با وجود اینکه وزارت امور خارجه آمریکا پس از برگزاری این نشست اعلام کرد که تمامی نمایندگان دولتهای حاضر در مورد نیاز به مقابله با تهدید ایران توافق کردهاند اما سوالی که از زمان طرح این ایده در سال 2017 تاکنون بدون پاسخ قانع کنندهای برجای مانده این است که آیا مقابله با ایران به اندازه کافی برای تحکیم این سیستم و در نتیجه ادامه آن کافی است؟ و از سوی دیگر اینکه آیا مقابله با ایران تنها هدف مورد نظر در تشکیل چنین ائتلافی است؟
ایده اولیه تشکیل نیروی مشترک میان ارتشهای عربی با عنوان "اتحاد شرق میانه استراتژیک،" و یا "MESSA" نخستین بار در مه 2017 پس از سفر دونالد ترامپ به ریاض مطرح شد. با روی کار آمدن دولت ترامپ، واشنگتن تلاشهای خود را برای جبران شکست سیاستهای توسعه طلبانه در خاورمیانه، علیرغم بکارگیری انواع شیوهای مداخلهگرایانه همچون لشگرکشی نظامی، دمیدن در آتش فرقهگرایی از طریق کمک به گسترش تروریسم و افراطیگری، تلاش برای ایجاد دگرگونی نرم در کشورهای متخاصم (قدرت نرم) و... طی قریب به دو دهه گذشته شدت بخشیده است که بارزترین نمود آن تلاش برای افزودن فشارها بر ایران به عنوان محور مقاومت منطقهای به بهانههای واهی و خودساخته میباشد.
مع الوصف تلاشهای واشنگتن برای آغاز به کار چنین اتحادی در آستانه تشکیل نشست هفتادوسوم سازمان ملل شدت یافته است به صورتی که کیم لندرینگ معاون وزیر امور خارجه آمریکا در امور خلیج فارس در مصاحبه ای با The National قبل از نشست روز جمعه اعلام کرد که وی سه هفته گذشته را مشغول رایزنی دیپلماتیک با سران و مقامات عالی رتبه کشورهای حاشیه خلیج فارس بوده تا شرایط را برای اجرای اجلاس مشترک این کشورها و آمریکا در ماه ژانویه 2019 به منظور آغاز به کار رسمی اتحادیه استراتژیک خاور میانه (Messa) فراهم کند.
در این مصاحبه لندرینگ اولویت و اهداف اولیه تشکیل Messa را " محافظت از امنیت کشورهای عضو در برابر آنچه وی تهدید ایران، نگرانیهای سایبری، حملات به زیرساختها و هماهنگسازی مدیریت مناقشات از سوریه تا یمن دانست که در راستای تلاش برای پایه گذاری اتحاد این کشورها در زمینههای امنیتی، اقتصادی و سیاسی خواهد بود.
با وجود این اقدامات و کوششهای واشنگتن برای پر کردن شکافهای تاریخی و عمیق سیاسی اقتصادی و ایدئولوژیک ثمرهای نداشته است چنانکه 4 دهه پس از تشکیل شورای همکاری خلیج فارس دقیقاً با چنین آرمانهایی اکنون جز پوستهای نمادین عملاً چیزی از این نهاد باقی نمانده است. واقعیتی که حتی لندرینگ توان کتمان آن در همین مصاحبه را نداشت و بحران قطر را تأیید کرد اگرچه غلیان بحرانهای ریز و درشت دیگر در زیر این پوسته نازک روابط را نادیده گرفت.
از یکسو سه کشور شورای همکاری خلیج فارس، یعنی کویت، قطر و عمان، ایران را تهدید تلقی نمیکنند بلکه سیاستهای جنگطلبانه و بیثبات ساز ریاض و ابوظبی در کشورهای منطقه همچون یمن، عراق، لیبی، سوریه و لبنان و افغانستان را که به گسترش افراطیگری و تروریسم انجامیده را مقدم بر هر مولفه تهدیدزای دیگری میدانند. این واقعیت را میتوان در واکنش به حمله تروریستی چند روز گذشته اهواز مشاهده کرد. کویت، عمان و قطر سریعاً عملیات "تروریستی" را محکوم کردند در حالی که عربستان، بحرین و امارات از اتخاذ چنین موضعی خودداری کردند.
موضوع دوم همانطور که گفته شد وجود اختلافات رو به گسترشی در میان هیئت حاکه این کشورهاست که اساساً اتحاد میان این دولتها را بر سر هر موضوعی به واقعیتی دوردست و سراب گونه تبدیل میکند. به طور مثال در همین ایام برگزاری نشست نیویورک، جلسه شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد به مکانی برای اتهام زنی دو دولت قطر و امارات علیه یکدیگر تبدیل شد. قطر ادعا کرد که امارات متحده عربی ناقض کنوانسیون بین المللی لغو تمامی موارد تبعیض نژادی (ICERD) بوده چرا که بواسطه محاصره یکساله دوحه خانوادههای قطری را از هم جدا کرده است. از طرف دیگر سخنان وزیر خارجه عربستان بر علیه قطر در صحن سازمان ملل بار دیگر عمق زخم التیامناپذیر بر پیکر روابط دولتهای عرب حاشیه خلیج فارس را نمایان کرد. بحران یمن امروز بر خلاف صحنه اراییهای گذشته محل نمایش اتحاد این کشورها نیست بلکه اکنون علاوه بر قطر حتی کویت و عمان نیز خود را از همراهی را در پروژه بیحاصل کشتار مردم بیگناه یمن کنار کشیده اند. در موضوع سوریه نیز مصر و قطر و اردن سیگنالهایی برای ایجاد ارتباط با دمشق صادر میکنند. در موضوع تروریست بودن اخوان المسلمین به هیچ وجه اشتراک دیدگاه میان این کشورها وجود ندارد و در آینده نیز امکان تشکیل یک اراده مشترک برای مقابله با این نیروی سیاسی قابل تصور نیست.
بنابراین آنچه که بیش از همه به تلاشهای واشنگتن در تشکیل این نیرو رنگ و بوی منطقی میدهد کوشش برای حفاظت از منافع آمریکا در منطقه، از جمله کاهش قیمت نفت در این سیستم جدید است.
بر اساس این شرایط میتوان گفت چالش پیشروی طرح تشکیل نیروی متحد عربی (یا ناتو عربی) در میدان عمل بسیار بیشتر از قابلیتهای اجرایی شدن آن میباشد و صرفاً اقدامی از سوی آمریکا برای تحت فشار قرار دادن ایران و از سوی دیگر تحمیل هزینههای کلان مالی تداوم حضور نظامی خود در منطقه، بر دوش دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس میباشد.