاتی جهان است، امکانات فعالیت غیر قابل شناسایی دارد و به طور گسترده به متحدان اروپایی و آسیایی فروخته شده است. به خاطر نگرانی هایی که برای حفظ برتری نظامی اسراییل در میان است، هنوز این هواپیما را به متحدان عرب نفروخته اند».

اکنون که طالع بخت واقعا در حال تابش به روی [شرکت های تسلیحاتی] «لاکهید» و «بوینگ» است، پیش بینی کیسینجر که تنش زدایی اوباما با تهران دیر یا زود باعث ایجاد مخاصمه بین سعودی ها و ایران می شود درست از آب در خواهد آمد. نیویورک تایمز گزارش می دهد: «حال که توازن قدرت در خاورمیانه در سیلان است، تحلیلگران دفاعی متعددی می گویند اوضاع ممکن است تغییر کند. روسیه یکی از تامین کنندگان اصلی تسلیحات برای ایران است، و تصمیمی که “ولادیمیر پوتین” برای فروش یک سیستم دفاعی پیشرفته به ایران اتخاذ کرده است ممکن است باعث افزایش تقاضا برای جت F-35 بشود، که احتمالا قادر به عبور از سیستم دفاعی ساخت روسیه است».

یکی از تحلیلگران دفاعی می گوید: «این اقدام می تواند همان رخداد تسریع کننده باشد: جنگ بین سنی و شیعه که با فروش سیستم های دفاعی پیشرفته روسی به ایران همراه می شود. اگر چیزی قرار است منجر به فروش F-35 به حکومت های خلیج [فارس] بشود، همین درهم و برهم شدن رخدادهاست».

 
پایان بخش اول
منبع: TomDispatch / Greg Grandin
ترجمه: شفقنا
انتهای پیام
مرجع : شفقنا
کد مطلب : ۷۵۲۷۸۸
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما
نظر شما

منتخب
پیشنهاد ما